مانويان گفتند: ما معتقد
هستيم كه تدبير و تربيت جهان از دو مبدا نور و ظلمت سرچشمه مى گيرد و
حاضر هستيم در اين عقيده با شما وارد جدال و بحث گرديم و البته در مورد
اتفاق نظر، فضيلت و تقدم ما ثابت خواهد شد و چون با ما مخالفت نماييد
به هر راهى باشد با تو دشمنى و عداوت خواهيم ورزيد.
سپس بت پرست ها اظهار داشتند: ما هم مى گوييم اين بت ها خدايان ما
هستند و آمده ايم تا عقيده شما را نيز در اين باره كشف كنيم ، و البته
در صورت اختلاف نظر، ما هم مانند ديگران دشمن سرسخت شما هستيم ، و اگر
با ما موافق باشيد به مقام فضل و سبقت ما اعتراف نموده ايد.
حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمودند: من پروردگارى را پرستش
مى كنم كه تنها بوده و شريكى براى او نيست و به جز او هر معبودى را كه
شما اسم ببريد انكار مى كنم ، من فرستاده پروردگار جهانم و براى همه
جهانيان مبعوث گشته ام ، من از سوى خداوند يكتا برانگيخته شده ام تا
مردم را بشارت داده و از غضب و عذاب او بترسانم ، و البته خداى متعال
در همه جا مرا محفوظ نگاه داشته و شر دشمنان و مخالفان مرا دفع خواهد
كرد.
مناظره با يهوديان
پس به يهوديان فرمود: آيا شما مى خواهيد كه من عقيده شما را
بدون دليل و برهان بپذيرم ؟
گفتند: نه .
فرمود: بر اساس چه منطق و برهانى معتقد شده ايد كه عزير نبى پسر خداوند
است ؟
گفتند: كتاب مقدس تورات در ميان بنى اسرائيل متروك و از ميان برداشته
شده بود، آنچنان كه كسى را قدرت و توانايى احياى آن نبود و در چنين
موقعيتى به وسيله عزير نبى زنده و مورد استفاده گرديد، اين است كه مى
گوييم عزير پسر خداست ، زيرا كه اين امر بزرگ به وسيله او صورت گرفته و
كتاب آسمانى و دين الهى در اثر همت روحانى و بلند او احياء گرديد.
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: در اين صورت ، حضرت موسى
براى اين مقام سزاوارتر خواهد بود، زيرا كه خود كتاب تورات به وسيله او
نازل شده و هم كرامات و معجزات بسيارى از او مشاهده گرديده است و بر
اساس منطق شما لازم است موسى بن عمران داراى مقامى باشد كه بالاتر از
مقام عزير و برتر از عنوان پسر خدا بودن است .
و ديگر اين كه ، آيا منظور شما از پسر خدا بودن آن است كه خداوند متعال
مانند پدران ديگر با جفت خود نزديك شده و در اثر اين مقاربت پسرى چون
عزير متولد گشته است ؟
پس شما در اين صورت خداى جهان را مانند يكى از موجودات مادى و جسمانى و
محدود جهان تصور كرده ، و به او حالات و صفاتى چون صفات مخلوقات نسبت
داده ايد و بر اساس گفتار شما خداوند متعال مى بايد مانند موجودات ديگر
مخلوق و حادث بوده و محتاج به خالق و آفريننده ديگرى باشد.
گفتند: مقصود ما از ولادت اين معنى نيست ، زيرا چنين برداشتى كفر و
نادانى است ، بلكه مقصود ما از نظر شرافت و احترام و عظمت است ، چنانكه
شخص عالم و استاد به شاگرد خود مى گويد: ((اى
پسر من ، و تو پسر من هستى !)) و نظر استاد از
اين تعبير، همان احترام و تجليل و امتياز دادن و اظهار محبت و علاقه
داشتن است و بس . وگرنه كوچك ترين نسبت ظاهرى ميان استاد و شاگرد نيست
و در اينجا نيز به مناسبت توجه خاص و لطف و محبت و توفيق مخصوصى كه از
جانب پروردگار متعال درباره عزير شده است مى گوييم عزير پسر خداوند مى
باشد.
حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: در اين صورت پاسخ شما
همان گفتار نخستين است ، زيرا بنا بر اين سخن ، موسى بن عمران براى اين
مقام سزاوارتر بوده و اولويت خواهد داشت ، بلكه در صورتى كه عزير را
پسر خدا بدانيم لازم است موسى بن عمران ، برادر يا استاد يا مولاى خدا
باشد تا برترى و فضيلت آن حضرت نسبت به عزير فهميده شده و شدت محبت و
تجليل و علاقه وافر و لطف پروردگار متعال به او معلوم گردد.
چنان كه در همين مثال گذشته مى بينيم كه چون استاد بخواهد احترام زياد
و علاقه خود را نسبت به شاگردى نشان دهد، مى گويد: ((اى
استاد و شيخ من و اى برادر يا پدر من و اى رييس و امير من !))
پس آيا جايز مى دانيد كه بگوييم موسى بن عمران برادر خدا يا عموى خدا
يا استاد يا پدر يا مولاى خداست ؟
يهوديان از پاسخ رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم متحير و مبهوت
مانده و گفتند: اجازه بدهيد تا در اين موضوع تحقيق و تفكر كنيم .
حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: البته اگر با قلب پاك و
نيت خالص در گفتار و رفتار خودتان فكر نماييد خداوند راه حقيقت را به
شما نشان خواهد داد.
