امر به معروف و نهى از منكر

محمد سروش ، سيد محمد نقدس نيان

- ۲ -


قـرآن در بـيـان داسـتـان گـروهـى از بـنـى اسـرائيل متذكر مى شود كه آنها در كنار دريا زندگى مى كردند و روزهاى شنبه كه صيد و كار بر ايشان حرام بود ماهى ها را به مكان هـاى صـيـد مـاهـى هدايت مى كردند و روزهاى بعد آنها را صيد مى كردند و به اين صورت حرمت شنبه را ضايع مى كردند. گروهى از مومنان قوم آنان متخلفان را از اين حرمت شكنى باز مى داشتند و موعظه مى كردند و نهى مى كردند ولى گروهى ديگر از مومنان اگر چه در كار شكنى و حرمت شكنى با متجاوزان همراه نبودند ولى حفظ منافع آنان را از نهى منكر باز داشته بود خطاب به ناهيان از منكر گفتند:
لم تعظون قوما الله مهلكهم او معذبهم عذابا شديدا (69)
چـرا جـمـعـى را نـذار مى كنيد يو اندرز مى دهيد كه خدا آنان را هلاك خواهد كرد يا به عذاب شديد دچار خواهد نمود.
ناهيان از منكر جواب دادند:
معذره الى ربكم . لعلهم يتقون (70)
بـراى اعـتـذار ( و رفع مسئوليت ) در پيشگاه خدا و شايد آنان تقوا پيشه كنند ( و دست از حرمت شكنى بكشند).
يـعـنـى اگـر چه ما مى دانيم كه تجاوز گران از روى علم آگاهى خيره سرى و طغيان دست بـه ايـن كـار زده انـد ولى بـا وجـود اين هنوز با متذكر شدن همه يا بعضى از آنان نااميد نـيـسـتـيـم بـلكـه اميد داريم اين نهى از منكر تاثيرى داشته باشد. علاوه بر آن نيز ما در پـيشگاه خداوند نيز معذور هستيم چون توان خود را براى جلوگيرى از منكر به كار بسته ايم .
بـنابراين بر هر مسلمان واجب است هر جا كه احتمال تاثيرى مى دهد نسبت به ترك واجبات و ارتكاب به محرمات به نحو مقتضى عكس العمل نشان دهد شيطان نفس راحت طلب او را به بهانه تاثير نداشتن وادار به شانه خالى كردن از زير بار تكليف نكنند. امام خمينى (ره ) مى فرمايد:
وجوب امر به معروف و نهى از منكر با ظن به عدم تاثير ساقط نمى شود هر چند اين ظن و گـمـان قـوى بـاشد. بنابراين با احتمال تاثير - احتمالى كه از نظر عقلا مورد اعتنا و توجه است امر به معروف واجب مى شود.(71)
نكته ظريفى كه رد اين جا وجود دارد اين است كه آمر به معروف و ناهى از منكر نشان دهد و تـشـخـيـص دهـد كه با چه روش هايى و شيوه هايى مى تواند امر به معروف و نهى از منكر خود را اثر بخش كند و ديگران را به طرف معروف سوق دهد و از منكر باز دارد؟

امام خمينى همچنين تصريح كرده است كه براى تاثير بايد از راه هاى مختلف استفاده كرد، براى مثال :
1. اگـر مـى داند كه تنها با موعظه و تقاضا مى تواند به اين هدف برسد بايد از اين روش استفاده كند.
2. اگـر احـتـمـال مـى دهـد يـا مـى داند كه با تكرار امر و نهى تاثير خواهد داشت بايد امر و نهى را تكرار كند.
3. اگـر مـى دانـد كـه بـا اجازه به گناه كوچك ترى مى تواند جلوى يك گناه بزرگ ار بگيرد به گونه اى كه مورد امر به معروف و نهى از منكر از موردى كه مى خواهى اجازه تـخـلف و مـعصيت بدهد اهم باشد مثل حفظ جان مومن بايد از اين روش استفاده كند و اجازه آن تخلف و معصيت را بدهد.
4. اگـر بـدانـد امـر نـهـى هـر چند در حال حاضر اثرى ندارد ولى براى آينده اثر خواهد داشت بايد انجام دهد.
5. اگـر مـى دانـد كـه امـر و نـهى نسبت به ديگران موثر واقع مى شود هر چند بر مخاطب اثر نمى بخشد امر و نهى واجب است .
6. اگر امر و نهى را تنها موجب كم شدن معصيت و نه ريشه كن شدن آن بداند بايد انجام دهد.
7. اگر مى داند نهى از منكر نه تنها موجب ترك منكر نمى شود بلكه موجب اصرار بيشتر گـنـاه مى شود و بداند كه با امر به منكر او منكر را تركى مى كند لازم است به جاى نهى از منكر امر به منكر كند.(72)
فـروع يـاد شـده نـشان مى دهد كه براى تاثير امر به معروف و نهى از منكر در افراد و جامعه ، شناخت زمينه و عوامل بروز منكرات و نيز آگاهى از رواج خوبى تا چه حد ضرورت دارد؛ بـه خـصـوص كـه مـوفـقـيـت انـجـام اين وظيفه در گرو شناخت دقيق اوضاع اجتماعى و روحيات افراد است چرا كه افراد در شناخت امر و نهى گوناگونند براى اصلاح هـر فـرد بـايـد از زمـيـنـه خـاص روحـى كـه در او وجـود دارد اسـتـفـاده نـمـود و هـمـچـنـيـن عـوامـل فرهنگى اقتصادى و اجتماعى دينى كه با او در ارتباط هستند بايد كمك گرفت . از ايـن رو پـا فشارى در قالب امر و نهى ما در رساندن هدف والاى اين فريضه كمك نخواهد كرد.

امـر ره مـعـروف و نـهـى از مـنكر همچون واجبات تعبدى نيست كه تمام جزئيات آن تبيين شده بـاشـد و عـقـل نـتـوانـد شـرايـط و خـصـوصـيـات آن را درك كـنـد بـلكـه از قـبـيـل واجـبـاتـى چـون جـهـاد اسـت كـه بـا گـذشـت زمـان و تـكـامـل جـامـعـه بـايـد از پـيـشـرفـته ترين شيوه ها استفاده نمود هر چند در باب جهاد اين اصل مورد توجه قرار گرفته است و با توجه به آيه و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه (73) بـهـره گـيـرى از بـالاترين تكنيك ها و تاكتيك ها را در هر زمان مورد توجه قـرار داده انـد ولى در بـاب امـر به معروف و نهى از منكر در جامعه توجه كافى به اين نكته به چشم نمى خورد و در قابل تعدادى بايد و نبايد محدود مانده است . ولى ايـن خـود از عـوامـلى اسـت كـه در تـحـرك و پـويـايـى ايـن اصل مهم در جوامع اسلامى كاسته است .

3-1. اصرار بر گناه

يكى از شرايط وجوبى بر لزوم امر به معروف و نهى از منكر آن است كه گناه كار قصد داشـتـه بـاشـد بـه كـار غـلط خـود ادامـه دهـد و بـر آن پـافشارى داشته باشد چون فرد گناهكار پس از عمل خلاف خود تصميم بر كناره گيرى و ترك گناه داشته بادش نهى او لازم نيست .(74) و چه بسا تاثير منفى داشته باشد.

