بخش ششم : حضرت فاطمه معصومه (عليها السلام)در شعر شاعران
در طول تاريخ ، شعراى اسلامى و سرايندگان آزاده شيعه ، سهم به سزايى در ترويج مكتب
امامت و ولايت و اشاعه فضايل و مناقب اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) داشته اند
كه سروده هاى حكمت آموز آنان هميشه صفابخش قلوب عاشقان و شيفتگان خاندان نبوّت و
رسالت بوده است و به عنوان سندى جاويد و ماندگار در طول قرون و اعصار پيام آور
مظلوميت و حقّانيّت مكتب سرخ علوى و مبيّن قطره اى از درياى بى كران فضايل اهل
بيت(عليهم السلام)بوده اند .
و در همين راستا ، عظمت مقام كريمه اهل بيت(عليهم السلام) اين شاعران و مناديان حق
و آزادى را به اظهار خالصانه ترين تعظيم و تكريم در برابر بارگاه ملكوتى آن بزرگ
بانوى اسلام و سرودن اشعار و قصايدى ژرف و عميق پيرامون فضايل و مناقب آن بزرگوار
وادار نموده است ، كه مجموعه آنها خود ديوان مستقلّى خواهد بود ولى در اينجا به
برگزيده اى از آنها اكتفا مى كنيم :
نورين نيّرين « فاطمه زهرا و فاطمه معصومه (عليهما السلام) »
نور خدا در رسول اكرم پيدا ----- كرد تجلى ز وى به حيدر صفدر
و ز وى تابان شده به حضرت زهرا ----- اينك ظاهر ز دخت موسى جعفر
گر كه نگفتى امام هستم بر خلق ----- موسى جعفر ولىّ حضرت داور
فاش بگفتم كه اين رسول خدايست ----- معجزه اش مى بود همانا دختر
دختر جز فاطمه نيايد چون اين ----- صلب پدر را وهم مشيمه مادر
دختر چون اين دو از مشيمه قدرت ----- نامد و نايد دگر هماره مقدّر
آن يك امواج علم را شد ، مبدء ----- وين يك افواج علم را شده مصدر
آن يك بر فرق انبيا شده تارك ----- وين يك اندر سرْ اوليا را مغفر
آن يك در عالم جلالت « كعبه » ----- وين يك در ملك كبريايى « مشعر »
آن يك خاك مدينه كرده مزيّن ----- صفحه قم را نمود اين يك انور
خاك قم اين كرده از شرافت جنّت ----- آب مدينه نموده آن يك كوثر
زيبد اگر خاك قم به«عرش»كندفخر ----- شايد گر « لوح » را بيابد همسر(1)
دخت خورشيد
اى دختر عقل و خواهر دين ----- وى گوهر درج عزّ و تمكين
عصمت شده پاى بند مويت ----- اى علم و عمل مقيم كويت
اى ميوه شاخسار توحيد ----- همشيره ماه و دخت خورشيد
وى گوهر تاج آدميّت ----- فرخنده نگين خاتميّت
شيطان بخاطب « قم » براندند ----- پس تخت ترا بقم نشاندند
كاين خانه بهشت و جاى حوّاست ----- ناموس خداى جايش اينجاست
اندر حرم تو عقل ماتست ----- زين خاك كه چشمه حياتست
جسمى كه در اين زمين نهان است ----- جانى است كه در تن جهان است
اين ماه منير و مهر تابان ----- عكسى بود از قم و خراسان
ايران شده نوربخش ارواح ----- مشكاة صفت به اين دو مصباح
از اين دو حرم دِلا چه پرسى ----- حق داند و وصف عرش و كرسى
هر كس به درت بيك اميدى است ----- محتاج تر از همه « وحيدى » است(2)
فاطمه ثانى
اى كه به خلق جهان تويى سر و سرور ----- شأن تو از قدر كاينات فزون تر
وقت ثناى تو مات عقل خردمند ----- گاه مديح تو محو فكرِ سخنور
طاير وهم ار ، رسد به پايه قدرت ----- بال و پرش سوزد ار بود چو سمندر
شانه گيسوى توست ، پنجه خورشيد ----- آينه روى توست ماه منوّر
رشحه اى از نور طلعت تو به افلاك ----- بَر شد و افلاك از آن شدند پُر اختر
