فرازهاى برجسته از سيره امامان شيعه (ع ) جلد دوم

محمد تقى عبدوس و محمد محمدى اشتهاردى

- ۴ -


فراز چهارم :  
روزى امام صادق (ع ) يكى از غلامان خود را براى انجام كارى به جائى فرستاد، او رفت ولى دير كرد و باز نگشت ، امام صادق (ع )از خانه براى پيدا كردن او بيرون آمد و پس از جستجو، او را در محلى يافت كه خوابيده بود، در بالين او نشست و بادش را مى زد و او را نوازش مى داد، تا اينكه غلام بيدار شد، آنگاه امام صادق (ع ) با كمال بلند نظرى به غلام فرمود: براى تو روا نيست كه هم شب و هم روز بخوابى ، شب تو را آزاد مى گذاريم استراحت كن ، ولى هنگام روز در اختيار ما باش . (222)
فراز پنجم :  
زيد بن اسامه يكى از مسلمانان عصر امام سجاد(ع ) بود، امام سجاد(ع ) شنيد او بيمار شده و بسترى است ، به عيادت او رفت ، ديد گريه مى كند، فرمود: چرا گريه مى كنى ؟ .
زيد گفت : مبلغ پانزده هزار دينار قرض دارم ، و گريه ام براى اين مبلغ كلان بدهكارى است كه بر گردنم هست ، و چيزى از مال دنيا بجا نگذاشته ام تا به اندازه اين مبلغ باشد .
امام سجاد (ع ) به او فرمود:
لا تبك فهى على و انت برى ء منها
: گريه نكن قرضهايت بر عهده من باشد و ذمه تو از آن برى گرديد آنگاه همه قرضهاى او را ادا كرد . (223)
فراز ششم :  
معتب مى گويد: امام كاظم (ع ) در باغ خرماى خود بود و شاخه مى بريد، ديدم يكى از غلامان آن حضرت ، دسته اى از خوشه هاى خرما را برداشت و ( به عنوان دزدى ) پشت ديوار انداخت ، من رفتم و غلام را گرفته و نزد حضرت آوردم و ماجرا را گفتم ، امام كاظم به غلام رو كرد و فرمود:
فلانى !آيا گرسنه اى !
غلام : نه ،اى آقاى من .
امام : آيا برهنه اى ؟
غلام : نه ،اى آقاى من .
امام : پس چرا آن دسته خوشه هاى خرما را برداشتى ؟
غلام : دلم چنين خواست .
امام : آن خرماها مال خودت باشد، سپس فرمود: غلام را رها كنيد . (224)
اصل : 4 رفق و مدارا در رفتار امامان (ع ) 
اشاره :  
يكى از اصول اخلاق اسلامى كه امامان (ع ) آن را در سرلوحه شيوه هاى رفتارى خود قرار داده بودند رفق و مدارا بود، آنها در رفتار خود با مردم ، نرم خو و ملايم و گشاده رو بودند و در برابر تندى ها و بى نزاكتى مردم تحمل داشتند، نرمش عظيم و تحمل قهرمانانه آنها موجب شد كه بسيارى از گمراهان به راه راست هدايت شده و به سوى اسلام جذب گرديدند .
محقق معروف ملا مهدى نراقى ( متوفى 1209 ه .ق ) در كتاب جامع السعادة در مورد فرق بين مداراة و رفق ، مى گويد: مداراة يعنى نرم خويى و رفتار ملايم با مردم ، ولى رفق يعنى تحمل و شكيبايى در برابر تندخوئى طرف . (225)
به هر حال امامان ما بر اساس رفق و مدارا با مردم رفتار مى كردند، و از جمله ابزار كار آنها در رفتار با مردم همين اصل بود، و اگر امامان (ع ) اين اصل را نداشتند حتى يك روز نمى توانستند با مردم زندگى كنند، زيرا مردم يكسان نيستند، بلكه آنها داراى فرهنگها و مليت ها و اخلاقها و تربيتهاى گوناگون هستند، يكى زود عصبانى مى شود، ديگرى تندخو و عجول است ، سومى كم طاقت و بى حوصله است و ... اگر رهبران الهى و ساير مردم كه با انسانهاى مختلف سر و كار دارند، دو صفت رفق و مدارا را نداشته باشند و آن را رعايت نكنند، در زندگى شكست مى خورند و هرگز نمى توانند در صحنه حضور داشته باشند .
اگر انسان خشك و يك دنده و انعطاف پذير باشد نمى تواند در كنار مردم باشد، حتما منزوى شده و تنها مى ماند، با توجه به اينكه انسانهاى منزوى و دور از مردم نمى توانند براى جامعه ، مفيد و كارگشا باشند.
براستى اگر امروز و هر روز ديگر، مردم در رفتار خود در ادارات ، در محل زندگى ، در خانه با همسر، با همسايه ها، با خويشان ، و در بازار با مشتريان ، و راننده ها هنگام رانندگى ، و در بيمارستانها بين بيماران و پرستاران و ... اين دو خصلت بسيار عالى يعنى رفق و مدارا رعايت گردد، بسيارى از عصبانيتها، نزاعها، ستيزها، اخم ها، كدورتها، نازيبائى ها، تلخى ها، و رنجها به گلستانى از صفا و زيبايى و آسايش و شادابى تبديل مى يابد، و مردم با اعصابى آرام ، و رفتارى خوش ، و زندگى اى بى دغدغه به كار خود ادامه مى دهند، و با كمال آسودگى و آسايش زندگى خواهند نمود .
بر همين اساس امام باقر (ع ) فرمود:
ان لكل شى ء قفلا و قفل الايمان الرفق
: همانا براى هر چيزى قفلى وجود دارد، (يعنى حافظى وجود دارد ) و قفل ايمان ، نرمخويى است . (226)
قرآن و موضوع رفق و مدارا
در آيه 159 سوره آل عمران چنين مى خوانيم كه خداوند به پيامبر اسلام (ص )خطاب كرده و مى فرمايد:
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر
: از پرتو رحمت الهى در برابر مردم ، نرم ( و مهربانى ) شدى ، و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند، بنابراين آنها را عفو كن ، و براى آنها طلب آمرزش نما، و در كارها با آنها مشورت كن .
و در آيه 88 سوره حجر مى خوانيم ؛ خداوند به پيامبرش مى فرمايد:
و اخفض جناحك للمؤ منين و بال و پر خود را براى مؤ منان فرود آر . (227)
رفق و مدارا از نظر روايات  
روايات بسيارى در ستايش و تمجيد رفق و مدارا نقل شده ، در اينجا به ذكر چند روايت مى پردازيم :
رسول اكرم (ص ) فرمود:
الرفق يمن و الخرق شؤ م الرفق لم يوضع على شيى ء الا زانه ، و لا ينزع من شيى ء الا شاءنه
: رفاقت و نرم خويى ، مايه بركت است ، ولى خشونت و تندى مايه شومى و نامباركى است ، نرم خوئى موجب زينت و آرايش است ، و ترك آن موجب زشتى و نازيبائى است . (228)
نيز فرمود:
اعقل الناس اشدهم مداراة للناس ، و اذل الناس من اهان الناس
: خردمندترين انسان ، كسى است كه مداراى او با مردم استوارتر و بيشتر است ، و بيچاره ترين مردم كسى است كه به مردم اهانت كند . (229)
بنابراين مدارا كردن ، نشانه عقل و قدرت تدبير است ، نه نشانه ضعف و ذلت و عقب نشينى ، بلكه به عكس تندى و اهانت كردن ، نشانه ضعف و ذلت خواهد بود .
نيز فرمود:
المداراة نصف الايمان
: مدارا كردن : نيمى از ايمان است . (230)
فرازهايى از مدارا و نرمخويى ، در زندگى امامان (ع ) 
در اينجا براى آشنايى بيشتر به اهميت رفق و مدارا به چند فراز عملى از شيوه زندگى امامان (ع ) در اين راستا، توجه كنيد:
فراز اول :  
امير مؤ منان حضرت على (ع ) پس از رحلت رسول خدا(ص ) حدود 25 سال از مقام رهبرى بر كنار شد، و سه خليفه نخست ، ابوبكر و عمر و عثمان ، مقام رهبرى را تصرف كردند، حضرت على (ع ) در اين عصر با اينكه حقش را غضب كرده بودند، براى صلاح اسلام و مسلمين با دستگاه رهبرى مدارا كرد، در مشورتها و قضاوتها و پاسخ به پرسشها و ساير مشكلات حضور فعال داشت و با اينكه مدارا با آنها بسيار سخت و تلخ بود، ولى به خاطر حفظ اسلام مدارا كرد.
آن حضرت نخست با شدت عمل ، حق خود را مطالبه نمود، ولى وقتى كه به آن نرسيد، چاره اى نديد جز اينكه در پرتو رفق و مدارا، به اسلام خدمت كند، اگر رفق و مدارا را براى خود بر نمى گزيد، ناگزير از هر جهت منزوى مى شد، و در نتيجه جهان اسلام از وجود با بركت او محروم مى گشت ، آرى دو خصلت رفق و مدارا بود كه نگذاشت تا او به طور كلى از حضور در صحنه دور گردد، و اسلام و مسلمانان از بركات وجودش بى بهره شوند.
فراز دوم :  
يكى از خويشان امام سجاد(ع ) نزد آن حضرت آمد و سخنان تند و ناسزا به آن بزرگوار گفت ، امام سجاد (ع ) در برابر او سكوت كرد، تا او رفت ، در اين هنگام امام سجاد(ع ) به حاضران فرمود : شما شنيديد كه اين مرد چگونه با من برخورد كرد، اكنون دوست دارم همراه من بيائيد تا نزد او برويم و پاسخ مرا به او بشنويد .
