فرازهاى برجسته از سيره امامان شيعه (ع ) جلد دوم

محمد تقى عبدوس و محمد محمدى اشتهاردى

- ۵ -


سه : نتائج شوم دورى از اعتدال
دورى از حد اعتدال در همه امور، موجب پيامدهاى انحرافى و بسيار زيانبخش خواهد شد .
افراط و تفريط در مسائل اعتقادى ، موجب كفر و شرك شده و انسان را در وادى هولناك الحاد و بى دينى قرار مى دهد، به عنوان مثال آنان كه در مورد امام على (ع ) راه اعتدال را نپيمودند، بلكه راه افراط را گرفتند، در صف غلات و على اللهى در آمدند، كه امامان (ع ) از آنها بيزارى جسته و آنها را لعن كردند. و به عكس آنانكه در مورد امام على (ع ) راه تفريط را پيمودند،
كارشان به جايى رسيد كه مانند خوارج ، على (ع ) را كافر خواندند و به جنگ او رفتند، و حضرت على (ع ) كشتن آنها را واجب دانست ، و در جنگ نهروان ، چهار هزار نفر از آنها را كشت . (290)
افراط در روش ، موجب اسراف و رفاه طلبى و تجملات شده و روح انسان را از ارزشهاى انسانى دور ساخته و مسخ مى كند .
تفريط در روش ، گاهى موجب صوفى گرى و بازى هاى صوفيانه شده ، كه انسان را فرسخها از اسلام ناب دور مى سازد .
افراط در عمل گاهى موجب وسواس در همه كارها شده و از انسان ، موجودى طفيلى و پريشان و سست عنصر مى سازد كه در همه چيز شك مى كند، و در اين مسير تا سر حد ديوانگى به پيش مى رود .
افراط در عبادت موجب خستگى و بى ميلى شده و روح شادابى در عبادت را از انسان مى گيرد، و در نتيجه عبادت او را بى محتوا مى سازد .
تفريط و كوتاهى در عبادت نيز نتيجه معكوس داشته و موجب پرت شدن انسان از فضاى ملكوتى ايمان ، به وادى هولناك گناه خواهد شد .
افراط در انفاق ، موجب تهى دستى و بيچارگى مى شود، و تفريط در انفاق موجب بخل و آز مى گردد و ...
به اين ترتيب مى بينيم راه صحيح و اصولى و نتيجه بخش ، همان راه اعتدال است ، و راه تفريط و افراط، موجب انحرافها و نتائج شوم و ويرانگر خواهد شد .
چهار: فرازهايى از شيوه امامان (ع ) در رابطه بااعتدال
سراسر زندگى امامان (ع ) در همه شئون زندگى بر اساس اعتدال پى ريزى و تنظيم شده بود، آنها در هيچ كارى از جزئى و كلى ، راه افراط و تفريط را نپيمودند، آنها شاگردان راستين رسول خدا (ص ) بودند كه آن حضرت در مقابل افرادى تفريطى كه گوشت نمى خوردند، و بوى خوش استعمال نمى كردند و ترك همسر و اهل و عيال نموده بودند و تنها به چند عبادت خشك رو آورده بودند فرمود:
چه شده است كه عده اى از امت من ، گوشت نمى خورند و از بوى خوش ‍ استفاده نمى كنند و نزد همسران خود نمى روند .
اما انى آكل اللحم و اشم الطيب و آتى النساء فمن رغب عن سنتى فليس منى
: آگاه باشيد، من گوشت مى خورم و از بوى خوش بهره مند مى شوم ، و نزد همسرانم مى روم ، كسى كه از شيوه من دورى كند، از من نيست . (291)
اينك در اينجا به چند فراز از شيوه امامان (ع ) در رابطه با اعتدال توجه كنيد: فراز نخست :
در مورد امام على (ع ) كه دومين شخص برجسته اسلام بود، دو دسته بر اثر افراط و تفريط و پرت شدن از راه اعتدال ، عقيده انحرافى پيدا كردند، حضرت على (ع ) در سخنى به هلاكت آنها تصريح كرده و مى فرمايد:
هلك فى رجلان ، محب غال ، و مبغض قال
: دو كس در مورد من هلاك شدند؛ دوست غلو كننده و دشمن بدخواه . (292)
گروه بسيارى در دوستى على (ع ) افراط كردند، تا آنجا كه او را خدا دانستند و به عنوان غلات با عقائد گوناگون در همه جا سر در آوردند و هنوز بسيارى بر همين عقيده انحرافى هستند، و گروه ديگر بر اثر تفريط، آن چنان با حضرت على (ع ) دشمنى كردند كه او را كافر خواندند و جنگ با او را واجب دانستند، مانند خوارج ، كه بر اثر همين دشمنى جنگ نهروان را به راه انداختند و سرانجام يكى از آنها به نام ابن ملجم آن حضرت را به قتل رسانيد.
اميرمؤ منان على (ع ) با هر دو دسته ، شديدا برخورد كرد، و عقيده سخيف هر دو گروه را باطل و محكوم نمود .
برخورد شديد امام على (ع ) با غلات در حدى بود كه دستور داد آنها را زنده سوزاندند .
روايت شده : پس از جنگ جمل در بصره ، گروهى كه تعدادشان هفتاد نفر بود نزد حضرت على (ع ) آمدند و او را به عنوان خدا خواندند و در برابرش ‍ سجده نمودند، آن حضرت به آنها گفت : واى بر شما چنين نكنيد، من مخلوقى مثل شما هستم .
ولى آنها بر عقيده افراطى خود ادامه دادند .
حضرت على (ع ) به آنها هشدار داد و فرمود: اگر توبه نكنيد و از اين عقيده دست نكشيد، شما را با آتش مى سوزانم ، ولى آنها توبه نكردند، حضرت على (ع ) گودالهايى آماده كرد، و در ميان آنها آتش افكند، و قنبر به فرمان على (ع ) يكى يكى از آنها را آورد و در ميان شعله هاى آتش مى انداخت و همه آنها را سوزانيد و نابود كرد . (293)
فراز دوم :  
عبدالله بن سبا ادعاى نبوت مى كرد، و اعتقاد داشت كه اميرمؤ منان على (ع ) همان خدا است ، اين خبر به على (ع ) رسيد، او را به حضور طلبيد، و از نزديك بازجويى از او نمود، او اقرار كرد و گفت : آرى تو همان خدا هستى ، و در روح و جانم القاء شده كه تو خدا هستى و من پيامبر هستم .
امام على (ع ) به او فرمود: واى بر تو، شيطان بر تو چيره شده ، مادرت به عزايت بنشيند، از اين عقيده بازگرد، و توبه كن .
عبدالله بن سبا، توبه نكرد، على (ع ) او را زندانى نمود، و سه روز او را به توبه دعوت كرد، ولى او توبه نكرد، آنگاه على (ع ) او را با آتش سوزانيد و فرمود: شيطان به او راه يافت ، و چنين عقيده اى را به او القاء كرد . (294)
فراز سوم :  
عصر امامت حضرت رضا(ع ) بود، جمعى در محضر آن حضرت بودند، مردى برخاست و عرض كرد: اوصاف خدا را براى ما بيان فرما .
حضرت رضا (ع ) مقدارى از اوصاف جلال و جمال الهى را بيان كرد، و فرمود: ذات پاك خدا، در اين اوصاف ، يكتا و بى همتا است .
آن مرد عرض كرد: پدر و مادرم به قربانت در نزد ما فردى هست كه ادعاى دوستى با شما را دارد، و معتقد است كه همه اين صفات الهى در وجود على (ع ) هست ، و او است خداوند پروردگار جهانيان .
حضرت رضا (ع ) تا اين سخن را شنيد، آنچنان متغير گرديد كه بندهاى بدنش به لرزه در آمد، و عرق از بدنش سرازير شد و فرمود: سبحان الله ! ذات پاك خدا از همه اين گفتارى كه ظالمان و كافران مى گويند منزه است ، مگر على (ع ) مانند غذاخورها غذا نمى خورد و مانند نوشنده ها آب نمى نوشيد و مانند ازدواج كننده ها ازدواج نمى كرد و ... در عين حال در پيشگاه خدا نماز مى گذارد و نهايت تواضع و خضوع را مى نمود، و در برابر خدا به راز و نياز و گريه مى پرداخت ، آيا كسى كه صفات او چنين باشد، مى توان او را خدا ناميد، اگر على (ع ) خدا باشد، پس همه شما كه در اين صفات با او شريك هستيد، خدا مى باشيد . (295)
به اين ترتيب امام رضا(ع ) در برابر عقيده انحرافى افراط گران ، برخورد شديد نمود .
فراز چهارم :  
برخورد شديد اميرمؤ منان على (ع ) در برابر گم گشتگان در راه تفريط، يعنى خوارج ، آنچنان بود كه در يك روز در جنگ نهروان چهار هزار نفر از آنها را كشت (296) و با شديدترين تعبيرات از آنها انتقاد كرد و پيروانش را به كشتن آنها تحريك نمود، تا آنجا كه اعلام كرد:
الا من دعا الى هذا الشعار فاقتلوه و لو كان تحت عما متى هذه
: آگاه باشيد، كسى كه به اين شعار (شعار خوارج كه شعارى اغواگر و تفرقه انداز بود ) (297) دعوت كند، گرچه در زير عمامه ام باشد او را بكشيد . (298)
فراز پنجم :  
صوفى ها گروه تفريطى بودند و هستند كه از حد اعتدال اسلامى گريزان شده و در لباس و غذا و زندگى ، به راه تفريط افتاده اند، امامان شيعه (ع ) در عمل و برخورد، شديدا آنها را محكوم مى كردند، و روش آنها را تخطئه مى نمودند (299) به عنوان نمونه :
جمعى از صوفيان ، در خراسان به حضور امام رضا(ع ) رسيدند و به لباس ‍ زيبائى كه آن حضرت پوشيده بود اعتراض كردند .
