نفرين حضرت جواد (عليه السلام ) در حق
يك نفر و شكرانه امام هادى (عليه السلام )
در عصر امام جواد (عليه السلام ) و امام هادى يكى از افرادى كه از دشمنان آل
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود و موجب مزاحمت براى آنان مى شد شخصى به نام
(عمر) از خاندان فرج بود كه با چپاول و رشوه و دزدى ثروت زيادى براى خود انباشته
بود و به عنوان يك آدم (قلدر) آن عصر خوانده مى شد او به خاطر نفوذى كه درحكومت
طاغوتى بنى عباس داشت مدتى فرماندار مدينه شد و نسبت به خاندان نبوت بسيار خشن
بود او آن قدر خباست باطنى داشت كه روزى باكمال بى حيايى به امام جواد (عليه السلام
) عرض كرد به گمانم تو مست هستى امام جواد (عليه السلام ) گفت خدايا تو مى دانى كه
من امروز را براى رضاى تو روزه داشتم .
طعم غارت شدن و خوارى اسارت را به عمر بن فرج بچشان طولى نكشيد كه در سال 233 متوكل
بر او غضب كرد و دستور داد به عنوان ماليات 120 هزار دينار از او 150 هزار دينار از
برادرش گرفتند و بار ديگر بر او غصب كرد و دستور داد هرچه مى توانند بر پشت گردن او
ضربه بزنند شش هزار پس گردنى بر او زدند بار سوم بر او غصب كرد كشان كشان او را
به بغداد بردند و همان جا اسير بود تا از دنيا رفت .
محمد بن سنان مى گويد به حضور امام هادى (عليه السلام ) رسيدم فرمود آيا براى آل
فرج پيشآمدى شده است عرض كردم آرى عمر بن فرج وفات كرد حضرت فرمود: الحمد الله و تا
24 بار شمردم كه به شكرانه مرگ عمر بن فرج گفت الحمد الله بعد فرمود او به پدرم
نسبت مستى داد پدرم او را نفرين كرد.
((اصول كافى ، ج 1، ص 496)).
شهادت امام جواد (عليه السلام ) به دست ام الفضل
مطابق روايات مسعودى در اثبات الوصيه و روايات عيون المعجزات هنگامى كه امام
جواد (عليه السلام ) به دعوت معتصم وارد بغداد شد معتصم با جعفر پسر ماءمون هم دست
شدند وام الفضل دختر ماءمون و همسر امام جواد (عليه السلام ) با سمانه مادر امام
هادى (عليه السلام ) وسيله زهر رسانى به آن حضرت نمودند ام الفضل به يشنهدا آن ها
پاسخ مثبت داد معتصم و جعفر زهر كشنده اى در درون انگور نمودند و براى ام الفضل
فرستادند ام الفضل آن انگور را نزد امام چواد (عليه السلام ) گذاشت آن حضرت آن را
خورد و پس از چند لحظه احساس مسموميت كرد و بر اثر همين مسموميت به شهادت رسيد.
طولى نكشيد كه ام الفضل در مخفى ترين اعضايش زخمى عظيم پيدا كرد همه اموالش درمان
آن مصرف نمود ولى بيماريش خود بنشد و چنان تهى دست گرديد كه دست گدايى به سوى مردم
دراز مى كرد تا به او كمك كنند تا آخر الامر هلاك گرديد.
((انوار البهيه ، ص 422 و سيره چهارده معصوم ، ص 408)).
اشعر مصيبت درباره حضرت جواد (عليه السلام )
در ميان حجر جان مى داد و يك ياور نداشت |
|
غير درد و غم نهان در سينه آن سرور نداشت |
آفتاب عمر كوتاهش نهان مى شد ولى |
|
آسمان ديده اش جز اشك و خون اختر نداشت |
كسى عيادت جز اجل زان يوسف زهرا نكرد |
|
گرگ مرگ آمد ولى او تابدر پيك نداشت |
او ميان حجره جان مى داد و قاتل پشت در |
|
پاى كوبى كرد و شرم از روى پيغمبر نداشت |
تاكند رفع عطش آن لاله باغ رضا |
|
غير سقاى دو چشمش هيچ آب آور نداشت |
مى خواست كه فرياد كند تشنه لبم |
|
از سوز جگر طاقت فرياد نداشت |
امام جواد (عليه السلام ) داراى چهار پسر بود (ابو الحسن حضرت امام هادى على النقى
(عليه السلام )) و ابو احمد موسى مبرقع مدفنش در قم مى باشد و ابو احمد حسين و ابو
موسى عمران و دختران آن حضرت عبارت اند از: فاطمه و خديجه و ام كلثوم و حكيمه و
مادر ايشان ام ولد بود كه به نام سمانه مغربيه مى گفتند.