4-1. خالى بودن از مفسده

اگـر آمـر بـه مـعـروف نـاهـى از مـنـكـر بـدانـد يـا احـتـمـال قـابـل تـوجـهـى بـدهـد كه به واسطه امر و نهى او ضرر جانى يا آبرويى يا مالى قابل توجهى به او يا يكى از نزديكان و دوستش ‍ متوجه خواهد شد امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست .
سـوالى كـه در ايـن جـا مـطـرح مـى شـود ايـن كـه آيـا در هـمـه مـوارد بـا احتمال ضرر جانى يا مالى امر به معروف و نهى از منكر ساقط مى شود؟
بـرخى به استناد به كلام الهى و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه (75) هر گونه اقدام خطر ناكى را نهى فرموده است اطمينان به عدم ضرر جانى و مالى شرط امر به معروف و نهى از منكر دانسته اند.(76)
براى اين كه به تصوير صحيحى از اين آيه دست يابيم توجه به دو نكته لازم است :

1. سـيـاق آيات قبل و بعد از آيه فوق گواه است كه اين آيه مربوط به انفاق در راه جنگ با دشمن است . اين آيه بعد از آيات 191 -194 سوره بقره قرار گرفته است . در آن آيات به جنگ با مشركان امر شده است و اين آيه در ادامه همان ها است و مقصود آن اين است كه اگر در راه خدا انفاق نكنيد و سپاه اسلام را از نظر مالى پشتيبانى نكنيد و تقويت ننماييد موجبات هلاكت خود را فراهم آورده ايد.
علامه طباطبايى در ذيل اين آيه فرموده است :
لا تلقوا بايديكم الى الاتهلكه كنايه از آن است كه نيرو و توان خود را از بين نـبـريـد و در مـقـابـل دشـمـن از تـمـام تـوان خـود اسـتـفـاده نـمـايـيـد چـه ايـن كـه بـخل و امساك از انفاق مال خود در راه پشتيبانى از مجاهدنى خود يكى از اسباب از دست دادن قـدرت و در نـتـيـجـه غـلبـه دشمن و هلاكت است همان طور كه مصرف بى رويـه مـال بـاعـث انـحـطـاط و مـوجـب از دسـت دادن قـدرت مـالى و جـانى و (هلاكت است .(77)
شان نزول آيه نيز تاييد كننده همين تفسير است .(78)

2. مگر فداكارى در راه دين خدا و استقبال از خطرات در اين راه هلاكت تلقى مى شود؟ هلاكت بـه مـعـنـى تـبـاه شـدن و از بـين رفتن و بدبختى و سياه روزى است در حالى كه در منطق مومنان آنان را به مبارزه در راه خدا اقدام مى كنند از بالاترين سعادت برخوردار مى شوند و به بيشترين پاداش الهى دست مى يابند. استاد مطهرى در اين باره مى گويد:
بـرخـى از عـلمـاى اسـلام ، و خـيلى متاسفم كه بگويم خيلى از علماى شيعه كه از آنها چنين انـتـظـارى نـمـى رود مـى گـويند: مرز امر به معروف و نهى از منكر بى ضررى است نـهبى مفسده اى ضررى به جان و مال و يا آبرويت نرسد؛ يعنى اگر پاى ضرر اينها در ميان بود امر به معروف و نهى از منكر را رها كن ، امر به معروف و نهى از منكر كوچك تر از آن اسـت كـه بـا احـتـرام جـان يـا مـال يا آبروى بدن برابرى كند! اينها ارزش امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر را پـايـيـن مى آورند. اما ديگرى مى گويد نه ارزش امر به مـعـروف و نـهى از منكر بالاتر از اينها است و البته با توجه به معروفش ببين امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر را بـراى چـه مـى خـواهى ؟ و در چه موضوعى مى خواهى امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر كـنـى ؟ ( بـعـد دو مـثـال مـى زنـد يـك مـوضـوع كـم اهـمـيـت مـثـل كـثـيـف كـردن كـوچـه تـوسـط يـك فـرد شـايـسـتـه نـيـسـت بـراى آن جـانـم و مـال و آبـروى خـود را بـه خـطـر بـيندازد و يك موضوع به خطر افتادن قرآن كه حفظ آن مـثـل حـفـظ آبـروى جـان و مال خود با ارزش است . سپس اضافه مى كند) بنابراين امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكر در مسائل بزرگ مرز نمى شناسد هيچ چيزى هيچ امر محترمى نمى تـوانـد بـه امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر بـرابـرى كـنـد و نـمى تواند جلويش با بگيرد.(79)
بـر اين اساس رهبر فقيد انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى سلام الله عليه چنين فتوا داده اند:
اگـر مـعـروف و مـنـكـر از امـورى اسـت كـه شـارع مـقـدس بـه آن اهـتـمـام دارد مـثـل حـفـظ قـبـيـله از مسلمان و هتك نواميس آنها و تا محو آثار و محو حجت آن كه موجب گمراهى مـسـلمـانـان مـى شـود و يـا از بـيـن بـردن بـرخـى از شـعـايـر اسـلامـى مـثـل بـيـت الله الاحـرام بـه گـونـه اى كـه آثـار و مـحـل آن از بـيـن بـرود و امـثـال اين موارد بايد ملاحظه اهميت را نمود و مطلق ضرر و هر چند ضـرر جـانـى يـا حـرج مشقت تكليف را بر نمى دارد. از اين رو اگر به پاداش اين گونه حـجـج اسـلامـى كـه جـلوى گـمـراهـى را مـى گـيـرد و بـه بـذل جـان يـا جان ها نيازمند باشد اين كار لازم است اگر چه برسد به ضرر و حرج كم تر از اين مرحله .(80)

امـيـر المـومـنـان (عـليـه السلام ) در تفسير آيه و اصبر على ما اصابك فان ذلك من عزم الامـور(81) مـى فـرمـايـد: در بـرابـر دشـوارى هـا و رنـج هايى كه رد راه امر به معروف و نهى از منكر به تو مى رسد استقامت داشته باش .(82)
هـمـچـنـيـن در ذيـل آيـه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (83) يعنى بـعـضـى از مـردم جـان خود را در برابر خشنودى خداوند مى فروشند از امير مومنان (عليه السلام ) چنين نقل شده است : مقصود آيه كسى است كه به واسطه امر به معروف و نهى از منكر به شهادت مى رسد.(84)
بعلاوه در قرآن كريم از انسان هاى مومن و فداكارى كه به واسطه امر به معروف و نهى از منكر شديدترين مصيبت ها را مى بينند و تحمل مى كنند با عظمت و بزرگى ياد شده است . به عنوان نمونه در سوره يس سرگذشت يكى از ايثار گران آمده است . او مردم را از مـخالفت با پيامبران بر حذر داشته است و قوم طغيانگرش با بى رحمى به جان او افتادند و او را به شهادت رساندند. در همان لحظه بود كه فرمان الهى به او رسيد:
قيل ادخل الجنه (85)
به بهشت وارد شو.
اگـر حـركـت ايـن مـومـن دل سوخته براى قيام به امر به معروف و نهى از منكر يك جريان اسـتـثـنـايـى بـود نـمـى تـوانـسـت براى ديگران الگو باشد چرا قرآن كه كتاب هدايت و راهنمايى است به نقل آن مبادرت كرده است ؟
حـضـرت امـام حـسـيـن (عـليه السلام ) در وصيت نامه خود نوشت كه براى امر به معروف و نـهـى از مـنـكـر قـيـام مـى كـنـد (86) و در ايـن راه از جـان و مـال خـود گذشت و به اسارت اهل بيتش ‍ راضى شد و به جانيانم اعلام كرد كه بايد به او اقـتدا كنند (87) و براى امر به معروف و نهى از منكر در موارد مهم هر گونه ضرر را به جان خود بخرند.
بـعـضـى عـلاوه بـر شـرايط مذكور شرط پنجمى هم ذكر كرده اند. شيخ بهايى در كتاب اربـعـيـن خود از بعضى از فقيهان نقل مى كند كه كه علاوه بر شرط فوق شرط عـامـل بـودن آمـر را هـم اضافه كرده اند. مستند آنان در اين نظر آيات و رواياتى است از جمله :
اتامرون الناس بالبر و نتسون انفسكم (88)
آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد و خود را فراموش مى كنيد.
يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون (89)
اى مومنان چرا چيزى مى گوييد كه بدان عمل نمى كنيد.
صاحب جواهر بعد از نقل نظريه در رد آن مى نويسد:
ايـن آيـات و روايـات در مـقـام مـذمـت كـسـى اسـت كـه امـر بـه مـعـروف مـى كـنـد ولى خودش عـامـل نـمـى بـاشـد و دلالت بـر واجـب نـبـودن امـر بـه مـعـروف بـر غـيـر عامل و شرط بودن عمل در آمر به معروف ندارد.(90)

