6. دادگاه عدل الهى
همه حاضر شده اند!
كسى غيبت ندارد، همه را آورده اند تا كارنامه شان را به دستشان بدهند و
سرانجام به جايگاههايشان منتقل شوند..
دادگاه تشكيل مى گردد و پرونده همه حضار
دو مى شود. اما دادگاه ، دادگاه ديگرى است !
و كل شى ء فعلوه فى لبزير؛
(85)
هر كارى كه انجام داده اند، در نامه هاى آنان
ثبت است .
و اين وضيعت ، سخت آن ها را به وحشت انداخته است و بال
دروغ پردازى قصد فرار از دادگاه را
دارند:
يوم يبعثم الله جميعا فيحلون له كمايحلفون لكم و
يحسبون انهم على شى ء؛
(86)
روزى كه خدا همه را زنده مى كند، همچنان كه براى شما قسم مى خورند،
براى او هم قسم خواهند خورد، و مى پندارد كه سودى خواهند برد.
ولى افسوس كه دير شده و همه رازها بر ملا
گشته و از پرده برون افتاده است .
بيدى الله يوم القيامه كل سر
(87)
خداوند در قيامت همه رازها را آشكار مى سازد.
عده اى هوش از سرشان رفته است
(88) و ديوانه وار و مست در انتظار حكم دادگاه نشسته
اند. و بعضى با گريه زياد ناظر بر
آتش دوزخند.
(89)
شراب خوران ، شيشه شرابى به گردنشان
آويزان است و قدح شرابى به دستشان چسبيده ، كه بوى
گندش همه جا را پر نموده و همه ، آن ها
را مى شناسد و لعنتشان مى كنند.(90)
حرام خواران به شكل
خوك در آمده اند!
حاكمان ناحق كورند!
خود خواهان گنگ و كردند!
(91)
و شهوت رانان كه با چشم
زنا مى كردند، دو
ميخ آتشين در چشمانش فرو رفته است !
(92)
و نحشر هم يوم القيامه على و جوههم عميا و بكما
و صماد
(93)
ما روز قيامت ايشان (جنايت كاران ) را واژگون و
كور و كر و لال محشور مى نماييم .
كسانى كه در دنيا دوستانى نااهل براى خود
انتخاب كرده بودند،دستان خويش را به دندان گزيده و مى گويند:
اى كاش ما با فلانى دوست نمى شديم ! او ما
را از ياد خدا غافل نمود و سبب گمراهى ما شد!
اى كاش راهى را كه رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم !(94)
پروردگار! قيامت را ديدم و پذيرفتم و حالا گوشمان براى شنيدن
حق باز است ؛ پس ما را به دنيا برگردان
تا عمل صالح انجام دهيم ، همانا ما با
ديدن اين صحنه ، به درجه يقين رسيده ام و همه چيز را باور مى كنم !
(95)
مهطعين مقنعى رووسهم لا يرند طرفهم و افئدتهم
هواء؛
(96)
مى شتابند، سرها را بالا گرفته اند، چشم بر هم
نمى زنند، دل هايشان خالى از خرد است .
و مى گويند:
يا حسرتنا على ما فرطنا فيها؛
(97)
اى افسوس بر ما كه در دنيا كوتاهى و از وظيفه ،
سربار زديم !
ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون ؛
(98)
پروردگارا! ما را از عذاب جهنم بيرون آور؛ اگر
دوباره خلاف كرديم ، ظالم و سزاوار دوزخيم .
ولى جواب مى شنود:
خفه شويد! مگر يادتان رفته كه هرگاه گروهى از
بندگان شايسته من در مناجات خود مرا مى خوانند و ندا مى دادند:
ربنا امنا فاغفرلنا و ارحمنا و انت خير الراحمين
؛
و از من طلب عفو و بخشش مى كردند شما آنان را به
مسخره گرفته و مى خنديديد! و همين توهين و مسخره كردن سبب غفلت و
بدبختى شما شد.
(99)
و سپس درباره يكايك آنان گفته مى شود:
خذوه فعلوه ثم الحجم صلوه ؛
(100)
اى ماموران عذاب ! او را بگيرد و به او دستبند
بزنيد، سپس به دوزخ پرتابش كنيد.