((اقتباس از منتهى الامال ، ج 2، ص 497)).
نگاهى به زندگانى حضرت امام هادى (عليه السلام )
نام مبارك امام دهم (عليه السلام ) على (عليه السلام ) القاب معروف هادى و
نقى (عليه السلام ) كنيه آن بزرگوار ابوالحسن (عليه السلام ) پدر آن حضرت حضرت جواد
(عليه السلام )، مادر گران قدر آن حضرت سمانه (عليها السلام ) روز تولداش 15 ذيحجه
الحرام و محل تولد در روستاى صريا نزديك مدينه در سال 212 هجرى قمرى .
وقت و محل شهادت سوم رجب در سال 254 در سن 41 سالگى در شهر سامرا بر اثر زهرى كه
بادسيه (معتز) سيزدهمين خليفه عباسى توسط معتمد عباسى به آن حضرت خوراندند به شهادت
رسيد شهر سامرا واقع در عراق مى باشد نوشتن حلات حضرت امام على النقى مصادق شده با
روزى كه گروهى از مخالفين دين مقدس اسلام و منافقين و يا عده اى از وهابيون گرچه
همه انتها زير سلطه امريكا هستند گنبد آن بزرگوار و همچنين گنبد حضرت امام حسن
عسگرى (عليهم السلام ) را خراب نمودند و ملت مسلمانان را غرق در عزا و ماتم نمودند
خداوند انشاءالله همه اين افراد را از صفحه روزگار براندازد تا تاريخ اين مصيبت
عظمى 3/12/84 برابر با روز 23 ماه محرم الحرام سال 1427 ساعت 7 صبح روز چهارشنبه
واقع گرديد مراجع تقليد و روحانيون و مردم در مسجد اعظم قم اجتماع نمودند و بعضى از
مراجع با پاى برهنه تشريف آوردند مجلس سوگوارى و نفرين بر دشمنان دين نمودند آن روز
بسيار روز ناگوارى بود بر دوستان آن دو امام (عليهم السلام ) ولى ملت شريف كشورمان
و متدينين و ارادتمندان امام هادى و امام عسگرى (عليهم السلام ) شروع كردند پول هاى
كثيرى به حساب واريز نمودند براى گنبد جديد و تعمير آن .
همان طور كه عرض شد مادر امام هادى (عليه السلام ) سمانه است از اهالى مغرب بود كه
دست تقدير او را به مدينه آورد و هسمر امام جواد (عليه السلام ) گرديد اين بانوى با
كمال به قدرى در راه كمالات و فضائل معنوى ممتاز بود در زهد تقوى در عصر خود بى
نظير بود بيش تر روزهاى سال را روزه مى گرفت .
امام جواد (عليه السلام ) در شاءن او چنين فرمود:
سمانه از بانوان بهشت است شيطان به او نزديك نشود او همواره مورد نظر لطف خداوندى
است هرگز خوابندارم و هم طراز مادرانافراد صديق و صالح است . ((رياحين
الشريعه ، ج 3، ص 23)).
شباهت به پدر
هنگامى كه امما جواد (عليه السلام ) در سال 230 هجرى قمرى به دعوت اجبارى
معتصم مى خواست از مدينه به سوى بغداد حركت كند پس از آن كه به جانشينى امام هادى
(عليه السلام ) تصريح كرد او را كه در آن هنگام هفت سال داشت در آغوش گرفت و فرمود
چه دوست دارى تا از عراق براى تو هديه و سوغاتى بياورم ؟ حضرت امام هادى (عليه
السلام ) عرضكرد شمشيرى كه گويا آتش شعله ور است .
سپس امام جواد (عليه السلام ) به پسر ديگرش موسى توجه كرد و فرمود تو چه دوست دارى
تا از عراق برايت به عنوان هديه بياورم موسى عرض كرد يك اسب برايم بياور.
امام جواد (عليه السلام ) فرمود: ابوالحسن (حضرت هادى (عليه السلام )) به من شباهت
دارد و مانند من است ولى موسى به مادرش شباهت دارد.
((سيره چهارده معصوم ، ص 828 نقل از عيون المعجزات ، ج 5، ص
123)).
آگاهى حضرت امام هادى (عليه السلام ) از رحلت حضرت جواد
(عليه السلام )
هنگامى كه امام جواد (عليه السلام ) به شهادت رسيد در بغداد بود ولى فرزندش
امام هادى (عليه السلام ) در مدينه سكونت داشت امام هادى (عليه السلام ) در آن وقت
حدود هشت سال داشت و؛ نزد سرپرست خود به نام ابوزكريا به سر مى برد يكى از حاضران
مى گويد ناگاه امام هادى (عليه السلام ) غمگين شد وگريه سختى كرد ابوزكريا عرض كرد
چرا گريه مى كنى امام هادى (عليه السلام ) فرمود: در هيمن لحظه پدرم رحلت كرد.
حاضران پرسيدند چه كسى اين خبر را به شما داد؟ فرمود: از عظمت خداوندى چيزى در
وجودم وارد شده قبلا او را نمى شناختم دانستم كه پدرم درگذشت .
روايت كننده مى گويد تاريخ همانماه و روز و همان ساعت را به دقت ثبت كردم پس از
مدتى خبر رسيد كه امام جواد (عليه السلام ) در مدينه رحلت فرموده تطبيق كردم
دريافتم كه آن حضرت در همان لحظه اى كه امام هادى (عليه السلام ) خبر داده بود از
دنيا رفته است .
((سيره چهارده معصوم ، ص 832 نقل از دلائل الامام طبرى ، ص
219)).
امام هادى (عليه السلام ) پس از شهادت پدرش امام جواد (عليه السلام ) معتصم عباسى
شخصى به نام عمربن فرج را به عنوان فرمانرواى مدينه برگزيد واو را به مدينه فرستاد
تا معلم مخصوصى براى حضرت هادى (عليه السلام ) كه در آن وقت هشت سال داشت پيدا كند
عمربن فرج از دشمنان خاندان رسالت بود و منظور معتصم از تعيين معلم اين بود كه
تعليم و تربيت او در حضرت امام هادى (عليه السلام ) اثر بگذارد و افكار آن حضرت را
عوض كند و دوستى دشمنان اهل بيت (عليهم السلام ) را در دل امام (عليه السلام ) جاى
دهد.
عمربن فرج پس از جست و جو شخصى به نام جنيدى را كه از دشمنان خاندان رسالت بود به
عنوان معلم حضرت هادى (عليه السلام ) برگزيد.
واز او خواست كه مانع ملاقات شيعيان با حضرت هادى (عليه السلام ) گردد.
جنيدى به كار خود مشغول شد ولى هر روز آن چه از حضرت هادى (عليه السلام ) مشاهده مى
كرد شگفت زده مى شد روزى محمد بن جعفر از جنيدى پرسيد اين كودك يعنى حضرت هادى
چگونه است جنيدى از اين تعبير برآشفته شد و گفت مى گوئى اين كودك نمى گوئى (اين
پير) تو را به خدا كسى را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدينه مى شناسى محمد
پاسخ داد نه جنيدى گفت قسم خدا من بحثى را در ادبيات پيش مى كشم مى بينم او مطالبى
را به گفته هايم مى افزايد كه من از آن ها استفاده مى كنم و ازاودرس مى آموزم چند
روز بعد محمد بن جعفر با جنيدى ملاقات كرد و پرسيد حال اين كودك چگونه است جنيدى از
اين سئوال ناراحت شد و گفت ديگر اين حرف را نزن سوگند به خدا او بهترين انسان روى
زمين است ، گاهى مى خواهد وارد اطاق شود مى گويم يك سوره از قرآن بخوان بعد وارد شو
مى گويد كدام سوره من از سوره هاى بلند آغاز قرآن را نام مى بردم او همان سوره را
از اول تا آخر به طور دقيق و درست مى خواند به طورى كه من درست تر از آن نشنيده ام
او قرآن را زيباتر از همه مى خواند به علاوه حافظ همه قرآن است معنى باطنى و تفسير
ظاهرى قرآن آگاه است .
سرانجام همين جنيدى كه از دشمنان خاندان رسالت بود مريد آن ها شد.
((سيره چهارده معصوم ، ص 332)).
زنده كردن مركب مرده
محمد بن سنان مى گويد براى انجام حج در مكه بودم امام هادى (عليه السلام )
نيز در مراسم حج شركت داشت پس از حج به سوى مدينه بازمى گشتيم در مسير راه به يكى
از اهالى خراسان برخورديم كه مركبش در راه مرده بود و او بسيار ناراحت بود و مى گفت
چگونه باد و اثاث خود را ببرم چگونه اين راه طولانى را بدون مركب بروم در همين
هنگام امام هادى (عليه السلام ) در مسير اه به آن جا رسيد همراهان آن مرد خراسانى
هنگامى كه آن بزرگوار را ديدند به او گفتنداى فرزند رسول خدا اين مرد خراسانى از
دوتسان و شيعاين شما است مركبش مرده غمگين است كه چگونه اين راه طولانى را طى كند.
امام هادى (عليه السلام ) كنار آن مركب آمد و فرمود گاو بنى اسرائيل در پيشگاه خدا
گرامى تر از من نيست كه با زدن عضو مرده آن گاو به مرد مرده اى آن مرد زنده شد آن
گاه امام (عليه السلام ) به پيش آمد و با پاى راستش به جسد آن چهار پا زده و فرمود
قم باذن الله باذن خدا برخيز همان دم چهار پا زنده شد و برخاست و آن مرد خراسانى
اثاث خود را بر آن نهاد و بر آن سوار شد و به سوى مقصود حركت كرد از آن پس در مدينه
هر كس امام هادى (عليه السلام ) را مى ديد با انگشت به او اشاره مى كرد و مى گفت
:
همنى بزرگوار بود كه مركب خراسانى را زنده كرد.
((بحار، ج 50، ص 185)).
نشانه هاى امامت
على بن مهزيار مى گويد به شهر سامرا رفتم و در مورد اقامت حضرت هادى (عليه
السلام ) شك داشتم ديدم هوا گرم و تابستانى است و مردم لباس تابستانى پوشيده اند
ولى امام هادى (عليه السلام ) لباس زمستانى پوشيده به علاوه يك پوشش زمسانى بر پشت
اسبش افكنده و دم اسبش را بسته مردم از كار آن حضرت تعجب مى كردند و مى گفتند آيا
اين مرد مدنين را نمى بينيد كه لباس زمستانى در تابستان پوشيده . من با خود گفتم
اگر اين شخص امام بود چنين نمى كرد مردم به صحرا رفتند و امام (عليه السلام ) نيز
سوار بر اسب به سوى صحرا روانه شد در اين هنگام ديديم ابرهاى متراكم و عظيم در
آسمان ظاهر شدند و باران شديد باريد به طورى كه همه خيس شدند اما امام (عليه السلام
) به خاطر آن لباس هايى كه پوشيده بود خشك و سالم مانده بود با خود گفتم گمان مى
برم كه همين شخص امام باشد سپس با خود گفتم خوب است درباره جواز يا عدم جواز نماز
با لباس كه به عرق جنب آلوده شده بپرسم و نيز با خود گفتم اگر او چهره اش را به
روى من بگشايد حتما امام است . همين كه او نزديك من آمد صورتش را گشود و همان دم
فرمود اگر لباس آلوده به عرق جنب از حلال باشد نماز با آن جايز است و اگر آلوده به
عرق جنب از حرام باشد نماز با آن جايز نيست .
از اين به بعد يقين به امامت آن حضرت نمودم و ديگر در اين مورد شك نكردم .
((مناقب آل ابيطالب ، ج 4، ص 413)).
مناظره جالب در مورد حكم اعدام مسيحى زناكار
عصر خلافت متوكل عباسى بود يك نفر مسيحى با زن مسلمانى زنا كرد او را نزد
موكل آوردند متوكل تصميم گرفت حد الهى را بر او جارى سازد آن مرد همان دم اظهار
اسلام كرد و خود را به عنوان مسلمان معرفى كرد. يحيى بناكثم قاضى دستگاه بنى عباس
در آن جا حضور داشت و گفت مسلمان شدن اين شخص آثار شرك و عمل ناشايستش را از بين پس
نبايد حد بر او جارى كرد.
بعضى از حاضران گفتند بايد سه حد بر او جارى گردد و بعضى مطالب ديگر گفتند گفت و گو
در اين مورد زياد شد متوكل در ضمن نامه اى مطلب را براى امام هادى (عليه السلام )
نوشت و از او خواست جواب سئوال را بدهد وقتى كه نامه به دست امام (عليه السلام )
رسيد او پس از خواندن در پاسخ چنين نوشت بايد آن مرد زناكار را آن قدر تازيانه
بزنيد تا بميرد.
وقتى اين پاسخ به دست متوكل رسيد يحيى و علماى دربار اين فتوا راكردند و به متوكل
گفتند چنين نيست ما در قرآن و در سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين
مطبى را نديده ايم متوكل بار ديگر نامه اى به امام هادى (عليه السلام ) نوشت و در
آن نامه ذكر كرد كه فقها فتواى شما را در كرده اند و مى گويند چنين مطلبى در قرآن و
سنت نيامده است براى ما بيان كن چرا بر ما واجب است كه آن مسيحى زناكار را آن قدر
بزنيم تا بميرد.
نامه به دست امام هادى (عليه السلام ) رسيد آن حضرت در پاسخ دو آيه به عنوان دليل
قرآنى نوشت كه خداوند مى فرمايد:
فلما رآو باءسنا قالوا امنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به
مشركين آيه دوم 85 فلم يك ينفعهم ايمانهم لما رآو باسنا سنت الله التى قد خلت فى
عباده و خسر هنا لك الكافرون .
((سوره غافر آيه 84 و 85)).
ترجمه آيه هنگامى كه عذاب ما را ديدند گفتند هم اكنون به خداى يكتا ايمان آورديم و
به معبودهايى كه شريك او مى شمرديم كافر شديم آيه دوم
امام هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمانشان براى آن ها سودى نداشت اين سنت
خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده و آن جا كافران زيانكار شدند (يعنى
پس از ديدن مرگ و مشاهده عذاب خداوند ايمان آوردند آنها سودى براى آن ها ندارد و
بايد آن ها را به قتل برسانند).
وقتى كه اين جواب به متوكل رسيد متوكل فتواى امام هادى (عليه السلام ) را پذيرفت و
دستور داد آن مسيحى زناكار را به قدرى زدند تا در زير تازيانه مرد.
((احتياج طبرى ، ج 2، ص 258)).
پاسخ هاى سيزده گانه جالب امام هادى (عليه السلام ) به سئوال يحيى بن اكثم ، يحيى
بن اكثم از علماى برجسته (دربارى ) و ازقاضيانى بود كه در عصر ماءمون به عنوان قاضى
كهنه كار و زيرك شناخته مى شد سيزده سئوال مشكل را تنظيم كرد و توسط موسى مبرقع
(برادر امام هادى (عليه السلام )) براى امام هادى (عليه السلام ) فرستاد تا آن حضرت
جواب آن ها را بدهد.
موسى مبرقع نزد برادرش امام هادى (عليه السلام ) آمد و ماجرا را گفت امام هادى
(عليه السلام ) لبخندى زد و به موسى فرمود: آيا پاسخش را دادى او عرض كرد من پاسخ
آن سئوال ها را نمى دانم امام (عليه السلام ) فرمود: آن سئوال ها چيست ؟
موسى سيزده سئوال يحيى بن اكثم را به ترتيب شمرد:
سئوال اول : مطابق آيه 39 سوره نمل :
قال الذى عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل ان يرتد طرفك
فلما رآه مستقرا عنده .
آن كسى كه علمى از كتاب داشت (يعنى وزير سليمان به نام آصف ) به سلمان گفت من تخت
بلقيس را پيش از آن كه چشم بر هم نهى نزد تو حاضر مى كنم .
يحيى سئوال من اين است مگر حضرت سليمان (عليه السلام ) به علم آصف محتاج بود؟
سئوال دوم : خداوند در قرآن مى فرمايد: يوسف آيه 100:
ورفع ابويه على العرش وخزواله سجدا يوسف پدر و مادرش
را بر فراز تخت برد و آن ها و فرزندانش در برابرش به سجده افتادند سئوال من اين است
كه چگونه حضرت يعقوب پيغمبر (عليه السلام ) و فرزندانش براى يوسف سجده كردند؟
سئوال سوم يحى بن اكثم :
طبق آيه شريفه در سوره يونس آيه 93 يا 94
فان كنت فى شك مما انزلنا اليك فسئل الذين يقرؤ ن الكتاب من
قبلك اگر از آن چه كه بر تو نازل كرديم در شك هستى از آن ها كه قبل از تو مى
خوانند بپرس ؟
سئوال من اين است اين آيه خطاب به كيست ؟ اگر خطاب به پيغمبر است چگونه او شك دارد
و اگر خطاب ديگرى است قرآن بر چه كسى جز پيامبر نازل شده است ؟
سئوال چهارم يحيى بن اكثم :
در قرآن كريم خداوند مى فرمايد:
ولو ما فى الارض من شجره اقلام و البحر يمده من بعده سبعه
ابحر ما نفدت كلما الله ان الله عزيز حكيم ((لقمان 36)).
منتظر از اين كلمه (ابحر) يعنى درياها مراد چيست و در كجا قرار دارد؟
ترجمه و اگر همه درختان روى زمين قلم شود و دريا براى آن مركب گردد و هفت دريا به
آن افزوده شود اين ها همه تمام مى شود ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد مرا از ابحر چه
چيز است ؟
سئوال پنجم يحيى بن اكثم :
خداوند در سوره زخرف در وصف بهشت مى فرمايد:
وفيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين و انتم فيها خالدون
((زخرف آيه 70)).
خداوند مى فرمايد: هر چه دل بخواهد و چشم از آن لذت برد در بهشت موجود است پس چرا
خداوند آدم را كه تنها گندم خورد عذاب و كيفر نمود.
سئوال ششم يحيى ابن اكثم :
خداوند در سوره شورى مى خوانيم :
اويزوجهم ذكرانا و اناثا ويجعل من يشاء عقيما انه عليم قدير
((شورى آيه 49 يا 50)).
خداوند اگر بخواهد پسر و دختر را براى آنان جمع مى كند جايى كه خداوند مطابق اين
آيه پسران را به بندگانش تزويج كندچگونه قومى را به خاطر اين عمل (لواط) كيفر داده
است ؟
سئوال هفتم يحيى بن اكثم :
چگونه در بعضى از دعواها گواهى يك زن كافى است ؟ با اين كه خداوند در مورد مردان مى
فرمايد:
واشهدوا ذوى عدل منكم و دومردان عادل از خودتان را
گواه بگيريد.
((طلاق آيه 2)).
سئوال هشتم يحيى بن اكثم :
درباره خنثى حضرت (عليه السلام ) (براى تشخيص زن يا مرد بودن و وتعيين ارث ) دستور
داد ببيند او در كدام مجرا ادرار مى كند.
سئوالم اين است كه چه كسى بايد اين تحقيق را انجام دهد زن يا مرد اگر زن نگاه كند
شايد او مرد باشد و اگر مرد انجام دهد شايد او زن باشد و اين هر دو صورت جايز نيست
.