2. مراتب امر به معروف و نهى از منكر

بـرخـى افـراد در انـجام عبادات الهى و اجراى دستورات او از خود سستى ، كندى يا توقف نـشان مى دهند و امر به معروف در واقع نوعى تلاش براى به حركت درآوردن پاره اى از مـردم بـر انجام نافرمانى خداوند و معاصى او اصرار مى ورزند و نهى از منكر به منزله نيروى بازدارنده است كه راه را بر حركت منفى ايشان سد مى كند و يا آن را كند مى سازد. بـرخـورد، چـه تـحـريـك كـنـنـده بـاشـد و چـه بـازدارنـده ، بـه هـر حـال خـاص خـود را دارد. مـصـرف انـرژى ، بـروز كـشـمـكـش ، اصـطـكـاك ، مـوضـع گيرى مـتقابل ، لجاجت ، اصرار بر حفظ وضع موجود و ادامه مسير قبلى و...بخشى از اين عوارض است .
هـمـانـگـونـه كـه بـى تـفـاوتـى و عـدم بـرخـورد بـا اشـخـاص سـهل انگار و متخلف موجب بروز ناهماهنگى در يك سيستم مى شود. برخوردهاى موزون و نا مـتـنـاسـب نـيـز نه تنها مشكل را حل نمى كند، كه بر وخامت اوضاع مى افزايد. برخورد با كـسـى كـه يـك درجـه انـحـراف دارد بـا كـسى كه ده درجه انحراف دارد فرق مى كند، نوع انـحـراف نـيـز يـكـسـان و بـا هـر كـسـى بـايـسـتـى به فراخور طرفيت ، شخصيت ، سن ، استعدادها، ميزان هدايت پذيرى ، و دفعات تكرار جرم او برخورد كرد.

جـبـه عـنـوان مـثـال ، پـزشـك مـاهـر و كـاردان پـس از عـلم بـه چـگـونـگـى حال بيمار شناخت نوع بيمارى ، درمان با داروهاى ضعيف تر كه تنش و عوارض كمترى در بـيـمـار ايـجاد مى كند، آغاز و به تدريج آن قدر بر كم و كيف داروها مى افزايد، تا اثر مـثـبـت آنـهـا را در بيمار بيابد. آنگاه سقف تجويز و مصرف دارو را در همان حد نگه دارد و كـار را تـا درمـان كـامـل بـيـمـارى ادامـه مـى دهـد. ايـن سـيـر تـدريـجـى بـه ايـن دليـل صـورت مـى گـيـرد كـه مـصـرف بـيش از اندازه دارو نه تنها موجب بهبودى و شفاى بيمار نمى شود، كه باقى مانده سلامت او را نيز به خطر انداخت .
در فريضه امر به معروف و نهى از منكر نيز، همين گونه است و كيفيت برخورد از شدت و ضعف بايد با نوع تخلف ، متناسب و هماهنگ باشد.

در فـقـه اسـلامـى ، سه مرتبه كلى براى امر به معروف و نهى از منكر در نظر گرفته شـده اسـت كـه هـر مـرتبه نيز داراى درجات و مراتبى است و كسى كه آمر به معروف و يا نـاهـى از مـنـكـر اسـت ، چـنانچه امر به معروف و نهى از منكر در مرتبه پائين ترى موثر يافت ، ورود به مرتبه بالاتر برايش جايز نيست .
مراتب سه گانه امر به معروف و نهى از منكر عبارتند از:
1- اظهار رضايت يا تنفر قلبى
2- امر و نهى گفتارى
3- اقدام عملى

مراتب امر به معروف و نهى از منكر

1-2. اضهار رضايت با تنفر قلبى

اصـل احساس مشر، در قبال معروف و احساس نفرت يا مشاهده منكر در قلب هر انسانى طبيعى اسـت و بايد باشد: لكن اظهار اين كسرت يا نفرت اولين مرتبه امر به معروف و نهى از منكر مى باشد.
شايسته است آمر به معروف و براى برانگيختن
و وادار كـردن آنان به كار نيك با كسانى كه آن كار نيك را انجام مى دهند يا انجام داده با چـهـره اى شـاداب و بـشـاش برخورد كرده به گونه اى كه به آنان بفهماند از انجام آن كـار خـشـنود است و مايل است ديگران نيز همان كار را انجام دهند. چنان كه ناهى از منكر نيز بـايـد بـا مـشـاهـده كسى كه كار زشتى از او سر زده است چهره را در هم كشد و روى ترش نـشـان دهـد؛ بـه طورى كه به وى و ديگران بفهماند از انجام آن كار زشت ناخشنود شده و هرگز مايل نيست دوباره آن را تكرار شود.

براى اين مرحله را نهى از منكر نيز مراحلى ذكر شده است كه عبارت است از:
چـشـم بـسـتـن و چـهـره در هـم كشيدن روى گرداندن پشت كردن دورى كردن و خارج شدن از مجلس گناه و ترك رفت و آمد... (91)
حضرت على (عليه السلام ) در اين باره مى فرمايد:
امرنا رسول الله ان نلقى اهل المعاصى بوجوه مكفهره (92)
رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) بـه مـا دسـتور داد كه با گناهكاران با چهره عبوس برخورد كنيم .
تـرك مـجلس گناه كه خود مرتبه اى از اين مرحله اى است به صراحت در قرآن مورد تاكيد قرار گرفته است :
و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يحوضوا فى حديث غيره و اما يـنـسـيـنـك الشـيـطـان فـلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين * و ما على الذين يتقون من الحسابهم من شى ء و لكن ذكرى لعلهم يتقون (93)
و چـون بـبـينى كسانى (به قصد توطئه ) در آيات ما فرو مى روند از آنها روى بگردان تا به سخن ديگكرى بپردازند و اگر شيطان ، تو را به فراموشى افكند پس از توجه و به رفع غفلت با آنان منشين و بر افراد با تقوا چيزى از حساب گناه آنها (كه آيات ما را به مسخره گرفته اند) نيست ولى آنها را تذكر مى دهيم تا شايد تقوا پيشه كنند.
دقت در آيه مذبور نشان مى دهد كه :
در ايـن آيـه بـر روى گـردانـى از مـجـالس كـفـار مـامـور شـده اسـت ولى حكم از نظر ملاك شـامـل هر گروه گناهكار و هر مجلس گناهى مى شود چه اين كه در روايات هم به استشهاد بـه هـمـيـن آيه شده از حضور در برخى از مجالس گناه نهى شده است پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد:
مـن كان يومن بالله اليوم الاخر فلا يجلس فى مجلس يسب فيه امام او يعتاب فيه مسلم
هـر كـس كـه ايـمـان بـه خـدا و روز قـيـامـت داشته باشد در مجلسى نمى نشيند كه به امام (عادل ) ناسزا گفته مى شود و يا از مسلمانى غيبت مى شود.
سـپـس حـضـرت بـه هـمـين آيات و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا... استشهاد فرمود.(94)
امام رضا (ع ) به يكى از اصحابش فرمود:
شـنـيـده ام كـه در مـجلس واقفيه (95) شركت مى كنى !؟ عرض كرد: عرض آرى قربانت گـردم بـا آنـهـا نشست و برخاست دارم ولى مخالف ايشان هستم . آن حضرت فرمود: همنشين آنـهـا نـبـاش خـداونـد فـرمـوده اسـت : در قـرآن بـر شـمـا نـازل كـرده ايـم كه وقتى بشنويد آيات خدا مورد انكار و مسخره قرار مى گيرد و با آنها ننشينيد تا در سخن ديگرى وارد شوند.(96)
بـرخـاسـتـن از محفل گناه كاران آن چنان اهميتى برخوردار است كه اگر گاهى مورد غفلت و فـرامـوشـى قـرار گـرفـت پـس از توجه بايد عملى شود و نسبت به آن سستى و اهمالى صورت نگيرد.
و قد نزل عليكم فى الكتاب ان اذاسمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزا بها فلا تقعدوا مـعـهـم حتى يخوضوا فى حديث غيره انكم اذا مثلهم ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا (97)
خداوند در قرآن نازل كرده كه وقتى بشنويد آيات خدا مورد انكار و مسخره قرار مى گيرد بـا آنـان نـنـشـيـنـيـد تـا بـه سـخـن ديـگـرى بـپـردازد زيـرا در ايـن صـورت شـمـا هـم مـثـل آنها خواهيد بود. خداوند همه منافقان و كافران را در جهنم جمع مى كند. دقت در اين آيه نكات ديگرى را نيز روشن مى كند:
* ايـن آيـه نـاظـر بـر آيـه قبلى ( انعام آيه 68) است و براى تاكيد و اهميت مساله اين حكم دوباره مطرح شده است .
* . گر چه در سوره انعام حكم ترك همنشينى با مسخره كنندگان خطاب به پيامبر (صلى الله عـليـه وآله ) بـود ولى در ايـن جـا خـطـاب بـه هـمـه مـسـلمـانـان است كه بر شما نـازل كـرديـم كه با آنها ننشينيد و از اين جا روشن مى شود كه برخى از خطاب هاى قـرآن بـا اين كه متوجه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) است ولى مقصود و مراد امت اسلامى است .(98)
* حـضـور و شـركـت در مـجـالس گناه و نظاره صحنه هاى گناه خود نوعى مشاركت در گناه مـحـسـوب مـى شـود انـكم اذا مثلهم (99) حضور توام با سكوت در اين مجالس ‍ نمايانگر ضعف ايمانى و ناشى از روحيه انفاق است .

