معاد

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۳ -


سيمايى از مرگ و جان دادن 
مرگ از ديدگاه معصومين عليهم السّلام  
در كلمات پيشوايان معصوم براى مرگ تعبيرات جالبى بكار برده شده كه ما گوشه اى از آنرا در اينجا بيان مى كنيم :
پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: خروج افراد مؤ من از دنيا همچون بيرون آمدن طفل از شكم مادر است كه از تاريكى ها و تنگى ها و فشارها به فضاى روشن و بزرگ وارد مى شود.(126)
از امام حسن عليه السّلام سؤ ال شد كه مرگ چيست ؟ فرمود:اَعظَم سُرورٍ يَرِدُ عَلى المُؤ من (127) مرگ بهترين شادى هايى است كه بر مؤ من وارد مى شود.
امام حسين عليه السّلام مى فرمايد:فَما المَوت الاّ قِنطَرة (128) مرگ پلى است كه شمارا از دردسرهاى دنيا به رفاه و لطف خدا مى رساند، همان گونه كه براى دشمنان خدا انتقال از كاخ به زندان است .
امام سجادعليه السّلام مى فرمايد:المَوتُ للمؤ من كنَزعِ ثيابٍ وَسِخَة قُمّلَةٍ و فَكّ قُيودٍ و اغلال ثَقيلة والاستبدال باَفخَر الثياب و اطيبها(129) مرگ براى افراد با ايمان همچون بيرون آوردن لباس كثيف و سپس پوشيدن بهترين لباس هاى خوشبو و ارزشمند وآزاد شدن از قيد و بندهاى سنگين است . سپس امام سخنان خود را چنين ادامه مى دهد: همين مرگ ، براى افراد كافر مانند كندن لباسهاى فاخر و پوشيدن لباسهاى آلوده و خشن و خروج از منزل هاى دل نشين و حركت به منزل هاى وحشتناك است .
امام باقرعليه السّلام مى فرمايد: الموتُ هو النَّوم الّذى يَاتِيكم فى كلّ لَيلةٍ الاّ اِنّه طَويلٌ مدّته ...(130) مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد، ليكن مدّتش طولانى است . البتّه نظر مبارك امام مساءله مرگ و برزخ است .
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: الموتُ للمؤ من كاَطيَب رِيحٍ يَشُمّه ... وللكافر كلَدغ الاَفاعى و كلَسعِ العَقارب ...(131) مردن براى مؤ من همچون بو كردن بهترين بوييدنى ها است و براى كافر همچون نيش ‍ عقرب ها و افعى ها است .
در روايات ديگر مى خوانيم : مرگ براى مؤ من همچون دوا مى باشد. يا مردن براى مردان خدا همچون حمّام رفتن است كه گرچه كمى زحمت دارد، امّا وسيله پاكى و سبكى و نشاط است .
اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به پايان مى رسانيم كه فرمود: اِنّ المَوتَ عِندى بِمنزلَةِ الشّربَة البارِدَةِ فى اليَوم الشدّيدِ الحَرّ(132) مرگ در ديدگاه من مانند نوشيدن شربت خنكى است كه انسان تشنه در روز بسيار گرم ميل مى كند.
انواع جان دادن 
در آيات و روايات چهار نوع جان دادن داريم كه براى هر يك بيان لطيفى آمده است :
1 خوبانى كه راحت جان مى دهند. حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: هنگام مرگ خوبان ، بشارتى به آنان داده مى شود كه چشمشان روشن و به مرگ علاقه پيدا كرده و راحت جان مى دهند.(133)
2 خوبانى كه سخت جان مى دهند. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: الموتُ كفّارة لذُنوبِ المؤ منين (134) مرگ و سختى هاى آن سبب جبران گناهان اندكى است كه مؤ منان دارند تا پس از مرگ كيفر ديگرى نداشته و پاك و پاكيزه نزد خدا روند.
3 بدانى كه راحت جان مى دهند. امام كاظم عليه السّلام مى فرمايد: و تُصَفّى الكافرين من حسناتهم (135) راحت مردن كافر بخاطر تسويه حسابى است كه خداوند نسبت به كارهاى نيك آنان انجام مى دهد، چون بعضى كافران نقاط خوبى در زندگى دنيوى خود دارند كه آسان مردن جزاى آنهاست .
4 بدانى كه به سختى جان مى دهند، كه اين اوّلين عقاب الهى است .
البتّه در حديثى تمام چهار مرحله يكجا آمده است ،(136) و ان شاءاللّه در بحث هاى آينده در اين باره مفصّل سخن مى گوييم .
انواع مرگ  
در اسلام چند نوع مردن و مرگ داريم :
1 مرگ دلها 
قرآن كسانى كه داراى روح بى تفاوت و قساوت قلب هستند را مردگان دانسته است و به پيامبرش مى فرمايد: اِنّك لاتسمع المَوتى (137) تو نمى توانى مرده دلان را شنوا كنى .
حضرت على عليه السّلام در باره انسانى كه دلبستگى به دنيا دارد مى فرمايد: و اَماتت الدّنيا قَلبه (138) دنيا دل او را از كار انداخته است .
در نهج البلاغه مى خوانيم : كسانى كه فساد و منكرات را مشاهده مى كنند و هيچ گونه عكس العملى از خود نشان نمى دهند و نه تنها با دست و بيان جلوگيرى نمى كنند بلكه قلبشان هم از گناه ناراحت نيست ، اينان مردگانى هستند در ميان زنده ها.
