الگوهاى تربيتى در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام
اميرالمؤمنين عليه السلام كه خود نمونه اى كامل در اخلاق وتربيت نفسانى است و زندگى
ورفتار واخلاق واعتقاد او سرمشق و درس براى همه مسلمين است چهار پيامبر بزرگوار را
به عنوان اسوه و الگو معرفى مى كند كه عبارت است از: پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و
آله ، حضرت موسى عليه السلام ، حضرت داوود عليه السلام وحضرت عيسى عليه السلام مى
فرمايد: كفايت مى كند تو را كه از رسول گرامى اسلام (در رفتارش با دنيا) پيروى كنى
و نكوهش و عيب جوييش تو را دلالت و راهنمايى مى كند به بسيارى رسوائى و زشتى هاى
دنيا زيرا كه اطراف و اكناف آن (مال و منال دنيا و عشق و دلبستگى به آن ) از آن
حضرت گرفته شده و براى غير او مهيّا گشته و آن حضرت از نوشيدن شير گواراى آن باز
داشته شد و از زر و زيورش دور گرديده شده .
و لقد كان فى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كاف لك فى
الاسوه و دليل لك على ذم الدنيا و عيبها و كثرة مخازيها و مساويها. اذ قبضت عنه
اطرافها و وطئت لغيره اكنافها و فطم عن رضاعها و زوى عن زخارفها
و اگر در مرتبه ثانى بخواهى از (رحمت هاى الهى برخوردار شده و در زمره خاصان محسوب
شوى ) از موساى كليم عليه السلام پيروى كن آنجا كه گفت : پروردگارا! من به آنچه از
خير و نيكويى به سويم بفرستى نيازمندم . به خدا سوگند موسى از خدا جز نانى كه بخورد
نخواست ، زيرا كه خوراك او گياهان زمين بود به طورى كه از لاغرى شكم و كم گوشتى
سبزى گياهان از اندرون وپوست شكمش ديده مى شد.
و ان شئت ثنيت بموسى كليم اللّه عليه السلام حيث يقول :(
رب انّى لما انزلت الّى من خير فقير و اللّه ما ساله الا خبزا ياءكله لانه
كان ياكل بقلة الارض و لقد كانت خضرة البقل ترى من شفيف صفاق بطنه لهزاله و تشذب
لحمه )
و در درجه سوّم اگر مى خواهى از حضرت داوود عليه السلام كه داراى مزامير بود وقارى
اهل بهشت است آن حضرت به دست خويش از ليف خرما زنبيل ها بافته به رفقا و به همراهان
خودمى دادومى فرمود: كدام يك از شما در فروش اين ، مرا يارى مى كند؟ (پس دوستانش آن
ها را برايش فروخته و از بهايش نان جوين بود خريدارى مى كردند) و خوراك آن حضرت يك
دانه از همان قرص هاى جوين بودكه از بهاى آن زنبيل ها تهيه شده بود.
(و ان شئت ثلّثت
بداود صاحب المزامير و قاريى اهل الجنة فلقد كان يعمل سفائف الخوص بيده ويقول
لجلسائه ايكم يكفينى ببيعها؟ و ياكل قرص الشعير من ثمنها)
واگر در عيسى سخنى دارى ومى خواهى از او پيروى نمايى ؛ فرزند مريم سنگ خارا را بالش
مى ساخت . لباس زبر ودرشت مى پوشيد، طعام خشن و غير نرم ميل مى فرمود. نان خورشش
گرسنگى بود. چراغش در شب ، روشنى ماه بود وسايه بان وپناهگاهش در زمستان مركز طلوع
و غروب آفتاب بود. ميوه خوشبويش گياهى بود كه براى بهايم وچهارپايان مى روئيد. نه
زنى داشت كه او را به فتنه افكند، نه فرزندى كه او را غمناك سازد و نه مالى كه او
را از ياد خدا غافل سازد ونه طمعى كه او را خوار سازد مركبش دو پايش ، و خدمتكارش
دو دستش بود. همه جا پياده مى رفت وهركارى را خودش انجام مى داد.
(و ان شئت قلت فى
عيسى ابن مريم عليه السلام فلقد كان يتوسد الحجر و يلبس الخشن و ياكل الجشب و كان
ادامه الجوع و سراجه باالليل القمر و ظلاله فى الشتاء مشارق الارض و مغاربها و
فاكهته و ريحانه ما تنبت الارض للبهائم و لم تكن له زوجة تفتنه و لاولد يحزنه و
لامال يلفته و لاطمع يذّله دابّته رجلاه و خادمه يداه
)
بعد از جملاتى حضرت مى فرمايد: البته در روش پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
چيزى است كه معايب و رسوائى هاى جهان را به تو نشان مى دهد زيرا كه آن حضرت با اهل
بيتش در گرسنگى به سر بردند و با آن مقام ارجمندى كه او نزد خدا داشت از زيورهاى آن
كناره گرفت . پس بيننده بايد به عقل خود مراجعه كند و بنگرد كه آيا خداوند محمد
صلّى اللّه عليه و آله رادر اين امر، بزرگ شمرده يا كوچگ گرفته است ؟ اگر گويد:كوچك
گرفته به خداى بزرگ سوگند كه دروغ گفته و بهتان بزرگ زده (زيرا كه ممكن نيست خداوند
به اشرف مخلوقات خود توجه نكند) و اگر گويد: او را گرامى داشته و بزرگ شمرده پس
بايد بداند كه غير آن حضرت را كه جهان را برايش وسيع نموده كوچك داشته و بزرگ ترين
و مقرب ترين بندگانش را از آن دور نموده است .
و لقد كان فى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ما يدّلك على
مساوى الدنيا و عيوبها اذجاع فيها مع خاصّته و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته
فلينظر ناظر بعقله اكرم اللّه محمّداًبذلك ام اهانه فان قال اهانه فقد كذب و اللّه
العظيم و اتى بالافك العظيم و ان قال اكرمه فليعلم ان اللّه قد اهان غيره حيث بسط
الدنيا له و زواها عن اقرب الناس منه
(402)
فصل سوّم : تربيت عقلانى
ارزش و اهميت تربيت عقلانى
موضوع تربيت عقلانى از مهم ترين موضوعات و مسايل فرد و جامعه است و امرى است كه
سرنوشت زندگى بشر بدان وابسته است . هر فرد يا امّتى با استفاده از تربيت عقلانى مى
تواند وضع حال و آينده خويش را روشن سازد و آرمان هايش را محقق نمايد. از طريق
تربيت و پرورش نيروى عقلانى است كه مى شود قواى روحى انسان را به نحو شايسته به حد
كمال رساند و در سايه به كار انداختن عقل و استفاده صحيح از آن ، انسان واقعيت و
حقيقت خويش را مى شناسد و از ديگر موجودات برتر مى شود.
