فرازهاى برجسته از سيره امامان شيعه (ع ) جلد دوم

محمد تقى عبدوس و محمد محمدى اشتهاردى

- ۶ -


اصل : 11 راز دارى در رفتار امامان (ع ) 
اشاره :  
يكى از اصولى كه در اسلام : بسيار مهم است و در گفتار و شيوه زندگى امامان شيعه (ع ) در جايگاه ارجمندى قرار دارد، اصل راز دارى است ، كه در بعضى از موارد از واجبات مؤ كد است ، و افشاء كننده آن ، گناه كبيره و بسيار بزرگ را انجام داده و سزاوار مجازات شديد مى باشد .
اصل راز دارى ، معنى وسيع ، و ابعاد گوناگونى دارد، كه ما در اينجا اين بحث را در سه بخش زير، تجزيه و تحليل و خلاصه مى كنيم :
1 معنى راز دارى و شاخه هاى آن
2 اهميت راز دارى از نظر قرآن و روايات
3 فرازهايى از شيوه زندگى پيامبر (ص ) و امامان (ع ) در رابطه با راز دارى .
يك : معنى راز دارى و شاخه هاى آن  
راز دارى كه در اصطلاح اسلامى از آن با عناوين مختلفى مانند: كتمان سر ، عيب پوشى ، تقيه و پنهان نمودن اسرار نظامى رفتار چريكى ، اختفاء اسرار انقلاب و ... ياد مى شود، به معنى پوشيدن و افشاء نكردن است ، چنين پوششى در اسلام داراى شاخه هاى مختلف است ، كه مى توان آن را چنين تقسيم نمود:
1 - راز دارى نظامى
2 راز دارى سياسى و عقيدتى
3 راز دارى اخلاقى
راز دارى نظامى ؛ آن است كه بعضى از اسرار عمليات نظامى براى دشمن ، پوشيده بماند، تا دشمن غافلگير شده ، و فرصتى براى عمليات و تداركات نداشته باشد .
راز دارى سياسى و عقيدتى ؛ همان تقيه و مسائل چريكى است كه انسان براى پيشبرد اهداف خود، در ظاهر بهانه اى از نظر سياسى يا عقيدتى ، به دست دشمن نمى دهد، و با آرامش ظاهرى خود، دشمن را غافل و رام مى كند، ولى در باطن به كار خود بر ضد دشمن ادامه مى دهد .
راز دارى اخلاقى ؛ همان عيب پوشى ، و كتمان سر، و سر پوش نهادن بر اسرار اخلاقى مؤ منان است ، كه براى حفظ آبروى آنها، و براى عادى نشدن گناه ، به كار مى رود، و نقش به سزايى در سالم سازى محيط، و حفظ آبرو و حيثيت مردم ، براى روشن شدن مطالب مذكور لازم است به توضيحات زير توجه كنيد:
1 - راز دارى نظامى  
راز دارى نظامى در اسلام به قدرى مهم است كه افشاى آن ، به عنوان خيانت به خدا و رسول خدا (ص ) ، مطرح شده ، چنانكه در آيه 27 سوره انفال مى خوانيم :
يا ايها الذين آمنوا لا تخونوا الله و الرسول ...
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر (ص ) خيانت نكنيد .
اين آيه در مورد يكى از اصحاب پيامبر (ص ) به نام ابو لبابه نازل شده ، كه يكى از اسرار نظامى را نزد دشمن فاش كرد .
توضيح اينكه : هنگامى كه پيامبر (ص ) به مدينه هجرت كرد، يكى از دشمنان پر كينه آن حضرت ، يهوديان بودند، كه همچون ستون ششم دشمن ، در داخل مركز اسلامى ، در هر فرصتى بر ضد اسلام تلاش ‍ مى كردند، و كار شكنى مى نمودند، سرانجام پيامبر (ص ) تصميم گرفت ، آنها را از اطراف مدينه تبعيد كند، و گردنكشان آنها را به قتل برساند.
يهوديان بنى قريظه در قلعه خود، در محاصره شديد سپاه اسلام بودند، طايفه اوس از پيامبر (ص ) خواستند تا آنها را ببخشد.