حاضران عرض كردند: ما آماده ايم با تو بيائيم تا پاسخ تو را به او بشنويم و ما نيز آنچه بتوانيم او را سرزنش كنيم .
امام سجاد (ع ) حركت كرد و در مسير راه اين آيه را مى خواند:
و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين
: پرهيزكاران ، خشم خود را فرو برند، و نسبت به مردم عفو و گذشت دارند، خداوند نيكوكاران را دوست دارد (آل عمران 134 )
همراهان كه نخست گمان ديگرى داشتند، از خواندن اين آيه ، فهميدند كه امام سجاد (ع ) براى انتقام نمى رود، امام سجاد(ع ) به در خانه آن مرد ناسزاگو رسيد و صدا زد و به حاضران فرمود: به او بگوئيد على بن حسين (ع ) است .
او به گمان آنكه امام سجاد(ع ) براى تلافى آمده ، خود را آماده ستيز ساخت و بيرون آمد، امام سجاد (ع ) به او فرمود:
برادرم !تو ساعتى قبل نزد من آمدى و آنچه خواستى به من گفتى ، پس اگر آنچه گفتى در من هست ، از درگاه خدا در مورد آنها طلب آمرزش مى كنم ، و اگر در من نيست ، خدا تو را بيامرزد .
روايت كننده گويد: آن مرد گستاخ آنچنان در برابر سخنان مهرانگيز امام ، تحت تاءثير قرار گرفت كه بين چشمان آن حضرت را بوسيد و گفت : آرى آنچه گفتم در شما نبوود و اعتراف مى كنم كه خودم به آنچه گفتم سزاوارترم . (231)
فراز سوم :  
روزى امام سجاد (ع ) دوبار غلام خود را صدا زد، ولى غلام عمدا پاسخ او را نداد، آن حضرت براى بار سوم ، او را صدا زد، او پاسخ داد، امام به او فرمود: پسرم !آيا صداى مرا نشنيدى ؟
غلام گفت : چرا شنيدم .
امام سجاد (ع ) فرمود: پس چرا پاسخ مرا ندادى ؟
غلام گفت : خود را از گزند تو ايمن دانستم .
امام سجاد (ع ) گفت : حمد و سپاس خداوندى را كه غلام مرا از من ايمن نمود . (232)
امام سجاد(ع ) اگر از دو خصلت ارزشمند رفق و مدارا بهره نمى گرفت ، ناگزير به غلام خود تندى مى كرد، و او را رنجيده خاطر و عقده اى مى نمود، اما نرمش عظيم و تحمل قهرمانانه امام سجاد(ع ) وجداو بيدار غلام را بيدارتر كرد، و قطعا اثر بسزائى در ذهن غلام ، براى بهره مندى از اخلاق عالى انسانى ، به جاى گذاشت .
فراز چهارم :  
امام صادق (ع ) در يكى از سفرها از شهر حيره به سوى شهر سالحين كه در چهار فرسخى غربى بغداد قرار داشت ، رهسپار شد، دو نفر از اصحابش به نامهاى مرازم و مصادف ، همراهش بودند، در آغاز شب به كنار دروازه شهر سالحين رسيدند، دروازه بان شهر مانع ورود آنها به شهر شد، امام صادق (ع ) خيلى اصرار كرد كه اجازه ورود بدهد، ولى او اجازه نداد .
در اين هنگام مصادف عصبانى شد و به امام عرض كرد: اين شخص ‍ اشاره به نگهبان سگى است كه ترا رنجانيد و ترس آن است كه تو را از اينجا رد كند و مانع ورود شود، اكنون ما همراه تو و با تو هستيم و از ناحيه منصور دوانيقى نيز خاطرى آسوده داريم ( كه به ما آزار نرساند) آيا به ما اجازه مى دهى گردن اين نگهبان را بزنيم و سپس جنازه اش را در ميان رود بيندازيم ؟!
امام صادق (ع ) به مصادف فرمود: خويشتن دارى كن و چنين برخورد نكن .
ولى مصادف همچنان در تقاضاى خود اصرار مى كرد و مرازم نيز با او همراهى مى نمود، تا بخش عظيمى از شب گذشت ، آنگاه نگهبان اجازه داد و آنها وارد شهر شدند، در اين هنگام امام صادق (ع ) به مرازم و مصادف رو كرد و فرمود:
هذا خير ام الذى قلتماه ؟ : اين روش (رفق و مدارا ) بهتر است ، يا آنكه شما گفتيد؟ (كه او را بكشيم ) .
مرازم گفت : اين روش بهتر است ، امام صادق فرمود:
ان الرجل يخرج من الذل الصغير، فيدخله ذلك فى الذل الكبير : همانا انسان (گاهى ) از ذلت كوچك (مدارا كردن ) خارج مى گردد، ولى همين كار او را در ذلت بزرگ وارد مى سازد (233) يعنى هر چند گاهى رفق و مدارا، موجب يك نوع ذلت ظاهرى است ، ولى آن را بايد پذيرفت چرا كه ترك آن موجب ذلت بزرگتر خواهد شد.
فراز پنجم :  
يكى از بستگان امام صادق (ع ) به خاطر موضوعى در غياب آن حضرت ، در نزد مردم از آن بزرگوار بدگوئى مى كرد، امام صادق (ع ) توسط شخصى از بدگوئى او باخبر شد، همين كه اين خبر را شنيد، بى آنكه عكس العمل شديدى نشان دهد، با كمال نرمش و آرامش برخاست و وضو گرفت و مشغول نماز شد، يكى از حاضران بنام حماد لحام مى گويد: من گمان كردم كه آن حضرت مى خواهد براى آن شخص ناسزاگو نفرين كند، ولى بر خلاف تصور ديدم آن بزرگوار بعد از نماز، چنين دعا كرد:
خدايا من حقم را به او بخشيدم ، تو از من بزرگوارتر و سخى تر هستى ، او را به من ببخش و كيفرش نكن .
سپس ديدم آن حضرت آنچنان ترحم و رقت قلب نسبت به او پيدا كرد كه همچنان براى او دعا مى كرد، و من از آنهمه بزرگ منشى و صميميت و صفاى باطن و رفق و مداراى او، شگفت زده شدم . (234)
اصل : 5 صله رحم از ديدگاه امامان (ع )  
اشاره :  
يكى از اصول اخلاقى كه در شيوه زندگى امامان (ع ) در جايگاه بسيار ارجمند و رفيع است ، صله رحم (رفت و آمد و پيوند نيك با خويشان ) است ، اين اصل از واجبات مؤ كد و بسيار مهم است ، و ضد آن يعنى قطع رحم از گناهان كبيره اى است كه مجازات اخروى بسيار سخت دارد، و از گناهانى است كه داراى كيفر زود رس است و در همين دنيا دامنگير مرتكب آن خواهد شد .
براى روشن شدن موضوع ، اين بحث را در سه بخش تجزيه و تحليل مى كنيم :
1 معنى رحم ، و اهميت صله رحم در مكتب امامان (ع ) و حدود آن
2 اقسام و شاخه هاى مختلف صله رحم
3 فرازهايى از شيوه اماماان (ع ) در رابطه با صله رحم و قطع رحم .
1 معنى رحم ، و اهميت صله رحم  
واژه رحم در اصل به معنى خويشاوندى است ، و از نظر عرف و لغت شامل همه خويشاوندان از زن و مرد، از دور و نزديك خواهد شد، گرچه آنها كه نزديكتر هستند، در مورد صله رحم نسبت به آنها تاءكيد بيشتر شده است .
فقيه عاليمقام ، شهيد اول (محمد بن مكى ، متوفى 787 ه .ق ) در كتاب قواعد خود، همين معنى وسيع را در معنى واژه رحم انتخاب كرده ، و قول بعضى از علماى اهل تسنن را كه صله رحم را محدود به خويشانى كه محرم هستند نموده ، رد كرده و مى فرمايد: به مقتضاى معنى لغوى ، و عرف و روايات ، واژه رحم ، معنى وسيعى دارد و شامل همه خويشان از دور و نزديك خواهد شد، سپس به عنوان شاهد، به قرآن تمسك كرده كه در آيه 22 سوره محمد(ص ) مى فرمايد:
فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم اولئك الذين لعنهم الله ...
: اگر روزى گردان شويد، آيا جز اين انتظار مى رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نمائيد ايشان كسانى هستند كه خداوند آنها را لعنت نموده است .
در تفسير على بن ابراهيم ، از امام على (ع ) نقل شده كه فرمود: اين آيه در مورد بنى اميه نازل شده است .
بنابراين مطابق سخن حضرت على (ع ) در مورد آيه فوق ، فهميده مى شود كه رحم شامل بستگان دور نيز خواهد شد، با توجه به اينكه بنى اميه نسبت به بنى هاشم ، از بستگان دور بودند .(235)
نگارنده گويد: درباره وسعت معنى رحم ، روايات ديگرى نيز نقل شده است ، از جمله :
رسول اكرم (ص ) فرمود: در شب معراج هنگامى كه مرا در آسمان سير دادند، در آنجا شخصى را ديدم كه خود را به عرش خدا آويخته و از يكى از رحم (خويش ) خود شكايت مى كند، از او پرسيدم : بين تو و او از ناحيه پدر، چقدر فاصله است ؟ .