مناظره با مسيحيان
سپس رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم رو به نصارا كرده و
فرمود: شما مى گوييد پروردگار متعال با پسر خود حضرت مسيح متحد گشته
است و چون منظور شما در اين گفتار مبهم است پس از شما مى پرسم آيا مراد
شما اين است كه خداى ازلى و قدم تنزل كرده و با يك موجود حادث متحد
گشته است ؟ و يا اين كه حضرت عيسى كه موجود محدود و حادثى است ترقى
كرده و با پروردگار قديم و ابدى يكى و برابر شده است ؟ و يا اين كه
منظور شما از اتحاد، براى شرافت و تجليل و نهايت تعظيم و تكريم حضرت
عيسى است ؟
دو احتمال اول بر اساس برهان عقلى محال است ، زيرا آنچنان قديم و ازلى
است چگونه مى تواند حادث شود و يا آنچه حادث است چگونه ممكن است تغيير
يافته و قديم گردد، پس قديم و حادث از هر جهت ضد، بلكه نقيض همديگر
هستند و اجتماع و اتحاد آنها با همديگر ممتنع و محال خواهد بود. و در
صورت سوم نيز معلوم است كه حضرت مسيح يكى از مخلوقات و بندگان برگزيده
خداوند متعال بوده و حادث خواهد شد و به هر صورت ، پسر خدا بودن و متحد
و برابر شدن خداوند با عيسى و قديم بودن و متحد گشتن عيسى با خداوند
همه محال و باطل است .
نصارا گفتند: نظر ما بر اين است كه خداوند درباره عيسى الطاف خاص و
توجهات و عنايات بى پايانى مبذول داشته و امور عجيب و خارق العاده اى
را به دست او جارى فرموده و او را مورد تكريم و تشريف مخصوص خود قرار
داده است ، پس موضوع پسر خدا بودن مسيح تنها جنبه تجليل و تشريف و
احترام دارد و بس .
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: ((آيا
به سخنانى كه در پاسخ يهوديان گفتم گوش نمى داديد؟))
سپس مطالبى را كه درباره پسر خدا بودن عزير نبى بيان كرده بود، تكرار
فرموده مسيحيان را ساكت و ملزم نمود.
يكى از نصارى گفت : آيا شما حضرت ابراهيم را خليل الله نمى دانيد؟
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى مى دانيم .
مسيحى گفت : پس براى چه حاضر نيستيد كه حضرت عيسى هم پسر خدا باشد؟
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: كلمه خليل از ماده خلة
است و خلة به معنى احتياج و فقر است و حقيقت معناى خليل عبارت است از
شخص نيازمند و محتاج و فقير و چون حضرت ابراهيم با نهايت درجه عفت و بى
نيازى نفس ، از ديگران بريده و تنها به پروردگار متعال توجه كرده بود،
لقب خليل را به او دادند و به خصوص اين مساءله هنگامى كه درباره آن
حضرت قصد سوء داشته و مى خواستند او را به آتش پرت كنند بيشتر واضح و
متحقق گرديد.
آرى چون حضرت ابراهيم را در منجنيق گذاشته و مى خواستند به سوى آتش
بيندازند، جبرئيل از سوى پروردگار متعال ماءمور گرديد تا آن حضرت را
يارى كند. جبرئيل موقع پرت شدن حضرت ابراهيم با او ملاقات كرده و
ماءموريت يارى كردن خود را به او عرضه داشت . حضرت ابراهيم جواب داد:
((حاجتى به غير خدا ندارم و يارى او مرا بس است
)) اين است كه به لقب خليل ناميده شد.
و اگر كلمه خليل را از ماده خلة كه به معنى تحقيق در خلال معانى و توجه
به لطائف و حقائق و رموز و اسرار است بگيريم ، باز ارتباطى به سخن و
استدلال شما نخواهد داشت و در هر يك از اين دو صورت ، هيچ گونه محذور و
مانع عقلى و يا تشبيه مخلوق به خالق و يا نزديك كردن قديم به حادثى
نيست ، و از اين لحاظ است كه مى بينيم ناميده شدن حضرت ابراهيم به اسم
خليل ، پس از تحقق معنى فقر و بريدن از خلق يا پس از اطلاع او بر اسرار
حقائق و علوم است ، ولى در موضوع زاد و ولد بر عكس است ، زيرا تناسب
در ميان پدر و پسر و برادر در امور حقيقى و ذاتى بوده و پسر و پدر از
همان روز اول تا آخرين ساعتى كه وجود دارند با همديگر متناسب و نزديك و
همجنس اند، خواه از لحاظ شباهت به هم نزديك و مربوط باشند يا نه ، و
خواه نسبت به همديگر مهربان و به امور يكديگر مطلع و آگاه شوند يا
نشوند.
سپس رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: اگر دليل و مدرك شما
براى پسر بودن حضرت مسيح اين است كه حضرت ابراهيم عليه السلام خليل
خداست ، لازم است معتقد باشيد به اين كه موسى نيز پسر خدا بود، زيرا
خوارق عادات و معجزاتى كه به دست او ظاهر شده است كمتر از معجزات حضرت
عيسى نبوده است بلكه طورى كه در مقام احتجاج با يهوديان گفته شد، مى
توانيد بگوييد حضرت موسى پدر يا رييس يا عموى خداوند بوده است .
يكى از نصارا گفت : حضرت مسيح خود در انجيل آسمانى مى فرمايد:
((من به سوى پدر خود و پدر شما مى روم
)).