نكته مهم :

بر هر انسان مسلمان واجب است كه در قلب خود به خوب بودن خبوى ها و بد بودن بدى ها مـعـتـقد و ملتزم باشد و با ديدن جلوه هاى عميق معروف و در عمق جان و روح خويش احـسـاس شـادى و خـشـنـودى كند و با مشاهده منكر در قلبش احساس نفرت و بيزارى كـنـد. ايـن دو امـر (احـسـاس خـشـنودى از مشاهده معروف و احساس نفرت از مشاهده و مواجهه با مـنـكـر)، هـر چـنـد لازمـه امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنكر است لكن بر خلاف آنچه برخى پنداشته اند از مراتب امر به معروف و نهى از منكر نيست .

بـديـن جـهـت اظـهار رضايت از مشاهده معروف و اظهار نفرت قلبى از مشاهده منكر كه نخستين مـرحـله از مـراحـل سـه گـانـه مـى بـاشـد واجـب كـفـايـى اسـت ؛ و لكـن اصـل رضـايـت و تـنفر در همه حال بر همه واجب عينى است و اگر شخص اين اندازه هم نسبت بـه اطـاعـت و مـعصيت خداوند در جامعه بى تفاوت باشد در حديث از چنين فردى به ميت بين الاحياء(100) مرده اى در بين زندگان تعبير شده است .

در بـرخـى از روايـات افـراد بـه ظـاهـر مـتـديـنـى كـه خـود اهـل عـبـادت و تـهـجـدنـد ولى نـسـبـت بـه سـرنـوشـت گـنـاهـكـاران جـامـعـه و هـدايـت آنـهـا سـهـل انـگـار و بـى تـوجـه هـسـتـنـد مـورد سـرزنـش قـرار گـرفـتـه و اهل عذاب شمرده شده اند. در اين زمينه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده :
خـداونـد مـتـعـال دو مـلك را بـه سـوى شـهـرى فـرسـتـاد تـا ( عـذاب الهـى را بـه ايـشـان نـازل كـرد) آن شـهـر را زيـر و رو كـنـنـد. وقـتـى آن دو مـلك به شهر رسيدند مردى را در حـال دعـا و تـضرع ديدند. يكى از آن دو به ديگرى گفت : آيا اين شخص دعا كننده را نمى بينى ؟ جواب داد: او را ديدم ولى آنچه را پروردگارم دستور داده انجام مى دهم . ملك اولى اظـهـار داشـت نـه مـن بـه درگـاه ربـوى بـاز مى گردم و دوباره كسب تكليف مى كنم . پس برگشت و عرضه داشت :
پـروردگـارا!فلان بنده ات را در آن شهر در حال دعا و تضرع به درگاه تو ديدم . به او خطاب شد: آنچه را امر كردم انجام بده ! زيرا اين مرد هرگز به خاطر من چهره اش رنگ غضب نگرفته است !(101)
حضرت امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:
راضـى بـودن به ارتكاب خلاف حرام است بلكه واجب نيست كراهت قلبى از آن واجب باشد وجوب كراهت غير از خود امر به معروف و نهى از منكر است .(102)
گواه اين نظريه سخن حضرت على (عليه السلام ) است :
ادنى الانكار ان تلقى اهل المعاصى بوجوه مكفهره (103)
پـايـيـن تـريـن درجـه انـكـار مـنكر آن است كه با گناهكاران با چهره گرفته و خشم آلود برخورد كنى .

2-2. امر و نهى گفتارى

گـفتار ساده ترين وسيله القاى پيام به مخاطب است و انسان بدين وسيله بهتر مى تواند مخاطب را از منظور خويش آگاه سازد. گفتارها از نظر شدت و نرمى با هم متفاوتند ولى در اغـلب مـوارد سـخـنـى كـه بـا نـرمى و ملايمت گفته مى شود نافذتر است و بهتر در قلب طرف مى نشيند و اثر مى گذارد.
خـداى مـتـعـال در يك آموزش زيباى عملى به حضرت موسى و برادرش هارون دستور داد تا بـه نـزد فـرعـون رفـتـه وبا او سخن بگويند و در ضمن سخن گفتن با او جانب نرمش و ملايمت را مراعات كنند. جالب آنكه مقصود از اين ابراز ملايمت در گفتار با فـرعـون را نـيز آگاه ساختن و وارد ساختن او به كرنش در برابر خداوند دانسته است كه اين خود معناى كامل هدايت و نتيجه نهايى امر به معروف و نهى از منكر است .
قرآن كريم اين فرمان دقيق خداوند را چنين باز گو مى كند:
اذهبا الى فرعون انه طغى * فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى (104)
بـه سـوى فرعون برويد كه طغيان كرده است ! اما به نرمى با او سخن بگوييد! شايد متذكر شود و يا از خدا بترسد.
نـاگـفته پيداست كه گسترده ترين زمينه انجام امر به معروف و نهى از منكر نيز در همى مـرحـله اسـت . ولى بـه امـر مـسـلمـيـن حـضرت آيت الله خامنه اى درباره وسعت زمينه امر به معروف و نهى از منكر گفتارى مى فرمايد:
قـبـلا هـم گـفـتـه ام كه در جامعه اسلامى تكليف عامه مردم امر به معروف و نهى از منكر با لسـان اسـت ... البته نقش مهم تر را هه همين زبان دارد. چيزى كه جامعه را اصلاح مى كند هـمـيـن نـهـى از مـنـكـر زبـانى است . اگر مردم به آدم بدكار خلاف كار و كسى كه اشاعه فـحـشـا مـى كـند و مى خواهد قبح گناه را از جامعه ببرد بگويند و ده صد يا هزار نفر به طـور كـلى افـكـار عمومى جامعه روى وجود او سنگينى كند اين براى او شكننده ترين چيزها است .(105)