عكس زابروى تو هلال چو برداشت ----- گشت مشاراليه خلق سراسر
بهر وجود تو خلق گشته دو عالم ----- بهر تو گرديده كاينات مسخّر
خلقت هستى ، تو داده اى به همه خلق ----- ز آنرو مهتر تويى بر اين همه كهتر
آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى ----- از مدد فيض تو شدند پيمبر
كفو تو را چون نكرد خلق خداوند ----- ز آن ننمودى به عمر خويش تو شوهر
خلق جهان جمله اند زوج و خدا فرد ----- تو چو خدا فردى و ندارى همسر
ذرّه اى از عصمتت زنان جهان را ----- گر برسد مريمند جمله و هاجر
شبنمى از جودِ توست رحمت نيسان ----- سبزه اى از كِشت تو است گنبد اخضر
دست كشيدى مگر تو بر سر آهو ----- كز وى حاصل شداست نافه اذفر
واللّيل از موى تو شداست مبيَّن ----- والشّمس از طلعت تو گشته مفسَّر
باب عطايت گشاده بر همه عالم ----- چشم اميد خلايق است بر اين در
گرد ضريحت دواى اكمه و ابرص ----- گرد حريمت شفاى عاجز و مضطر
حكم الهى به مهر توست مسجل ----- امر خدايى به حبّ تو است مقرّر
بضعه زهرايى و سلاله حيدر ----- نور دو چشم نبى ، حبيبه داور
فاطمه ثانيى به عالم ظاهر ----- ليك به معنى تويى همان و نه ديگر
مظهر حقّند خانواده عصمت ----- جلوه ربّند دودمان مطهّر
بسته لبم لم يلد و گر نه بگويم ----- دخت خداى است بنت موسى جعفر
عمر تو كوتاه همچو شاخه گل بود ----- چون تو بزرگى و اين سراست محقّر
نيست مرا غير درگه تو پناهى ----- آخر و اوّل تويى و اوّل و آخر(3)
حبيبه حقّ
تو اى حبيبه حق جلوه از خدا دارى ----- كه سوى خويش همه چشم ماسوى دارى
به چرخ حشمت و اجلال بيشتر از مهر ----- به پيش ديده اهل صفا ضيا دارى
تو آشنا نشوى گر چه به كسى از قدر ----- وليك در همه عالم تو آشنا دارى
به زائرين حريم خود اى ستوده خصال ----- نظر ز راه محبّت جُدا جُدا دارى
به يك نگاه مِس قلب ما طلا سازى ----- تويى كه با نظر خويش كيميا دارى
به هر كه مى نگرم جانب تو روى آرد ----- تو خود نظر مگر از لُطف سوى ما دارى
از آن كه دختر موسى ابن جعفرى بخدا ----- كنند مدح تو گر تا به حشر جا دارى(4)
درّ پربهاء
بالد بر آسمان ز شرف آسمان قم ----- سايد بر آستان تو سر آسمان قم
درگاه تو است مركز دارالفنون علم ----- طلاّب دين كواكبى از كهكشان قم
در پيشگاه حضرت معصومه صبح و شام ----- بيزد گُهر ، مَدْرَسِ گوهرفشان قم
سبقت ز ساكنان حريم خدا برند ----- از راه دوستى على عارفان قم
چون پاى اهل علم بر اين خاك مى رسد ----- اى دل به جان ببوس تو هم خاكدان قم
اى دُرّ پُر بها به قم گشته اى مكين ----- كردى ز خلد باز درى در مكان قم
سر عاكفان كعبه يزدان به جان نهند ----- بر آستان قدس ملك پاسبان قم
الفاظ در معانى مدح تو قاصر است ----- اى نازنين كه جسم تو باشد روان قم
آيد اگر خليل پيمبر در آن حرم ----- نبوَد شگفت گر شود از عاكفان قم
چشم دلم ز گرد ضريح تو روشن است ----- آرى چو توتيا بود اين ارمغان قم
(5)
جمال و كمال فاطمى (عليها السلام)
خاك قم گشته مقدّس از جلال فاطمه ----- نوباران گشته اين شهر از جمال فاطمه
گر چه شهر قم شده گنجينه علم و ادب ----- قطره اى باشد ز درياى كمال فاطمه
تابش شمع و چراغ و كهرباى نورها ----- باشد از نقد جمال بى مثال فاطمه
صافى آيينه ايوان نيكو منظرش ----- گوشه اى از صافى قلب زلال فاطمه