از نظر شيعه اماميه عقل به عنوان يكى از چهار منبع و مدرك مهم استنباطات فقهى به
شمار مى رود و نيز يكى از راه هاى شناسايى اخبار ناسازگار است بدين معنى كه هر
روايت قابل قبول عقل را بايد پذيرفت و هر روايت معارض و مخالفت عقل را بايد رها
كرد.
مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد: شما اگر كتاب الهى را تفحص نموده و در آياتش دقت
كنيد بيش از 300 آيه رامى بينيدكه مردم را به تفكر و تذكر و تعقل دعوت نموده يا به
پيامبر استدلالى را براى اثبات حقى يا از بين بردن باطلى مى آموزد.
مفهوم عقل
عقل در اصل ازعِقال به معنى طنابى است كه بر پاى شتر مى بندند تا حركت نكند و از آن
جا كه نيروى خرد، انسان را از كارهاى ناهنجار باز مى دارد اين واژه بر آن اطلاق شده
است
(403). لذا پيامبر گرامى اسلام در معناى عقل چنين مى فرمايد:
ان العقل عقال من الجهل و النفس مثل اخبث الدواب فان لم تعقل حارت فالعقل عقال من
الجهل
(404) تحقيقا كه عقل بازدارنده انسان است از نادانى و نفس انسان مانند
خبيث ترين حيوانات است كه اگر عقال نشود و بند نگردد هلاك مى شود.
بعضى عقل را به معناى (حجر) و منع تفسير كرده اند و بعضى ديگر عقل را به معناى علم
به صفات اشيا از حسن و قبح كمال و نقصان دانسته اند. مجمع البحرين در تفسير عاقل
گويد: او كسى است كه مى تواند نفس خود را كنترل كند واز هوا وهوس بازدارد. ممكن است
بگوييم : ريشه اصلى همان منع و بازداشتن است و لذا هنگامى كه زبان كسى بند بيايد
عرب مى گويد
اعتقل لسانه وبه (ديه ) نيز عقل گويند چرا كه جلو خون
ريزى بيشتر را مى گيرد و (عقيله ) به زنى گفته مى شود كه داراى عفت و حجاب و
پاكدامنى است .
حقيقت عقل
مرحوم علامه طباطبايى مى گويد:اصل در معناى عقل ، بستن و نگه داشتن است و به اين
مناسبت ادراكى كه انسان به آن دل مى بندد و چيزى را به آن درك مى كند عقل ناميده مى
شود و همچنين است قوه اى كه گفته مى شود يكى از قواى انسانى است و به واسطه آن خير
و شر و حق و باطل را از يكديگر تشخيص مى دهد عقل نام دارد و مقابل آن جنون و سفه و
حمق و جهل است . الفاظى كه در قرآن كريم در انواع ادراك استعمال شده زياد است و
شايد به بيست لفظ برسد مانند ظن ، حسبان ، شعور، ذكر، عرفان ، فهم ، فقه ، درايه ،
يقين ، فكر، راءى ،زعم ، حفظ، حكمت ، خبرت ، شهادت ، عقل و مانند فتوى ، قول و
بصيرت كه ملحق به آن هاست
(405).
در بيان ديگرى مى گويد:عقل آن چيزى است كه انسان را به سوى حق هدايت مى كند و
علامتش اين است كه انسان از حق تبعيت و پيروى كند به خاطر اين كه قرآن كريم اعراض
از روش و مرام حضرت ابراهيم را سفاهت و حماقت دانسته است و من
يرغب عن ملة ابراهيم الامن سفه نفسه
(406) چه كسى جز افراد سفيه و نادان از آيين ابراهيم روى گردان خواهند
شد؟
بنابراين اگر اعراض از ملت ابراهيم و آيين او سفاهت شمرده مى شود تبعيّت و پيروى از
ملت و آيين او كه حقيقت دين است عقل نام دارد(407)
و از همين آيه استفاده مى شود معنى حديثى كه مى فرمايد العقل
ما عبدبه الرحمن و اكتسب به الجنان
عقل آن چيزى است كه به وسيله او خداوند رحمن عبادت مى شود و به سبب آن بهشت تحصيل
مى گردد.(408)
اقسام عقل
مرحوم فيض كاشانى مى فرمايد: علما در تعريف و اقسام و حقيقت آن اختلاف نظر دارند و
اكثرا غافل از اين هستند كه عقل بر معانى مختلفى اطلاق مى شود و مشترك لفظى مى باشد
كه چهار معنا براى آن ذكر مى كند:
1.وصفى است در انسان و نيرويى است كه به سبب آن از ساير حيوانات جدا مى شود و
امتياز پيدا مى كند كه به سبب آن قوه و نيرو قادر بر ادراك علوم و تحصيل صناعات و
تدبير آن هاست .
2. عبارت است از دانشى كه در ذات كودك وجود دارد و به سبب آن حكم مى كند به جواز و
امكان امور ممكن و امتناع امور مستحيل مانند علم به اينكه دو بيش از يك مى باشد و
اينكه يك شخص در دومكان نمى تواند باشد.
3. عبارت است از علوم و دانشهايى كه به وسيله تجربيات در اوضاع و احوال مختلف حاصل
مى شود كه اگر كسى از اين علوم و دانش هاى بهره و بى نصيب باشد به او جاهل مى
گويند.
4. عبارت است از قوه و قدرت اين دانش ها و علوم به حدى كه عواقب و پايان امور را
بسنجد و شهوت نفسانى را قلع و قمع كند و به زندگى دنيوى مادى و زودگذر دل نبندد و
خلاصه بر هوا و هوس غالب گردد.
