يكى از محققان در اين باره
مى گويد: اگر زبان بصرى و شمشير حجاج نبود حكومت مروانى در گهواره زنده
به گور مى شد. مگر نمى بينيد كه حسن نشسته و در جلوى او عده بى شمارى
صف بسته اند و او با مهارتى كه در سخن گفتن دارد، ضمن سخنرانى مى گويد:
پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: به زمامداران ناسزا
نگوييد كه آنان اگر نيكى كنند، براى آنها پاداش است و بر شما لازم است
سپاس گزاريد و اگر بد نمايند براى آنها دشوارى و كيفر براى كردارشان
است ، و بر شما لازم است كه شكيبا باشيد، كه آنها بلايى هستند كه
خداوند به وسيله آنها از هر كس بخواهد انتقام مى گيرد.
و همين دانشمند بود كه فتوا داد: اطاعت از پادشاهان بنى اميه واجب است
، هر چند ظلم كنند؛ زيرا خداوند به وسيله آنان اصلاحاتى مى كند كه از
جنايات آنان بيشتر است .
به هر حال اين فرد از چهره هاى ضدمذهبى معروف زمان امامت حضرت امام زين
العابدين عليه السلام بود و امام براى رسوا ساختن او در مجلسى كه
سخنرانى مى كرد با او مناظره و گفت و گوى جالبى انجام داد كه اينك نقل
مى شود:
روزى حسن بصرى در برابر انبوهى از جمعيت در سرزمين منى مشغول موعظه و
سخنرانى بود. امام چهارم عليه السلام از آنجا عبور مى كرد، وقتى كه
سخنرانى او را ديد كمى ايستاد و به او فرمود: ((مقدارى
سكوت كن )) سپس فرمود: بين خود و خدا، كردار
خودت ، طورى هست كه اگر فردا مرگ سراغ تو آيد از عمل خود راضى باشى ؟
گفت : نه .
امام عليه السلام فرمود: تصميم دارى كه كردار كنونى خود را ترك كنى و
كردارى پيش گيرى كه براى مرگ مورد پسندت باشد؟
حسن بصرى كمى سرش را پايين انداخت سپس سر برداشت و گفت : با زبان مى
گويم تصميم دارم ، ولى حقيقت ندارد.
امام عليه السلام فرمود: آيا اميد دارى كه پيامبرى پس از محمّد صلّى
الله عليه و آله و سلم بيايد و تو با پيروى از او سعادتمند شوى ؟
گفت : نه .
امام عليه السلام فرمود: آيا اميد دارى كه جهان ديگرى وجود داشته باشد
كه در آنجا به مسووليت هاى خود عمل كنى ؟
گفت : نه .
امام عليه السلام فرمود: آيا كسى را ديده اى كه با داشتن كمترين شعور،
حال تو را براى خويشتن بپسندد؟ تو به اعتراف خود در حالى به سر مى برى
كه از آن راضى نيستى ، و تصميم تغيير اين حال را هم ندارى و اميدوار به
پيامبرى ديگر و جهانى جز اين جهان براى عمل نيستى ، آن وقت با اين وضع
اسف انگيزى كه دارى مشغول موعظه و نصيحت ديگرانى ؟
منطق نيرومند امام عليه السلام چنان اين سخنور زبردست را كوبيد كه ديگر
نتوانست چيزى بگويد، همين كه امام از آنها دور شد، حسن بصرى پرسيد: اين
كه بود؟
گفتند: اين على بن الحسين عليهماالسلام بود.
حسن بصرى گفت : او از خاندان علم و دانش است . پس از اين رسوايى ديگر
كسى نديد كه حسن بصرى مردم را موعظه كند.(770)
شهادت امام سجاد عليه
السلام
شيخ مفيد و كلينى شهادت حضرت را در سال 95 هجرى نوشته اند(771)
اما برخى ديگر از محدثان و سيره نويسان سال 94 را ذكر كرده اند.(772)
سال وفات آن حضرت را ((سنة الفقهاء))
مى گفتند به اين دليل كه در آن سال بسيارى از علما و فقها از دنيا
رفتند و فوت بسيارى از دانشمندان و اركان شيعه در آن سال روى داد.
