پيش گفتار
پديده ى مرگ پيش روى تمام انسان هاست و آنها پس از سير كوتاهى در دنيا به ناچار مزه
ى مرگ را خواهند چشيد و دنيا را براى هميشه رها خواهند ساخت و از ديرباز انسان ها
براى رفع دغدغه ى خود نسبت به اين واقعه بسيار كوشيدند، ولى در اين راه هيچ
موفقيّتى كسب نكردند; چرا كه حيات اصلى و حقيقى انسان همان آخرت است و مرگ لحظه ى
انتقال او به حيات ابدى و جاودانه است.
معارف دينى ما بر اين امر تأكيد فراوان كرده و قوه ى تعقّل و تفكّر انسان ها را به
اين حقيقت معطوف داشته است كه مرگ امرى وجودى است نه عدمى و انسان با مرگ معدوم نمى
شود، بلكه به حيات ابدى خود ادامه مى دهد و در واقع مرگ، مدخلى است كه از آن عبور
مى كند و به جهان آخرت مى رسد; البته پذيرش اين واقعيت به آدمى كمك مى كند تا در
زندگى دنيوى كم تر گرفتار اوهام و تخيّلات و اعتبارات گردد.
ياد مرگ و آخرت، انسان را متوجه حيات حقيقى اش مى كند و براى يك زندگى جاودان آماده
مى سازد. در حقيقت انسان با ياد و خاطره ى مرگ به فكر چاره مى افتد كه با بهره گيرى
بهتر از دنيا استعدادهاى درونى خود را شكوفا سازد تا هنگام جان سپردن به كمالات
انسانى رسيده باشد. از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده است كه هر شب بعد از
نماز عشا با صداى رسا مأمومين خود را اين چنين تذكر مى داد: «تجهّزوا رَحمكُمُ
اللّه; آماده سفر باشيد، خدا شما را رحمت كند.»
ما نيز بايد به گونه اى باشيم كه پس از هر نماز عشايى همان نداى ملكوتى را با گوش
جان بشنويم، تا در سفر ابدى خود گرفتار شكنجه ها و عذاب هايى كه با دست خود براى
خود ساخته ايم، نشويم كه قرآن كريم مى فرمايد: (لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى
التَّهْلُكَةِ); با دستان خود، خود را گرفتار نسازيد.
در اين مجموعه سعى بر آن بود كه شبهات و پرسش هاى مربوط به مرگ را در محضر برخى
علماى معاصر و با استفاده از آثار مكتوب اين بزرگان پاسخ گوييم; به عبارت ديگر،
مجموعه ى ديدگاه هاى آنان را در پاسخ هر سؤال جمع آورى كرده، در اختيار مخاطبان
قرار دهيم; لذا فضل و كمال پاسخ، مربوط به آن سرچشمه هاى پاك و زلال است و اگر
قصورى در تدوين و جمع آورى رُخ داده مربوط به نويسنده است كه مشتاقانه از خوانندگان
فاضل استدعاى تذكر كاستى هاى احتمالى را دارم.
در پايان از تمام اساتيد، فضلا و دوستانى كه اين جانب را در تدوين اين اثر يارى
داده اند، به خصوص از مسؤولان محترم مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه
صميمانه تشكر و قدردانى مى كنم.
از خداوند منّان خواهانم كه ما را در مسير كسب معارف اهل بيت(عليهم السلام)و عمل
بدانها موفق بدارد. ان شاء الله.
محسن ميرزا پور
24 / 8 / 83
مصادف با عيد سعيد فطر
مقدمه
در تاريخ انديشه ى آدمى، همواره رازهايى وجود داشته كه خارج از دسترس حس و عقل اوست
و هرگونه تلاش براى گشودن آن ها نيازمند استفاده از ابزارهاى نامتعارف است; لذا
هميشه كاهنان و افسانه پردازان و حتى فال گيران و رمالان از عناصر فعال در اين
ميدان به شمار مى آمده اند; اما راه گشايان اصلى در اين مسير، همانا پيامبران الهى
اند كه سرى در عالم اسرار دارند و سرّى با عالم اسرار.
دين به عنوان يگانه منبع قابل اعتماد بشر در شناخت عوالم ناشناخته و دور از دسترس
او، مدعى است كه مى تواند از رازهاى ناگشوده ى ديرين انسان پرده بردارد و با پاسخ
به پرسش هاى او، راه گشايش به سوى سعادت دايمى باشد.