پيامبر (ص ) به آنها فرمود: آيا راضى هستيد كه حكميت در اين مورد را به يكى از افراد شما (از طايفه اوس ) واگذارم ؟
طايفه اوس جواب مثبت دادند، پيامبر (ص ) ((سعد بن معاذ را كه مجروح جنگى بود، براى اين كار تعيين كرد، ولى بنى قريظه حكميت سعد را نپذيرفتند، به پيامبر (ص ) پيام دادند كه ابولبابه را بفرست ، تا با او مشورت كنيم ، پيامبر (ص ) ابولبابه را براى مشورت ، نزد آنها فرستاد، آنها اطراف ابولبابه (را كه سابقه دوستى با آنها داشت ) گرفتند، و اظهار عجز و بى تابى كردند، و از جمله به او گفتند: آيا ما به حكميت سعد بن معاذ راضى شويم ؟ .
ابولبابه گفت : مانعى ندارد، ولى با دست اشاره به گردن كرد، يعنى تسليم شدن به حكم سعد همان و گردن زدن همان !.
به اين ترتيب ابولبابه يكى از رازهاى نظامى سپاه اسلام را آن هم با اشاره فاش كرد، و همين افشاى راز، او را به عنوان خائن به خدا و رسول ، معرفى نمود، و آيات 27 و 28 سوره انفال در سرزنش او نازل شد .
ابولبابه ، هماندم توبه كرد، و از شدت شرم نزد رسول خدا (ص ) نرفت ، و يكراست به مسجد رفت و خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست و مدت ده تا پانزده روز به مناجات و راز و نياز پرداخت و از درگاه خدا خواست تا توبه اش را بپذيرد، سرانجام آيه 102 سوره توبه نازل شد و قبول شدن توبه او، به او اعلام گرديد، و براى جبران گناه فاش نمودن يكى از رازهاى نظامى ، يكسوم اموالش را صدقه داد، و از اينكه به چنين گناهى مبتلا شده ، سخت پريشان و شرمنده و پشيمان بود . (386)
يكى ديگر از مواردى كه در قرآن در رابطه با افشاى راز نظامى ، به آن اشاره شده ، ماجراى حاطب بن ابى بلتعه و زنى به نام ساره در سال ششم هجرت مى باشد، توضيح اينكه : حاطب بن ابى بلتعه از ياران شجاع پيامبر (ص ) و داراى سوابق درخشان بود، از جمله اينكه ، او در مكه مسلمان شد و تنها به مدينه هجرت كرد، اما خانواده و اموالش را در مكه بجاى گذاشت .
مشركان قريش به خانواده او در مكه پيشنهاد كردند كه براى حاطب نامه بنويس ، تا حاطب در پاسخ نامه ، آنان را از تصميم پيامبر (ص ) در مورد حمله مسلمانان به مكه و فتح مكه آگاه سازد، آنها نامه اى نوشتند، و مشركان آن نامه را توسط يك زن خواننده به نام ساره به مدينه فرستادند.
ساره به صورت فقير با كمال مخفى كارى به مدينه آمد و مخفيانه نامه را به حاطب رسانيد و منتظر جواب نامه ماند، حاطب جواب نامه را به صورت كوتاه نوشت ، و در آن جواب ، يكى از رازهاى نظامى ارتش اسلام را، براى دشمن فاش ساخت ، و آن اين بود كه نوشت : پيامبر (ص ) قصد جنگ و فتح مكه را دارد .
ساره نامه را گرفت و مخفيانه از مدينه خارج شده و به سوى مكه گريخت ، پيامبر (ص ) از راه وحى از ماجرا آگاه شد، و به سه نفر يعنى على (ع )، زبير، و مقداد دستور داد تا به طور سريع حركت كنند و آن زن را در مسير راه در هر كجا كه ديدند دستگير كرده و نامه را از او بگيرند .
اين سه سزباز رشيد اسلام حركت كردند، و در نقطه اى به نام روضة خاخ به زن رسيدند، او را تفتيش كردند، سرانجام او از ترس هيبت على (ع ) نامه را از ميان تابهاى گيسوانش بيرون آورد و به على (ع ) داد، على (ع ) با شتاب به مدينه بازگشت و نامه را به پيامبر (ص ) رسانيد و ساره از حركت توقيف شد .
