2. تفكر در آفرينش انسان
قرآن به مساءله آفرينش انسان ، بسيار عنايت دارد واز مسلمانان مى خواهد كه پيرامون
چگونگى پيدايش انسان ومراحل رشد وتكامل جسمى وى بررسى و مطالعه كنند زيرا دقّت
وتفكّر در خلقت پيچيده جسم انسان و برتر از آن روح آدمى ، در تربيت وپرورش نيروى
عقلانى انسان نقش مؤ ثّرى دارد. هوالذى خلقكم من تراب ثم من
نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلاً ثم لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخا ومنكم من يتوفى
من قبل و لتبلغوا اجلاً مسمى و لعلكم تعقلون
(478) او كسى است كه شما را از خاك آفريد سپس از نطفه ، سپس از علقه (خون
بسته شده ) سپس شما را به صورت طفلى (از شكم مادر) بيرون مى فرستد، بعد به مرحله
كمال قوت مى رسيد، بعد از آن پير مى شويد و (در اين ميان ) گروهى از شما پيش از
رسيدن به اين مرحله مى ميرند به پايان عمر خود مى رسيد و شايد تعقل كنيد.
قرآن در بعضى آيات مى فرمايد: انسان به دقت بنگرد ونظر كند كه از چه چيز خلق شده
است واين نظر كردن در پرورش وتربيت عقل وخرد او مؤثر است
فلينظر الانسان ممّ خلق ، خلق من ماء دافق يخرج من بين الصّلب و الترائب
(479) انسان بايد درباره آغاز پيدايش خود بيانديشد، او از آب جهنده اى كه
از ميان صلب پدر و سينه مادر بيرون مى آيد خلق شده است . به راستى تفكر در خلقت
موجودات جهان - خصوصا انسان - باعث پرورش خرد و هدايت انسان به راه راست مى شود
چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به گمراهان مى فرمايد:
و لو فكّروا فى عظيم القدرة و جسيم النعمة لرجعوا الى الطريق
(480) اگر در بزرگى قدرت الهى فكر مى كردند به راه راست باز گشتند.
3. تفكر در عالم گياهان
قرآن كريم براى تربيت عقلانى و پرورش نيروى خرد انسان نه تنها مسلمانان را به شناخت
و تفكر در ويژگى هاى جسمى و روحى انسان فرا مى خواند بلكه آنان را به تحقيق پيرامون
گياهان و جانوران نيز تشويق مى كند و از آنان مى خواهد كه با بررسى در مورد اين
پديده هاى طبيعى حقانيت معارف الهى را باور كنند و از روى آگاهى ايمان بياورند.
فلينظر الانسان الى طعامه انا صببنا الماء صبا ثم شققنا الارض
شقا فانبتنا فيها حبا و عنبا و قضبا و زيتونا و نخلاً و حدائق غلبا و فاكهة و ابّا
متاعا لكم و لانعامكم
(481) انسان بايد خوراك خود را به چشم خرد بنگرد كه ما آب باران را فرو
ريختيم ، پس خاك زمين را شكافتيم و از دل زمين گياهان را رويانديم درختان انگور،
ميوه پر بار، درختان زيتون و خرما، باغ هاى پر درخت ، ميوه هاى گوناگون و چراگاه ها
را در اختيار شما و چهارپايانتان قرار داديم .
4. تفكر در زندگى زنبور عسل
و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و
مما يعرشون ثم كلى من كلّ الثمرات فاسلكى سبل ربك ذللاً يخرج من بطونها شراب مختلف
الوانه فيه شفاء للناس ان فى ذلك لاية لقوم يتفكرون پروردگار تو به زنبور
الهام كرد كه در كوه ها و درختان و داربست هايى كه مردم مى سازند منزل برگزين ، سپس
از ميوه هاى شيرين تغذيه كن ، و راه هايى كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است
بپيما. از درون دل اين زنبورها شربت گوارا و رنگارنگى بيرون مى آيد كه در آن براى
مردمان شفاست ، همانا در اين امر براى انسان هاى انديشمند نشانى از قدرت خداست .
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد: با اين كه الهام غريزى منحصر به زنبوران عسل نيست و
در همه حيوانات وجود دارد چرا تنها اين تعبير آمده است ؟ امّا با توجه به يك نكته
پاسخ اين سؤال روشن مى شود و آن اين كه : امروز كه زندگى زنبوران عسل دقيقا از طرف
دانشمندان مورد بررسى عميق قرار گرفته ، و ثابت شده است كه اين حشره شگفت انگيز آن
چنان تمدّن و زندگى اجتماعى شگفت انگيزى دارد كه از جهات زيادى بر تمدن انسان و
زندگى او پيشى گرفته است لذا قرآن به طرز اعجاز آميزى با كلمه (وحى ) به اين موضوع
اشاره نموده است ؛ تا اين واقعيت را روشن سازد كه زندگى زنبوران عسل را هرگز نبايد
با انعام و چهارپايان و مانند آن ها مقايسه كرد لذا قرآن كريم فقط زندگى و خانه
ساختن او را و چگونه از ثمرات استفاده كردن را كه در نتيجه اين برنامه منظم عمل عسل
كه در آن شفا قرار داده شده مورد عنايت و ذكر قرار داده است و بعد بيان مى كند
جريان زنبور عسل را ذكر كرديم تا نشانه روشنى از عظمت و قدرت خداوند باشد براى آن
هايى كه تفكر و انديشه مى كنند ان فى ذلك لاية لقوم يتفكّرون
5. تفكر در تاريخ گذشتگان
يكى از عوامل بيدارى انسان و رشد و پرورش خرد بشر تفكر و انديشه در تاريخ زندگى امت
هاى گذشته است . قرآن كريم به پيامبر گويد: فاقصص القصص
لعلهم يتفكرون
(482) اين داستان ها را براى آن ها بازگو كن شايد درباره آن بيانديشند و
مسير صحيحى را پيدا كنند. آگاهى از سر انجام كار ملت ها به انسان مى فهماند كه چه
روشى پسنديده است و چه روشى ناپسند. كدام يك از ملت ها و امتها در اثر پيمودن راه
حق و عدل ، به نيك بختى و سعادت رسيدند و كدام يك از آنان به علت گناه و معصيت در
ورطه هلاكت و نابودى قرار گرفتند و ازآن جا كه آگاهى از تاريخ گذشتگان تاءثير
فراوانى در پرورش خرد و عقل انسان دارد قرآن فقط به بيان رويدادهاى مهم در امت هاى
گذشته اكتفا نكرده بلكه انسان ها را فرا مى خواند كه در زمين گردش كنند و عاقبت
تبهكاران و ستمگران را مشاهده كنند.
لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب
(483) در سرگذشت هاى آن ها درس عبرتى براى صاحبان انديشه است
الم تر كيف فعل ربك بعاد ارم ذات العماد(484)
آيا نديدى پروردگارت با عاد آن شهر پر قدرت چه كرد؟ الم تر كيف
فعل ربك باصحاب الفيل
(485) آيا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل (لشكر ابرهه ) چه كرد؟
افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم دمرّ اللّه عليهم و
للكافرين امثالها(486)
آيا در زمين ، سير نكردند تا ببينند عاقبت كار كسانى كه قبل از آن ها بودند به كجا
رسيد؟ خداوند آن ها را هلاك كرد و براى كافران ، امثال اين مجازات ها خواهد بود.