در روز شهادت حضرت نيز اتفاق وجود ندارد. برخى آن را دوازده محرم و
برخى هجدهم و برخى بيست و دوم و برخى بيست و پنجم همين ماه ذكر كرده
اند.(773)
كفعمى در مصباح مى نويسد:
حضرت روز سه شنبه 22 محرم سال 95 هجرى با زهرى كه به دستور هشام بن
عبدالملك به او خوراندند مسموم شد. اما شيخ صدوق و جمعى معتقدند كه
وليد بن عبدالملك به آن حضرت زهر داد.(774)
امام صادق عليه السلام فرمود:
حضرت على بن الحسين عليهماالسلام در 57 سالگى در سال 95 هجرى وفات يافت
و بعد از امام حسين عليه السلام 35 سال زندگى كرد.(775)
حضرت هنگام شهادت لختى از هوش رفت و چون به هوش آمد سوره واقعه و فتح
را خواند و سپس فرمود:
الحمدلله الّذى صدقنا وعده و اءورثنا الاءرض
نتبوّاء من الجنَّة حيث نشاء فنعم اءجر العاملين .(776)
ابن سعد به سند خود از امام باقر عليه السلام آورده است كه :
امام سجاد عليه السلام وصيت كرد كه او را در كنفى از جنس پنبه بپيچند و
در حنوط او مشك نياميزند.(777)
به هنگام تشييع و دفن آن بزرگوار انبوهى از مردم جمع شدند، آنچنان كه
مدينه مانند آن را كمتر ديده بود. محل دفن آن حضرت قبرستان بقيع ، در
كنار عموى بزرگوارش امام حسن مجتبى عليه السلام و فرزندانش امام باقر و
امام صادق عليهماالسلام است .(778)
تن بيمار
ميان شعله آتش تن بيمار مى سوزد |
|
درون سينه دل از آه آتشبار مى سوزد |
حسين اسرار حق را گفت با زين العباد اما
|
|
ميان خيمه اكنون محرم اسرار مى سوزد |
چه عشقى در سر بيمار مى باشد كه بى پروا
|
|
چنين خود در ميان شعله هاى نار مى سوزد |
گهى از آتش عشق و گهى از آتش دشمن |
|
گهى از فرقت و هجران روى يار مى سوزد |
گهى در كربلا به شام و گاه در كوفه |
|
ز هجر روى يار و صحبت اغيار مى سوزد |
اگر پروانه بال و پر بسوزاند هنر نبود |
|
ببين بيمار را چون شمع شام تار مى سوزد |
بگو پروانه درس سوختن از زينب آموز |
|
كه روز و شب براى عترت اطهار مى سوزد |
شراره آن جانسوزش به جان خصم زد آتش |
|
كه دائم در شرار نار ننگ و عار مى سوزد |
رضايى شعر آتشبار را بس كن كه از سوزش |
|
زمين و آسمان و ثابت و سيار مى سوزد |
(779)
چهل منزل
امام چهارمين آن شاه خوبان |
|
ز دشت كربلا تا شام ويران |
به هر كنج خرابه منزلش بود |
|
غم داغ عزيزان بر دلش بود |
دوا هر روز از اشك بصر داشت |
|
غذا از غصه و خون جگر داشت |
به شب ها بسترش خاك زمين بود |
|
انيس و يار او زنجير كين بود |
به غير از اين عليل و زار و بيمار |
|
مريضى كس نديده بى پرستار |
كسى نشنيده بيمارى به خوارى |
|
چهل منزل كند اشتر سوارى |
نبود از بهر آن شاه زمانه |
|
پرستارى به غير از تازيانه |
ز حال عمه ها و خواهرانش |
|
همى مى ريخت اشك از ديدگانش |
سر پاك پدر چون در نظر داشت |
|
ز داغش ناله هاى پر شور داشت |
سنان چون ناله او گوش مى كرد |
|
ز آه و ناله اش خاموش مى كرد |
گهى با كعب نى گاهى به سيلى |
|
تن و رخسار او مى كرد نيلى |
دو چشم ذاكر از اين غم پرآب است |
|
كه آخر منزلش شام خراب است |
(780)
ناقه عريان
آه از آن ساعت كه آن بيمار زار |
|
شد به روى ناقه عريان سوار |
خصم دون اندر پى آزردنش |
|
پاى در زنجير و غل در گردنش |
هر دم آن بيمار زار دل غمين |
|
با زبان حال مى گفت اين چنين |
كى خدا از بس كه در تاب و تبم |
|
جان رسيد از شدت تب بر لبم |
نه به جز اشك روان دارم دوا |
|
نه به جز خون جگر دارم غذا |
همدمم جز ناله شبگير نيست |
|
مونسم جز حلقه زنجير نيست |
غير كعب نيزه اين قوم دون |
|
كس نمى پرسد كه احوال تو چون |
دردها در دل نهان دارم بسى |
|
آه از غربت امان از بى كسى |
اى خدا گريم به حال زار خويش |
|
نالم از بهر تن تبدار خويش |
يا بگريم يا فغان و شور و شين |
|
از غم مظلومى بابم حسين |
ياد از ناكامى اكبر كنم |
|
يا فغان بهر على اصغر كنم |
بشنوم آواز كوس اشقياء |
|
يا نواى كودكان بى نوا |
كس مبادا همچو من زار و عليل |
|
در غل و زنجير اعداى محيل |
من كه از تب نيست تابم اندر تنم |
|
غل نهادند از چه رو بر گردنم |
يك تن و صد گونه رنج و ابتلاء |
|
يك دل زار و به صد غم مبتلا |
(781)
طبيب خلق
آنچه با يك خطبه در شام بلا بيمار كرد |
|
كى تواند صد شهيد راه حق اين كار كرد |
آنچه با خونش پدر كرد با اشك خويش |
|
واژگون كاخ ستم را با ستم كردار كرد |
هان مخوان بيمار او را زانكه تنها چند روز
|
|
حق براى حفظ نسل حجتش تبدار كرد |
صورتا بيمار و در معنى طبيب درد خلق |
|
كو دعايش را خدا داروى هر بيمار كرد |
ز آن اءنا بن المكه اش شام و عراق و مصر و روم
|
|
درك حقانيت بابش شه ابرار كرد |
وز اءنا ابن الزمزم اش آبى به روى خفتگان
|
|
برفشاد و غافلان را تا ابد بيدار كرد |
شد اسير و حكم آزادى انسان را به دهر |
|
داد و خوش با اشك و خون امضاى جوهردار كرد
|
شير در زنجير پولادين و سگ با طوق زر |
|
مرگ و زندان را خدا شايسته احرار كرد |
آن چهل سالى كه بعد كربلا خوشدل بزيست |
|
انقلاب باب را جاويد فى الاعصار كرد |
(782)
داغ پدر
تنها نه خون به داغ پدر گريست |
|
هر جا كه آب ديد به ياد پدر گريست |
چون ديد گوسفند ذبيحى به هر كجا |
|
آهى كشيد و سخت ز سوز جگر گريست |
از داغ جانگداز شهيدان كربلا |
|
هم در حضر گريست و هم در سفر گريست |
با ياد تشنه كام شهيد لب فرات |
|
از صبح تا به شام وز شب تا سحر گريست |
چون شمع در مصيبت ياران خويش |
|
هر جا نشست سوخت به هر رهگذر گريست |
مژده نديد همچو على چشم روزگار |
|
يك عمر در عزاى پدر چون پدر گريست |
(783)
درياى نور سجادى
1 -
قال الامام السجاد عليه السلام - فى
جواب من قال : كيف اءصبحت يابن رسول الله ؟ - اءصبحت مطلوبا بثمان :
الله تعالى يطلبنى بالفرائض ، والنبى صلى الله عليه و آله و سلم
بالسُّنة و العيال بالقوة و النفس بالشهوة والشيطان باتِّباعة
والحافظان بصدق العمل و ملك الموت بالروح و القبر بالجسد فاءنا بين هذه
الخصال مطلوب ؛
شخصى از امام زين العابدين عليه السلام پرسيد: اى فرزند رسول خدا!