بعد مى فرمايد: دو معناى اول ، عقل طبيعى و دو معناى اخير، عقل اكتسابى نام دارد و
از همين جهت حضرت على عليه السلام فرموده است : راءيت العقل
عقلين فمطبوع و مسموع و لا ينفع مسموع اذا لم يكن مطبوع بعد از تقسيم عقل به
دو قسم طبيعى و اكتسابى احاديثى ذكر مى كند و بر اين دو قسم تطبيق مى نمايد. مى
فرمايد مقصود از حديث شريف ما خلق اللّه خلقا اكرم عليه من
العقل
عقل طبيعى و فطرى است . خداوند خلق نكرده است هيچ موجودى را شريف تر و بهتر از عقل
و مراد از حديث اذا تقرب الناس بابواب البر فتقرب انت بعقلك
عقل اكتسابى و نظرى است . هرگاه مردم به وسيله ابواب نيكى تقرب جستند، تو به وسيله
عقل خود تقرب بجوى و مقصود از حديث پيامبر براى ابى درداء كه فرمود:
ازدد عقلا تزدد من ربك قربا عقل اكتسابى و نظرى است . حضرت فرمود: عقل خويش
را به كار بيانداز و زياد كن كه وسيله قرب تو نزد خداوند مى شود. راوى گفت : چه كنم
عقل من زياد شود؟ حضرت فرمود: اجتناب از محرمات كن و واجبات را به جا بياور كه عقل
تو زياد مى شود و از زمره عاقلان محسوب مى شوى : اجتنب محارم
اللّه واد فرائض اللّه تكن عاقلا...(409)
عقل نظرى و عملى
عقل را تقسيم كردند به نظرى و عملى زيرا مسايلى كه مورد بحث و بررسى است ؛ يا
پيرامون امورى است كه در خارج از قدرت و اختيار انسان است يا پيرامون مسايلى است كه
در اختيار و انتخاب و قدرت انسان قرار دارد ولى مانند بحث پيرامون مسايل توحيد،
نبوت ، معاد و ساير مسايل نظرى كه خواه انسان باشد و يا نباشد وجود آن حقايق در جاى
خود محفوظ است . كمال انسان در اين است كه بعد از بحث پيرامون آن ها شناخت پيدا كند
ولى وجود آن ها در اختيار انسان نيست كه اگر انسان نبود آن ها هم نباشد.
ديگر اين كه بحث پيرامون مسايلى است كه اگر انسان نباشد آن ها وجود ندارد مانند
اخلاق و تهذيب جان ، تربيت روح ، اداره منزل و اجتماع و مانند آنها اگر بشر نباشد
مسايل عقل عملى جايى نخواهد داشت ، از اين نظر علوم انسانى را كه در كمال انسانى
نقش مؤ ثّرى دارد به اين دو قسم تقسيم كرده اند(410).
مرحوم شهيد استاد مطهرى گويد: يك قسمت از كارهاى عقل انسان درك چيزهايى است كه وجود
دارد و آن را عقل نظرى مى باشد و قسمت ديگر درك چيزهايى است كه بايد انجام شود و آن
را عقل عملى مى نامند كه اخلاق جزء عقل عملى است
(411) در بيانى ديگر مى گويد عقل نظرى همان است كه مبناى علوم طبيعى و
رياضى و فلسفه الهى است و امّا عقل عملى آن است كه مبناى علوم زندگى و مبناى اصول
اخلاقى است
(412).
تقابل عقل و جهل
در قرآن كريم عقل در مقابل جهل واقع شده است چه اين كه در روايات هم اين چنين است ،
لذادر كتب روايى ما فصلى به نام (العقل
و الجهل ) تدوين شده است نه العلم و
الجهل .
حديث امام صادق عليه السلام اين معنا را به خوبى بيان مى كند وقتى مى پرسند: عقل
چيست ؟ مى فرمايد: العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان
(413) يعنى عقل آن است كه به آن خدا عبادت شود وبهشت كسب وتحصيل گردد
بنابراين انسان يا عاقل است يا غير عاقل و غير عاقل يا عالم است يا جاهل و به عبارت
ديگر انسان يا بهشتى است يا جهنمى و جهنمى ها يا عالم و يا با سواد هستند يا غير
عالم و بى سواد. و روايت رب عالم قد قتله جهله چه بسا
عالمى كه جهل او باعث نابودى او شده است اين معنى را نيز اثبات مى كند اين جهل در
برابر عقل است با اينكه انسان عالم است چون عاقل نيست جاهل است . چه اين كه در قرآن
كريم جهل در برابر عقل آمده است انه من عمل سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه
غفور رحيم
(414) كه هر كس از روى جهالت گناه كندسپس توبه كند و كار خويش را اصلاح
كند پس خداوند آمرزنده و مهربان است .
خداوند در اين آيه جهالت را در برابر عقل قرار داده است علم يعنى : هر كس گناه
كند به او جاهل اطلاق مى شود، گرچه عالم باشد و الا اگر انسان جاهل گناه كند جهلى
كه در برابر علم است كه ماءخوذ و معاقب نيست مخصوصا اگر جهل او قصورى باشد يا جهل
به موضوع باشد.(415)
تلازم بين عقل و وحى
گرايش انسان به سمت دين گرايش فطرى است . در سوره روم آيه 30 اين حقيقت بيان شده
است كه فاقم وجهك للدّين حنيفا فطرة اللّه التى فطر الناس
عليها به سوى آئين پاك اسلام روى آور و با فطرت الهى خويش ملازم باش فطرتى
كه خداوند مردم را با آن آفريده است ، اين است آيين استوار حق ولى بيشتر مردم از
اين حقيقت آگاهى ندارند.
انسان در گرايش به دين از كسى الهام نگرفته و نياموخته و تنها فطرت خداجوى اوست كه
اين گرايش و كشش نهانى را اقتضا كرده است و اين همان فطرى بودن دين است . نقش عقل
در اين ميان تشخيص راه فطرت است يعنى عقل به منزله چراغى است كه اين راه را روشن مى
سازد و نبى را از غير نبى ، خليفه رسول اللّه را از غير آن تشخيص مى دهد بنابراين
عقل چراغ است و دين صراط مستقيم . ابن سكيت از امام رضا عليه السلام پرسيد:
فما الحجة على الخلق اليوم فقال العقل يعرف به الصادق على اللّه فيصدقه و الكاذب
على اللّه فيكذبه فقال ابن اسكيت هذا وللّه و هو الجواب
(416) امروز حجت بر مردم چيست ؟
امام مى فرمايد: حجت بر مردم عقل آن هاست كه به وسيله آن كسى كه به خداوند نسبت
درستى دهد تشخيص داده و تصديق مى نمايد وكسى را كه به دروغ نسبت دهد تكذيب مى نمايد
سپس ابن سكيت عرض كرد: پاسخ صحيح همين است كه شما فرموديد. عقل بين امام واقعى و
مدعى امامت و بين راه از بيراهه فرق مى گذارد از اين رو حجت بر مردم است . عقل ،
خود، راه نيست بلكه راهنماست .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: بالعقل عرف العباد خالقهم و
انّهم مخلوقون و انه المدبر و انهم المدبرون و انه الباقى و هم الفانون
(417) مردم به وسيله عقل پى مى برند كه آنان آفريده و او آفريدگار آن
هاست . خداوند مدبّر و آنان تحت تدبير اويند و باقى و هميشگى و آن ها فانى و رفتنى
هستند.
