فصل چهارم: سيماى برزخ، در
روايات اسلامى
در اينجا براى آشنائى بيشتر به جهان برزخ، و
خصوصيات آن، به ذكر چند نمونه از روايات، با شرح كوتاهى پيرامون پارهاى از آنها
مىپردازيم:
1- امام كاظم (عليه
السلام) فرمود:
من مات من اوليائنا و
شيعتنا و لم يحسن القرآن علم فى قبر ليرفع اللّه به من درجته، فان درجات الجنه على
قدر آيات القرآن، يوقال له اقرا وارق، فيقرء ثم يرقى
هر كس از دوستان و پيروان
ما بميرد، و هنوز قرآن را به طور كامل فرا نگرفته باشد، در قبرش به او تعليم
مىدهند، تا خداوند بدين وسيله درجاتش را بالا ببرد، چرا كه درجات بهشت به اندازه
آيات قرآن است، به او گفته مىشود، بخوان و بالا رو، او مىخواند( و از درجات بهشت)
بالا مىرود(144)
فلسفه وجودى عالم برزخ
از اين روايت و امثال آن، استفاده مىشود كه
يكى از فلسفههاى وجود عالم برزخ اين است كه: در آن، پارهاى از كمبودهاى تعليم و
تربيت مومنان، جبران مىگردد، درست است كه آنجا جاى عمل صالح نيست، ولى چه مانعى
دارد كه محل معرفت بيشتر و آگاهى و تكامل افزونتر گردد.
درباره تكامل نفوس در عالم برزخ، روايات متعدد،
وارد شده، از جمله:
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
ان اطفال شيعتنا من المومنين تربيهم فاطمه (عليها السلام) همانا كودكان شيعيان ما از مومنان را حضرت زهرا (سلام الله
عليها) تربيت مىكند(145)
و در ضمن روايتى از امام در مورد معراج پيامبر
اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) آمده:
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) در شب
معراج، عبور مىكرد ديد پيرمردى در زير درختى نشسته و كودكانى در اطراف او هستند،
از جبرئيل پرسيد: اين پيرمرد كيست؟
جبرئيل: اين پير، پدر تو
ابراهيم خليل (عليه السلام) است.
پيامبر: اين كودكان كيانند؟
جبرئيل، اينان اطفال مومنان هستند كه حضرت
ابراهيم (عليه السلام) به آنها غذا مىدهد،(146)
2- امام صادق (عليه
السلام) فرمود:
من انكر ثلاثه اشياء فليس
من شيعتنا: المعراج و المساله فى القبر و الشفاعة: كسى
كه سه چيز را انكار كند، از شيعيان ما نيست، 1- معراج پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم) 2- سوال در قبر 3- شفاعت.(147)
شرح كوتاه
در اين روايت، سؤال قبر كه بخشى از ويژگىهاى
عالم برزخ است به عنوان يكى از حوادث و اعتقاد مسلم اسلام در رديف عقيده به معراج و
شفاعت، ذكر شده، و اين نشان مىدهد كه اعتقاد به وجود عالم برزخ، از ضروريات اسلام
است. به طورى كه انكار آن موجب بيرون رفتن از مرز تشيع و اسلام ناب چهارده معصوم
(عليه السلام) مىباشد.
3- امام صادق (عليه
السلام) در ضمن گفتارى، به يكى از شيعيان فرمود:
اما فى القيامة فكلكم فى
الجنه بشفاعه النبى المطاع، او وصى النبى، و لكنى و اللّه اتخوف عليكم فى البرزخ.
: اما در قيامت، همه شما با شفاعت پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم) كه شفاعتش پذيرفته مىشود، يا با شفاعت وصى پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم)، در بهشت هستيد، ولى سوگند به خدا در مورد عالم برزخ، در رابطه با شما، ترس
دارم(148)
نيز امام صادق (عليه السلام) در گفتارى فرمود:
و اللّه ما اخاف عليكم الا البرزخ:
سوگند به خدا، من تنها از برزخ، بر شما مىترسم.
