در آستانه مرگ
سعادت و شقاوت
يكى از بحث هايى كه سزاوار است در آستانه بحث مرگ و معاد مورد بررسى قرار گيرد،
مساءله حسن عاقبت و سوء عاقبت است كه چون در منابع
اسلامى در اين باره توجّه خاصّى شده ما هم كمى درباره آن گفتگو مى كنيم .
خدايا! به آبروى امام حسن مجتبى عليه السّلام كه در روز
تولّدش (نيمه رمضان 62) اين جملات را مى نويسم ، به همه ما حسن عاقبت مرحمت بفرما.
حسن عاقبت و سوء عاقبت
حضرت على عليه السّلام فرمود: اِنّ
حَقيقَةَ السّعادَةِ اءن يَختِمَ لِلمَرءِ عَمَلُه بِالسّعادَة و اِنّ حَقيقَةَ
الشّقاءِ اءن يَختِمَ لِلمَرءِ عَمَلُه بِالشّقاءِ(190)
حقيقت سعادت اين است كه كار انسان به سعادت پايان پذيرد و حقيقت شقاوت و بدبختى به
آن است كه پايان كار انسان شقاوت و بدبختى باشد.
لذا همواره اولياى خدا از عاقبت و سرانجام خود ترس داشته و از خداوند سعادت و حسن
عاقبت را درخواست مى كردند.
حدود سى سال قبل از شهادت حضرت على عليه السّلام كه
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مشغول خطبه درباره
اهميّت ماه رمضان بودند، خبر شهادت على عليه السّلام را
اعلام فرمودند، ليكن حضرت على عليه السّلام به جاى
اينكه بپرسد قاتل كيست ؟ هدفش چيست ؟ چگونه و چرا و چه وقت شهيد مى شوم ؟ پرسيد: يا
رسول اللّه ! آيا لحظه مرگ و شهادت ، در ايمان و دين ثابت قدم و در سلامتى فكرى و
ايمانى خواهم بود؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
بشارت داد: بله ، آن هنگام در سلامتى از ايمان خواهى بود.(191)
در كتاب اصول كافى
(192) رواياتى تحت عنوان باب المُعارين به
چشم مى خورد مُعار به كسانى گفته مى شود كه ايمانشان
عاريه اى است و در لحظه مرگ آن را رها كرده و از دست مى دهند و بدون ايمان از دنيا
مى روند.
در يكى از دعاهاى امام سجادعليه السّلام در سحرهاى ماه
رمضان مى خوانيم : الّلهمّ اِنّى اءسئَلُك اِيماناً لااءجَلَ
لَه دون لقائك
(193) خدايا! ايمانى به من مرحمت فرما كه تاريخ آن موقّت نباشد، بلكه تا
بعد از مرگ وحضور در پيشگاهت آن ايمان ادامه داشته باشد.
در بعضى دعاها مى بينيم
كه اولياى خدا در حال آرامش و سلامتى ، عقائد خود را با خدا مطرح كرده و سپس از خدا
مى خواهند: فَرُدَّه على وَقت حُضورِ مَوتِى
(194)
پروردگارا! اين عقائدى كه الا ن با آرامش و بدون اضطراب گفتم ، به هنگام فرا رسيدن
مرگ كه انواع وحشت ها در كار است ، به من برگردان .
در قرآن مى خوانيم : افرادى بعد از ايمان آوردن ، كافر مى شوند:
آمنوا ثمّ كَفَروا(195)
و در قرآن وفقه اسلامى بحث ارتداد مطرح شده و معناى آن هم برگشت از ايمان و گراييدن
به كفر است .
قرآن از قول راسخان در علم نقل مى كند كه آنان هميشه از انحراف هايى كه در جلو راه
انسان قرار مى گيرد و مسير فكرى او را عوض مى كند هراسانند و از خدا چنين مى
خواهند:
رَبّنا لاتُزِغ قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَيتَنا(196)
خدايا! قلب هاى ما را بعد از آنكه هدايت كردى ، منحرف مگردان .
از الطاف خدا نسبت به مؤ منان اين است كه در لحظه مرگ كه به فرموده امام صادق
عليه السّلام شيطان از هر سو براى ايجاد شكّ و گرفتن ايمان مؤ منان تلاش مى
كند.(197)
آنان را در ديندارى پايدار و ثابت قدم نگاه مى دارد. چنانكه قرآن مى فرمايد:
يُثَبّتُ اللّه الّذينَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فِى الحَياةِ الدّنيا و فِى الا
خِرَة
(198)
يكى از دعاهاى مؤ منان در قرآن اين است كه مى گويند: وتَوفَّنا
مَعَ الاَبرار(199)
پروردگارا! ما را با افراد شايسته و در مسير و راه و رسم آنان بميران .
و همچنين يكى از دعاهاى ساحرانى كه با عشق و خلوص تمام به حضرت موسى ايمان آوردند و
از تهديدهاى فرعون نهراسيدند اين بود كه وَ تَوفَّنا مُسلِمين
(200)
خدايا! ما را مسلمان و تسليم راه خودت بميران .
حضرت ابراهيم و يعقوب عليهما السّلام هم به فرزندان خود
چنين وصيّت مى كنند:
فلاتَموتُنّ الاّ و اءنتُم مُسلِمون
(201) بكوشيد كه به هنگام مرگ ، با ايمان و تسليم در برابر خدا باشيد.
خداوند به مؤ منين بعد از امر به تقوا مى فرمايد: و
لاتَمُوتُنَّ الاّ و اءنتُم مُسلِمُون
(202) سعى كنيد مرگتان در حالى باشد كه مسلمان و اهل تسليم فرامين الهى
باشيد.
با اينكه براى حضرت يوسف صحنه هاى گوناگونى از قبيل به چاه افتادن ، زندانى شدن و
به كاخ و دربار رسيدن پيش آمده بود، ولى چندان هراسى نداشت ، امّا بعد از آنكه به
مقام و مسئوليّت رسيد، از خداوند درخواست كرد:
تَوَفّنِى مُسلِماً(203)
خدايا! مرا مسلمان بميران . گويا حضرت يوسف احساس مى كند كه جاه و مقام بيش از هر
چيز ديگرى روح انسان را عوض مى كند و خطر بدعاقبتى در ميان مقامات اجتماعى و
سياسى بيشتر است .
در حديث مى خوانيم : هر گاه با شخصى دوست بودى و آن شخص به مقامى رسيد، حتّى اگر يك
دهم علاقه قبلى را با تو حفظ كرد باز هم دوست بدى نيست . از اين حديث استفاده مى
شود كه از بين رفتن نه دهم و نود درصد دوستى ها بخاطر پست و مقام است .
يكى از نمونه هاى بد عاقبتى كه در قرآن حدود پانزده مرتبه به آن اشاره شده ، آن است
كه ابليس به آدم سجده نكرد، با آنكه به فرموده حضرت على عليه
السّلام شيطان شش هزار سال عبادت كرد كه معلوم نيست مراد سالهاى دنيايى (365
روز) است يا سالهاى اُخروى كه هر روزش مساوى با پنجاه هزار سال است .(204)
چنانكه قرآن مى فرمايد: يك روز قيامت مساوى با پنجاه هزارسال است .(205)
امّا تمام كارهاى شيطان عبادت بود نه عبوديّت ، قالب بود نه قلب ، روح او تسليم خدا
نبود، تكبّر كرد و آن همه عبادت را بر باد داد و اين بهترين نمونه بد عاقبت بودن
است كه در قرآن آمده است .