حدود حجيت عقل
گرچه بعضى از امور و ادراكات است كه از مستقلاّت عقل شمرده مى شود يعنى عقل انسان
در فهم و دريافت آن نيازى به شرع ندارد و خود به تنهايى به درك آن راه مى يابد
مانند شناخت خالقيت (اللّه ) و مخلوق بودن انسان و ديگر موجودات و نيز درك اين
مساءله كه همه تحت تدبير اويند. و قادر به ادامه حيات و بقاى خود جز به اراده او
نيستند. عقل بر اساس الهام الهى كه فرمود: فالهمها فجورها و
تقويها كلى حسن و قبح را مى فهمد و تشخيص مى دهد كه مثلاً احسان و نيكويى
خوب است و ظلم و ستم زشت و ناپسند است .
اما آيا عقل در اين پايه قرار دارد كه بتواند منشاء جعل قانون باشد و بدين ترتيب
انسان از وحى و شرع بى نياز گردد؟ بدون ترديد پاسخ اين سؤال منفى است چرا كه عقل مى
تواند به وجود خالقى براى اين عالم پى ببرد كه او خالق و مدبر است ولى آن خالق و
مدبر چه دستوراتى و برنامه هايى براى تعالى روح و روان انسان داده است .
عقل از دريافت آن عاجز و ناتوان است خلاصه اين كه عقل مى داند كه خداوند اوامر و
نواهى دارد و اين كه پاره اى از امور محبوب و برخى از امور مبغوض اوست ولى از
مصاديق آن اطلاعى ندارد پس بايد پيامبر از طريق وحى آن مصاديق را بيان كند.
تربيت عقلانى يا دستور به تعقل
در قرآن كريم تاءكيد و توصيه فراوان بر تربيت نيروى عقلانى شده است و خداوند
دستورات مكرر نسبت به تعقل و بكارگيرى اين نيروى باطنى داده است . قرآن كريم از
خردمندان به عنوان (اولواالالباب ) ياد كرده است (الباب ) جمع (لب ) است و لب به
معنى مغز و مغز در ازاء قشر و پوست از ارزش اصلى برخوردار است . مثلاً در امور
مادّى ارزش گردو و يا پسته و بادام به مغز آن است و هر يك از اين هااگر پوك باشد يا
مغز آن ها فاسد و سياه شده باشد، بى ارزش است . اين تعبير جالب قرآن كريم بيانگر
اين حقيقت است كه ارزش واقعى انسان به عقل اوست البته در صورتى كه آن را به كار
بياندازد و به طور صحيح استفاده نمايد.
قرآن كريم براى تربيت عقلانى و رشد نيروى باطنى تعبيرات مختلفى دارد كه چند تعبير
از آن را ذكر مى كنيم .
1. در بعضى از آيات هدف از نزول آيات الهى و بيان آن ها را تعقل مردم ذكر مى كند.
كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تعقلون
(418)
2. در بعضى آيات مطلب را از اين بالاتر برده و با لحنى همراه با توبيخ مردم را به
خاطر عدم تعقل و انديشيدن مورد مؤ اخذه قرار داده مى فرمايد:
افلا تعقلون
(419) آيا تعقل نمى كنيد.
3. در بعضى آيات همين معنا را به صورت جمله شرطيه بيان مى كندو مى فرمايد:
قد بينا لكم الايات ان كنتم تعقلون
(420) ما آيات خود را براى شما بيان كرديم اگر شما تعقل ورزيد.
4. در بعضى آيات پس از ذكر يك سلسله از نعمت ها و نشانه هاى الهى مانند خلقت آسمان
و زمين و اختلاف شب و روز و آب و گياه و غير آن مى فرمايد: ان
فى ذلك لايات لقوم يعقلون
(421)
5. در بعضى از آيات از عدم تعقل وانديشيدن مردم آن ها را توبيخ نموده كه بسيارى از
مردم از اين نعمت بزرگ الهى كه (عقل ) نام دارد و حجت باطنى است استفاده نمى كنند و
آن را به كارنمى اندازند و در مسير رشد وتعالى او نيستند كه در اين زمينه نيز
تعبيرات مختلف است . گاهى مى فرمايد: اكثرهم لايعقلون
(422) اكثر مردم تعقل نمى كنند. وگاهى مى فرمايد:
ذلك بانهم قوم لايعقلون
(423) اين ها جمعى وگروهى هستند كه تعقل نمى كنند.
6. در بعضى از آيات افرادى را كه تعقل نمى كنند به عنوان بدترين موجودات معرفى مى
نمايد ان شرّ الدواب عنداللّه الصم البكم الذين لا يعقلون
(424) تحقيقا بدترين جنبندگان نزد خداوند كسانى هستند كه خرد و انديشه را
به كار نمى گيرند و از ديدن و شنيدن حقايق محروم مانده اند.
7. در بعضى از آيات از زبان كفار چنين نقل مى كند كه علت اصلى ورود آنها به دوزخ
عدم تعقل بوده است قالوا لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّافى اصحاب
السعير(425)
اگر ما، گوشى شنوا داشتيم يا تعقل مى كرديم جزء دوزخيان نبوديم .
8. در بعضى از آيات از آن افرادى كه عقل خود را به طور صحيح به كار مى اندازند و
داراى مغز و انديشه سالم هستند به عنوان (اولواالالباب ) خردمندان ياد مى كند و از
آن ها ستايش به عمل مى آورد ان فى خلق السموات و الارض و
اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب
(426) تحقيقا در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز هر آينه
نشانه هايى براى خردمندان است .
9. در بعضى از آيات مى فرمايد: خردمندان كسانى هستند كه تدبّر در آيات الهى مى كنند
و پند مى گيرند. ليدبّروا آياته و ليتذّكر اولواالالباب
(427)
10. در بعضى از تعبيرات قرآن از صاحبان عقل و انديشه به عنوان (اولواالنهى ) ياد مى
كند. بعد از اشاره به نعمت هاى الهى ، مى فرمايد: ان فى ذلك
لايات لاولى النهى
(428) در اين (امور طبيعى و نعمت هاى مادّى ) نشانه هايى روشن است براى
صاحبان خرد و عقل .