اگر در قبرستان مردگان به حال افقى هستند، اين بى تفاوت ها مردگان عمودى و زنده نما هستند، فذلك مَيّتُ الاَحياء(139)
در مناجات ها نيز چنين مى خوانيم : واءماتَ قَلبِى عَظيمُ جِنايَتى (140) خدايا! گناهان بزرگ دل مرا ميرانده است .
2 مرگ جامعه ها 
همان گونه كه به انسان بى حركت و بى تفاوت و وابسته و بى توجّه مرده مى گويند، به جامعه هاى بى حركتى كه رشدى ندارند و در برابر فسادها بى تفاوتند و در حوادث تلخ و شيرين بى توجّه و در اقتصاد و فرهنگ وابسته هستند نيز مرده گفته مى شود.
قرآن مى فرمايد: ولَكم فِى القِصاصِ حَياةٌ يا اولِى الاَلباب (141) اى خردمندان ! براى شما در قانون قصاص و انتقام از ستمگران ، زندگى است .
آرى ، اگر در جامعه اى كه حق مظلوم از ظالم گرفته نشود، اين جامعه مرده است . جامعه اى كه امر به معروف و نهى از منكر و انتقاد و آزادى و عدالت ندارد، مرده است .
حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: فَالمَوتُ فِى حَياتِكم مَقهورينَ والحَياة فى مَوتِكم قاهرين (142) مرگ حقيقى آن وقتى است كه شما خوار و ذليل و توسرى خور باشيد و حيات وزندگى شما در وقتى است كه در اهداف مقدّستان پيروز باشيد.
در حديث ديگرى آن حضرت فرمود: الفَقرُ المَوتُ الاكبر(143) فقر، همان مرگ بزرگ است . بنابراين جامعه وابسته ، بى تحرّك و ناتوان ، جامعه اى مرده است .
3 مرگ سرخ و شهادت  
در اسلام بهترين نوع مردن ، شهادت در راه خداوند است .ارزشى كه اسلام به شهادت داده در هيچ مكتبى مشاهده نمى كنيد.
در قرآن در عظمت شهادت و شهدا آيات فراوانى آمده تا جايى كه خطاب به مردم مى فرمايد: ولا تَحسبنَّ الّذينَ قُتِلوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمواتا بَل احياءٌ عندَ ربّهِم يُرزَقون (144) گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند بلكه زنده هستند و نزد خداوند در حال شادى و بهره گيرى از رزق و روزى او مى باشند.
يا مى فرمايد: لاُكفّرَنَّ عنهم سيّئاتهم (145) ما از لغزشهاى شهيدان صرفنظر مى كنيم و نوتِيه اءجراً عَظيما(146) وپاداش بسيار بزرگى به آنان مى دهيم .
حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: والّذى نَفسُ علىّ بِيَده لا لفُ ضَربةٍ بِالسّيفِ اَهونُ من موَتَةٍ واحدةٍ على الفِراش (147) سوگند به آن قدرتى كه جان من در دست اوست ، هزار ضربه شمشير در جبهه جنگ ، از يك بار مردن در بستر براى من آسانتر و گواراتر است .
يا آنكه مى بينيم ياران و اصحاب رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله نزد پيامبر مى آمدند و براى رفتن به ميدان جنگ از آن حضرت ، اسب و شمشير مى خواستند، ولى چون وسيله اى نداشت كه به آنها بدهد، آنان گريه مى كردند.(148)
تمام رهبران اسلام هر يك به نوعى به شهادت رسيده اند وتربيت شدگان امامان ما نيز همه عاشق شهادت بوده اند، در كربلا حضرت قاسم نوجوان 13ساله امام حسن عليه السّلام در پاسخ عموى بزرگوارش ‍ امام حسين عليه السّلام كه پرسيد شهادت در نزد تو چگونه است ؟ مى گويد: شهادت در راه خدا در كام من از عسل شيرين تر است . چنانكه على اكبر امام حسين عليه السّلام به پدر عرض مى كند: هرگاه راه ما حق است ، ذرّه اى از شهادت هراس نداريم .
در دعاها و مناجات هاى امامان معصوم مى بينيم كه چگونه از خداوند توفيق شهادت در راهش را آرزو و درخواست مى كنند.
آرى ، در ديدگاه اسلام ، بالاتر از شهادت كار نيكى نيست ، چنانكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فوقَ كلّ ذِى بِرٍّ بِرُّ حتّى يُقتَل فى سبيل اللّه فاذا قُتِلَ فى سبيل اللّه فليس فوقَه بِرّ(149) برتر از هر خوبى ، خوب ديگرى هست تابرسد به شهادت كه هر گاه انسانى در راه خدا كشته شد، ديگر بالاتر از آن خيرى وجود ندارد.
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه هر گاه انسان در خط رهبرى معصوم باقى بماند و حوادث تلخ و شيرين ، او را منحرف نكند و طاغوت ها و تهديد، تطميع و تبليغات آنها هيچ يك در او اثر نكند و در آن حال بميرد، شهيد مى باشد، گرچه خونش بر زمين نريخته باشد. زيرا عمرى خون دل خورده و از پيروى رهبر معصوم دست برنداشته وآن را حفظ كرده است . چنانكه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: فانّه مَن ماتَ منكُم على فِراشِه و هو على مَعرفَةِ حقّ ربّه و حقّ رسولِه و اهل بيتِه ماتَ شهيداً و وَقَع اءجرُه على اللّه (150) بدون شك هر كدام از شما در بستر خود جان دهد، در حالى كه نسبت به حقّ خدا و رسول او و امامان معصوم پايدار باشد، شهيد از دنيا رفته و پاداشش بر خداوند است .