حضرت رضا (ع ) با آنها كه از حد اعتدال خارج شده بودند، برخورد شديد كرد، و شيوه زندگى حضرت يوسف (ع ) و لباس زيباى او را به عنوان مثال بيان نمود و سپس اين آيه (23 سوره اعراف ) را خواند:
قل من حرم زينة الله اخرج لعباده و الطيبات من الرزق
: بگو چه كسى زينتهايى را كه خداوند آفريده و روزى هاى پاكيزه را حرام نموده است . (300)
فراز ششم :  
يكى از پيامدهاى بسيار شوم خروج از حد اعتدال ، وسواسى شدن است ، كه اگر هر چه زودتر كنترل نشود، موجب انحرافات بيشتر در شئون مختلف خواهد شد .
انسان وسواس ، به يك بيمارى حاد روانى مبتلا است ، چرا كه به خاطر عدم رعايت حد اعتدال ، همه چيز را نجس مى داند و در مورد همه چيز شك مى كند و به همه چيز سوء ظن دارد، و بر اثر وسواسى بودنش به گناهان ديگرى مانند اسراف در آب ريختن هنگام وضو و غسل ، شك كردن در وجود خدا، انزوا و دورى از مردم ، خود خورى و برخورد خشن با اهل و عيال و ... مبتلا مى شود.
امامان شيعه (ع ) با شيوه هاى مختلف با افراد وسواس ، برخورد داشتند، تا بلكه آنها را به سوى حد اعتدال اسلامى هدايت كنند، به عنوان نمونه :
عبدالله بن سنان مى گويد: در محضر امام صادق (ع ) بودم ، در حضور ايشان از مردى كه در وضو و نماز به وسواس گرفتار بود ياد شد، عرض كردم : او مرد عاقل است (ديوانه نيست ) در عين حال مبتلا به وسواس است .
امام صادق (ع ) فرمود:
و اى عقل له و هو يطيع الشيطان ؟
: اين چه عقلى است كه او دارد با اينكه از شيطان اطاعت مى نمايد؟ .
عرض كردم : چگونه از شيطان اطاعت مى كند؟
امام صادق (ع ) فرمود: از خودش بپرس كه اين وسواسى از كجا به سوى او مى آيد؟، بدان كه او در پاسخ به تو مى گويد:
من عمل الشيطان : از كار شيطان است . (301)
در فراز ديگر مى خوانيم : زراره مى گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : مردى در نماز، زياد شك مى كند كه چند ركعت خوانده و چند ركعت باقى است ، و هر چه نمازش را تكرار مى كند، باز همين شك (و وسواس ) را دارد، چه كند؟
امام صادق (ع ) فرمود: يمضى فى شكه : به شك خود اعتنا نكند، و نمازش را با همان وضع به آخر برساند .
سپس فرمود: شيطان خبيث را با شكستن نماز خود و تكرار آن به طمع نيندازيد، و به او اجازه نفوذ ديگر ندهيد، چرا كه او دست بردار نيست ، بار ديگر القائات خود شما را به وسوسه و شك مى اندازد، بنابراين به شك خود اعتنا نكنيد، وقتى كه شما مكرر اعتنا نكرديد، او نيز ماءيوس شده و به سراغ شما نخواهد آمد .
انما يريد الخبيث ان يطاع فاذا عصى لم يعد الى احدكم
همانا شيطان ناپاك مى خواهد از او اطاعت شود، پس هرگاه از او اطاعت نشد، ديگر به سوى شما بازنگردد . (302)
اصل : 9 بهداشت و درمان در زندگى امامان (ع ) 
اشاره  
يكى از اصول اخلاقى كه در سراسر زندگى امامان (ع ) به طور آشكار و عميق ديده مى شود، رعايت نظافت و بهداشت ، پيشگيرى و درمان و طب براى حفظ صحت و سلامتى است ، با اينكه در عصر امامان (ع ) اطلاعات پزشكى و بهداشتى بسيار محدود بود، ولى آنها در همان عصر در سطح بالا، به بهداشت و درمان اهميت فراوان مى دادند، و پيروان خود را به رعايت آن ، توصيه مى نمودند .
متاءسفانه بر اثر فاصله گرفتن از سيره امامان (ع )، و فرو رفتن در زندگى ماشينى ، امراض مختلف در بين ما پيدا شده ، و آرامش كم گشته ، و خستگى و كسالت و بى حوصلگى جاى شادابى و طراوت را گرفته است .
به هر حال هم اكنون نيز اگر سيره امامان (ع ) در روش بهداشت و درمانى كه داشتند، مورد توجه قرار گيرد، موجب سلامتى و شادابى شده و كمك شايانى در بيمارى زدايى خواهد كرد .
اين بحث و بررسى جالب را در اينجا در چهار بخش زير خلاصه مى كنيم :
1 اهميت طب و درمان در اسلام و در زندگى امامان (ع )
2 بهداشت و پيشگيرى در زندگى امامان (ع )
3 نمونه هائى از دستورات طبى جالب در گفتار امامان (ع )
4 فرازهايى از شيوه امامان (ع ) در رابطه با بهداشت و درمان .
يك : اهميت طب و درمان در اسلام و در زندگى امامان (ع )  
در اسلام به رعايت حفظ صحت و سلامتى و عوامل پيشگيرى و درمان ، اهميت بسيار داده شده است ، و دلائلى كه بيانگر حرمت ضرر رسانى به بدن است ، حاكى است كه بايد براى دفع ضرر (پيشگيرى ) و درمان بيمارى ها كه براى بدن زيانبخش هستند، اقدام جدى كرد، و هرگز آن را ناديده نگرفت ، بر همين اساس علم طب كه براى پيشگيرى و درمان بيمارى ها، وضع شده در اسلام به عنوان يك علم مهم در كنار علم دين ، مورد توجه قرار گرفته است ، و رسول خدا (ص ) در ميان علوم مختلف ، از اين دو علم ياد كرد و فرمود:
العلم علمان ، علم الاديان و علم الابدان
: علم ، عبارت از دو علم است ، علم دين ها و علم بدنها. (303)
و در سخن ديگر فرمود:
تداووا فان الذى انزل الداء انزل الدواء
: بيمارى خود را مداوا و درمان كنيد، زيرا همان خداوندى كه درد و بيمارى داده ، و درمان نيز داده است . (304)
نيز فرمود:
ما انزل الله من داء الا انزل له شفاء
: خداوند درد و بيمارى عارض نكرده مگر اينكه براى آن شفا قرار داده است . (305)
امام صادق (ع ) فرمود: يكى از پيامبران بيمار شد، و گفت : مداوا نمى كنم تا همان خدايى كه مرا بيمار كرده ، مرا درمان كند . ، خداوند به او وحى كرد:
لا اشفيك حتى تتداوى
: تو را شفا ندهم مگر اينكه به معالجه و مداوا بپردازى . (306)
نيز روايت شده : جمعى در محضر رسول خدا (ص ) بودند، در مورد مداوا و معالجه بيمار سخن به ميان آمد، آنها به رسول خدا(ع ) عرض كردند، آيا اگر بيمار شديم ، مداوا نكنيم ؟ .
پيامبر (ص ) فرمود:
تداووا فان الله لم يضع داء الا وضع له شفاء و دواء الا داء واحدا
: مداوا كنيد، چرا كه خداوند براى هر درد و بيمارى ، درمان و شفا و دوا قرار داده است ، مگر يك درد و بيمارى كه شفا ندارد .
عرض كردند آن درد بى درمان چيست ؟
فرمود: پيرى (307)
امام صادق (ع ) فرمود: جامعه سالم داراى سه ركن و پايه است : 1 رهبر خوب 2 دانشمند خوب 3 طبيب بصير و آگاه (308)
محمد بن مسلم مى گويد: از امام باقر (ع ) در مورد مداواى يك نفر بيمار توسط طبيب يهودى يا نصرانى ، سؤ ال شد، آن حضرت در پاسخ فرمود:
لا باءس بذلك ، انما الشفاء بيد الله
: اشكالى ندارد، شفا در دست خدا است . (309)
در زندگى امامان (ع ) سه موضوع در رابطه با بهداشت و طب و درمان ، از كارهاى مداوم و معمول آنها بوده است :
نخست اينكه : نظافت و بهداشت را كاملا مراعات مى كردند، و به موضوع پيشگيرى از بيمارى ها، اهميت و توجه بسيار داشتند .
دوم اينكه : خودشان هنگام بيمارى به پزشك مراجعه مى كردند، و به بيماران دستور مى دادند كه هنگام بيمارى به طبيب مراجعه كنند گرچه آن طبيب ، مسيحى يا يهودى و يا مجوسى باشد . (310)
سوم اينكه : خودشان در عين آنكه طبيب روح بودند، و بيمارى هاى اخلاقى و معنوى مردم را با مرهم هاى معنوى و دستور العمل ها معالجه و درمان مى كردند، به مداواى بيمارى جسمى افراد نيز مى پرداختند، و دستوراتى براى درمان مى دادند، جالب اينكه دستورات طبى امامان شيعه (ع ) توسط سيزده نفر كه در عصر آنها مى زيستند جمع آورى شد و در اعصار بعد از امامان (ع ) توسط شش نفر، ثبت و تنظيم گرديده است . (311)
در اينجا چند كتاب طبى را كه در آنها دستورات پيامبر (ص ) و امامان (ع ) گرد آورى شده نام مى بريم :
1 طب النبى ؛ تاءليف حافظ ابونعيم اصفهانى .
2 طب النبى ؛ تاءليف ابى وزير بن احمد ابهرى .
3 طب النبى ؛ تاءليف شيخ ابى العباس المستغفرى .