عطر آگين گشته گر اين بارگاه جنّتى ----- اين نسيمى است از عبير بى همال فاطمه
بر سر ما سايه افكن از كرامت اى بتول ----- شد سعيد آن كس كه بُد اندر ظلال فاطمه
آفت دلها غم است بر درگه معصومه ام ----- حرمت من حرمت عزّ و جلال فاطمه
يارب از غم ها مرا برهان هم از افسردگى ----- عفو كن ما را به قلب پر ملال فاطمه
كبريا از درگهش كس را نكرده نااميد ----- خاصّه آنكو داشت پشتيبان مثال فاطمه (6)
ريحانه رسول
رواق دختر موسى بن جعفر است اين جا ----- حريم فاطمه بنت پيمبر است اين جا
در بهشت برين گر طلب كنى به خدا ----- ببوس با ادب آن را كه آن در است اين جا
زمين قم به مثل چون صدف بود آرى ----- وجود حضرت معصومه گوهر است اين جا
ببند عقد نماز اندرين مقام رفيع ----- كه جاى گفتن الله اكبر است اين جا
مخوان به خلد برينم زكوى او واعظ ----- براى من ز دو صد خلد برتر است اين جا
حبيبه حق و ريحانه رسول و على ----- يگانه دختر زهراى اطهر است اين جا
ببوس از سر صدق و صفا ضريحش را ----- كه مورد نظر حىِّ داود است اين جا
مسيح زنده شود در حريم اين بانو ----- عجب ز فيض دمش روح پرور است اين جا
ز يُمنِ موكبِ اجلالِ فاطمه بنگر ----- كه دُرّ تاج سر هفت كشور است اين جا
فروغ روضه او پر تو افكن است به مهر ----- چرا كه مطلع خورشيد انور است اين جا
اگر بديده ادراك بنگرى بينى ----- كه مهر و ماه هم از ذرّه كمتر است اين جا
از آن شدند سلاطين مقيم در كويش ----- كه خاك درگه او زيب افسر است اين جا
كند بدرگه او سجده صبحدم خورشيد ----- كه از فروغ ولايت منوّر است اين جا
اگر تجلّى حق بينى از در و ديوار ----- عجب مدار كه دخت پيمبر است اين جا
تبارك الله از اين روضه بلند رواق ----- كه از تصوّر و از وصف برتر است اين جا
برو طهارت دل كن بيا به روضه او ----- كه جاى مردم پاك و مطهر است اين جا
از آن پناه به كوى تو آرم اى بانو ----- كه فيض روح ز لطفت ميسّر است اين جا
مرا كه نام بود حيدر آمدم به درت ----- چرا كه نور دو چشمان حيدر است اين جا
زمين قم شده روشن از آن به غيب و شهود ----- كه نور حق به جمالت برابر است اين جا
ز آفتاب قيامت غمى نخواهد بود ----- مرا كه سايه لطف تو بر سر است اين جا
سزد كه « معجزه » قم همچنان بهشت بود ----- چرا كه دختر موسى بن جعفر است اين جا
(7)
بارگاه رفيع فاطمى
اين بارگه كه چرخ بر رفعتش گم است ----- فخر البقاع بقعه معصومه قم است
فخر البُقاع نيست كه فخر البَقا بود ----- اين بارگه كه چرخ بر رفعتش گم است
با خاك درگهش خضر اندر گه نماز ----- كارى كه فرض عين شمارد تيمّم است
سنگ حريم او فلك النّجم عالم است ----- ريگ سراى او مَلِك العرش انجم است
سقاى او چو آب زند گَردِ ساحتش ----- از رشك با سرشك قرين چشم قلزم است
در التماس بارقه گنبدش هنوز ----- در طور روح موسى اندر تكلّم است
از رشك خشتهاى زر اندود او مدام ----- داغى چو شمس بر دل اين هفت طارم است
هى پا نهاده زائر او بر پر ملك ----- بس از ملك به طوف حريمش تهاجم است
حق دارد اين مكان زند ار ، دم ز ، لامكان ----- كو را يگانه گوهر سلطان هفتم است
اخت رضا و دختر موسى كه حشمتش ----- مستور از عفاف ز چشم توهّم است