چگونه روزگار مى گذرانى ؟
حضرت فرمود: روزگار را مى گذرانم در حالى كه از من هشت چيز خواسته شده
: خداوند متعال از من واجبات مى خواهد، پيامبر سنت ، خانواده غذا و
آذوقه ، نفس شهوت و شيطان پيروى اش ، دو فرشته ماءمور اعمال نيك ،
عزرائيل روح و قبر بدنم را از من مى خواهند.
(784)
2 -
خف الله لقدرته عليك واستحى منه لقربه منك ؛
از خداوند به جهت قدرتش بر تو بترس و به علت نزديكى اش به تو حيا داشته
باش .
(785)
3 -
ليس العجب ممَّن نجا كيف نجا و اءنّما العجب
ممَّن هلك كيف هلك مع سعة رحمة الله ؛
اين كه نجات يافتگان چگونه نجات يافتند مايه شگفتى نيست ، بلكه آنچه
موجب شگفتى است اين است كه هلاك شدگان چگونه با وسعت رحمت الهى هلاك
شدند.
(786)
4 -
اخوانى ! اوصيكم بدار الآخرة و لا اوصيكم
بدار الدُّنيا فانكم عليها حريصون و بها متمسِّكون ؛ اءما بلغكم ما قال
عيسى بن مريم عليه السلام للحواريين ؟ قال لهم : الدُّنيا قنطرة و لا
تعمروها، و قال : اءيُّكم يبنى على موج البحر دارا؟ تلكم الدُّنيا فلا
تتخذوها قرارا؛
برادران من ! همانا شما را به تدارك و تهيه خانه آخرت سفارش مى كنم و
براى سراى دنيا به شما سفارشى نمى كنم ، زيرا كه شما بر دنيا حريص
هستيد و به آن درآويخته ايد، آيا آنچه عيسى بن مريم عليه السلام به
حواريين گفت به شما نرسيده است ، به آنان فرمود: دنيا پلى است از اين
پل عبور كنيد و به عمارتش مكوشيد (از پل بايد گذشت نه به آرزوى اقامت
نشست ) و نيز حضرت عيسى عليه السلام فرمود: كدام يك از شما بر موج دريا
ساختمان مى كنيد، اينك دنياى شما، همين حالت است و ساختمان بر آن مانند
موج درياست ، پس چنين مكانى سست بنيان را، آرام و قرار ندانيد.
(787)
چهره درخشان حضرت امام محمّد باقر عليه السلام
خلاصه اى از زندگانى امام محمّد باقر عليه
السلام
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام در روز جمعه يا سه شنبه غره
ماه مبارك رجب سال 57 هجرى در شهر مدينه چشم به جهان گشود.
(788)
آن حضرت در واقعه كربلا حضور داشت و در آن وقت چهار سال از سن مباركش
مى گذشت و هنگام شهادت پدر خود امام زين العابدين عليه السلام 29 سال
داشت . نام شريف آن حضرت محمّد و كنيه اش ابوجعفر و مشهورترين لقب هاى
آن حضرت باقر و باقرالعلوم و شاكر و هادى مى باشد.
مادر گرامى حضرت ، فاطمه دختر امام حسن مجتبى عليه السلام بود كه او را
ام عبدالله مى گفتند و امام باقر عليه السلام نخستين كسى بود كه هم از
طرف پدر و هم از طرف مادر فاطمى و علوى بوده است .
حضرت امام باقر عليه السلام در سال 114 هجرى در شهر مدينه به شهادت
رسيد و در قبرستان معروف بقيع ، در جوار قبر پدر و جدش به خاك سپرده
شد. دوران امامت آن حضرت هجده سال بود و با زمامداران و خلفاى زير
معاصر بود:
1 - وليد بن عبدالملك (86 - 99)
2 - سليمان بن عبدالملك (96 - 99)
3 - عمر بن عبدالعزيز (99 - 101)
4 - يزيد بن عبدالملك (101 - 105)
5 - هشام بن عبدالملك (105 - 125)
(789)
هيچ يك از اين زمامداران در ستمگرى و استبداد و خودكامگى دست كمى از
نياكان خود نداشتند.