يكى ديگر از نمونه هاى بد عاقبتى كه در قرآن و روايات ، داستان بلعم باعورا آن مرد
عالمى است كه در زمان حضرت موسى زندگى مى كرد و كارش بقدرى بالا گرفت كه گاهى حضرت
موسى از او به عنوان مبلّغ استفاده مى كرد و دعاهايش مستجاب مى شد، ولى بخاطر تمايل
به دستگاه فرعون ، منحرف شد و سوء عاقبت پيدا كرد و از مخالفان حضرت موسى شد.
ماجراى آن در سوره اعراف بطور خلاصه و فشرده آمده است .(206)
عوامل بدعاقبتى انسان
با دقّت و جستجو در وضع افراد بد عاقبت مى توان علّت شقاوت و بدعاقبتى آنان را پيدا
كرد كه ما به چند نمونه از آن اشاره مى كنيم :
1 تكبّر.
دليل بد عاقبت شدن ابليس همان روح تكبّر او بود كه خدا را نافرمانى كرد وبه آدم
سجده نكرد.
2 حبّ دنيا.
عشق و علاقه به هر چيزى سبب مى شود كه انسان هنگام جدايى از آن ، دچار حالت بغض و
خداى ناكرده سوء عاقبت شود، چنانكه امام صادق عليه السّلام
فرمود: طمع به دنيا، سبب خروج از دين و سوء عاقبت مى شود.(207)
همان گونه كه دليل بدبختى بلعم باعورايى كه دعاهايش مستجاب مى شد اين بود كه با
پيروى از هوا و هوس در دام شيطان افتاد و تحت تاءثير وعده هاى فرعون و دلبستگى به
دنيا، پيامبر خدا حضرت موسى را رها كرده و هوادار طاغوت شد و سرانجام به هلاكت
رسيد. قرآن مى فرمايد: ...فاَتبَعهُ الشّيطان ... ولكنّه
اءخلَد الى الارضِ واتّبَعَ هَواه
(208)
شيطان او را بدنبال خود برد و به دنيا و مادّيات دل بست و از هوا و هوس خود پيروى
نمود.
3 گناه .
قرآن مى فرمايد: ثمّ كانَ عاقِبَةُ الّذينَ اَساؤ ا السُواى
اءن كذّبوا بَآياتِ اللّه و كانوا بها يَستَهزِؤ ن
(209) پايان عمر كسانى كه عمل ناروا انجام مى دهند (و گناهان خود را
ناچيز شمرده و به فكر توبه و جبران هم نيستند) آن است كه آيات خدا را تكذيب نموده و
همه آنها را به باد مسخره مى گيرند.
در روايات متعدّدى سفارش شده است كه بعد از هر گناه توبه اى داشته باشيد، زيرا گناه
در روح انسان اثر مى گذارد كه اگر پى گيرى و برداشته نشود اين اثر بيشتر مى شود تا
جايى كه تمام دل و روح را عوض مى كند.
4 عميق نبودن باورها و اعتقادات .
گاهى ايمان افراد بر اساس فكر و يقين و انتخاب و استدلال نيست ، بلكه ايمان او سطحى
و بى اساس است ، قهراً چنين گرايش هايى زود متزلزل شده و با پيدا شدن كوچك ترين
مساءله و شكّى ايمانش از دست مى رود و به قول معروف چيزى كه بى اساس و سست باشد، با
اندك فشارى از هم جدا مى شود.
قرآن مى فرمايد: گروهى هستند كه هر گاه ما به آنها نعمتى داديم مى گويند:
ربّى اءكرَمَن
(210) خدا من را دوست دارد و مورد كرامت قرار داده است ، امّا همين كه
كمى وضع آنان كم رنگ شد، فورى مى گويند: ربّى اءهانَن
(211) خدا به من اهانت كرد! غافل از آنكه تغيير نعمت هاى الهى بخاطر
تغيير وضع خودمان است . آرى ، ايمان بعضى (كه متاءسفانه اكثريّت مردم را تشكيل مى
دهند) بخاطر آن است كه در يك نوع رفاهى بسر مى برند و هر گاه رفاه رفت ، ايمان آنان
هم مى رود. در برابر اين افراد كسانى هستند كه در اعتقادات خود از كوه نيز محكم
ترند و در مناجات هايى كه با خدادارند مى گويند: خدايا! حتّى اگر مرا به دوزخ هم
بيافكنى در آنجا فرياد مى زنم كه من ترا دوست دارم .(212)
يعنى علاقه من وابسته به رفاه و زمان و مكان نيست .
امام حسين عليه السّلام پس از شهادت برادران ، عزيزان و
اصحاب خود و در حالى كه در گودى قتلگاه به خون آغشته بود به پيشگاه خداوند عرض كرد:
الهى رِضاً بِقضائك خداوندا! كشته شدن نمى تواند ميان من و تو جدايى اندازد
و علاقه قلبى مرا نسبت به تو كم كند، رضايت من در همين حال نيز به رضايت تو است .
خدايا! به مقام امام حسين عليه السّلام به همه ما حسن
عاقبت مرحمت فرما.
وصيّت
يكى ديگر از بحث هاى لازم در آستانه مرگ ، بحث از وصيّت است . گر چه وصيّت مخصوص
وقت مرگ نيست و بهتر است انسان در اوّلين فرصت وصيّت نامه خود را تهيه كند، لكن چون
معمولاً در آستانه مرگ وصيّت مى نمايند و از سوى ديگر آخرين فرصت براى وصيّت كردن
آن وقت است ، لذا ما در باره وصيّت جملاتى مى نويسيم :
قرآن مى فرمايد: كُتِبَ عَلَيكُم اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ
المَوتَ اِن تَرَك خَيراً الوَصيّة لِلوالِدَينِ و الاَقرَبِينَ بِالمَعرُوفِ
حَقّاً عَلىَ المتَّقِين
(213) بر شما لازم شد كه هر گاه مرگ شما فرا رسد و مالى در بساط داشتيد،
براى والدين و بستگان وصيّتى شايسته و حكيمانه و عادلانه داشته باشيد، اين وصيّت
براى افراد با تقوا لازم است .
گر چه وصيّت كردن مستحب است ، ولى تعبير قرآن با جمله كُتِبَ
عليكم آمده و اين عيناً همان تعبيرى است كه در تشريع روزه
(214) بكار برده شده است و تعبيرات قرآن وسفارشات پيشوايان دين آن را تا
مرز وجوب پيش برده است .
وصيّت ، به قدرى مهم است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
فرمود: هر كه وصيّت كرده بميرد، گويا شهيد از دنيا رفته و هر كه وصيّت نكرده از
دنيا برود، گويا به مرگ جاهليّت و مانند افراد قبل از اسلام مرده است .(215)
نقش وصيّت
وصيّت ، نشانه دقّت و اهل حساب و فكر بودن انسان است .