هم در حسب بزرگ اب اندر پى اب است ----- هم در نسب ستركْ اُم اندر پى اُم است
آن كعبه است مرقد فرقد عُلوِّ او ----- كز پيل حادثات مصون از تهدم است
يا بضعة البتول و يا مهجة الرّسول ----- اى آنكه رتبه تو وراى توهّم است
از اشتياق سجده بر خال چهر تو ----- آدم هنوز روى دلش سوى گندم است
دانند اگر ز آدم و حوا مؤخرت ----- من گويمت بر آدم و حوّا تقدّم است
زيرا كه جز ثمر نبود مقصد از درخت ----- وان شاخ و برگش ارچه بود عود و هيزم است
ابليس را كه چنگ ندامت گلو فشرد ----- بر درگهت اميد علاج تندم است
مردم زيارت تو كنند از پى بهشت ----- وين خود دليل بر عدم عقل مردم است
زيرا كه جز زيارت كويت بهشت نيست ----- ور هست درب كوى تو آن را تصمم است
با صدق تو صباح دوم را بدون كذب ----- بر خويش خنده آيد و جاى تبسّم است
كى شِبْهِ مَريمت كنم از پاك دامنى ----- كالوده اش ز نفحه روح القدس كم است
آن جا كه عصمت تو زند كوس دور باش ----- پاى وجود روح قدس در عدم گم است
گردون به پيش محمل فَرَّت جنيبتى است ----- كز آفتاب كوى زرش زيور دم است
ذلى كه از پى تو بود عين عزّت است ----- خارى كه در ره تو خلد به ز ، قا قُم است
اى بانوى حرم سوى جيحون نظاره اى ----- كز انقلاب دهر ، همى در تلاطم است
مويم اگر چه شد به معاصى سپيد ليك ----- رويم منه سياه كه دور از ترحم است (8)
روح ايمان
ولاى حضرت معصومه راحت جانست ----- به چشم مردم آگاه روح ايمانست
كسى به دعوى ايمان خود بود صادق ----- كه پيرو نبى و تابع امامان است
چو اهل بيت نبى گوهران بى مثلند ----- بهايشان ز شرف فوق درك انسانست
به هر گلى كه ز باغ رسالت است و على ----- هر آنكه دل ندهد خوار نزد يزدانست
چه جاى آن كه نباشد محبّ معصومه ----- كه او به چرخ ولا اختر درخشانست
به خاك پاى تو اى بنت موسى جعفر ----- كه توتياى ضيابخش اهل عرفانست
اگر حبيبه حق خوانمت از آن باشد ----- كه بر مقام تو عارف خداى سبحانست (9)
شافع يوم المعاد
يا رب اين خلد برين يا جنة المأواستى ----- يا همايون بارگاه بضعه موساستى
اين مهين بانو كه در برج شرافت اخترى است ----- نسل پاك و زاده انسية الحوراستى
فاطمه اخت الرّضا ، سلطان دين ، روحى فداه ----- خاك درگاه تو از عرش علا اعلاستى
ملجأ اهل زمان و شافع يوم المعاد ----- خواهر سلطان دين و ثانى زهراستى
مرقد نورانيش گويا رياض جنّت است ----- تربت پاكش ز مشك و عنبر ساراستى
گو بيايد تا به بيند اين همايون بارگاه ----- آنكه منكر بر وجود جنّت دنياستى
حضرت ناطق بحق صادق چنين فرموده است ----- در جزاى زائر او جنة المأواستى
اى مهين بانوى كاخ عصمت ، اى مايه وجود ----- اى كه خاك درگهت رشك دم عيساستى
حق ام و اب اگر مانع نبودى گفتمى ----- هم ز خيل خادمانت آدم و حوّاستى
طالب دنيا به قم چون طير اندر مجلس است ----- ظالم اندر دشت قم چون ملح در درياستى
هر كه از روى خلوص آرد به درگاه تو روى ----- خوشدل از دنيا و فارغ از غم عقباستى
عقل در احصاء قدرش قاصر است و پا به گل ----- گرچه چون لقمان دهر و بوعلى سيناستى
خطه قم شد ز يمن مقدمش رشك جنان ----- در صفا دار الخلود و از شرف غبراستى
چون بديدى اين بنا را عقل گفتى كاسمان ----- صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى (10)
بضعه موسى