اديان الهى مدعى اند كه سعادت كامل انسان، در عالمى ديگر و با عبور از دروازه ى مرگ
محقق خواهد شد; بنابراين يكى از سه آموزه ى بزرگ و اساسى همه ى اديان، معاد است.
اما مرگ يكى از آن رازهايى است كه تا كسى آن را در ذائقه ى خويش در نيابد، راهى
براى درك حقيقت آن نخواهد داشت. واقعيت اين مرگ چيست كه هر زنده اى آن را خواهد
چشيد؟[1]
مرگ هر كسى چه زمانى در مى رسد؟ چگونه روح از بدن انسان خارج مى شود؟ در لحظات
احتضار چه رخ مى دهد؟ قابض روح انسان ها كيست؟ چه عواملى در كيفيت قبض روح دخيل
اند؟ چنين سؤال هايى، ذهن و زبان انسان ها را به خود مشغول ساخته است. پيام آوران
الهى در راستاى هدايت انسان ها به سعادت واقعى، گوشه هايى از حقيقت مرگ، اين واقعيت
ناشناخته، را نيز بيان كرده اند و به جرأت مى توان ادعا كرد هر آنچه بشر درباره ى
مرگ و حوادث بعد از آن مى داند حاصل تعاليم انبياست.
محقق ارجمند جناب حجة الاسلام محسن ميرزاپور تلاش كرده است در قالب پژوهشى ارزشمند،
برخى از اين حقايق را بازگو كند. اين اثر با استفاده از آثار شش تن از علما و اسلام
شناسان معاصر (مرحوم علامه طباطبايى، استاد شهيد مرتضى مطهرى، مرحوم علامه محمد تقى
جعفرى ـ قدس سرهم ـ و آية الله جوادى آملى، آية الله جعفر سبحانى و آية الله محمد
تقى مصباح يزدى ـ حفظهم الله ـ) تدوين گرديده و اميد است مورد توجه خوانندگان محترم
قرار گيرد.
در پايان از حضرت حجة الاسلام والمسلمين حسينى بوشهرى، مدير محترم مركز مديريت و
مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه و از ستاد پاسخ گويى به سؤالات دينى
و از همه ى عزيزانى كه در آماده سازى اين اثر تلاش نموده اند، به ويژه آقايان: سيد
محمد على داعى نژاد (معاونت تحقيقات)، محمد كاظم حقانى فضل (جانشين گروه كلام)،
حميد كريمى (مدير پروژه ها) و محمد جواد شريفى (مدير آماده سازى، چاپ و نشر آثار
مركز) تشكر و قدردانى مى نمايم.
عبدالحسين خسروپناه
جانشين مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه
4/10/1383 مصادف با سالروز ولادت امام رضا(عليه السلام)
مراحل حيات انسان
سوال :
حيات انسان داراى چه مراحلى است؟
جواب :
با بهره گرفتن از آيات قرآن كريم درمى يابيم كه حيات انسان داراى سه مرحله
است: 1. حيات دنيا; 2. حيات برزخ; 3. حيات قيامت.
عده اى، با توجه به برخى از آيات، احتمال مى دهند كه حيات برزخ ملحق به حيات دنيا و
تداوم حيات دنياست تا قيامت. نظير آيه ى شريفه ى:
(قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ);[2]
چند سال در زمين درنگ كرديد؟
اين پرسشى است كه در قيامت از كسانى مى كنند كه از برزخ به صحنه ى قيامت منتقل شده
اند.[3]
امّا با توجه به آيات ديگر، حيات انسان، داراى سه مرحله ى دنيايى، برزخى و قيامت
خواهد بود; نظير آيه ى شريفه ى:
(قُلِ اللّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ
الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ);[4]
خداوند شما را نخست در حيات دنيا زنده كرده، آن گاه شما را با مردن به حيات برزخى
منتقل مى گرداند و سرانجام در قيامت شما را بدون شك گرد مى آورد.
در روايتى از امام رضا(عليه السلام) وارد شده است كه حضرت مهم ترين مراحل زندگى بشر
را سه مرحله بيان فرموده اند:
1. روزى كه از مادر متولد مى شود و پا به عرصه ى دنيا مى گذارد;
2. روزى كه از دنيا مى رود (و با مرگ به آخرت منتقل مى گردد);
3. روزى كه در صحنه ى قيامت مبعوث مى گردد.
و حضرت به آياتى استشهاد مى فرمايند كه درباره ى حضرت يحيى و عيسى(عليهما
السلام)نازل شده است. در اين آيات خدواند در اين سه مرحله بر حضرت يحيى(عليه
السلام) درود مى فرستد:[4]
(وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا);[5]
سلام حق بر او باد در روز ولادتش و روز وفاتش و روزى كه براى زندگانى ابدى
برانگيخته خواهد شد.