و تو كه تا به حال ناظر بر همه اين صحنه
اى بودى ، با خود مى گويى ، الحمدالله كه من
در دنيا تسليم حق شدم ؛ به دستورهاى الهى عمل كرديم .
انى ظننت انى ملاق حسابيه ؛
(101)
من در دنيا مى دانستم كه چنين روزى هست و به فكر
حسابم بودم .
خدايا! تو را سپاس مى گزارم كه مرا هدايت كردى تا در رديف مخلصان در
گاهت قرار گيرم ، امروز سر بلند باشيم و در ميان اين همه جمعيت شرمسار
نباشم .
پروردگار! تو را شاكرم كه مرا به انسانيت
رهنمون ساختنى و با اولياى دينت آشنا و همراه نمودى . چقدر خوب شد كه
حق را پذيرفتم و بدان عمل كردم .
خدايا! شكرت ... خدايا! شكرت ...
و در اين حال ، صدايى تو را متوجه خود مى
كند كه مى گويد: به سوى بهشت حركت نما، تا در جايگاه هميشگى ات به
استراحت بپردازى ،...
كلوا و اشربوا بما اسلفتم فى الايام الخاليه ؛
(102)
بخوريد و بياشاميد! گوارا باد اين نعمت ها بر
شما! به خاطر آن اعمال صالحى كه از پيش ، در روزگار گذشته ، براى امروز
خود فرستاديد.
و در همان لحظه ، ماموران زيبا روى بهشتى را مى بينى كه با جام هاى پر
از شراب روشن و سفيد كه لذت بخش است هيچ گونه ضرر و مستى در آن نيست ،
گرد تو مى چرخند تا هرگاه ميل داشته باشى از آن به تو بدهند،
(103) و تو با لبخندى
زيبا و چهره اى نورانى ، همراه با ماموران بهشتى به طرف قصر بهشتى ات
حركت مى كنى ...!
7. شهادت شاهدان
همه برانگيخته شده اند.
و هر كس در فكرى فرو رفته است كه عاقبت چه خواهد شد.
آيا پايان كار ما جهنم است يا بهشت برين
؟
چگونه عذاب خواهيم شد ؟
و تو وحشت زده با خود مى گويى :
من چه كنم ؟ آيا امكان دارد كه به
گناهانم اعتراف نكنم ؟
آرى ! آرى ! چنين خواهيم كرد.
و با خود فرياد مى زنى :
من اعتراف نخواهم كرد!
من به كسى نخواهيم گفت كه چه كرده ام !
و در همين حال است كه ندا بلند مى شود:
و ما تكون فى شان و ما تتلوا منه قرآن و لا
تعلون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه و ما يعزب عن ربك من
مثقال ذره فى الارض و لا فى السماء ولا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى
كتاب مبين ؛
(104)
در هر حال كه باشى ، و هر چه از قرآن بخوانى ، و
هر كارى انجام دهى ، ما گواه بر شما هستيم ، هيچ امرى از علم و دانش
پروردگار تو - حتى به اندازه سنگينى ذره اى - مخفى نمى ماند، نه در
زمين و نه در آسمان ، و نه كوچك تر و نه بزرگ تر از آن ، مگر اين كه
همگى در كتاب آشكار ثبت است .
و تو غمگين از اين كه هيچ
راه كتمانى وجود ندارد؛ به ياد دنيايت مى
افتى كه بارها اين آيه را برايت خواندند
و تو توجهى به آن ننمودى ، و باز به
دنبال گناه رفتى و
خطا كردى !...
در اين جاست كه با خود مى گويى :
خدايا! پشيمانم ! من به خود ظلم كرده ام
؛ مرا ببخشاى !
ولى ديگر دير شده است وجدان برآشفته ات عليه تو
به سخن آمده است و مى گويد:
هيچ راهى براى فرار از گناه ندارى ، و تمام راه هاى فرار از صحراى محشر
مسدود است . پشيمانى هم كه در حال حاضر براى تو
سودى ندارد؛ اين جا كه جاى توبه استغفار
نيست ؛ اين جا محل حساب رسى به عمل هاى گذشته توست !
مگر در دنيا، بارها و بارها به تو
نگفتند:
اياك و ما تعتذر منه ؛
از كارى كه سرانجام از آن پشيمان مى شوى بپرهيز!