در پاسخ گفت : اربعين ابا: به اندازه واسطه شدن چهل پدر. .(236)
و در مورد اهميت صله رحم و كيفر قطع رحم ، آيات و روايات بسيار نقل شده است ، به عنوان نمونه :
1 قال رسول الله : اوصى الشاهد من امتى و الغائب منهم و من فى اصلاب الرجال و ارحام النساء الى يوم القيامة ان يصل الرحم و ان كانت منه على مسيرة سنة ، فان ذلك من الدين
: رسول خدا (ص ) فرمود: وصيت مى كنم به حاضران و غائبان و به آنها كه در پشت مردان و رحم زنان تا روز قيامت هستند، كه صله رحم كنند، اگر چه با پيمودن فاصله يك سال راه باشد، زيرا صله رحم ، جزء دين است . (237)
2 امام باقر (ع ) فرمود: صلة الارحام تحسن الخلق ، و تسمح الكف ، و تطيب النفس ، و تزيد فى الرزق ، و تنسى ء الاجل
: صله رحم ، خوى انسان را نيكو، و دست را باز ، و روح را پاكيزه ، و روزى را زياد، و مرگ را به عقب مى اندازد . (238)
3 شخصى به محضر رسول خدا (ص ) آمد و گفت : به من خبر بده بهترين چيز در اسلام چيست ؟ .
پيامبر (ص ) در پاسخ فرمود: ايمان به خدا.
او عرض كرد: بعد از آن چيست ؟
پيامبر (ص ) فرمود: صله رحم . (239)
4 نيز فرمود:
اعجل الخير ثوابا صلة الرحم
صله رحم ، صفتى است كه ثواب آن از همه چيز زودتر به انجام دهنده آن برسد . (240)
5 امام صادق (ع ) به يكى از ياران به نام ميسر فرمود:
قد حضر اجلك غير مرة ، كل ذلك يؤ خرك الله بصلتك رحمك و برك قرابتك
: قوت مرگ تو چندين بار فرا رسيد، ولى در هر بار خداوند آن را به خاطر صله رحم ، و نيكى تو به خويشانت ، تاءخير انداخت . (241)
6 رسول خدا (ص ) فرمود:
الصدقة بعشرة ، و صلة الاخوان بعشرين ، و صلة الرحم باربعة و عشرين
: پاداش صدقه ، ده برابر است ، پاداش ارتباط نيك با برادران دينى ، بيست برابر است ، پاداش صله رحم ، بيست و چهار برابر است . (242)
حدود و وسعت صله رحم 
حدود صله رحم ، بر اساس روايات ، بسيار وسيع و گسترده است ، و در همه حالات بايد رعايت گردد، حتى در موردى كه خويشان قطع رحم كردند، و يا گناهكار و منحرف هستند، باز شما وظيفه داريد، نسبت به آنها نيز صله رحم كنيد، فقط تنها مورد كه استثناء شده ، آن موردى است كه صله رحم شما موجب انحراف شما از راه حق گردد، در اينجا به روايت زير توجه كنيد:
مردى به محضر رسول خدا (ص ) آمد و گفت : همه خويشان من با من قطع رابطه كرده اند و به من ناسزا مى گويند، آيا براى من رواست كه مقابله به مثل كرده و با آنها قطع رابطه كنم ؟
پيامبر (ص ) در پاسخ فرمود:
تصل من قطعك ، و تعطى من حرمك ، و تعفوا عمن ظلمك فانك اذا فعلت ذلك كان لك من الله عليهم ظهيرا
: با كسى كه از تو بريد، پيوند برقرار كن ، و به هر كه محرومت كند عطا كن ، و از آنكه به تو ستم كند بگذر، هرگاه چنين كردى خدا تو را بر آنها يارى نمايد . (243)
2 -اقسام و شاخه هاى مختلف صله رحم  
چگونگى صله رحم بستگى به تناسبات عرفى دارد و داراى مراتب و شاخه هاى گوناگون در محيطهاى مختلف است ، كمترين مرتبه آن ، ديدار و رفت و آمد و احوالپرسى از همديگر است ، قسمتهاى ديگر عبارت است از آزار نرساندن خويشان ، كمك كردن و دفاع از حق آنها با زبان و عمل مى باشد، اينك در اينجا به چند سخن از امامان (ع ) توجه كنيد:
امام صادق (ع ) فرمود:
صل رحمك و لو بشربة من ماء، و افضل ما توصل به الرحم كف الاذى عنها
: با خويشان خود ارتباط داشته باش ، گرچه به وسيله مقدارى آب دادن باشد، و بهترين صله رحم ، آزار نرسانيدن به خويشان است . (244)
رسول خدا (ص ) فرمود:
بلوا ارحامكم و لو بالسلام
: پيوند با خويشان خود را گرچه با سلام كردن باشد تر و تازه كنيد . (245) فقيه عاليقدر مرحوم شهيد اول در كتاب قواعد مى گويد: صله رحم در مورد پدر و مادر فقير، به كمك كردن مالى ، واجب است ، ولى نسبت به ساير بستگان فقير، صله رحم با كمك مالى ، مستحب مى باشد، سپس مى فرمايد:
بالاترين مرتبه صله رحم آن است كه انسان با جان و دل ارتباط صميمانه با خويشان خود داشته باشد، سپس ضرر و زيانى كه متوجه او است ، دفع نمايد، و پس از آن منفعت به او برساند ... و پائين ترين مرتبه صله رحم ، سلام كردن به او است ، سپس سلام به پيام آور او است و دعا كردن در غياب او، و ستودن در حضور او مى باشد .
و در ادامه سخن مى فرمايد: صله رحم بر دو قسم است :
1 واجب 2 مستحب ، صله رحم واجب آن است كه انسان را از حد قطع رحم ، بيرون آورد، زيرا قطع رحم از گناهان بزرگ است ، پس ترك آن واجب مى باشد، ولى صله رحم مستحب ، اضافه بر اين حد مى باشد .
(246)
گناه بزرگ قطع رحم  
در اينجا براى آنكه با گناه بزرگ قطع رحم بيشتر آشنا شويم ، در ميان دهها روايت ، به ذكر يك روايت اكتفا مى كنيم :
امام سجاد (ع ) در ضمن گفتارى به فرزندش فرمود:
و اياك و مصاحبة القاطع لرحمه فانى وجدته ملعونا فى كتاب الله عزوجل فى ثلاثة مواضع ...
: از همنشينى با كسى كه قطع رحم كند دورى كن ، زيرا در سه مورد از قرآن به او لعن شده است ، آنگاه آيه 22 سوره محمد (ص )، و 24 سوره رعد، و 27 سوره بقره را تلاوت فرمود كه بيانگر لعن بر كسى است كه قطع رحم كند . (247)
3 چند فراز از شيوه امامان در مورد صله رحم  
در اينجا براى آنكه به روش رفتارى امامان (ع ) در رابطه با صله رحم و قطع رحم آشنا گرديم ، به فرازهاى زير توجه كنيد:
فراز اول :  
داود رقى يكى از شاگردان امام صادق (ع ) است ، او پسر عموى منحرف و بى دين و ناپاكى داشت ، داود از ناحيه او و افراد خانواده او همواره در زحمت و آزار بود، ولى رعايت صله رحم مى كرد، حتى در آستانه سفر به مكه ، حواله اى به دست پسر عمويش داد تا طبق آن ، مخارج زندگى خويش ‍ را تاءمين كند .
داود مى گويد: در سفر مكه ، به مدينه رفتم و به محضر امام صادق (ع ) رسيدم ، آن حضرت بدون مقدمه و بى آنكه چيزى بگويم به من رو كرد و فرمود: اى داود!روز پنجشنبه اعمال شما بر من عرضه شد، از جمله از كارهاى نيك تو كه به من گزارش گرديد اين بود كه نسبت به پسر عمويت فلانى ، صله رحم كردى ؛
فسرنى ذلك ، انى علمت ان صلتك له اسرع لفناء عمره و قطع اجله
: اين كار تو مرا خشنود كرد، همانا من آگاهم كه صله رحم تو (و قطع رحم او ) نسبت به پسر عمويت ، براى نابودى او و فرا رسيدن مرگ او سريعتر از امور ديگر است . (248)
فراز دوم :  
حسين بن على اصغر بن الحسين (ع ) نوه امام سجاد (ع ) معروف به حسن افطس پسر عموى امام صادق (ع ) بود، در ماجراى قيام محمد بن عبدالله بن حسن مثنى ، معروف به نفس زكيه بر ضد منصور دوانيقى ، از پرچمداران و ياران او بود، و پس از شهادت او مخفى شد، تا از گزند منصور خود را حفظ كند .
امام صادق (ع ) در ملاقاتى با منصور، وساطت كرد، و منصور حسن افطس ‍ را عفو نمود .
امام صادق (ع ) به او كمك و محبت فراوان كرد در عين حال او گاهى نسبت به آن حضرت تندى مى كرد، حتى در موردى درگيرى او آنچنان با امام صادق (ع ) شديد شد كه به سوى امام (ع ) چاقو كشيد .
ولى امام صادق (ع ) پس از اين ماجرا نيز، فرهنگ صله رحم اسلامى را از ياد نبرد، و با او ارتباط صميمانه داشت (249) اينك در اينجا به اين روايت توجه كنيد:
يكى از كنيزان امام صادق (ع ) به نام سالمه مى گويد: آقايم امام صادق (ع ) هنگام شهادت ، چشم گشود، و در مورد بستگانش سفارش كرد و فرمود: به حسن افطس هفتاد دينار بدهيد و به فلانى و فلانى اين مقدار ... بدهيد.
عرض كردم : آيا به كسى كه با شما دشمنى كرد و تا سر حد كشتن شما، با شما برخورد بد نمود، سفارش مى كنى كه پول بدهند؟
فرمود: آيا مى خواهى مشمول اين آيه نگردم كه :
و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب ... اولئك لهم عقبى الدار
: صاحبان انديشه كسانى هستند كه پيوندهايى را كه خداوند به آن امر كرده ، برقرار مى نمايند( يعنى صله رحم مى كنند) ... عاقبت نيك در سراى ديگر دارند . ( رعد 21 و 22 )
آرى اى سالمه !خداوند بهشت را آفريد، و آن را پاكيزه و خوشبو نمود، و بوى خوش آن تا مسير پيمودن دو هزار سال راه ، مى رسد ولى به مشام آن كسى كه پدر و مادرش را از خود ناراضى كند، و با بستگانش ، صله رحم نداشته باشد نمى رسد .