پيامبر (ص ) حاطب را احضار كرد و به او فرمود: اين نامه مال تو است ، چرا چنين كردى ؟ .
حاطب معذرت خواهى كرد و گفت : حقيقت اين است كه من از آن روز كه مسلمان شدم . تاكنون به شما خيانت نكردم ، ولى نظر به اينكه اموال و خويشان و خانواده ام در مكه هستند، به خاطر اينكه از آزار قريش در امان بمانند چنين نمودم .
در اين هنگام آيات آغاز سوره ممتحنه در سرزنش حاطب به خاطر افشاى راز نازل گرديد، كه در آيه نخست مى خوانيم :
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء ...
: اى كسانى كه ايمان آورده ايد دشمن و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد ...
يكى از اصحاب پيامبر (ص ) برخاست و گفت : اى رسول خدا!اجازه بده گردن اين منافق (حاطب ) را بزنم !
ولى نظر به اينكه حاطب ، عذر خواهى كرد و گفت : اين كار من به خاطر دوستى با كفار نبود، بلكه به خاطر حفظ اموال و خويشانم از گزند دشمن بود، و نظر به اينكه حاطب سابقه درخشان داشت و از جنگجويان جنگ بدر بود، پيامبر (ص ) از او صرف نظر كرد و فرمود: او از جنگجويان بدر است و خداوند نظر لطف خاصى به آنها دارد (387)
آرى رازدارى نظامى آنچنان مهم است كه پيامبر اسلام (ص ) با نهايت تلاش ‍ و دقت ، از فاش شدن آن جلوگيرى كرد، و عامل فاش سازى يعنى حاطب را با اينكه سوابق درخشان داشت محكوم نموده و مورد سرزنش قرار داد .
2 رازدارى سياسى و عقيدتى  
در همه دينا معمول است كه گاهى افراد مبارز و شجاعى ، در برابر ستمگران در فشار و تنگنا قرار مى گيرند، و در برابر آنها از روش استتار استفاده مى كنند، روشهاى چريكى و برنامه هاى سرى ، در قيافه هاى مختلف براى مبارزه ، يك روش عقلى و منطقى است ، زيرا هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه افرادى وقتى خود را در خطر شديد ديدند،خود را آشكارا نشان دهند، بلكه با پوششهاى مختلف خود را حفظ مى كنند و نيروهاى خود را براى فرصت هاى مناسب ، ذخيره مى نمايند، اين روش سياسى كه گاهى عقيدتى نيز هست ، همان تقيه است كه در اسلام اهميت بسيار به آن داده شده است . امامان شيعه (ع ) به پيروى از روش پيامبر اسلام (ص ) بسيار استفاده مى كردند، و آن را توصيه مى نمودند تا آنجا كه امام على (ع ) رادمرد جهاد و شمشير، در سخنى مى فرمايد:
التقية من افضل اعمال المؤ من يصون بها نفسه و اخوانه عن الفاجرين
: تقيه از بهترين كارهاى مؤ من است ، كه مؤ من در پرتو آن ، خود و برادران دينى خود را از گزند مجرمان حفظ مى كند . (388)
و امام حسين (ع ) بزرگترين چهره درخشان انقلابى تاريخ و جهان ، در سخنى مى فرمايد:
لو لا التقية ما عرف ولينا من عدونا
: اگر تقيه نبود، دوست ما از دشمن شناخته نمى شد . (389)
تقيه در موارد لازم ، يك نوع رازدارى سياسى و عقيدتى است كه نه تنها دليل عجز و تسليم و عقب نشينى نيست ، بلكه يكنوع سپر دفاعى براى ذخيره سازى نيروها و تغيير شكل مبارزه است ، بر همين اساس امام صادق (ع ) فرمود:
ان التقية ترس المؤ من ، و التقية حرز المؤ من
: همانا تقيه ، سپر و نگهدار مؤ من است . (390)
با توجه به اينكه ، سپر ابزارى است كه در ميدان جنگ و جهاد از آن استفاده مى شود، اين تشبيه بيان كننده نقش تقيه و رازدارى در راستاى جهاد و مبارزه مى باشد .