آتش موسى عيان از سينه سيناستى ----- يا كه زرّين بارگاه بضعه موساستى
بضعه موسى بن جعفر فاطمه كز روى قدر ----- خاك درگاهش عبير طره حوراستى
نوگلى رنگين ز طرف گلشن ياسين بود ----- آيتى روشن ز صدر نامه طاهاستى
پرتوى از آفتاب اصطفاى مصطفى ----- زهره اى از آسمان عصمت زهراستى
صحن او را هست اقصى پايه عزّت چنان ----- كز شرف مسجود سقف مسجد اقصاستى
پستى از صحن حريمش را به پاطاق حرم ----- كين مكان عزت و آن مسكن غبراستى (11)
گلِ گلشن فاطمى
ز باد حوادث گلى از پيمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ----- در اين خاك عنبرفشان
آرميده
يكى لاله از لاله زار ولايت ----- به گلزار قم بين چسان آرميده
گل گلشن فاطمى بين كه چونان ----- ز دست قضا نوجوان آرميده
در اين بارگاه رفيع دل افروز ----- نهان زيب تاج كيان آرميده
در اين ارض اقدس يكى گوهر پاك ----- به تقدير چرخ زمان آرميده
درخشان مهى دخت موسى بن جعفر ----- كزو كشورى در امان آرميده
جبين سا به خاك درش هان كه بى شك ----- در اين بقعه جان جهان آرميده
بگرد حريمش بسان كبوتر ----- هزاران ز روحانيان آرميده
به پيرامن مشعل پرفروغش ----- شهان و دو صد عالمان آرميده
به فردوسيان گو به قم اندر آيند ----- كه زينت ده حوريان آرميده
كمال و شرف ، علم و جاه و جلالت ----- به هر سوى اين آستان آرميده
به هر جا كه گامى نهى با تأمل ----- فسرده تنى شادمان آرميده
قدمها به آرامى اين جا فرو نه ----- كه در اين زمين گلرخان آرميده
به عبرت نظر كن كه بينى در اين جا ----- هزاران سر و سروران آرميده
هزاران گل و بلبل و سرو و سوسن ----- دو صد نرگس و ارغوان آرميده
خوش آنان كه در قم همى جان سپارند ----- خوش آن كو در اين گل مكان آرميده
خوش آن روزگارى كه در قم گذشت ----- خوشا حال آن كه شبان آرميده
چه غم دارد از روز محشر ( دوانى ) ----- كه در ظلِّ اين سايبان آرميده (12)
حريم خدا
اى خاك پاك قم چه لطيف و معطرى ----- خاكى ولى ز ذوق و صفا بند گوهرى
گوهر كجا و شأن تو نبود عجيب اگر ----- گويم ز قدر و منزلت از عرش برترى
بس باشد اين مقام ترا اى زمين قم ----- مدفن براى دختر موسى بن جعفرى
آن بانوى حريم امامت كه مام دهر ----- نازاده بعد فاطمه يك همچو دخترى
يا فاطمه ، حريم خدا ، بضعه بتول ----- محبوبه مكرمه حىّ داورى
هستى تو دخت موسى و اخت رضا يقين ----- گردون نديده همچو پدر هم برادرى
فخر امام هفتم و هشتم كه از شرف ----- وى را يگانه دختر و آن را تو خواهرى
مريم كه حق ز جمله زنهاش برگزيد ----- شايسته نيست آنكه كند با تو همسرى
از لطف خاص و عام تو اى عصمت اله ----- بر عاصيان شفيعه فرداى محشرى
صد حيف يوم طف نبودى بكربلا ----- بينى بنات فاطمه با حال مضطرى
و آن يك شكسته بازو و آن يك دريده گوش ----- و آن ديگرى به چنگ لئيم ستمگرى
زينب كشيد ناله كه يا ايها الرسول ----- بين بهر ما نمانده نه اكبر نه اصغرى
يا فاطمه بجان عزيز برادرت ----- بر « احتشام » لطف نما قصر اخضرى (13)
نگين قم
شهرها انگشترند و « قم » نگين ----- قم ، هماره حجّت روى زمين
تربت قم ، قبله عشق و وفاست ----- شهر علم و شهر ايمان و صفاست
مرقد « معصومه » چشم شهرِ ما ----- مهر او جانهاى ما را كهربا