وصيّت ، نشانه احترام به حقوق است .
وصيّت ، ياد مرگ بودن انسان است .
وصيّت ، استمرار بخشيدن به اهداف عالى انسان است .
وصيّت ، پر كردن خلاءهاى اقتصادى افراد محروم است .
وصيّت ، بهره گيرى از چيزهايى است كه يك عمر جمع كرده است .
وصيّت ، راه جبران كارهايى است كه خود در زمان حيات انجام نداده است .
وصيّت ، يادگارى انسان بعد از مرگ و يادبود وزنده كردن ياد خود است .
شرايط وصيّت
در وصيّت چند مسئله را بايد مورد توجه قرار داد:
1 در وصيّت تنها توجه به مسائل مالى نباشد، بلكه از قرآن الهام بگيريم كه مى
فرمايد: هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد، فرزندان خود را فراخواند و از آنان پرسيد:
ما تَعبُدونَ مِن بَعدى
(216) شما بعد از من چه چيزى را خواهيد پرستيد؟ مشاهده مى فرماييد كه
حضرت يعقوب در لحظه مرگ ، به فكر اعتقاد و شناخت توحيدى فرزندان است .
اميرالمؤ منين علىّعليه السّلام بعد از ضربت خوردن و در
آستانه شهادت در اوّلين جمله وصيّت خود، فرزندانش را به تقوا سفارش مى فرمايد.
بنابراين وصيّت نبايد تنها جنبه هاى مالى و مادّى داشته باشد. زيرا توصيه ها و
سفارشات انسان در آخرين لحظات زندگى ، براى تمام بستگان از خاطرات فراموش نشدنى است
.
2 در وصيّت نبايد انسان سوءاستفاده كرده و حقوقى را ضايع كند و بخاطر انتقام ،
ناراحتى هاى خود را دفع كند، بلكه بايد مصلحت و عدالت و نياز و ضرورت ها را در نظر
بگيرد. زيرا در حديث مى خوانيم : كسى كه در وصيّت خود ظلم كند، مرتكب گناه كبيره
شده است .(217)
3 در وصيّت بايد حقوق فرزندان را مراعات كند.
در حديث مى خوانيم كه شخصى تمام اموال خود را (با داشتن فرزندان كوچك ) در راه خدا
بخشيد و به هنگام مرگ هيچ چيزى نداشت . همين كه ماجرا را به رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله خبر دادند، حضرت فرمود: با اين مرده چه كرديد؟ گفتند:
او را به خاك سپرده و دفن كرديم . پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله فرمود: اگر زودتر به من خبر مى داديد اجازه نمى دادم در قبرستان
مسلمانان او را دفن كنند، چرا او با داشتن كودكان كوچك ، اين چنين وصيّت كرده است ؟
در حديث ديگرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
گاهى انسان هفتاد سال (تمام عمر) عبادت مى كند، ولى در وصيّت نامه خود، عدالت را
مراعات نمى كند و با اين عمل ، خود را اهل جهنّم مى نمايد.(218)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ضمن وصيّتى به حضرت
على عليه السّلام
فرمودند: كسى كه خوب وصيّت نكند، جوانمرد نيست و شفاعت ماهم شامل او نمى
شود.(219)
آرى ، اسلام ظلم ، بى انصافى و بى عدالتى در وصيّت را به منزله دزدى از مال وارثان
مى داند.(220)
4 به جاى وصيّت ، خود عمل كنيم .
وصيّت استفاده از آخرين فرصت هاست ، ولى اين نبايد تكيه گاه شود و به اميد وصيّت
كردن در حال حيات ، به فكر كمك و انفاق نباشيم . زيرا كمك با دست خود، اثر ديگرى
دارد.
شخصى وصيّت كرد كه بعد از مرگش انبار خرماى او را در راه خدا انفاق كنند، پيامبر
اكرم صلّى اللّه عليه و آله به وصيّت او عمل كرد و در
آخر يك عدد خرما در انبار بجا ماند. رسولخدا صلّى اللّه عليه و
آله
فرمود: اگر اين يك عدد خرما را او با دست خودش مى داد، از وصيّت به يك انبار
خرما بهتر بود.
آرى ، از نظر افراد مادّى ، انفاق يك انبار خرما ارزش بسيارى دارد، ولى از نظر
اسلام عملى ارزش دارد كه به انسان ارزش و رشد دهد، انبار خرمايى كه باعث رشد و كمال
آدمى نگردد و او را بالا نبرد، چندان ارزشى ندارد.
5 وصيّت ، وسيله جلب محبّت ديگران است .
در روايات سيره امامان معصوم عليهم السّلام مى خوانيم
كه آنان حتّى براى بستگانى كه نسبت به آن بزرگواران بى علاقه بودند، وصيّت كرده و
از مال خود به آنان بهره اى مى رساندند و بدين وسيله دوستى و محبّت آنان را به راه
و مكتب خود جلب مى نمودند.
6 وصيّت ، گاهى واجب است .
در فقه اسلامى آمده است : هر گاه انسانى بدهكار به مردم يا خداوند است و يا امانتى
از مردم نزد اوست كه ترس تلف و ضايع شدن آن را دارد، واجب است براى حفظ حقوق مردم ،
وصيّت نمايد و شكّى نيست كه اين وجوب ، شامل كسانى كه خمس و زكات و ماليات هاى
اسلامى را بدهكارند نيز مى شود.
7 مقدار وصيّت .
بر پايه احكام اسلامى ، انسان تا يك سوّم مالش را بيشتر نمى تواند وصيّت كند، ولى
بخاطر آنكه به سهم وارثان زياد ضرر نرسد و روح آنان از قانون اسلام و آن شخص جريحه
دار نشود) بهتر است كمتر از يك سوّم وصيّت نمايد. مثلاً به يك چهارم وصيّت كند.(221)
يعنى اگر از دوازده تومان ، چهار تومان حقّ وصيّت كردن دارد، بهتر است سه تومان آن
را وصيّت كند.
البتّه اگر ما يك نگاه عميق و كلى به اين قانون بياندازيم ، مشاهده خواهيم كرد كه
اين يك سوّم سرمايه ، تا چه اندازه مى تواند مشكلات اقتصادى خانواده و جامعه ها را
حلّ كند.
8 وصيّت كردن را به فال بد نگيريم .
شايد دليل آنكه بسيارى از ما وصيّت نامه نداريم اين باشد كه خيال مى كنيم وصيّت
كردن به معناى زود مردن و پايان عمر است و آن را به فال بد گرفته و از آن سر پيچى
مى نماييم ، امّا اگر آن را يك وظيفه شرعى ، عقلى و عرفى ببينيم ، تخلّف از آن را
به خود اجازه نمى دهيم .
9 وصيّت بايد حكيمانه باشد.