4 طب الائمه ؛ تاءليف محمد قاسم بن غلامعلى الطبيب .
5 طب الائمه ؛ تاءليف سيد عبدالله شبر .
6 طب اهل البيت (ع )؛ تاءليف سيد ابى محمد، زيد بن على .
7 - طب الامام الصادق (ع )؛ تاءليف ميرزا محمد بن ميرزا صادق .
8 طب الرضا(ع )؛ تاءليف شيخ محمد بن حسن . (312)
يكى از كتابهاى طبى كه حضرت رضا (ع ) به درخواست ماءمون عباسى نوشت ، الرسالة الذهبيه است ، از اين رو اين كتاب به اين نام موسوم شده كه به دستور ماءمون آن را با آب طلا تدوين كردند.
اين رساله در قست آخر جلد 62 بحار الانوار از صفحه 306 تا 356 ذكر شده است .
درمان و دستورات طبى امامان (ع ) نيز بسيار بوده ، كه به عنوان نمونه ، بخشى از آن در كتاب بحار الانوار، جلد 62، از صفحه 62 تا 356 آمده است ، همچنين در كتابهايى كه نام آنها در بالا ذكر شد ( كه مجموعا شش ‍ كتاب به نام طب طب الائمه تا طب الرضا (ع ) بود ) بخش ديگرى از دستورهاى طبى امامان (ع ) آمده است .
از مجموع اين مطالب چنين نتيجه مى گيريم كه امامت شيعه (ع ) به طب و درمان ، توجه عميق داشتند، و اهميت خاصى به آن مى دادند.
دو: بهداشت و پيشگيرى در زندگى امامان (ع ) 
مى دانيم كه بخشى عظيمى از صحت و سلامتى بستگى به رعايت بهداشت و مساءله پيشگيرى دارد، و در اين راستا، رعايت نظافت و پاكيزگى ، مهمترين نقش را ايفا مى كند.
اسلام و امامان (ع ) در گفتار و دستور العمل هاى خود به نظافت و پاكيزگى كه اساس بهداشت را تشكيل مى دهد، سفارش بسيار نموده و آن را جزء ايمان ، و از شرائط ضرورى هر فرد مسلمان قرار داده اند . (313)
در قرآن ، در آيه 157 سوره اعراف ، يكى از اهداف پيامبر اسلام (ص ) چنين بيان شده است :
و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث
: و پاكيزه ها را براى آنها حلال مى كند و ناپاكى ها را براى آنها حرام مى نمايد
بنابراين رعايت نظافت و پاكيزگى ظاهرى و باطنى كه همان بهداشت جسمى و روحى است ، يكى از اهداف بعثت پيامبر اسلام (ص ) بوده است .
رسول اكرم (ص ) فرمود:
تنظفوا بكل ما استطعتم فان الله تعالى بنى الاسلام على النظافة
: به وسيله هر چيز پاك كننده اى كه توان تحصيل آن را داريد، خود را پاك سازيد، چرا كه خداوند متعال اسلام را بر اساس نظافت و پاكيزگى بنا نموده است . (314)
اميرمؤ منان على (ع ) فرمود:
تنظفوا بالماء من الريح المنتن الذى يتاءذى به ، و تعهدوا انفسكم فان الله يبغض من عباده القاذورة الذى يتاءنف به من جلس اليه
: به وسيله آب ، خود را از بوى بد آزار دهنده پاك سازيد، و خود را همواره پاكيزه نگهداريد، چرا كه خداوند در ميان بندگانش ، بنده كثيف خود را كه اگر كسى نزد او بنشيند، بينى خود را به خاطر بوى بد او مى گيرد، دشمن دارد . (315)
در گفتار پيامبر (ص ) و امامان (ع ) از امورى كه موجب كثافات (و توليد ميكربها) مى شود، به عنوان محل و مركز (شيطان )، ياد شده ، و سفارش ‍ شده كه از آن امور پرهيز شود، كه قطعا پرهيز از آن امور، بهداشت فردى و عمومى را تاءمين خواهد كرد، به عنوان نمونه :
1 امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
لا تؤ وا التراب خلف الباب فانه ماءوى الشياطين
: خاك (يا خاكروبه ) را در پشت در خانه جا ندهيد، زيرا پناهگاه شيطانها خواهد شد . (316)
2 رسول خدا (ص ) فرمود: لا تؤ وا منديل اللحم فى البيت فانه مربض ‍ الشيطان
: حوله ( و دستمال ) گوشت را در خانه جا ندهيد، چرا كه چنين حوله اى محل پرورش شيطان است . (317)
3 نيز فرمود:
لا تبيتوا القمامة فى بيوتكم و اخرجوها نهارا فانها مقعد الشيطان
: زباله و آشغال را در خانه خود، شب تا صبح نگه نداريد تا در روز بيرون ببريد، زيرا زباله مركز نشست شيطان است . (318)
4 نيز فرمود:
بيت الشياطين من بيوتكم بيت العنكبوت
: خانه عنكبوت در خانه هاى شما، خانه شيطانها است . (319)
5 - نيز فرمود:
لا يطولن احدكم شاربه ، و لا عانته ، و لا شعر ابطه ، فان الشيطان يتخذها مخابى يستتر
: حتما هر كدام از شما، طولانى نكند موى سبيل و موى زير شكم و موى زير بغل خود را، زيرا شيطان محل آنها را مخفيگاه خود قرار داده و در ميان آنها پنهان مى گردد . (320)
6 امام باقر (ع ) فرمود:
انما قصت الاظفار لانها مقيل الشيطان
: همانا ناخن ها كه گرفته مى شود، به خاطر آن است كه محل آنها خوابگاه شيطان است . (321)
اين گونه روايات ، بيانگر آن است كه انسان بايد از هر گونه عواملى كه موجب ناپاكى و انباشته شدن چرك و كثافات و پرورش ميكربها و موجودات زيانبخش (شيطان ) مى شود، دورى و پرهيز كند، و به زبان روز بايد كاملا بهداشت را مراعات كرده و هر گونه امور بيمارى زا را از خود دور سازد .
استفاده از آب پاكيزه و وسائل پاك  
امامان (ع ) براى رعايت بهداشت و پيشگيرى از بيمارى ها سعى فراوان داشتند تا از آب پاكيزه و تميز استفاده كنند، و از آب آلوده وسائلى كه به بهداشتى بودن آب آن اطمينان ندارند، استفاده نكنند .
حضرت رضا (ع ) مى فرمود:
من اخذ من الحمام خزفة فحك بها جسده ، فاصابه البرص فلا يلو من الا نفسه ، و من اغتسل من الماء قد اغتسل فيه فاصابه الجذام فلا يلو من الا نفسه
: كسى كه از حمام قطعه سفالى را بر دارد و با آن بدن خود را بمالد و در نتيجه به بيمارى برص مبتلا گردد، هرگز جز خودش كسى را ملامت نكند و كسى كه با آبى كه قبلا در آن غسل شده (يا قبلا كسى خود را در آن شستشو داده ) [ مثل آب خزينه ] خود را بشويد و در نتيجه به بيمارى جذام مبتلا شود، هرگز جز خودش كسى را سرزنش ننمايد .
يكى از حاضران عرض كرد: مردم مدينه مى گويند در چنين آبى (كه ديگران در آن غسل كرده اند ) شفاى چشم هست .
امام رضا (ع ) فرمود:
كذبوا يغتسل فيه الجنب من الحرام ، و الزانى و الناصب الذى هو شر هما و كل خلق الله ثم يكون فيه شفاء من العين ...
: آنها دروغ گفتند، آبى كه در ميان آن اشخاصى مانند جنب از حرام ، زناكار، و ناصبى (دشمن امامان ) كه بدتر از آنها است ، و افراد ديگر در آن غسل (يا شستشو) مى كنند، آيا چنين آبى شفابخش چشم است ؟ بلكه شفاى چشم با تلاوت سوره حمد، دو سوره معوذتين (سوره ناس و فلق ) و بخور دادن با عود هندى و صمغ مغربى و كندر، حاصل مى شود . (نه با آب كثيف ) (322)
مسواك و فوائد بهداشتى آن در اسلام  
يكى از دستورهاى مهمى كه در شيوه زندگى امامان (ع ) وجود داشت و در گفتار امامان (ع ) اهميت بسيار به آن داده شده ، مسواك و خلال (پاك نمودن دندانها به وسيله چوب باريك ) كه همين دستور يكى از عوامل عميق و مهم بهداشتى و پيشگيرى از بيمارى ها است . در اين مورد دهها، بلكه صدها روايت نقل شده (323) در اينجا به عنوان نمونه به ذكر چند روايت ، بسنده مى شود:
1 رسول خدا (ص ) فرمود:
مازال جبرئيل يوصينى بالسواك حتى ظننت انه سيجعله فريضة
: همواره جبرئيل مرا به مسواك كردن توصيه مى كرد، تا آنجا كه گمان كردم كه بزودى جبرئيل آن را به عنوان دستور واجب ، قرار مى دهد . (324)
2 - نيز فرمود:
تخللوا على اثر الطعام و تمضمضوا فانهما مصحة الناب و النواجد
: بعد از غذا خلال كنيد، و دهان خود را با آب بشوئيد زيرا اين دو كار، موجب سلامتى دندانهاى نيش و آسيا مى گردد . (325)
3 امام باقر (ع ) فرمود:
لو يعلم الناس ما فى السواك لاباتوه معهم فى لحاف : اگر مردم مى دانستند كه مسواك كردن داراى چه فوائد ( مهم و بسيار ) است ، وسيله مسواك كردن را از رختخواب خود دور نمى كردند . (326)
4 امام صادق (ع ) از پدرانش روايت كرد كه پيامبر (ص ) فرمود:
ركعتان بسواك افضل من سبعين ركعة بغير سواك
: دو ركعت نماز بعد از مسواك كردن بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است . (327)
5 پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود:
بر تو باد به مسواك كردن ، زيرا مسواك موجب پاكى دهان ، و خشنودى خدا، و روشن بينى چشم مى شود، و بر تو باد به خلال لاى دندانها، چرا كه خلال تو را محبوب فرشتگان مى كند، زيرا فرشتگان از بوى دهان آن كسى كه بعد از غذا خلال نمى كند، رنجيده مى شوند. (328)
6 امام صادق (ع ) فرمود: مسواك كردن داراى دوازده ويژگى و فايده است :
1 - از سنت است و موجب اجراى سنت مى گردد 2 دهان را پاك مى كند 3 به چشم نور و روشنى مى بخشد 4 موجب خشنودى خدا مى شود 5 دندانها را سفيد مى كند 6 حفره هاى چركين اطراف دندانها را از بين مى برد 7 لثه ها را محكم مى نمايد 8 موجب اشتها به غذا مى شود 9 زرداب را از بين مى برد 10 موجب افزايش حافظه مى گردد 11 موجب افزايش ‍ نيكى ها مى شود 12 فرشتگان را شاد مى نمايد . (329)
7 عده اى با دندانهاى زرد و موى ژوليده به حضور پيامبر (ص ) آمدند، آن حضرت معترضانه به آنها فرمود:
مالى اراكم تدخلون على قلحا مرغا، مالكم لا تستاكون ؟
: چرا شما را چنين مى نگرم كه با دندانهاى زرد و سبز، و موهاى كثيف و ژوليده نزد من آمده ايد، چرا مسواك نمى كنيد .؟ (330)
رعايت نظافت در امور ديگر  
از شيوه زندگى و گفتار امامان (ع ) چنين به دست مى آيد كه آنها در مورد نظافت و بهداشت ، داراى يك فرهنگ جامع بودند، به طورى كه هر گونه عواملى را كه موجب نظافت و بهداشت مى شد، آن را شيوه خود قرار داده و انجام آن را به پيروانشان دستور مى دادند، و از هر گونه عوامل خلاف اصول بهداشت ، پرهيز كرده و نهى مى كردند .