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: اگر شما به اين جمله
استناد مى كنيد و اگر صحت و درستى اين كلام را تصديق مى كنيد، لازم است
اعتراف كنيد كه اصحاب حضرت عيسى و شنوندگان كلام او همه پسر خدا هستند،
زيرا در اين جمله آنان را نيز، مانند خود، پسران خدا قرار داده است .
همچنين از اين جمله معلوم مى شود كه نهادن نام پسر خدا به حضرت مسيح نه
به خاطر آن معجزات و امور مخصوص اوست ، زيرا در اين جمله ديديم كه اين
عنوان (پسر خدا بودن ) به ديگران هم گفته شده است ، در صورتى كه آنان
فاقد اين ويژگى ها و امتيازها بودند، پس بر اساس كلام خود مسيح عليه
السلام اين عنوان اختصاصى به آن حضرت نداشته و به هر شخصى كه خداپرست و
مومن است گفته خواهد شد و شما خود اين جمله را مى خوانيد و نقل مى كنيد
ولى از مضمون آن غفلت ورزيده و برخلاف سخن آن حضرت سخن مى گوييد.
و اگر شما مى خواهيد فقط به معناى ظاهرى و لفظى اين كلمات (پدر و پسر)
توجه نماييد، پس چرا نمى گوييد كه مقصود از كلمه پدر حضرت آدم يا حضرت
نوح است ، زيرا آدم و نوح پدران حقيقى و طبيعى حضرت مسيح و ديگران
هستند، و چگونه مى توانيد اين معنى ظاهرى و حقيقى را نفى كرده و معنايى
را كه اراده كرده ايد به اثبات برسانيد.
نصارا در اين جا ساكت شده و گفتند: ما تا امروز كسى را مانند تو، كه در
مقام مجادله و بحث زبردست و ماهر باشد، نديده بوديم ، به ما مهلتى بده
تا درباره اين موضوع به خوبى تاءمل و تفكر كنيم .
مناظره با دهريه (طبيعت
پرستان )
سپس رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم به دهريه فرمود: از
كجا و براساس چه اصلى مى گوييد كه همه اشياء و موجودات جهان قديم و
هميشگى هستند و آغاز و انجامى براى آنها نيست ؟
گفتند: ما آنچه را كه به چشم ببينيم به او اعتقاد پيدا مى كنيم و چون
ابتدا و آغازى براى اشيا نديده و هم نابودى و پايانى براى آنها نمى
بينيم ، حكم مى كنيم كه موجودات جهان براى هميشه بوده و خواهند بود.
حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا شما با چشم خود
هميشگى و قديم و ابدى بودن موجودات را ديده ايد؟ پس اگر ادعاى مشاهده
كنيد، مى بايد شما نيز با همين عقل و فكر و قواى بدنى ، ابدى و ازلى
باشيد تا بتوانيد همه اشيا را با صفت قديم و ازلى بودن ببينيد و اين
خود برخلاف حس و عيان بوده و مخالف شهود و علم همه عقلاء و افراد بشر
است و البته چنين ادعايى نخواهيد كرد.
دهريه گفتند: درست است ، ما قديم بودن و باقى بودن موجودات را مشاهده
نكرده ايم .
حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: پس در اين صورت شما بايد
توقف كرده و به يك طرف حكم نكنيد، زيرا شما طبق اظهار خودتان نه حدوث
اشياء را مشاهده كرده ايد و نه قديم بودن آنها را، و همچنين نسبت به
فنا و بقاى آنها مشاهده اى نداشته ايد، پس چگونه مى توانيد يك طرف را
انتخاب و اختيار كرده و طرف ديگر را نفى كنيد؟ آيا شما شب و روز را مى
بينيد كه هر يكى پشت سر ديگرى پيوسته در جريان است ؟
گفتند: آرى .
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا اين جريان و ترتيب در
ميان شب و روز از زمان هاى پيشين بوده ، و خواهد بود؟
گفتند: آرى .
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا ممكن است اين ترتيب
به هم بخورد و شب و روز در يك جا جمع شوند؟
گفتند: نه ممكن نيست .
فرمود: پس در اين صورت از همديگر جدا هستند و چون مدت يكى سپرى گشت
ديگرى پشت سر آن جريان مى يابد؟
گفتند: آرى همين طور است .
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: پس شما با اين اعتراف
خودتان (بدون آنكه مشاهده نماييد) به حادث بودن آنچه كه از روز و شب
سبقت و تقدم مى گيرد حكم كرديد.
سپس فرمود: آيا به عقيده شما شب و روز آغازى داشتند، يا ازلى و
غيرمتناهى هستند؟ در صورت اول منظور ما كه حدوث است ثابت مى شود. و در
صورت دوم ، بايد شما بگوييد كه چگونه ممكن است چيزى كه پايان دارد آغاز
نداشته باشد؟
گفتند: درست است .
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: شما كه به قديم بودن
موجودات معتقد هستيد آيا پيرامون اين عقيده تاءمل و تحقيق كرده ايد؟
گفتند: البته فكر كرده ايم .