قرآن در آيه وصيّت ، يك كلمه بسيار پر بار بكار برده و آن كلمه
بِالمعروف
است . كُتِبَ عَلَيكُم اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ المَوتَ اِن
تَرَك خَيراً الوَصيّة ... بِالمَعرُوفِ(222)
يعنى بايد وصيّت با عقل ، عرف وحكمت هماهنگ باشد.
معمولاً در ميان فاميل افرادى پيدا مى شوند كه از يك سو نياز شديدى به كمك مالى
دارند واز سوى ديگر چون از بستگان درجه اوّل و نزديك نيستند، مشمول قانون ارث هم
نمى شوند، وبر عكس گاهى افرادى كه سهم ارث دارند كسانى هستند كه از زندگى بسيار
خوبى برخوردارند و هيچ گونه نيازى هم ندارند، اگر بطور قانونى برخورد كنيم و به
دسته اوّل كه محرومند چيزى نرسد و هر چه هست سهم دسته دوّم شود، دو مساءله بسيار بد
پيش خواهد آمد: ادامه فقر براى گروهى و ثروت اندوزى و تكاثر براى گروه ديگر.
در اينجا لازم است انسان در وصيّت خود، سهمى را براى آن بستگان محروم در نظر بگيرد
تا با اين عمل حكيمانه و خداپسندانه ، هم مانع فقر دسته اوّل شود و هم جلو تكاثر
دسته دوّم را گرفته باشد. لذا امام باقرعليه السّلام
فرمود: پايان كار كسانى كه به نفع فاميل محرومى كه مشمول قانون ارث نمى شود وصيّت
نكند، گناه و معصيت است .(223)
وصيّت هاى نمونه
اى كاش اطلاعات من و فرصت و حوصله شما زياد بود تا نمونه هايى از وصيّت هاى رسول
خدا و امامان معصوم عليهم السّلام را در اينجا بيان مى
كرديم ،(224)
امّا چون اكنون كه اين جملات را مى نويسم شب نوزدهم ماه رمضان و شب ضربت خوردن حضرت
على عليه السّلام است و در جوار حضرت رضاعليه
السّلام هستم ، خوب است به عنوان نمونه چند جمله از وصيّت هايى كه اميرالمؤ
منين عليه السّلام بعد از ضربت خوردن در بستر شهادت به
فرزندانش فرموده را بيان كنم آن حضرت در وصيّت خود مى فرمايند:
اُوصِيكُما بِتَقوَى اللّه اى حسن و حسين من ! شما را
به تقوا سفارش مى كنم . (آرى ، معمولاً ابتداى هر گونه سفارشى كه امامان ما داشتند،
سفارش به تقوا مى باشد و با اين جمله لزوم رابطه انسان با خدا را بيان مى كردند.)
اءلاّ تَبغِيا الدّنيا و اِن بَغَتْكما و لاتَاءسَفا على شى ءٍ
مِنها زُوِىَ عَنكما شما دنبال دنيا نرويد، گرچه دنيا به سراغ شما بيايد
واگر چيزى از دنيا از دست شما رفت ، تاءسّف نخوريد. (اين دو جمله رابطه انسان با
دنيا را بيان مى كند).
وقولا بالحقّ و اعمَلا لِلا جر حقّ بگوييد و براى قيامت
و پاداشهاى الهى كار كنيد. (اين جمله خط و هدف را بيان مى كند).
و كُونا لِلظّالِم خَصماً و لِلمَظلومِ عَوناً نسبت به
ستمگران دشمن بوده و نسبت به محرومان و مظلومان ياور باشيد. (اين دو جمله بر خورد
سياسى ، اجتماعى ، نظامى و اقتصادى را هم در رابطه با قدرتمندان روزگار و هم در
رابطه با مستضعفان و مظلومان بيان مى كند).
اُوصِيكُما وَ جَميع وَلَدى و اَهلِى و مَن بَلَغهُ كِتابى
بِتَقوَى اللّهِ ونَظمِ اءمرِكم
(225) من به شما دو فرزندم و هم به ساير فرزندان و خانواده ام و تمام
كسانى كه در طول تاريخ نامه من به آنها مى رسد، به تقوا و نظم در كارها سفارش مى
نمايم .
توجه داريد كه امام همه مردم جهان را مورد خطاب قرار مى دهد. آرى پيامبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من و على پدران اين امّت هستيم
(226) و پدر امّت بايد به هنگام وصيّت ، همه مردم را مورد توجّه خود قرار
دهد.
جالب اينكه امام صلّى اللّه عليه و آله تقوا و نظم را
در كنار يكديگر آورده است ، يعنى همان گونه كه بايد حقوق الهى را مراعات نمود بايد
نوبت ها، اولويت ها، قراردادها را نيز مراعات كرد و هرگونه بى نظمى و هرج و مرج ،
در ديدگاه اسلام مردود است و در ادامه حضرت مى فرمايند:
و صَلاحِ ذاتِ بَينِكُم اى فرزندانم و اى امّت مسلمان
! سعى كنيد كدورت ها را از بين خود و جامعه ريشه كن كنيد، زيرا پيامبر فرمود: آشتى
دادن ميان دو مسلمان از همه نمازها و روزه هاى (مستحبّى ) شما بهتر است .
آنگاه امام با الفاظ و جملات زيبا و لحن مخصوصى ، همگان را نسبت به يتيمان ،
همسايگان ، قرآن ، نماز، حج ، جهاد، حسن روابط و نظارت عمومى ، امربه معروف و نهى
از منكر، سفارش فرمودند و در ادامه به عدالت در قضاوت وصيّت نموده و در مورد قاتل
خود فرمودند: قاتل من بيش از يك ضربت به من نزده است ، هرگاه من با اين ضربت كشته
شدم ، شما نيز بيش از يك ضربت به او نزنيد و مواظب باشيد عصبانيّت ، شما را به
كشتار عمومى يا به قطعه قطعه كردن او نكشاند، كه پيامبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: از مُثله و تكّه تكّه كردن بپرهيزيد، گرچه
نسبت به سگ درّنده باشد.(227)
عمل به وصيّت
آيات و روايات عمل به وصيّت شرعى و صحيح را لازم دانسته و مسئوليّت و گناه تغيير آن
را به عهده كسى مى داند كه با شنيدن (و يا ديدن ) وصيّت نامه ، به خاطر هوا و هوس
خود، وصيّت نامه را تغيير دهد.
قرآن مى فرمايد: فَمَن بَدَّلَه بَعد ما سَمِعَه فاِنّما
اِثمُهُ علىَ الّذينَ يُبَدِّلونَه
(228) هركس بعد از آگاهى از وصيّتى آن را تغيير دهد، شكّى نيست كه گناهش
بر آن كسانى است كه تغيير و تبديل مى كنند.