4 مرگ با قصاص واعدام 
نوع چهارم مردن و مرگى است كه با حكم اعدام و يا اجراى قانون قصاص ، گريبانگير انسان مى شود.
اگر كسى انسانِ ديگرى را به ناحقّ به قتل رسانده باشد، در اسلام به خانواده و اولياى مقتول حقّ قصاص مى دهند، يعنى آنها مى توانند قاتل را قصاص كرده و جانش را بگيرند.
اعدام نيز نوعى مجازات شرعى براى بعضى كارهاى خلاف است . كسى كه آن خلاف را انجام داده باشد، با حكم حاكم شرع اعدام مى شود.
چرا از مرگ مى ترسيم ؟ 
ترس مى تواند ريشه هاى گوناگونى داشته باشد، كه با بيان يك مثال ، موارد آن را بيان مى كنيم :
در ديدگاه اسلام دنيا محل عبور است و انسان عابر و اموال دنيا وسيله مى باشد، و ترس از مرگ همانند ترس يك راننده در شرايط مختلف است :
1 گاهى راننده مى ترسد، چون مى بيند ماشين او در آستانه سقوط و رو به نابود شدن است .
افرادى كه ايمان به معاد ندارند و مردن را نيست شدن مى دانند، بايد از مرگ هم بترسند چون مرگ در چشم آنها يك نوع سقوط و نابودى است .
2 گاهى راننده اى كه ماشين خود را با خون دل تهيه كرده و علاقه زيادى به آن دارد، مى ترسد كه مبادا كسى وسيله او را بگيرد و از تصوّر جدايى آن رنج مى برد و خيال مى كند بهتر از اين ماشين چيز ديگرى نيست .
كسانى كه علاقه زيادى به دنيا دارند، جدايى آنها از دنيا بزرگ ترين شكنجه است ، ولى اگر انسان در دنيا زاهد باشد و نسبت به آن دلبستگى و وابستگى نداشته باشد، مردن و جدا شدن از آن براى او آسان و راحت وبدون ترس است .
شخصى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: چرا از مرگ مى ترسيم ؟ حضرت فرمود: آيا مال و ثروت دارى ؟ گفت : بله ، فرمود: آيا چيزى از آن را در راه خدا انفاق كرده اى ؟ گفت : نه ، فرمود: به همين خاطر است كه از مرگ مى ترسى .
نظير همين سؤ ال را شخصى از امام حسن عليه السّلام كرد امام جواب داد: اِنّكم اَخرَبتُم آخرتَكُم و عَمّرتُم دُنياكم فَاءنتم تَكرَهونَ النَّقلَة مِنَ العُمرانِ الىَ الخَراب (151) شما تمام كوشش خود را صرف آبادى دنياى خود كرده ايد و براى آخرت كار نيكى انجام نداده ايد و به همين خاطر از مرگ مى ترسيد كه از جاى آباد به جاى خراب منتقل مى شويد.
3 گاهى ترس راننده بخاطر آن است كه جاده را نمى شناسد و اين ناآگاهى او را زجر مى دهد.
امام هادى عليه السّلام به عيادت يكى از ياران كه مريض بود رفت ، ديد آن مريض گريه مى كند و از مردن مى ترسد. امام هادى عليه السّلام فرمود: تَخافُ مِنَ المَوتِ لانّك لاتَعرِفُه (152) تو از مرگ مى ترسى ، چون نسبت به آن شناخت ندارى .
آرى ، نا آگاهى و بى خبرى و شناخت ناقص نسبت به مرگ و معاد، يكى از عوامل ترس از مرگ است .
4 گاهى ترس راننده بخاطر از دست دادن ماشين و يا ناآگاه بودن از جاده نيست ، بلكه چون جاده بسيار طولانى است و او سوخت كمى همراه دارد يا آنكه وسيله او قدرت و استحكام چندانى ندارد، مى ترسد.
در مورد آخرت نيز بعضى از طولانى بودن راه وكمى زاد و توشه مى ترسند.
حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد: آه من قِلَّةِ الزّادِ و طُولِ الطَّريقِ و بُعدِ السّفَر و عَظيمِ المَورِد(153) آه كه توشه راهم كم است و راه طولانى و سفر دور و جايگاه و مقصد بس بزرگ است .
5 گاهى وسيله دارد و از كمبود سوخت و سالم بودن لاستيك و موتور هم دلهره اى ندارد، ولى باز راننده ترس دارد. زيرا او در گذشته تخلّفاتى مرتكب شده و پا به فرار گذارده است و اكنون مى ترسد كه در جلو راهش ‍ پليس باشد آن هم پليسى كه پرونده تمام تخلّفاتش را در دست دارد. به علاوه خود عقربك ماشين و كيلومترشمار نشان مى دهد كه طبق قوانين عمل ننموده است ، حرارت ماشين ، خستگى مسافران نيز گواه ديگرى بر تخلّف اوست ، قهراً اين راننده خود را باخته كه بايد پاسخگوى تمام فرارها و تخلّفات خودش باشد.
در مورد مرگ نيز بعضى چنين هستند، چنانكه در سوره جمعه مى خوانيم : ولايَتمنّونَه اءبَداً بما قَدّمتْ اءيديهِم (154) حتّى كسانى كه خيال مى كنند از اولياى خدا هستند، بخاطر تخلّفات خود هرگز آرزوى مرگ نمى كنند.