ولادت امام باقر عليه
السلام
در روز و ماه ولادت حضرت امام محمّد باقر عليه السلام اختلاف
است ، شيخ طبرسى و ابن شهرآشوب روايت كرده اند كه ولادت شريف آن حضرت
روز جمعه يا سه شنبه اولين روز ماه رجب روى داد و برخى گفته اند سوم
ماه صفر بود.
(790)
مادر آن حضرت ، فاطمه دختر امام حسن عليه السلام بود كه او را ام
عبدالله مى گفتند، آن حضرت نجيب الطرفين بود، نسب بزرگوارش به امام حسن
عليه السلام و امام حسين عليه السلام مى رسيد و آن حضرت نخستين علوى
بود كه از يك بانوى علوى به دنيا آمد.
روزى امام جعفر صادق عليه السلام يادى از مادربزرگش ، مادر امام باقر
عليه السلام نمود و فرمود:
كانت صدّيقة لم يُدرك فى آل الحسن مثلها؛(791)
او صديقه اى بود كه در خاندان حضرت امام حسن عليه السلام زنى به درجه و
مرتبه او نرسيد.
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام درباره مادر بزرگوارش مى فرمايد:
روزى در كنار ديوارى نشسته بود كه ناگاه صدايى از ديوار بلند شد و از
جا حركت كرد و خواست كه بر زمين افتد، مادرم با دست خود به ديوار اشاره
كرد و فرمود: نبايد فرود آيى ، قسم به حق مصطفى صلّى الله عليه و آله و
سلم كه خداوند به تو اجازه نمى دهد كه فرود آيى .
آنگاه ديوار در بين زمين و هوا آويزان ماند تا آنكه مادرم از آنجا گذشت
. پس از آنكه پدرم زين العابدين عليه السلام صد دينار براى او صدقه
داد.
(792)
امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايند:
زمانى كه يكى از مادران ائمه عليهم السلام به يكى از ايشان باردار مى
شود در تمام آن روز دچار سستى و بى حالى مى گردد، آنگاه فردى را در
خواب مى بيند كه بشارت فرزند داناى بردبارى را به او مى دهد، چون از
خواب بيدار مى شود از طرف راست خود، از كنار خانه ، صدايى مى شنود و
گوينده اى كه ديده نمى شود، مى گويد:
((به بهترين اهل زمين حامله شدى و بازگشت تو به
سوى خير و سعادت است و بشارت باد تو را به فرزندى بردبار و دانا
))
از آن پس به بعد در خود گرانى و سنگينى نمى يابد تا آنكه نه ماه از
باردارى او مى گذرد پس صداى بسيارى از فرشتگان را از خانه خود مى شنود.
و چون شب ولادت مى شود، نورى در خانه خود مشاهده مى كند كه كسى ديگر جز
پدر آن امام آن نور را نمى بيند، آنگاه امام به صورت نشسته از مادر
متولد مى شود، سرش به زير نمى آيد و چون به زمين مى رسد رو به قبله مى
گرداند و سه مرتبه عطسه مى كند و بعد از عطسه خداوند را سپاس مى گويد
و ختنه كرده و ناف بريده متولد مى شود و آلوده به خون و پليدى نيست .
دندان هاى پيشش همه روييده مى باشد و در تمام آن روز و شب ، از چهره و
دست هاى او نور زردى مانند طلا مى درخشد.
(793)
لقب هاى امام پنجم عليه
السلام
كنيه امام پنجم عليه السلام ابوجعفر و لقب هايش باقر، شاكر و
هادى بود كه
((باقر
))
مشهورترى لقب آن حضرت و لقبى است كه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و
سلم او را به آن ناميده بود. رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم به
جابر بن عبدالله انصارى فرمود:
جابر! تو زنده مى مانى و فرزندم محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى
طالب عليهم السلام را، كه نامش در تورات باقر است مى بينى ، آنگاه كه
او را ديدى سلام مرا به او برسان .
(794)
از اين حديث معلوم مى شود كه اين لقب را خداوند سال ها پيش از ولادت آن
حضرت ، به او داده و در تورات نيز از او به اين نام ياد كرده است .
از جابر جعفى ، يكى از شاگردان حضرت سؤ ال شد:
چرا محمّد بن على را باقر ناميدند؟
گفت :
لاءنَّه بقر العلم بقرا اءى شقَّة و اءظهره
اءظهارا؛
زيرا او علم را شكافت و حقايق پنهان آن را آشكار ساخت .
(795)
و نيز پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: از صلب او (على بن
الحسين ) فرزندى به دنيا مى آيد كه نامش نام من و در خوى و چهره شبيه
به من است ، او علم را مى شكافد چنان كه برزگر زمين را مى شكافد.
(796)
مؤ لف
((لسان العرب
)) مى
نويسد:
محمّد بن على را باقر لقب دادند، چون او علم را شكافت و اصل آن را
معرفى و فروع آن را استنباط كرد و آن را گسترش داد و تبقِّر به معنى
گسترش و وسعت دادن است .
گفته ها درباره فضيلت هاى
امام باقر عليه السلام
1 - عبدالله بن عطا مكى
علماء و دانشمندان را نزد هيچ كس حقيرتر و كم مايه تر از زمانى
كه نزد ابوجعفر عليه السلام بودند، نديدم . حكم بن عتيبه را، با آن
مرتبه علمى كه در ميان مردم داشت ، در برابر آن جناب همچون كودكى ديدم
كه پيش روى استاد خويش نشسته است .