در اينجا براى روشن شدن اين بحث ، ماجراى اصحاب كهف ، و ماجراى مبارزات ابوطالب پدر بزرگوار حضرت على (ع ) را ياد آور مى شويم كه آنها با راز دارى سياسى و عقيدتى خود، در پشت سپر تقيه ، اكثر استفاده را براى حمايت از حق نمودند، و در پرتو آن نتائج درخشانى را بدست آوردند، كه اگر اين سپر را رها مى كردند يك صدم آن نتائج نصيبشان نمى شد، و بر همين اساس به پاداش دو چندان در پيشگاه خدا نائل شدند، چنانكه امام صادق (ع ) فرمودند:
جبرئيل نزد رسول خدا (ص ) آمد و گفت ؛اى محمد!پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد: اصحاب كهف ، ايمان خود را ( در برابر طاغوت ستمگر عصرشان ) مخفى مى داشتند، و اظهار كفر مى نمودند (391) خداوند دو چندان به آنها اجر داد، همانا ابوطالب (نيز) ايمان خود را مى پوشانيد و اظهار شرك مى نمود، خداوند به او (نيز) پاداش دو چندان مى دهد، و در پايان در شاءن ابوطالب فرمود:
و ما خرج من الدنيا حتى اتته البشارة من الله بالجنة
: ابوطالب از دنيا نرفت مگر اينكه از جانب خداوند، مژده بهشت براى او آورده شد . (392)
با توجه به اينكه : حضرت ابوطالب (ع ) از آغاز بعثت تا سال دهم كه سال وفاتش بود، تا آخرين توان و نفس ، از پيامبر اسلام (ص ) دفاع كرد، و سپر دفاعى بزرگ و ستبرى براى پيامبر اسلام (ص ) بود، و همه دفاعها و مبارزات او در پشت سپر تقيه صورت مى گرفت ، و در ظاهر اظهار ايمان نمى كرد، و با حفظ اين راز، به حمايت خود ادامه مى داد . از اين رو در اين راستا به توفيقات سرشارى نائل شد .
اكثر امامان شيعه در شرائط بسيار سختى زندگى مى كردند، و غالبا در برابر طاغوتها و دژخيمهاى آنها در حال تقيه به سر مى بردند، و براى حفظ كيان تشيع از هيچ چيزى مانند تقيه و رازدارى استفاده نكردند، از اين رو با تعبيرات و تاءكيدات مختلف ، به آن سفارش مى نمودند
امام سجاد (ع ) فرمود:
وددت و الله انى افتديت خصلتين فى الشيعة لنا ببعض لحم ساعدى : النزق و قلة الكتمان
: سوگند به خدا دوست دارم براى (نابودى ) دو خصلت در ميان شيعيانم ، قسمتى از گوشت بازويم را فدا كنم : 1 - شتابزدگى و بى حوصلگى 2 كمى راز نگهدارى . (393)
يعنى : اگر ممكن باشد حاضرم قسمتى از گوشت بازويم را كسى از من بگيرد، و دو خصلت (پر حوصلگى و رازدارى ) را به شيعه بدهد.
البته نبايد فراموش كرد كه گاهى تقيه حرام است و افشاگرى واجب مى باشد، نهضت امام حسين (ع ) و افشاگرى هاى افرادى مانند ابوذر غفارى ، ميثم تمار، عمر و بن حمق و حجر بن عدى و ... بر اساس همين بود كه آنها در مواردى كه افشاگرى و قيام علنى واجب و لازم بود، به آن اقدام نمودند، از جمله مواردى كه بايد سد تقيه را شكست و بجاى كتمان ، فرياد زد، آنجا است كه حفظ خون مؤ من ، به فرياد و افشاگرى بستگى داشته باشد، لذا از امام باقر و امام صادق (ع ) نقل شده فرمودند:
انما جعلت التقية لتحقن بها الدم ، فاذا بلغت التقية الدم فلا تقية
: همانا تقيه براى آن قرار داده شده تا به وسيله آن ، خون مؤ منان حفظ شود، پس هرگاه تقيه كردن موجب خون ريزى گردد، در آنجا تقيه روا نيست .