فرمود: آيا مشاهده مى كنيد كه موجودات و اشياء جهان به همديگر محتاج و
با يكديگر مرتبط و در وجود و بقاء به همديگر نيازمند هستند؟ چنان كه در
يك ساختمان مى بينيم كه لازم است خاك ، سنگ ، آجر، آب ، چوب ، گچ ، آهك
و كاه با همديگر مرتبط شده و دست به دست هم بدهند تا ساختمانى ساخته
شود و ساير اشياء جهان نيز همين طور است ؛ پس در صورتى كه موجودات جهان
را به همديگر مرتبط و نيازمند ديديم چگونه مى توانيم آنها را قديم و
ثابت بدانيم ؟ و آيا معنى حادث در اين صورت چه خواهد بود؟ و آيا اينها
كه به عقيده شما قديم هستند، اگر حادث بودند چطورى مى شدند؟
گروه دهريه در برابر استدلال حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم
مبهوت و متحير ماندند و از توصيف معناى حادث و بيان آثار آن عاجز
گشتند، زيرا هر چه مى خواستند درباره معناى حدوث بگويند ناچار به همان
موجوداتى كه به عقيده ايشان قديم بود تطبيق مى كرد. و از اين رو بى
نهايت محزون شده و اظهار نمودند كه ما بايد در اين موضوع به دقت ، فكر
و تاءمل كنيم .
مناظره با مانوى ها
(دوگانه پرستان )
سپس رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم رو به آنان كه معتقد
به نور و ظلمت بودند كردند و فرمودند: شما چرا معتقد به اين معنى شده
ايد؟
گفتند: جهان روى دو قسمت تشكيل مى شود، يا خير و نيكو است ، و يا شر و
بد.
و معلوم است كه اين دو ضد و مخالف يكديگرند، و ما از مشاهده اين دو
قسمت مخالف و متضاد حكم مى كنيم كه مبداء و خالق خير، غير از خالق شر
است ، زيرا خالق واحد دو عمل ضد هم را انجام نمى دهد، چنان كه آتش
نمى تواند مبداء اثر سردى نيز باشد و برف هم نمى تواند ايجاد حرارت كند
پس به اين دليل معتقد شديم كه نور خالق خير و خوبى است و ظلمت خالق شر
و بدى است ، و نور و ظلمت دو صانع قديم جهان و جهانيان هستند.
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا مشاهده مى كنيد كه در
جهان رنگ هاى سفيد و سياه و سرخ و زرد و سبز و كبود موجود هستند؟ و آيا
تصديق مى كنيد كه هر يكى از اينها ضد ديگرى است ؟ زيرا دو نوع از آنها
در يك مورد جمع نمى شوند، چنان كه حرارت و برودت ضد همديگر هستند.
گفتند: آرى ، فرمود: پس براى چه به تعداد هر رنگى معتقد به صانع قديمى
نشده ايد؟ و آيا به خيال شما هر ضدى محتاج به خالق مستقلى نيست ؟
مانوى ها ساكت شدند.
سپس رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: و به عقيده شما چگونه
نور و ظلمت با همديگر در اين جهان جمع و دست به دست هم داده و تشكيلات
اين جهان را اداره نمودند؟
در صورتى كه نور طبيعتا ميل به صعود و برترى داشته و طبيعت ظلمت تمايل
به نزول و هبوط دارد؟
آيا دو نفر كه يكى به سوى شرق و ديگرى به سوى غرب حركت مى كند و پيوسته
در حركت و سير هستند، مى توانند در يك محل با همديگر ملاقات و اجتماع
نمايند؟
گفتند: نه ، ممكن نيست .
فرمود: پس چگونه نور و ظلمت توانستند با همديگر در اين جهان طبيعت
اختلاط و اجتماع و ارتباط داشته باشند؟ در صورتى كه نور به عقيده شما
پيوسته در تحت تدبير و فرمان او به سر مى برند.
مانوى ها گفتند: به ما مهلت بدهيد تا در اين باره تاءمل و فكرى دقيق
نماييم .
مناظره با بت پرستان
سپس رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم به بت پرستهاى عرب رو
كرد و فرمود: شما براى چه از پروردگار متعال جهان دست كشيده و اين بت
ها را پرستش مى كنيد؟
گفتند: ما با اين عمل به پيشگاه خداوند تقرب مى جوييم .
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا اين بت ها شنوا
هستند؟ و آيا از پروردگار متعال اطاعت كرده و در مقابل عظمت او عبادت و
پرستش مى كنند تا شما به خاطر گرامى داشتن و تعظيم آنها به پيشگاه
خداوند متعال تقرب بجويند؟
گفتند: نه .
فرمود: مگر شما با دست خود آنها را نتراشيده ايد؟ پس لازم است آنها به
وسيله شما كه سازنده و صانع آنها هستيد به پيشگاه خداوند تقرب بجويند.
و اگر هم پرستش غير پروردگار جايز باشد، مى بايد آنها در مقابل شما
خضوع و عبادت نمايند، و آيا پروردگار جهان شما را به اين عبادت امر
كرده است ؟
بت پرستان پس از سخنان حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم با همديگر
اختلاف پيدا كردند؛ جمعى گفتند: خداوند در جسمهاى مردانى كه به صورت
اين بت ها بودند حلول كرده است و منظور ما از توجه به بت ها تجليل و
تعظيم آن جسم ها است .
دسته دوم گفتند: اين بت ها به شكل اشخاصى كه پرهيزگار و خداپرست و عابد
بوده اند ساخته شده است و نظر نهايى ما تعظيم و تجليل خداوند متعال مى
باشد.