مثلا با ناخن گرفتن ، و تميز كردن موى سر و صورت ، و تراشيدن موهاى اضافى سر و صورت ، زدودن موى بدن ، و شستن دستها قبل از غذا و بعد از آن و ... دستورات اكيد داده ، و خودشان در اين امور و امور ديگر بهداشتى پيش قدم بودند، و تز آنها در اين سخن امام صادق (ع ) خلاصه مى شد كه فرمود:
انسان براى عمر طولانى آفريده شده است ، اما او با عدم رعايت بهداشت ، عمر خود را كوتاه مى كند . (331)
امامان (ع ) از آب پاكيزه و تميز براى نظافت و بهداشت ، استفاده بسيار مى كردند، و خداوند را سپاس مى گفتند كه نعمت آب پاك را در اختيار بشر قرار داده است ، اميرمؤ منان على (ع ) هرگاه نگاهش به آب مى افتاد، مى فرمود:
الحمد لله الذى جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا
: حمد و سپاس خداوندى را كه آب را پاك ( و پاك كننده ) قرار داد، و آن را نجس و كثيف قرار نداد . (332)
سالم سازى محيط زيست در اسلام و روش امامان (ع )  
يكى از شاخه هاى مهم در بهداشت و حفظ سلامت انسانها، و نگهدارى آنها از هجوم بيمارى ها، سالم سازى محيط زيست است ، براى حفظ محيط زيست ، دو برنامه لازم است ؛ نخست اينكه : بايد تا سر حد توان و امكان ، از عوامل دود زا و آلوده كننده محيط زيست جلوگيرى كرد و يا كاست ، دوم اينكه با درختكارى ، و گل كارى ، و گسترش زيبائى هاى طبيعى ، سلامتى محيط زيست را بيمه كرد .
اسلام و امامان (ع ) در اين راستا نيز، دستوراتى داده اند، كه براى حفظ و تقويت و گسترش بهداشت ، مى توان از اين دستورات بهره مند شد .
اكنون در اين مورد به يك آيه و چند روايت توجه كنيد:
در آيه 60 سوره نمل مى خوانيم :
... و انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة ما كان لكم ان تنبتوا شجرها
: خداوند براى شما از آسمان و زمين ، آبى فرستاد كه با آن باغهاى زيبا و سرورانگيز رويانديم ، شما قدرت نداشتيد، درختان آن را برويانيد.
واژه بهجه كه در آيه بالا آمده به معنى زيبائى رنگ و حسن ظاهر و شادابى است كه بيننده را غرق سرور و شادمانى مى كند.
بنابراين درختهاى باغها و ميدان ها با آن گلها، غنچه ها و شكوفه ها و برگهاى زيبا، از نعمتهاى الهى و از نشانه هاى خدا است ، و بهره مندى از آنها، بهره مندى از نعمتهاى زيبائى است كه خداوند، انسانها را به آن دعوت و تشويق نموده است .
اميرمؤ منان على (ع ) فرمود:
ان الله جميل يحب الجمال : خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد . (333)
نيز فرمود:
ثلاثة يجلون البصر: النظر الى الخضرة ، و النظر الى الماء، و النظر الى الوجه الحسن
: سه چيز موجب روشنائى چشم مى گردد: 1 نگاه به گياهان خرم و سبز 2 نگاه به آب 3 نگاه به چهره زيبا . (334)
رسول خدا (ص ) فرمود:
ان الريح الطيبة تشد القلب
: همانا بوى خوش ، قلب را محكم و استوار مى سازد . (335)
امام صادق (ع ) فرمود:
ازرعوا و اغرسوا، فلا و الله ما عمل الناس عملا احل و لا اطيب منه
زراعت كنيد و درخت بكاريد، سوگند به خدا، انسانها كارى انجام ندهيد كه گواراتر و پاكيزه تر از زراعت و درختكارى باشد . (336)
پيامبر (ص ) فرمود:
من سقى طلحة او سدرة فكانما سقى مؤ منا من ظلماء
: كسى كه شكوفه و گياه داراى گل و درخت سدر را آب بدهد، مانند آن است كه مؤ من تشنه اى را سيراب كرده است . (337)
رسول خدا (ص ) فرمود:
من اراد يشم رائحتى فليشم الورد الاحمر : كسى كه مى خواهد بوى مرا استشمام كند، گل سرخ را بو كند . (338) [ شايد راز نامگذارى گل سرخ به گل محمدى ، همين سخن باشد!!]
و در سخن ديگر از امام معصوم (ع ) آمده : كسى كه مى خواهد بوى پيامبر (ص ) را استشمام كند، گل را بو كند . (339)
امام على (ع ) فرمود:
حيانى رسول الله بالورد بكلتا يديه فلما ادنيته الى انفى ، قال اما انه سيد ريحان الجنة بعد الآس
: رسول خدا (ص ) با دو دستش گلى را به من هديه كرد، هنگامى كه آن را به بينى خود نزديك بردم ، آن حضرت فرمود: اين گل ، بعد از گل آس سرور گلهاى بهشت است . (340)
[ آس ، درختى است شبيه درخت انار كه برگهايش سبز و خوش رنگ و گلهايش سفيد و خوشبو مى باشد ]
در روايت ديگر آمده : هرگاه گلى را نزد رسول خدا (ص ) مى آوردند، آن حضرت آن را مى گرفت و بو مى كرد و سپس رد مى كرد . ولى هنگامى كه گياه خوشبوى مرزنگوش (مرزه گوش ) (341) را حضور پيامبر اكرم (ص ) مى آوردند، آن را براى خود نگه مى داشت و مى فرمود:
عليكم بالمرزنجوش ، فشموه فانه جيد للخشام
: بر شما باد به بهره بردن از گياه خوشبوى مرزنگوش ، آن را بو كنيد، كه بو كردن آن براى بينى (رگها و منفذهاى بينى ) سودمند و مفيد است . (342)
سه : نمونه هايى از دستورات طبى و بهداشتى امامان (ع )  
از آنجا كه امامان شيعه (ع ) به سلامتى و بهداشت فرد و جامعه ، اهميت مى دادند، در اين راستا براى حفظ سلامتى و رعايت بهداشت پرهيز از عوامل بيمارى زا، دستورات مفيد دادند، كه بخشى از آنها به صورت كتابهايى مانند طب الائمه و طب الامام الصادق (ع ) و ... (كه قبلا ذكر شد ) جمع آورى شده است ، در اينجا به عنوان نمونه ، به چند دستور زير توجه كنيد:
1 در محضر امام صادق (ع ) در مورد درمان بيمارى تب سخن به ميان آمد، آن حضرت فرمود:
انا اهل بيت لانتداوى الا بافاضة الماء البارد يصب علينا و اكل التفاح
: ما خاندان ، تب را مداوا نمى كنيم مگر با آب سرد كه بر بدن ما ريخته مى شود، و با خوردن سيب (343)
نيز فرمود:
الحمى من قيح جهنم فاطفئوها بالماء البارد
: تب از فوران جوشش دوزخ است ، آن را با آب سرد خاموش ‍ كنيد.(344)
[ در جهان پزشكى امروز نيز پاشوره با آب سرد را براى مبتلايان به تب ، سفارش مى كنند . ]
2 امام باقر (ع ) فرمود:
لو يعلم الناس ما فى التفاح ، ما داو و امرضاهم الا به
: اگر مردم مى دانستند كه چه فوائد مهمى در سيب هست ، بيماران خود را جز با سيب ، مداوا نمى كردند. (345)
3 اميرمؤ منان على (ع ) فرمود: در علم طب (دانش پزشكى ) چهار كلمه هست كه اگر بقراط يا جالينوس (دو طبيب معروف قبل از اسلام ) آن را مى گفت ؛ صد ورق قبل از ذكر آن ، در وصف آن ، مطلب مى نوشت ، سپس ‍ نوشته خود را با اين چهار كلمه مى آراست ، و آن اين است :
توقوا البرد فى اوله ، و تلقوه فى آخره ، فانه يفعل فى الابدان كفعله بالاشجار اوله يحرق و آخره يورق
: از سرما در آغازش (پائيز ) بپرهيزيد، و در آخرش (نزديك بهار ) به استقبالش برويد، زيرا در بدنها همان مى كند كه با درختان مى كند، در آغاز خشك مى كند و در آخر برگ مى آورد . (346)
4 اميرمؤ منان على (ع ) به فرزندش امام حسن (ع ) فرمود: اگر چهار دستور را رعايت كنى از طبيب و درمانهاى طب بى نياز خواهى شد، و آن چهار دستور اين است :
لا تجلس على الطعام الا و انت جائع ، و لا تقم عن الطعام الا و انت تشتهيه ، و جود المضغ ، و اذا نمت فاعرض نفسك على الخلاء