در مناجات امامان معصوم عليهم السّلام نيز هر گاه مساءله ترس از معاد مطرح است ، بيشتر به همين دليل اشاره شده كه چگونه در دادگاه عدل خداوند پاسخگوى عمرهاى تلف شده ، واجبات از دست رفته ، گناهان انجام شده و در خط ولايت و رهبرى هاى غير صحيح بودن و انواع درآمدها و مصرف هاى نابجا باشيم ؟!(155)
6 گاهى دلهره راننده به خاطر هيچ يك از موارد گذشته نيست ، بلكه ترس او از اين است كه بعد از آنكه به مقصد برسد چه سرنوشتى در انتظار اوست و بر سر او چه خواهد آمد. بر فرض گرفتار جريمه تخلّفات نشود، آيا طبق تمايلات و خواسته هاى او مورد مهربانى قرار خواهد گرفت ؟ و آيا پس ‍ از طىّ اين راه پر پيچ و خم ، ارزش مهمانى در مقصد را خواهد داشت يا نه ؟
و هر گاه بداند پايان راهِ سياه و تاريك ، صبح سفيد و نورانى و برخوردار از انواع نعمت هاى بى پايان است ، هرگز ترسى نخواهد داشت .
از حضرت على عليه السّلام سواءل شد: چرا شما مرگ را دوست داريد و گاهى مى فرماييد: اُنس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بيشتر است ؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:
لمّا راءيتُهُ قد اِختارَلى دينَ ملائِكَتِه و رُسُلِه و اَنبيائِه عَلِمتُ اءنّ الّذى اءكرمَنى بهذا ليس يَنسانى فَاءحبَبتُ لِقائَه (156)
چون نمونه الطاف خدا را در دنيا ديدم ، يقين پيدا كردم آن خدايى كه در دنيا آنقدر به من لطف كرد و مرا در راه فرشتگان و پيامبرانش سوق داد، در روز قيامت هم مرا فراموش نخواهد كرد.
آرى ، من از مقصد و نوع برخورد و پذيرايى هاى آن خداى بزرگ در آن روز حسّاس دلهره اى ندارم .
چه كنيم تا از مرگ نترسيم 
براى اينكه از مرگ نترسيم ، ابتدا بايد چيزهايى را كه از عوامل ترس ‍ است از بين ببريم ، يعنى اگر ريشه ترس ، ناآگاهى و ضعف شناخت و خيال نابودى و سقوط است ، بايد به دليل عقل و راهنمايى هاى قرآن بدانيم كه مرگ به معناى نيستى نيست و بدين وسيله با اوّلين عامل ترس از مردن مبارزه كنيم .
اگر ترس به خاطر دلبستگى به دنيا و جدايى از مال و فرزند و همسر است ، بايد بدانيم كه اگر خداوند در آستانه مرگ ما را از خانه و مال و فرزند فانى جدا مى كند، در عوض نعمت هاى ديگر (كه قابل قياس با نعمت هاى دنيا نيست ،) در اختيارمان قرار مى دهد. پس بايد در دنيا سعى كنيم كه زاهد باشيم و نگذاريم حبّ دنيا در دل ما آنچنان اثر كند كه جدايى از آن مثل كندن چسب زخم از پشت دست ، سبب زجر ما شود.
البتّه منظور اين نيست كه مال و ثروت بد است ، بلكه علاقه و وابستگى به آن خطرناك است كه سبب ترس از مرگ و جدايى از آن مى شود. زيرا مالى كه بتوان با آن آخرت را آباد كرد، باعث اشتياق انسان به مرگ و ترك دنيا مى شود.
اگر ترس به خاطر تصوّر ورود به يك مرحله مبهم و تاريك و خطرناك است ، بايد بدانيم كه راه مرگ تاريك نيست ، بلكه پاگذاردن به يك مرحله از مراحل تكاملى انسان است و در جاى خود لازم و زيباست . زيرا مرگ و حركت به سراى ديگر و طىّ كردن مراحل تكاملى ، يكى پس از ديگرى سبب رشد و امرى لازم و ضرورى است .
اگر بيم مرگ به خاطر كمى توشه راه و ايمان و عمل صالح است ، بايد خودمان رابا توشه تقوا مجهز نماييم . همان گونه كه قرآن كريم سفارش ‍ مى فرمايد: وتَزوّدوا فَانّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى (157) توشه برداريد كه بدون شك بهترين توشه هاى راه شما تقوا مى باشد.
اگر به خاطر تخلّفات و گناهان بسيارى است كه مرتكب شده ايم ، بايد ضمن توبه و جبران آن ، بدانيم كه خداوند ارحم الرّاحمين است و رحمت او بر غضبش پيشى دارد.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: لو تَعلَمونَ قَدرَ رَحمَةِ اللّه لَاتّكلتُم علَيها(158) اگر مى دانستيد كه چقدر لطف و رحمت خداوند بزرگ است ، بر آن تكيه واعتماد مى كرديد و هرگز به خود ترس راه نمى داديد.
آرى ، اساس ترس ما از مردن ، همان ضعف عملكرد و تخلّفات زياد ماست كه آن هم با توبه و كارهاى خوب و اميد صادقانه ، قابل جبران است .
توبه ، ابعاد و شرايط آن 
پس از پاسخگويى به علل ترس از مرگ و بررسى دلائل و ريشه هاى ترس ، اكنون در باره توبه و جبران تخلّفات گذشته كه تنها راه نجات است ، به سراغ قرآن و روايات مى رويم :
معناى توبه 
توبه به معناى برگشت است ، لذا در قرآن ، هم به خداوند نسبت داده شده و هم به انسان .(159) توبه خدا يعنى برگرداندن لطف و رحمت خود بر بندگان و توبه انسان به معناى برگشت او از حالات و اعمال فاسد گذشته خود است و لذا در هر توبه انسان دو توبه از خدا مى بينيم ؛
يكى برگرداندن لطف خودش به بندگان گناهكار است كه با اين لطف انسان متوجه بدى هاى خود مى شود و پس از اين توجه ، انسان نيز توبه كرده و از افكار و اعمال خودش پشيمان شده و برمى گردد. و ديگرى پذيرش توبه انسان است كه بار ديگر خدا لطف كرده و توبه او را مى پذيرد.