سپس فرمود: فاما اذا صارا
الامر الينا فنحن اولى بكم: اما هنگامى كه امور در دست
ما قرار گرفت، ما سزاوارتر به شفاعت از شما هستيم(149)
شرح كوتاه:
مطابق اين روايت، شفاعت اولياء خدا در عالم
برزخ، محدود است، و ترس و نگرانى وجود دارد كه شفاعتى در كار نباشد.
از طرفى طبق روايات متعدد و حكايات مانند حكايت
سيد حميرى (شاعر حماسه سراى اهلبيت (عليه السلام)) هنگام مرگ و... بعضى از مومنين
مورد الطاف خاص و نجاتبخش پيامبران (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليه
السلام) مىشوند، كه مىتوان اين الطاف خاص را، به عنوان شفاعت آنها، ياد نمود در
اين صورت اين سؤال مطرح مىشود كه اين دو گونگى روايات را چگونه بايد هماهنگ كرد؟
پاسخ آنكه: در عالم برزخ، شفاعت به طور عموم،
براى همه نيست، پس نمىتوان به شفاعت در عالم برزخ دل بست و اميدوار بود، در حدى كه
ايجاد غرور كند، ولى شفاعت براى افراد خاص كه بر اثر تلاشهاى صادقانه و مجاهدتهاى
مخلصانه در دنيا توانستند گناهان خود را جبران كنند، خواهد بود، بنابراين، آن
رواياتى كه شفاعت در عالم برزخ را نفى مىكند، منظور شفاعت عمومى همانند شفاعت روز
قيامت است، و آن رواياتى كه الطاف خاص و نجات دهنده اولياء خدا را در عالم برزخ،
ثابت مىنمايد، منظور شفاعت آنها در مورد افراد خاص و برجسته است و محدود به حد
ويژهاى مىباشد.
4- رسول خدا(صلى الله عليه
و آله و سلم) فرمود:
ان احداكم اذا مات عرض
عليه مقعده بالغداة و العشى، ان كان من اهل الجنه فمن الجنه و ان كان من اهل النار
فمن النار يقال هذا مقعدك حين يبعثك اللّه يوم القيامه.:
هنگامى كه يكى از شما از دنيا برود، اگر از اهل بهشت باشد
جايگاهش در بهشت، و اگر از اهل دوزخ باشد، جايگاهش در دوزخ است، و به او گفته
مىشود : اين جايگاه تو است هنگامى كه خدا تو را در قيامت مبعوث مىكند(150)
شرح كوتاه
اين حديث، بيانگر وجود دوزخ و بهشت برزخى است،
و حاكى است كه صبح و شام، جايگاه انسانها در عالم برزخ، هر كدام به تناسب راه و روش
آنها، به آنها نشان مىدهند، و آنها در جهان برزخ، يا در عذابند و يا در نعمت الهى
به سر مىبرند.
5 - شخصى از امام حسن
مجتبى (عليه السلام) پرسيد: مرگ چيست؟
آن حضرت در پاسخ فرمود:
اعظم سرور يرد على
المومنين اذا نقلوا عن دار النكد الى نعيم الابد و اعظم ثبور يرد على الكافرين اذا
نقلوا عن جنتهم الى نار لا تبيد ولا تنفد:
مرگ بزرگترين شادى است كه
بر مومنان وارد مىشود، چرا كه آنها از خانه پر رنج، به سوى نعمتهاى ابدى روانه
مىشوند، و بزرگترين عذاب است كه بر كافران وارد مىگردد، چرا كه از بهشت خود به
سوى آتش هميشگى و فناناپذير روانه مىشوند(151)
6- امام صادق (عليه
السلام) فرمود: قبر هر روز سخنى دارد و آن اينكه مىگويد:
انا بيت الغربه، انا بيت
الوحشه، انا بيت الدود، انا القبر، انا روضه من رياض الجنه او حفره من حفر النار.