: 1 جز هنگام گرسنگى در كنار غذا براى خوردن ننشين 2 در حالى كه ميل و اشتها به غذا دارى ، از غذا دست بكش 3 در جويدن غذا مراقب باش تا خوب گوارده گردد 4 قبل از خواب به دستشوئى برو و قضاء حاجت كن . (347)
5 امام رضا(ع ) فرمود:
الحمية راءس كل دواء، و المعدة بيت الادواء و عود بدنا ما تعود
: مراقبت و پرهيز در راءس دوا و درمان است ، و معده خانه دردها است (348) و با بدن بر اساس عادتش رفتار كن . (349)
6 نيز فرمود:
الماء المغلى ينفع من كل شى ء و لا يضر من شيى ء
: آب جوشيده شده ، براى هر چيز نافع است و زيانى ندارد . (350)
[ با توجه به اينكه هم اكنون پزشكان ، براى تصفيه آب ، و رفع آلودگى آن ، به جوشاندن آن سفارش مى كنند . ]
7 امام كاظم (ع ) فرمود:
ليس من دواء الا و هو يهيج داء، و ليس شى ء فى البدن انفع من امساك اليد الا عما يحتاج اليه
: هر دارويى موجب يكنوع بيمارى خواهد شد، و براى بدن ، هيچ چيز نافعتر از آن نيست كه از مصرف هر گونه دارو جز آن داروئى كه مورد نياز است خوددارى شود . (351)
[ اين دستور در جهان پزشگى امروز، تحت عنوان مصرف بى رويه دارو ، شديدا مورد توجه است . ]
8 شخصى كه مبتلا به بيمارى بواسير حاد بود نزد امام صادق (ع ) آمد و گفت : به من نوشيدن مقدارى شراب را به عنوان درمان اين بيمارى ، سفارش و توصيف كرده اند، و من از نوشيدن آن ، قصد لذت ندارم بلكه قصد درمان دارم ، آيا اجازه هست از آن بنوشم ؟!
امام صادق (ع ) در پاسخ فرمود:
ان الله عزوجل لم يجعل فى شيى ء مما حرمه دواء و لا شفاء
: همانا خداوند متعال در چيزى كه آن را حرام كرده ، درمان و شفا قرار نداده است . (352)
9 حضرت رضا(ع ) فرمود:
راءس الحمية ؛ الرفق بالبدن
: رفق و مدارا با بدن در راءس مراقبت و پرهيز است . (353)
[ يعنى برخورد نرم و آرام با بدن و دورى از كارهاى سخت كه موجب فشار بر بدن است ، در سر لوحه دستور مراقبت و پرهيز براى حفظ سلامت بدن است . ]
10 ابو يوسف قندى مى گويد: در مكه بودم در آنجا بيمارى وبا شايع شده بود و من هم به آن مبتلا شده ام ، براى امام كاظم (ع ) نامه نوشتم و درخواست درمان كردم ، آن حضرت در پاسخ نوشت : سيب بخور، من به اين دستور عمل كردم و سلامتى خود را باز يافتم . (354)
چهار: فرازهايى از شيوه امامان در مورد بهداشت و درمان  
در اينجا براى اينكه با شيوه زندگى پيامبر (ص ) و امامان (ع ) در رابطه با بهداشت و درمان آشنا شويم ، به ذكر چند نمونه مى پردازيم :
فراز نخست :  
پيامبر (ص ) هر شب سه بار مسواك مى كرد: يك بار قبل از خواب ، و يك بار بعد از بيدار شدن از خواب ، و يك بار در آستانه بيرون رفتن براى نماز صبح ، و اذا استاك استاك عرضا : دندانهايش را به طور عرضى نه طولى ، مسواك مى كرد . (355)
فراز دوم :  
حضرت رضا (ع ) كيسه چرمى داشت و در ميان آن پنج عدد چوب مسواك بود، بر روى هر يك از آن نام يكى از نمازهاى پنجگانه نوشته شده بود، كه در آستانه هر نماز، با همان مسواكى كه نام آن نماز در آن نوشته شده بود، مسواك مى كرد . (356)
فراز سوم :  
روزى امام صادق (ع ) در مجلس منصور دوانيقى (دومين خليفه مقتدر عباسى ) حضور يافت ، در آنجا دانشمندى هندى ، كتابهاى طب را مى خواند، و امام صادق (ع ) گوش مى داد، پس از فراغ به امام صادق (ع ) عرض كرد: آيا از آنچه كه از علم طب در نزد من هست ، مى خواهى به تو بياموزم ؟
امام صادق (ع ) پاسخ داد: نه ، زيرا آنچه در نزد من از علم طب وجود دارد بهتر است از آنچه در نزد تو است .
او گفت : در نزد تو چيست ؟
امام صادق (ع ) فرمود: گرمى را با سردى ، و سردى را با گرمى ، و خشكى را با ترى ، و ترى را با خشكى ، با توكل بر خداوند، درمان مى كنم ، و سخن پيامبر اسلام (ص ) را انجام مى دهم كه فرمود: معده ، خانه درد است ، و مراقبت و پرهيز در غذا خوردن ، همان دوا است ، و با بدن بر اساس عادتش ‍ رفتار مى نمايم .
دانشمند هندى گفت : و هل الطب الا هذا : آيا علم طب ، غير از اين است .؟
سپس امام صادق (ع ) سؤ الاتى طبى و تشريحى از او كرد، او از پاسخ آن سؤ الات درمانده شد .
امام صادق (ع ) فرمود: ولى من مى دانم ، آنگاه به تمام پرسشهاى مطرح شده پاسخ داد.
در پايان ، دانشمند هندى كه تحت تاءثير شديد بيانات طبى امام ، قرار گرفته
بود، عرض كرد: اين علم را از كجا فرا گرفته اى .؟
امام صادق (ع ) فرمود: از پدرانم و آنها از رسول خدا (ص )، و رسول خدا (ص ) از جبرئيل ، و جبرئيل از ذات پاك خدا فرا گرفته ايم .
دانشمند هندى ، هماندم به حقانيت اسلام پى برد و گواهى به يكتايى خدا و رسالت پيامبر اسلام (ص ) داد، سپس به امام صادق (ع ) عرض كرد:
انك اعلم اهل زمانك : همانا تو آگاهترين مردم زمانت هستى .(357)
فراز چهارم :  
عصر حضرت رضا (ع ) بود، يكى از شيعيان (مثلا به نام عبدالله ) به كاروانى از خراسان به سوى كرمان حركت كرد، در مسير راه ، دزدان سر گردنه عبدالله را گرفتند و اموالش را چپاول كردند و شب و روز او را شكنجه دادند و سرانجام او را در ميان برف و سرما رها كردند، در اين حادثه ، دهان و زبان او آسيب فراوان ديد، مدتى به اين درد مبتلا بود، تا اينكه شنيد امام رضا(ع ) در نيشابور است خود را در آنجا به حضور آن حضرت رسانيد و ماجراى بيمارى سخت خود را بيان كرد .
امام رضا(ع ) مقدارى اويشان و زيره را با نمك كوبيد و نرم و مخلوط كرد، و به او فرمود: اين معجون را دو يا سه بار بر دهان خود بگذار كه بزودى سلامتى خود را باز مى يابى .
عبدالله بن اين دستور عمل كرد، و كاملا خوب شد، و خبر سلامتى خود را به امام رضا (ع ) گزارش داد (358)
فراز پنجم :  
يكى از شئون نظافت و بهداشت ، رنگ كردن موى سر و صورت است ، رسول خدا (ص ) به على (ع ) فرمود: مصرف يك درهم براى خضاب كردن (رنگ كردن ) بهتر از مصرف هزار درهم در غير خضاب ، در راههاى خدا است ، خضاب داراى چهارده فايده است :
1 - باد را از گوشها برطرف مى كند 2 به چشم روشنى مى بخشد 3 منفذهاى بينى را نرم مى كند 4 بوى دهان را خوشبو مى نمايد 5 لثه ها را محكم مى نمايد 7 نابود كننده زيان پوستى است 8 وسوسه شيطان را كم مى كند، 9 فرشتگان را شاد مى نمايد 10 مؤ من را شادمان مى كند، 11 كافر را غمگين و خشمناك مى نمايد 12 زينت انسان است 13 موجب خوشبويى مى شود 14 در عالم قبر، دو فرشته نكير و منكر از او شرم مى كنند، و همين موجب آزادى او در قبر خواهد شد بر همين اساس ، امامان (ع ) اين شاخه از بهداشت را نيز شيوه زندگى خود ساخته بودند، به عنوان نمونه :
ذروان مدائنى مى گويد: به حضور امام كاظم (ع ) رفتم ديدم محاسن خود را رنگ كرده ، عرض كردم : فدايت شوم ، رنگ كرده اى .؟
فرمود: آرى ، خضاب داراى پاداش است ، آيا نمى دانى كه آماده شدن و زيبائى براى همسر موجب عفت بيشتر او خواهد شد، آيا دوست دارى كه نزد همسرت بروى ، و او را ژوليده ببينى ؟
عرض كردم : نه
فرمود: او نيز دوست ندارد تو را ژوليده ببيند .