(797)
2 - عطار نيشابورى
ذكر امام محمّد باقر عليه السلام ، آن حجت اهل معاملت ، آن
برهان ارباب مشاهدت ، آن امام اولاد نبى ، آن گزيده احفاد على ، آن
صاحب باطن و ظاهر، ابوجعفر محمّد باقر عليه السلام كه از فرزندان حضرت
مصطفى صلّى الله عليه و آله و سلم است .
گويند: كه كنيت او ابوعبدالله بود و او را باقر خواندندى . مخصوص بود
به دقايق علوم و لطايف اشارت ، و او را كرامات مشهور است به آيات باهر
و براهين زاهر. و مى آورند در تفسير اين آيت كه :
فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله
فرموده است كه :
((بازدارنده تو از مطالعه حق ،
طاغوت است ؛ بنگر تا به چه محجوبى بدان حجاب از وى بازمانده اى . به
ترك آن حجاب بكوش كه به كشف ابد برسى و محجوب ممنوع باشد و ممنوعى
نبايد كه دعوى قربت كند.
))
نقل است كه از يكى از خواص او پرسيدند كه :
((او
شب چون مى گذراند؟
)) گفت :
((چون
لختى از شب برود او از اوراد فارغ شود به آواز بلند گويد: الهى و سيدى
! شب درآمد و ولايت تصرف ملوك به سرآمد و ستارگان ظاهر شدند و خلايق
بخفتند و به نوم درها فروبستند و پاسبانان برگماشتند و آنها كه بديشان
حاجتى داشتند فروگذاشتند.
بار خدايا! تو زنده اى و پاينده اى و بيننده اى . غنودن بر تو روا نيست
و آن كه تو را بدين صفت نداند هيچ نعمت را مقر نيست تو آن خداوندى كه
رد سايل بر تو روا نباشد، آن كه دعا كند از مومنان بر درگاهت سايل را
بازندارى ، بار خدايا چون مرگ و قبر و حساب را ياد كنم چگونه از دنيا
بهره اى پس از تو خواهم ؟ از آن كه تو را دانم و از تو جويم از آن كه
تو را مى خواهم راحتى در حال مرگ بى برگ و عيش در حال حساب بى عفاف
))
اين مى گفتى و مى گريستى . تا شبى كسى او را گفت :
((يا
سيدى چند گويى ؟
)) گفت :
((اى
دوست ! يعقوب را يك يوسف گم شد چنان بگريست كه چشم هايش سفيد شد. من ده
كس از اجداد خود يعنى حسين عليه السلام و قبيله او را در كربلا گم كرده
ام ، از آن كم در فراق ايشان ديده ها سفيد كنم ؟
))
و اين مناجات به عربى بود و به غايت فصاحت . ماترك تطويل كرده معانى آن
را به پارسى آورديم تا مكرر نشود و به جهت تبرك ختم كتاب را ذكر او
كرديم .
(798)
3 - عبدالرحمن الشرقاوى
امام باقر عليه السلام داناترين اهل زمان خود به قرآن و تفسير
آن و حديث و فقه بود.
(799)
4 - فضل الله بن روزبهان
امامت امام باقر عليه السلام به تصريح امام زين العابدين عليه
السلام و به آياتى كه دلالت بر امامت او مى كند ثابت شده و آن حضرت لقب
هايى دارد مانند:
الطيب الطاهرة كه اشاره
است به عصمت آن حضرت كه از لوازم امامت است و
النور الباهرة كه اشاره است به انكشاف باطن و اطلاع آن حضرت از
امور پنهانى ، به تعليم الهى كه از اوصاف ائمه است .
يكى از دوستداران اهل بيت روايت كرده كه : وقتى از دروازه بقيع آمدم ،
به سوى اطراف مدينه مى رفتم كه خرما به
((سلم
))(800)
بخرم ، در بيرون دروازه امام محمّدباقر عليه السلام را ديدم كه از
عوالى بازمى گشت و به شهر مى رفت .
گفتم : السلام عليك يابن رسول الله !
امام جواب سلام را داد و فرمود: به كجا مى روى ؟
گفتم : به عوالى مى روم تا خرما به سلم بخرم .
فرمود:
((امسال از ملخ ايمن شده ايد؟
))
اين سخن را فرمود و به شهر رفت .
من رفتم و خرما خريدم . چون وقت خرما شد، ملخ آمد و هر چه سبز بود
بخورد. و اين از نشانه هاى علوم غيبى بود كه از نور باطن آن حضرت ظاهر
شد.
(801)
شخص ديگرى روايت كرده كه يك بار در وسط روز از مدينه به قبا مى رفتم ،
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام را ديدم كه از باغ خود باز مى گشت و
بدن مبارك آن حضرت سنگين بود و عرق مى ريخت و بر دو غلام تكيه فرموده
بود. از خاطرم گذشت كه مردى بزرگ از بر بزرگان بنى هاشم به خاطر حرص به
دنيا در روزى چنين گرم ، اين گونه زحمت مى كشد، چون اين فكر از خاطرم
گذشت ، امام مرا پيش خود خواند و فرمود:
ان بعض الظنَّ اثم ، براى انفاق بر
ضعيفان و مسكينان اين چنين زحمت مى كشم ، نه براى حرص به دنيا.
گفتم :
((اى پسر رسول خدا! توبه مى كنم
)) و او توبه مرا قبول فرمود.