دسته سوم گفتند: خداوند هنگامى كه آدم را آفريده و ملائكه را براى سجده
او امر كرد، ما از اين سعادت كه وسيله تقرب به پيشگاه پروردگار متعال
بود محروم شديم ، زيرا كه ما در آن روز لباس هستى در تن نداشتيم و براى
جبران اين عمل صورت آدم را به شكل هاى مختلف ساخته و در برابر آن به
قصد تعظيم پروردگار جهان خضوع و خشوع مى كنيم ، چنان كه شما در محراب
هاى مسجد سجده مى كنيد به قصد اين كه در جهت خانه كعبه قرار دارند و در
مقابل خانه كعبه نيز به نيت تعظيم جلال و عظمت پروردگار عبادت و سجده
مى نماييد.
رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: شما همگى راه خطا و
گمراهى را پيموده و از جاده مستقيم حقيقت و علم منحرف شده ايد.
خداوند در چيزى حلول نمى
كند
سپس آن حضرت به گروه اول بت پرستان فرمود: شما مى گوييد
پروردگار متعال در جسمهاى جمعى كه به صورت اين بت ها بودند حلول نموده
است . اين سخن در نهايت ضعف و نادانى مى باشد، زيرا اگر خداوند در چيزى
حلول كرده باشد، بايد مانند مخلوقات نيازمند، محدود و حادث باشد.
آيا اگر پروردگار جهان در چيزى حلول كرد، محدود و محاط به آن چيز
نخواهد شد؟ و آيا در صورت حلول ، امتيازى ميان خداوند متعال و ساير
خصوصياتى كه در اجسام حلول مى كنند پيدا خواهد شد؟ و باز در اين صورت
براى چه مى گوييد كه آن جسم ، محيط حادث و آنچه كه حلول كرده و در محيط
او واقع شده قديم است ؟ در حالى كه بايستى به عكس باشد، يعنى محيط،
قديم و محاطى كه محدود به او شده است حادث باشد. و چگونه مى شود
پروردگارى كه آفريننده موجودات و همه ممكنات است نيازمند محل باشد؟ مگر
خداوند پيش از محل و پيش از موجودات جهان هستى ، غنا و استقلالى نداشته
است ؟ و چون پرودرگار متعال را براساس اعتقاد به حلول كردن او، با
صفات موجودات ممكن و حادث توصيف نموديد، قهرا خدا را در معرض تغيير و
زوال خواهيد ديد، و معلوم است كه آنچه حادث و متغير و زائل شد، در
نتيجه از بين رفته و فانى خواهد شد.
آرى هرچه در چيزى حلول كند و آنچه در آن حلول بشود (حال و محل )، به
اين صفات (حدوث ، تغيير، زوال و فناء) متصف مى شود و اين عوارض ، كاشف
از تغيير ذات شى ء است .
و اگر اعتقاد شما بر اين است كه حلول كردن باعث تغيير پيدا كردن نيست ،
لازم است حركت و سكون و سياه و سفيد و رنگارنگ شدن را نيز موجب تغيير
ندانيد و عارض شدن هرگونه از حالات و عوارض را تجويز نماييد و پروردگار
جهان را با صفات مختلف ممكنات توصيف كنيد كه در نتيجه مجبور خواهيد بود
خداوند متعال را حادث و محدود و محتاج و ضعيف ديده و از اين عقيده باكى
نداشته باشيد.
بت پرستان گفتند: ما بايد در اين موضوع خوب تاءمل و تحقيق كنيم ، سپس
جواب سخنان شما را بگوييم .
سجده براى غيرخداوند
سپس حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم به گروه دوم بت
پرستان فرمود: شما مى گوييد جمعى از گذشتگان چون پيوسته در مقابل
پروردگار جهان خضوع و عبادت مى كردند ما هم به شكل صورت هاى آنان اين
بت ها را درست كرده و به آنها تعظيم و تكريم مى كنيم . ولى بايد بدانيد
در صورتى كه شما در مقابل اين صورت ها عبادت و سجده كرده ، چهره هاى
خودتان را روى خاك گذاشته و تا اين اندازه در پيش روى آنها خضوع و خشوع
مى كنيد، پس نسبت به پروردگار جهان چگونه اظهار خضوع و بندگى خواهيد
كرد؟
آيا بالاتر از سجده كردن و خشوع نمودن و صورت روى خاك گذاشتن عملى هست
؟
آيا در اين صورت تكريم و تعظيم اين بت ها، با تجليل و تعظيم پروردگار
جهان مساوى نخواهد بود؟ و اگر شما از سلطان مقتدرى به اندازه تعظيم و
خضوعى كه براى نوكران او به جا مى آوريد، تجليل كنيد نسبت به سلطان
اهانت و تحقير ننموده ايد؟
آيا مساوى قرار دادن شخص بزرگى با شخص كوچكى در احترام و تعظيم ، موجب
توهين به شخص بزرگ نيست ؟
گفتند: آرى ، قهرا همين طور است .
فرمود: پس در صورتى كه شما در مقابل اين بت ها طورى خضوع و عبادت مى
كنيد كه مى بايد نسبت به خداوند متعال چنين خشوع و بندگى را به جا
آوريد، آيا به مقام عظمت و جلال پروردگار جهان اهانت نكرده ايد؟
بت پرستان ساكت شده و اظهار عجز نمودند.
در مقابل كعبه عبادت كردن
سپس رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم به گروه سوم فرمود:
شما مسلمانان را با خودتان مقايسه نموده و تصور مى كنيد كه سجده كردن
در مقابل خانه كعبه مانند سجده كردن شما به اين بت ها است ؛ ولى شما بى
نهايت در اشتباه و گمراهى هستيد، زيرا ما عقيده داريم كه خدايى داريم و
ما بندگان او هستيم و وظيفه هر بنده و مخلوقى اين است كه پيوسته از
فرمان هاى خالق خود اطاعت ورزيده و در مقابل اوامر و نواهى پروردگار
متعال تسليم باشد.