(359)
فراز ششم :  
قبلا خاطر نشان شد كه يكى از شاخه هاى بهداشت ، سالم سازى محيط زيست با گل و شكوفه و درختكارى و سبز و خرم كردن محيط زيست است ، در اين راستا امامان شيعه (ع ) به اين امر حياتى اهميت بسيار مى دادند، به عنوان نمونه ابوجعفر هاشمى (يكى از شاگردان برجسته امام جواد و امام هادى عليهما السلام ) مى گويد: به حضور امام هادى (ع ) رفتم ، يكى از كودكانش نزد آن حضرت آمد، و گلى را كه در دست داشت به آن حضرت داد، آن حضرت آن گل را گرفت و بوسيد و روى چشمانش نهاد، سپس آن را به آن كودك برگردانيد، آنگاه به ابوهاشم فرمود:
من تتاول وردة اوريحانة و وضعها على عينيه ثم صلى على محمد و الائمة (ع ) كتب الله تعالى له من الحسنات مثل رمل عالج ، و محى عنه من السيئات مثل ذلك
: كسى كه يك دانه گل ، يا شاخه گلى را بگيرد و آن را بر چشمانش ‍ نهد،
سپس بر محمد (ص ) و امامان (ع )، صلوات و درود بفرستد، خداوند متعال مثل ريگ بيابان عالج براى او ثواب مى نويسد، و بهمين مقدار گناهان او را محو مى نمايد .
(360)
فراز هفتم و هشتم :  
قابل توجه اينكه در آغاز اسلام و در عصر حكومت حضرت ولى عصر (ع ) پيامبر (ص ) و امام عصر (ع ) از بانوان به عنوان مداواى مجروحين ، و زخم بندى و پانسمان ، استفاده كرده ، كه همين بيانگر اهميت دادن پيشوايان اسلام به طب و درمان است ، از اين رو كه زنان نيز بايد در اين راستا، حضور داشته باشند، در اين مورد، به دو فراز زير توجه كنيد:
1 پس از جنگ احد كه در سال دوم هجرت رخ داد، شصت مورد از بدن اميرمؤ منان على (ع ) مجروح شد، پيامبر (ص ) دو نفر زن به نامهاى ام سليم و ام عطيه را ماءمور زخم بندى و پانسمان زخمهاى بدن حضرت على (ع ) كرد، و آنها اين ماءموريت را انجام دادند، و نتيجه كار خود را به پيامبر (ص ) گزارش نمودند.(361)
2 مفضل مى گويد: امام صادق (ع ) فرمود: همراه حضرت مهدى (عج ) سيزده زن هستند ، عرض كردم : اين بانوان براى چه در كنار مهدى (ع ) هستند .؟
امام صادق (ع ) در پاسخ فرمود: آنان ، مجروحان را مداوا مى كنند، و از بيماران پرستارى مى نمايند، چنانكه زنان در زمان پيامبر اسلام (ص ) همراه آن حضرت در جنگها عهده دار اين كارها مى شدند . (362)
اصل : 10 تكيه بر واقعيتها و دورى از خرافات  
اشاره :  
يكى از اصول اخلاقى و ويژگيهاى شيوه زندگى امامان شيعه (ع ) اين بود كه : آنها بر حقيقت و واقعيتها، تكيه داشتند و از هر گونه بدعت ، فريب ، دغل كارى ، خرافات و مسائل پوچ و بى اساس دورى مى جستند و پيروان خود را به اين اصل مهم ، دعوت كرده و با آنانكه فريبكار و جو فروش گندم نما بودند، برخورد شديد مى كردند .
امامان (ع ) تربيت شده قرآن بودند كه در وصف مؤ منان مى فرمايد:
و الذين هم عن اللغو معرضون
: مؤ منان از هر گونه لغو و امور بيهوده ، دورى مى جويند (مؤ منون 3 ) آنان در دعاهاى خود به خدا عرض مى كردند:
اللهم ارنى الاشياء كماهى
: خدايا امور را آن گونه كه هست (يعنى حقيقت آن را ) به من نشان بده .
آنها امين ، راستگو، درست كردار و واقع بين و حقيقت گرا بودند، و روح فريب و بدعت و هر گونه نيرنگ را بر اساس دروغ مى دانستند و از هر گونه دروغ دورى جسته و از آن به عنوان گناه كبيره ياد مى كردند؛
براى روشن شدن اين موضوع و اصل مهم ، لازم است در اينجا آن را در سه بخش زير تجزيه و تحليل كنيم :
يك : فريبكارى از نظر قرآن و روايات
دو: برخورد شديد امامان (ع ) با امور بيهوده و دغل كاران بد انديش
سه : فرازهايى از شيوه امامان (ع ) در برخورد با امور بى اساس
يك : فريبكارى از نظر قرآن و روايات  
در قرآن در آيه 44 تا 46 سوره حاقه مى خوانيم :
و لو تقول علينا بعض الاقاويل لا خذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين
: اگر او (پيامبر اسلام )سخنى بى اساس بر ما مى بست ما او را با قدرت مى گرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم .
واژه اقاويل به معنى سخنانى است كه انسان از خود ساخته و بافته و حقيقتى ندارد .
و در آيه 10 سوره فاطر مى خوانيم :
و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد
: و آنها كه با مكر و نيرنگ ، نقشه هاى زشت مى كشند، عذاب شديد براى آنها است .
رسول اكرم (ص ) فرمود:
ملعون من ضار مؤ منا او مكر به
: آن كس كه به مؤ منى زيان برساند، يا به او نيرنگ زند، مورد لعن است . (363)
امام على (ع ) فرمود:
لو لا ان المكر و الخديعة فى النار لكنت امكر الناس
: اگر مكر و نيرنگ موجب آتش دوزخ نمى شد، من در مكر كردن از همه مردم قوى تر بودم .
پيامبر (ص ) فرمود:
ليس منا من ماكر مسلما
: كسى كه به مسلمانى مكر و حيله نمود، از ما نيست . (يعنى مسلمان نيست ) (364)
دو: برخورد شديد پيامبر و امامان (ع ) با امور بيهوده  
پيامبر (ص ) و امامان (ع ) با كسانى كه در جامعه به دغل كارى و بدعت و امور واهى مى پرداختند، برخورد شديد داشتند، و با شدت از آن جلوگيرى مى نمودند .
يكى از كارهاى اساسى پيامبر اسلام (ص ) مبارزه با خرافات و امور بيهوده و غير واقعى بود، در اين راستا مى توان مبارزه او با هرگونه بت پرستى را مطرح كرد .
در تاريخ آمده : پيامبر (ص ) در آن هنگام كه سه ساله بود و در نزد مادر رضاعى خود حليمه سعديه به سر مى برد، روزى به حليمه گفت :
اى مادر!چرا دو نفر از برادرانم را (منظور فرزندان حليمه هستند) نمى بينم ؟ .
حليمه گفت : آنها روزها گوسفندان را به بيابان براى چراندن مى برند، اكنون در بيابان هستند.
محمد (ص ) گفت : چرا من همراه آنها نروم ؟ .
حليمه گفت : آيا دوست دارى همراه آنها به صحرا بروى ؟
محمد (ص ) گفت آرى .
صبح بعد، حليمه ، روغن بر موى محمد (ص ) زد و سرمه بر چشمش كشيد و يك مهره يمانى (براى محافظت او ) بر گردنش آويخت .
محمد (ص ) [ در همان دوران كودكى با خرافات و امور بيهوده مبارزه مى كرد، بى درنگ ] همان مهره را از گردن بيرون آورد ( و به دور انداخت ) سپس رو به حليمه كرد و فرمود:
مهلا يا اماه !فان معى من يحفظنى
: مادرجان !آرام بگير، اين چيست ، من خدايى دارم كه مرا حفظ مى كند . ( نه مهره يمانى ) (365)
نيز در زندگى رسول خدا (ص ) آمده : هنگامى كه پسرش ابراهيم (در سال ششم هجرت ) از دنيا رفت ، در آن روز تصادفا آفتاب گرفت ، مردم گرفتگى خورشيد را نشانه عظمت پيامبر (ص ) دانسته و گفتند خورشيد نيز در مرگ ابراهيم ، غمگين شد .
پيامبر (ص ) وقتى كه اين جمله را شنيد، قبل از دفن پسرش ابراهيم ، بى درنگ مردم را به مسجد دعوت كرد، و بالاى منبر رفت و فرمود: آفتاب و ماه دو نشانه بزرگ از قدرت بى پايان خدا هستند، هرگز براى مرگ يا زندگى كسى نمى گيرند، هر وقت خورشيد يا ماه گرفت : نماز آيات بخوانيد .
آنگاه از منبر پائين آمد و با مردم نماز آيات خواندند . (366)
به اين ترتيب ، رسول اكرم (ص ) فورى جلو يك سخن بى اساس را گرفت و مردم را از خرافه گوئى بر حذر داشت .
جالب اينكه در همين واقعه ، پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: در ميان قبر برو و جنازه ابراهيم را در ميان لحد بگذار ، و على (ع ) همين دستور را انجام داد .
عده اى گفتند: بنابراين حرام است كه انسان وارد قبر فرزندش شود، چنانكه رسول خدا (ص ) به همين خاطر وارد قبر فرزندش نشد .