امام باقرعليه السّلام فرمودند: به وصيّت ها عمل كنيد
گرچه براى غير مسلمانان باشد. (البتّه در صورتى كه عمل به وصيّت سبب تقويت كفر و يا
تضعيف اسلام نباشد و روشن است كه مسلمان چنين وصيّتى نمى كند)
از نظر فقه اسلامى هرگاه تغيير وصيّت سبب از بين رفتن حق و حقوقى شود، تغييردهنده ،
گناهكار و ضامن است و بايد از مال خودش دستور شخص وصيّت كننده را عمل نمايد.(229)
احتضار و لحظه مرگ
لحظه مرگ و احتضار، بسيار حسّاس و خطرناك است ، حتّى خوبان از آن دلهره و وحشت
دارند، البتّه منافاتى ندارد كه در عين حالى كه ترس دارند، علاقه به لقاءاللّه نيز
داشته باشند. مانند غوّاصى كه به يافتن مرواريد علاقمند است ، امّا از غرق شدن در
دريا نيز بيم دارد.
آيات و روايات فراوانى در اين زمينه وارد شده كه ما به گوشه اى از آنها اشاره مى
كنيم . زيرا آن حالات از عالم ملكوت و غيب است و ما جز راه وحى راه ديگرى براى كشف
آن نداريم .
# قرآن مى فرمايد: و جَائتْ سَكرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِك ما
كُنتَ مِنهُ تَحِيد(230)
به راستى لحظه گيج كننده مرگ فرارسيد، همان كه از آن فرار مى كردى .
همان گونه كه انسانِ مست نه مى فهمد كه خودش چه مى گويد و نه مى فهمد كه مردم
درباره او چه مى گويند، در آن لحظه هم حضور مرگ و دلهره ها از يك سو و جدايى از زن
و فرزند و مال و مقام از سوى ديگر، براى او هوشى نگذارده و چنان او را گيج و مبهوت
كرده كه قرآن و حديث از آن حالت به لفظ سَكرَة و مستى
ياد كرده است . اين تعبير درباره قيامت هم آمده كه مى فرمايد:
...وتَرَى النّاسَ سُكارى و ما هم بِسُكارى ولكنّ عَذابَ اللّهِ شَديدٌ(231)
اى پيامبر! تو در آن روزى كه زلزله براى به پاشدن قيامت مى شود، مردم را همچون
افراد مست مى بينى ، ولى آنان مست نيستند و لكن عذاب خدا سخت تر است ، عذاب بزرگ
الهى است كه عقل را از سرشان ربوده است .
# قرآن مى فرمايد: حتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُم المَوتَ قالَ رَبّ
ارجِعُونِ لَعلّى اءعمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكتُ(232)
تا اينكه مرگ يكى از آنان فرارسد، از خدا استمداد مى كند و به ماءموران قبض روح مى
گويد: مرا برگردانيد تا شايد عمل صالحى (با اموالى كه جمع كرده و اكنون بجا مى
گذارم و مى روم ) انجام دهم ، ليكن به اين آرزوها هرگز لباس عمل پوشانده نمى شود و
جواب همه اين ناله ها منفى است .
در روايات مى خوانيم كه اين ناله از كسانى است كه ماليات هاى اسلامى و زكات مال خود
را نمى پردازند.(233)
# درقرآن مى خوانيم : واَنفِقُوا مِمّا رَزَقناكُم مِن قَبلِ
اءن يَاءتِىَ اَحَدَكُمُ المَوتَ فَيَقول رَبِّ لولا اَخّرتَنِى الى اءجَلٍ قَرِيبٍ
فَاَصَّدّقَ واَكُن مِنَ الصّالِحين
(234) تا مرگ به سراغ شما نيامده ، از آنچه به شما داده ايم در راه خدا
به ديگران انفاق نماييد و گرنه لحظه مرگ خواهيد گفت : خدايا! آيا نمى شود مرا تا
مدّت نزديك و كوتاهى مهلت دهى تا از اموال جمع كرده خود در راه تو صدقه دهم و بدين
وسيله از شقاوت ها رهايى يابم و جزو صالحان شوم ؟
در قيامت نيز فرياد التماس ودرخواست مراجعت و برگشت به دنيا بلند است و مى گويند:
فَاْرجِعنا نَعمَلُ صالِحاً(235)
خدايا! حالا فهميديم ، ما را به دنيا برگردان تا عمل صالح انجام دهيم .
# قرآن كه بهترين كتاب آدم سازى و غفلت زا مى باشد، در سوره قيامت
(236) مى فرمايد: كلاّ اينقدر دنيا را بر
آخرت ترجيح ندهيد، به فكر مردن باشيد همان مرگى كه اِذا
بَلَغَتِ التَّراقِى چون جان شما از بدن خارج و به استخوان هاى گردن رسد،
وَ قِيلَ مَن رّاقٍ گفته مى شود: كيست كه اين انسان در حال مردن را نجات
بدهد؟ كدام پزشك و دارويى را براى رهايى او از مرگ بياوريم ؟!
وَ ظَنّ اءنّهُ الفِراقُ ولى خود انسان مى داند كه هر
لحظه و آنى از دنيا و تمام چيزهايى كه يك عمر دنبال آنها دويده و جمع كرده و به
آنها دل بسته جدا مى شود، از دوستان و فرزندان و همسر دور مى گردد.
وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ بخاطر بيرون آمدن روح
از بدن ، ساق پاهاى او بهم چسبيده و شدائد جدايى از دنيا و ورود به عالم ديگر در
كنار هم او را در فشارى بس شديد قرار داده است .
توجّه داريد كه قرآن كريم براى اينكه انسان را از وابستگى عميقى كه به دنيا دارد
جدا كند، چگونه صحنه هاى جان دادن را ترسيم مى كند.(237)
آرى ، تمام گرفتارى ها از غفلت ماست و اگر درباره تلاوت قرآن آن همه سفارش شده براى
آن است كه هم افراد با برخورد با اين قبيل آيات توجه پيدا كنند و هم جامعه ها با
شنيدن سرنوشت ملّت ها، از خواب غفلت بيدار شوند و راه الهى را طى نمايند. زيرا يكى
از نام ها و صفات قرآن تَذكره است ، يعنى قرآن وسيله
ياد و توجّه و عامل غفلت زدايى است .
# حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه صحنه مرگ را
چنين ترسيم مى فرمايد: انواع گيجى ها و حسرت ها و فراق ها از دنيا و روآوردن به
جهان پر خطر ديگر براى انسان پيدا مى شود و در ادامه مى فرمايند:
فغَيرُ مَوصوفٍ ما نَزَلَ بِهِم آنچه بر انسان در لحظه
مرگ وارد مى شود قابل توصيف نيست .
وقتى مرگ به سراغ انسان مى آيد، اطراف بدن شل مى شود، رنگ مى پرد، زبان مى گيرد و
انسان هنوز مى بيند و مى شنود ولى ديگر قدرت حرف زدن ندارد، فكرش هم كار مى كند،
ولى در اينكه در تمام عمرش چه كرده است .
يُفَكِّرُ فيما اءفنى عُمرَه و فيمَ اَذهَب دَهرَه با
خود فكر مى كند كه عمرش را در چه راهى صرف و ايّامش را در چه مسيرى گذرانده است .
امام مى فرمايد: محتضر در آن لحظه از اموال و ثروتى كه در طول عمرش جمع كرده ياد
مى كند و با خود مى گويد: اين اموال رااز چه راهى بدست آوردم ؟ چرا فكر حلال و حرام
آن نبودم ؟ الا ن گناه و حسابش با من و لذّت و بهره اش با ديگران است .