آرى ، ما بايد در همه اعمال و رفتار و حركات خودمان ، به خشنودى و رضاى
خداوند متعال توجه نموده و بر طبق ميل و اراده و درخواست او خدمت كنيم
، ما بايد مقيد بوده و اعمال خودمان را مطابق با تمام خصوصيات و شرائط
و قيودى كه در فرمان الهى آمده است قرار بدهيم . ما نمى توانيم از حدود
وظايفى كه براى ما مشخص شده تجاوز كرده و به اقتضاى ميل و فهم و تشخيص
خودمان وظايفى را تعيين كنيم يا در تكاليفى كه معين شده ، دست ببريم .
پس در صورتى كه وظيفه مخصوصى از جانب خداوند متعال براى ما مقرر شد، ما
نمى توانيم در مقام انجام دادن اين وظيفه ، خصوصيات و قيود آن را طرح
كرده و يا به نحوه ديگرى آن عمل را به جاآوريم ، زيرا همين طورى كه آن
عمل با آن خصوصيات مقرر، مطلوب و پسنديده است ، به شكل ديگر ممكن است
در نهايت كراهت يا حرمت بوده و هيچ گونه در انجام آن مجاز نباشيم .
آرى ، ما از امر و نهى پروردگار جهان پيروى مى كنيم و چون فرموده است
كه هنگام عبادت رو به سوى كعبه نماييم ، ما هم از فرمان او اطاعت نموده
و از حدود امر او تجاوز و تعدى نمى كنيم . ولى شما به خيال خودتان صورت
آدم را درست كرده و در مقابل آن صورت ، سجده و خضوع مى كنيد، در صورتى
كه خداوند متعال سجده را به خود آدم واجب نموده بود نه به صورت او،
گذشته از اين ، اين تكليف درباره فرشتگان بود نه بنى آدم .
پس شما چگونه مى توانيد رضايت و موافقت خداوند متعال را در اين قسمت
اثبات كرده و مجاز بودن خودتان را از جانب پروردگار جهان در اين عمل
تشخيص بدهيد؟ آيا مى توانيد اين صورت هايى را كه درست كرده ايد با وجود
حضرت آدم مقايسه نماييد؟ و از كجا اطمينان پيدا كرده ايد كه خداوند از
اين عمل شما ناراضى نيست ؟
سپس فرمود: اگر كسى شما را در روز معينى به خانه معين خود دعوت كرد،
آيا مى توانيد دعوت او را اجابت نموده و در روز ديگر يا به خانه ديگر
او برويد؟ يا اگر كسى لباسى يا غلامى يا حيوانى را به شما بخشيد آيا
شما مى توانيد به جاى آنها در لباس يا غلام يا حيوان ديگر او تملك و
تصرف نماييد؟
گفتند: البته نمى توانيم ، زيرا معلوم نيست كه در قسمت دوم هم اجازه
داشته باشيم .
فرمود: آيا اطاعت امر و كسب رضايت و اذن پروردگار جهان ، اولى و مقدم
است يا مردم ؟ آيا تصرف كردن بدون اذن در امور پروردگار متعال قبيح تر
و بدتر است يا در امور مردم كه بندگان خدا هستند؟ و آيا شما در مورد
سجده به اين بت ها از جانب پروردگار متعال ماءمور و مجاز هستيد؟
بت پرستان ساكت شده و گفتند: لازم است ما در اين موضوع فكر جديدى بكنيم
.
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پس از روايت اين احتجاج مفصل مى
فرمايد: بعد از سه روز همه اين جماعت كه بيست و پنج و از هر گروهى پنج
نفر بودند، به محضر رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم آمدند و به
دين مقدس اسلام مشرف شده و اظهار داشتند: ما تاكنون سخنى به قوت و
محكمى استدلال شما نشنيده بوديم و به رسالت و نبوت تو شهادت مى دهيم .(85)
عطاى الهى به پيامبر صلّى
الله عليه و آله و سلم
حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند پنج خصلت
به من عطا نموده است كه به هيچ يك از پيغمبران پيش از من نداده بود:
زمين را براى من محل سجود و نماز گردانيده است و در هر جاى زمين كه
بخواهم نماز به جا مى آورم و زمين را براى من پاك كننده گردانيده است
كه تيمم ، به جاى وضو و غسل صحيح است و ته كفش و عصا را پاك مى كند،
غنيمت كافران را براى من حلال گردانيده است ، به ترسى كه از من در دل
دشمنان افكنده مرا يارى داده است ، كلمات جامعه كه لفظشان اندك و معانى
شان بسيار است به من عطا نموده است و شفاعت قيامت را به من داده است .(86)
بعضى از ويژگى هاى مشهور آن حضرت را در اينجا ذكر مى كنيم :
1 - واجب بودن مسواك بر آن حضرت . (و در اين ويژگى اختلاف است ).
2 - واجب بودن نماز شب و نماز وتر بر آن حضرت .
3 - واجب بودن قربانى بر آن حضرت .
4 - واجب بودن اداى دين كسى كه بميرد.
5 - مشورت با صحابه . (و در اين نيز خلاف است ).
6 - انكار منكر و اظهار بد بودن هر بدى كه از مردم مشاهده نمايد.