3 راز دارى اخلاقى  
براى اينكه گناه در جامعه ، عادى و معمولى نشود و جنبه عمومى پيدا نكند، و محيط از گناه و آثار آن سالم بماند، و آبروى افراد حفظ گردد، و پيامدهاى شوم و خطرناك آشكار شدن گناه ، بروز ننمايد، اسلام با تاءكيد فراوان به ستر گناه و پوشيدن عيوب همديگر دستور داده ، و آن را از واجبات اخلاقى دانسته است ، و به عكس پرده درى و فاش ساختن گناهان ديگران را از گناهان بزرگ به شمار آورده است .
در قرآن آيه 19 نور مى خوانيم :
ان الذين يحبون ان تشيع الفا حشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا و الآخرة
: همانا كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم شايع شود، عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است .
تعبير به يحبون (كسانى كه دوست دارند فحشاء شود) به جاى جمله كسانى كه اين كار را انجام مى دهند، بيانگر نهايت تاءكيد اسلام است به اينكه مؤ منان مراقب باشند و عيب ديگران را فاش ننمايند، و حتى در ذهن و مغز خود، به چنين فكرى علاقه نداشته باشند. امامان شيعه (ع ) خيلى چيزها را از مردم مى دانستند، ولى مقيد بودند كه آبروى افراد حفظ گردد، آنها مى گفتند، خداوند ستار العيوب است ، شما نيز عيوب همديگر را بپوشانيد .جامعه از اشاعه گناه ، ضربه هاى بسيار خورده ، و پيامدهاى شوم افشاى گناه ، بسيار زشت و كمرشكن است ، از اين رو در اسلام به كنترل زبان ، سكوت ، قرص دهنى ، سر پوشى تاءكيد فراوان شده است .
به عنوان مثال : دخترى در نوجوانى با جوان نامحرمى گفتگو كرده و لبخندى زده ، بعد توبه كرده و شوهر نموده ، حال اگر يك جاهل بى معرفت ، نزد شوهر آن دختر برود، و ذهن او را خراب كند و به او بگويد: من فلان وقت ديدم ، همسر تو با فلان جوان سخن مى گفت و مى خنديد، چنين كارى هم آبروى دختر را نزد شوهرش پائين مى آورد، و هم ذهن شوهر را آلودمى كند، و اى بسا موجب كشمكش ها، نزاعها، طلاق و دهها حادثه شوم ديگر گردد، كه همه آنها بر اثر پرده درى پديد آمده است ، كه اگر فرهنگ ستر عيب و رازدارى اخلاقى ، بود، هرگز چنين حوادث تلخى بروز نمى كرد . اين يك مثال كوچكى بود، كه به روشنى پيامدهاى تلخ و رنج آور پرده درى را تبيين مى كند.
از اين رو امامان شيعه (ع ) با شدت از اين گناه بزرگ جلوگيرى مى كردند، و به پرده پوشى سفارش مى نمودند، به عنوان نمونه :
1 اميرمؤ منان على (ع ) فرمود:
جمع خير الدنيا و الآخرة فى كتمان السر و مصادقة الاخيار
: سعادت دنيا و آخرت در دو چيز جمع شده : 1 پرده پوشى 2 - دوستى با نيكان . (394)
2 حضرت رضا (ع ) فرمود:
مؤ من به كمال ايمان نمى رسد مگر اينكه داراى سه خصلت شود: 1 داراى سنتى از خدايش گردد 2 داراى سنتى از رسول خدا (ص ) شود، 3 و داراى سنتى از ولى خدا (امامان ) گردد :
فالسنة من ربه كتمان سره ...
: اما سنت خدايش ، پرده پوشى است ، اما سنت رسول خدا (ص ) مدارا كردن با مردم است ، اما سنت ولى خدا (امامان ) صبر و استقامت در برابر حوادث سخت و تلخ است .