ضوابط امر به معروف و نهى از منكر با زبان

فقيهان بزرگ ضوابطى براى امر به معروف و نهى از منكر با زبان بيان كرده اند كه بـايـد بـه آنـهـا تـوجـه داشـت . حـضـرت امـام خـمـيـنـى قـدس سـره در ايـن بـاره مسائل زير را مطرح كرده است :
1. اگر انسان مى داند كه با مرحله اول امر به معروف و نهى از منكر يعنى ابراز انزجار قـلبـى بـه وسـيـله روى گـردانـى و درهـم كـشـيـدن چـهـره و مـانـنـد آن مـقـصـود حـاصـل نـمـى شـود واجب است كه با مرتبه دوم يعنى امر و نهى زبانى اقدام كند البته در صورتى كه اهتمام تاثير بدهد.
2. اگـر اهـتـمـام دهـد كـه مـطـلوب بـا مـوعـظـه ارشـاد و بـا سـخـنـان نـرم حاصل مى شود اين كار لازم است و فراتر از آن لازم نيست .
3. اگـر بـدانـد كـه ايـن شيوه گفتارى هم اثرى نخواهد داشت بايد به اهتمام تاثير به صاحب امر و نهى كرده فرمان دهد.
4. اگـر جـلوگـيـرى از مـنـكر و اقامه معروف و به درشت گويى و تهديد بستگى داشته باشد بايد اين كار را با دورى و اجتناب از دروغ انجام دهد.
5. جـايـز نـيـسـت كـه انـكـار را بـا آنـچـه حـرام اسـت مثل دشنام و دروغ و اهانت همراه كند مگر در مواردى كه منكر در نظر شارع چنان است كه به هيچ وجه به تحقق آن رضايت ندارد مثل كشتن انسان بى گناه .
6. اگـر بـرخـى از مـراتـب امـر و نـهـى زبـانـى بـاعـث اذيـت كـم تـرى نـسـبت به مرتبه قـبـل از آن بـاشـد بـايـد مـقـدم داشـتـه شـود. بـراى مـثـال اگـر فـرض شود كه موعظه و ارشاد و خوش رويى احتمالا تاثير خواهد داشت و اين روش نـاراحتى كم ترى از قطع رابطه اعراض ايجاد مى كند بايد به ارشاد و موعظه پرداخت و جايز نيست مرتبه اول امر به معروف و نهى از منكر انجام گيرد. به طور كـلى كـسـى كه مى خواهد امر به معروف و نهى از منكر كند بايد ملاحظه مراتب و اشخاص را بنمايد و در حد امكان روش هاى راحت تر را به كار گيرد.(106)

3-2. اقدام عملى

پـس امـر بـه مـعروف و نهى از منكر زبانى به امر به معروف و نهى از منكر با دست مى رسـد. ايـن تـعـبـيـر كـنـايه از اقدامات عملى و اعمال قدرت براى اقامه معروف و انكار منكر است .
اقـدام عـمـلى نيز خود دارى از درجات و شيوه هاى مختلفى است كه در نهايت به مجروح سـاخـتـن و يـا قـتـل بـراى جلوگيرى از منكر و يا امر به معروف منتهى مى شود ولى نـبـايـد تـصـور كـرد كـه مـرتـبـه سـوم اقـدام عـمـلى تنها به معنى برخورد قهرآميز است . توضيح مطلب از زبان استاد مطهرى چنين است :
مـرحـله سـوم ، مـرحـله عـمـل است . گاهى طرف در درجه و در حالى است كه نه اعراض و هـجران ما تاثيرى بر او مى گذارد و نه مى توانيم با منطق و با بيان تشريح مـطـلب او را از مـنـكـر بـاز داريـم بـلكـه بـايـد وارد عـمـل شـويـم كـه اگـر وارد عـمـل شـويـم مـى تـوانـيـم . چـطـور وارد عـمـل شـويـم ؟ وارد عـمـل شـدن مـخـتـلف اسـت مـعـنـاى وارد عمل شدن تنها زور گفتن نيست كتك زدن و مجروح كردن نيست . البته نمى گوييم در هيچ جا نبايد تنبيه عملى شود بلكه مواردى هم هست كه جاى تنبيه عملى است . اسلام دينى است كه طـرفـدار حـد اسـت طـرفـدار تـعـزيـر اسـت يعنى دينى است كه معتقد است مراحل و مراتبى مى رسد كه مجروح را چيزى جز تنبيه عملى بيدار نمى كند و از كار زشت بـاز نـمـى دارد امـا انـسـان نبايد اشتباه كند و خيال كند كه همه موارد سخت گيرى و خشونت اسـت . حضرت على (عليه السلام ) در باره حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) اين طور تعبير مى كند:
طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه و احمى مواسمه (107)
مـى فـرمـايـد: اتو طبيب بود پزشك بود كه بيمارها و بيمارى ها را معالجه مى نمود بعد بـه اعمال اطبا تشبيه مى كند كه اطبا هم مرحم مى نهند و هم جراحى مى كنند و هم گاهى داغ مى كنند. مى گويد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) دو كاره بود پزشك بود و هم جراح هم مـرهـم گـذار و هـم داغ كـن . مـقـصـود ايـن اسـت كـه پـيـامـبـر دو گـونـه عـمـل مـى كـرد يـك نـوع عـمـل پـيـغـمـبـر بـا لطـف بـود. اول هـم احـكـم مـراهـمـه را ذكـر مـى كـنـد؛ يـعـنـى عـمـل اول پـيـامـبـر هـمـيـشـه لطف و مهربانى بود ابتدا از راه لطف و مهربانى معالجه و با مـنـكرات مبارزه مى كرد. اما اگر به مرحله اى مى رسيد كه ديگر لطف . مهربانى و احساس نـيـكـى سـود نـمـى بـخـشـيـد آنـهـا را بـه حـال خـود نـمـى گـذاشـت آنـجـا بـود كـه وارد عمل جراحى و داغ كردن مى شد هم مرحم هاى خود را بسيار محكم و موثر انتخاب مى كرد و هم آن كـه پـاى داغ كـردن و جـراحى در ميان بود به طور عميق داغ مى كرد و قاطع جراحى مى نـمـود. سـعـدى مـا هـم ايـن را مـى گـويـد، ولى بـدن آن كـه حـق تـقـدمـى بـراى مهربانى قائل شده باشد، مى گويد:

درشـتـى و نـرمـى بـه هـم در، بـه اسـت
 
چـو رگـزن كـه جراح و مرحم نه است

مـى گـويـد هـم درشـتـى بـايـد بـاشـد و هـم مـهـربـانـى مثل رگزن كه هم جراحى مى كند و هم مرحم مى نهد.(108)