ماءمور مرگ همچنان روح او را از اعضاى بدنش جدا مى كند، تا زبان و گوش هم از كار مى
افتد و فقط چشمانش مى بيند و به اطراف خود نگاه مى كند و تلاش و وحشت وحركات
اطرافيان را مشاهده كرده ، ولى نمى شنود و حرفى نمى تواند بزند و در لحظه آخر روح
از چشم هم گرفته مى شود و او در ميان خانواده ، دوستان و بستگان همچون مردارى مى
افتد و همه از او مى ترسند و از او دور مى شوند و پس از اندكى او را به خاك و به
عملش سپرده و همگى برمى گردند.(238)
# در روايات مى خوانيم : در لحظه مرگ ، مال و فرزندان و عمل انسان براى او مجسّم مى
شوند، محتضر به مال توجّهى مى كند، مى بيند جز كفن سهم ديگرى ندارد، توجّهى به
فرزندان و همسرش مى كند، ولى آنان هم تا گور او را بيشتر همراهى نمى كنند و تنها
عمل اوست كه تا ابد با اوست .
راستى با اين همه آيات و روايات روشن و هشدارهاى پى در پى ، جايى براى غفلت باقى مى
ماند؟!
لحظات جان دادن خوبان
در اين باره نيز چند آيه و حديث را بيان مى كنيم :
1 قرآن مى فرمايد: تَحِيّتُهم يَومَ يَلقَونَهُ سَلامٌ و
اَعَدّ لَهم اءجراً كرِيماً(239)
به هنگام مرگ و رسيدن به لقاءاللّه ، با نيكوكاران به احترام برخورد شده و با سلام
و امنيّت و بشارت به اينكه خداوند براى آنان اجر كريم آماده فرموده است ، وارد برزخ
و بهشت مى شوند.
2يا ايّتُهَا النَّفسُ المُطمَئنَّه اِرجِعى اِلى رَبّكَ
راضِيَةً مَرضيَّة
(240) به آنان گفته مى شود: اى روح آرام ! به سوى پروردگارت برگرد و در
مدار بندگان مخصوص من قرار گير و داخل بهشت خودم شو.
در حديثى كه مرحوم علامه طباطبائى در تفسير اين آيه آورده چنين مى خوانيم : مؤ من
به هنگام مرگ وحشت دارد، ولى ماءمور قبض روح به او دلدارى داده و مى گويد: چرا مى
ترسى ؟! من از پدر به تو مهربان ترم ، چشمانت را باز كن . در اين هنگام مؤ من چشم
خود را باز مى كند و قيافه هاى ملكوتى رسول خدا صلّى اللّه
عليه و آله و ائمّه اطهارعليهم السّلام را مى
بيند و سپس از طرف خداوند ندايى مى رسد كه اى روح آرام ! (روحى كه با ياد خدا آرام
بودى روحى كه با انتخاب رهبرى معصوم دلگرم بودى و حوادث تلخ و شيرين مسير تو را كج
نكرد و قلب تو را به وحشت نيانداخت ) به سوى پروردگارت برگرد و در مدار بندگان
مخصوص من قرار گير و داخل بهشت خودم شو.(241)
(لطف خدا در اين كلام غوغا مى كند كه مى فرمايد: بهشت خودم و نمى گويد بهشت ).
3اِنّ الّذينَ قَالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمّ اسْتَقامُوا
تَتَنَزّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَة الاّتَخافُوا وَ لاتَحزَنوا وَاَبشِروا
بِالجَنّةِ الّتِى تُوعَدونَ(242)
البتّه پاداش كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست و در اين راه استقامت نمودند، اين
است كه ملائكه بر آنان نازل شوند و بگويند: اى پايداران راه ايمان ! نه از خطرهاى
آينده ترسى داشته باشيد و نه نسبت به گذشته دلهره ، مژده باد شما را به بهشتى كه
وعده گاه شماست .
در آيه فوق آمده است : نه خوف داشته باشيد و نه محزون باشيد
و اين بخاطر آن است كه خوف ، ترس از خطرات احتمالى آينده است و حزن ، ترس از گذشته
تاريك است .(243)
در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه اين
نزول فرشتگان و بشارت ها، به هنگام مرگ است .(244)
4اَلّذينَ تَتَوفّاهُمُ المَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولونَ
سَلامٌ عَلَيكُم اُدخُلوا الجَنَّةَ بِما كُنتُم تَعمَلون
(245) ملائكه اى كه مسئول گرفتن جان مؤ منان هستند به آن پاكانِ با تقوا
مى گويند: سلام بر شما، بخاطر آنكه اعمال نيكويى داشتيد، داخل بهشت شويد.
5اءلا اِنّ اَولياءَ اللّهِ لاخَوفٌ عَلَيهِم و لاهُم
يَحزَنُونَ اءلّذينَ آمَنوا وَ كانُوا يَتَّقُون لَهُمُ البُشرى فِى الحَياةِ
الدّنيا وَ فِى الا خِرَةِ...(246)
آگاه باشيد! براى اولياى خدا ترس و اندوهى نيست ، آنان كه ايمان آورده و تقوا پيشه
كرده اند، براى مؤ منان هم در اين دنيا بشارت است و هم در آخرت ... .
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: بشارت در اين آيه ،
همان بشارتى است كه در لحظه مرگ از زبان اولياى خدا مى شنود.(247)
لحظات جان دادن بَدان
در اينجا نيز از كلام قرآن و روايات استفاده مى كنيم ، قرآن آستانه مرگ گنهكاران را
چنين ترسيم مى كند:
1اءلّذينَ تَتَوفّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى اءنفُسِهِم
فَاءلقَوا السّلَمَ ما كُنّا نَعمَلُ مِن سُوءٍ بَلى اِنّ اللّهَ عَلِيمٌ بِما
كُنتُم تَعمَلُونَ(248)
كسانى كه با كفر و گناه به خود ظلم كرده اند، همين كه با فرشتگان ماءمور قبض روح
برخورد مى كنند، خود را باخته و تسليم شده و مى گويند: ما كار بدى نكرده ايم ، ولى
جوابى كه مى شنود اين است كه بلى ، شما جنايتكاريد و خداوند به كارتان آگاه است .
آرى ، آدمى كه در تمام عمرش حيله و دروغ كارش بوده ، در لحظه مرگ و قيامت هم آن
اخلاقيات خود را از دست نمى دهد و به فرشتگان و خدا هم در حساس ترين لحظات دروغ مى
گويد.
2وَ لَوتَرى اِذِ الظّالِمُونَ فِى غَمَراتِ المَوتِ
وَالمَلائِكَةُ باسِطُوا اءيدِيهِم اُخرِجُوا اءنفُسَكُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ
الهَوْنِ بِما...(249)
اى پيامبر! اگر اين ستمكاران را به هنگامى كه در شدائد مرگ و جان دادن فرورفته اند
مشاهده كنى ، فرشتگان قبض روح دست گشوده و به آنها مى گويند: جان خود را خارج سازيد
كه شما امروز گرفتار مجازات خواركننده اى خواهيد شد.