من خانه غريب، و خانه
وحشت، و خانه كرم هستم، من قبرم باغى از باغهاى بهشت، يا گودالى از گودالهاى دوزخ
هستم.(152)
7- امام صادق (عليه
السلام) فرمود:
هنگامى كه انسان از دنيا مىرود، .و او را در
ميان قبرش مىنهند، شخصى در برابر او مجسم مىشود، و مىگويد:
يا هذا كنا ثلاثه، كان
رزقك فانقطع بانقطاع اجلك، و كان اهلك فخلفوك و انصرفو عنك و كنت عملك فبقيت معك
اما انى كنت اهون الثلاثه.
اى آقا! ما سه چيز بوديم،
1- رزق و روزى تو كه با فرا رسيدن مرگ تو، قطع شد 2- بستگان تو كه تو را در اينجا
نهادند و از تو روى برگرداندند و رفتند 3- و من عمل تو هستم كه همراه تو باقى هستم،
بااين كه من در نزد تو بى ارزشتر از دو چيز ديگر بودم،(153)
8- روزى رسول اكرم(صلى
الله عليه و آله و سلم) از كنار قبرى كه يك روز قبل شخصى در آن دفن نموده بودند،
عبور كرد، ديد بستگانش در كنار آن قبر به گرد هم آمدند، و گريه مىكنند، پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم) به آنها فرمود:
لركعتان خفيفتان مما
تحتقرون احب الى صاحب هذا القبر من دنيا كم كلها.
انجام دو ركعت نماز سبك كه
شما آن را كوچك مىشمريد، براى صاحب اين قبر بهتر از همه دنياى شماست..
(154)
شرح كوتاه:
گريه كردن بر ميت نه دردى را دوا مىكند و نه
موجب ثواب و شادى براى ميت مىشود، اگر حقيقتا كسى دلش به حال ميت مىسوزد، بهتر
است با انجام اعمال نيك و نثار ثواب آن به روح او، او را شاد نمايد مثلا دو ركعت
نماز بخواند و ثوابش را به روح او اهدا كند، كه طبق روايات فوق، براى ميت بهتر از
همه دنياى بستگان او است.
9- امام صادق (عليه
السلام): هنگامى كه مومن از دنيا رفت، به او گفته مىشود، از غمهاى دنيا خلاص شدى،
و هم اكنون رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) و فاطمه (سلام
الله عليه) در پيش روى تو هستند.
(155)
10- امام صادق (عليه
السلام) فرمود: هنگامى كه به قبر نگاه كردى، بگو:
اللهم اجعلها روضه من
رياض الجنه، ولا تجعلها حفره من حفر النيران: خدايا!
اين قبر را، باغى از باغهاى بهشت قرار بده، و آن را گودالى از گودالهاى دوزخ قرار
نده،.(156).
11- امير مومنان على (عليه
السلام) مىفرمايد:
فانكم لو قد عاينتم ما قد
عاين من مات منكم لجزعتم و وهلتم و سمعتم و اطعتم، ولكن محجوب عنكم ما قد عاينوا و
قريب ما يطرح الحجاب .
اگر آنچه مردگان پس از
مرگ، مشاهده كردهاند شما هم مىديديد وحشت مىكرديد و مىترسيديد (سخنان حق را)
مىشنيديد و اطاعت مىكرديد، ولى آنچه آنها ديدند، از شما پوشيده است، اما بزودى
پردهها كنار مىرود، (و شما نيز مشاهده خواهيد كرد)(157)
شرح كوتاه:
جمله: لو قد عاينتم بيانگر آن است كه هنگام مرگ، پرده از پيش چشم انسان به كنار
مىرود و او حقايق را بروشنى مىنگرد.