3. اعمال قدرت

1-3. ضوابط اعمال قدرت در امر به معروف و نهى از منكر

حـضـرت امـام خـمـيـنـى قـدس سـره در ضـوابـطـى را بـراى اعمال قدرت بيان كرده اند از آن جمله :
1. اگـر انـسـان بـدانـد يـا مـطـمـئن بـاشـد كـه بـه وسـيـله مـرحـله اول و امـر بـه معروف و نهى از منكر (ابراز انزجار) و همچنين با مرتبه دوم آن (امر و نهى زبـانـى ) مـطـلوب حـاصـل نـمـى شـود لازم اسـت كـه بـه مـرتـبـه سـوم آن اعـمال قدرت است بپردازد البته بايد در حد امكان از شيوه هاى آسان تر استفاده كند.
2. اگـر جـلوگـيـرى از مـنـكـر بـا فـاصـله انـداخـتـن بـيـن فاعل و فعل منكرش امكان پذير است بايد به همين مقدار اكتفا كند. البته در صورتى كه اين اقدام محذور كم ترى از كارهاى ديگر داشته باشد.
3. اگـر ايـن فـاصـله انـداخـتـن مـسـتـلزم آن اسـت كـه در كـار فـاعـل دخـالتـى كند. مثل اين كه دست او را بگيرد و يا او را كنار بكشد و يا مستلزم آن است كـه در لوازم فـعـل مـنـكر او تصرفى كند مثل آنكه ظرف شراب را بردارد يا چاقو را به محل درگيرى ببرد اين گونه از تصرفات جايز است بلكه واجب است .
4. اگـر بـراى جـلوگـيـرى از مـنـكـر لازم اسـت كـه وارد خـانـه او شـود يـا در امـوال او مـثـل فـرش و اثـاثـيه تصرف كند چنانچه منكر از اهميت خاصى برخوردار باشد مثل قتل نفس مانعى ندارد.
5. اگـر جـلوگـيـرى از مـنـكـر و درگـيـرى بـه وقـوع ضـررى بـر فـاعـل مـنـجـر شود مثل اين مكه چاقوى او را بكشند، ناهى از منكر ضامن نخواهد بود ولى اگـر از سـوى انـجـام دهـنـده گـنـاه بـه وى ضـررى وارد شـود فاعل منكر ضامن گناهكار خواهد بود.
6. اگـر كسى امر به معروف و نهى از منكر كند ضررهايى برساند كه لازمه جلوگيرى از آن منكر نيست مثل اين كه كمدى را كه آلات قمار در آن قرار دارد بكشند كار حرامى مرتكب شده و ضامن است .
7. اگـر بـه بيش از آنچه براى جلوگيرى از منكر لازم است اقدام كند و در نتيجه ضررى متوجه فاعل منكر شود ضامن خواهد بود بعلاوه اين كه اين تعدى حرامى مى باشد.
8. اگر براى فاصله انداختن بين فرد گناهكار و رفتار ناشايسته اش لازم باشد كه او را در مـحـلى حبس كند يا از بيرون رفتن او از منزل جلوگيرى كند مانعى ندارد بلكه بايد با حفظ مراتب سهولت و بدون ايذاء و اذيت انجام دهد به گونه اى كه از نظر زندگانى در تنگنا قرار نگيرد.
9 .اگـر در نـهـى از مـنـكـر و امـر بـه مـعـروف بـدون ايـن كـه فـاعـل منكر را در تنگنا و حرج قرار دهد و به مطلوبى نمى رسيم با حفظ مراتب سهولت اين كار جايز بلكه واجب است .
10. اگـر مـطلوب بدون كتك زدن و تنبيه حاصل نمى شود اين كار با حفظ مراتب سهولت جـايـز اسـت و بـهـتـر اسـت كـه در ايـن مـورد و دو مـورد فوق (حبس و مضيقه ) از فقيه جامع الشرايط اجازه گرفته شود.
11. اگـر انـكـار و اعـتـراض بـه مـنـكـر مـوجـب مـجـروح كـردن و يـا قتل مى شود در صورتى كه ديگر شرايط وجود داشته باشد در عصر غيبت فقط با اجازه گرفتن از فقيه جامع الشرايط جايز است .
12. اگـر مـنـكـر از مـواردى اسـت كـه شـارع مـقـدس به هيچ وجه راضى به تحقق آن نيست مـثـل قـتـل نـفـس مـحترمه در اين جا اگر شرايط جمع باشد جلوگيرى واجب است هر چند باعث جـراحـت و قـتـل فـاعـل مـنـكـر شـود نـيـازى بـه اجـازه از امـام يـا فـقيه جامع الشرايط نيست .(109)

بـنـابـرايـن فـتـاواى صريح عالمان هر گاه زمام حكومت به دست حكومت غير اسلامى باشد افـراد مـسـلمـان نبايد به ترك واجبات و ارتكاب محرمات بى تفاوت باشند بلكه وظيفه فـردى دارنـد كـه بـا ابراز تنفر قلبى و امر و نهى زبانى در اصلاح جامعه بكوشند و چـنـانـچـه ايـن امـر مـوثر نبود بايد به اقدام عملى دست بزنند و چنانچه مرحله سوم اقدام عـمـلى مـنـجـر بـه ضـرر مـالى و مـنـجـر بـه تـوقـيـف ضـرب و جـرح و يـا قـتـل مـى شـود بـايد با اجازه فقيه جامع الشرايط باشد و اما در اين زمان كه فقيه جامع الشرايط زمامدار امور است انجام اين مرحله بايد از طريق مجارى رسمى و قانونى باشد و افـراد نـمـى تـوانند به طور مستقيم و فردى نسبت به اين مرحله اقدام كنند(110) چون سبب هرج و مرج خواهد شد و عواقب ناگوار ديگرى را در پى خواهد داشت .

2-3. ضرورت حفظ مراتب و تشخيص موارد

پـيـش از ايـن كـه گـفـتـيـم برخورد منفى با گناهكار داراى مراتبى است . در صورتى كه احـتمال تاثير مرحله اول وجود دارد به سراغ مرتبه بعد نبايد برويم . فتواى امام قدس سره در اين باره چنين است :
واجـب اسـت بـه ابـراز انـزجـار قـلبـى در صـورتـى كـه احـتـمـال تاثير و رفع منكر داده مى شود اكتفا شود. در اين صورت نوبت به مرتبه بعد نمى رسد و در اظهار انزجار هم بايد به مقام لازم اكتفا كرد و تا مرتبه تاثير گذارى و بـا مـرتـبه پايين تر و كار ساده تر وجود دارد به سراغ مرتبه بعدى نبايد رفت . به خـصـوص در مـواردى كـه مـرتـبـه بـعـدى مـوجـب هـتـك آن مـى شـود پـس اگـر بـراى مـثال براى بر هم نهادن چشم مطلب به او فهمانده مى شود تعدى به مرتبه بعدى جايز نيست .(111)
در انـتـخاب شيوه امر به معروف و نهى از منكر و به كارگيرى هر يك از مراتب آن توجه بـه ايـن نـكـتـه ضـرورى است كه شيوه انتخاب شده داراى چه تاثيرى است آيا به عنوان مـثـال قـطع رابطه باعث تنبيه است و بالعكس باعث تشويق او به گناه مـى شـود. از ايـن رو به صورت كلى نسبت به همه موارد قطع رابطه را به عنوان مساله اى از امـر بـه مـعروف و نهى از منكر نمى توان تجويز كرد. استاد شهيد مطهرى مطلب را اين گونه بيان و توضيح داده است :
شخصى دوست شماست با يكديگر صميمى و محشور هستيد روابطتان با يكديگر دوستانه اسـت ، رفـت آمد داريد و با يكديگر گرم هستيد مسافرت مى رويد و ميانتان هدايايى مبادله مـى شـود يـك وقـت اطـلاع پـيـدا مـى كـنـيـد كـه هـمـيـن رفـيـق شـمـا فـلان و عـمل زشت را مرتكب شده است و فلان گناه زشت و قطعى را مرتكب شده است . يكى از اقسام تـنـبـيـه كـه مـواردى بـايد اشاره شود اين است كه شما نسبت به آن سردى نشان دهيد بى اعـتـنـايـى كـنيد و آن صميميتى كه در گذشته نسبت به او نشان مى داديد بعد از اين نشان نـدهـيـد ولى ايـن در مـوردى است كه اگر شما با آن شخص رابطه داشتيد و صميميت داريد قـطـع رابـطـه كـنـيـد نـسـبـت بـه او سـردى نـشـان دهـيـد ايـن عمل شما نسبت به او تنبيه تلقى مى شود يعنى تحت يك شكنجه روحى قرار مى گيرد اين عـمـل شـمـا در جلوگيرى از آن كار زشت او تاثير داشته باشد وگرنه مواردى هم هست كه كـسـى فـرزند شما دوست شما مبتلا به عادت زشتى شده است و رابطه او با شما از روى عـادتى كه هست از روى گذشته وجود دارد چه بسا از اين كه شما با او قطع رابطه كنيد اسـتـقـبـال مـى كـنـد تـا او هـم بـا شـمـا قـطـع رابـطـه كـنـد و آزادتـر دنبال كاره هاى زشت و ناپسند برود در اينجا قطع رابطه شما با و نه تنها اثر تنبيهى نـدارد بـلكـه اثـر تـشـويـقـى دارد يـعـنـى او را در كـاره هـاى خـود آزاد مـى گـذاريد و در عمل به آن كار تشويق مى كنيد در چنين مواردى قطع رابطه درست نيست .(112)

3-3. لزوم پايبندى به همه مراتب

يـك مـسـلمـان بـايـد بـه همه مراتب امر به معروف و نهى از منكر پايبند باشد. امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
فـانكروا بقلوبكم والفظوا بالسنتكم وصكوا بها حباههم ولا تخافوا فى الله لومه لائم (113)
بـا قـلب انـكـار مـنـكـر كـنـيد ( اظهار تنفر قلبى ) و با زبان بگوييد و بدين وسيله به پـيشانى آنان بكوبيد و در راه خدا از سرزنش ملامت كنندگان نترسيد. حضرت على (عليه السلام ) پس از برخورد با سپاهيان شام در خطبه اى براى ياران خود فرمود:
اى مـومـنـان ره كـس بـبيند ستمى انجام مى شود و مردم به منكر دعوت مى شوند و آن را به دل انـكـار كـند رهايى يافته و سالم مانده است و هر كس آن را با زبان هم انكار كند ماجور اسـت و از كسى كه تنها با دل انكار كرده است برتر است و هر كس آن را با شمشير انكار كند تا كلمه حق برتر و كلمه ستم گران پست تر است ) و او به رستگارى رسيده و بر صراط حق ايستاده و يقيين در دل او روشن گشته است .(114)
مطلب مهمى كه در اين بيان علوى ديده مى شود اين است كه ميزان ايمان انسان ها به درجه امر به معروف و نهى از منكر آنها بستگى دارد. هر كس براى انجام مرتبه بالاترى از اين وظيفه آمادگى داشته باشد در مدارج فضيلت از امتياز و برترى بر خوردار است .