و تو بى توجه از كنار همه اين مسائل
گذشتى ، باز به حرف شيطان گوش كردى و
تسليم هوس هاست شدى و حالا مى خواهى با
اين پشيمانى خودت را آسوده كنى !
اما بدان : كسى كه به اندازه سنگينى يك ذره ،
كار خوبى كرده باشد، آن را مى بيند و كسى كه به اندازه سنگينى يك ذره ،
كار بدى كرده باشد، آن را مى بيند.
(105)
تو با شنيدن اين
شهادت ها به خشم مى آيى و فرياد مى زنى :
چرا ضد من گواهى مى دهيد؟!
و پوست تو مى گويد:
انطقنا الله الذى انطلقل كل شى ء؛
(106)
پروردگارى كه همه چيز را به سخن گفتن واداشته است ، ما را نيز به نطق
در آور تا حقايق را بازگو كنيم
... هنوز درگيرى ات با پوست تمام نشده
است كه زبانت سخن را آغاز مى كند
(107) و مى گويد:
اى خائن مرا به هر راهى كشاندى ! و با
من هر چه خواستى گفتى و پشت سر هر كس كه
درستش نداشتى غيبت نمودى ! و
خودت را با اين عمل ، قدرتمند جلوى دادى
، با اين كه :
الغيبه جهد العاجز
(108)
غيبت آخرين كوشش شخص ناتوان است .
و آن چه كه اكنون مى بينى ، دستاورد همان عجز و خوارى
تو است و اين خوارى ، به علت
خيانت توست .
زيرا كسى كه امانت را خوار شمارد دست به خيانت آلايد و خويشتن و دينش
را از آن منزه نسازد، درهاى ذلت و رسوايى را در دنيا به روى خود گشوده
است و در قيامت خوارتر و
رواتر خواهد بود.
(109)
بنابراين اين بايد اين خوارى را تحمل كنى
و براى هميشه در آتش عذاب بسوزى !
به دنبال آن گوشش تو نيز فرياد بر مى
آورد:
به خدا قسم همه اين مسائل و جريان ها
صحيح و درست
است ؛... تو روزى داشتى از
خيابانى عبور مى كردى ، صداى بلند گوى مسجدى به گوشت خورد كه واعظى مى
گفت :
خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:
افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا
ترجعون ؛
(110)
آيا پنداشتند كه شما را بيهوده آفريده آفريده ام و به سوى ما بازگشت
نمى كند!؟
اى مردم به خود آييد هشيار باشد! قيامت
نزديك است !...
چرا اين از ياد خدا غافليد!؟
روزها فكر من اينست و همه شب سخنم
|
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
|
ز كجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود؟
|
به كجا مى رويم آخر ننمايى وطنم ؟
|
من به خود نامدم اين جا كه به خود
باز روم
|
آن كه آورده مرا، باز برد در وطنم
|
مرغ باغ ملكوتم ، نيم از عالم خاك
|
چند روزى قفسى ساخته اند از بندم !
|
و تو او را به ياد مسخره گرفتگى و زبان
به توهينش گشودى!...زمين نيز به سخن در آيد
(111) و آن خاطره را تاييد مى كند و مى گويد:
پروردگارم ، مرا شاهد اين جريان قرار داد. و امروز
مرا به سخن در آورده تا بگويم كه اين شخص
، انسان پليدى است و در پهنه من بزرگ
ترين خيانت ها را انجام داده است ...
و تو با شنيدن
شهادت همه شاهد ها وحشت زده مى
شوى و مانند مار گزيده بر خود مى پيچى .
كتمان و فرار
ممكن نيست ؛ اهدها عليه تو هجوم آورده
اند و ماموران الهى تمام راه ها را بستند؛ نه مرگى هست ، و نه اميرى به
شخصى ....
تنها راهى كه ماند است ، رفتن به سوى عذاب الهى است .
در همين لحظات ، ماموران جهنم محاصرات مى كنند و
تو در ميان آن ها به طرف جايگاه هميشگى ات حركت مى كنى ، تا
عذاب كردارت را ببينى و نتيجه اعمالت را بچشى .
و در اين ميان ، در اين انديشه اى كه پشيمانى
هيچ راهى را برايت نكوشد و هيچ دردى را برايت درمان ننمود! چه
اين كه اينجا ديگر جاى براى توبه نيست .