همانند پدرى كه لطف مى كند و سرمايه اى را به فرزندش مى بخشد و اين فرزند با همان سرمايه ، اجناسى تهيه مى كند، دوباره پدر، آن اجناس را با قيمت چند برابر از پسرش مى خرد كه در واقع يك تجارت و سود فرزند، ميان دو لطف پدر قرار دارد.
بنابراين يك توبه انسان ميان دو توبه خدا قرار گرفته است ، بدين ترتيب كه
ابتدا خداوند توفيق توجه به عيب ها را به انسان عطا مى فرمايد،
آنگاه انسان پشيمان شده و از آن عيب ها و گناهان توبه مى كند،
و سپس خداوند توبه او را مى پذيرد كه اين لطفى ديگر است .
قرآن اين حقيقت را چنين بيان مى فرمايد:
ثمّ تابَ عَليهِم لِيَتوبُوا اِنّ اللّه هو التَّوابُ الرَّحِيم (160)
خداوند لطف خودش را بر آنها شامل مى كند و مى فهمند كه بد كرده اند، سپس آن افراد توبه مى كنند و بار ديگر خداوند رحيم توبه آنان را پذيرفته و آنان را مى بخشد.
مراحل توبه 
حضرت على عليه السّلام توبه را داراى چهار مرحله دانسته و مى فرمايد:
التَّوبَةُ نَدمٌ بِالقَلبِ و استِغفارٌ باللسانِ و تَرك بالجَوارح ، واِضمارُ الاّ يَعود(161)
توبه چهار مرحله دارد:
اوّل : پشيمان شدن قلبى .
دوّم : اقرار و اعتراف و آن پشيمانى را در قالب استغفار به زبان آوردن .
سوّم : ترك و رها كردن گناهان گذشته .
چهارم : تصميم بر اينكه در آينده هم آن گناهان را تكرار نكند.
ابعاد توبه حقيقى 
در حديث بسيار عالى و جالبى رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله توبه را در ابعاد گوناگون بيان كرده و خطاب به اصحاب خود مى فرمايد: اءتَدرونَ مَن التّائب ؟ قالوا: الّلهم لا آيا مى دانيد توبه كننده حقيقى كيست ؟ آنان گفتند: نه . آنگاه حضرت آنان را به چند گروه تقسيم كرده و فرمودند:
1اذا تابَ العَبدُ و لَم يُرضِ الخُصَماءَ فَلَيس بِتائِب هر گاه انسان به زبان و دل توبه كند، ولى طلبكاران و ستم كشيدگان را از خود راضى ننمايد، در حقيقت توبه نكرده است .
2مَن تابَ و لم يَزِد فِى العِبادةِ فَلَيسَ بِتائِب كسى كه توبه كند، ولى به عبادتش چيزى اضافه نشود، او هم توبه نكرده است .
3مَن تابَ و لَم يُغَيِّر لِباسَه فَلَيسَ بِتائبٍ هر گاه كسى توبه كند، ولى در لباس و قيافه ظاهرى او تغييراتى داده نشود، باز هم توبه نكرده است . يا مقصود اين است كه اگر لباس حرام و گناه را به لباس تقوى تغيير ندهد، تائب شمرده نمى شود.
4مَن تابَ و لَم يُغيِّر رُفقائَه فَلَيسَ بِتائِب هر گاه شخصى توبه كند، ولى در مسائل اجتماعى روابط قبلى خود را با افراد فاسد همچنان ادامه دهد و آنان را عوض نكند، گويا اصلاً توبه نكرده است .
5مَن تابَ ولَم يُغيِّر مَجلِسَه فَلَيس بِتائِب هر گاه توبه كند، ليكن در نشست و برخاست ها و دعوت ها و پذيرايى هاى او چهره اسلامى مشاهده نشود، باز هم توبه او اساسى نيست .
6مَن تَابَ ولَم يُغَيّر فِراشَه و وِسادَتَه فَلَيس بِتائِب هر گاه كسى توبه كند، ولى در مسائل خانوادگى ، زناشوئى وتربيت فرزند، اخلاق و رفتار اسلامى نداشته باشد و در مسائل جنسى از راه انحرافى كه رفته باز نگردد، او نيز توبه نكرده است .
7مَن تَابَ وَ لَم يُغَيِّر خُلقَه و نِيّتَه فَليسَ بِتائِب هر گاه كسى توبه كند، ولى در حالات روحى ، فكرى ، قلبى و برخوردهاى اجتماعى او تغييراتى حاصل نشود و به جاى راضى كردن خدا به فكر راضى كردن اين و آن باشد و تكبّر، كينه ، حسادت ، بُخل و ريا را كنار نگذارد و انگيزه ها و هدف هاى مادّى خود را به قصد قربت و اخلاص تبديل نكند، باز هم توبه او ريشه و اساس ندارد.
8مَن تَابَ و لَم يَفتَح قَلبَه و لَم يُوَسِّعْ كَفّه فلَيسَ بتائِب هر گاه توبه كند، امّا روحش باز و رويش گشاده نباشد، بلكه همان تنگ نظرى هاى قبلى را داشته باشد و از كمك به ديگران خوددارى كند، او هم توبه نكرده است .