(395)
3 امام صادق (ع ) فرمود:
كفوا السنتكم : زبانهاى خود را كنترل كنيد. (396)
دو: اهميت رازدارى از نظر قرآن و روايات  
از مطالب گذشته ، مساءله رازدارى از ديدگاه قرآن و اسلام و پيامبر و امامان (ع ) به طور پراكنده ، بررسى گرديد، اينك براى روشن شدن بيشتر، به آيات و روايات زير نيز كه بيانگر اهميت راز دارى است توجه كنيد:
نظرى به قرآن  
1 در قرآن ، در آيه 106 نحل مى خوانيم :
من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم عضب من الله و لهم عذاب عظيم
: كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند بجز آنانكه تحت فشار واقع شده اند در حالى كه قلبشان آرام با ايمان است آرى آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده اند، عضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمى در انتظارشان !.
در شاءن نزول اين آيه نقل شده : در آغاز بعثت ، عده اى از مسلمين مانند بلال حبشى ، خباب ارت ، ياسر و سميه (پدر و مادر عمار ) و عمار ياسر، در برابر فشار و شكنجه مشركان ايستادگى كرده و اظهار كفر نكردند، حتى بعضى از آنها مثل ياسر و سميه كشته شدند، ولى عمار در حالى كه قلبش ‍ سرشار از ايمان بود، براى نجات از كشته شدن ، اظهار كفر كرد، و راز قلبش ‍ را آشكار ننمود و در نتيجه نجات يافت .
پس از اين ماجرا، عمار گريه كنان نزد پيامبر (ص ) آمد، پيامبر (ص ) به او فرمود: مگر چه شده ؟
عمار عرض كرد: بسيار بد شده ، مشركان دست از سرم بر نداشتند تا نسبت به شما جسارت كرده و بتهاى آنها را ستودم .
پيامبر (ص ) با دست مبارك اشك از چشمان عمار پاك كرد و فرمود: اگر بار ديگر تو را تحت فشار قرار دادند (براى حفظ جانت ) آنچه مى خواهند بگو .
در اين هنگام آيه فوق در تاءييد كار عمار نازل شد (397) آيه فوق بيانگر آن است كه هرگاه هنگام فشار، انسان راز درونى خود را كتمان كند و در زبان سخن ديگر بگويد (تقيه كند) كار بجا و شايسته اى انجام داده است .
عبدالله بن عطا مى گويد: به امام باقر (ع ) عرض كردم : دژخيمان طاغوت ، دو نفر از شيعيان را در كوفه دستگير كردند و به آنها گفتند: از اميرمؤ منان على (ع ) بيزارى بجوئيد، يكى از آنها بيزارى (زبانى ) جست و نجات يافت ، و ديگرى بيزارى نجست و كشته شد .
امام باقر (ع ) فرمود:
اما الذى برى ء فرجل فقيه فى دينه ، و اما الذى لم يبرء فرجل تعجل الى الجنة
: اما آنكه بيزارى جست ، مردى دين شناس بود، ولى آن كس كه بيزارى نجست ، مردى بود كه به سوى بهشت شتاب كرد . (398)
مطابق اين روايت ، مؤ منى كه هنگام خطر جانى رازدارى كند، دين شناس ‍ است و به وظيفه دينى خود عمل نموده است .
نتيجه اينكه آيه فوق ، بيانگر شايستگى رازدارى عقيدتى براى حفظ جان است .
2 در آيه 61 سوره بقره در مورد عذاب و خشم خدا نسبت به يهود بنى اسرائيل مى خوانيم
... ذلك بانهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير الحق
: چرا كه آنها نسبت به آيات الهى كفر ورزيدند و پيامبران را به ناحق كشتند.
امام صادق (ع ) پس از تلاوت اين آيه فرمود:
و الله ما قتلوهم و لا ضربوهم باسيافهم و لكنهم سمعوا احاديثهم فاذاعوها فاخذوا فقتلوا
: سوگند به خدا، يهود بنى اسرائيل ، پيامبران را با دستهايشان نكشتند و با شمشيرهايشان نزدند، بلكه سرگذشت آنها را شنيدند و فاش ساختند (با اينكه لازم بود با رازدارى خود، آنها را حفظ نمايند)
در نتيجه به دست ستمگران افتادند و كشته شدند.
(399)
اين آيه ، بيانگر لزوم رازدارى عقيدتى و سياسى در موارد لازم است .