دانشمند معروف، ابن ابى
الحديد مىگويد: ممكن است مقصود اين باشد كه همه هنگام مرگ، امام على (عليه
السلام) را مىبينند، سپس اشعارى را كه (مضمون آن را) امام على (عليه السلام) به
حارث همدانى فرموده نقل مىكند، كه دو شعر نخست آن اين است:
يا حار همدان من يمت يرنى
|
|
من مومن او منافق قبلا |
يعرفنى فنى طرفه و اعرفه
|
|
بعينه و اسمه و ما فعلا
|
سپس ابن ابى الحديد مىگويد:
كلام فوق امام على (عليه السلام) فرازى از خطبه 20) دلالت دارد
كه عذاب قبر، صحيح است، و همه اصحاب ما معتزله بر اين عقيدهاند، ولى مخالفان يعنى
اشاعره و... آن را انكار مىكنند.(159)
12- شخصى از رسول خدا(صلى
الله عليه و آله و سلم) پرسيد:
عزرائيل روح مومن را چگونه
قبض مىكند؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در پاسخ
فرمود: عزرائيل وقتى كه براى قبض روح مومن وارد مىشود، همانند
بنده ذليل در برابر مولايش، در پيشگاه مومن توقف مىكند، و با همراهانش نزديك مومن
نمىآيد مگر اين كه نخست بر آن مومن سلام مىكند و او را به بهشت مژده مىدهد.(160)
13- رسول خدا(صلى الله
عليه و آله و سلم) در ضمن گفتارى فرمود:
من مات على حب آل محمد
مات شهيدا... الا و من على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنه، ثم منكر و نكير.
كسى كه با داشتن حب آل
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بميرد، شهيد مرده است... آگاه باشيد! كسى كه با
داشتن حب آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بميرد، فرشته مرگ (عزرائيل) او را به
بهشت مژده دهد. و سپس دو فرشته منكر و نكير (در عالم قبر) او را به بهشت مژده
مىدهند(161)
14-امام باقر (عليه
السلام) فرمود:
ما من مومن يموت و لا
كافر فيوضع فى قبره، حتى يعرض عمله على رسوا اللّه و على على (عليه السلام) فهلم
جرا... .
هيچ مومنى و هيچ كافرى
نيست، مگر اين كه هنگامى كه او را در قبرش مىنهند، اعمال او بر رسول خدا(صلى الله
عليه و آله و سلم) و امام على (عليه السلام) و امامان ديگر، ارائه مىشود.(162)
(پايان فصل چهارم)
فصل پنجم: 37 داستان از جهان
برزخ نشانگر اوضاع آن جهان
1- عذاب دروغگو در عالم برزخ
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
شخصى نزد من آمد و گفت: برخيز برخاستم و با او به جايى
رفتم، در آنجا دو نفر، يكى ايستاده و يكى نشسته ديدم، آن شخص ايستاده، يك انبر آهنى
بزرگى در دست داشت و به دهان آن شخص نشسته مىگذاشت، و دو طرف دهان او را با انبر
مىگرفت، و مىكشيد، به طورى كه به هر طرف مىكشيد، آن شخص نشسته به همان طرف، خم
مىشد، من از آن شخص كه مرا صدا زد و مرا از جاى خود بلند كرد، پرسيدم : اين صحنه
چيست؟
گفت: اين شخص نشسته در دنيا دروغگو بود (ولى بى
توبه از دنيا رفت) اكنون در اين عالم برزخ تا فرا رسيدن قيامت، همواره اين گونه
عذاب مىشود.(163)
2- كشف گوشهاى از عالم برزخ و
مسخ بنى اميه
امام صادق (عليه السلام) فرمود: روزى پدرم امام
باقر (عليه السلام) در كنار كعبه با مردى گفتگو مىكرد، ناگهان در آنجا ديد جانورى
شبيه سوسمار مىجنبد و دهانش حركت مىكند، پدرم به آن مرد گفت:
آيا مىدانى كه اين جانور چه مىگويد؟.