(250)
از اين فراز فهميده مى شود كه صله رحم بايد حتى نسبت به آنانكه در برابر خوبى ، بدى كردند، رعايت گردد، و صله رحم تنها به ديد و بازديد، و احوالپرسى نيست ، بلكه جلوگيرى از ضرر، و كمك مالى و ... نيز، جزء برنامه صله رحم است .
فراز سوم :  
عبدالله بن حسن مثنى معروف به عبدالله محض (251) نوه پسرى امام حسن مجتبى (ع ) و نوه دخترى امام حسين (ع ) بود و از افرادى بود كه بر ضد منصور دوانيقى (دومين طاغوت عباسى ) قيام كرد و به شهادت رسيد، در موضوع قيام ( و احتمالا در مورد بيعت نكردن امام صادق (ع ) با پسر او به نام محمد) بين او و امام صادق (ع ) درگيرى لفظى شديد شد، به طورى كه صداى هر دو بر ضد هم بلند گرديد و مردم اجتماع كردند، و شب فرا رسيد، و آن دو با تندى و خشونت از همديگر جدا شدند.
صفوان جمال مى گويد: بامداد آن شب ، براى كارى از خانه بيرون آمدم ، ديدم امام صادق (ع ) كنار در خانه عبدالله بن حسن (بن حسن ) توقف كرده و مى فرمايد اى كنيز!به ابومحمد (عبدالله بن حسن ) بگو بيايد .
عبدالله از خانه بيرون آمد، و به امام صادق (ع ) عرض كرد: اى ابا عبدالله !چرا صبح زود به اينجا آمده اى ؟ .
امام صادق (ع ) فرمود: ديشب آيه اى از كلام خدا قرآن را خواندم كه آن آيه مرا پريشان ساخت .
عبدالله : عرض كرد: كدام آيه ؟
امام صادق (ع ) فرمود: اين آيه كه خداوند ( در آيه 21 سوره رعد) مى فرمايد:
و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب
: صاحبان انديشه كسانى هستند كه پيوندهايى را كه خداوند به آن امر كرده برقرار مى نمايند، و از پروردگارشان ، و همچنين از بدى روز حساب قيامت ، بيم دارند.
عبدالله عرض كرد: راست گفتى ، گويا من اين آيه را هرگز در كتاب خدا، نخوانده بودم ، سپس عبدالله و امام صادق (ع ) دست در گردن هم انداختند و مدتى با هم ( به نشانه صله رحم و ارتباط مجدد) گريه كردند .
(252)
اين روايت بروشنى بيانگر آن است كه بايد صله رحم رعايت گردد، گرچه خويشاوند به اين حد از فسق و گمراهى برسد.
اصل : 6 تواضع در زندگى امامان (ع )  
اشاره :  
يكى از ويژگى هاى مهم اخلاقى كه به عنوان يك اصل عالى در زندگى امامان (ع ) ديده مى شد، اصل تواضع بود، امامان (ع ) در هر فرصت به آن توصيه مى كردند، و ضد آن ، يعنى خصلت تكبر را با شديدترين تعبيرات نكوهش مى نمودند .
در اينجا اين اصل را به طور اختصار در سه بخش ، مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم :
1 معنى تواضع ، و اقسام آن
2 اهميت تواضع از ديدگاه قرآن و روايات
3 فرازهايى از شيوه زندگى امامان (ع ) در رابطه با تواضع
1 معنى تواضع و اقسام آن  
علامه مجلسى (ره ) در تبيين معنى تواضع مى گويد:
التواضع ترك التكبر، و التذلل لله و لرسوله و لاولى الامر و للمؤ منين ، و عدم حب الرفعة و الاستيلاء
: تواضع يعنى تكبر نكردن ، و كوچكى و فروتنى در برابر خدا و رسول خدا (ص ) و امامان (ع ) و در برابر مؤ منان ، و علاقه نداشتن به برترى جوئى و چيره شدن است . (253)
بنابراين تواضع بر دو گونه است :
1 تواضع در برابر فرمان خدا و رسول و امامان (ع )، كه عبارت است از خضوع و خشوع و تسليم شدن در برابر آنها، و مقدم داشتن خواسته آنها بر خواسته خود، و عدم سرپيچى از راه و روش آنها .
2 تواضع و فروتنى نسبت به مؤ منان ، و اظهار كوچكى در برابر آنها، و عدم بلند پروازى و برترى جويى نسبت به آنها .
در آيات و روايات اسلامى به هر دو سفارش مؤ كد شده است ، با اين تفاوت كه تواضع در برابر خدا و رسول (ص ) و امامان (ع ) در جايگاه عاليتر قرار گرفته و از اجزاء اصلى مقام عبوديت ، و از خصال برجسته و نخستين بندگان صالح الهى است .
2 اهميت تواضع از ديدگاه قرآن و روايات  
در قرآن مجيد، در آيه 63 سوره فرقان مى خوانيم :
و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا
: بندگان خاص خداوند رحمن ، آنها هستند كه با نرمش و آرامش بى تكبر بر زمين راه مى روند .
قابل توجه اينكه در آيه فوق و آيات بعد از آن ، دوازده صفت از صفات برجسته بندگان خاص خدا، ذكر شده ، ولى صفت تواضع ، به عنوان نخستين صفت آنها عنوان شده است .
تعبير به تواضع در راه رفتن بيانگر آن است كه صفت تواضع بر روح بندگان خدا، حكومت دارد، به طورى كه آثار آن در راه و روش و در اعضاء آنها آشكار مى باشد .
امام صادق (ع ) درباره معنى آيه و تواضع در راه رفتن فرمود: منظور اين است كه انسان به حال طبيعى خودش راه برود، و تكلف و تكبر در آن نداشته باشد . (254)
و در آيه 54 مائده ، خداوند در وصف انسانهايى كه خدا و رسولش را دوست دارند، و خدا و رسول ، آنها را دوست دارد مى فرمايد:
اذلة على المؤ منين اعزة على الكافرين
: آنها در برابر مؤ منان ، متواضع و فروتن ، و در برابر كافران ، نيرومند هستند .
و در آيه 88 سوره حجر خداوند به پيامبر (ص ) خطاب كرده و مى فرمايد:
و اخفض جناحك للمومنين
: بال و پر خود را براى مؤ منان بگستر و فرود آر.
اين تعبير زيبا كنايه از تواضع آميخته با مهر و محبت است ، و تمثيل لطيفى براى نشان دادنا نهايت تواضع است ، تمثيل از اين جهت كه : همان گونه كه پرندگان ، هنگامى كه مى خواهند به جوجه هاى خود اظهار علاقه كنند، با كمال فروتنى ، بالهاى خود را گسترده و پائين آورده و آنان را زير بال و پر مى گيرند، تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون بمانند، و هم از تشتت و پراكندگى حفظ شوند، پيامبر (ص ) نيز از طرف خداوند ماءمور است تا نسبت به مؤ منان اين گونه باشد .
اينك مى گوئيم وقتى كه پيامبر (ص ) با آنهمه عظمت مقام ، چنين ماءموريتى دارد، قطعا بر ما لازم تر است كه آن را رعايت كنيم .