8. عذر خواهى بى ثمر
و اذا الارض مدت و القف ما فيها و تخلت ؛
(112)
و هنگامى كه زمين ، وسيع و منبسط شود و پست و
بلندى هاى آن همواره گردد و هر چه در درون پنهان داشته
از مردگان ، گنج ها و معادن همه را به
كلى بيرون بيندازيد و
و اذا البحار فجرت و اذا القبور بعثرت ؛
(113)
و آن گاه كه درياها به هم بپيوندد و آن گاه كه قبرها زير و زبر گردند.
و اذا الصحف نشرت ؛
(114)
و هنگامى كه نامه هاى اعمال گشوده شود.
در آن ، زمان حق و باطل ، مومن و كافر از هم جدا كى گردند. مردان و
زنان حقيقت جو راهى بهشت مى شوند، و نامردمان زشت سيرت و گرگ مسلك به
طرف آتش روانه مى گردند و به آن ها خطاب مى شود:
ذلك بما قدمت يداك و ان الله ليس بظالم للعبيد؛
(115)
اين كيفر كارهاى است پيش از اين كرده اى ، و خدا با بندگانش ستم نمى
كند.
و شما اى اهل باطل و اى متكبران بى خرد!! بايد در اين منزلگاه ابدى
قرار گيرد كه خود براى خويشتن تدارك ديده اند
در اين جاست كه كافران وحشت زده و متحيرت فرياد بر مى آورند:
و اذا القوم منها مكانا ضيفا مقرنين دعوا هنالك
ثبورا؛
(116)
و چون دست ها بر گردن بسته ، در تنگنايى از آن افتند، به دعا مرگ خويش
مى خواند.
و مى گويند:
اى پروردگار ما! ما را از اين عذاب بيرون آر ،
تا كارهايى شايسته كنيم ، غير از آن چه مى كرديم .
(117)
ولى به آنها پاسخ داده مى شود:
لاتجئر وا اليوم انكم منا لاتنصرون ؛(118)
امروز ناله سر ندهيد، كه كسى شما رااز عذاب ما
نرهاند.
امروز، پشيمانى سودى به حال شما ندارد؛ چرا كه ستم كرديد و هر دو در
عذاب شريك هستيد.
(119)
آن روز كه شما را مهلت داده بوديم ، برايتان سودى در پى نداشت و همان
راه باطل و كج خويش را دنبال كرديد و از مسير مستقيم ما جدا شديد، حالا
هم اين عذر خواهى برايتان فايده ندارد.
يوم لا ينفع الظالمين
معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدار؛
(120)
در آن روز، ستم كاران را (پشيمانى و) عذر خواهى سودى ندهد و بر آن ها
لعنت است و منزل گاه بد (جهنم ) مهياست .
لا يفتر عنهم و هم فيه مبسلون ؛(121)
هرگز عذاب آن ها تخفيف نمى يابد و آن ها در آن جا از همه چيز مايوسند.
يادتان رفته است كه همه سخنان انبيا و اولياى ما را انكار مى كرديد و
به سخنان قرآن عمل نمى نمودند؟ قيامت را
مسخره مى كرديد و منكر عذاب الهى مى شديد؟
ان هذاما كنتم به تمترون ؛(122)
اين همان چيزى عذابى است كه از آن در شك
و انكار بوديد.
ديدند همان گونه كه اولين بار شما را
آفريديم ، باز به سوى ما باز آمديد و معادى را كه به خيال خود منكر
بوديد، به چشم خويش مشاهده كرديد.
(123)
اينك آنان را كه شريك خود گرفته بوديد بخوانيد تا شما را از عذاب
برهانند!
(124)
در اين جا كافران صدايشان را بلند مى كنند و مى گويند:
ربنا ارنا الذين اضلانا من الجن و الانس نجعلهما
تحت اقدامنا ليكونا من الاسفلين ؛
(125)
خداوند! آن اشخاصى را كه ما را گمراه كردند از گروه جن و انس ، به ما
نشان بده ، تا آن ها را به سزاى خيانتى كه به ما كردند، زير پاى خود
لگدمال كنيم ، تا از پست ترين مردم باشند.