پيامبر (ص ) بى درنگ اين سخن بيهوده را نيز رد كرد تا بدعتى در جامعه به وجود نيايد، و به آنها فرمود: ورود شما به داخل قبر فرزندتان حرام نيست ، علت اينكه من داخل قبر فرزندم نشدم ، از اين رو بود كه مبادا با باز كردن گره كفن ، چشمم به فرزندم بيفتد و بسيار ناراحت شوم و در نتيجه شيطان مرا به بى تابى وا دارد، و پاداشم در نزد خدا تباه گردد .(367)
امامان شيعه كه شاگردان نخستين و حقيقى پيامبر اسلام (ص ) بودند، بر همين اساس ، بر واقعيات تكيه مى كردند و از هر گونه بدعت و كهانت و امور بيهوده و بى اساس دورى مى جستند .
امام على (ع ) فرمود:
من مشى الى صاحب بدعة فوقره فقد سعى فى هدم الاسلام
: كسى كه به سوى بدعتگزار برود و او را احترام كند، در ويران كردن بناى اسلام ، كوشش نموده است . (368)
امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) فرمودند:
كل بدعة ضلالة و كل ضلالة فى النار
: هر بدعتى گمراهى است ، و هر گمراهى موجب آتش دوزخ است . (369)
رسول خدا (ص ) فرمود:
من مشى الى ساحر او كاهن او كذاب يصدقه بما يقول فقد كفر بما انزل الله من كتاب
: كسى كه به سوى جادوگر يا كاهن يا دروغگو برود تا آنچه را او مى گويد تصديق كند، به كتابهاى آسمانى كه خداوند نازل كرده ، كافر شده است .(370)
به عنوان مثال : يكى از عقائد بى اساس كه در عصر امامان (ع ) بروز كرد، عقيده غلو درباره امامان (ع ) بود ، كه عده اى امامان را خدا يا پيامبر و ... مى دانستند، و يا افرادى كه در مورد خود غلو كرده و ادعاى پيامبرى مى كردند، امامان (ع ) در برابر آنها هرگز مماشات و مسامحه نمى كردند، بلكه گاهى دستور شكستن سر آنها را با سنگ مى دادند و گاهى اعدام انقلابى آنها را صادر مى نمودند، به عنوان نمونه :
امام هادى (ع ) در مورد يكى از مسلمانانى كه غلو كرده بود، براى يكى از يارانش نامه نوشت ، و در ضمن آن چنين دستور داد:
و ان وجدت من احد منهم خلوة فاشدخ راءسه بالصخرة
: هرگاه يكى از آنها را در جاى خلوت يافتى ، با سنگ سرش را بشكن .(371)
ابن ابى يعفور به امام صادق (ع ) گزارش داد كه بزيع معتقد است كه پيامبر مى باشد .
امام صادق (ع ) به ابن ابى يعفور فرمود: هرگاه از خودش شنيدى كه ادعاى پيامبرى مى كند، او را بكش .
ابن ابى يعفور مى گويد: چند بار نزد بزيع رفتم و در كمينش قرار گرفتم ولى فرصت كشتن او براى من ممكن نشد . (372)
و آن حضرت در مورد ساحر ( و جادوگر كه با رمالى و جادوگرى هاى خود، امور بى پايه و غير واقعى را واقعى جلوه مى دهد و ...) فرمود: يك ضربت شمشير بر سرش زده شود . (373) ( و اين گونه كشته گردد)
سه : فرازهايى از شيوه امامان در برخورد با امور بى اساس  
امامان شيعه (ع ) هميشه و همواره شيوه زندگى خود را بر اساس واقعيات تنظيم مى كردند، و هرگز در روش آنها فريبكارى ، و نيرنگ و امور بيهوده از قبيل فال ، طالع ، رمالى و شعبده و ... ديده نشد، آنها حتى شوخى بيهوده و بى فايده نكردند، و سراسر زندگيشان از جزئى و كلى ، آميخته با حكمت و پند بود، به عنوان مثال : اگر معاويه در جنگ صفين از راه حيله و نيرنگ وارد شد و دستور داد قرآنها را سر نيزه كنند، و با اين ظاهرسازى و دغلبازى وارد شد، ولى حضرت على (ع ) در هيچ شرائطى هر چند خيلى سخت باشد خود را به چنين كارها و امثال آن نيالود، اينكه در اينجا به چند فراز از شيوه زندگى امامان (ع ) در اين رابطه توجه كنيد:
فراز نخست :  
عصر حكومت اميرمؤ منان حضرت على (ع ) بود، مردى در كوفه نزد آن حضرت آمد و گفت : در كوفه دو نفر از مسلمانان را ديدم كه در برابر بت نماز مى خواندند . ( كه يك نوع عبادت بيهوده است )
امام على (ع ) فرمود: شايد اشتباه مى كنى و چيز ديگرى بر تو مشتبه شده است ، آنگاه آن حضرت يك نفر را براى تحقيق به آنجا كه آنها نماز مى خواندند فرستاد، او رفت و ديد همان گونه است گزارش داده اند، دو نفر در برابر بت نماز مى خوانند، آنها را نزد حضرت على (ع ) آورد، آن حضرت به آنها فرمود:
در برابر بت نماز نخوانيد، و از اين عقيده دست برداريد .
آنها از عقيده سخيف خود بازنگشتند، حضرت على (ع ) گودالى آماده كرد و آن گودال را پر از آتش شعله ور ساخت ، و آن دو نفر را در ميان آن گودال افكند و سوزانيد . (374)
فراز دوم :  
امام صادق (ع ) ده فرزند (هفت پسر و سه دختر ) داشت ، فرزند ارشد او اسماعيل بود، اسماعيل از نظر علم و كمال ، در سطح ممتاز و بالا بود، و امام صادق (ع ) بسيار به او محبت و احترام مى كرد، به طورى كه اين خصوصيات باعث شد كه جمعى از شيعيان گمان كردند كه امام بعد از امام صادق (ع )، همان اسماعيل است .
از قضا اسماعيل (ع ) در عصر امام صادق (ع ) از دنيا رفت ، امام صادق (ع ) در مرگ او بسيار اندوهگين شد و اظهار پريشانى كرد.
هنگامى كه جنازه امام صادق (ع ) را براى دفن ، حركت دادند، امام صادق (ع ) چند بار در مسير راه در كنار قبر، كفن از صورت اسماعيل رد كرد، و به حاضران نشان داد و مكرر مى فرمود: ببينيد اين پسرم اسماعيل است كه از دنيا رفته است .
اين كار امام صادق (ع ) براى اين بود تا براى آنانى كه معتقد به امامت او بعد از پدرش (امام صادق ) هستند، كاملا روشن گردد كه او مرده است ، و جانشين پدرش نيست . (375)
طبق نقل ديگر، هنگام وفات اسماعيل (ع )، همه شاگردان و محبان امام صادق (ع ) حاضر بودند، امام صادق (ع ) هنگام غسل جنازه اسماعيل و هنگام كفن ، مكرر از حاضران اقرار مى گرفت كه اسماعيل از دنيا رفته است ، حاضران همه يكصدا گواهى مى دادند كه اسماعيل مرده است . (376)
فلسفه اين كارها اين بود كه امام صادق (ع ) مى خواست راه فريب را ببندد، و در آينده عده اى با مطرح كردن امامت اسماعيل ، اذهان مردم را آلوده نسازند . (377)
اين است روش امامان (ع ) كه تلاش داشتند تا مردم به سوى واقعيتها رو آورند و از موهومات و القائات شبهه سازان در امان بمانند، و افسانه را با حقيقت مخلوط ننمايند .
در عين حال عده اى گمراه ، امامت اسماعيل (ع ) را پذيرفتند و ادعا كردند كه او زنده و غايب است (378) و هم اكنون نسل آنها به عنوان اسماعيليه در دنيا وجود دارند .
فراز سوم :  
روزى ابو حنيفه ( كه ميانه خوبى با امام صادق (ع ) نداشت ) به خانه امام صادق (ع ) آمد، امام (ع ) بر عصا تكيه داده بود، ابوحنيفه گفت : اين عصا چيست ، با اينكه سن و سال شما به حدى نرسيده كه عصا به دست بگيرى .
امام (ع ) فرمود: آرى نيازى به عصا ندارم ، ولى چون اين عصا يادگار پيامبر (ص ) است ، و از آن حضرت باقى مانده ، مى خواهم به آن تبرك بجويم .
ابوحنيفه عرض كرد: اگر مى دانستم كه اين عصاى پيامبر (ص ) است بر مى خاستم و آن مرد را مى بوسيدم .
امام صادق (ع ) [ در اينجا ديد كه او حنيفه به جاى اينكه فرزند رسول خدا (ص ) را كه امام بر مردم است احترام كند، به چوبى كه از رسول خدا (ص ) باقى مانده است احترام مى كند، و بجاى واقع نگرى و توجه به وظيفه واجب ، به بى راهه مى رود ] به او رو كرد و از روى تعجب فرمود: سبحان الله !
سپس آستين خود را بالا زد و فرمود:
و الله يا نعمان لقد علمت ان هذا من شعر رسول الله و من بشره فما قبلته
: سوگند به خدا،اى نعمان !تو مى دانى كه موى دستم موى رسول خدا (ص ) است و پوست دستم پوست آن حضرت است ، ولى ( از روى عناد) ان را نمى بوسى .
ابوحنيفه در ظاهر برجست تا دست امام صادق (ع ) را ببوسد.
ولى امام صادق (ع ) آستينش را كشيد و به تظاهر او اعتنا نكرد و وارد خانه اش شد . (379)
فراز چهارم :  
در عصر امام هادى (ع )، يك نفر از اهالى قزوين به نام فارس بن حاتم ، با دروغ بافى و فتنه انگيزى ، مردم را مى فريفت و دين آنها را سست مى كرد، و مى گفت : من داراى آئين حق هستم و از آئين من پيروى كنيد .