9مَن تابَ و لم يُقَصِّر اءمَلَه ولَم يَحفَظ لِسانَه فَليسَ بِتائب هر گاه كسى توبه كند، ولى از خيال پردازى و آرزوهاى واهى ودور و دراز خويش دست برندارد و زبانش را از انواع تهمت ها، دروغ ها، غيبت ها، ناسزاها، شايعه سازى ها، ياوه گويى ها، سخن چينى ها، سوگندهاى نابجا و گواهى دادن هاى ناروا و... بازندارد، در حقيقت توبه اى نكرده است .
10مَن تَابَ ولَم يُقَدِّم فَضلَ قُوتِه مِن بَدَنِه فَلَيسَ بِتائِب كسى كه توبه كند، ولى در مسائل اقتصادى و مصرف مال و توجه به محرومان و گرسنگان جامعه بى تفاوت باشد و حاضر نباشد كمى از تشريفات زندگى خود را در راه رفاه ديگران صرف نمايد، او هم توبه نكرده است .
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن خود را چنين ادامه دادند:
اذا استَقام عَلى هذِهِ الخصال فذاك التّائِب (162) هر گاه توبه كننده اين صفات دهگانه را مراعات كرد، براستى او توبه كرده است .
شرايط و انواع توبه 
همان گونه كه براى هر نوع بيمارى دوايى مخصوص است ، براى هر نوع گناهى هم توبه خاصّى لازم است كه مناسب با آن گناه مى باشد.
مثلاً توبه كتمان حقائقى كه بايد براى مردم گفته مى شد به اين است كه انسان آن مسائل را با بيان رسا و گويا بيان نمايد.
قرآن بعد از آنكه كتمان كنندگان رابه سخت ترين نفرين ها تهديد مى كند مى فرمايد: الاّ الّذينَ تابوا واَصلِحوا و بَيّنوا فَاُولئك اءتوبُ عليهم واءنَا التّوابُ الرّحيم (163) هرگاه افراد كتمان كننده توبه نمايند و خرابى ها را اصلاح كنند و به جاى كتمان هاى خود دست به بيان حقايق دينى مكتوم در مورد خود بزنند، من نيز لطف و رحمتم را بر آنان بر مى گردانم و من توبه پذير رحيمى هستم .
در اين آيه چگونگى توبه با نوع گناه كاملاً تناسب و سنخيّت دارد.
در قرآن شايد آيه اى نباشد كه در كنار توبه ، وظيفه اى را بيان نكرده باشد، مثلاً مكرّر در كنار جمله تابوا جمله اصلحوا هم آمده است ،(164) يعنى علاوه بر توبه و پشيمانى قلبى ، بايد انسانِ توبه كننده خرابكارى هاى گذشته خود را اصلاح نمايد.
در كنار توبه منافقان ، وظائف متعدّدى بيان شده است ، از جمله اينكه مى فرمايد: الاّالّذينَ تابوا واَصلِحوا واعتَصِموا باللّه واَخلِصوا دينَهم لِلّه فاُولئك مَع المؤ منين (165) گر چه منافقان در قعر دوزخند، ليكن هر گاه توبه كنند و خرابى هاى گذشته را اصلاح نمايند، واصلحوا وبه جاى وابستگى به غير مسلمانان (شرق و غرب و طاغوت ها) تنها به خدا متوسّل شوند، واعتصموا باللّه وبه جاى بدعت و ايجاد مكتبى التقاطى ، تنها از قانون خدا و سنّت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله پيروى نمايند، واخلصوا دِينَهُم لِلّه و دين و اعمال دينى را خالص ‍ براى خدا انجام دهند و در كنار توبه به اين وظائف عمل نمايند و نشان دهند كه به راستى از راهى كه رفته اند پشيمان شده اند، ما نيز اينان را همراه مؤ منان قرار مى دهيم . فاولئك مع المؤ منين
در بعضى آيات (166) در كنار جمله تابوا جملات ديگرى از قبيل اءقاموا الصلوة و آتوا الزّكوة آمده يعنى مشركين كه توبه مى كنند بايد نماز را هم بپادارند و زكات را بپردازند...
و در آيات ديگر مى بينيم كه در كنار توبه ، شرط عمل صالح و ايمان بيان شده است .(167)
كوتاه سخن آنكه : توبه تنها پشيمانى نيست ، بلكه بايد هم حقّ مردم به آنها داده شود و هم حقّ خدا انجام گيرد و خرابى ها اصلاح و كتمان حقايق دين افشا و كفرها ايمان و شرك ها توحيد گردد و... تا توبه حقيقى صورت گيرد.
همراهى ولايت  
اگر تمام عبادات انجام گيرد و حقوق الهى و حقوق مردم پرداخت شود و پشيمانى قلبى هم صددرصد باشد، ولى در مسائل سياسى و اجتماعى انسان دچار لغزش شود، يعنى خط ولايت و رهبرى او سالم نباشد، تمام كارها و جبران ها و توبه ها نقش برآب است . زيرا اين فرياد قرآن است كه مى فرمايد:
و اِنّى لَغفّار لِمَن تابَ و آمَن و عَمِلَ صالِحاً ثمّ اهتَدى (168) بدون شك من آمرزنده كسانى هستم كه توبه نمايند و ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهند، ليكن هدايت آنان نيز صحيح باشد.