و اربابان آن ها، در همان دوزخ رو به
آنان مى كنند و بر سرشان فرياد مى زنند:
بل لم تكونوا مومنين ؛
(126)
نه شما ايمان نياورده بوديد.
مگر خدايتان نفرمود:
وفيت كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون ؛
(127)
هر شخصى آن روز به تمام جزاى اعمال خود خواهد رسيد و به هيچ كس ستمى
نخواهد شد.
شما بايد بار گناه خويش را بكشند و ما هم بار گناه خودمان را مى كشيم ،
به ما ربطى دارد كه شما گمراه شده ايد؟ اگر هم ما مى خواستم شما را به
باطل بكشانيم ، چرا شما اين دعوت را قبول كرده ايد و گمراه شديد؟ خيال
نكنيد كه به همين سادگى مساله را حل مى كنيد و وارد بهشت مى شويد!
و لاتزرو وازرة وزراخرى و ان تدع مثقلة الى
حملها لا يحمل منه شى ء و لوكان ذا قربى ؛
(128)
هيچ كس دير روز قيامت بار گناه ديگرى را تحمل نمى نمايد و اگر كسى به
خاطر سنگينى بار خود، از ديگرى طلب كمك كند، هيچ كس كوچك ترين بارى از
دوش او بر نمى دارد، هر چند خويشاوند او باشد.
و كافران با اين سخنان ، وحشتشان بيش تر شده و غرق در اضطراب مى شوند.
مهطعين مقنعى رووسهم لا يرتد الهيم طرفهم و
افئدتهم هواء؛
(129)
مى شتابند سرها را بالا
گرفته اند، چشم بر هم نمى زنند و دل هايشان خالى از خرد است .
و نمى دانند كه چه بگويند و چه بكنند كه در همان حال ناراحتى آنان ،
منادى ندا مى دهد و به آن نامردمان زشت سيرت مى گويد:
امروز بچشيد كيفر آن چه را كه
در دنيا كرديد.
(130)
اين همان دوزخى است كه به شما پيروان شيطان
وعده دادند.
(131)
هذه النار التى كنتم بها تكذبون افسحر هذا ام
انتم لا تبصرون ؛
(132)
اين همان آتشى است كه آن را تكذيب مى كرديد؛ آيا اين سحر است ، يا شما
نمى بينيد؟
و اين شماييد كه بايد براى هميشه در اين آتش
باقى بمانيد و هيچ راه نجاتى هم براى شما متصور نيست .
9. شفاعت
عجبا! همه از يكديگر مى گريزند!
پدر از پسر! پسر از مادر! مادر از هر دو!
همه از هم گريزانند!
اين جا ديگر كجاست ؟
نكند كه قيامت شده باشد!
آرى !... آرى ...!
قرآن مى گفت :
لكن امرى منهم يومئد شان يغنه ؛
(133)
در آن روز هر كسى آن قدر گرفتار است كه به ياد كسى جز خود نمى افتد!
... و تو با خود مى گريى :
خدايا! چه كنم ؟ به كجا بروم ؟ هيچ كس به فكر من نيست !
خدايا! با تمام وجودم به تو ايمان مى آورم !
ولى جواب مى شنوى :
لا ينفع نفساا ايمانها لم تكن امنت من قبل او
كسبت فى ايمانها خيرا ؛
(134)
ايمان آوردن افرادى كه قبلا ايمان نياورده اند و يا عمل نيكى انجام
نداده اند، سودى به حالشان نخواهد داشت !
و تو همچنان در هيجان ها و التهاب هاى روحى خود غرق شده اى و زمزمه مى
كنى :
يعنى بايد به جهنم بروم ؟!...نه !...نه !... نه !...
خدايا! پس كو شفاعت ؟ كو شفيع من ؟! مگر رسولت نفرموده :
شفاعتى لاهل الكبائر من امتى ؛
(135)
شفاعت من براى اهل كباير از امت من است !
آيا من بايد بسوزم ؟ عجب آتش هولناكى ! عجب وحشتى ! عجب جايى !
نه ! نه !... خدايا، به فريادم برس ..