در روايات اسلامى ، صدها روايت در اهميت و ستايش تواضع ، از پيشوايان عظيم اسلام نقل شده ، در اينجا به عنوان نمونه به چند روايت زير توجه كنيد:
1 خداوند به حضرت داود (ع ) چنين وحى كرد:
كما ان اقرب الناس من الله المتواضعون كذلك ابعد الناس من الله المتكبرون
: همان گونه كه نزديكترين انسانها به خدا، افراد متواضع و فروتن است ، دورترين انسانها از خدا، افراد متكبر مى باشند . (255)
2 امام صادق (ع ) فرمود:
ان فى السماء ملكين موكلين بالعباد، فمن تواضع لله رفعاه ، و من تكبر وضعاه
: همانا در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند؛ هر كس كه براى خدا تواضع كند، آن دو فرشته ، مقام او را بالا مى برند، و هر كس كه تكبر نمايد، آن دو فرشته مقام او را پائين آورند. (256)
3 اميرمؤ منان على (ع ) فرمود:
عليك بالتواضع فانه من اعظم العبادة
: بر تو باد كه تواضع كنى ، چرا كه تواضع از بزرگترين عبادت است .(257) 4 رسول اكرم (ص ) فرمود:
اذا راءيتم المتواضعين من امتى فتواضعوا لهم ، و اذا راءيتم المتكبرين فتكبروا عليهم
: هرگاه افراد متواضع از امت مرا ديديد، در برابر آنها تواضع كنيد، و هرگاه افراد متكبر را ديديد، در برابر آنها تكبر نمائيد . (258)
5 امام صادق (ع ) فرمود:
من التواضع ان ترضى بالمجلس دون المجلس ، و ان تسلم على من تلقى ، و ان تترك المراء و ان كنت محقا، و ان لا تحب ان تحمد على التقوى
: از (نشانه هاى )تواضع است كه در نشستن به قسمت پائين مجلس ‍ راضى باشى ، و با هر كه ملاقات نمايى ، سلام كنى ، و از ستيز و پر چانگى بپرهيزى اگر چه حق با تو باشد، و دوست نداشته باشى كه تو را به عنوان فردى با تقوا و پاك ، تعريف كنند . (259)

ز خاك آفريدت خداوند پاك
پس اى بنده افتادگى كن چو خاك
تواضع ز گردن فروزان نكوست
گدا گر تواضع كند خوى اوست
3 فرازهايى از شيوه زندگى امامان (ع ) در رابطه با تواضع  
پيامبر (ص ) و امامان (ع ) با اينكه داراى مقامهاى ارجمند بودند، و به خاطر دارا بودن امتيازات ، شايستگى براى مقامات بالا را داشتند، هرگز تكبر نكردند، و در همه جا در مجالس ، در ملاقاتها، در گفتگوها و ... تواضع داشتند، آنها مانند افراد عادى به بازار مى رفتد و لوازم زندگى را خودشان خريدارى كرده به خانه مى آوردند، با فقراء و تهى دستان همنشين مى شدند، بر پشت بام رفته و اذان مى گفتند، و در مسافرتها هرگز حاضر نمى شدند كه دور از مردم باشند، بلكه دركنار آنها همانند آنها، زندگى مى كردند و از هر گونه تشخص و امتياز ظاهرى دورى مى جستند، اينك در اينجا به عنوان نمونه به چند فراز متواضعانه آنها توجه كنيد :
فراز اول :  
در سال دوم هجرت به پيامبر (ص ) خبر رسيد كه كاروانى از مشركان مكه به سوى شام مى روند، پيامبر (ص ) همراه صد و پنجاه نفر براى سركوبى اين گروه توطئه گر، از مدينه حركت كردند، و به سرزمين عشيره رسيدند و در آنجا به جستجو پرداختند، ولى به مشركان دست نيافتند، پيامبر (ص ) و همراهان ، حدود يك ماه در آن سرزمين ماندند، روزى حضرت على (ع ) و عمار ياسر، در آن سرزمين زير سايه درختهاى خرما رفتند و روى خاك به استراحت پرداختند، رسول خدا (ص ) به بالين آنها آمد و آنها را بيدار كرد، آنها بيدار شده و برخاستند، در حالى كه لباسهاى گرد آلود خود را مى تكاندند، در اين هنگام پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: اى ابوتراب ، يعنى : اى پدر خاك !، اين لقب در حقيقت بيانگر خاكى بودن و تواضع حضرت على (ع ) است ، و پيامبر (ص ) اين لقب را براى آن حضرت پسنديد (260) از آن پس امام على (ع ) كه خصلت تواضع و فروتنى به طور سرشار در نهادش وجود داشت ، اين لقب را دوست مى داشت ، و آن را براى خود مى پسنديد، ولى دشمنان آن حضرت ، به جاى القاب ديگر آن بزرگوار، همين لقب را تكرار مى كردند، و هدفشان تحقير نمودن آن حضرت بود.
فراز دوم :  
امام حسن عسكرى (ع ) در ضمن گفتارى فرمود:
من تواضع فى الدنيا لاخوانه فهو عندالله من الصديقين و من شيعة على بن ابيطالب حقا
: هر كس در دنيا در برابر برادرانش تواضع كند، چنين كسى در پيشگاه خدا از انسانهاى راستين ، و از شيعيان حقيقى حضرت على (ع ) است ، آنگاه اين داستان را بازگو نمود، و فرمود: دو نفر از برادران ايمانى كه يكى پدر و ديگرى پسرش بود به حضور على (ع ) آمدند، حضرت على (ع ) برخاست و احترام شايانى از آنها كرد، و آنها را در بالاى مجلس نشاند، و خودش در روبروى آنها نشست ، و پس از احوالپرسى دستور داد براى آنها غذا آوردند، پس از صرف غذا، قنبر (غلام على عليه السلام ) طشت و آفتابه و حوله آورد، تا دست ميهمانان را بشويد، على (ع ) آفتابه را گرفت و آب به دست پدر ريخت ، او برخاست و هر چه التماس كرد كه على (ع ) آب نريزد، آن حضرت دست بر نمى داشت ، او عرض كرد: اى اميرمؤ منان !خداوند مرا مى نگرد در حالى كه شما با آن مقام بر دستهايم آب مى ريزى ؟
حضرت على (ع ) در پاسخ فرمود: بنشين و دستهايت را بشوى ، خداوند تو و برادرت را مى نگرد در حالى كه بر تو برترى نمى جويد، و با كمال همرنگى به تو خدمت مى كند، و مى خواهد با اين كار، اهل بهشت با چندين برابر پاداش شود .
آن مرد ناگزير نشست و دستش را كاملا شست ، آنگاه حضرت على (ع ) آفتابه را به دست پسرش محمد حنفيه داد و فرمود: اگر اين پدر و پسر، كنار هم نبودند، و پسر تنها اينجا بود به دستهايش آب مى ريختم تا بشويد، ولى چون در كنار پدرش مى باشد، خداوند دوست ندارد كه بين آنها را هيچ فرقى نگذارم .
محمد حنفيه برخاست و دست پسر را شست .
در اين هنگام امام حسن عسكرى (ع ) فرمود:
فمن اتبع عليا على ذلك فهو الشيعى حقا
: پس كسى كه در اين روش ، از على (ع ) پيروى كند، شيعه حقيقى است . (261)
فراز سوم :  
عصر خلافت امير مؤ منان على (ع ) بود، يكى از شيعيان نقل مى كند آن حضرت را ديدم خرما خريده بود و با خود به سوى خانه حمل مى كرد، بعضى عرض كردند: اى امير مؤ منان !اجازه دهيد آن را براى شما بياوريم .
آن حضرت در پاسخ فرمود: شخص عيالمند به حمل بار خود سزاوارتر است . (262)
محدث بزرگ ، مرحوم كلينى نظير اين مطلب را نقل مى كند كه : امام صادق (ع ) شخصى را ديد متاعى را براى اهل خانه خريده و حمل مى كند، هنگامى كه آن شخص امام صادق (ع ) را ديد، شرمنده شد، امام به او فرمود: آن متاع را براى اهل و عيال خود خريده اى و به سوى آنها حمل مى كنى ؛
اما و الله لولا اهل المدينة لا حببت ان اشترى لعيالى الشيى ء ثم احمله اليهم
: آگاه باش به خدا سوگند اگر اهل مدينه نبودند( و سرزنش نمى كردند) من هم دوست داشتم براى خانواده ام چيزى بخورم و به خانه ببرم . (263)
فراز چهارم :  
روزى امام حسين (ع ) هنگام عبور، چند نفر فقير را ديد كه كنار هم نشسته اند و غذا مى خورند، آنها وقتى كه امام را ديدند، گفتند: بفرمائيد از اين غذا ميل كنيد.
امام حسين (ع )كنار آنها رفت و نشست و فرمود:
ان الله لا يحب المتكبرين : همانا خداوند متكبران را دوست ندارد ، همراه آنها غذا خورد، سپس به آنها فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم ، شما نيز دعوت مرا اجابت كنيد .
آنها پاسخ مثبت دادند و همراه امام ، به خانه آن حضرت آمدند، امام حسين (ع ) به كنيز خود به نام رباب فرمود: آنچه را كه در خانه ذخيره كرده اى براى اين مهمانها بياور. (264)
فراز پنجم :  
امام سجاد (ع ) در جايى عبور مى كرد، چند نفر جذامى (افراد مبتلا به بيمارى جذام ) را ديد كه در نهايت بى نوايى در جايى نشسته اند، از آنجا رد شد، ولى بى درنگ به خود گفت : خداوند متكبران را دوست ندارد ، همانجا به خاطر فرار از تكبر، نزد آن جذامى ها بازگشت و با زبان عذر خواهى به آنها فرمود: من اكنون روزه هستم ( و معذورم كه كنار شما بنشينم و غذا بخورم ) سپس آنها را به خانه خود دعوت كرد، آنها به خانه امام آمدند، امام سجاد(ع ) هم به آنها غذاى لذيذ داد،و هم به هر كدام مبلغى پول عنايت فرمود و با احترام از آنها دلجويى نمود (265)
فراز ششم :  
روزى امام صادق (ع ) به حمام عمومى رفت ، صاحب حمام به آن حضرت عرض كرد: حمام را براى شما خلوت كنم ( كه تنها شما در حمام باشيد و تا در حمام هستيد كسى وارد نگردد، تا حريم احترام شما حفظ شود ) .
امام صادق (ع ) در پاسخ فرمود:
لا حاجة لى فى ذلك ، المؤ من اخف من ذلك
: براى من نيازى در اين كار نيست ، مؤ من سبكتر از اين است . (266)
[ يعنى مؤ من به خاطر امور غير لازم مانند حفظ حريم و ... كه از نشانه هاى كبريايى است ، خود را مقيد و دربند قرار نمى دهد، و زندگى را بر خود سخت نمى نمايد . ]
فراز هفتم :  
روزى امام كاظم (ع ) از كنار مردى سياهپوست و زشترو عبور نمود، به او سلام كرد و نزد او نشست و مدتى طولانى با او گرم صحبت شد، سپس به او فرمود: براى انجام نيازهاى تو آماده هستم ، بعضى از حاضران از روى تعجب به امام كاظم (ع ) گفتند: اى پسر رسول خدا!شما با آن همه مقام ، اين گونه با يك سياهپوست بدريخت ، صحبت مى كنيد؟!
امام كاظم (ع ) در پاسخ فرمود: چرا چنين نباشد، او برادر ما و همسايه ما است و پدر ما و او حضرت آدم (ع ) يكى است ، و بهترين اديان يعنى اسلام بين ما و او پيوند يگانگى برقرار نموده است ... (267)
فراز هشتم :  
حضرت رضا (ع ) به حمام رفت ، در حمام شخصى ( كه امام را نمى شناخت ) از امام تقاضا كرد كه بر بدنش كيسه بكشد.