او گفت: نه نمىدانم
امام باقر (عليه السلام) فرمود: (اين گوشهاى
از عالم برزخ است كه يكى از افراد بنى اميه كه مردهاند به اين صورت درآمده و)
مىگويد: اگر عثمان را به بدى ياد كنى، حتما به على (عليه
السلام) ناسزا مىگويم.
سپس فرمود: همه بنى اميه هنگام مرگ به صورت اين
جانور (شبيه سوسمار) مسخ شدند، از جمله عبدالملك بن مروان (پنجمين خليفه اموى) كه
به اين صورت در آمده، حتى فرزندانشان او را به اين شكل ديدند، حيران بودند كه با او
چه كنند، ناگهان ناپديد شد، آنها تنه درختى را كفن كردند و به صورت ظاهر آن را
بردند و دفن كردند، تا مردم با خبر نشوند
(164)
3- نجات علامه مجلسى، در عالم برزخ
علامه بزرگ، سيد نعمت اللّه جزائرى (رحمة الله
عليه) از علماى برجسته عصر علامه محمدباقر مجلسى (رحمة الله عليه) (متوفى 1111 ه.
ق) بود، و به اصفهان آمد و در محضر علامه مجلسى، بهرههاى علمى فراوان برد، و
آنچنان به او نزديك شد كه مانند يكى از اهالى خانه علامه مجلسى به شمار مىآمد.
علامه مجلسى (ره) نظر به اينكه داراى شاگردان و
خدمتكاران، و مورد احترام مقامات دولتى و مردم بود، زندگيش تا حدودى داراى تشكيلات
به نظر مىرسيد، به نظر بعضى مىآمد كه مثلا بر خلاف زهد و پارسايى اسلامى است.
مرحوم سيد نعمت الله جزايرى مىگويد: روزى با
كمال تواضع، به علامه مجلسى (رحمة الله عليه) تذكر دادم، سرانجام گفتم:
من كوچكتر از آن هستم كه با شما در اين خصوص كه ظاهر متمايل به
دنيا شدهايد، بحث كنم.
ولى با شما عهد مىكنم كه هر كدام قبل از ديگرى
از دنيا رفتيم، به خواب ديگرى بيائيم، تا روشن گردد كه آيا حق با من است (كه بايد
با كمال سادگى، دور از تشكيلات دنيا زندگى كرد) يا حق با شما است ؟ علامه مجلسى اين
پيشنهاد را پذيرفت.
پس از مدتى علامه مجلسى (رحمة الله عليه) از
دنيا رفت، عموم مردم عزادار شدند، و به عزادارى پرداختند، بعد از يك هفته كنار قبرش
رفتم، و پس از قرائت قرآن و دعا، همانجا خوابم برد، در عالم خواب ديدم گويا علامه
مجلسى از قبر بيرون آمده، لباسهاى زيبا در تن داشت و چهرهاش با شكوه بود در همين
هنگام يادم آمد كه علامه مجلسى از دنيا رفته است دستش را گرفتم و گفتم:
اى مولاى من، هم اكنون طبق معاهدهاى كه داشتم به من خبر بده
كه حق با من بود يا با تو، و به تو چه گذشت؟.
فرمود: هنگامى كه بيمار شدم، كم كم بر بيماريم
افزوده شد و شدت يافت و به راز و نياز با خدا پرداختم كه مرا نجات دهد، كه ناگهان
شخص بزرگوارى نزد من آمد و كنار پايم نشست و از احوال من پرسيد و از احوال من
پرسيد، از دردهاى شديدى كه داشتم به او شكايت كردم، دستش را روى انگشتان پايم نهاد،
و گفت: آيا دردش آرام شد.