از آيات قرآن به دست مى آيد كه غالبا دستور به (تعقّل ) در مواردى به كار مى رود كه
ادراك و فهم با عواطف و احساسات آميخته گردد و به دنبال آن عمل باشد. مثلاً اگر در
قرآن در بسيارى از بحث هاى خداشناسى نمونه هايى از نظام شگفت انگيز اين جهان را
بيان كرده و سپس مى گويد ما اين آيات را بيان مى كنيم
لعلكم تعقلون تا شما تعقل كنيد؛ منظور اين نيست كه
تنها اطلاعاتى از نظام طبيعت در مغز خود جاى دهيد، زيرا علوم طبيعى ، اگر كانون دل
و عواطف را تحت تاءثير قرار ندهند و هيچ گونه تاءثيرى در ايجاد محبت و دوستى با
آفريدگار جهان نداشته باشند، ارتباطى با مسايل توحيدى نخواهند داشت همچنين است
اطلاعاتى كه جنبه عملى دارد؛ در صورتى (تعقل به آن ها گفته مى شود كه عمل هم داشته
باشد. علامّه طباطبايى قدس سره مى فرمايد: تعقّل در زمينه اى استعمال مى شود كه به
دنبال درك و فهم انسان وارد مرحله عمل گردد و آياتى مانند
لوكنا نسمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السعير(429)
و يا افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها(430)
شاهد اين گفتار است ، زيرا اگر مجرمين ، روز قيامت آرزوى تعقل در دنيا را مى كنند
منظور تعقلى است كه آمخيته با عمل باشد و يا اگر خداوندمى فرمايد مردم سير و سياحت
كنند و با نظر و مطالعه به اوضاع جهان چيزهايى بفهمند مقصود درك و فهمى است كه به
دنبال آن مسير خود را عوض كرده و به راه راست گام نهند.(431)
جايگاه عقل در احاديث
اهميّت عقل
در روايات به مساءله عقل و خرد توجه و عنايت خاصّى شده به حدى كه آن را يكى از دو
حجت و دليل براى انسان معرفى نموده اند. امام كاظم عليه السلام مى فرمايد:
ان للّه على الناس حجّتين حجّة ظاهرة و حجّة باطنة و اما الظاهرة فالرسل و الانبياء
و الائمة و اما الباطنة فالعقول
(432)
در كتاب غرر الحكم بيش از 230 حديث از فضيلت و عظمت عقل سخن به ميان آمده است حضرت
على عليه السلام تعبيرات مختلف و شيوايى در اهميت و ارزش عقل بيان مى دارد از جمله
:
1. الانسان بعقله معيار انسانيت به عقل است .
2. كمال الانسان العقل كمال انسانيت به عقل است .
3. افضل النعم العقل برترين نعمت ها عقل است .
4. العقل صديق محمود عقل دوستى ستايش شده است .
5. صديق كل امرء عقله و عدوّه جهله دوست هر انسانى عقل
اوست و دشمن او جهلش مى باشد.
6. قيمة كل امرء عقله ارزش هر شخصى به اندازه عقل اوست
.
7. ما قسم اللّه سبحانه بين عباده شيئا افضل من العقل
هيچ موهبت و نعمتى را خداوند بين بندگانش تقسيم نكرده كه بهتر و برتر از عقل و خرد
باشد.
8. لاغنى كالعقل و لافقر كالجهل هيچ بى نيازى و ثروتى
همچون عقل نيست و هيچ فقرى همچون جهل و نادانى نيست .
9. قوام المرء عقله و لادين لمن لا عقل له اساس موجوديت
انسان عقل اوست و آن كس كه عقل ندارد دين ندارد.
10. زينة الرّجل عقله زينت مرد به خرد و عقل اوست .
نشانه هاى عاقل
1. ترك شهوت : العاقل من هجر شهوته و باع دنياه باخرته
(433)
عاقل كسى است كه شهوت خود را ترك كند و دنيايش را به آخرتش بفروشد.
2. كنترل زبان : العاقل من عقل لسانه
(434)
عاقل كسى است كه زبان خود را از حرام كنترل كند.
3. سخن نگفتن از بيم تكذيب
4. خواهش نكردن از بيم محروم شدن
5. وعده ندادن به آنچه كه مقدور انسان نيست .
6. اميد نداشتن به آنچه كه مايه سركوبى است : امام كاظم عليه السلام مى فرمايد:
ان العاقل لا يحدث من يخاف تكذيبه و لايساءل من يخاف منعه و لا يعد ما لا يقدر عليه
و لا يرجوا ما يعنف برجائه
7. دروغ نگفتن : ان العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه
عاقل دروغ نمى گويد گرچه هوا و هوس او در دروغ باشد.
8. فريب نخوردن : امام عليه السلام مى فرمايد: لا يلسع العاقل
من جحر مرّتين
(435) خردمند كسى است كه از يك سوراخ دو مرتبه گزيده نشود و فريب نخورد.
9. ترك باطل : حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
العاقل من رفض الباطل
(436) خردمند آن است كه باطل را ترك كند.
10. تشخيص ضرر كمتر: ليس العاقل من يعرف الخير من الشر و لكن
العاقل من يعرف خير شرين م
(437) آن كسى كه خوبى را از بدى تشخيص دهد عاقل نيست ؛ عاقل كسى است كه
در ميان دو شر موردى را كه كمتر ضرر دارد انتخاب كند.
11. شكرگزارى در برابر حلال و صبر از حرام : امام كاظم عليه السلام مى فرمايد:
يا هشام ان العاقل الذى لا يشغل الحلال شكره و لا يغلب الحرام
صبره
(438)
اى هشام ! خردمند كسى است كه حلال از شكرش باز ندارد و حرام بر صبرش چيره نشود.
نشانه عقل كامل
1. خوش اخلاق بودن : قال ابو عبداللّه عليه السلام :
اكمل الناس عقلاً احسنهم خلقا(439)
كامل ترين مردم از حيث خرد كسى است كه اخلاق او نيكوتر باشد.
2. فروتنى
3. يقين نيكو.
4. سكوت : امام عليه السلام مى فرمايد: كمال العقل فى ثلاث
التواضع للّه وحسن اليقين والصمت الاّمن خير نشانه هاى كمال عقل سه چيزاست :
فروتنى براى خداوند، يقين نيكوداشتن و سكوت كردن ، مگر در مورد كار خوب
5. نيكويى در عمل : در حديث اربعماءه آمده است : من كمل عقله
حسن عمله
(440) هر كس عقل او كامل شود عمل او نيكو مى شود.
6. نقصان شهوت : اذا كمل العقل نقصت الشهوة
(441) هرگاه عقل كامل گردد، شهوت ناقص و كوتاه مى شود.
عاقل ترين مردم كيست ؟
1. كسى كه مطيع تر در برابر خداوند باشد:
اعقل الناس اطوعهم لِلّه
(442)
2. نزديك ترين افراد به خداوند: اعقل الناس اقربهم من اللّه
(443)
3. دورى از هر پستى : اعقل الناس ابعدهم من كلّ دنيّة
(444)
4. پيروى از خردمندان : اعقل الناس من اطاع العقلاء(445)
آثار عقل
1. سلامتى : اصل العقل الفكر و ثمرته السلامه
(446) ريشه خرد فكر است و ثمره آن سلامتى است .