(802)
يكى ديگر از لقب هاى امام
السّيف الشّاهر
است يعنى شمشيرى كشنده بر دشمنان كه اشاره است به كمال علم و حجت آن
حضرت ، و يا اشاره است به صلابت آن حضرت در دين ، و اين كه او بر
دشمنان خدا شمشير كشيده بود و به اين دليل حجاج بن يوسف و عبدالملك
مروان هرچند قصد كشتن آن حضرت را داشتند اما شكست خوردند.
در روايت صحاح آمده است : حضرت امام محمّدباقر عليه السلام به مجلس
حجاج عليه اللعنة و العذاب رفت و حجاج در همه علوم از آن حضرت سؤ ال
كرد. تا آنكه سرانجام پرسيد:
بدترين قبيله هاى عرب كدام قبيله اند؟
آن حضرت فرمود:
((قبيله تو كه ثقيف است
)) و حجاج را بسيار سرزنش كرد و ظلم و ستم او را
بازگفت و بر حجاج چيره شد.
(803)
نمونه اى از فضيلت هاى
امام عليه السلام
1 - كثرت علم و فضل آن حضرت
آن حضرت در شرايطى نامساعد به نشر و اشاعه حقايق و معارف الهى
پرداخت و مشكلات علمى را تشريح نمود و جنبش علمى دامنه دارى به وجود
آمد و به اين طريق مقدمات تاءسيس يك دانشگاه بزرگ اسلامى را پى ريزى
كرد.
روايات و احاديث فراوانى در زمينه مسائل و احكام اسلامى ، تفسير و
تاريخ و انواع علوم از آن حضرت در بسيارى از كتب شيعه و مخالفان به چشم
مى خورد.
2 - ذكر بسيار
از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: پدرم بسيار ذكر
مى گفت ، آنچنان كه گاهى كه با او راه مى رفتيم مى ديديم كه ذكر خدا مى
گويد و با او غذا مى خورديم و او ذكر خدا مى گفت و با مردم سخن مى گفت
و ذكر مى گفت و پيوسته زبان مباركش را مى ديدم كه به كام شريفش چسبيده
و مى گفت :
لا اله الا الله .
و ما را نزد خود جمع مى كرد و مى فرمود كه تا طلوع آفتاب ذكر بگوييم و
پيوسته افرادى از خانواده را كه مى توانستند بخوانند، به قرائت قرآن
فرمان مى داد و هر كدام از آنان كه نمى توانستند قرائت كنند امر مى كرد
كه ذكر بگويند.
(804)
3 - تلاش آن حضرت براى
تحصيل
روزى گرم ، امام عليه السلام در يكى از باغ هاى مدينه نفس زنان
و عرق ريزان مشغول كار بودند.
محمّد بن منكدر به آن حضرت گفت : آيا نيكوست شيخى از بزرگان قريش
اينگونه در طلب دنيا باشد؟
آن حضرت فرمود: به خدا سوگند اگر مرگ من در اين وضع فرارسد، زمانى آمده
است كه من در حال اطاعت از فرمان خدا بوده ام ، زيرا كه خود را از حاجت
به تو و مردم بازداشته ام .
(805)
4 - حلم و حسن خلق
شيخ طوسى از محمّد بن سليمان و او از پدر خود نقل مى كند كه :
مردى شامى بسيار خدمت حضرت مى آمد و مى گفت : محبت و دوستى با شما مرا
به اين مجلس نمى آورد چون در روى زمين كسى نيست كه نزد من ناپسندتر و
دشمن تر از شما اهل بيت باشد و مى دانم كه اطاعت و فرمانبردارى خدا و
رسول و طاعت اميرالمؤ منين در دشمنى كردن با شماست ؛ ولى چون تو را
مردى سخنور و داراى هنرها و فضيلت هاى بسيارى مى بينم به مجلس تو مى
آيم .
على رغم اين گون سخن گفتن او، باز حضرت امام محمّدباقر عليه السلام با
خوشرويى و گرمى با او صحبت مى كرد و مى فرمود:
لن تخفى على الله خافية .
هيچ چيز نزد خدا پنهان نيست .
چند روز گذشت و مرد شامى بيمار گرديد، بيمارى اش شدت يافت و چون حالش
بسيار بد شد، ولى خود را خواست و گفت : هنگامى كه من از دنيا رفتم و
جامه را بر روى من كشيدى ، خدمت محمّد بن على عليهماالسلام برو و از آن
جناب درخواست كن كه بر من نماز بگزارد و بگو كه من خود اين سخن را به
تو گفته ام .
چون شب به نيمه رسيد، گمان كردند كه وى از دنيا رفته است . بنابراين او
را پوشاندند.
هنگام بامداد ولى او به مسجد آمد و درنگ كرد تا آن حضرت نماز خود را به
پايان رساند و مشغول تعقيب نماز شد پس جلو رفت و عرض كرد: يا اباجعفر!
فلان مرد شامى مرد و از شما خواسته است كه بر وى نماز بگزارى .
فرمود:
((نه اين طور نيست ، سرزمين شام سرد است
و منطقه حجاز گرم ، شدت گرماى حجاز زياد است ، برگرد و در كار او عجله
نكنيد تا من بيايم
)) آنگاه حضرت برخاست و بار
ديگر وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و دست مباركش را براى دعا بلند
كرد، پس از آن به سجده رفت تا هنگامى كه آفتاب برآمد. در اين موقع
برخاست و به منزل مرد شامى رفت ، وقتى داخل شد او را صدا زد. مرد شامى
بيمار پاسخ داد:
لبيك يابن رسول الله
حضرت او را نشانيد و تكيه اش داد و شربت سويقى خواست و به او خوراند و
به خانواده اش فرمود كه به او غذاى سرد و خنك بخورانند آنگاه بازگشت .