و حضرت عيسى (عليه السلام) هم در اين سه مرحله بر خود سلام مى فرستد.
سوال :
آيا بين زندگى دنيا و آخرت ارتباطى وجود دارد؟
جواب :
براى پاسخ به اين پرسش ابتدا لازم است «حيات دنيا» معنا شود تا اگر ارتباط
يا تقابل (و تضادّى) بين دنيا و آخرت هست، معلوم گردد كه مراد چيست؟
با مراجعه به آيات قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) در مى يابيم كه دنيا نقطه ى
مقابل آخرت است. عباراتى چون: «زندگانى دنيا جز متاع فريبنده نيست.»[6]،
«متاع زندگى دنيا در مقابل آخرت جز اندكى بيش نيست.»[7]،
«اين زندگانى دنيا چيزى جز لهو و بازى نيست و زندگى حقيقى در آخرت است.»[8]،
«دنيا محل گذر است و آخرت قرارگاه همه ى انسان هاست.»[9]
و «مَثَل دنيا و آخرت به سان مشرق و مغرب است كه نزديكى به هر يك عين دورى از ديگرى
است.»[10]
نشان مى دهد كه دنيا و آخرت در مقابل هم اند و جمع شدنى نيستند.
از طرف ديگر، دسته اى از آيات و روايات، دنيا را محل تجارت و معامله با خدا و محلى
براى رشد و تعالى به مقامات عاليه ى انسانى مى دانند، به گونه اى كه رسيدن به نعمات
اخروى و جنّت لقا ميسّر نيست، مگر از همين دنيا. چنانچه پيامبر اكرم(صلى الله عليه
وآله) مى فرمايد:
«الدنيا مزرعة الاخرة;[11]
دنيا مزرعه ى آخرت است».
و نيز حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)
ى فرمايد:
«ان الدنيا... مسجد احبّاءالله... و متجر اولياء الله...;[12]
دنيا سجده گاه دوستان خدا و جايگاه تجارت دوستان خداست.
پس آيات و روايات دو دسته اند: دسته اى دنيا را نقطه ى مقابل آخرت معرفى مى كنند كه
بار منفى هم دارد و دسته ى ديگر آن را راه رسيدن به مقامات انسانى و بهشت موعود
معرفى مى كنند كه بار ارزشى دارد.[13]
حال بايد ديد با توجه به اين اختلاف ظاهرى، مراد از «دنيا» چيست؟
اولا بايد گفت مراد از دنيا، زمين و آسمان و درختان و دريا و خاك نيست; چرا كه اين
ها مظاهر حق و آيات الهى اند و همين ها هستند كه همواره تسبيح گوى حق اند;[14]
هم چنين مراد از دنيا در اين جا فاصله ى زمانى بين تولد و مرگ انسان نيست; چرا كه
اين معناى از دنيا يكى از مراحل حيات انسانى و مخلوقى از مخلوقات الهى است (و نشئه
ى نازله ى وجود است كه متصف به مدح و ذمّ نمى شود) واين معناى دنيا در سوره ى
مباركه ى واقعه به «نشأة اولى» تعبير شده است.
ثانياً مراد از «حيات دنيا» در اين جا، دنيايى است كه مذمّت و مدح مى شود; گاهى از
آن به بدى ياد مى كنند و گاهى آن را مى ستايند; پس بايد گفت دنيا بر دو قسم است:
دنياى مذموم و دنياى ممدوح.
حقيقت مرگ
سوال :
حقيقت مرگ چيست؟
جواب :
معناى لغوى مرگ عبارت است از «مردن»، «فناشدن» و «زوال حيات»، اما در حقيقت،
ماهيت و مفهوم مرگ نيستى و زوال حيات نيست، بلكه انتقال است، آن هم انتقال از حياتى
(دنيا) به حيات ديگر (آخرت). در حقيقت مرگ براى انسان سرآغاز حياتى نو است. همان
گونه كه انتقال انسان از «جنين» به «عالم دنيا» تولّد و حيات جديدى براى او محسوب
مى شود، انتقال او از حيات دنيا به آخرت نيز تولدى ديگر و سرآغاز حيات جديدى است.[15]
در قرآن كريم هر كجا سخن از مرگ است كلمه ى «توفّى» استعمال شده كه خود بيانگر نكات
مهمى است:
1. «توفّى» به معناى «تمام و كمال به اختيارگرفتن يك حقيقت» است; لذا عرب اين كلمه
را در جايى به كار مى برد كه طلبكارى تمام قرض خودش را از بدهكار دريافت كند.