2. كم سخن گفتن : اذاتم العقل نقص الكلام
(447) هرگاه عقل كامل شود سخن انسان كم مى گردد.
3. رسيدن به خيرات : بالعقل تنال الخيرات
(448) به وسيله عقل انسان به خوبى ها دست مى يابد.
4. صبر و استقامت : ثمرة العقل الاستقامة
(449) ثمره و نتيجه عقل استقامت در برابر حوادث است .
5. همنشينى با خوبان : ثمرة العقل مصاحبة الاخيار(450)
ثمره خرد، همنشينى با خوبان است .
6. مدارا كردن با مردم : ثمرة العقل مداراة لناس
(451) نتيجه عقل مدارا نمودن با مردم است .
معيار حسابرسى بر اساس عقل
1. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: انما يداقّ اللّه العباد
فى الحساب يوم القيمة على قدرما آتاهم من العقول فى الدنيا(452)
همانا خداوند بندگانش را در قيامت حسابرسى مى كند به اندازه خردى كه به آن ها در
دنيا داده است .
2. قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا بلغكم عن رجل حسن
حال فانظروا فى حسن عقله فانما يجازى بعقله
(453) هرگاه خوبى مردمى به شما رسيد بنگريد در نيكويى خرد او چون كيفر و
پاداش بر طبق عقل مى باشد.
3. عن ابى عبداللّه عليه السلام : قلت له جعلت فداك ان لى جارا
كثيراالصلاة كثير الصدقه كثير الحج فقال يا اسحاق كيف عقله قلت له جعلت فداك ليس له
عقل فقال لا يرتفع بذلك منه
(454) شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: فدايت شوم من همسايه اى
دارم كه زياد نماز مى خواند و بسيار صدقه مى دهد و بسيار حج انجام مى دهد. امام
فرمود: عقل او چگونه است ؟ گفتم : عقل ندارد.
امام فرمودند: پس به سبب اين ، اعمال او بالا نمى رود و پذيرفته نمى شود.
صفات انسان عاقل
امام كاظم عليه السلام در صفات خردمند و عاقل مى فرمايد: يا
هشام كان اميرالمؤمنين يقول ما عبداللّه بشئ افضل من العقل و ما تّم عقل امرء حتى
يكون فيه خصال شتّى الكفر و الشر منه ماء مونان و الرشد و الخير منه ماءمولان و فضل
ماله مبذول و فضل قوته مكفوف و نصيبه من الدنيا القوت ، لا يشبع من العلم طول دهره
و الذّل احب اليه من اللّه مع العزّ مع غيره و التواضع احّب اليه من الشّرف يستكثر
قليل المعروف و يستقل كثير المعروف من نفسه و يرى الناس كلهم خيرا منه و انّه شرّهم
فى نفسه و هو تمام الامر(455)
اى هشام ! اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمود: خداوند با چيزى بهتر از عقل پرستش
نشود و تا چند صفت در انسان نباشد عقل اوكامل نشده است . بايدمردم از كفر و شرارتش
در امان و به نيكى و هدايتش اميدوار باشند، زيادى مالش را ببخشند و زيادى گفتارش را
نگهدارد،بهره او از دنيابه مقدار قوتش باشد. تا زنده است از دانش سير نشود، ذلّت
درپيشگاه خدا را از عزّت دربرابر غير خداو تواضع را از شرافت دوست تر دارد. نيكىِ
اندك ديگران را زياد و نيكى بسيار خود را اندك شمارد، همه مردم را از خود بهتر داند
و خود را از همه بدتر داند و اين تمام مطلب است .
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله 10 صفت و خصلت را براى عاقل بيان مى فرمايد:
ان يحلم عمنّ جهل عليه و يتجاوز عمّن ظلمه و يتواضع لمن هو دونه و يسابق فوقه فى
طلب البر و اذا اراد ان يتكلم تدبّر فان كان خيرا تكلم فغنم و ان كان شرا سكت فسلم
و اذا عرضت له فتنة استعصم باللّه و امسك لسانه و اذا راءى فضيلة انتهز بها لا
يفارقه الحياء و لا يبدوا منه الحرص فتلك عشر خصال يعرف بها العاقل
(456)
1. بردبارى نسبت به كسى كه نادانى ورزيده است .
2. گذشت نسبت به كسى كه به او ستم كرده است .
3. تواضع نسبت به افراد پايين تر.
4. سبقت گرفتن از افراد بالاتر در طلب نيكى .
5. هرگاه بخواهد تكلم كند تدبّر و عاقبت انديشى كند، اگر سخن او خير است تكلم كند
كه بهره برده است و اگر سخن او شر است ، سكوت ورزد تا سالم ماند.
6. هرگاه فتنه و بلايى به او رسد به خداوند پناه ببرد.
7. دست و زبان خود را كنترل كند.
8. هرگاه فضيلت را مشاهده كرد به طرف آن برود.
9. از حيا جدا نشود.
10. حرص ازاو ظاهرنشود. اين ده صفت است كه به سبب آن عاقل شناخته مى شود.
وظايف انسان عاقل
1. شناخت نسبت به زمان 2. شاءن خويش را يافتن 3. حفظ زبان
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: على العاقل ان يكون عارفا
بزمانه مقبلاً على شاءنه حافظا لسانه
(457) برخردمند است اين كه نسبت به زمان ، شناخت داشته باشد، شاءن و
منزلت خويش را بفهمد و زبان خود را كنترل كند.
عوامل پرورش عقل
1. علم و دانش .
2. تجربه : العقل غريزه تزيد بالعمل و التجارب
(458)
عقل و خرد يك نوع غريزه است كه به واسطه علم و تجربه افزون مى شود.
3. ترحم نسبت به نادان : من اوكد اسباب العقل رحمة للجاهل
(459) از عوامل مؤثر و مؤ كد در فزونى عقل ، رحمت و ترحّم نسبت به نادان
است .
4. تعليم و ياد دادن : اعون الاشياء على تزكية العقل التعليم
(460) از عواملى كه كمك مى كند به پرورش عقل تعليم و ياد دادن است .
عوامل نقصان عقل
1. هوا پرستى و شهوت : ذهاب العقل بين الهوى و الشهوة
(461) آنچه مايه از بين رفتن عقل مى شود پيروى از هوس و شهوت است .