3 در آيه 28 سوره آل عمران مى خوانيم :
لا يتخذ المؤ منون الكافرين اولياء من دون المؤ منين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شيى ء الا ان تتقوا منهم تقاة
: افراد با ايمان نبايد غير از مؤ منان ، يعنى كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند و هر كس چنين كند، رابطه اش به كلى از خداوند گسيخته است ، مگر در حال ترس و تقيه .
اين آيه نيز بيانگر آن است كه هنگام خطر، براى حفظ جان ، رازدارى روا است ، و مؤ من در شرائطى ، با بيگانگان راه دوستى ظاهرى برقرار مى كند،
ولى در باطن با آنها دشمن است .
4 در قرآن (آيه 28 و 29 سوره مؤ من ) از مؤ من آل فرعون (حزقيل ) تمجيد شده كه مخفيانه به موسى (ع ) ايمان آورده بود، و در پشت سپر تقيه و رازدارى ، مردم را به سوى موسى (ع ) دعوت مى كرد، در آيه 28 سوره مؤ من چنين مى خوانيم :
و قال رجل مؤ من من آل فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رجلا ان يقول ربى الله
: مرد مؤ منى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت ، گفت : آيا مى خواهيد كسى را به خاطر اينكه مى گويد پروردگار من خدا است بكشيد؟.
اين آيه بيانگر راز دارى سياسى و عقيدتى است ، و حاكى است كه تقيه و رازدارى در مكتبهاى قبل از اسلام نيز وجود داشته ، و بندگان صالح الهى براى پيشبرد هدف ، از آن ، استفاده مى كردند.
درباره رازدارى اخلاقى نيز قبلا آيه 19 نور، ذكر شد، ديگر تكرار نمى كنيم .
5 در آيه 83 سوره نساء مى خوانيم :
و اذا جائهم امر من الامن و الخوف اذا عوا به و لوردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطون منهم
: هنگامى كه خبرى از پيروزى و شكست به آنها برسد (بدون تحقيق ) آن را شايع مى سازند، و اگر آن را به پيامبر و پيشوايان (كه قدرت تشخيص ‍ دارند ) ارجاع دهند، از ريشه هاى مسائل آگاه مى شوند.
اين آيه بيانگر رازدارى سياسى است ، و تاءكيد مى كند كه اگر شايعاتى شنيديد، آن را بدون تحقيق پخش نكنيد، بلكه رازدارى خود را حفظ كنيد، و آن مطالب شنيده شده را با مقام رهبرى ، و مسئولين رده بالا، در ميان بگذاريد، نه اينكه در ميان عامه مردم رواج دهيد و موجب پيامدهاى شوم سياسى و اجتماعى گردد، امام صادق (ع ) آيه فوق را خواند و فرمود: خداوند شايعه گران را در اين آيه سرزنش كرده ، فاياكم و الاذاعة
: بنابراين از فاش كردن ، پرهيز كنيد . (400)
چند روايت در اهميت رازدارى  
1 امام صادق (ع ) فرمود:
من اذاع علينا حديثنا فهو بمنزلة من جحد حقنا
: هر كس اخبار ما را (نزد مخالفان در موارد خطر ) فاش كند، مانند كسى است كه حق ما را انكار نموده است . (401)
2 امام باقر (ع ) فرمود: بنده اى در قيامت محشور مى شود، با اينكه در دنيا خونى نريخته ، به اندازه يك حجامت يا بيشتر خون به او بدهند و بگويند: اين سهم تو از خون فلانكس است كه در دنيا ريخته شده .