طولى نكشيد كه مرد شامى بهبود يافت و به محضر امام عليه السلام شرفياب
شد و عرض كرد: مى خواهم در خلوت با شما ملاقات نمايم . امام عليه
السلام در خلوت با او ملاقات كرد. مرد شامى گفت : شهادت مى دهم كه تو
حجت خدا بر خلق هستى و تو آن باب و درى هستى كه بايد از آن داخل شد و
هر كس بيرون از اين درگاه راهى ديگر بپويد نوميد و زيانكار است و به
گمراهى دورى دچار مى شود.
امام عليه السلام فرمود: چه شد كه تغيير عقيده دادى ؟
عرض كرد: هيچ شك و شبهه اى ندارم كه روح مرا قبض كردند و مرگ را به چشم
خويش آشكارا ديدم . در اين هنگام ناگاه صداى كسى را به گوش خود شنيدم
كه مى گفت : روح او را برگردانيد محمّد بن على عليهماالسلام بازگشت او
را خواسته است .
امام عليه السلام فرمود:
((آيا نمى دانى خداوند بعضى از بندگان را دوست
دارد، ولى كردارشان را نمى خواهد، برخى را نيز دوست ندارد ولى كردارشان
را مى خواهد؟
)) يعنى تو در نزد پروردگار مبغوض
بودى اما ارتباط و انس تو با من نزد خدا محبوب است .
مرد شامى بعد از آن در شمار ياران و اصحاب امام باقر عليه السلام
درآمد.
(806)
5 - توجه ويژه به
دوستداران
حكم بن عتيبه مى گويد: خدمت حضرت امام محمّد باقر عليه السلام
بودم . خانه پر از جمعيت بود. در اين هنگام پيرمردى ، كه بر عصاى آهنين
خود تكيه داشت ، وارد شد. بر در خانه ايستاد و گفت :
السلام عليك يابن رسول الله و رحمة الله و
بركاته !
امام عليه السلام فرمود:
عليك السلام و رحمة
الله و بركاته .
پيرمرد رو به طرف حاضران مجلس نمود، به همه سلام كرد و آنها جوابش را
دادند، آنگاه رو به حضرت نمود و عرض كرد: يابن رسول الله مرا به نزديك
خود جاى ده . به خدا قسم شما را دوست دارم ، دوستان شما را نيز دوست
دارم ، اين علاقه و محبت من نسبت به شما و دوستانتان براى طمع در دنيا
نيست . به خدا قسم دشمنان شما را دشمن دارم و از آنها بيزارم و خداى را
شاهد مى گيرم كه اين دشمنى و بيزارى كه نسبت به آنها ابراز مى كنم به
واسطه كينه بين من و آنها، نيست . آنچه شما حلال بدانيد حلال مى دانم و
آنچه حرام بدانيد حرام مى دانم و انتظار فرج شما خانواده را مى كشم .
يابن رسول الله فدايت شوم با اين خصوصيات آيا اميد نجاتى برايم هست ؟
امام باقر عليه السلام فرمود:
((جلو بيا! جلو
بيا!
)) او را پيش خواند و در پهلوى خود نشانيد.
آنگاه فرمود: پيرمرد! شخصى خدمت پدرم على بن الحسين عليهماالسلام رسيد
همين سوالى را كه تو كردى از ايشان نمود.
پدرم در جوابش فرمود: اگر از دنيا بروى بر پيغمبر صلّى الله عليه و آله
و سلم و اميرالمؤ منين و امام حسن و امام حسين و على بن الحسين عليهم
السلام وارد مى شوى .
قلبت آرام خواهد شد و دلت از التهاب مى افتد، شاد خواهى شد و چشم هايت
روشن مى گردد. آنگاه كه جانت به اينجا برسد (در اين هنگام با دست مبارك
اشاره به گلوى مبارك خود نمود) با كرام الكاتبين به خوبى و خوشى روبرو
خواهى شد، در زندگى نيز چيزهايى خواهى ديد كه باعث روشنى چشمت هست و با
ما در مقامى بلند و ارجمند خواهى بود.
پيرمرد از شنيدن اين مقامات چنان غرق در شادى شد كه خواست براى بار دوم
همان سخنان را از زبان امام بشنود از اين رو عرض كرد: يابن رسول الله !
چه فرموديد؟!
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام سخنان خود را تكرار فرمود. پيرمرد
عرض كرد: اگر من بميرم بر پيغمبر و على و حسن و حسين و على بن الحسين
عليهم السلام وارد مى شوم . چشمم روشن و دلم شاد و قلبم آرام مى گردد و
وقتى جانم به گلويم برسد، كرام الكاتبين را با شادى و خوشى ملاقات مى
كنم . اگر زنده بمانم خدا چشمم را روشن مى نمايد و با شما در درجه اى
بلند خواهم بود؟
در اين هنگام پيرمرد را چنان گريه اى گرفت كه مانند ژاله اشك مى ريخت و
با صداى بلند مى گريست و آن قدر گريه مى كرد كه بر زمين افتاد. قطره
هاى پياپى اشك و ناله هاى جانگداز كه حاكى از قلب پر از محبت و ولاى
پيرمرد بود، چنان اطرافيان را تحت تاءثير قرار داد كه همه با صداى بلند
شروع به گريه كردند. امام عليه السلام رو به طرف پيرمرد نمود و با دست
مبارك قطره هاى اشك را از مژگانش پاك مى كرد.