گفتم: همانجا كه شما دست نهاديد، دردش بر طرف
گرديد، آن شخص دستش را به هر جاى بدنم مىكشيد، دردش رفع مىشد تا اينكه دستش را
روى سينهام گذارد، به طور كلى دردم بر طرف گرديد، و ديدم جسدم در كنار افتاده و
خودم در گوشه خانه ايستادهام و با پريشانى به جسدم نگاه مىكردم، بستگان و
همسايهها و مردم آمدند و گريه مىكردند، من به آنها مىگفتم: شيون نكنيد، من از
درد و بيمارى راحت شدم، چرا گريه مىكنيد؟
ولى آنها همچنان مىگريستند و نصيحت مرا گوش
نمىكردند، و بعد جمعيت آمدند و جسد مرا برداشتند و غسل دادند و كفن كردند و نماز
بر آن خواندند و كنار قبر بردند، ديدم قبرى را كندهاند و مىخواهند جسدم را در
ميان آن بگذارند، من با خودم گفتم: من از جسدم جدا مىشوم، و
با او وارد قبر نخواهم شد، ولى وقتى كه جسدم را در ميان قبر نهادند، من از شدت
علاقه و انسى كه به جسدم داشتم، وارد قبر شدم، و مردم روى قبر را پوشانيدند.
ناگاه منادى حق ندا كرد:
اى بنده من محمد باقر، براى امروز چه آوردى؟.
من اعمال نيك خود را برشمردم، قبول نشد (يعنى
به عنوان عمل فوق العاده و كامل پذيرفته نشد).
باز همان صدا را از آن منادى شنيدم، مضطرب گشتم
و در تنگنا قرار گرفتم، در اين هنگام ناگاه به يادم آمد كه يك روز سواره در بازار
بزرگ اصفهان مىگذشتم، ديدم گروهى در اطراف يك نفر مومن، اجتماع كردهاند و از او
مطالبه طلب خود مىكنند، و او را مىزنند و به او ناسزا مىگويند، او مىگفت :
الان ندارم به من مهلت بدهيد، ولى به او مهلت نمىدادند، من به
جلو رفتم و اعلام كردم كه او را رها كنيد، بدهكارىهاى او را من مىپردازم، مردم او
را رها كردند و من بدهكارىهاى او را پرداختم، و او را به خانه خود آوردم و به او
احترام و كمك كردم.
همين حادثه يادم آمد و عرض كردم، خدايا چنين
عملى دارم، اين عمل را از من پذيرفتند و امر كردند درى از قبرم به بهشت باز شد و
مشمول نعمتهاى بى كران الهى شدم، و به دعاهاى مومنان و زيارت آنها از قبر من،
بهرمند هستم، و من آنها را مىبينم ولى آنها من را نمىبينند.
بنابراين اى سيد (نعمت اللّه جزائرى) اگر من در
دنيا داراى مكنت مالى نبودم، چگونه مىتوانستم مومنى را در بازار از چنگ خلق نجات
دهم و نتيجهاش را امروز اين چنين بگيرم.
سيد نعمت اللّه مىگويد: از خواب بيدار شدم و
فهميدم كه آنچه را كه علامه مجلسى در دنيا جمع كرده بود، چون در راه مصالح مردم و
اسلام مصرف مىشد، مايه نجات او گرديد(165)
4- نمونهاى از عذاب قبر
امام صادق (عليه السلام) فرمود: شخصى از احبار
(علماى خوب يهود) از دنيا رفت، در عالم قبر (فرشتگان) او را نشاندند، چند فرشته به
او گفتند: مىخواهيم صد تازيانه به تو بزنيم، او جواب
داد: طاقت ندارم.
گفتند: 99 تازيانه به تو بزنيم، او باز جواب
داد طاقت ندارم.
به همين ترتيب (چون آدم خوب بود) يك يك كم
كردند، تا اين كه گفتند: يك تازيانه را حتما بايد بخورى.
او گفت: چرا، مگر چه كردهام؟
به او گفتند: زيرا تو يك
روز بدون وضو نماز خواندى، و بر يك شخص مظلومى مىگذشتى، و او را يارى نكردى، به
خاطر اين دو خصلت، بايد تازيانه بخورى.