آن بنده عرض مى كند: خدايا!تو مى دانى كه من در دنيا تا آخر عمر، خون كسى را نريخته ام ، به او گفته مى شود:
بلى سمعت من فلان رواية كذا و كذا، فرويتها عليه فنقلت حتى صارت الى فلان الجبار فقتله عليها، و هذا سهمك من دمه
: آرى تو از فلانكس روايت چنين و چنان را شنيدى و آن را به ضرر او نقل كردى ، و زبان به زبان گشت تا اينكه به سمع فلان ستمگر رسيد، و آن ستمگر او را به خاطر آن روايت كشت ، اكنون ( در خون او شريك شده اى ) اين سهم تو از خون او است . (402)
3 امام صادق (ع ) فرمود:
من اذاع علينا شيئا من امرنا فهو كمن قتلنا عمدا و لم يقتلنا خطاء
: كسى كه چيزى از امر ما را ( در موارد خطر ) فاش سازد، او همانند كسى است كه از روى عمد نه از روى خطا ما را كشته است . (403)
سه : فرازهايى از رازدارى امامان (ع ) 
در اينجا به چند فراز رازدارى امامان (ع 9 توجه كنيد:
فراز نخست :  
بعضى از اصحاب امامان (ع ) به عنوان صاحب سر (اصحاب راز امام ) شناخته شده اند، مانند كميل نسبت به حضرت على (ع )، و زراره نسبت به امام صادق (ع ) و ...، با توجه به اينكه اين اصحاب افرادى بسيار قرص دهن بودند و رازها را فاش نمى ساختند . زرارة بن اعين ، از شاگردان برجسته و از ياران بزرگ امام صادق (ع ) بود، او مى گفت :
و الله لو حدثت بكل ما سمعته من ابى عبدالله لا تتفخت ذكور الرجال على الخشب
: سوگند به خدا اگر آنچه را از امام صادق (ع ) شنيده ام فاش سازم ، بدنهاى انباشته شده مردان بر روى چوبه هاى دار قرار مى گيرد
(يعنى افراد زيادى كشته مى شوند) . (404)
امام صادق (ع ) براى حفظ جان زراره ، گاهى در ملاءعام او را به بدى ياد مى كرد و سرزنش مى نمود، و ناگهان شايع مى شد كه امام صادق (ع ) از زراره دورى جسته است .
ولى اين گونه روش امام صادق (ع ) يكنوع رازدارى و استتار براى حفظ جان زراره و امثال او بود.
از اين رو در روايات آمده : امام صادق (ع ) به عبدالله بن زراره فرمود: انتقاد ما از پدرت براى حفظ جان او از خطر سلطان است ، و گرنه پدرت در نزد ما داراى مقام ارجمندى است ، انتقاد من از او و امثال او همانند سوراخ كردن كشتى توسط خضر است ، كه او مى خواست با معيوب ساختن كشتى ، آن كشتى را از دست ماءموران ستمگر حاكم آن عصر نجات داده و به دست صاحبانش برساند [ كه داستانش در قرآن سوره كهف آيه 71 و 79 آمده است ] (405)
فراز دوم :  
جابر بن يزيد جعفى و بهلول از شاگردان برجسته امام صادق (ع ) و امام كاظم (ع ) بودند، امام صادق (ع ) براى حفظ جان جابر، و امام كاظم (ع ) براى حفظ جان بهلول ، به آنها دستور دادند كه خود را به ديوانگى بزنند، آنها به اين دستور عمل كردند و نجات يافتند . (406)
فراز سوم :  
معلى بن خنيس يكى از شاگردان برجسته امام صادق (ع ) بود، داود بن على فرماندار منصوب شده از جانب سفاح (اولين خليفه عباسى ) در مدينه ، معلى را دستگير كرد، و او را سخت تحت فشار قرار داد، كه بايد ليست شيعيان و شاگردان جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام ) را به من بدهى ، معلى براى حفظ جان آنها، گفت : من آنها را نمى شناسم .
داود او را تهديد به اعدام كرد، او با كمال قاطعيت و صلابت به رازدارى خود ادامه داد، و حتى گفت :
ابالقتل تهد دنى ؟ لو كانوا تحت قدمى ما رفعت قدمى
: آيا مرا به كشتن مى ترسانى ؟ اگر آنها در زير پاهايم باشند، پاهايم را از روى آنها برنخواهم داشت .
همين استقامت و راز دارى او باعث شد كه داود او را به شهادت رسانيد.(407)
اين نيز فراز ديگرى از روش امامان (ع ) است كه در زندگى شاگردان آنها ديده مى شود كه آنها براى حفظ جان جمعى از شيعيان ، تا سر حد شهادت ، رازدارى نمودند.
شكر و سپاس خدا را كه اين مجموعه پر محتوا و سازنده تا اينجا تدوين و تحرير يافت ، از درگاه خداوند بزرگ خواستاريم كه ما را بيش از پيش به اسرار شخصيت امامان (ع ) آگاه گرداند آمين .

 

fehrest page

back page