و باز جواب مى شنوى :
و الذين لم يستجيبوا له لو ان لهم ما فى الارض
جميعا و مثله معه لافتدوا به اولئك لهم سو الحساب و ماويهم جهنم ؛
(136)
و آن ها كه دعوت او را اجابت نكردند (آن چنان در وحشت عذاب الهى فرو مى
روند كه ) اگر تمام آن چه روى زمين است و همانندش از آن آن ها باشد،
همگى را براى رهايى از عذاب مى دهند (ولى از آن ها پذيرفته نخواهند شد)
براى آن ها حساب بدى است و جايگاهشان جهنم است .
و تو غمگين و خشمگين از دست خويشتن ؛
ديوانه وار، نمى دانى كه چه كنى و چه بگويى !
و او را مى بينى كه انتظارش به پايان
رسيد و قرآن در كنارش قرار گرفت تا او را
شفاعت كند، بيشتر تعجب تو را به خود مشغول مى سازد و خيره خيره به
قرآن كه مانند جوانى بسيار زيبا و نازى
است ، نگاه مى كنى و او (قرآن ) را مى بينى كه به پيشگاه پروردگارش مى
رود، سجده مى كند و سپس به اذن خداوند مى گويد:
خدايا فلانى در راه من زجرها كشيد و مواظبت ها
نمود، امروز او را از بهترين نعمت ها بهره مند فرما .
(137)
و او آرام وارد بهشت مى گردد!
اين حركت ، سوال هاى ديگرى را برايت به
وجود مى آورد، و تو با خود مى گويى :
عجبا! اى خداى قرآن ! چرا او را بخشيدى و مرا
نمى بخشى ؟! و اين جاست كه او بر
مى گردد و به تو خطاب مى كند:
مگر در دنيا نشنيدى كه امير مومنان ، على (ع ) فرمود:
استجيبوا الانبياء و
سلموا بامرهم واعملوا بطاعتهم تدخلوا فى شفاعتهم ؛
دعوت و نداى پيامبران گرامى را بپذيرفت و نسبت به فرمان هاى آن
بزرگواران تسليم باشيد و در عمل شما طبق فرمان آن ها باشد، تا به شفاعت
آنان رهنمون شويد.
و تو همچنان نالان
و پژمرده مى مانى ، كه عاقبت چه خواهد شد؟ آيا شفيعى براى
تو پيدا مى شود؟ آيا يكى از پيامبران ،
ائمه يا فرشتگان ، تو را نجات خواهند داد
يا نه ؟!
اما هر چه مى گذرد وحشت بيش تر مى گردد، همه از
تو فرار مى كنند، ديگر كسى به سوال هايت پاسخ نمى دهد، و تو
نااميد از هر شفاعتى و هر
نجاتى ، مانند گرگ
زخمى به خود مى پيچى و نگران آينده ات هستى كه بالاخره چه خواهد
شد...
در آن حال زمزمه اى تو را متوجه خود مى
كند و مى گويد:
ولا يشفعون لا لمن ارتضى ؛
(138)
هرگز آن مقربان درگاه از احدى - جز كسى كه خدا
از او راضى است - شفاعت نكنند.
تو هرگز! مالك شفاعت نيستى ، زيرا در نزد خداى رحمان هيچ عهد و پيمانى
ندارى !
(139)
و بلكه با ظلم خود، مردم مومن را نيز به هلاكت كشانده اى !
و اما شفاعتى لاهل الكائر ما خلا اهل الشرك و
الظلم ؛
(140)
و اما شفاعت من
رسول الله (ص ) براى اهل كباير است و شامل حال مشركان و ظالمان
نمى شود.
و تو مطمئن از اين
كه بايد راهى دوزخ گردى ، كوله بارت را كه پر از گناه است بر دوش مى
كشى تا به طرف جهنم حركت كنى و آن زمان
است كه به خود مى آيى و مى گويى :
خدايا! اشتباه كردم و به بيراهه رفتم ، خيال مى كردم هر چه گناه كنم
شفاعت مرا كفايت مى كند و پاك مى گردم و
وارد بهشت مى شوم ! اما حالا فهميدم ، نه
، نه ... دين بدون ضابطه و قانون نيست و حساب و كتابى دارد...
و ماموران دوزخ با خشونت قدرت و قاطعيت ،
طبق فرمان خدا - همان فرمانى كه بارها آن ها در دنيا
تو باز گفتند، اما
تو بدان توجهى نمى كردى ! - بدون هيچ گونه كم و كاستى مشغول
عذاب تو مى شوند.