به او يك تازيانه زدند، بر اثر آن، قبرش پر از
آتش گرديد.
(166).
5- سگى بر روى جنازه
نويسنده كتاب معادشناسى، علامه سيد محمد حسين
حسينى نقل مىكند: دوستى به نام دكتر حسين احسان داشتم، زمستانها شش ماه به كربلا
مسافرت مىكرد و در آنجا مطب داشت و از فقراء مزد نمىگرفت، بسيار شخص باصفا و
خيرانديش بود كه حدود پانزده سال قبل از دنيا رفت، او نقل مىكرد، براى زيارت به
كاظمين مشرف شدم در كنار شط دجله ديدم جنازهاى را با ماشين آوردند و پياده كردند و
بر دوش گرفتند و به طرف حرم مطهر امام كاظم (عليه السلام) و امام محمد تقى (عليه
السلام) بردند، من هم كه عازم حرم بودند، به دنبال جنازه حركت كردم، ناگاه ديدم يك
سگ سياه و وحشت انگيز بر روى جنازه نشسته است، بسيار تعجب كردم، با خود مىگفتم،
چرا آن سگ روى جنازه رفته، ولى متوجه نبودم كه آن سگ بدن برزخى آن جنازه است، نه سگ
خارجى، از افرادى كه نزديكم بودم پرسيدم: روى جنازه چيست؟.
گفتند: چيزى نيست، همان پارچهاى است كه
مىبينى، در اين هنگام دريافتم، آن سگى را كه مىبينم شكلى مثالى و برزخى صاحب آن
جنازه است كه تنها من مىبينم ولى ديگران نمىبينند، ديگر چيزى نگفتم تا جنازه را
به صحن مطهر رسانيدند، هنگام ورود به صحن ديدم آن سگ از روى تابوت به پائين پريد و
در گوشهاى در بيرون صحن ايستاد، تا اين كه آن جنازه را طواف دادند و بيرون آوردند،
ديدم دوباره آن سگ به روى تابوت پريد و بر بالاى آن جنازه رفت.
صاحب آن جنازه يك فرد مجرم و متجاوزى بود كه
صورت برزخى او به صورت سگ، مجسم شده بود، و چون مرحوم دكتر حسين احسان داراى صفاى
باطن، و ذهن پاك بود، داراى چشم برزخى شده و آن منظره را مىديد، ولى ديگران چيزى
نمىديدند(167)
6- علاقه خاص آيت اللّه حائرى به
كربلا، و رسيدن او به مراد، در عالم برزخ
مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبد الكريم
حائرى (رحمة الله عليه) موسس حوزه علميه قم، در سنين بين هفتاد و هشتاد، در بهمن
ماه سال 1315 شمسى (17 ذيقعده 3551ه.ق) وفات كرد، قبر شريفش در مسجد بالاسر، كنار
مرقد حضرت معصومه (سلام الله عليه) در قم است.
دوران تحصيلات و تدريس او در نجف اشرف و سامره
و كربلا و سپس اراك و قم بود، اين مرد بزرگ در سال 1340 قمرى به قم آمد (عجب اينكه
نام شريف او الشيخ عبدالكريم الحائرى اليزدى به حساب
ابجد، مطابق با 1340 است).
او در همين سال، حوزه علميه قم را تاسيس كرد و
بنيان يك حوزه علمى وسيع را در آن سال در سرزمين مبارك قم پديد آورد.
او علاقه خاصى به كربلا داشت، مىگفت :
من آرزو دارم باز به كربلا بروم و آرزو بر جوانان عيب نيست (اين كلمه را به
صورت مزاح مىگفت).
و مىفرمود: افسوس ديگر
نمىتوانم به كربلا بروم، با اين بارى كه از امور مادى و معنوى مردم بر دوش من است.