7 - مخيّر گردانيدن زنان ميان اختيار كردن آن حضرت يا مفارقت از آن
حضرت .
8 - حرام بودن زكات واجب بر آن حضرت .
9 - سير و پياز نمى خورد.
10 - تكيه كرده غذا نمى خورد.
11 - گفته اند كه نوشتن و شعر گفتن بر آن حضرت حرام بود.
12 - اگر لباس جنگ مى پوشيد، درآوردن آن بدون جنگ و رويارويى با دشمن
حرام بود.
13 - وصال در روزه ، كه دو روز روزه بدارد و در ميان افطار نكند يا
افطار را تا سحر تاءخير بيندازد يا قصد آن ، بر آن حضرت جايز بود و بر
ديگران حرام بود.
14 - انتخاب و اختيار غنيمت هاى باارزش بر آن جناب حلال بود.
15 - داخل شدن به مكه به همراه سلاح و بدون احرام حلال بود.
16 - برداشتن غذايى كه صاحبش به آن محتاج باشد در هنگام ضرورت براى آن
حضرت جايز بود.
17 - عقد دائم بيش از چهار زن بر آن جناب جايز بود.
18 - اگر زنى خود را به آن جناب مى بخشيد آن زن بر رسول خدا مباح بود.
19 - زنان پيامبر، خواه مدخوله يا غيرمدخوله در حال حيات و بعد از وفات
آن حضرت بر ديگران حرام بود.
20 - سخن گفتن ، با صدايى بلندتر از صداى آن جناب ، بر مردم حرام بود.
21 - صدا زدن آن حضرت از پشت حجره حرام بود.
22 - خواندن آن حضرت به نام حرام بود.
23 - سبك شمردن آن جناب كفر بود.(87)
وجوب تعظيم اهل بيت عليهم
السلام
علامه مجلسى رحمة الله مى گويد:
((تعظيم و تكريم آن حضرت و اهل بيت طاهرين آن
حضرت چنانكه در دوران حياتشان واجب بود بعد از وفات ايشان نيز لازم است
زيرا دلائل تعظيم عام است و احاديث بسيار وارد شده است كه مى گويد حرمت
ايشان بعد از فوت همانند حرمت ايشان در حال حيات است و حى و ميت ايشان
مساوى است و ايشان بعد از وفات نيز بر احوال مردم مطلعند بنابراين بايد
در روضات مقدسه و ضرايح منوره ايشان به ادب داخل شوند و با رعايت ادب
بيرون آيد و پشت به ضريح نكنند و پا دراز نكنند و صدا بلند نكنند و در
هنگام زيارت به ادب بايستند و آهسته بخوانند و آنچه به حسب شرع و عرف
متضمن تعظيم و تفخيم است به عمل بياورند مگر آنچه كه نهى از آن به خصوص
وارد شده باشد مانند سجده كردن و پيشانى بر قبر گذاشتن .(88)
و بايد نام شريف ايشان را در گفتن و نوشتن تعظيم بكنند و هرگاه گويند و
شنوند صلوات بفرستند و احاديث ايشان را احترام بكنند و ذريت طيبه ايشان
را و راويان احاديث ايشان و حافظان شريعت ايشان را براى تعظيم ايشان
تعظيم كنند خلاصه هرچه به ايشان منسوب است تعظيم او متضمن تعظيم ايشان
است و تعظيم ايشان تعظيم خداوند است .))(89)
عصمت پيامبر صلّى الله
عليه و آله و سلم
و باز علامه مجلسى رحمة الله مى فرمايد:
((اجماع علماى اماميه است كه حضرت رسول صلّى
الله عليه و آله و سلم از زمان ولادت تا وفات معصوم بود از گناهان ، چه
كبيره چه صغيره چه عمد چه سهو و خطا.
بدان كه علماى اماميه رضوان الله عليهم اجماع كرده اند بر عصمت انبياء
و اوصياء از گناهان كبيره و صغيره كه صادر نمى شود از ايشان هيچ نوع از
گناهان نه بر سبيل سهو و نسيان و نه بر سبيل خطاى بر تاءويل مهاونه ؛
نه پيش از پيغمبرى و نه بعد از آن ، نه در كودكى و نه در بزرگى و دلائل
عقليه و نقليه بسيار بر اين معنى در كتب كلاميه اقامه نموده اند.))(90)
دلائل زياد عقلى و نقلى بر عصمت پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم ،
كه از قطعيات و واقعيات مى باشد، آورده شده است و اگر العياذ بالله
چنين نباشد، منافى هدف بعثت است .
اكنون يك دليل را كه علامه مجلسى فرموده است مى آوريم :
((اگر از پيغمبر گناه صادر شود اجتماع ضدين لازم
مى آيد كه هم متابعتش بايد كرد و هم مخالفتش بايد نمود اما اول از
براى آنكه اجماع است كه متابعت پيغمبران واجب است از براى اين كه حق
تعالى فرموده است : بگو يا محمّد كه اگر خدا را دوست مى داريد مرا
متابعت نمائيد تا خدا شما را دوست بدارد.(91)
و هرگاه ثابت شد در حق پيغمبر ما در حق همه پيغمبران ثابت خواهد شد،
زيرا كسى به فرق قائل نيست و اما دوم زيرا متابعت گناهكار در گناه حرام
است .))(92)
اكنون كه سخن از عصمت به ميان آمد، خوب است رواياتى همه درباره عصمت
ائمه عليهم السلام نقل كنيم :
عصمت ائمه عليهم السلام
از طرق عامّه
شيخ سليمان بلخى حنفى در كتاب ينابيع المودة ص 445 ضمن باب 77 و
شيخ الاسلام جوينى در فرائدالسمطين از ابن عباس روايت كرده اند كه :
از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: من و على و
حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين همگى از تمام گناهان كبيره و صغيره
و اخلاق زشت ، پاك و پاكيزه و معصوم مى باشيم .