امام رضا(ع ) بى درنگ برخاست و به كيسه كشيدن بدن او مشغول شد، ولى برخورد محترمانه افرادى كه در حمام بودند، با امام موجب شد كه آن شخص امام را شناخت ، هماندم جا خورد و با كمال شرمندگى به عذرخواهى پرداخت .
امام رضا(ع ) به كيسه كشيدن خود با كمال ميل تا پايان ادامه داد . (268)
يك تذكر لازم  
بايد توجه داشت كه در بعضى از موارد خصلت نيك تواضع ، با خصلت ناشايسته ذلت اشتباه مى شود، چرا كه مرز بين دو خصلت ، نزديك است ،
تواضع به معنى فروتنى در برابر حق ، و در برابر مؤ منان است ، نه به معنى خاكسارى و سستى و كژ و معوج شدن در برابر افراد ثروتمند و ...
بنابراين بايد تواضع با رعايت وقار، عزت نفس و كرامت انسانى باشد، در غير اين صورت با خصلت ذلت و بيچارگى آميخته شده و مفهوم بسيار زشتى پيدا خواهد كرد، براى روشن شدن اين موضوع مهم ، به حديث زير توجه كنيد:
شخصى به امام حسين (ع ) عرض كرد: در وجود تو يكنوع كبر و بزرگ نمايى ديده مى شود .
امام حسين (ع ) در پاسخ فرمود: هرگز چنين نيست ، مقام كبريايى مخصوص ‍ ذات پاك خدا است ، ولى در من عزت وجود دارد، و خداوند مى فرمايد:
و لله العزة و لرسوله و للمؤ منين
: عزت از براى خدا و رسولش و از براى مؤ منان است .
(منافقون 8 ) (269)
اصل : 7 توجه امامان (ع ) به نيازهاى مردم ، و رفع مشكلات آنها  
اشاره  
يكى از اصول اخلاقى امامان (ع ) كه در شيوه زندگى همه امامان به طور فراوان ديده مى شود، و در همه زواياى زندگى پر بار آنها آشكار است ، توجه امامان (ع ) به نيازهاى مردم ، و برطرف نمودن مشكلات آنها و شادمان نمودنشان است ، امامان (ع ) تا سر حد ايثار، از همه امكانات خود براى حل مشكلات گوناگون مردم ، استفاده مى كردند، به طورى كه مى توان گفت : آنها خود را دربست وقف مردم كرده بودند، و كوشش بسيار در رفع نيازها و احتياجات روزمره آنها مى نمودند .
براى تجزيه و تحليل و بررسى اين بحث ، لازم است در اينجا سه مطلب مورد دقت و توجه قرار گيرد:
1 اهميت رفع نيازها و حل مشكلات مردم از نظر قرآن و روايات
2 انتقاد شديد امامان (ع ) از بى توجهى به نيازهاى مردم
3 فرازهايى از شيوه امامان (ع ) در راستاى حل مشكلات گوناگون مردم
1 اهميت رفع نيازها، و حل مشكلات مردم ، از نظر قرآن و روايات  
انسانها در فراز و نشيب زندگى و در ميان كورانها و حوادث تلخ و ... غالبا در زندگى به همديگر نياز پيدا مى كنند، و به تنهايى بدون كمك مردم نمى توانند بار سنگين نيازهاى خود را به مقصد برسانند، خداوند متعال با تاءكيدها و تعبيرات مختلف ، مردم را به تعاون ، همكارى ، زكات و كمكهاى مالى ، انفاقات و ... دعوت كرده ، و شديدا از بى توجهى و بى اعتنايى به نيازهاى جامعه و مردم ، نهى نموده و هشدار داده است ، در اينجا نخست به آياتى از قرآن توجه كنيد:
در قرآن 32 باز سخن از زكات ( كه وسيله اى براى رفع نيازهاى مردم است ) سخن به ميان آمده ، جالب اينكه 28 بار از آن ، بعد از دستور نماز، ذكر شده ، كه بيانگر نزديكى نماز با زكات است ، و به ما مى آموزد: كه پس از برقرارى پيوند با خدا، پيوند با خلق خدا نيز لازم است .
در اينجا به عنوان نمونه به ذكر يك آيه از آن آيات مى پردازيم ، در سوره توبه آيه 11 مى خوانيم :
فان تابوا و اقاموا الصلوة و اتو الزكاة فاخوانكم فى الدين
: هرگاه مشركان توبه كنند، و نماز را بپا دارند و زكات را بپردازند، برادران دينى شما هستند .
تعبير به برادران دينى بيانگر آن است كه از ويژگى ها و آثار برادرى ،
انجام نماز و اداى زكات است ، بنابراين كسانى كه با دادن زكات اموالشان ، نيازمندى هاى اجتماعى و فردى افراد را تاءمين مى كنند، به وظيفه برادرى دينى خود عمل نموده اند.
در اسلام ، مساءله تعاون و همكارى و كمكهاى مالى و غيره به همديگر نمودن ، يك اصل كلى اسلامى است كه شامل سراسر مسائل اجتماعى ، حقوقى و اخلاقى و سياسى خواهد شد، در قرآن در آيه 2 سوره مائده مى خوانيم :
و تعاونوا على البر و التقوى : در راه نيكى و تقوا همواره با همديگر همكارى كنيد .
تعبير به بر يعنى در كارهاى مفيد و مثبت ، همكارى نمائيد، و تعبير به تقوى بيانگر آن است كه بايد اين تعاون و همكارى بر اساس پاكى و خلوص و دورى از هر گونه انحراف و ناخالصى ها باشد .
نتيجه اينكه : قرآن همكارى و كمكهاى مالى و ... را كه در راستاى رفع نيازهاى فردى و اجتماعى مختلف زندگى مردم باشد، به عنوان يك اصل اصيل و ركن استوار، در سرلوحه برنامه هاى دستورى خود قرار داده و براى استوارى و جا افتادن آن در جامعه ، تاءكيدات فراوان نموده است .
نگاهى به پاره اى از روايات  
در كتاب بحارالانوار در جلد هفتاد و چهار 126 روايت در رابطه با قضاى حاجت مؤ من ، ذكر شده است .
و در نهج البلاغه و اصول كافى و ... نيز روايات و سخنان بسيار در اين رابطه گفته شده است ، و از همه آنها به خصوص از عهدنامه مالك اشتر در نهج البلاغه فهميده مى شود كه اصل توجه به نيازهاى مردم ، و سعى و كوشش ‍ در رفع آنها به خصوص در مورد مسئولان و كارگزاران كه امكانات بيشترى در اختيار دارند، تاءكيد بيشترى شده است ، اينك در اينجا به چند روايت زير توجه كنيد:
1 امام كاظم (ع ) فرمود:
ان لله عبادا فى الارض يسعون فى حوائج الناس ، هم الآمنون يوم القيامة ، و من ادخل على مؤ من سرورا فرح الله قلبه يوم القيامة
: همانا خداوند در زمين بندگانى دارد كه براى رفع نيازهاى مردم سعى و تلاش مى نمايند، چنين بندگانى در روز قيامت درامان هستند، و كسى كه به مؤ منى شادى برساند، خداوند قلب او را در روز قيامت ، شاد خواهد كرد. (270)
2 امام صادق (ع ) فرمود:
لان امشى فى حاجة اخ لى مسلم احب الى من ان اعتق الف نسمة و احمل فى سبيل الله على الف فرس مسرجة ملجمة
: هرگاه براى نياز برادر مؤ منم گام بردارم ، اين عمل در نزد من بهتر از آن است كه هزار برده را آزاد سازم و هزار اسب زين و لجام كرده ، در راه خدا (به ميدان جهاد) حركت دهم . (271)
3 نيز فرمود:
من كانت له دار فاحتاج مؤ من الى سكناها فمنعه اياها، قال الله عزوجل : يا ملائكتى ابخل عبدى بسكنى الدار الدنيا و عزتى و جلالى لا يسكن جنانى ابدا
: كسى كه داراى خانه اى باشد، و مؤ منى به سكونت در آن نياز دارد، ولى او از سكونت مؤ من جلوگيرى كند، خداوند خطاب به فرشتگانش ‍ مى فرمايد: اى فرشتگان من ، بنده مؤ من به بنده ديگرم از نشستن در خانه دنيا بخل ورزيد، سوگند به عزت و جلالم هرگز او را در بهشتم سكونت ندهم . (272)
4 نيز فرمود:
ما من مؤ من يمشى لاخيه المؤ من فى حاجة الا كتب الله عزوجل بكل خطوة حسنة و حط عنه بها سيئة ، و رفع له بها درجة ، وزيد بعد ذلك عشر حسنات و شفع فى عشر حاجات
: مؤ منى نيست كه براى رفع نياز بردار مؤ منش گام بردارد، مگر اينكه خداوند براى او در هر گامى ، پاداشى مى نويسد، و گناهى از او نابود مى سازد، و درجه اى از او بالا مى برد، و سپس ده حسنه بر حسنات او بيفزايد، و در مورد ده حاجت ، شفاعت او را بپذيرد . (273)
5 رسول خدا (ص ) فرمود:
من سر مؤ منا فقد سرنى ، و من سرنى فقد سر الله
: كسى كه مؤ منى را شاد كند، مرا شاد كرده ، و كسى كه مرا شاد كند خدا را شاد نموده است . (274)
2 انتقاد شديد امامان (ع ) از بى توجهى به نيازهاى مردم  
امامان شيعه (ع ) نسبت به آنان كه در مورد احتياجات مردم ، بى تفاوت بودند و يا اقدام نمى كردند، برخورد شديد داشته و به آنها انتقاد مى كردند، به عنوان نمونه در اين مورد به دو روايت زير توجه كنيد:
1 اسحاق بن عمار مى گويد: به حضور امام صادق (ع ) رفتم آن حضرت با ترشرويى به من نگريست ، عرض كردم :
ما الذى غيرك لى : چه باعث شده كه با روى خشن به من مى نگرى ؟ .