گرچه تا آخر عمر نتوانست به كربلا برود، ولى در
خواب مسلم ديده شده كه روح آن مرد بزرگ، پس از وفاتش به كربلا و عتبات رفته است، در
اينجا به ذكر دو خواب مىپردازيم:
1- آقاى حاج آقا شمس الضحى اراكى، در همان شب
فوت آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى (رحمة الله عليه) در خواب مىبيند،
آيت اللّه حاج ميرزا مهدى بروجردى (محرر و سرپرست امور بيت مرحوم حائرى)، به ايشان
تلفن كرد كه آقاى شيخ (عبدالكريم) به اراك مىآيند كه از آنجا به كربلا بروند و شمس
الضحى در عالم خواب مشاهده مىكند كه آقاى حاج شيخ (عبدالكريم) به خانه كرهرورد
(قريهاى نزديك اراك) آمدند و از كنار ديوار باغ، به طرف آسمان اوج گرفتند و به سوى
كربلا رفتند، همراه ايشان كسى يا كسانى نيز بودند.
2- آيت اللّه حاج سيد على لواسانى، در آن وقت
در نجف بود، همان شب فوت حاج شيخ عبدالكريم، در خواب مىبيند، مردم براى استقبال
جنازه به طرف بازار بزرگ و جانب دروازه نجف اشرف مىروند، ايشان مىپرسد مردم را
براى چه بيرون آمدهاند؟
مىگويند: جنازه حاج شيخ
عبدالكريم را مىآورند.
فرداى آن شب، آقاى لواسانى به صحن حضرت على
(عليه السلام) وارد مىگردد، مىبيند، بعضى از طلبهها صحبت از قم و بيت حاج شيخ
عبدالكريم، مىنمايند، آقاى لواسانى از آنها مىپرسد: به چه
مناسبت از قم صحبت مىكنيد؟.
مىگويند: مگر خبر ندارى آقاى حاج شيخ در قم
فوت شده است
(168).
اين مطلب نيز، در حقيقت نشان دهنده گوشهاى از
عالم برزخ است، و حاكى است كه آن مرجع بزرگ، پس از مرگ به مراد خود، (رفتن به
كربلا) رسيده است.
7- سخن گفتن پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم) با كشته شدگان بدر
هنگامى كه مسلمانان در جنگ بدر، بر مشركان
پيروز شدند و جمعى از بزرگان قريش به هلاكت رسيدند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم) دستور داد جنازه دشمنان را در ميان چاه بدر انداختند، سپس پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم) بر دهانه چاه ايستاد و به كشته شدگان خطاب كرد و فرمود:
و شما همسايگان و معاصران
بدى براى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) بوديد، او را از خانهاش مكه، بيرون
نموده سپس همه با هم اجتماع نموده و به جنگ با او پرداختند، اكنون آنچه را كه خدا
به من وعده داده است ديدم كه حق است.
عمر بن خطاب گفت: اى رسول
خدا! سخن با پيكرهائى كه روح از آنها جدا شده، چه فايدهاى دارد؟
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
اى پسر خطاب! ساكت باش،
سوگند به خدا كه تو از آنها شنواتر نيستى، و بين آنها و فرشتگان كه با گرزهاى آهنين
آنها را بگيرند هيچ فاصلهاى نيست مگر آنكه من صورت خود را اين گونه از آنها
برگردانم.
(169)
و در بعضى از روايات آمده: رسول خدا(صلى الله
عليه و آله و سلم) كنار دهانه چاه بدر، سران مشترك را كشته شده بودند، يك يك نام
برد، و فرمود: من آنچه را خداوند به من وعده داده بود ديدم و
به حق يافتم، آيا شما هم به آنچه وعده داده شده بوديد به حق يافتيد؟.
يكى از حاضران گفت : اى
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) آيا با مردگان سخن مىگوئى؟.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
سوگند به كسى كه جانم در دست او است، آنها سخن مرا بهتر از شما
مىشنوند، ولى قدرت بر جواب دادن را ندارند.
(170)