4. وظيفه حكومت اسلامى در زمينه امر به معروف و نهى از منكر

- نقش حكومت ها در صلاح و يا فساد

حكومت در تربيت انسان ها و رواج معروف و منكر نقش بسيار مهمى دارد، به گونه اى كه از اهـل بيت (عليه السلام ) روايت شده است كه اساس و ريشه همه منكرات و مفاسد پيشواى باطل و نيز اصل همه فضايل خوبى بركات پيشواى حق است .
وقـتـى محمد بن منصور از امام كاظم (عليه السلام ) پيرامون آيه انما حرم ربى الفـواحـش مـا ظـهـر مـنـها ما بطن سوال كرد و از حضرا خواست تا فواحش و ظواهر و باطل را برايش توضيح دهد امام (عليه السلام ) فرمود:
قرآن ظاهر و باطنى دارد تمام آنچه را كه خداوند در قرآن حرام فرموده است فواحش آشكار و ظـاهـرنـد و بـاطـن آنـهـا پـيـشـوايـان سـتـمـگـرنـد و تـمـام آنـچـه را كه خداوند در قرآن حلال و نيكو شمرده ظاهرى است كه باطن آن پيشوايان حق اند.(115)

از تعبير ظاهر و باطن كه رد اين روايت به كار رفته مى توان فهميد كه تاثير دولت هـا در بـيـن مـردم و نـقـش آنـها در تغيير رفتار انسان ها و در بسيارى از موارد براى عـمـوم قابل تشخيص نيست . به تعبيرى ديگر مردم رواج فساد و گسترش ظلم را مى بينند آثـار و عـلائم آن را مـشـاهـده مـى كـنـنـد و حـتى در صدد مبارزه با آن بر مى آيند ولى درك صـحـيـحـى از ريـشـه مـفـاسـد نـداشـتـه يـا از تـوجـه بـه عـوامـل اصـلى آن غـفـلت دارنـد. از ايـن رو از در روايات ياد شده از تاثير مثبت و منفى نظام حاكم بر كلمه بطون تعبير شده است ، البته اين بطون و پنهانى سبب آن مـى شـود كـه بـسـيـارى از مـردم در فـهـم ريـشه ها به بيراهه بروند و تنها در فكر برخورد با مظاهر فساد باشند و از باطن آن غفلت كنند.

- امر به معروف و نهى از منكر دستاورد حكومت اسلامى

قرآن كريم در مورد مومنان مى فرمايد:
الذيـن ان مـكـانـهـم فـى الارض قاموا لصلاه و اتوا الزكاه و امروا بالمعروف ونهوا عن المنكر (116)
آنـان كـه اگـر در زمـين اقتدارشان دهيم نماز را به پا مى دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.
از اين آيه استفاده مى شود تا مهم ترين دستاوردهاى حكومت اسلامى حاكميت ارزش هايى است كـه مـسـلمانان به آن اعتقاد دارند. از بين آن ارزش ها بر پا داشتن نماز به عنوان سـمبل عبادت و پرداخت زكاه به عنوان نمونه هاى اقتصادى ياد مى شود و پس از آن نـيـز از امـر بـه معروف و نهى از منكر كه پيام آور رواج همه خوبى ها و از بين رفتن همه بدى ها است ياد شده است .

هـر چند قبل از نزول اين آيات و پيش از تشكيل نظام اسلامى نيز مسلمانان نماز مى خواندند ولى در ايـن آيـه از نـمـاز بـه عـنوان برنامه حكومت اسلامى ياد شده است تا بدين وسيله اعلام شود كه اقامه نماز و پيوند با خدا جهت گيرى اساسى نظام اسلامى خواهد بود. هر چـنـد قـبـل از ايـن نـيـز مـسـلمـانـان بـه فـريـضـه امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر عـمـل مـى كـردند ولى اينك اعلام مى شود كه با تمكن در زمين رسيدن به اقتدار و فصل امر به معروف نهى از منكر در همه ابعاد آن گشوده مى شود چرا كه تا كنون امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر تـنها در دايره زندگى فردى مسلمانان ظهور مى يافت كه فقط يـكـديـگـر را به حق سفارش مى كردند ولى از اين پس كه دشمن را عقب زده و به قـدرت و حـكـومت دست يافته اند بايد امر به معروف و نهى از منكر را سر لوحه برنامه نـظـام اجـتـمـاعى آنها قرار گيرد و اگر تا ديروز بهانه حكومت مشركان بهانه اى براى بـروز مـنـكـرات يـا بـى تـوجـهـى بـه مـعروف بود امروز ديگر چنين مانعى وجود ندارد و شـرايـط بـراى تحقق اين دستور الهى فراهم شده است . از اين رو اگر اثرى از فساد در جـامـعـه ديده مى شود بايد به آن هجوم آوريد و ريشه هاى فساد و تباهى را از بيخ و بن بـركنيد؛ زيرا تا ديروز تنها ابرازتان براى انجام اين وظيفه زبان بود ولى امروز ابرازهاى لازم براى رواج خوبى و جلوگيرى از بدى ها را در اختيار داريد: زبان ، قلم ، شمشير؛ و در يك كلام با تشكيل نظام حكومت اسلامى نوبت به امر به معروف و نهى از مـنـكـر رسـيده است و اگر هنوز هم آرام و بى تفاوت نشسته ايد پس در انتظار چه روزى به سر مى بريد؟
الذين ان مكاناهم فى الارض ... امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر

- حكومت اسلامى و مسئوليت امر به معروف و نهى از منكر

مـا بـه طور معمول از امر به معروف و نهى از منكر دستور دادن با زبان (امر) و به نيكى ها باز داشتن با زبان (نهى ) از منكرات را مى فهميم . البته اگر امر به معروف و نهى از منكر ابن گونه تفسير شود حكومت اسلامى در اين باره وظيفه چندانى سنگينى ندارد چرا كه تنها وظيفه او گفتن خواهد بود در حالى كه اين فريضه امر به معروف و نهى از منكر درست نبوده مسئوليت دولت نيز فراتر از آن است .
فـقـيـه نـامـور، صـاحـب جـواهـر مـى گـويـد: ظـاهـر كـلمـه امـر و نـهـى قـول و گـفـتـار اسـت ولى بـر كـسـى كـه نسبت به نصوص و روايات آيات احاطه داشته بـاشد مخفى پوشيده نيست كه مراد از امر به معروف نهى از منكر اين است كه بدين وسيله معروف تحقق يابد و منكر رخت بر بندد نه اينكه تنها با زبان امر و نهى شود.(117)
عـلامـه مـجـاهـد شـيخ جواد بلاغى نيز در اين باره مى نويسند: از نظر لغت امر و نهى همان دسـتـور زبان است ولى از قرآن مى فهميم كه امر به معروف و نهى از منكر محدود به آن نيست و بلكه مقصود آن چيزى است كه به تحقق معروف كمك و از منكر جلوگيرى مى كند چه سـخـن و قـول بـاشـد و چـه كار و فعل جه به كارگيرى وسايلى كه به اين هدف جامعه عمل مى پوشاند.(118)
پـس وظـيفه دولت اسلامى از امر به معروف و نهى از منكر فراتر از امر و نهى با زبان بـه وسـيـله بـخـشـنـامـه بـايد دانست و بلكه مسئوليت در حد به كارگيرى تمام وسـائل بـراى تـحـقـق مـعـروف و جلوگيرى از منكر است مسئوليتى كه حضرت على (عليه السـلام ) در ديـبـاجـه عـهـد نـامـه مـالك اشـتـر از آن بـه اسـتـصـلاح اهـل مـصـر تـعـبـيـر مـى كـند مى فرمايد: ولايت مصر را به تو سپردم تا به اصلاح حال مردم بپردازى (119) . همان مسئوليتى كه آن حضرت در مورد ديگرى با اين جملات از آن ياد مى كند:
بـار خـدا تـو آگـاهـى آنـچـه را كـه انـجـام داده ام نـه بـه جـهـت مـيـل و رغبت در حكومت و نه براى به دست آوردن چيزى از كالاى دنيا بوده است بلكه براى ايـن اسـت كـه مى خواستم آثار دين تو را كه تغيير يافته است دوباره باز گردانم و در شهرهايت اصلاح پديد آورم تا بندگان ستم ديده ات آسايش و امنيت يابند، و احكام و حدود فراموش شده ات حاكم گردد.(120)
آنچه در اين بيان علوى ديده مى شود تفسيرى از همان رسالت امر به معروف و نهى از منكر است كه حضرت به عنوان فلسفه وجودى حكومت خود بر مى شمارد.
دولت اسلامى براى آنكه بتواند معروف را در جامعه گسترش دهد و منكر را از ميان بردارد بايد از شيوه ها و امكانات گسترده اى استفاده كند:
گاه از تهديد براى انجام يك معروف ،
و گاه از سرمايه گذارى مالى براى برداشتن يك منكر،
و گاه از كمك مالى براى براى جلوگيرى از تكرار جرم ،
و گاه ضرب و شتم نسبت به عوامل ترويج فساد،
و هر اقدامى كه به تحقق معروف و قلع و قمع منكر مى انجامد بر عهده حكومت اسلامى است .
مـنـابـع روايـى ما پر از رواياتى است كه بيانگر اقدامات حكومت اسلامى در عصر پيامبر (صـلى الله عـليـه وآله ) و حضرت على (عليه السلام ) براى تحقق معروف و بر انداختن منكر است .
اقـدامـات روشـنـگـرانه گروه هاى تبليغى اقامه حدود و سر انجام جنگ ها و همه در راستاى اقـامـه مـعـروف و قلع و قمع منكر بود. نقل زير نشان دهنده اين است كه جنگ امام على (عليه السـلام ) (هـمـچـون ديـگـر اقـدامـات حـكـومتى آن حضرت و پيامبر) همه در راستاى اين هدف متعالى بود.
در جـنـگ صـفـيـن مـردى از شـامـيان به ميدان آمد. امام (عليه السلام ) را طلبيد و پيشنهاد داد بـراى جـلوگـيـرى از ريـخـتـن خـون مـسلمانان هر دو سپاه دست از جنگ بردارند و امام (عليه السلام ) به عراق برگردد و شاميان به شام و هر كدام در محدوده خويش حكومت كنند و ارز تـعـرض بـه هـم خـود دارى كـنـنـد و امـام در جـواب فـرمـود: فـكـر ايـن جـنـگ مـرا بـه خـود مـشـغول فرموده است و خواب شب را از من گرفته است . بسيار در اطراف آن فكر كرده ام و پـيـامـدهـاى آن را سـنـجـيـده ام و خود را بر سر اين دو راهى يافته ام . جنگ يا كفر بر دين پـيـامـبـر (صلى الله عليه وآله ). خداوند تبارك و تعالى نمى پذيرد كه در زمين عصيان شـود و اوليـاى او سـاكـن بـنـشـينند و به ظلم گردن نهند و امر به معروف و نهى از منكر نـكـنـنـد. بـديـن جهت جنگ را آسان تر يافتم از اين كه در جهنم بين زنجيرها دست پا بزنم .(121)

-تشكيل گروه هاى امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر يك تكليف عمومى اين و ويژه گروه خاصى از مردم نيست ولى اين وظيفه نيز مانند بسيارى از تكاليف ديگر بايد در دو سطح به اجرا در آيد:
الف : در سطح همه نيروهاى مسلمان و آحاد امت اسلامى
ب ): در سطح نيروهاى ويژه و امت خاصى كه بدين منظور تربيت مى شوند.
در جـهـاد نـيـز شـيـوه عـمل نيز همين گونه است ؛ از يك سو جهاد و دفاع از اسلام و سرزمين اسـلامـى يـك وظيفه عمومى است و همه بدان اقدام مى كنند و زا سوى ديگر نيروهاى خاصى در غـالب نـيـروهـاى نـظامى تشكيل مى يابند و از سوى حكومت اسلامى تجهيز مى شـونـد و در آمـوزش هاى دينى نيز آحاد ملت نيز وظيفه تعليم و تعلم را در سطح وسيع و گـسـتـرده بـه عـهـده دارنـد. در عـين حال گروه خاصى به قصد نفقه كوچ مى كنند و تمام توان خود را براى شناخت عميق معارف اسلامى به كار مى گيرند.
از ايـن نـظـر تـعجبى ندارد كه در قرآن كريم از يك طرف از همه امت اسلامى خواسته است تات به صورت فراگير و خود جوش امر به معروف و نهى از منكر را به پاد دارند:
كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر(122)
شـمـا بـهـتـريـن امتى هستيد كه در ميان مردم پديد آمده ايد امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد.
از سوى ديگر انجام اين وظيفه را بر عهده گروه خاصى از مسلمانان قرار مى دهد
و لتكن منكم امنه يدعون الى الخير يامرون بالمعروف وينهون عن المنكر (123)
بـايد از شما جماعت و گروهى باشند كه دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر كنند(124)
در اين آيه از مسلمانان خواسته شده است تا از بين خود امتى براى امر به معروف و نهى از منكر تشكيل دهند. واژه امت كه براى اين گروه انتخاب شده اشاره به اين اسـت كـه ايـن گـروه بـايـد داراى هـدف مـشـخـص و هـمـاهـنـگـى كامل و وحدت رويه باشند. امين الاسلامى طبرسى امت را چنين تفسير كرده است :
الامه الجماعه التى على المقصد الواحد(125)
گروهى كه هدف واحدى را تعقيب مى كنند.
بـا تـوجـه بـه تـعـبـيـر دقيق اين آيه است كه مفسران فرموده اند: بايد در جامعه اسلامى گـروهـى مـتـعـهـد و قـدرتـمـنـد وجـود داشـتـه بـاشـنـد كـه امـر بـه معروف و نهى از منكر كنند.(126)
به تعبير علامه بلاغى :
كـلمـه امـت در ايـن آيـه شـريـفه اشاره به آن است كه امر به معروف و نهى از منكر زمانى تـاثـيـر دارد كـه هماهنگى و همكارى بين افراد آمرين به معروف برخوردار باشد چرا كه پراكندگى باعث مى شود تا هيچ كس نتواند به هدف دست يابد.(127)
از ايـن جـا روشن مى شود كه امر به معروف و نهى از منكر در سطح وسيع و همه جانبه آن بـراى كـليـه افـراد جامعه ميسور نيست و اين كار در تون كسانى است كه علاوه بر منطق و استدلال از اقتدار لازم براى برخورد با مفاسد برخوردار باشند و قدرت كافى در اختيار آنها قرار گرفته باشد.
امـت هـمان گروهى است كه از جانب حكومت اسلامى با برنامه مشخص و پشتيبانى قضايى و اجرايى براى انجام وظيفه امر به معروف و نخى از منكر قيام مى كنند.

- دايره حساب

از جـنـبه سازمان هايى كه در جامعه اسلامى سابقه طولانى دارد و چه بسا تاريخ آن به عهد رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) برسد دايره حسبه است كه وظيفه آن به طـور كلى امر به معروف و نهى از منكر و در مفهوم گسترده تر و با مراتب گوناگون آن اسـت . بـه فـردى كـه رد ايـن تـشـكـيـلات حـكـومتى انجام وظيفه مى كند محتسب مى گويند: