مقدمه
امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر يك واجب مهم اسلامى است كه
متاسفانه هم شناخت كافى در مـورد آن وجـود ندارد و هم به طور شايسته
مورد توجه قرار نگرفته است . حتى در جامعه اسـلامـى مـا بـا ايـن كـه
قـرآن و احـكـام در درجـه اول اهـمـيـت قـرار دارنـد، بـاز هـم ايـن
اصـل مـهم مورد كم مهرى و غفلت واقع شده است و توجه كافى بدان نشده است
. رهبر معظم انـقـلاب اسـلامـى حـضـرت آيـت الله خـامنه اى مد ظله
العالى در مورد اين بيانات مهم ايراد فرموده و در جلسات متعددى و تك تك
افراد جامعه را به اين امر مهم و توجه به اين واجب توصيه كرده اند.
مـا در ايـن كـتـاب بـه خـواسـت خـدا نـسـبـت بـه اهـمـيـت ايـن واجـب
شـرايـط آن عـواقـب و و عـوامـل بـى اعـتـنايى بدان و وظيفه حكومت
اسلامى بدان و... بحث خواهيم و كرد و اميد داريم بـرادران ديـنـى با
يادگيرى دقيق اين مباحث در اجراى آن كه ضامن فردى و اجتماعى است و كوشا
باشند.
پژوهشكده تحقيقات اسلامى
كليات
1. ضرورت و اهميت امر به معروف و نهى از منكر
انـسـان مـوجـودى است اجتماعى كه سرنوشتش با سرنوشت جامعه اى كه
در آن زندگى مى كـنـد ارتـبـاط دارد. سـود و زيـان كارهايى كه از انسان
سر مى زند هم به خود او باز مى گـردد وهـم بـه جـامـعـه مـتـاثـر مـى
كـنـد. عـلاوه بـر ايـن اعمال ديگران هم در زندگى انسان خالى از تاثير
نيست . از اين رو انسان همان گونه كه در اعـمـال و رفـتـار خـود
مـسـوليـت دارد در بـرابـر عـمـلكـرد افـراد جـامـعـه اى كـه نـيـز
مسئول است . در بينش اسلامى يك فرد مسلمان بايد پا به پاى نفس خود در
جهت اصلاح در جـهـت اصـلاح ديـگـران نـيـز بـكـوشـد. بـى تـوجـهـى
نـسـبـت بـه اعمال و رفتار ديگران و سرنوشت ديگران در واقع بى اعتنايى
به سرنوشت خويش است و اگـر فـسـاد و گـناه و فحشا و منكر در جامعه شيوع
يابد، آثار نامطلوب آن دامنگير همه افراد خواهد شد و حتى مومنان و
پارسيان نيز از شعله آن در امان نخواهند ماند.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در تبيين اين رسالت و هماهنگى مى
فرمايد:
كلكم راع و كلكم مسول عن رعيته
(1)
همه شما سرپرست همديگر هستيد و نسبت به زير دستان خود مسووليد.
اسلام از متعهدان خود مى خواهد كه خود را در برابر جامعه متعهد بدانند
و با مشاهده گناه و فـسـاد سـاكـت نـمـانـنـد بـلكـه همواره ديگران را
به خوبى امر كنند و از بدى باز دارند .تـاكـيدات مكرر قرآن كريم در
خصوص امر به معروف و نهى از منكر بيانگر اهميتى است كـه اسـلام بـراى
سـالم سـازى مـحـيـط اجـتـمـاعـى و مـبـارزه بـا مـفـاسـد و عوامل گناه
قائل است .
1.1 رستگارى در گرو امر
به معروف و نهى از منكر
و لتـكـن مـكنكم امه يدعون الى الخير و
يامرون بامعروف و ينهون عن المنكر و اولائك هم المفلحون
(2)
بايد از شما گروهى باشند كه دعوت به نيكى و خوبى و نهى از بدى كنند و
آنان همان رستگارانند.
دقت در اين آيه و آيه شريفه اى كه حزب الله
را رستگار معرفى نموده است الا ان حـزب
الله هـم المـفـلحـون
(3) مـى رسـانـد كـه امر
به معروف و نهى از مـنـكـر از ويـژگـى هاى مهم و ضرورى
حزب الله است و هيچ كس بدون قيام به امر
به معروف و نهى از منكر نمى تواند خود را در زمره
حزب الله بداند.
امـا ايـن كه امر به معروف و نهى از منكر چگونه مى تواند در رستگارى يك
جامعه تاثير بگذارد نيازمند توضيح است :
از تـجـربـيات قطعى بشر اين است كه اندوخته هاى
فكرى بشر با گذشت زمان به دسـت فـرامـوشـى سـپـرده مـى شود و مگر آن كه
پيوسته يادآورى شود و در مرحله تكرار قـرار گيرد. از اين جا است كه
پيوند عمل و علم مشخص مى شود. علم انسان را به عمل راهنامى مى كند و
عمل شايسته بر آگاهى و بينش آن مى افزايد. از اين رو در يك جامعه
اسلامى سالم بايد براى پاسدارى از معرفت و فرهنگ خويش بكوشند و نگهبان
از حريم و مـكـتـب آن باشند كه متخلفين از راه نيكى را از سقوط به ورطه
هلاكت باز دارند و با امـر بـه مـعـروف و نـهـى از منكر زمينه ساز
رفتار شايسته و در نتيجه تـقـويـت كـنـنـده افكار صحيح باشند. پس بى
اعتنايى به اين رفتار پايه رفتار سست انديشى هاى والا را در معرض
فراموشى قرار مى دهد(4)
2.1. ملاك امتيازات امت
اسلامى
كـنـتـم امـه اخـرجـت للنـاس تـامـرون
بـالمعروف و تنهون و عن المنكر و تومنون بالله ..(5)
.
شـما بهترين امتى بويد كه براى مردم ظاهر شده است ( چه اينكه ) امر به
معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.
در اين آيه شريفه از امت اسلامى به عنوان برترين
امت تمجيد. سر اين فضيلت امـر بـه
مـعـروف و نـهى از منكر معرفى شده است . پس آن گاه لياقت اين
افتخار بـزرگ را پـيدا مى كند كه اين ارزش والا در آن حاكميت داشته
باشد و مسلمانان با احساس وظـيـفـه مـسـئوليـت يكديگر را امر به خوبى و
نهى از بدى كنند. هر گاه اين سنت نيك در
مـيـان آنـان ضـعـيـف شـد و نـسـبت به امر به معروف و نهى از منكر در
سطح جامعه احساس وظيفه و تكلفى در آحاد مردم وجود نداشته باشد اين
فضيلت و برترى را از دست خواهند داد.
عـنـوان خـيـر الامـه يـك لقـب
تـشـريفاتى نيست تا همه بدان افتخار و مباهات كنند بـلكـه عـنـوان مـال
ارزشـمـنـدى است براى امر كنندگان به معروف و
نهى كنندگان از مـنكر .پس آنان چه در عصر نزول آيه و چه پس از
آن از انجام اين وظيفه شانه خالى كرده اند نصيبى از اين افتخار ندارند.(6)
بـا تـوجـه بـه ايـن مـساله و توضيحات همه مسلمانان گذشته را به وسيله
اين آيه نمى تـوان بهترين امت دانست چه اين كه امام صادق (عليه السلام
) فرمود: چگونه آنان كه امام عـلى و امـام حـسـن و امـام حـسـيـن
(عـليـه السـلام ) را بـه شـهـادت رسـانـده انـد بـهترين امت هستند؟(7)
نكته جالب توجه اينكه در آيه شريفه امر به معروف و نهى از منكر در كنار
ايمان به خدا قرار گرفته و اين نشانه اهميت اين دو فريضه بزرگ الهى و
بيانگر اين اسـت كـه ايـن واجب ضامن گسترش ايمان در ميان امت اسلامى
است و چنان چه اين دو فريضه اجرا نشود ريشه ايمان در دلها سست مى گردد
و پايه هاى آن فرو مى ريزد .
3.1.رسالت پيامبر (صلى
الله عليه وآله ) اسلام
از جمله وظايفى كه قرآن كريم براى پيامبر (صلى الله عليه وآله )
بر مى شمارد
امر به معروف و نهى از منكر است :
خذ العفو و الامر بالعرف و عن الجاهلين
(8)
با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير به نيكى امر نما و از نادانان روى
گردان باش .
الذين يتبعون الرسول النـبـى الامـى الذى
يـجـدوبـا عـنـدهـم فـى التـوريـه و الانـجـيـل يـامـرهـم بـالمـعـروف
و يـنـهـاهـم عـن المـنـكـر و يـحـل لهـم الطـيـبـات و يـحـرم عـليـهـم
الخـبـائث ئ يـضـع عـنـهـم اصـرهـم و الا غلال التى كانت عليهم
(9)
آنـان كـه از رسـول خـدا و پـيـامـبـر امـى اى پـيـروى كـنـنـد كـه در
تـورات و انـجـيل كه در نزدشان است نام
او را نوشته مى يابند ائو ايشان را به معروف و از مـنـكـر نـهـى مـى
كـنـد و پـاكـى را حـلال و پـليـدى را حـرام مـى گرداند و سنگينى ها و
زنجيرهايى كه بر ايشان بود بر مى دارد.
در ايـن آبـه پـنـج ويـژگـى اساسى براى مكتب اسلام بر شمرده مى شود، كه
هيچ يك از شرايع گذشته داراى اين امتيازها و حد امكان بوده اند.
1.امـر بـه مـعـروف 2.نـهـى از مـنـكـر 3.حـلال كـردن پـاكـى هـا4.
حـرام كـردن پـليـدى ها 5.برداشتن غل ها.
علامه طباطبايى در اين باره اين آيه مى نويسد:
ظـاهـر آيـه دلالت و حـداقـل اشـعـار دارد بـر ايـن كه مساله امر به
معروف و نهى از منكر و خلاصه امور پنج گانه مذكور در اين آيه از مختصات
پيامبر اسلام و ملت بيضاى او است - بـراى ايـن كـه هـر چـنـد بـه
شـهـادت قـرآن كريم ساير صالح نيز به وظيفه امر به مـعـروف و نـهـى از
مـنـكـر قـيـام كـردنـد و طـيـبات را حلال خبائث را حرام دانسته اند هر
چند بـرداشـتن موانع و غل و بندها معنوى در شريعت عيسى (عليه السلام )
بوده است الا اين كه هـيـچ خـردمـنـدى تـرديد ندارد كه دين پيامبر
اسلام يگانه دينى است به امر به معروف و نـهـى از مـنكر اهميت فراوان
دارد و دعوت آنان كارى جز دعوت زبانى نبوده است به جايى رسـانـيـد و آن
را آن قـدر تـوسـعـه داد كـه بـا جـهـاد بـا امـوال و نفس گرديد تنها
دينى است كه در مورد همه امور مربوط به زندگى بشر و همه شـئون و
اعـمـال وى را بـرشـمـرده و دو قـسـم طـيـبـات و خـبـاثـت تـقـسـيـم و
طـيـبـات را حـلال و خـبـائث را حـرام شـمـرده اسـت و ديـنى است كه همه
احكام و تكاليف شاقه اى كه در سـايـر اديـان خـصـوصا در دين يهود و به
دست احبار و ملايان ايشان رخنه پيدا كرده است نسخ كرد و از بين برد. پس
حد اعلا و امور پنج گانه مذبور تنها و تنها در اسلام يافت مى شود.(10)
از ايـن رو فـريضه امر به معروف و نهى از منكر را يكى از ملاك هاى
برترى مكتب اسلام شمرد كه به واسطه آن از آيين ديگر انبيا با ارزش تر
است .
امـر به معروف و نهى از منكر علاوه بر آنكه از ويژگى هاى مكتب اسلام و
رسالت پيامبر (صـلى الله عـليـه وآله ) اسـت بـه بـيـان قـرآن كـريـم
بـه مـهـم تـريـن آرمـان هـاى تشكيل دهنده حكومت اسلامى نيز مى باشد؛
الذيـن ان مـكـانـهـم فى الارض اقاموا الصلاه
واوتوا الزكاه وامرو بالمعروف ونهوا عن المنكر بالله علاقبه الامور
(11)
همان كسانى كه هرگاه در زمين به آنان قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى
دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و پايان
همه كارها از آن خدا است .
امـر بـه مـعـروف و نـهـى از منكر از مهم ترين برنامه هايى است كه
خداوند انجام آن را از پيامبرانش خواسته است و كسى كه به اين برنامه
هاى الهى همت گمارد و همگام با انبياى الهـى بـه انـجـام رسـالت
عـظـيـم آنـان پـرداخـتـه اسـت . بـه تـعـبـيـر رسول خدا (عليه السلام
) خليفه خدا و رسولش خواهد شد:
و مـن امـر بـالمـعـروف و نـهـى عـن المـنكر فهو
خليفه الله فى الارض و خليفه رسوله
(12)
4.1. برترين نيكى
فـريـضـه امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر در بـعـضـى
روايـات ديـگـر و اعـمـال پـسـنـديـده بـرتـر شـمرده شده است . تا جايى
كه امير مومنان (عليه السلام ) مى فرمايد:
مـا اعـمـال البر كلها الجهاد فى السبيل الله
عند الامر بالمعروف ونهى المنكر الا كنفثه فى البحر لجى
(13)
هـمـه اعـمـال نـيك و حتى جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف
همچون رطوبت دهان در مقايسه با درياى پهناور است .
در ايـن بيان علوى كليه اعمال به رطوبت دهان و امر به معروف و نهى از
منكر به درياى پـهـنـاور تـشـبـيـه شـده اسـت تـا عـظـمـت ايـن عـمـل
در مـقـابـل ديـگـر اعمال شايسته جلوه گر شود.(14)
شـايـد سـر برترى امر به معروف و نهى از منكر بر ساير عبادات و نيكى ها
اين باشد كـه قـوام ، اسـتـمرارى و استوارى در گرو برپايى اين دو فريضه
بزرگ است . علاوه بـر آن جـهـاد و مـبـارزه با فساد و موانع خارجى است
فرد و جامعه مى تواند با مبارزه با دشـمـن خـارجـى بـه مـوفـقيت نايل
آيد كه موانع و مفاسد داخلى در پرتو امر به معروف و نهى از منكر ريشه
كن كرده باشد.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
ان الامـر بـالمـعروف و عن النهى عن المنكر
فريضه عظيمه بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المكاسب و ترد
المظالم وتعمر الارض و ينتصف من الاعداد يستقيم الامر(15)
امر به معروف و نى از منكر يك فريضه بزرگ الهى است كه ديگر واجبات به
وسيله آن تـحـقـق پـيـدا مـى كـنـنـد و در پـرتـو آن راه هـا امـن شـده
و كـسـب هـا در مـسـيـر حـلال و مـشـروع قـرار مـى گـيرد از ستم
جلوگيرى و از زمين آباد مى شود و حق از دشمنان باز پس گرفته مى شود امر
دين و دنيا قوام مى يابد.
امام حسين (عليه السلام ) فرمود:
... آنـهـا اذا اديـت و اقـيمت استقامت الفرائض
كلها هينها و صعبها ذلك ان الامر لالمعروف و النـهـى عـن المـنـكـر و
دعـاء الى الاسـلام مـع رد مظالم و محافظه الظالم وقسمه الفى ء و
االغنائم و اخذ صدقات من مواضعها و وضعها فى حقها
(16)
(خـدا مـى دانـد) اگـر امـر بـه مـعـروف ونـهـى از مـنـكـر انجام گيرد
تمام واجبات الهى چه تـكـليـفات آسان و چه وظايف سخت به پا داشته مى
شود، چرا كه با انجام اين وظيفه همه بـه اسـلام فرا خوانده مى شوند و
از ستم جلوگيرى و با ستم پيشگان مبارزه مى شود و بـه وسـيله آنان غنائم
و در آمدهاى ديگر بيت المال عادلانه تقسيم و ماليات ها جمع آورى و به
افراد مستحق پرداخت مى شود.
پس امر به معروف و نهى از منكر در عرض
ديگر واجبات قرار نمى گيرد بلكه عـمـل خـيـرى اسـت كـه بـه بـركـت آنها
همه نيكى ها رشد مى كند و چه بسا در اثر قيام يك
امـر كـنـنـده به معروف جامعه اى به سوى سعادت حركت كند و از
گرداب گناه و فساد نجات يابد.
5.1. عامل تثبيت ارزشها
وريشه كنى مفاسد
حركت در مسير هدايت از و راه امكان پذير است :
1. رشد معنوى با توجه به
انگيزه هاى درونى :
انسان هايى كه در جهت تقويت نيروى ايمان تلاش كرده اند و در
صحنه جهاد اكبر بـه مـوفـقـيـت و
پـيـروزى دست يافته اند و به سرعت به سوى رفتار شايسته جذب مى شوند و
همان عامل درونى آنها را از بديها باز مى دارد:
ان الصلاه تنهى عن الفحشاء و المنكر(17)
2. هدايت و ارشادهاى
بيرونى
بـديـهـى اسـت كـه افـراد جـامـعـه را نـمـى تـوان بـه حـال
خـود وا گـذاشـت ونيز نمى توان به اين حد بسنده كرد كه هر كس خود را
اصلاح كند بلكه امر به معروف و نهى از منكر با توجه به نكات زير ضرورى
است :
اول : آنكه انگيزه هاى معنوى در همه افراد به حدى قوى نيست كه آنها را
در مسير صلاح و هدايت قرار دهد و از منكرات باز دارد. بنابراين
امر به معروف و نهى از منكر رشد مـعـنـوى
در افـراد بـه وجـود آمـده پـرتـو ايـمـان و نور معنويت را بر جان
انسان هاى پاك سرشت مى تاباند و رسوبات هوا و هوس را از اعماق جان و
فطرت آنها مى زدايد.
دوم آنـكـه : فـرمـان دادن ديگران به خوبى ها
اعلام حمايت از نيكوكاران و تقويت جـبهه مومنان است و
باز داشتن از بدى ها بهترين مبارزه در
جهت تضعيف جبهه كافران مى باشد و به فرموده امير مومنان (عليه السلام
):
مـن الامـر لاامـعروف شد ظهور المومنين و من نهى
عن المنكر ارغم انوف الكافرين
(18)
آن كـه امـر بـه معروف مى كند از مومنان پشتيبانى كرده و باعث دلگرمى و
اقتدار آنان مى شود و هر كس نهى از منكر مى كند بينى كافران را به خاك
مى مالد.
در جـامـعـه اى كـه امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر زنده است مومن در
پيمودن راه حق احساس تنهايى نمى كند بلكه
افراد زشت كار خود را در غربت و تنهايى مى بيند و اين احساس عاملى براى
رها كردن رفتار ناشايسته توسط آنان خواهد بود.
علاوه بر آن امر به معروف و نهى از منكر نقش ارزنده اى در جريان احكام
و حدود الهى دارد و پـشـتـوانـه مـحـكـمـى براى تثبيت ارزش ها و ريشه
كنى مفاسد اجتماعى محسوب مى شود؛ تجربه نشان مى دهد كه در طول تاريخ
پرنشيب و بر فراز اسلام هر گاه مسلمانان نسبت بـه هـم احـسـاس
مـسـئوليـت مـى كـردنـد و ويـكـديـگـر را بـه اعـمـال شـايـسـتـه دعـوت
مـى كردند و از بدى ها باز مى داشتند ديگر دستورات الهى نيز ارزش خـود
را در مـتـن جـامـعـه پـيـدا مـى كـرد و گـنـاه در جامعه كمتر رخ مى
داد. در غير اين صورت ديگر احكام الهى از قبل نماز روزه زكات حج و...
هر روز كمرنگ تر و بى فروغ تر مى گشت .
حضرت على (عليه السلام ) در اين باره مى فرمايد:
قوام الشريعه الامر بالمعروف والنهى عن المنكر(19)
قوام و جوهره وجودى شريعت امر به معروف و نهى از منكر است .
همچنين از روايات مذكور استفاده مى شود كه برخلاف پندارد بعضى از مردم
- كه امر به مـعروف و نهى از منكر را در يك سلسله مسائل عبادى محدود مى
دانند - دايره اين دو فريضه بزرگ اسلامى همه اصلاحات اعتقادى فرهنگى
اخلاقى اجتماعى را در بر مى گيرد.
آرى به دليل همين ارزش ها و اهميت است كه فقهاى بزرگ اسلام به امر به
معروف و نهى از مـنـكـر عنايت ويژه اى مبذول داشته اند آن دو را جز
ابواب مهم فقهى آورده و وجوبشان را به وسيله ادله چهار گانه ( كتاب سنت
اجماع عقل ) به اثبات رسانيده اند.
همچنين بر آنچه ذكر شد اين نكته را مى توان افزود كه امر به معروف و
نهى از منكر جز ضروريات دين مقدس اسلام هستند و هرگاه كسى از روى علم و
عمد آن دو را منكر شود كافر محسوب مى گردد!
6.1.امر به معروف و نهى
از منكر در سيره انبياء (عليه السلام )
امـر به معروف و نهى از منكر اصلى است كه
تمام پيامبران ياد آور آن شده اند. دعوت بـه نـيكى و باز داشتن از زشتى
محور دعوت تمام انبياى الهى است و آنان سراسر دوارن نبوت را در اين
مسير سپرى كرده اند به فرموده امام باقر (عليه السلام ):
ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل
الانبياء ومنهاج الصالحين
(20)
همانا امر به معروف و نهى از منكر سيره انبياء و شيوه صالحان است .
قـرآن كـريـم سند گويايى است كه در آيات فراوانى به مجاهده پيامبران در
راه امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر گـواهى مى دهد. در يك نگاه گذرى
آياتى كه اين بعد رسالت انبياء را تعيين مى كند به چهار دسته تقسيم مى
شود:
دسته اول : آياتى كه سيره عملى انبياء را در مورد امر به معروف و نهى
از منكر باز گو مـى كـند. در قرآن از هدف انبياء با تعبيرات مختلفى ياد
شده است : عبادت خدا اصلاح دعـوت بـه خـدا اقـامه قسط و... اين تعبيرات
گوناگون تفسير از محتواى گسترده و غنى معروف در سيره آنان است .به اين
آيات توجه كنيد:
ولقد بعثنا فى كل امه رسولا ان عبدوا الله و
اجتنبوا الطاغوت
(21)
در هـر امـتـى پـيـامـبـرى مـبعوث كرديم تا اعلام كند كه خداى يكتا را
بپرستيد و از طاغوت پرهيز كنيد.
در ايـن آيـه هـدف بـعثت هر پيامبرى دعوت به عبادت خدا و پرهيز از
طاغوت ذكر شـده اسـت . البـتـه عـبـادت خـدا هـمـان عـمـل شـايسته و
پسنديده اى است كه مهم ترين ركن مـعـروف را تـشـكيل مى دهد چه اين كه
طاغوت در غالب شركشان و طغيان گـرى درونـى هـواى نـفـسـشـان در شـكـل
بـيـدادگـرى بـيـرونـى بـزرگ تـرين مـنـكـر اسـت ، از ايـن رو
اجـتـنـاب از طـاغـوت در مراحل گوناگون آن از مراتب نهى از منكر
شمرده مى شود.
دسـته دوم : آياتى كه مصاديق معروف و
منكر را كه انبيا به آن پرداخته اند
تبيين مى كند. بنابراين قرآن در مورد حضرت شعيب مى فرمايد:
و مـا بـه سـوى اهـل مـديـن بـرادرشان شعيب را به رسالت فرستاديم .او
گفت : اى مردم ! خـداى يـكتا را كه جر او خدايى نيست پرستش كنيد و در
كيلو وزن كم فروشى نكنيد من خير شما را در آن مى بينم . من مى ترسم از
روزى كه شما را اعذاب سخت فرا گيرد. اى قوم ! در سـنـجـش كيل و وزن
اجناس عدالت داشته باشيد و به مردم نفروشيد و در زمين به فساد بر
نخيزيد.(22)
من ( از اين امر و نهى شما) جز اصلاح تا حدى كه بتوانم نمى خواهم .(23)
اين آيات نشان مى دهد كه در منطق انبياء منكر
مفهومى گسترده و مصاديق زيادى دارد. همچنين از اين آيات مى توان فهميد
كه كه انبياى الهى كه براى اصلاح قيام مى
كـنـنـد راه رسـيـدن بـه اصـلاح را در
چـه مى دانند. آنان اصلاح را در گرو مهار كـردن سـئد جـويـى ظـالمـانه
دانست و برخورد با كسانى كه قسط و عدالت را در روابط تجارى رعايت نمى
كنند وظيفه خود مى دانند.
بسط عدالت در جامعه هدفى است كه انبياء
براى آن مبعوث شده اند:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات .... ليقوم الناس
بالقسط(24)
ولى در هر زمان عدالت با دشمنانى رو به رو است و انبيا عهده دار مخالفت
با آنان هستند؛ از اين رو است كه صف مقدم مخالفان پيامبران
ملا و مترفين قرار دارند.
چون در عصر حضرت شعيب بيشترين گناه و فساد در جامعه از ناحيه
تراز داران از راه ظلم احجاف در معامله
بود اين پيامبر الهى امر به معروف و نهى از منكر را متمركز اين بخش
كرده بود.
در ايـنـجـا شـيـوه بـرخـورد واكـش مـخـالفـان نـيـز كـه در قـرآن
نـقـل شده است جالب و قابل توجه است : آنها در جواب حضرت شعيب به مسخره
مى گفتند: آيـا نـمازت تو را امر مى كند كه مار
را در اموالمان آن گونه كه مى خواهيم باز دارى
(25)
از پاسخ حضرت شعيب به آنان فرمود: من جز اصلاح
نمى خواهم روشن مى شود كـه ايـن گـونـه آزادى اقـتصادى كه مطلوب
آنان بود با اصلاح جامعه منافات دارد و به فساد جامعه مى انجامد. اگر
بخواهد جايگزين شود به ناچار بايد اين آزادى مهار شود.
دسـتـه سوم : آياتى كه نشان مى دهد امت هاى گذشته نيز موظف به امر به
معروف و نهى از منكر بوده اند:
ايـسـوا سـواء من اهل المتاب الامه ... يامرون
بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون ف يالخيرات
(26)
همه اهل كتاب يكسان نيستند گروهى از آنها... امر به نيكى و نهى از
بدكارى مى كنند و در نيكوكارى مى شتابند.
لو لا يـنـهم الربنايون و الاحبار عن قولهم
الاثم و اكلهم السحت يبئس ما كانوا يصنعون
(27)
چـرا عـلمـا و روحـانـيـون آنـان را از گـفـتار زشت و خوردن حرام باز
نمى دارند همانا كارى بسيار زشت مى كنند!
قرآن خبر مى دهد كه عده اى از قوم حضرت موسى (عليه السلام ) كه به نهى
از منكر مى پرداختند از عذاب الهى رهايى يافتند و ديگران به واسطه عذاب
به هلاكت رسيدند:
فلما نسوا ماتذكروا به انجينا الذين ينهون عن
السواء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس
(28)
و چـون از آنـچـه بـه ايـشـان تـذكر داده شده بود غفلت ورزيدند كسانى
را كه از بدى و زشـتـى نـهـى مـى كـردنـد نـجـات داديـم و آنـهـا كـه
سـتم كردند به واسطه فسقشان به بدترين عذاب گرفتار كرديم .
حضرت لقمان به فرزندش سفارش كرد:
يابنى اقم الصلاه وامر بامعروف و انه عن المنكر
و اصبر على ما اصابك
(29)
فرزندم نماز را به پاى دار امر به معروف و نهى از منكر كن و در مصيبتها
شكيبا باش .
عـلاوه بـر آيـات مـزبـور كـه بـر وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در
امت هاى گذشته گـواهـى مـى داد ايـن مـطـلب در ايـن روايـات نـيـز
آمـده اسـت . بـراى مـثـال حـسـن بـن عـلى بـن
فـاضـل از امـام هـشـتـم (عـليـه السـلام ) سـوال مـى كـنـد كـه
چـرا حواريون
(30) را به اين نام خوانده اند؟ آن حضرت (عـليـه
السـلام ) فـرمـود: چون آنها خود پاك بودند و با ارشاد موعظه ديگران را
نيز از گناه پاك مى كردند.(31)
دسـتـه چـهـارم : آيـات كه سبب هلاكت برخى از امت هاى گذشته را بى
توجهى به امر به معروف و نهى از منكر مى داند .از جمله :
فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقيه ينهون
عن الفساد فى الارض قليلاممن انجينا منهم و اتبع الذين ظلموا ما اترفوا
فيه و كانوا مجرمين
(32) چرا در امت هاى گذشته مـردمـى خـردمـنـد
وجـود نـداشـتـنـد كـه مـردم را از
فـسـاد و اعمال زشت نهى كنند مگر آن عده كم
مومنانشان كه نجاتشان داديم و ستمكاران به دنـبـال ناز و نعمتى
كه در آن بودند رفتند و آنان بزه كار بودند بدين
جهت همه هلاك شدند
لعـن الذيـن كـفـروا مـن بـنـى اسرائيل عل يلسان
داود و عيسى ابن مريم ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون * كانوا لا يتناهون
عن المنكر بعلوه
(33)
كافران بنى اسرائيل به زيان داود و عيسى بن مريم لعنت شدند؛ زيرا
نافرمانى خداوند فـرمـودنـد و از حـكـم حـق سـركشى كردند. آنها هيچ گاه
از كار زشت يكديگر را نهى نمى كردند.(34)
7.1.امر به معروف و نهى
از منكر در سيره ائمه (ع )
ائمه (عليه السلام ) پيوسته در دو بعد علمى و عملى بر انجام اين
دو فريضه مهم تاكيد كرده اند.
بعد علمى (بعد شناختى )
مـنـظـور ايـن بـعـد تـبـيـيـن جـايگاه امر به معروف و نهى از
منكر در معارف اسلامى و بيان ضـوابـط و مـراتـب مـخـتـلف اسـت .
روايـات زيادى از آنان در اين زمينه از آنان به دست ما رسـيـده اسـت .
بـرخـى از ايـن آيـات را در درس هـاى گـذشته ياد آور شديم . و به عنوان
نـمـونـه شـيـخ حـر عـامـلى در كـتـاب وسائل الشيعه بيشتر از هفتصد
روايت از ائمه (عليه السـلام ) در ايـن بـاره نـقـل كـده اسـت . ايـن
تـعـداد روايـت غـيـر از رايـاتـى اسـت مه محدث جـسـتـجـوگـر مـيـرزا
حـسـيـن نـورى در مـسـدتـدرك الوسائل جمع
آورى كرده است .
مـجـمـوعـه روايـات ائمـه (عـليـه السـلام ) دربـاره امـر به معروف و
نهى از منكر گنجينه ارزشـمـنـدى اسـت كـه در راه اجـتـهـاد و
اسـتـنـبـاط در طـول تـاريـخ را اهـل نـظـر مـى گشايد و زواياى گوناگون
اين مساله را از ديدگاه فقه اخلاق تفسير و... در اختيارشان قرار مى
دهد.
بـه خـوبـى مـى تـوان حدس زد كه اين بيانات نورانى و هدايت گر به
دستمان نرسيده است امروز اين اصل مهم اسلامى
با چه تحريف ها و سو برداشت هايى رو به رو شـده بـود! آيـا
بـرخـورد تـحـجـر آمـيـز بـا آن نـداشـتـيـم و آن را بـه صـورت يـك
اصـل تـعـبـدى و بـر كـنـار تـدبـر و تـفـكـر رد نـمـى آوريـم ؟ يـا
مـانـنـد اهل حديث بخش هاى مختلف آن را حذف نمى كرديم ؟ و....
بـا طـرح بـحـث همه جانبه امر به معروف و نهى از منكر از سوى ائمه
(عليه السلام ) در دوران 250 سـاله دوران امـامـت ( بـعـد از وفات
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) تا شروع غـيـبـت صـغـرى ) از يـك سـو اين
موضوع حياتى زنده نگه داشته شد و از سوى ديگر با تـبـيـيـن بـخـش هـاى
گـونـاگـون آن بـا تـحـليـل عـمـيـق و اصـيـل عرضه شده است تحريف گران
و كج انديشان نتوانستند در آن انحرافى به وجود آورند.
بُعد عملى
امـامـان شـيـعـه عـلاوه بـر بعد تحليل علمى و ارائه مباحث امر
به معروف و نهى از منكر در سـيره خويش نيز اهتمام فراوان به اين اصل
سرنوشت ساز و حساس داشتند. در اين جا به عنوان نمونه به مواردى اشاره
مى شود:
1. جـنـگ مـسـلحـانـه بـراى اقـامـه مـعـرفـت و
بـاز داشتن از منكر: للّه
موقعيت مبارزه مستقيم به شكل مسلحانه در ميدان
نبرد و جنگ در دوران امامت ائمه (عليه السلام ) تـنـهـا در براى حضرت
على (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) پيش آمد و در هر دو
مـقـطـع تـاريـخـى امـر بـه مـعـروف و نـهـى از
مـنـكـر اصـلى تـريـن عامل مبارزه از سوى آن پيشوايان معصوم
بود.
در جـنـگ صـفـيم مردى خدمت حضرت على (عليه السلام ) رسيد و تقاضاى
مصالحه كرد تا مـعـاويه و يارانش به شام برگردند و حضرت نيز به همراه
سپاهيان خود به عراق باز گـردد. حضرت على (عليه السلام ) ضمن رد اين
پيشنهاد علت اصرار خود بر ادامه مبارزه را اقامه
امر به معروف و نهى از منكر ذكر كرد.
ان الله تـبـارك وتعالى لم يض من اوليائه ان يعص
فى الارض و هم سكوت مذعنون لا يـامـرون بـالمـعـروف و لا يـنـعـون عـن
المـنـكـر فـوجـدت القتال اهون عل يمن معالجه الاغلال فى جهنم
(35)
خـداونـد از اوليـاى خـود راضـى نـيـسـت كه هنگام گناه در روى زمين
آنها ببينند و بدانند و ساكت باشند و امر به معروف و نهى از منكر نكنند
از اين جهت جنگ را بر خودم آسان تر از تحمل غل هاى جهنم يافتم .
ايـن بـيـان عـلوى علاوه بر آنكه فلسفه جهاد را از ديدگاه آن حضرت بيان
و تشريح مى كـنـد نـشـان مـى دهـد كـه امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر
در نزد ايشان چه جايگاه والايى بـرخـوردار اسـت كـه بـه واسـطـه آن
تـمـام مـشـكـلات و حـتـى كـشـتـه شـدن را بـايـد تحمل كرد و در هيچ
شرايطى نبايد به ترك آن رضايت داد كه نتيجه ترك آن گرفتارى در غل هاى
جهنم خواهد بود.
امـام حسين (عليه السلام ) نيز فلسفه قيام خود را در برابر يزيد بن
معاويه امر به معروف و نهى از منكر مى داند
ذكر مى كند و در وصيت نامه خود به محمد بن حنفيه مى نويسد:
وانـى لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا
ظالما و انما خرجت لطلب الصلاح فى امه جدى (صلى الله عليه وآله ) اريد
ان امر بالمعروف وانهى عن المنكر....
(36)
من از روى خود خواهى و يا براى خوشگذرانى و يا براى فساد و ستمگرى از
مدينه خارج نشدم بلكه طالب مصلحت امت جدم و خواستار امر به معروف و نهى
از منكر هستم .
در بين متفكران اسلامى شهيد مطهرى درباره پيوند و ارتباط قيام امام
حسين (عليه السلام ) بـا امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر كلامى عميق
لطيف دارد وى مى گويد: امر به معروف و نـهـى از مـنكر ارزش نهضت امام
حسين (عليه السلام ) را بالا برد امام حسين (عليه السلام ) نيز ارزش
امر به معروف و نهى از منكر را بالا برد.(37)
2.برخورد با وابستگان به
دستگاه حكومت ظلم :
امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر
ائمـه (عـليه السلام ) بيشتر از آن به موارد جزئى در شـكل تذكر به برخى
از ياران و اصحاب خود خلاصه شود بلكه آنان حساس ترين مهم تـريـن
نـقـاطـى را كـه بـاعث فساد و در جامعه و انحراف در دين مى شد براى
نهى از مـنـكـر انـتـخـاب مى كردند.
برخورد امام سجاد (عليه السلام ) با محمد بن مسلم زهرى عالم وابسته به
دستگاه حكومت اموى نمونه اين مطلب است كه حضرت با تازيانه امر به معروف
و نهى از منكر او را تنبيه مى كند:
و بدان كه كمترين كتمان و حق سبك ترين بارى كه بر دوش دارى اين است كه
وحشت ظالم را به انس تبديل كردى و راه گمراهى را با نزديكى خودت بدو و
اجابت دعوت او برايش هـمـوار كـردى ! وه چـه مـى تـرسـم كـه فرداى
قيامت به همراه خائنان گرفتار گناه خود بـاشـى و از ايـن كـه هـر چـه
بـگـيـرى بـه خـاطـر كـمـك بـه ظـالمـان مسئول آن باشى . تو مالى را كه
گرفتى از آن تو نيست و به كسى نزديك شدى كه كه حـق هـيـچ كـس را ادا
نـكرده است تو هم با تقرب به او هيچ باطلى را رد نكردى . تو دوست داشتى
كسى را كه با خدا مى جنگد. آيا چنان نيست كه تو را دعوت كردند و قطبى
ساختند براى چرخاندن ستم خود و تو را پل ساختند تا از آن عبور كنند و
تو را نردبان گمراهى خود ساختند؟...
(38)
3. حـمايت از قيام ها
نهضت هايى كه براى امر به معروف و نهى از منكر انجام مىگرفت :
نـمـونه اين گونه حركت هاى انقلابى قيام زيد بين على بن حسين
(عليه السلام ) است كه عـلمـاى بـزرگ فـلسفه قيامش را امر به معروف و
نهى از منكر دانسته اند. از آن جمله شيخ مـفـيـد در او مـى نـويـسـد:
بـا شـمـشـير قيام مى كرد و امر به معروف و نهى
از منكر مى كرد(39)
زيـد بـر اسـاس روايـات و عـلماى بزرگ قيام خود را با اجازه امام صادق
(عليه السلام ) انجام داد.(40)
امـام بـاقـر (عـليـه السلام ) نيز زيد را گرامى داشت و موضوع مخالفت
او را عليه ظلم و ستم اموى را تاييد مى نمود و مى فرمود:
اين زيد بزرگ خاندان من است و به خونخواهى آنان بر خواهد خاست .(41)
يـكـى از نوادگان امام حسن مجتبى (عليه السلام ) به نام حسين بن على (
معروف به شهيد فـخ )كـه در زمـان امام كاظم (عليه السلام ) قيام كرد به
شهادت رسيد گفته است : ما قـيـام و خـروج عـليـه
ظـلم نـكـرديـم مـگـر ايـن كـه قـبـل از اقـدام بـه اهـل بـيـت و
مـوسـى بـن جـعـفـر (عـليه السلام ) مشورت كرديم و ايشان را به امر به
قيام كرد(42)
و وقتى امام كاظم شهيد فخ را ديد فرمود:
انـا لله و انـا اليه راجعون مضى والله مسلما
صالحا صواما قواما آمرا بالمعروف ناهيا عن المنكر ما كان فى اهل بيته
مثله
(43)
مـا از خـدايـيـم و به سوى خدا باز مى گرديم . به خدا قسم در حالى كه
مسلمان ، صالح تر روزه دار، نماز شب گزار، آمر به معروف و ناهى المنكر
بود از دنيا رفت و در خانواده اش مانندى نداشت .
2. شناخت معروف و منكر
- ضرورت شناخت معروف و منكر
بـراى امـر بـه مـعـروف و نـهـى از منكر بايد
معروف و منكر
را شناخت و دانست چه كارى در محدوده معروف
قرار دارد تا امر بدان لازم گردد و چه كارى را در مـحـدوده
مـنكر جاى مى گيرد تا نهى از آن واجب
باشد. از اين رو آنان كه بدون شـنـاخـت صـحـيح از معروف و منكر ديگران
را امر و نهى مى كنند نه تنها خدمتى انجام نمى دهـنـد بـلكـه چـه بـسـا
بـاعـث گـمـراهـى ديـگـران نـيـز مـى شـونـد. هـمـچـون طـبـيـبـى كه
قـبـل از شـنـاخـت درد و تـشـخيص بيمارى به نوشتن نسخه و دارو بپردازد
يا راهنمايى كه بـدون اطـلاع از راه در صـدد هـدايـت گـم شـدگـان باشد.
از اين رو فقيهان بزرگ شيعه اوليـن شـرط وجـوب امـر بـه مـعـروف و
نـهـى از مـنـكر را آگاهى از معروف و منكر دانسته اند.(44)
- معروف و منكر در لغت
راغب اصفهانى كه در تبيين واژه هاى قرآن از تبحر و ذوق خاصى
برخوردار است ، معروف و مـنـكـر را ايـن گـونـه مـعـنـى كـرده اسـت :
مـعـروف بـه عـمـلى گـفـته مى شود كه از راه عـقـل يا شرع نيكوييش
شناخته شده باشد و منكر به كارى گفته مى شود كه به واسطه عقل يا شرع
نيكوييش انكار شده باشد.(45)
مـفـسـر عـظـيـم الشان طبرسى نيز مستابه همين تعريف را ذكر كرده است :
مقصود از معروف هـمـان حـق اسـت كـه حـق
عـقـل و شـرع را بدان فرا مى خواند چون آن از صحيح مى شـمـارد بـرخـلاف
مـنـكـر كـه عـقل و شرع از آن بيزار هستند چرا نمى توان آنها را صحيح
بشمارد پس هر چه را كه بتوان صحيح شمرد و جايز شمرد
معروف و هر چيزى را كه نتوان چنين معرفى
نسبت به آن پيدا كرد منكر است .(46)
مـجـمـع البـحـريـن نـيـز مـعـروف را
ايـن گـونـه تـفـسير نموده است : معروف نام فـراگـيـرى بـراى هـر چيزى
است كه مصداق اطاعت الهى و نزديكى به خدا و خدمت و نيكى به مردم شناخته
شده است .(47)
- دايره معروف و منكر
از طريق توضيحات بالا روشن شود كه معروف و منكر دايره وسيعى
دارند و معروف تنها در معدوده عبادت و يا
نيكى به مردم خلاصه نمى شود.
اسلام از باب اين كه نخواسته است موضوع امر به معروف و نهى از منكر را
به امور معين مـثـل عـبـادت مـعـاملات اخلاقيت و محيط خانوادگى و...
محدود كند از كلمه عام معروف يعنى هر كار
خير و نيك و نقطه مقابلش منكر يعنى هر
كار زشتى كه استفاده كرده است .(48)
پـس مـعروف شامل همه واجبات و همه مستحبات مى شود البته امر به واجبات
واجب و امر به مـسـتـحـبـات مـسـتـحـب اسـت چـه ايـن كـه مـنـكـر نـيـز
شـامـل هـمـه افـعـال حـرام و مكروه مى شود با اين توضيح كه نهى از
محرمات واجبات ، واجب و نهى از مـكـروهـات مـسـتـحـب ، مـسـتـحـب اسـت
، چـه ايـن كـه مـنـكـر نـيـز شـامـل همه افعال حرام و. مكروه مى شود
با اين توضيح كه نهى از محرمات واجب و نهى از مكروهات مستحب است . امام
خمينى رضوان الله عليه مى نويسد:
هر يك از امر به معروف و نهى از منكر به واجب و مستحب تقسيم مى شود.پس
هر چه از نظر عـقـل و شـرع واجـب بـاشـد امـر كـردن بـدان واجـب اسـت
هـر كـارى كـه از نـظـر عـقـل طـشـت و از نـظـر شـرع حـرام بـاشد نهى
كردن از آن واجب است و هر آنچه كه انجام آن پسنديده و مستحب است امر به
آن نيز مستحب و هر آنچه انجام آن مكروه و ناپسند است نهى از آن مستحب
است .(49)
- ابراز شناخت معروف و
منكر .
بـراى شـنـاخـت مـعروف و منكر چند ابزار و وسيله وجود دارد كه
مهم ترين آنها عبارتند از: قطرت سالم ، عقل ، شرع ، عرف و اجتماع
1. فطرت :
خداوند ساختمان روحى انسان را به گونه اى آفريده است كه او با
فطرت خود زشـتـى و
زيـبـايـى و خـوبـى بـدى را
تـشـخـيـص مى دهد. در اين مرحله آگـاهـى
بـه وسـيـله القاى معلم از بيرون صورت نمى گيرد، بلكه اين گونه شناخت
ها از درون انسان مى جوشد.
قـرآن كـريـم نـيز آيات بسيارى از تجهيز انسان به الهامات فراوان فطرى
سخن گفته اسـت . بـراى مـثـال در سـوره شـمـس بـه روح انـسـان و اعتدال
آن قسم مى خورد، و روحى كه خداوند زشتى ها و پاكى ها را به آن الهام
كرده است :
و نفس و ما سويها * فالهمها فجورها و تقويها(50)
يـكـى از اصـحـاب پـيامبر به نام وابصه
مى گويد: وقتى آيه : تعاونوا على البـر و
اتـقـوى لا تـعـاونـوا عـلى الاثـم و العـدوان
(51) نـازل شـد خـدمـت پـيـامـبـر اكـرم (صـلى
الله عـليـه وآله ) رسـيـدم و خـواستم از همه موارد
بـر و اثـم
سـوال كـنـم . آن حـضـرت فـرمـود: بـگـويم مى خواهى از چه سوال كنى يا
سوال مى كنى ؟ عرض كردم : بفرماييد، فرمود: آمده اى تا از
نيكى و گناه
بپرسى سپس انگشتان خود را جمع كرد و به سينه من زد و فرمود:
يا وابصه استقف قلبك استقف نفسك
(52)
اى وابصه از قلب خودت استفتا و سوال كن و از خودت بپرس !
يعنى خداوند معرفت خوب و بد را در قلب هر بشرى قرار داده است :
پس پيمبر گفت استفت القلوب
|
|
|
گر چه مفتيشان برون گويد
خطوب |
|
گـوش كـن اسـتـفـت قـلبـك
از رسـول |
|
|
گـر چـه مـفـتـى بـرون
گـويـد فصول |
|
مـطـالعـه و دقت در رفتار انسان نشان مى دهد كه :
پاره اى از كارها را انسان انجام مى دهـد نـه
بـه مـنـظور كسب سودى از آنها يا دفع زيانى به وسيله آنها بلكه صرفا
تحت تـاثير يك سلسله عواطف كه عواطف اخلاقى ناميده مى شود. از آن جهت
انجام مى دهد كه معتقد اسـت انـسـانـيـت چـنين حكم مى كند. فرض كنيد
انسانى در شرايط سخت در بيابان وحشتناك قرار گرفته است و بى آذوقه و بى
وسيله هر لحظه خطر مرگ وى را تهديد مى كند. در ايـن بـيـن انـسـان
ديـگـرى نـيـز پـيـدا مـى شـود. بـه او كـمـك مـى كـنـد و او را از
چنگال قطعى مرگ نجات مى بخشد و بعد اين دو انسان از يكديگر جدا مى شوند
و يكديگر را نمى بينند سالها بعد آن فردى كه روزى گرفتار شده بود نجات
دهنده قديمى خود را مـى بـيـنـد كـه بـه حال نزارى افتاده است به ياد
اين مى افتد كه روزى همين شخص او را نـجـات داده اسـت آيـا در ايـن جـا
وجـدان ايـن مـرد هـيچ فرمانى نمى دهد؟ آيا نمى گويد كه پـاداش نـيكى ،
نيكى است ؟ آيا نمى گويد سپاسگذارى از احساس كننده واجب و لازم است ؟
پـاسـخ مـثبت است . آيا اگر اين فرد به آن شخص كمك كرد وجدان انسان هاى
ديگر چه مى گـويـند؟ و اگر بى اعتنا گذشت و كوچك ترين عكس العملى نشان
نداد وجدان ديگران چه مـى گـويند؟ مسلما در صورت وجدان هاى ديگر او را
تحسين مى كنند و آفرين مى گويند و در صـورت دوم مـلامـت مـى كـنـنـد و
نـفـريـن مى گويند. اينكه وجدان انسان حكم مى كند پـاداش احـسـان
احـسـان اسـت و هـم اين كه وجدان انسان ها حكم مى كند كه پاداش دهنده
نـيـكـى بـه نيكى را بايد آفرين گفت و بى اعتنا را بايد مورد ملامت و
شماتت قرار داد از وجدان اخلاقى ناشى مى شود و اين گونه اعمال را خير
اخلاقى مى گويند.(53)
ايـن گـونـه ارزش هـا فـراتـر از منافع مادى است و نمى توان آنها را
القاى محيط تلقى كرد بلكه دركى است كه انسان از اعماق روح خود دارد. از
اين رو قرآن كريم در مواردى از فـطـرت انـسـان و وجـدان اخـلاقـى او
سـوال مى كند سوالاتى كه هيچ انسانى نمى تواند بدون پاسخ بگذارد:
هل جزاءالاحسان الاحسان
(54)
آيا جزاى نيكى جز نيكى است ؟
2. عقل :
عـقـل نـيـز در وجـود هـر انـسـانـى
روشـنـگـر راه و هـادى او بـه سـوى كـمـال اسـت و آدمى مى تواند در
پرتو اين نعمت هاى گرانبها بسيارى از خوبى ها و بدها را بشناسد از بدها
انترا كند و به خوبى گرايش يابد. قرآن كريم از قلوب كسانى كه به
راهنمايى هاى عقل خويش كش ندادند و جهنمى شده اند مى فرمايد:
لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير
(55)
اگر گوش شنوا داشته باشيم و يا تعقل مى كرديم در ميان دوزخيان نبوديم .
عـلاوه بـر ايـن ده هـا آيـه از قـرآن كـريـم بـا عـبـاراتـى از
قـبـيـل افـلا تـعـقـلون يا
لعلكم تعقلون و... در صدد هشيار سازى
مردم و توجه دادن آنها به اين سرمايه گرانبها است .
3. شرع :
عـلاوه بـر عـقل و فطرت شرع نيز در شناخت خوبى و بدى به كمك
انسان مى آيد هيچ كس در تـشـخـيـص خـوب و بـد كارها وترسيم برنامه كلى
براى زندگى نمى تواند خود را بى نياز از دين
بداند، زيرا:
اول ايـنكه ترسيم يك طرح كلى تمام مسائل شخصى انسان را در بر مى گيرد و
منطق بر مصالح زندگى بشر باشد تنها با احاطه بر مجموع مصالح زندگى
امكان پذير است و چـنـيـن احـاطـه اى براى بشر ميسور نيست . البته برخى
از دانشمندان ادعاى خود كفايى عـقـل را
در راه يـافـتـن راه سـعـادت مـطـرح كـرده انـد ولى جـاى ايـن سـوال از
آنـهـا اسـت كه آيا در جهان دو فيلسوف يافت مى شوند كه در پيدا كردن
اين راه وحـدت نـظـر داشـتـه بـاشـنـد؟ خـود سـعـادت كـه هـدف نهايى و
اصلى است يكى از ابهام آمـيـزتـريـن مـفـاهـيم است . اين كه سعادت چيست
و با چه چيزى محقق مى شود شقاوت چيست و عـامـل آن كـدام اسـت هـنـوز به
صورت يك مجهول مطرح است چرا كه بشر هنوز استعدادهايش ناشناخته است و
مگر بدون شناختن بشر مى توان درباره سعادتش نظر داد؟
دوم ايـنـكـه انـسـان مـوجـودى اسـت اجـتـمـاعـى و زنـدگـى اجـتـمـاعـى
هـزاران مـشـكـل و بـرايـش بـه وجـود مـى آورد كـه بـايـد هـمـه آنـهـا
را حـل و تـكـليـفـش را در مـقـابـل هـمـه آنـهـا روشـن كند و چون
موجودى است اجتماعى سعادتش ، آرمـانـهـايـش ، ملاك هاى خير و شرش و...
با سعادت ها آرمان هاى خير و شر ديگران آميخته اسـت و نـمـى تواند راه
خود را مستقل از ديگران برگزيند. از اين جهت بايد سعادت خود را در
مـسـيـرى جـسـت و جـو كـنـد كـه جـامـعـه را بـه سـعـادت و كمال
برساند.
سـوم انسان زندگى جاويد دارد و نبايد خوبى ها و بدها را تنها در مسير
زندگى دنيا در نظر بگيرد. لذا قضاوت در مورد زشتى و زيبايى هر كارى
بايد آثار آن را در باره روح جـاودانـه خـود و زنـدگـى پـس از مـرگ
نـيـز در نـظـر داشـتـه بـاشـد و روشـن اسـت كـه
عقل نسبت به آن زندگى هيچ گونه
تجربه اى ندارد.(56)
هر يك از دلايل سه گانه بالا براى اثبات اين مطلب كافى است كه براى
شناخت معروف و مـنـكـر عـلاوه بـر عـقـل به شرع نيز نيازمنديم و البته
به حكم آنكه اسلام آخرين دين و كـامـلتـريـن شـريـعـت است براى تمام
زواياى زندگى بشر دستورات و تكاليفى را به عنوان
بايد و نبايد مشخص كرده است كه لازم است در امر به معروف و نهى
از منكر آنها را در نظر داشت .
4. عرف و اجتماع
براى آنان كه داراى موقعيت اجتماعى هستند
معروف و منكر علاوه بر معيارهاى عقلى و شـرعـى مـعـيـارهـاى
اجتماعى و عرفى نيز دارد. افرادى كه در جامعه به عنوان مظهر دين و
مـنـادى تـقـوا شـنـاخـتـه مى شوند و همچنين كسانى كه احترام و آبروى
آنان به حيثيت نظام اسـلامـى پـيـونـد خـورده اسـت در رفتار خود بايد
علاوه بر دستورات كلى اسلام به حـفـظـش
اعـتـقـادات ديـنـى مـردم نـيـز تـوجـه داشـتـه بـاشـنـد. بـه
عـنـوان مـثـال پـوشـيـدن بـسيارى از لباس ها براى عموم مردم خلاف شرع
تلقى نمى شود ولى پـوشـيـدن هـمـان لبـاس بـراى يـك روحـانـى زشـت و
زنـنـده اسـت چه اين كه بسيارى از اعمال براى بسيارى از، توده مردم
محذورى ندارد ولى براى كسى كه لباس فرم نظامى به تن كرده است دو را
توقع و انتظار است . در شيوه رانندگى و پوشش آرايش و خوراك و... مثال
هاى فراوانى در اين باره مى توان يافت .
از اين رو در بسيارى از كشورها براى كسانى كه لباس فرم به تن مى كنند و
به عنوان مـامور دولتى به فعاليت اشتغال دارند انجام برخى از كارهاى
قانونى ممنوع تلقى مى شود تا بدين وسيله به حيثيت و اعتبار آن نظام
خدشه وارد نشود.
در فـقـه اسـلامـى نـيـز عـلاوه بر عدالت
كه دورى از گناه را مى طلبد مروت نـيـز
بـرخـى آن را در امـام جـمـاعـت شاهد قاضى و مانند آنها به عنوان لزوم
و احتياط شرط كرده اند.(57)
بـه هـر حـال از هـر كارى كه بهانه دست ديگران مى دهد تا نسبت به
اسلام و يا نـظـام
اسـلامـى خـرده گـيـرى كـنند - هر چند آن كار منكر شرعى هم
نباشد - بايد اجتناب كرد چرا كه حفظ حيثيت اسلام و نظام اسلامى بر همه
واجب است .
فصل دوم : شرايط و مراتب امر به معروف و نهى از
منكر
1- شرايط امر به معروف و نهى از منكر
امـر بـه مـعروف و نهى از منكر داراى شرايطى است كه بدون آن
امر و نهى واجب نـمـى شـود. از جـمـله
ايـن شـرايـط شـنـاخـت مـعـروف و مـنـكـر احتمال تاثير اصرار بر گناه و
مانند آن است .
1-1. شناخت معروف و منكر
آيـات بـسـيـارى از قـرآن كـريـم بـر شـرط و آگاهى براى انجام
تكاليف از جمله امر به معروف و نهى از منكر دلالت دارد از آن جمله آيات
زير:
و لا تقف ما ليس لك به علم
(58)
از آنچه بدان آگاهى ندارى پيروى نكن .
حضرت امير نيز رد بيانى به همين مضمون مى فرمايد:
ما حى حركه الا و اتن محتاج فيها الى معرفه
(59)
در هيچ كارى از شناخت و معرفت بى نياز نيستى .
حـضـرت ابـراهـيم (عليه السلام ) وقتى مى خواهد پدرش
(60) را از بت پرستى نهى كند و باز دارد مى فرمايد:
يا ابت انى قد جانى من العلم ما لم ياتك فايبعنى
اهدك صراطا سويا(61)
اى پـدر بـه مـن علمى رسيده كه به شما نرسيده است پس از من پيروى نما
تا تو را به راه راست هدايت كنم .
و خداوند به پيامبرش امر مى كند كه :
قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيره انا و من
اتبعنى
(62)
بـگـو ايـن راه مـن اسـت . مـن و پـيـروانـم بـا بـصـيـرت كامل همه
مردم را به سوى خدا دعوت مى كنيم .
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
صـاحـب الامـر بـالمـعـروف يـحـتـاج الى ان
يـكـون عـالمـا بالحلال و الحرام
(63)
آمر به معروف در كار خود به شناخت حلال و حرام نيازمند است .
اانما هو على القوى المطاع العالم بالمعروف و من
المنكر
(64)
اين تكليف فقط بر عهده كسانى است كه توانمند (توانايى علمى و عملى )
اطاعت شونده و داناى به معروف و منكر باشند.
امام با آوردن واژه انما اين تكليف را
فقط بقر عهده صاحبان اين شرط مى گذارد و اين امر با عمومى بودن اين
تكليف كه قبل از اين ذكر شد مافات ندارد؛ زيرا علم و معرفت داراى مراتب
و مراحل است و مراتب ابتدايى آن در نزد عموم افراد مسلمان است با توجه
به آن مـراتـب پـايـيـن امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنكر زا عهده هر
مكلفى بر مى آيد و ثانيا تـحـصـيـل شـرط عـلم بـر افـراد مـسـلمـان
واجـب اسـت و لازم اسـت و آنان بايد اين شناخت در تحصيل و در خود ايجاد
كنند.
كـسـى كـه مـى خـواهـد در ايـن زمـيـنـه بـه وظـيـفـه خـود عمل كند به
دو گونه آگاهى نياز دارد:
الف : شناخت معروف و منكر
او بايد بداند چه فعلى واجب و مستحب و و معروف چه فعلى حرام و
يا مكروه و منكر است .
ب ) شـنـاخـت رفـتـار كـسـى كـه مـى خواهد او را
امر و نهى كند: للّه
يـعنى بايد بداند آنچه را كه ديگرى ترك كرده است
معروف است تا امر بر آن لازم باشد و نيز
بايد بداند آنچه را مرتكب شده است منكر
است تا نهى از آن لازم باشد.(65)
از طرف ديگر آنان كه عمل خلاقى را مرتكب مى شوند چند گروهند:
1. گـروهـى بـا عـلم و آگـاهـى بـه تـرك معروف و يا انجام منكر اقدام
مى كنند به عنوان مثال با اين كه مى دانند نماز واجب است اين وظيفه را
انجام نمى دهند. امر به معروف و نهى از منكر اين گروه لازم است .
2. و گـروهـى كـه اطـلاع از حـكـم الهـى نـدارنـد و بـديـن جـهـت
گـنـاه مـى كـنـنـد مثل كسى كه از روى بى اطلاعى از وجوب نماز آيات آن
را ترك كرده است . امر به معروف و نـهى از منكر چنين شخصى نيز لازم است
. البته بهتر است كه ابتدا او را ارشاد نمايد و اگر ديد بر ترك آن
عبادت اصرار دارد امر و نهى نمايد.(66)
3. گـروهـى كـه حـكـم الهـى را مـى دانـنـد ولى بـه گـنـاه بـودن مـورد
خـاصى كه بدان اشـتـغـال دارنـد تـوجـه نـدارنـد: گوشت مردار را نبايد
خورد ولى چون از مردار بودن اين گـوشـت بـى خـبـر اسـت آن را مـى خورد
يا اين كه مى داند نماز واجب است ولى به واسطه غـفـلت يـا فـرامـوشـى
آن را تـرك كرده است . در اين جا امر به معروف و نهى از منكر لازم نيست
چه اين كه رفع غفلت و فراموشى لازم نيست .
امـر كـنـنـده بـه مـعـروف و نهى كننده از منكر بايد علاوه بر شناخت
معروف و منكر شـرايـط امـر بـه مـعروف و
نهى از منكر موارد وجوب و عدم وجوب و جواز و عدم جواز آن را نـيـز يـاد
بـگـيـرد تـا مـبـادا بـه واسطه نادانى امر به معروف و نهى از منكر خود
مرتكب خلافى شود.(67)
2-1. احتمال تاثير
امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر از تـكـاليـفـى اسـت كـه
بـراى واجـب شـدن آن احتمال تاثير كافى است و لازم نيست مكلف علم قطع
به تاثير داشتن پيدا كند. اين تكليف تـنـهـا زمـانـى سـاقـط مـى شـود
كـه ما قطع يقيين بر بى فايده بودن امر و نهى داشته باشيم و چنين فرضى
واقعا نادر مى باشد. خداوند مى فرمايد:
لعله يتذكر او يخشى
(68)
شايد او متذكر شود يا از خدا بترسد.