استعمال اين كلمه براى مرگ بدين معناست كه انسان به تمام و كمال دريافت مى شود و به
سراى آخرت منتقل مى گردد و چيزى از انسان پراكنده و گم نمى گردد.
2. حقيقت انسان «منِ» اوست، نه بدن مادّى اش; چرا كه با توفّى و مرگ، شخصيت و منِ
حقيقى انسان به تمام و كمال دريافت مى شود و بدن كم كم پوسيده و بعد پراكنده مى
شود، آنچه پوسيده نمى شود و تحويل مأموران الهى مى گردد بدن مادّى انسان نيست، بلكه
حقيقت وجودى او است كه «منِ» او وابسته به آن است و قرآن از آن به نفس و روح تعبير
مى كند.[16]
سوال :
آيا مرگ پايان زندگى است، يا انسان بعد از مرگ به حيات خود ادامه مى دهد؟
جواب :
با توجه به پاسخ و پرسش قبلى روشن مى شود كه انسان با مرگ از بين نمى رود،
بلكه حياتى نو را آغاز مى كند.
اگر مرگ را به معناى تعطيل شدن تحريكات قواى ادراكى و حسّى بدانيم، مرگ چيزى جز
«فقدان» نخواهد بود; چرا كه با مرگ تمام اندام و اعضاى بدنِ آدمى از جنبش و حركت
بازمى ايستد و ديگر قدرتى براى حركت دادن دست و پا و چشم و... براى او نمى ماند و
اين چيزى جز عدم و فنا نخواهد بود; پس موت و مرگ از اين مَنظر، امرى عدمى است و
پايان حيات انسان محسوب مى شود.
امّا مى توان از مَنظرى ديگر به مرگ نگريست و آن نه مرگ بدن، بلكه انتقال آدمى (روح
و نفس او) به جهان ديگر است كه در اين صورت مرگ امرى وجودى خواهد بود; چرا كه آدمى
به حيات خود در جهان ديگرى ادامه مى دهد، البته با خصوصياتى متفاوت با جهان مادى.
لذا قرآن كريم فرشتگانى را براى مرگ انسان مأمور مى كند تا اين امر وجودى را تحقق
ببخشند. همان گونه كه فرشتگانى مأمور رساندن وحى به پيامبران اند، فرشتگانى هم
مأمور قبض روح انسان هستند. در حقيقت فرشتگان كارگزاران پروردگارند. در يك مرحله
حيات را به انسان مى دهند كه امرى است وجودى و در مرحله ى ديگر ممات و مرگ را براى
انسان رقم مى زنند كه باز هم امرى است وجودى; چون مرگى كه توسط فرشتگان محقق مى شود
انتقالى بيش نيست.[17]
سوال :
چگونه ارتباط روح با بدن قطع مى شود؟
جواب :
نظريات مختلفى از ديدگاه هاى مادى و الهى درباره ى رابطه ى روح و بدن ارائه
شده است. ماديوّن معتقدند كه روح در تمام حالات تابع مادّه است. چنانچه تا آدمى
جوان و با طراوت است روح او هم صحيح و جوان خواهد بود و اگر بدنش فرسوده و پير شود
روحش نيز به ضعف مى گرايد. روح از نظر آنان اثر مخصوص انسجام اجزاى مادّى بدن و
نتيجه ى فعل و انفعال اجزاى آن در يكديگر است; به عبارت ديگر، روح چيزى نيست جز
تركيب سلسله اعصاب با مواد خاكسترى مغز، يعنى با تركيب اين اجزا، ادراكى به نام روح
تجلّى مى يابد.
همان گونه كه از كبد، صفرا و از غدد فكّى، بزاق ترشح مى شود، از انسجام اجزاى بدن و
ارتباط آنها با يكديگر نيز شعور و ادراك، شادى، غم، حبّ و بغض و... تجلّى مى نمايد.[18]
از نظرگاه مادّى ها با مردن و از كار افتادن اعضا و جوارح آدمى، روح او هم از كار
مى افتد و از بين مى رود; چون روح انسان چيزى جز ارتباط بعضى اجزاى بدن با بعضى
ديگر نيست و با از كار افتادن تمام اعضاى بدن روح او هم از كار خواهد افتاد و به
طور كلى انسان معدوم خواهد شد.