امام صادق (ع ) فرمود: به خاطر برخورد نامناسبى كه با برادران دينى خود دارى ،اى اسحاق !به من خبر رسيده كه در خانه ات دربان گذاشته اى تا فقراى شيعه را به خانه ات راه ندهند.
عرض كردم : قربانت گردم ، من از شهرت ترسيدم ، فرمود: افلا خفت البلية ...: آيا از نزول بلا نترسيدى ؟ مگر نمى دانى كه وقتى دو مؤ من ملاقات و مصافحه كنند خداوند بر آنها رحمت فرستد كه 99 قسم آن رحمت بر آن رفيقى است كه رفيقش را بيشتر دوست دارد ... (275)
2 نيز فرمود:
من صار الى اخيه المؤ من فى حاجة ، او مسلما فحجبه ، لم يزل فى لعنة الله الى ان حضرته الوفاة
: شخصى كه به خاطر نياز و يا براى سلام نزد برادر مؤ منش بيايد، ولى او مانع ورود آن شخص گردد، همواره و تا هنگام مرگ ، مشمول لعنت خدا خواهد بود . (276)
3 نيز فرمود:
ايما مؤ من كان بينه و بين مؤ من حجاب ، ضرب الله بينه و بين الجنة سبعين الف سور، ما بين السور الى السور مسيرة الف عام
: هر مؤ منى كه بين او و مؤ من ديگر حجابى باشد، خداوند بين او و بهشت هفتاد هزار ديوار بلند بكشد، كه فاصله بين هر دو ديوار، به اندازه پيمودن هزار سال راه ، باشد . (277)
3 فرازهايى از شيوه امامان (ع ) در حل مشكلات مردم
امامان (ع ) براى برطرف ساختن نيازهاى مردم ، و حل مشكلات اجتماعى و اقتصادى و ساير امور، تلاش و كوشش فراوان داشتند، و در اين راستا تا آخرين حد توان و امكانات خود اقدام جدى مى نمودند، در اينجا به نمونه هاى زير توجه كنيد:
فراز نخست :  
صفوان ساربان مى گويد: در محضر امام صادق (ع ) نشسته بودم ، يكى از اهالى مكه به نام ميمون به حضورش آمد و عرض كرد: كرايه ام تمام شده و نياز به كرايه دارم .
امام صادق (ع ) بى درنگ به من رو كرد و فرمود: برخيز و به نياز برادرت رسيدگى كن .
من برخاستم و با هم از محضر امام صادق (ع ) بيرون آمديم ، و سرانجام خداوند كمك كرد و نياز او ( كه تاءمين كرايه سفر بود ) برآورده شد، در اين هنگام به محضر امام صادق (ع ) بازگشتم ، فرمود: در مورد نياز برادر مؤ منت چه كردى ؟ .
عرض كردم : خداوند وسائل آن را فراهم ساخت .
امام صادق به من فرمود:
اما انك ان تعين اخاك المسلم احب الى من طواف اسبوع بالبيت
: آگاه باش !همانا برادر دينيت را يارى كنى ، اين كار نزد من بهتر است از اينكه يك هفته خانه كعبه را طواف نمايى .
سپس فرمود: مردى به حضور امام حسن مجتبى (ع ) آمد، و درخواست كمك كرد، امام حسن (ع ) برخاست و كفش خود را پوشيد و همراه او به راه افتاد، در مسير راه برادرش حسين (ع ) را ديد كه مشغول نماز بود، امام حسن (ع ) به آن مرد فرمود: چرا از برادرم حسين (ع ) درخواست كمك نكردى ؟ ، آن مرد عرض كرد: درخواست كردم ، ولى آن حضرت ، عذر آورد و فرمود: در حال اعتكاف (عبادت سه روز در مسجد) هستم .
امام حسن (ع ) فرمود:
اما انه لو اعانك كان خيرا له من اعتكافه شهرا
: همانا!اگر حسين (ع ) تو را در مورد تاءمين نيازت كمك مى كرد، براى او بهتر از اعتكاف يك ماه بود . (278)
فراز دوم :  
مردى نيازمند به محضر على (ع ) آمد و اظهار نياز كرد .
اميرمؤ منان على (ع ) براى آنكه او در انظار حاضران ، شرمنده نشود، به او فرمود: حاجت خود را بنويس .
او با انگشت خود در زمين نوشت ، من فقير و نيازمندم .
امام على (ع ) به قنبر فرمود: برو دو قطعه پارچه حله را به اينجا بياور، قنبر دو قطعه حله را آورد و به فقير داد، فقير اشعارى در تمجيد حضرت على (ع ) خواند، حضرت على (ع ) دستور داد صد دينار ديگر به او دادند .
يكى از حاضران گفت : اى اميرمؤ منان براستى او را بى نيازى كردى و زياد دادى .
حضرت على (ع ) فرمود: هر كسى را در جايگاه شايسته خودش قرار دهيد، چون اين مرد، فردى شايسته است ، سزاوار احترام بيشتر مى باشد . (279)
فراز سوم :  
يكى از نيازمندان به نام حارث ، شبى به محضر حضرت على (ع ) رفت ، و در خلال گفتگو عرض كرد: نيازى دارم .
امام على (ع ) به او فرمود: آيا مرا براى بيان حاجت خود، شايسته مى دانى ؟
حارث گفت : آرى ؛ البته !خدا به شما جزاى خير دهد .
ناگهان حضرت على (ع ) برخاست و چراغ را خاموش كرد، و با مهر و محبت مخصوص ، خود را به حارث نزديك نمود و فرمود: آيا مى دانى چرا چراغ را خاموش نمودم ؟، از اين رو خاموش كردم تا بدون ملاحظه و اظهار شرمندگى ، هر چه در دل دارى بگويى ، و من خوارى احتياج را در چهره تو نبينم ، اكنون هر نيازى دارى بيان كن كه من از رسول خدا (ص ) شنيدم فرمود: هرگاه حوائج مردم در دل ديگرى سپرده شد، يك امانت الهى است ، بايد ( براى حفظ آبروى نيازمند) آن را افشاء نكند كه در اين صورت به پاداش آن مى رسد.(280)
فراز چهارم :  
عصر امامت امام حسين (ع ) بود، روزى يكى از مستضعفين باديه نشين كه در نزاعى ، موجب قتل پسر عمويش شده بود، و اولياء مقتول از او مطالبه ديه مى كردند به مدينه آمد و از شتر خود پياده شد، و افسار شترش را نزديك در مسجد بست ، و سپس وارد مسجد شد، در آن هنگام امام حسين (ع )، عتبة بن ابوسفيان (برادر معاويه ) و عبدالله بن زبير در مسجد حاضر بودند .
آن مستضعف بى نوا، نخست نزد عتبة بن ابوسفيان رفت و ماجراى خود را گفت و تقاضاى كمك كرد، عتبه به غلامش گفت :
صد درهم به او بده .
مستضعف گفت : تقاضاى ديه كامل ( ده هزار درهم ) دارم .
سپس از آنجا عبور كرد و نزد عبدالله بن زبير آمد و تقاضاى كمك كرد، عبدالله به غلام خود گفت : دويست درهم به او بده .
مستضعف گفت : تقاضاى ديه كامل دارم ، سپس از آنجا رد شد و نزد امام حسين (ع ) آمد و ماجراى خود را گفت .
امام حسين (ع ) به او فرمود: ما گروهى هستيم كه به اشخاص به اندازه معرفتشان عطا مى كنيم .
مستضعف گفت : آنچه مى خواهى بپرس . ( تا معرفت مرا بيازمايى )
امام حسين (ع ): راه نجات از هلاكت چيست ؟
مستضعف : توكل بر خدا .
امام حسين (ع ) همت چيست ؟
مستضعف : اطمينان به خدا .
سپس امام حسين (ع ) پرسشهاى ديگرى كرد و او پاسخ داد، آنگاه امام دستور داد ده هزار درهم به او دادند و فرمود: اين مبلغ براى اداى بدهكاريت (281) سپس ده هزار درهم ديگر به او داد و فرمود: اين مبلغ هم براى اينكه به زندگيت سامان بخشى ، و معاش خود را تاءمين كنى ، و به افراد خانواده ات انفاق نمايى . (282)
فراز پنجم :  
هنگامى كه آخرهاى شب فرا مى رسيد، امام صادق (ع ) به طور ناشناس ‍ انبانى حاوى نان و گوشت و پول بر دوش خود حمل مى كرد و به در خانه مستمندان مدينه مى آمد و آنها را تقسيم مى كرد، ولى مستمندان او را نمى شناختند، وقتى كه امام صادق (ع ) از دنيا رفت ، مستمندان فهميدند كه آن ايثارگر امام صادق (ع ) بوده است . (283)
فراز ششم :  
ابان بن تغلب مى گويد: همراه امام صادق (ع ) مشغول طواف كعبه بودم ، در گرماگرم طواف ، يكى از شيعيان نزد من آمد و با اشاره از من خواست تا همراه او براى برآوردن حاجت او بروم ، ولى من دوست نداشتم طوافم را قطع كنم و امام صادق (ع ) را رها نمايم و همراه او بروم ، به طواف خود ادامه دادم ، باز آن مرد اشاره كرد كه به همراه من بيا، امام صادق (ع ) آن مرد را ديد، به من فرمود آيا آن مرد تو را مى خواهد؟
عرض كردم : آرى
فرمود: او كيست ؟
عرض كردم : يكى از دوستان و شيعيان است .
فرمود: همراه او برو .
گفتم : آيا طوافم را بشكنم ؟
فرمود: آرى ، گفتم : گرچه طواف واجب باشد؟
فرمود: آرى ، بشكن و برو .