سئوال نهم يحيى بن اكثم :
مردى ديد كه چوپانى با گوسفنده آميزش مى كند چون نگه به صاحب گله افتاد كنار رفت و
آن گوسفند در ميان گوسفندان ديگر گم شد اين گوسفندها را چگونه سر ببرند آيا گوشت آن
ها حلال است يا حرام ؟
سئوال دهم يحيى بن اكثم :
نماز صبح چرا بلند خوانده مى شود با اين كه از نمازهاى روزانه است و بلند خواند به
نمازهاى شب مربوط است ؟
سئوال يازدهم يحيى بن اكثم :
على (عليه السلام ) به ابن رموز (قاتل زبير) آن گاه كه زبير دست از جنگ جمل كشيد و
ابن جرموز او را در نماز غافل گير كرد و كشف فرمود ابن صفيه (زبير) را به آتش بشارت
ده و با اين عبارت فهماند كه ابن جرموز اهل دوزخ است چرا على (عليه السلام ) كه
امام بود اين قاتل را نكشت .
سئوال دوازدهم يحيى بن اكثم :
چرا على (عليه السلام ) در جنگ صفين (جنگ با معاويه ) همه افراد سپاه معاويه را مى
كشت چه مهاجر و چه فرارى و چه زخمى ولى در جنگ جمل جنگ با سپاه طلحه و زبير به
فرارى و مجروح كارى نداشت و اعلان كرد كه هر كس به خانه ام آيا ايمن است و هر كس
اسلحه اش را بيفكند ايمن اس اين اختلاف روش براى چه بود اگر شيوه اول درست بوده
ناجار شيوه دوم نادرس خواهد بود.
سئوال سيزدهم يحيى بن اكثم
هرگاه مردى اقرار كند كه لواط كرده آيا بايد حد بخورد يا نه ؟
امام هادى (عليه السلام ) به موسى مبرقع فرمود: بنويس او عرض كرد چه بنويسم فرمود
(در جوابش ) بنويس :
بسم الله الرحمن الرحيم
خدا تو را به راه راست هدايت كند نامه ات ريسد خواسته اى ما را با اين خرده گيرى ها
امتحان كنى تا شايد نقطه ضعفى از ما بيابى و عيب جوئى كنى خدا تو را به خاطر سوء
نيت جزا دهد همه سئوال هايت را پاسخ مى گوييم خوب گوش فرا ده و آماده فهم آن باش
حواس خود را جمع كن كه حجت بر تو تمام شده است .
امام جواب اول در مورد سئوال اول :
آن كسى كه علمى از كتب داشت آصف بن برخيا بود و حضرت سليمان (عليه السلام ) از
شناختن آن چه را كه آصف مى شناخت عاجز نبود بلكه مى خواست به امت خود از جن انس
بفهماند كه حجت بعد از من آصف است و آن علم را سليمان (عليه السلام ) به امر خداوند
به آصف سپرده و آموخته بود تا مردم در مورد امامت و راهنمايى هاى آصف اختلافى
ننمايند چنان چه در زمان حضرت داود (عليه السلام ) نيز مسائلى به حضرت سليمان (عليه
السلام ) تعليم داده شده بود تا پيامبرى و پيشواى سليمان بعد از پدر آشكار گردد و
حجت بر مردم تمام شود.
پاسخ سئوال دوم :
در مورد سئوال دوم سجده يعقوب و فرزندانش در برابر يوسف (عليه السلام ) براى اطاعت
از خدا و اظهار محبت به يوسف چنان چه سجده فرشتگان بر آدم (عليه السلام ) براى آدم
(عليه السلام ) نبود بلكه اطاعت از خدا و اظهار علاقه به آدم (عليه السلام ) بود
سجده يعقوب و فرزندانش در برابر يوسف سجده شكر بود.
به شكرانه اين كه خداوند آن ها را در كنار هم جمع نموده است آيا نمى بينى كه يوسف
(عليه السلام ) در سوره يوسف آيه 100 پروردگارا بخشى (عظيم ) از حكومت به من بخشيدى
و مرا از علم و تعبير خواب ها آگاه ساختى .
پاسخ سئوال سوم :
در مورد سئوال سوم مورد خطاب در آيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و
او در آن چه خداوند به او نازل كرده شك نداشت .