در روايات پيرامون اين آيه مى خوانيم : مراد از جمله اِهتَدى در پايان آيه آن است كه علاوه بر تمام كارهاى گفته شده بايد تابع رهبرى الهى و هدايت به سوى ولايت پيامبر و اهل بيت اوعليهم السّلام و در مسير خدا باشد.(169)
در آيه اى ديگر مى خوانيم كه حضرت نوح به مردم مى گويد: اءنِ اعبُدوا اللّه و اتّقوهُ و اءطيعونِ يَغفِرْ لكم (170) شما بندگى خدا كنيد و تقوا داشته باشيد و از رهبرى من پيروى نماييد تا خداوند شما را بيامرزد.
بنابراين شرط اساسى تمام اعمال صالح ، ولايت وپيروى از رهبر الهى است .
راههاى توبه و جبران 
در آيات قرآن و روايات براى آمرزش و جبران گناهان ، دستورات و رهنمودهايى رسيده كه ما چند نمونه از آنها را بيان مى كنيم :
1 صدقات و كمك هاى پنهانى .
قرآن مى فرمايد: اِن تُبدُوا الصَّدَقاتِ فَنعِمّا هِىَ واِن تُخْفوها وتُؤ تُوهَا الفُقراءَ فهوَ خَيرٌ لكم و يُكفِّرُ عنكم من سيّئاتِكم (171) اگر به فقرا آشكارا كمك كنيد كار نيكويى انجام داده ايد، ولى اگر همين صدقات و رسيدگى به فقرا پنهانى و مخفيانه باشد، براى شما بهتر است و كفّاره گناهان و سبب جبران بدى هاى شما مى شود.
2 هجرت و جهاد.
در قرآن مى خوانيم : فَالّذين هاجَروا واُخرِجوا مِن ديارِهم واُوذوا فى سَبيلى و قاتَلُوا وقُتِلوا لاُكفِّرنّ عنهم سيّئاتِهم (172) كسانى كه هجرت كرده اند و بخاطر حمايت از حق از خانه هايشان آواره و اخراج شده اند و در راه من آزارها ديده اند و جهاد كرده و به شهادت رسيده اند، به يقين من گناهانشان را پوشانده و آنان را خواهم بخشيد.
3 دورى از گناهان كبيره .
قرآن در اين باره مى فرمايد: اِن تَجتَنِبوا كَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنه نُكَفِّر عَنكُم سَيّئاتِكم (173) اگر شما از گناهان بزرگى كه از آن نهى شده ايد دورى نماييد، ما گناهان ديگرتان را مى بخشيم .
گناهان كبيره به آن گناهانى گفته مى شود كه يا در قرآن وعده عذاب بدان داده شده باشد و يا روايات و يا عقل و يا مؤ منين آن را گناه بزرگ بشمارند، گرچه نام مخصوصى از آن در قرآن نباشد. نظير فاش كردن اسرار مسلمانان و جاسوسى براى كفّار كه هم به حكم عقل و هم در ديدگاه جامعه اسلامى گناهى بس بزرگ است ، بر فرض كه آيه و حديثى در باره آن نباشد.(174)
4 انجام كارهاى نيك .
در قرآن مى خوانيم : اِنّ الحَسَناتِ يُذهِبنَ السّيّئاتِ(175) بدرستى كه حسنات و كارهاى نيك ، كارهاى بد را از بين مى برد. لذا در اسلام به ما سفارش شده كه هر گاه مرتكب خلافى شديد سعى كنيد به جبران آن ، كارهاى نيكى انجام دهيد كه يكى از آثار كار نيك ، خنثى كردن آثار دنيوى و اُخروى كارهاى بد است .(176)
5 وام و قرض دادن .
قرآن مى فرمايد: اِنْ تُقرِضُوا اللّه قَرضاً حَسَنا يُضاعِفْه لكم و يَغْفِرْلكم (177) هر گاه شما به خدا (بندگان نيازمندش ) قرض نيكو بدهيد، وامى كه در آن بهره و آزار و توقّع و ذلّت نباشد، خداوند پاداش چند برابر عطا مى فرمايد و گناهان شما را هم مى آمرزد.
6 تقوى .
در قرآن مى خوانيم : اِنْ تَتَّقوا اللّهَ يَجعَلْ لَكم فُرقانا و يُكَفِّر عَنكم سَيّئاتِكم و يَغفِر لَكم (178) هر گاه تقوا داشته باشيد و از گناه دورى نماييد، خداوند به شما ديد خاصّى (فُرقان ) مى دهد كه به راحتى بتوانيد حقّ را از باطل تشخيص دهيد، به علاوه گناهان شما را مى پوشاند و از تقصير شما در مى گذرد.
7 دعاى ديگران .
علاوه بر توبه و ندامت خود انسان ، دعاى مؤ منين و اولياى خدا درباره او را نيز مى توان از عوامل بخشش خداوند برشمرد كه در آيات و روايات منابع اسلامى بسيارى ذكر شده است .
چند تذكّر
1 كسانى كه از مردن مى ترسند بدانند كه راه توبه باز و خداوند بسيار بخشنده است . در قرآن حدود سيصد مرتبه خود را با صفات رحمان ، رحيم ، غفّار، غفور، ودود ستوده است .
آنان با يك اراده وتصميم وبازگشت به خدا، مى توانند تمام خلافكارى هاى خود را جبران كنند وبدانند كه خداوند نيز آنان را مى پذيرد؛ زيرا خودش فرموده است : توبه ها را قبول مى كند، قابِلُ التَّوبِ(179) و توبه كننده را نيز دوست دارد. اِنّ اللّه يُحِبُّ التّوّابِين (180)
2 توبه تنها يك سفارش اخلاقى نيست ، بلكه يك وظيفه واجب وضرورى است كه قرآن هفت مرتبه با جمله تُوبوا به همه مردم فرمان توبه داده است .