از نظر الهيّون، روح، امرى مجرد است و تعلّق خاصّى به بدن دارد. از نظر اسلام روح و
بدن دو واقعيّت مخالف هم اند. بدن خواصّ حياتى خود را با مرگ از دست مى دهد، لكن
روح به حيات خود ادامه مى دهد. در حقيقت اين بدن است كه در حيات، تابع روح است و تا
موقعى كه روح به بدن تعلق دارد بدن از حيات برخوردار است و به محض قطع علقه ى بين
روح و بدن، بدن از كار مى افتد.
بايد توجه داشت كه هيچوقت انسان، روح مجرد نخواهد بود، بلكه در هر نشئه اى بدنى به
همراه دارد. در حقيقت انسان هميشه تركيبى از روح و بدن است. البته در دنيا تركيبى
از روح و بدن مادّى است، ولى در برزخ و قيامت، بدن او بدنى مناسب با همان نشئات و
عوالم خواهد بود.
البته چنين نيست كه انسان داراى دو حقيقت اصيل باشد يكى روح و ديگرى بدن; بلكه
انسان يك حقيقت بيش نيست و آن هم حقيقت روح است وبدن تابع اين حقيقت و فرع اين اصل
است.
پس وقتى مرگ فرا مى رسد اصل، يعنى روح، بدن را رها مى كند و تعلّق و عُلقه ى خود را
از بدن مى گيرد، آن گاه بدن به عنوان يك شىء بى روح كم كم فرسوده مى شود و از بين
مى رود.[19]
سوال :
آيا خواب از سنخ مرگ است؟
جواب :
از آيات شريفه ى قرآن چنين استفاده مى شود كه خواب و مرگ هم سنخ و هم جنس
هستند; همان گونه كه با مرگ رابطه و علقه ى بين روح و بدن قطع مى گردد، در خواب نيز
اين رابطه قطع مى شود، الّا اين كه كيفيت قطع رابطه ى روح و بدن در خواب «شبيه مرگ»
است، نه «عين مرگ».[20]
خداوند مى فرمايد:
(اللّهُ يَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي
مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الاُْخْرى إِلى
أَجَل مُسَمًّى...);[21]
خداست كه جان ها را در دم مرگ مى گيرد و آنها هم كه نمرده اند در خواب مى گيرد; پس
هر يك از جان ها كه مرگش رسيده باشد نگه مى دارد و آن ديگرى را به بدنش برمى گرداند
تا مدتى معين...
در آيه اى ديگر مى فرمايد:
(وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ);[22]
خدايى كه چون شب به خواب مى رويد شما را مى ميراند.
در اين آيات، هم براى خواب و هم براى مرگ كلمه ى «توفّى» استعمال شده و اين پيام را
دارد كه «اين خداوند است كه جان آدميان را مى گيرد (و توفّى مى كند)». استعمال
مشترك «توفّى» براى خواب و مرگ بدين سبب است كه در هر دو حال، تصرفات نفس در بدن
قطع مى گردد. هم در خواب نفس انسانى و ناطقه هيچ گونه تصرفى در بدن ندارد، هم در
مرگ; الّا اين كه در مرگ توفّايى رُخ مى دهد كه برگشتى در آن راه ندارد و علقه ى
روح و بدن به تمام و كمال قطع مى گردد، ولى در خواب چون اين علاقه و ارتباط دوباره
برمى گردد، كيفيتِ انقطاع روح از بدن ضعيف تر از مرگ است.[23]
آيت الله جوادى آملى دراين باره مى فرمايد:
... به هنگام خواب، روح آدمى تعلّق خود را از بدن قطع مى كند و جز حفظِ حيات گياهى
و مراتب پايينى از زيستِ جانورى، همه ى وابستگى هاى خود را از پيكر انسان برمى
گيرد. از منظر ادبيات قرآن كريم در اين مرحله خدا يا فرشتگانِ او، انسان را «قبض
روح» مى كند و پس از فرصتى معين آن را به بدن بازپس مى فرستد، امّا ارواحى را كه
مهلتشان در دنيا به پايان رسيده است، نزد خود نگه مى دارد... .[24]
حضرت جوادالائمه(عليه السلام) حقيقت مرگ را چنين معرفى مى كنند:
مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد جز اين كه مدتش طولانى است و انسان
تا روز قيامت از آن بيدار نمى شود. هر كسى در خوابش آن اندازه از انواع خوشحالى ها
و اقسام وحشت ها مى بيند كه نمى تواند به حساب آورد. پس حال خوشحالى و ترس در خواب
چگونه است؟ اين همان مرگ است; بنابراين براى آن آماده شويد.[25]