آن چه خدا به آنان ماموران دوزخ فرمان
دهد، نافرمانى و مخالفت نمى كنند و امر خدا را انجام مى دهند.
... و تو همچنان در ذهنت نقش بسته است كه
عجيبا! چگونه قرآن او را شفاعت كرد و
من به آتش عذاب الهى و ابدى گرفتار شدم !
و اين به خود آمدن ، آن جا سودى ندارد و تو
براى هميشه بايد بسوزى .
گروهى در سمت راست ايستاده اند و با خود پچ پچ
مى كنند، گويا راه نجاتى را مى
طلبند تا آن ها را از اين معركه رهايى
دهد.
در همين حال ، فرشته ها به طرف
آن ها مى روند و
آنان را به سوى محشر سوق داده
(146) و عليه آن ها شهادت
مى دهند كه :
خدايا! ما شاهد بوديم ، اين انسان هاى كافر كيش
در دنيا به قانون اسلام توجهى
نكردند؛ قرآن را به تمسخر گرفتند و عليه پيامبر
تو به قيام برخاستند و مسلمانان را سرزنش نموند! اين
كافران مردمان لجوجى بودند و هميشه مى
گفتند:
و اگر از آنان چه بر بنده خودمان فرو فرستاديم در شك باشيد
از مردمى مانند وى كه درس نخوانده و نوشتن ياد
نگرفته و در محيط جاهليت نشو و نما يافته باشيد سوره اى همانند
آن بياوريد.
آيا در قرآن تدبير نمى كنند؟ و اگر از پيش غير خدا بود، در آن اختلاف
بسيار پيدا مى كردند.
قرآن سخنى است جدا كننده حق از باطل ، و هزل و ياوه سرايى نيست .
بار الها! اينان بد مردمى بودند و در دنيا دنبال مقام و قدرت و شهوت مى
چرخيدند به هستى و نيستى شان بت پرستى بود و براى حفظ بتهايشان به مردم
ستم مى كردند!
...با تمام شدن شكايت قرآن مجيد ماموران الهى به طرف آنان مى روند و تك
تك آنان را به طرف جهنم حركت ميدهند.
و از موى جلوى سرو و پاهايشان مى گريزند. و آنان را به داخل آتش مى
اندازند.
... و فرياد مى زنند، خدايا! خدايا! نجاتمان بده ! ولى جواب مى شنوند:
ما را از آب هاى گوارا و از نعمتهاى بهشتى كه خدا به شما روزى كرده است
، بهره مند كنيد. به ما رحم كنيد، مقدارى از اين
نعمت ها را به ما بدهيد! و اهل بهشت از آن ها مى پرسند:
چرا شما به اين وضع در آمده ايد؟ مگر چه كرده ايد؟ چه عملى انجام داده
ايد كه شما را اين گونه آتش در برگرفته و مى سوزاند؟
ما از نمازگزاران نبوديم و مسكينى را اطعام نكرديم و با آنان كه سخن
باطل مى گفتند، هم آواز مى شديم .
حال كه چنين كرده ايد و به ياد امروزتان نبود، بايد در همان آتش عذاب
بمانيد و براى هميشه بسوزد، بدانيد كه ما نيز هرگز ذره اى از اين نعمت
هاى زيباى بهشتى به شما نخواهم داد.
خدا اين آب و طعام را بر كافران حرام كرده است .
خدايا! نجاتمان بده !...
اى اهل بهشت ! شما را به پروردگارتان قسم ! به ما رحم كنيد...
خدايا... آه ...آه ... اى خدا...!
حمد و شكر خدا را كه حزن و اندوه ما را از بين برد، همانا خداى ما
بسيار آمرزنده و سپاس گزار است .
... و بار ديگر نگاهت را به طرف جهنم مى
اندازى و مى بينى كه جهنم فرياد مى زند:
و تو به آرامى خدايت را شكر مى كنى ، كه راه نجات را به تو نشان داد تا
از دوزخ نجات پيدا كنى و در اين بارگاه عظيم قرار بگيرى ،و سپس رو به
جهنميان مى كنى ، مى گويى :
من در دنيا مى دانستم كه چنين روزى هست و به فكر حسابم بودم و از
كارهاى خودم دورى كردم و الان شادى تمام و جودم را فراگرفته است .(165)