دخترى از اهل بيت آفتاب ----- وارثِ دُرّ حيا ، گنج حجاب
در حريمش مرغ دل پر مى زند ----- هر گرفتار آمده ، در مى زند
هر دلى اينجاست مجذوب حرم ----- جان ، اسير رشته جود و كرم
اين حرم باشد ملائك را مطاف ----- زائران را ارمغان ، عشق و عفاف
آستان بوسش بسى فرزانگان ----- معرفت آموز ، از اين آستان
ديده پاكان به قبرش دوخته ----- عصمت و پاكى از آن آموخته
« حوزه قم » هاله اى بر گِردِ آن ----- فقه و احكام خدا را مرزبان
قم هميشه رفته راه مستقيم ----- بوده در مهد هدايتها مقيم
قم نمى بيند مگر خوابِ قيام ----- تيغ قم بيگانه باشد از نيام
شهرخون ، شهرشرف ، شهرجهاد ----- شهر فقه و حوزه ، علم و اجتهاد
هر كجا را هر چه سيرت داده اند ----- اهل قم را هم بصيرت داده اند
نقطه قاف قيامند اهلِ قم ----- برقِ تيغِ بى نيامند اهل قم
اهل قم ، ز اوّل ولايت داشتند ----- در دل و در ديده ، « آيت » داشتند
سر نمى سودند ، جز بر پاى دين ----- دل نمى دادند اِلاّ بر يقين
دين ، مطيعِ امر مولا بودن است ----- راه را با رهنما پيمودن است
دختر « موسى بن جعفر » را درود ----- كز عناياتش تراويد اين سرود (14)
لطف بى انتها
آيتى از خداست معصومه ----- لطف بى انتهاست ، معصومه
جلوه اى از جمال قرآن ----- چهره اى حق نماست ، معصومه
عطر باغ محمّدى دارد ----- زاده مصطفى است ، معصومه
پرتوى از تَلاَْلـُؤِ زهرا ----- گوهرى پر بهاست ، معصومه
ماه عفّت نقاب آل كسا ----- دختر مرتضاستد ، معصومه
اخترى در مدار شمس شموس ----- يعنى اُخت الرّضاست ، معصومه
زائران ، يك دَرِ بهشت اينجاست ----- تربتش با صفاست ، معصومه
در توسّل به عترت و قرآن ----- باب حاجات ماست ، معصومه
از مدينه ، به قصد خطّه طوس ----- رهروى خسته پاست ، معصومه
تا زيارت كند برادر خويش ----- فكر و ذكرش دعاست ، معصومه
روز و شب ، عاشقى بيابان گرد ----- خواهرى با وفاست ، معصومه
يا مگر اوست ، زينب دگرى ----- كز برادر جداست ، معصومه
تا بدانى كه نيمه ره جان داد ----- بنگر اكنون كجاست ، معصومه
از وطن دور و از برادر دور ----- حسرتش غم فزاست ، معصومه
گر چه نشكسته سينه و پهلويش ----- در دلش داغهاست ، معصومه
داغ زهرا و داغ اجدادش ----- وارث كربلاست ، معصومه
هر حسينيّه بيت اوست (حسان) ----- چونكه صاحب عزاست، معصومه (15)
پىنوشتها:
1. گزيده اى از قصيده حضرت امام خمينى(رحمه الله) ، ديوان امام ، ص257 ـ
254 .
2. گنجينه دانشمندان ، ج1 ، ص19 ، « قصيده از آية الله وحيدى خراسانى » .
3. گنجينه دانشمندان ، ج1 ، ص24 ، قصيده اى از آية الله ثقفى تهرانى ـ
ميرزا محمّد .
4. لمعات عشق ، حيدر معجزه ، ص106 .
5. لمعات عشق ، ص118 .
6. گنجينه دانشمندان ، ج1 ، ص17 .
7. لمعات عشق ، ص58 ، ديوان حيدر معجزه .
8. از تاج الشّعراء جيحون ، زندگانى حضرت معصومه(عليها السلام) ، ص86 .
9. لمعات عشق ، ص102 .
10. از سيد محمدرضا خادم ، زندگانى حضرت معصومه(عليها السلام) ، ص100 .
11. زندگانى حضرت معصومه ، سيدمهدى صحفى ، ص102 ، شعر از فتحعلى خان صبا .
( اين اشعار دور گنبد حضرت نوشته شده است ) .
12. همان ، ص89 ، قصيده فاضل ارجمند آقاى دوانى .
13. اشعار از مرحوم سيد جعفر احتشام .
14. سروده آقاى جواد محدّثى .
15. سروده آقاى حسان .