پيرمرد سر بلند نمود و عرض كرد: يابن رسول الله ! دست مباركت را به من
بده .
حضرت دست خود را به طرفش دراز كرد، پيرمرد دست حضرت را گرفت و شروع به
بوسيدن كرد و بر چشم هاى خود گذاشت . سينه و شكم خويش را گشود دست آن
جناب را بر روى سينه و شكم خود گذاشت ، آنگاه از جاى بلند شده سلام داد
و رفت . حضرت امام باقر عليه السلام تا موقعى كه پيرمرد در حال رفتن
ديده مى شد او را با توجه مخصوصى تماشا مى كرد. پس از آن رو به جمعيت
نمود و فرمود: هر كس مايل است مردى از اهل بهشت را ببيند به اين شخص
نگاه كند.
(807)
6 - ركن عبادت
محمّد بن مسلم مى گويد: از امام محمّد باقر عليه السلام پرسيدم
كه : بعضى از مردم را مى بينيم كه در عبادت تلاش مى كنند، با خشوع
بندگى مى كنند، ولى اقرار به ولايت ائمه عليهم السلام ندارند و حق را
نمى شناسند، آيا عبادت و خشوع آنها را نفعى مى بخشد؟
امام عليه السلام فرمود: اى محمّد! مَثَل همان خانواده اى است كه در
بنى اسرائيل بودند. هر يك از آن خانواده چهل شب عبادت و كوشش مى كرد
و پس از آن هر دعايى كه مى نمود مستجاب مى شد. يك نفر از همان خانواده
چهل شب را به عبادت گذارنيد، بعد از آن دعا كرد ولى مستجاب نشد. خدمت
حضرت عيسى على نبينا و آله و عليه السلام آمد و از وضع خود شكايت كرد.
حضرت عيسى عليه السلام تطهير نمود، نماز خواند آنگاه از خداوند راجع به
آن مرد درخواست كرد، خطاب رسيد: اى عيسى ! اين بنده من از راه و درى كه
نبايد وارد شود وارد شده ، او مرا مى خواند با اين كه در قلبش نسبت به
نبوت تو شك دارد. اگر آن قدر دعا كند كه گردنش قطع شود و انگشتانش از
هم جدا شود دعايش را مستجاب نخواهم كرد.
حضرت عيسى عليه السلام رو به او كرد و فرمود: خدا را مى خوانى با اينكه
درباره نبوت پيغمبرش مشكوكى ؟
عرض كرد: آنچه فرمودى واقعيت دارد از خدا بخواه اين شك را از دل من
بزدايد، حضرت عيسى دعا كرد خداوند او را بخشيد و به مقام ساير اعضاى آن
خانواده نايل شد.
(808)
به حق قادر بى چون خداى سبحانى |
|
به حق جمله كروبيان روحانى |
كه دشمنان على را نماز نيست درست |
|
اگر چه سينه اشتر كنند پيشانى |
امام باقر عليه السلام
پايه گذار رستاخيز علمى
همان گونه كه بيان شد حضرت امام محمّد باقر عليه السلام طى مدت
امامت خود، در شرايطى نامساعد، به نشر و اشاعه حقايق و معارف الهى
پرداختند و مشكلات علمى را تشريح فرمودند و جنبش علمى دامنه دارى به
وجود آوردند كه به پى ريزى يك دانشگاه بزرگ اسلامى انجاميد.
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام در علم ، زهد، عظمت و فضيلت سرآمد
همه بزرگان بنى هاشم بودند و مقام بزرگ علمى و اخلاقى ايشان مورد تصديق
دوست و دشمن بود.
رجال و شخصيت هاى بزرگ علمى آن روز و نيز برخى از ياران پيامبر صلّى
الله عليه و آله و سلم ، كه هنوز در حال حيات بودند، از محضر آن حضرت
بهره مى بردند.
جابر بن يزيد جعفى و كيسان سجستانى (از تابعين ) و اشخاصى مانند ابن
مبارك ، زهرى ، اوزاعى ، ابوحنيفه ، مالك و شافعى از علوم آن حضرت
استفاده كرده و سخنان آن حضرت را بى واسطه و گاه با چند واسطه ، نقل
نموده اند. كتاب ها و نوشته هاى دانشمندان و مورخان اهل تسنن پر از
سخنان پرمغز پيشواى پنجم است و همه جا جمله
((قال
محمّد بن على عليه السلام
)) و يا
((قال محمّد بن الباقر عليه السلام
)) به چشم مى خورد.
(809)
شاگردان امام باقر عليه
السلام
تربيت يافتگان مكتب آن حضرت هر يك وزنه علمى بزرگ به شمار مى
روند.
شخصيت هاى بارزى همچون : محمّد بن مسلم ، زرارة بن اعين ، ابوبصير،
بريد بن معاويه عجلى ، جابر بن يزيد و هشام بن سالم .
از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نقل است كه فرمود:
مكتب ما و احاديث پدرم را چهار نفر زنده كردند، اين چهار نفر عبارتند
از: زرارة ، ابوبصير، محمّد بن مسلم و بريد بن معاويه عجلى ، اگر اينها
نبودند كسى از تعاليم دين و و مكتب پيامبر بهره اى نمى يافت . اين چند
نفر حافظان دين بودند، آنان از ميان شيعيان زمان ما نخستين كسانى بودند
كه با مكتب ما آشنا شدند و در روز رستاخيز نيز پيش از ديگران به ما
خواهند پيوست .
(810)