اين نوع جان دادن بخاطر دو جهت است كه در ادامه آيه نيز بيان شده است :
يكى اينكه بر خدا دروغ بستند.
ديگر اينكه در برابر آيات او سر تسليم فرونياوردند.
در اين آيه بجاى بشارت هايى كه به مؤ منان داده مى شد، تعبير به
غَمَرات كه به معناى شدائد فراگير است شده و به جاى اينكه
تَوَفّى و جان گرفتن از طرف فرشتگان باشد، ماءموران به او مى گويند: جانتان
را بدهيد، كه اين يك نوع تحقير آنان است .
3فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَيهِم اءبوابَ
كُلِّ شَى ءٍ حَتّى اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اءخَذْناهُم بَغْتَةً...(250)
قبل از اين آيه خداوند مى فرمايد: ما براى مردم پيامبرانى فرستاديم ولى آنان مخالفت
كردند، آن مخالفان را براى هشدار در شدائد و ناگوارى ها قرار داديم تا شايد از خواب
غفلت بيدار شده و به درگاه خدا تضرّع و زارى و توبه نمايند، ولى باز هم سرمستانه
بكار خود ادامه دادند، ما راه ديگرى را انتخاب كرديم و آن اينكه : اين مردم
فراموشكار و غافل را با انواع شادى ها و نعمت ها سرگرم كرديم تا همين كه مشغول
تفريح ، لذّت و كاميابى شدند، ناگهان همه را با قهر خود بگيريم . آرى ، اين راه
براى آن دسته از افرادى است كه پيامبران ، هشدارها و حوادث ، هيچ يك آنان را تكان
نمى دهد.
4وَلَوتَرى اِذ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَروا المَلائِكَةُ
يَضرِبُونَ وُجوهَهُم و اَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذابَ الحَرِيقِ(251)
اى پيامبر! اگر وضع دلخراش و عبرت انگيز كفّار را به هنگامى كه فرشتگان مرگ به صورت
و پشت آنان مى زنند و به آنها مى گويند: بچشيد عذاب سوزنده را مشاهده مى كردى ، از
سرنوشت رقّت بار آنان آگاه مى شدى .
چنانكه در آيه ديگر مى فرمايد: فَكَيفَ اِذا تَوَفَّتْهمُ
المَلائِكَةُ يَضرِبُونَ وجُوهَهُم وَ اءدبارَهُم
(252) چگونه است حال اين جنايتكاران به هنگام جان دادن ، زمانى كه
فرشتگان ماءمور جان گرفتن نزد آنان مى آيند و در حالى كه انواع دلهره ها و جدايى ها
و خطرات انسان را به وحشت مى اندازد، به جاى دلدارى آنان با سيلى و كتك جان آنها را
مى گيرند.
5اِنّ الّذينَ تَوَفّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى اءنفُسَهُم
قالُوا فِيمَ كُنتُم قالُوا كنّا مُستَضعَفِينَ فِى الاَرضِ قالُوا اءلَم تَكُنْ
اءرضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فِيهَا(253)
فرشتگان هنگام جان گرفتن افرادى كه هجرت نكرده و به خود ظلم كرده اند، مى گويند:
شما در چه حالى بوديد! و چرا در صف كفّار قرار گرفتيد؟ آنها مى گويند: ما در محيط
خود در فشار بوديم . امّا فرشتگان اين پاسخ را قبول نكرده و مى گويند: مگر سرزمين
خدا پهناور نبود كه (به جايى ديگر) مهاجرت كنيد؟
آرى ، مسلمان همين كه در منطقه اى تحت تاءثير افكار و شرايط غيراسلامى قرار مى
گيرد، واجب است براى حفظ عقيده و افكار و ايمان خود هجرت نمايد و نبايد از حيوان
پست تر باشد. زيرا مى بينيم گروهى از حيوانات بخاطر ادامه زندگى خود به مناطق مختلف
كوچ و به اصطلاح هجرت مى نمايند.
كوتاه سخن آنكه يكى از گفتگوهايى كه فرشتگان در لحظه مرگ با اين افراد بى اراده و
تن پرور مى كنند و آنان را شرمنده مى نمايند، انتقاد از هجرت نكردن آنان از محيط
گناه است .
آسان جان دادن
اكنون كه لحظات جان دادن خوبان و بدان را از نظر قرآن و روايات بيان كرديم ، به چند
حديث كه عوامل آسان جان دادن را بازگو مى كند اشاره مى كنيم :
# امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:
مَن كَسى اءخاهُ المؤ مِن كِسوَةً كانَ حَقّا على اللّهِ اءن يَكسوهُ ثياب
الجَنَّةِ و اءن يُهَوِّنَ عَلَيهِ سَكراتِ المَوتِ هر كس مؤ من برهنه اى را
با لباسى بپوشاند... خداوند مردن را بر او آسان مى كند.(254)
# در روايت ديگرى آن حضرت فرمودند: هر كس دوست دارد كه سكرات مرگ را بر وى آسان و
سبك باشد، صله رحم كند و به پدر و مادر خود نيكى و خدمت نمايد.(255)
# پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: هر كه
علاقه به حضرت على
عليه السّلام داشته باشد مردن بر او آسان مى شود.(256)
شكّى نيست كه منظور از علاقه و دوستى ، انتخاب راه او و حمايت از خط فكرى و عملى آن
رهبر معصوم و پيروى از آن است .
# در روايت براى آسان جان دادن مؤ من آمده است كه هنگام مرگ او را به جايى كه هميشه
در آنجا نماز مى خوانده ببريد.(257)
ملاقات با اولياى خدا
مرحوم مجلسى قدّس سرّه 56 حديث درباره اينكه انسان در
لحظه جان دادن و مرگ ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
و حضرت على عليه السّلام را مى بيند نقل كرده و سپس مى
فرمايد: مساءله حضور پيامبر اكرم و ائمّه عليهم السّلام
هنگام جان دادن ، از مسائلى است كه روايات متعدّد و بسيارى درباره آن آمده است و در
ميان شيعه از شهرت مخصوصى برخوردار است و هر انسان عاقلى كه بناى لجاجت نداشته
باشد، نبايد استبعاد نمايد.(258)
مرحوم علاّمه طباطبائى حديثى را در باره ملاقات انسان در لحظه مرگ با رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله نقل فرموده و سپس مى فرمايد: مساءله ملاقات انسان با
پيامبر اسلام و ائمّه اطهارعليهم السّلام در حال مرگ از
راههاى بسيارى نقل شده است .(259)
البتّه در ذيل روايات ، دليل آن حضور هم آمده كه مؤ منان با ديدن قيافه هاى ملكوتى
اولياى خدا و با بشارت هايى كه مى دهند، به راحتى حاضر به ترك دنيا وانتخاب جوار آن
بزرگواران شده و مردن برايشان آسان مى گردد، امّا آنان كه عمرى در راه خلاف بوده
اند، همين كه حضور رهبران آسمانى را مشاهده مى نمايند، برغم هايشان افزوده شده
وشرمندگى خاصّى آنان را فرامى گيرد، به خصوص آنكه از طرف آن بزرگواران اشاراتى هم
به وضع دلخراش آنان بشود.