3 توبه بايد فورى باشد و توبه هايى كه انسان در آستانه مرگ و لحظه برخورد با قهر خدا دارد، بى فايده است . زيرا در لحظه خطر در حقيقت انسان بطور اجبار توبه مى كند، نه بر اساس معرفت و ندامت واقعى ، چنانكه فرعون هم در آستانه هلاكت و غرق شدن توبه كرد، ولى چه سود؟
در قرآن مى خوانيم : فَلمّا رَاءوا باءسَنا قالوا آمَنّا بِاللّه ... فَلَم يَك يَنفَعُهم اِيمانُهُم لَمّا راءوا باءسَناً...(181) گروهى به هنگام مشاهده آثار غضب خدا توبه كرده و يا ايمان مى آورند، ولى اين توبه و ايمان سودى ندارد.
در جاى ديگر چنين مى خوانيم : و لَيسَتِ التّوبَةُ لِلّذينَ يَعمَلونَ السّيّئاتِ حتّى اِذا حَضَر اءحدَهُم المَوتُ قالَ اِنّى تُبتُ الا ن (182)
توبه براى كسانى نيست كه جنايات زيادى را انجام داده و تا لحظه مرگ غافل و سرمست هستند، ولى همين كه مرگِ يكى از آنها فرارسد و ببيند مردن جدّى است ، مى گويد: خدايا! اكنون توبه كردم .
آرى ، در مورد مسائل سياسى و اجتماعى نيز در قرآن چنين مى خوانيم : مردم محارب و مفسد بايد اعدام گردند، يا به دار كشيده شوند، يا دست راست و پاى چپشان قطع گردد و يا تبعيد شوند، مگر كسانى كه قبل از دستگيرى توبه نمايند، الاّ الّذين تابُوا مِن قَبلِ اءن تَقدِروا عَلَيهِم (183) بنابراين هر گاه فسادگران قبل از دستگيرى توبه كنند، قابل عفو و بخشش هستند.
4 همان گونه كه قبلاً هم اشاره كرديم ، توبه هر گناهى به نوعى است ؛ اگر شخصى نماز نخوانده ، توبه اش به آن است كه قضاى آن را انجام دهد و اگر شخصى به آبرو يا مال مردم تجاوزى كرده بايد از شخصى كه مورد ظلم قرار گرفته عذر خواهى كند و او را راضى نمايد.
5 اثر توبه تنها آمرزش گناهان نيست ، زيرا در قرآن و روايات آثار ديگرى را هم مى بينيم از جمله :
الف : زندگى شيرين و نيكو مى شود. تُوبوا اليه يُمتِّعكُم مَتاعاً حَسَناً(184) هر گاه شما توبه كنيد، خداوند شما را به بهره اى نيكو كامياب مى نمايد.
ب : علاوه بر بخشش گناهان ، همان لغزشها به حسنات تبديل مى شود. الاّ مَن تابَ و آمَنَ وعَمِل صالِحاً فَاُولئِك يُبَدّلُ اللّهُ سَيّئاتِهم حَسَناتٍ(185) كسى كه توبه كرده و ايمان آورده و عمل صالح انجام دهد، خداوند بدى هاى آنان را به حسنات تبديل مى نمايد.
ج : سبب نزول رحمت و موجب قدرت وتوانمندى بيشترى مى شود. ثمّ تُوبُوا اليه يُرسِل السّماءَ عَليكُم مِدراراً و يَزِدكُم قُوّةً الى قُوّتِكم (186) توبه كنيد تا خداوند آسمان را براى شما به باريدن فراوان بگمارد و نيرويى بر نيرويتان بيافزايد.
د: رزق و امدادهاى غيبى را در پى دارد. اِستَغفروا ربّكم اِنّه كانَ غَفّاراً يُرسِلِ السّماء عليكم مِداراً ويُمدِدكُم باَموالٍ و بَنينَ و يَجعَل لَكم جَنّاتٍ و يَجعَل لَكُم اَنهاراً(187)
استغفار كنيد زيرا خداوند غفّار و بخشنده است ، تا آسمان را به باران فراوان بر شما بگمارد و شما را به مال ها و فرزندان كمك كند و برايتان باغ ها و جويبارها پديد آرد.
6 همان گونه كه توبه واقعى اين همه آثار خير را بدنبال دارد، اگر كسى به ظاهر توبه كند، ولى همچنان بر اعمال خلاف خود باقى بماند، گويا خداوند را مسخره كرده است .
امام باقرعليه السّلام فرمود: اَلمُقيمُ علىَ الذّنبِ و هو يَستَغفِرُ منه كالمستَهزِء(188) كسى كه به گناه پافشارى كند و مرتّب استغفار كند، مانند كسى است كه به تمسخر عملى را انجام دهد.
برخورد با گناهكار 
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در حديث بسيار جالبى وظيفه مردم را در برخورد با گناهكاران چنين بيان مى فرمايد:
يُحِبّونَ التّائِبَ مردم بايد كسانى را كه به راه حقّ برگشته و توبه كرده اند، مورد محبّت خود قرار دهند.
و يُرحَمونَ الضَّعِيفَ و يُعينون المُحسن نسبت به افراد ضعيف رحم نمايند و نيكوكاران را يارى كنند.
و يَستَغفِرون لِلمُذنِب (189) و براى گناهكاران هم دل بسوزانند وطلب آمرزش نمايند.