اين خبر به امام هادى (ع ) رسيد، آن حضرت پس از لعنت كردن او چنين اعلان كرد: خون او هدر است ، هر كس او را بكشد من بهشت را براى او ضمانت مى كنم .
تا اينكه امام هادى (ع ) يكى از دوستانش به نام ابو جنيد را ديد و به او فرمود: اين مبلغ پول را بگير و با آن اسلحه تهيه كن ، و نزد فارس برو و او را بقتل برسان .
ابو جنيد دستور امام (ع ) را اجرا كرد، و فارس بن حاتم را هنگام بيرون آمدن از مسجد، غافلگير كرده و كشت ، در همان وقت عده اى به ابوجنيد مشكوك شدند و او را دستگير كردند، ولى چون هيچگونه دليلى بر قاتل بودن او نيافتند، او را آزاد ساختند .
از آن پس ، امام حسن عسكرى (ع ) توسط وكلاى خود، مبلغى پول مقرر كرد، تا ماهانه به او بپردازند . (380)
فراز پنجم :  
عصر حضرت رضا (ع ) بود، در خراسان زنى كه زينب نام داشت به دروغ ادعا كرد كه من زينب از فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س ) هستم و اخاذى مى كرد، مردم خراسان در مورد او مشكوك شدند، خبر اين واقعه به حضرت رضا (ع ) رسيد، به دستور آن حضرت ، آن زن را احضار كردند، امام رضا (ع ) ادعاى او را تكذيب كرد و فرمود: اين زن دروغگو است
آن زن با كمال گستاخى و سفاهت ، به امام رضا (ع ) گفت : همان گونه كه تو در نسب من ايراد گرفتى من نيز در نسب تو ايراد مى گيرم ، تو نيز فرزند رسول خدا (ص ) نيستى .
اين سخن جسورانه غيرت علوى امام رضا (ع ) را به جوش آورد، در آن وقت ، امير خراسان مكان وسيعى به نام بركة السباع (باغ وحش ) داشت كه ياغيان را دستگير كرده و در آنجا جلو درندگان مى افكندند تا مجازات شوند، امام رضا(ع ) شخصا دست آن زن دروغگو را گرفت و او را نزد همان امير آورد، و فرمود: اين زن دروغگو است و از نسل على (ع ) و فاطمه (س ) نيست ، كسى كه حقيقتا پاره تن آنها است ، گوشت بدن او بر درندگان حرام است ، او را به باغ وحش جلو درندگان بيندازيد، اگر او در ادعاى خود راستگو باشد، درندگان به او نزديك نمى شوند و گرنه او را متلاشى خواهند كرد .
هنگامى كه آن زن ، اين سخن را شنيد، به امام رضا (ع ) گفت : اگر تو راست مى گويى ، كنار آن درندگان برو، كه آنها نزديك تو نيايند و تو را نمى درند .
امام رضا (ع ) ديگر با او سخن نگفت و هماندم برخاست و به سوى باغ وحش حركت كرد، امير عرض كرد: كجا مى روى ؟
فرمود: به بركة السباع (باغ وحش )مى روم ، سوگند به خدا كنار درندگان مى روم .
امير و ماءموران و غلامان همه اجتماع كردند و در باغ وحش را گشودند، امام رضا (ع ) به باغ وحش كه در زمين گودى قرار داشت ، فرود آمدند، حاضران از بالا، صحنه را نگاه مى كردند، وقتى كه امام (ع ) وارد باغ وحش شد، درندگان از روى تواضع و احترام بر روى دم خود نشستند، آن حضرت كنار يكى يكى از آنها مى رفت و بر پشت و سر آنها دست مرحمت مى كشيد، و آن درندگان همچنان در برابر امام (ع ) اظهار تواضع فروتنى مى كردند تا امام كنار همه آنها رفت و دست بر پشت آنها كشيد، سپس بيرون آمد و در ميان جمعيت ناظران ، قرار گرفت ، آنگاه امام رضا(ع ) به امير فرمود: اكنون به اين زن دروغگو بگو وارد باغ وحش شود، تا روشن گردد كه ادعاى او راست است يا دروغ ؟ .
در اين هنگام آن زن با داد و فرياد، از رفتن به باغ وحش امتناع ورزيد، امير و اعوان او، آن زن را به زور به باغ وحش افكندند، درندگان به سوى او جهيدند و او را دريدند . (381)
نظير اين واقعه با اندكى تفاوت ، در مورد امام هادى (ع ) در عصر متوكل رخ داده است . (382)
اين وقايع بيانگر شدت برخورد امامان (ع ) با دغلبازان ، و فريب كاران است كه بر اساس دروغ و انحراف ، در جامعه به فريب مردم مى پرداختند، و به جاى حقيقت ، ره افسانه را مى پيمودند .
درس بزرگى كه اين اصل به ما مى آموزد  
اين اصل ، يعنى اصل واقع نگرى و تكيه بر واقعيات ، نه بر فريب و امور واهى و سست و خرافى ، به ما مى آموزد كه مردم بايد به پيروى از امامان (ع ) به دنبال هر دعوتى نروند، و به سخن هر كس گوش فرا ندهند، از دير زمان تا امروز دغلبازانى به صورتهاى مختلف مانند رمالى ، معركه گيرى ، طالع چينى ، فال گيرى ، شعبده بازى و كف بينى و ... به اخاذى پرداخته و مى پردازند و با اراجيف و بافندگى هاى پر از نيرنگ خود، بر سر راه ما و شما دامها گسترده اند، مراقب باشيم كه به اين دامها نيفتيم ، و زندگى شيرين و استوار خود را با امور واهى و پوچ ، بر باد ندهيم .
بخصوص بانوان توجه كنند كه طالع بين ها جيب آنها را خالى نكنند، و ران سالم آنها را آلوده و پريشان نسازند، و گاه زنانى با قيافه هاى زهد و دين ، به صورتهاى مختلف مانند اينكه خواب نما شده و امثال آن به سراغ شما مى آيند، آنها را از خود برانيد كه شيادانى دغلباز براى اخاذى نزد شما آمده اند، هميشه واقع بين و واقع گرا باشيد، تا مبادا در دام سالوس و فريب دغلبازان بيفتيد .
يك داستان و دو حديث هشدار دهنده  
براى اينكه بيشتر به اين هشدار دقت كنيد، به يك داستان و دو حديث زير توجه نمائيد:
گويد: يكى از دغلبازان صوفى به نام عبدالسلام بصرى كه از صوفيان و زاهد نماهاى معروف بصره بود، و مريدهاى بسيار داشت ، در بصره در نماز جماعت ، چند بار گفت : چخ ، چخ !!
مريدان بعد از نماز، به او گفتند، چرا در نماز، چخ چخ مى كردى ؟
او در پاسخ گفت : با چشم بصيرت ديدم سگى مى خواست در مكه وارد مسجد الحرام شود، از آنجا بيرونش كردم !!
مريدان ساده لوح و كوردل او، بيشتر به او ارادت پيدا كردند، كه مرشد ما در بصره ، سگى را كه در مكه وارد مسجد الحرام مى شد، با چخ چخ بيرون كرد!!
يكى از اين مريدان شب به خانه آمد، و ماجرا را به همسرش گفت ، همسر او كه بانويى باهوش بود، به شوهرش گفت : يك شب شام آقاى مرشد را با عده اى از مريدانش به خانه ما دعوت كن ، تا خانه ما از قدوم او مبارك گردد .
شوهر، پيشنهاد همسرش را پذيرفت ، آن شب موعود فرا رسيد، مرشد و جمعى از مريدان آمدند و در كنار سفره نشستند، و غذاى آن شب ، مرغ و پلو بود، مطابق طرح همسر هوشمند ميزبان ، جلو هر يك از مهمانان يك مرغ بريان و مقدارى برنج كنار آن نهادند، كه مرغ ديده مى شد ولى در مورد مرشد، مرغ را زير پلوها پنهان كرده و نزد او نهادند، او مرغ را نديد، به صورت اعتراض ، پرخاش كرد و گفت : پس مرغ من چه شد!؟ .
در همان فرصت ، بانوى هوشمند، نزد مريدان مرشد گفت : مرشدى كه مرغ را زير يك لايه برنج نبيند، چطور در بصر سگى را كه در مكه وارد مسجد الحرام مى شود مى بيند!!؟ .
در اين هنگام عبدالسلام رسوا شد، و حاضران از هوشمندى آن بانوى با معرفت تقدير و تحسين كردند . (383)
و هرگز اين حديث ناب امام صادق (ع ) را فراموش نكنيد كه فرمود:
من اصغى الى ناطق فقد عبده ، فان كان الناطق عن الله فقد عبدالله ، و ان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس
: هر كس كه به سخن گوينده اى گوش فرا دهد، او را عبادت كرده است ، پس هرگاه گوينده از طرف خدا سخن گويد، او خدا را عبادت نموده ، و اگر گوينده از طرف ابليس سخن بگويد، او ابليس را پرستش نموده است .(384) نيز اين حديث پيام آور و هشدار دهنده را از ياد نبريد كه امام صادق (ع ) درباره قيام جهانى حضرت مهدى (عج )، فرمودند: اذا خرج القائم ياءتى بدين جديد و كتاب جديد و سنة جديدة و قضاء جديد : هنگامى كه حضرت قائم (عج ) خروج كند، فرمان نو، و كتاب نو، و روش نو، و دادگاه نو مى آورد . (385)
اين سخن بيانگر آن است كه در طول تاريخ اسلام ، آگاهان مغرض ، و ناآگاهانى كه فريب مى خورند، آنچنان پيرايه ها و نسبت هاى ناروا را به اسلام مى بندند كه وقتى حضرت مهدى (عج ) حقيقت اسلام را نشان مى دهد، مردم مى گويند فرمان و دين و روش و دادگاه جديد و نوى آورده است .

 

next page

fehrest page

back page