قبض روح و جان دادن
چه كسى انسان را قبض روح مى كند و جان او را مى گيرد، خداوند يا عزرائيل و يا فرشته
اى ديگر؟
قرآن گرفتن روح را يكجا به خدا نسبت داده ومى فرمايد: اللّهُ
يَتَوَفَّى الاَنفُسَ حِينَ مَوتِها(260)
تنها خداوند به هنگام مرگ جانها را بدون كم وكاست مى گيرد.
در جاى ديگر قبض روح را كار ملك الموت دانسته و مى
فرمايد:
قُل يَتَوَفّاكُم مَلَكُ المَوتِ الّذى وُكِّلَ بِكُم
(261) اى پيامبر! به مردم بگو: جان شما را ملك الموت مى گيرد، همان فرشته
اى كه ماءمور گرفتن روح شما شده است .
و در جاى ديگر همين كار را به فرشتگان نسبت داده و مى فرمايد:
تَوَفَّتْه رُسُلُنا(262)
فرشتگان فرستاده ما، جان ها را مى گيرند.
اين سه آيه با هم منافاتى ندارند، زيرا ملك الموت هم از طرف خداوند ماءموريّت دارد
كه در قرآن نيز با جمله وُكِّلَ بِكُم به اين
ماءموريّت اشاره شده است ، همان گونه كه فرشتگان هم ماءمور خدا هستند و در قرآن با
كلمه رُسُلُنا به اين حقيقت اشاره شده است .
بنابراين قابض ارواح و گيرنده اصلى جان ها خداست و ملك الموت و فرشتگان از طرف
خداوند ماءمور اين كارند و طبق فرموده امام صادق عليه السّلام
ملك الموت يارانى از فرشتگان دارد كه در اطراف عالم جان ها را مى گيرند و به
عزرائيل عليه السّلام
تحويل داده و او همه را به خداوند تقديم مى نمايد.(263)
پس نسبت دادن قبض روح و جان گرفتن ، هم به خدا و هم به ملك الموت و هم به فرشتگان
صحيح است ، همان گونه كه نوشتن را مى توان هم به انسان و هم به دست و هم به قلم
نسبت داد. زيرا قلم در اختيار دست و دست در اختيار انسان است .
بر فرض ملك الموت يارانى كه به شرق و غرب عالم اعزام كند نداشته باشد، او كه مثل ما
موجودى مادّى نيست كه حضورش در يك لحظه در چند مكان ، غيرممكن و يا مشكل ساز باشد.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در شب معراج از ملك
الموت پرسيد: چگونه در يك لحظه هم در شرق عالم حاضر مى شوى و هم در غرب ؟ او گفت :
تمام دنيا نزد من مثل يك سكّه در كف دست شماست .(264)
وظيفه ما بر بالين محتضر
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: جمله
لااله الاّ اللّه را به كسى كه در حال جان دادن است تلقين نماييد، همانا
كسى كه آخرين كلامش اين جمله باشد، داخل بهشت مى شود.(265)
امام صادق عليه السّلام فرمود ابليس ياران خود را
ماءمور مى كند كه در لحظه مرگ انسان حاضر شوند و او را به كفر و يا ترديد كشانده و
در چنين حالى جان دهد و لذا هر گاه بر بالين افرادى كه در آستانه مرگ هستند حاضر
شديد، شهادت به توحيد، لا اله الاّ اللّه و گواهى بر
نبوّت ، اءشهَدُ اءنّ مُحمّدا رَسولُ اللّه را آنقدر
تكرار و به او تلقين نماييد تا وقتى كه از دنيا برود.
در روايات ديگرى چنين مى خوانيم : علاوه بر شهادت بر توحيد و نبوّت ، گواهى بر
امامت امامان معصوم يكى پس از ديگرى نيز به محتضر تلقين شود.(266)
البتّه اين گواهى ها بايد بر اساس ايمان و يقين باشد و ما هم بايد بر اساس مهر و
محبّت اين جملات را به او تلقين نماييم .
در كتاب هاى معتبر و رساله هاى عمليّه ، دعايى وارد شده كه مستحبّ است به افراد در
حال مردن تلقين شود و آن دعا اين است : الّلهُمَّ اغفِرلِىَ
الكَثِيرَ مِن مَعاصِيكَ وَاقبَل مِنِّى اليَسِيرَ مِن طاعَتِك يا مَن يَقبَلُ
اليَسيرَ وَ يَعفُو عَنِ الكَثيرِ اِقبِل مِنِّى اليَسِيرَ واعْفُ عَنِّى الكَثيرَ
اِنّكَ اءنتَ العَفوُّ الغَفورُ الّلهم ارحَمْنى فَاِنّكَ رَحِيمٌ(267)
خدايا! گناهان زياد مرا ببخش و اطاعت هاى كم مرا قبول فرما. اى كسى كه هم كم را مى
پذيرى و هم از خطاهاى زياد مى گذرى ! طاعت كم مرا هم بپذير و از خطاهاى زياد من
درگذر، تو اهل عفو و بخشش هستى . خدايا! به من رحم كن زيرا تو رحيم و رحم كننده
هستى .
به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله خبر دادند كه
زبان مردى در حال احتضار گرفته است و نمى تواند حرف بزند. رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله بر بالاى سر او حاضر شد و فرمود: بگو
لااله الاّ اللّه ، ولى آن مرد نتوانست بگويد. آن حضرت
جمله را تكرار كرد، باز او نتوانست بگويد. آن حضرت به زنى كه بالاى سر آن مرد نشسته
بود فرمود: آيا اين مرد مادر دارد؟ آن زن گفت : بله ، من خودم مادرش هستم .
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا از فرزندت
راضى هستى ؟ گفت : نه ، بلكه از او ناراحتم . آن حضرت فرمود: من دوست دارم كه تو از
او راضى شوى ، مادر گفت : به احترام شما راضى شدم .
سپس پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به آن مرد
فرمود: بگو لااله الاّ اللّه
. آن شخص به سخن آمده و شهادتين خود را گفت و جان داد.(268)
آرى ، رضايت مادر در حساس ترين موارد نقش بسيار مهمّى دارد.
واجب است محتضر و مسلمانى را كه در حال جان دادن است به پشت بخوابانند بطورى كه كف
پاهايش رو به قبله باشد، و سفارش شده كه عقائد صحيح اسلامى و گواهى به توحيد و
نبوّت و امامت و معاد طورى به او تلقين شود كه بفهمد.
مستحبّ است كسى را كه سخت جان مى دهد اگر ناراحت نمى شود او را به جايگاهى كه
معمولاً در آن نماز مى خوانده ببرند. وسفارش شده كه او را تنها نگذارند و افراد جنب
و حائض هم نزد او نباشند و از گريه و و زياد حرف زدن نزد او بپرهيزند و هر چه ممكن
است نزد او قرآن بخوانند، به خصوص سوره هاى يسَّ و صافّات و احزاب و آية الكرسى .
(269)