من طواف را شكستم و همراه آن مرد رفتم و پس از كمك به او ( و انجام نياز او ) به محضر امام صادق (ع ) بازگشتم و با اصرار از آن حضرت پرسيدم كه حق مؤ من بر مؤ من چيست ؟
فرمود: اى ابان نصف ثروت خود را به آن مرد نيازمند بده .
( كه در اين صورت حق او را ادا كرده اى )
در اين هنگام امام صادق (ع ) به من نگاه كرد، وقتى كه دگرگونى چهره ام را ديد ( كه من از دادن نصف مالم به نيازمند، ناخشنودم )، فرمود: مگر نديدى كه خداوند (در قرآن ) آنان را كه ديگران را بر خود ترجيح داده اند تمجيد كرده و مى فرمايد:
و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة
: آنان (خاندان نبوت ) كسانى هستند كه ديگران را بر خود مقدم مى دارند، هر چند خود شديدا فقير باشند . (حشر 9)
عرض كردم : به اين آيه توجه دارم .
فرمود: آگاه باش كه اگر تو نيمى از ثروتت را به آن مرد نيازمند بدهى ، او را بر خود مقدم نداشته اى ، بلكه با او برابر شده اى ، مقدم داشتن او (و ايثارگرى )، آن وقت است كه تو از نصف ديگر ثروتت به او بدهى . (284)
اصل : 8 اعتدال در زندگى امامان (ع )  
اشاره :  
يكى از اصول اخلاقى امامان (ع ) رعايت اعتدال در همه مسائل مختلف زندگى ، و دورى از افراط و تفريط است ، آنها در مسائل اعتقادى ، سياسى ، اقتصادى ، عبادى و اجتماعى هرگز راه افراط يا تفريط را نپيمودند، و در همه جا معتدل زيستند و رفتارشان با مردم بر اساس اعتدال بود و شديدا ياران خود را از افراط (زياده روى ) و تفريط ( كندروى ) نهى كرده و راه اعتدال را كه همان راه ميانه است سفارش مى نمودند . (285)
و همه برنامه هاى آنها زير پوشش اعتدال قرار داشت ، براى روشن شدن مطلب لازم است اين موضوع را در چهار بخش توضيح دهيم :
1 معنى اعتدال و قلمرو آن در اسلام
2 اهميت اعتدال از ديدگاه قرآن و روايات
3 نتائج شوم دورى از اعتدال (مانند وسواس ، اسراف و ...)
4 فرازهايى از شيوه زندگى امامان (ع ) در رابطه با اعتدال
يك : معنى اعتدال و قلمرو آن در اسلام  
اعتدال به معنى ميانه و حد وسط است در مقابل افراط و تفريط و تند روى و كند روى است ، كه اولى به معنى زياده از حد ميانه ، و دومى به معنى پائين تر از حد ميانه است .
فى المثل ، آدمى كه تشنه است و با يك ليوان آب تشنگى او برطرف مى شود، اگر زيادتر از آن بنوشد افراط و زياده روى كرده ، و اگر كمتر بنوشد، تفريط نموده و تشنگيش برطرف نخواهد شد .
اسلام يك آئين كاملا معتدل است ، و در همه امور، انسانها را به اعتدال دعوت كرده و از افراط و تفريط بر حذر مى دارد، از اين رو مساءله اعتدال از ديدگاه اسلام ، قلمرو وسيعى دارد و شامل امور اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى ، عقيدتى ، عبادى ، رفتارى و ... خواهد شد، و در همه جا به عنوان يك اصل خلل ناپذير اسلامى ، مطرح مى گردد، حتى در كارهاى نيك ، از زياده روى نهى شده است مثلا در اسلام از عبادت و همچنين از انفاق زيادتر از حد اعتدال نهى شده است .
به طور كلى اسلام يك آئين معتدل در همه ابعاد مختلف زندگى است ، و يك مسلمان حقيقى در همه امور معتدل است :
معتدل از نظر عقيده ، كه نه راه غلو را مى پيمايد و نه راه تقصير و شرك را، نه طرفدار جبر است و نه طرفدار تفويض ، نه درباره خدا معتقد به تشبيه است و نه معتقد به تعطيل .
معتدل از نظر ارزشهاى معنوى و مادى ؛ نه به كلى در جهان ماده فرو مى رود كه معنويت به فراموشى سپرده شود، و نه آن چنان در عالم معنى فرو مى رود كه از جهان ماده به كلى بى خبر گردد، نه همچون گروه عظيمى از يهود است كه تنها امور مادى را بشناسد، و نه همچون راهبان مسيحى ، جمود دارد و علوم ديگران را نمى پذيرد .
معتدل از نظر روابط اجتماعى ؛ نه در اطراف خود حصارى مى كشد، كه به طور كلى از جهانيان منزوى شود،و نه اصالت و استقلال خود را از دست مى دهد، كه همچون غرب زدگان در ميان فرهنگ بيگانگان ذوب گردد .
معتدل از جهات اخلاقى ، نه راه مرتاضان مى رود و نه راه عياشان هوسباز، نه راهى كه منجر به تعطيل غرائز گردد، و نه راهى كه موجب طغيان غرائز شود .
معتدل از نظر عبادت ، نه راه عابدانى كه در مغاره ها دور از اجتماع بپوسد و نه راه غرق شدگان در امور مادى ، كه عبادت را با خود يدك بكشد.
معتدل در امور اقتصادى ، نه راه دنياپرستان خود فروخته و تجمل گرا را مى پيمايد و نه راه ترك كنندگان مواهب دنيا را كه موجب محروميت او از نعمتهاى الهى شود .
كوتاه سخن آنكه : يك مسلمان حقيقى در تمام جهات زندگى ، مادى و معنوى ، راه اعتدال و حد ميانه و وسط را مى انديشد و مى پيمايد، چنانكه مسلمانان در قرآن به عنوان امت وسط معرفى شده اند، آنجا كه در آيه 143 سوره بقره مى خوانيم :
و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا
: همين گونه شما را امت ميانه اى قرار داديم ، تا گواه ( و الگوى ) مردم باشيد، و پيامبر هم گواه بر شما باشد .
دو: اهميت اعتدال از ديدگاه قرآن و روايات  
در قرآن در وصف بندگان خاص خدا، در آيه 67 سوره فرقان مى خوانيم :
و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما
: آنها كسانى هستند كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرى ، بلكه در ميان اين دو، حد اعتدال دارند .
و در مورد ديگر از زبان لقمان مى خوانيم كه در مقام نصيحت به پسرش ‍ گفت :
و اقصد فى مشيك و اغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير
: پسرم !در راه رفتن ، اعتدال را رعايت كن ، از صداى خود بكاه ( يعنى هرگز فرياد مزن بلكه به طور معتدل سخن بگو) كه زشت ترين صداها صداى خران است . (لقمان 19 )
از اين آيات فهميده مى شود كه از ديدگاه قرآن ، در همه امور حتى در كار نيك مثل انفاق بايد رعايت اعتدال كرد و از كندروى و تندروى پرهيز نمود.
در روايات اسلامى نيز بسيار سخن از اعتدال به ميان آمده ، در اينجا به عنوان نمونه : به ذكر چند روايت اكتفا مى شود:
1 رسول اكرم (ص ) فرمود:
من اقتصد اغناه الله
: كسى كه ميانه روى كند، خداوند او را بى نياز مى سازد .
2 امام على (ع ) فرمود:
المؤ من سيرته القصد
: شيوه زندگى مؤ من بر اساس ميانه روى است . (286)
3 امير مؤ منان (ع ) هنگام شهادت ، در ضمن وصيت خود به پسرش امام حسن (ع ) فرمود:
اقتصد يا بنى فى معيشتك ، و اقتصد فى عبادتك
: اى پسرم !در شئون زندگى خود ميانه رو باش ، و همچنين در عبادت كردن ، رعايت اعتدال كن . (287)
4 رسول خدا (ص ) به حضرت على (ع ) فرمود:
ان هذا الدين متين ، فاوغل فيه برفق ، و لا تبعض الى نفسك عبادة ربك ، فان المنبت لا ظهرا ابقى و لا ارضا قطع
: همانا اين دين ، متين و استوار است ، با نرمش در آن وارد شو، و عبادت پروردگار را (با زياده روى ) مبغوض خود نگردان ، زيرا خسته كننده مركوب (آن كسى كه در راندن مركب خود زياده روى كرده ) نه مركوب باقى گذاشته و نه با پيمودن مسافت ، به مقصد رسيده است . (288)
5 امام صادق (ع ) فرمود: من در جوانى مشغول طواف كعبه بودم و در عبادت خدا كوشش فراوان مى كردم ، در حالى كه غرق در عرق شده بودم ، پدرم (امام باقر ع ) مرا ديد، و به من فرمود:
يا جعفر يا بنى دون ما اراك تصنع ، فان الله عزوجل اذا احب عبدا رضى عنه باليسير : اى جعفر اى پسرم !كمتر از آنچه مى بينم عبادت كن ، چرا كه خداوند هرگاه بنده اى را دوست دارد به اندكى از او خشنود مى شود . (289)
نتيجه و جمع بندى :  
از آيات و روايات فوق چنين بدست مى آيد كه اسلام دين اعتدال در همه امور حتى در عبادت خدا است ، و در آيات و روايات مذكور، اعتدال در امور ششگانه زير مطرح شده :
1 اعتدال در انفاق 2 اعتدال در راه رفتن 3 اعتدال در سخن گفتن 4 اعتدال در معاش و مخارج زندگى 5 اعتدال در عبادت 6 و به طور كلى ؛ اعتدال در همه شئون زندگى ، سيره و روش انسان با ايمان است .

 

next page

fehrest page

back page