و از سلمان فارسى نقل مى نمايند كه : رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و
سلم دست بر كتف امام حسين عليه السلام گذارد و فرمود: به درستى كه او
امام پسر امام و نه نفر از صلب او امامان و نيكوكاران و امناء باعصمت
اند.
و از زيد بن ثابت روايت شده كه آن حضرت فرمود:
همانا از صلب حسين امامان نيكوكار، امناء باعصمت و كارگزاران به عدل و
داد بيرون مى آيند.
و از عمران بن حصين نقل شده كه گفت :
از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه به حضرت اميرالمؤ
منين على عليه السلام فرمود: تو وارث علم من و امام و خليفه بعد از منى
و به مردم چيزى را كه نمى دانند مى آموزى . و تو پدر دو دخترزاده من و
شوهر دختر منى و ذريه شما عترت پاك و امامان باعصمتند.(93)
معجزات پيامبر صلّى الله
عليه و آله و سلم
معجزات حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم بسيار بى شمار است
. در تفسير حضرت امام حسن عسكرى آمده است كه : خدا هيچ معجزه اى به
پيغمبرى از حضرت آدم تا آخر پيغمبران نداده است مگر آنكه مثل آن يا
بهتر از آن را به حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم داده است .(94)
در عين حال آنچه ثبت شده سيصد و سيزده معجزه است كه هشت قسم است :
1 - قرآن : چون حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم در ميان گروهى
مبعوث گرديد كه پيشه آنها فصاحت و بلاغت در سخن بود و هر كس را بدين
معيار مى سنجيدند و شاعران شيرين بيان و خطيبان شيواكلام را از ساير
مردم برتر مى ديدند، از اين رو خداوند معجزه بزرگ آن حضرت را از جنس
سخن قرار داد.
قرآن مصدر و از ريشه ((قرء))
به معنى خواندن است .(95)
و شامل بر 114 سوره و 6236 آيه است و هرگز در آن تحريف نشده است و
تواتر، دليل قطعى بر عدم تحريف آن است .(96)
اعجاز قرآن از چند جنبه است :
الف ) فصاحت و بلاغت ،
ب ) غرابت اسلوب ،
ج ) عدم اختلاف ،
د) اشتمال بر معارف الهى ،
ه ) اشتمال بر آداب و مكارم اخلاق ،
و) اشتمال بر قصص انبياء و امت هاى پيشين ،
ز) اشتمال سور و آيات بر خواص و آثار،
ح ) اشتمال بر اخبار غيبى .(97)
2 - اجرام آسمانى : مانند شقّالقمر، برگردانيدن آفتاب (ردّالشمس )،
سايه انداختن ابر بر سر آن حضرت پيش از بعثت و بعد از بعثت ، نازل شدن
مائده و طعام ها و ميوه ها از آسمان و تعداد اين نوع از معجزات هشت
معجزه است .
3 - كفايت شرّ دشمنان : سى و نه معجزه را در اين نوع بيان كرده اند
مانند نفرين بر حكم بن ابى العاص و ديوانه شدن او، ناكامى ابوجهل در
قتل پيامبر، كفايت شر مسخره كنندگان آن حضرت و مردن هر يك به شكلى ،
آتش گرفتن منافى كه همه بدنش سوخت .
4 - غالب شدن بر شياطين جن و تسخير آنها: كه چهارده معجزه آمده است .
5 - زنده كردن مردگان و سخن گفتن با ايشان و شفاى بيماران و... كه
هشتاد و شش معجزه است .
6 - معجزاتى كه در حيوانات ظاهر شد: كه سى و يك معجزه است .
7 - معجزاتى كه در نباتات و جمادات ظاهر گشت : كه به هفتاد و نه مى
رسد.
8 - خبرهاى غيبى : كه پنجاه و پنج معجزه است .(98)
بعثت و دشواريها
به اجماع علماء شيعه ، بعثت حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و
سلم در 27 ماه مبارك رجب روى داد و احاديثى معتبر بر اين مساءله دلالت
دارد(99
) از عمر شريف آن حضرت در آن وقت چهل سال مى گذشت ؛(100)
اما از طرف ديگر احاديث ديگرى وجود دارد كه ظاهرش آن است كه پيغمبرى
آن حضرت پيوسته بود. چنان كه فرمود: هنگامى كه آدم در ميان آب و گل بود
من پيغمبر بودم .(101)
علامه مجلسى رحمة الله مى فرمايد:
((گمان فقير آن است كه آن حضرت پيش از بعثت به
شريعت خود عمل مى كرد و وحى و الهام به او مى رسيد و مؤ يّد به روح
القدس بود آنگاه پس از چهل سال بر ديگران مبعوث شد و به مرتبه رسالت
رسيد چنانكه در نهج البلاغه از اميرالمؤ منين على عليه السلام روايت
كرده است كه : آن حضرت از روزى كه شيرخواره بود خداوند بزرگترين فرشته
از فرشتگان را با او قرين ساخته بود كه در شب و روز آن جناب را بر
مكارم آداب و محاسن اخلاق مى داشت .))(102)