2. كبر ورزيدن : امام باقر عليه السلام مى فرمايد: ما دخل قلب
امرء شئ من الكبر الانقص من عقله
(462)
داخل نمى شود مقدارى از كبر در قلب آدمى مگر اين كه از عقل او كاسته مى شود.
3. عُجب داشتن : اعجاب المرء بنفسه دليل على ضعف عقله
(463) عجب ورزيدن و خوش بين بودن به خويشتن ، دليلى است بر ضعف و كوتاهى
عقل .
ميزان شناخت عقل
در احاديث اسلامى معيارهاى مختلفى براى شناخت عقل و ميزان خرد افراد ذكر شده است كه
نمونه هايى از آن را ذكر مى كنيم :
1. كيفيت رفتار و عمل : كيفيّة الفعل تدل على كميّة العقل
(464)
كيفيت و چگونگى عمل ، حاكى از مقدار عقل و خرد مى باشد.
2. راءى و نظريه : راءى الرجل ميزان عقله
(465) راءى و نظر هر انسانى معيار سنجش خرد اوست .
3. اظهار سخن : عند بديهة المقال تختبر عقول الرجال
(466) به هنگام سخن گفتن ، انديشه هاى افراد شناخته مى شود.
4. فرستاده و نماينده .
5.نوشتار.
6.هديه .
ثلاثة تدلّ على عقول اربابها الرسول والكتاب والهديه
(467) سه چيز از خرد و عقل انسان حكايت مى كند. 1. فرستاده ونماينده . 2.
نوشتار 3. هديه .
7. انكار حرف ناصحيح : امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اذا
اردت ان تختبر عقل الرجل فى مجلس واحد فحدّثه فى خلال حديثك بما لا يكون فان انكره
فهو عاقل و ان صدّقه فهو احمق
(468) هرگاه خواستى امتحان كنى خرد و عقل شخصى را در يك مجلس ؛ در اثناء
سخن گفتن يك حرف ناصحيح و نشدنى را بگوييد،اگر مستمع منكر شد خردمند است و اگر
تصديق كرد احمق است .
در پايان اين بحث مناسب است با لشكريان عقل و جهل كه از امام كاظم عليه السلام نقل
شده است آشنا شويم . امام كاظم عليه السلام براى هشام بن حكم حدود هفتاد لشگر از
عقل و جهل بيان مى دارد كه در بعضى كتاب ها بيش از هفتاد نقل شده لكن تكرارى است .
قال الكاظم عليه السلام لهشام : ... يا هشام اعرف العقل وجنده
والجهل وجنده تكن من المهتدين اى هشام ! خرد و لشگرش را بشناس و نادانى و
لشگرش را بشناس تا از ره يافته ها باشى ...
جنود عقل و جهل
ايمان كفر
تصديق تكذيب
اخلاص دورويى
اميدوارى نوميدى
عدالت جور
خشنودى ناخشنودى
سپاسگزارى ناسپاسى
بى طمعى طمع
توكل حرص
راءفت -قسوت
دانايى نادانى
پارسايى پرده درى
زهد رغبت
نرمش تندخويى
ترس دليرى
فروتنى بزرگ منشى
آرامش شتاب
بردبارى نابخردى
خموشى ياوه سرايى
پذيرش جويى گردن فرازى
تسليم تجبر
گذشت كينه توزى
دل نرمى سخت دلى
يقين شك
شكيبايى بى تابى
چشم پوشى انتقام
بى نيازى گدايى
انديشه كردن بى فكرى
حفظ فراموشى
پيوست بريدن
قناعت شكم پرستى
مواسات دريغ كردن
دوستى دشمنى
وفا غدر
فرمانبردارى نافرمانى
كوچكى سربلندى
سلامت بلا
فهم كودنى
معرفت انكار
مدارا درشتى
پاكى باطن نيرنگ
رازدارى فاش كردن
نيكوكارى ناسپاسى
حقيقت ريا
نيكويى زشتى
پنهان كارى افشا
انصاف ستم
خوددارى حسودى
پاكيزگى پليدى
شرم بى شرمى
ميانه روى اسراف
آسايش رنج
مدارا درشتى
عافيت بلاء
اعتدال فزون طلبى
دانش هوس
وقار سبكى
سعادت شقاوت
توبه اصرار بر گناه
محافظت سهل انگارى
دعا- استنكاف
نشاط كسالت
شادى اندوه
الفت جدايى
سخاوت بخل
خشوع خودبينى
حفظ گفتار سخن چينى
آمرزش خواهى فريفتگى
زيركى حماقت
يا هشام لاتجمع هذه الخصال الاّ لنبى اووصى او مؤمن امتحن
اللّه قلبه للايمان واما ساير ذلك من المؤمنين فان احدهم لا يخلو من ان يكون فيه
بعض هذه الجنود من اجناد العقل حتى يستكمل العقل و يتخلص من جنود الجهل ، فعند ذلك
يكون فى الدرجه العليا مع الانبياء والاوصياء عليهم السلام وفّقنا اللّه وايّاكم
لطاعته
(469) اى هشام ! همه اين خصلت ها فراهم نشوند مگر براى پيغمبر يا وصى
پيغمبر يا مؤمنى كه خداوند، دلش رابا ايمان آزموده است و اما مؤمنان ديگر هيچكدام
از اين صفات بيرون نيستند كه برخى از جنود عقل را دارند، تا عقل آنان كامل شود و از
جنود جهل رها شوند و در اين هنگام در بلندترين پايه همراه پيغمبران و اوصيا باشند.
خداوند ما و شما را براى اطاعت خود توفيق دهد.
روش هاى تربيت عقلانى
اوّلين روش : تفكر و انديشيدن
يكى از عوامل پرورش عقل و تربيت خرد فكر نمودن و انديشيدن در آيات و نعمت هاى بزرگ
الهى است قرآن به دو طريق مردم را دعوت و تشويق به تفكر و انديشيدن نموده است :
1. گاهى به صورت مستقيم ، امر به تفكر نموده است .
2. گاهى مسايل برهانى واستدلالى را بيان كرده كه محتاج به تفكر و است .
اما طريق اول را كه امر به تفكر نموده است در اين آيات ملاحظه مى كنيم :
قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فردى ثم تتفكروا(470)
بگو تنها شما را به يك چيز اندرز مى دهم و آن اين كه دو نفر دو نفر يا به تنهايى
براى خدا قيام كنيد سپس فكر خود را به كار گيريد و انديشه نماييد جالب اين است در
اينجا قرآن مى فرمايد تتفكروا (بيانديشيد) اما در چه
چيز؟ از اين نظرمطلق است و به اصطلاح (حذف متعلق دليل بر عموم است ) يعنى در همه
چيز، در زندگى معنوى و مادى . در مسايل مهم زندگى و در مسايل كوچك زندگى و در همه
آيات و نشانه هاى الهى فكر كنيد ولى از همه بهتر، انديشه براى پيدا كردن اين چهار
سؤ ال است : از كجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مى روم ؟ و اكنون در كجا
هستم ؟
گاهى مى فرمايد: ما آيات خود را براى شما بيان كرديم ، شايد فكر خود را به كار
اندازيد. كذلك يبين اللّه لكم الايات لعلكم تتفكرون
(471) گاهى مى فرمايد: چرا فكر خود را به كار نمى اندازيد؟
افلا تتفكرون
(472) گاهى سرزنش مى نمايد كه چرا انسان ها فكر نمى كنند؟
اولم يتفكروا(473)
آيا اين ها فكر نكردند؟ از اين تعبيرات مختلف مى فهميم كه قرآن اهميت فوق العاده اى
براى تفكر و انديشيدن كه وسيله اى است براى تربيت عقلانى قايل شده است و اين تفكر
انواع مختلف دارد از حيث متعلق ، مانند تفكر در آسمان و زمين و خلقت انسان و مانند
آن كه بدان اشاره مى شود.
1. تفكر در خلقت آسمان ها و زمين
قرآن در آيات متعدد مى فرمايد: در آفرينش آسمان ها وزمين ، نشانه هاو آياتى از ذات
پروردگار است براى افرادى كه انديشه خود را به كار بياندازند.
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما
ينفع الناس و ما انزل اللّه من السماء من ماء فاحيى به الارض بعد موتها و بث فيها
من كل دابّة و تصريف الرياح و السحاب المسخربين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون
(474) در آفرينش آسمان و زمين و گردش شب و روز و حركت كشتى ها در دريا به
سود مردم و بارانى كه خداوند از آسمان فرو مى فرستد و زمين هاى مرده را زنده مى كند
و انواع جنبندگان را در روى زمين پخش كرده است و چرخش بادها و ابرهايى كه در ميان
زمين و آسمان به كار گماشته شده اند در اين امور نشانه هايى براى خردمندان است .
نشانه هايى كه خداوند متعال ، در اين آيه شريفه براى خداشناسى مطرح نموده از باب
نمونه است نه اين كه آيات الهى منحصر به اين ها باشد، زيرا آيات حق و آثار قدرت او
بيش از اين است كه بتوان شمارش كرد. و فى كل شئ له آية تدلّ
على انه واحد از اين رو حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
ما راءيت شيئا الاّ و راءيت اللّه قبله و بعده و معه
(475) هيچ چيز را نديدم مگر اين كه پيش از آن و بعد از آن و همراه آن
خدا را مشاهده كردم . تنها رشد عقلى و فكرى لازم است كه انسان در هر چيز آيات حق را
مشاهده كند.
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
سعدى گويد:
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
كوه و دريا و درختان همه در تسبيحند
نه همه مستمعى فهم كند اين اسرار
عقل حيران شود از خوشه زرّين عنب
فهم عاجز شود از حبّه ياقوت انار
پاك وبى عيب خدايى كه به تدبير عزيز
ماه و خورشيد مسخّر كند و ليل و نهار
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات
لاولى الالباب الذين يذكرون اللّه قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق
السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار(476)
همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و از پى يكديگر آمدن شب و روز، براى خردمندان
نشانه هايى وجود دارد، آنان كه خدا را در همه حالت ها ايستاده و نشسته و خفته ياد
مى كنند و درباره آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند و مى گويند: پروردگارا! اين
جهان را بيهوده نيافريدى ، تو پاك و منزّهى ، پس ما را از عذاب دوزخ در امان دار.
راستى اين همه سفارش براى چيست ؟ مگر آگاهى و اطلاع از نظام آفرينش آسمان ها و
زمين براى بشر چه سودى دارد؟
پاسخ اين كه اسلام بر انديشه و خرد استوار است و بناى عقيدتى دين مبين اسلام چنان
است كه هر چه انسان بر حقايق طبيعى ، آگاهى يابد ايمانى آگاهانه تر و قلبى راسخ تر
خواهد يافت .
عطاءبن ابى رياح مى گويد: روزى نزد عايشه رفتم واز او پرسيدم : شگفت انگيزترين چيزى
كه در عمرت از پيامبر اسلام ديدى چه بود؟
گفت : كار پيامبر همه اش شگفت انگيز بود ولى از همه عجيب تر اين كه : شبى از شب ها
كه پيامبر در منزل من بود، به استراحت پرداخت ، هنوز آرام نگرفته بود كه از جا
برخاست و لباس پوشيد و وضو گرفت و به نماز ايستاد و آنقدر در حال نماز و در جذبه
خاصّ الهى اشك ريخت كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد و چندان
گريست كه زمين از اشك چشمش تر شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود. هنگامى
كه (بلال ) او را به نماز صبح فرا خواند، پيامبر را گريان ديد. عرض كرد: چرا چنين
گريانيد شما كه مشمول لطف خدا هستيد؟ فرمود: (افلا
اكون للّه عبدا شكورا) آيا نبايد بنده
شكر گذار خدا باشم ؟ چرا نگريم ؟ خداوند در شبى كه گذشت آيات تكان دهنده اى بر من
نازل كرد؛ سپس شروع به خواندن آيه فوق و آيات چهارگانه بعد از آن نمود و در پايان
فرمود: ويل لمن قرئها و لم يتفكر فيها
واى به حال آن كس كه آن ها را بخواند و در آن ها نيانديشد در روايات اهل بيت عليهم
السلام نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب بر مى خيزد اين آيات را تلاوت كند
و در روايتى از حضرت على عليه السلام نقل شده كه پيامبر خدا هرگاه براى نماز شب
برمى خواست نخست مسواك مى كرد و سپس نظرى به آسمان مى افكند و اين آيات را مى خواند(477).
فريد وجدى در دائرة المعارف خود از قول (نيوتن
) دانشمند معروف غربى چنين نقل مى كند كه مى گويد:
در باره آفريدگار جهان و خداوند، هرگز شك نكنيد زيرا معقول نيست ضرورت و علت و
معلول فاقد شعور، به تنهايى رهبر وجود باشد، چون ضرورت كور و يكسان در هر مكان و در
هر زمان متصوّر نيست كه اين همه كاينات متنوع و موجودات رنگارنگ از او صادر گردد
بلكه همه اين امور حتما بايد از يك مبداء داراى علم وحكمت واراده سرچشمه گيرد.