قرآن كريم جريان قوم حضرت نوح و صالح و موسى و ديگر انبيا را مطرح مى كند و مى
فرمايد: اگر اين ها هلاك شدند به خاطر گناهانشان بود و اين هلاكت و نابودى اقوام
گذشته براى نسل بعدى درس عبرت خواهد بود چه اين كه مى فرمايد: سران كفر و ستم را
اگر از بين برديم چون گناه فراوان كردند فاهلكناهم بذنوبهم
(487) يا اين كه به پيامبر مى فرمايد: به اقوام خود بگو: اگر تو را تكذيب
كنند خداوند آن ها را عذاب و نابود مى كند، چون خداوند كسانى را از قبل بر اثر ستم
و ظلم و تكذيب نابود كرده است و شما يك دهم آنان به حساب نمى آييد
و كذب الذين من قبلهم و ما بلغوا معشار ما آتيناهم فكذبوا رسلى
فكيف كان نكير(488)
حضرت على عليه السلام در موعظه به فرزندش امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد: پسرم
درست است كه من به اندازه همه كسانى كه قبل از من مى زيسته اند عمر نكرده ام اما در
كردار آن ها نظر افكندم و در اخبارشان تفكر نمودم و در آثارشان به سير و سياحت
پرداختم تا آن جا كه همانند يكى از آن ها شدم بلكه گويى به خاطر آنچه از تاريخشان
به من رسيده با همه آن ها از اول جهان تا امروز بوده ام . من قسمت زلال و مصفاى
زندگى آنان را از بخش كدر و تاريك باز شناختم و سود و زيانش را دانستم و از ميان
تمام آن ها قسمت هاى مهم و برگزيده را برايت خلاصه نمودم .
اى بنى انّى و ان لم اكن عمرّت عمر من كان قبلى فقد نظرت فى
اعمالهم و فكّرت فى اخبارهم و سرت فى آثارهم حتى عدت كاحدهم بل كانّى بما انتهى
الىّ من امورهم قد عُمّرت مع او لهم الى آخرهم فعرفت صفو ذلك من كدره و نفعه من
ضرره فاستخلصت لك من كل امر نخيله
(489)
و نيز مى فرمايد: السعيد من وعظ بغيره سعادتمند كسى است
كه از ديگران پند و عبرت گيرد.(490)
آرى ؛ تفكر و انديشيدن در نظام هستى و خلقت آسمان ها و زمين و انسان و ساير موجودات
باعث پرورش خرد و تربيت نيروى عقلانى انسان مى گردد و در نتيجه باعث سير و سلوك
انسان به مقاصد عالى مى گردد و سعادت ابدى را براى انسان تضمين مى كند و عاقبت
انسان به نيكى تمام مى شود. چنان كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
من كثرت فكرته حسنت عاقبته
(491)
آثار ديگرى نيز در روايات براى فكر نمودن ذكر شده است مثلاً:
1. تفكر سرچشمه عمل نيك است . قال على عليه السلام : ان التفكر
يدعوا الى البر و العمل به
(492)
2. فكر باعث پرورش خرد است و انسان را به سعادت و كمال هدايت مى كند:
الفكر يهدى الى الرشاد(493).
3. فكر نمودن موجب بصيرت و بينايى مى شود: افكر تستبصر(494)
4. تفكر موجب ايمنى از لغزش هاست : دوام الفكر و الحذر يؤ من
الزلل و ينجى من الغير(495)
امام خمينى قدس سره در بيان تفكر وفضيلت آن مى فرمايد: يكى از درجات تفكر انديشيدن
در لطايف صنعت واتقان و دقايق خلقت است به قدرى كه در طاقت بشر است ونتيجه آن علم
به مبداء كامل وصانع حكيم است ... بالجمله تفكر در لطايف ودقايق صنعت واتقان نظام
خلقت از علوم نافعه و از فضايل اعمال قلبيه وافضل از جميع عبادات است زيرا كه نتيجه
آن اشرف نتايج است .(496)
طريق دوّم : تفكر از راه استدلال
قرآن علاوه بر دعوت به تفكر به طور مستقيم از طريق امر به انديشيدن در نظام پهناور
هستى وموجودات جهان حقايقى را در قرآن بيان نموده كه پى بردن به آن محتاج به تفكر و
انديشيدن است و آن عبارت است از طرح استدلال و اقامه برهان بر واقعياتى از قبيل
برهان بر يگانگى خداوند و ضرورت قيامت و مانند آن و شديدا طرفدار برهان و استدلال
مى باشد و در رد كفار و مشركين كه به غير خدا توجه مى كردند، مى فرمايد:
هاتوا برهانكم اين تعبير در چهار مورد در قرآن آمده است
: بقره ، 111 ؛ انبياء، 124 ؛ نحل ، 64 و قصص ، 75.
اين منطق برهان طلبى حكايت از محتواى غنى و قوى قرآن كريم مى كند چرا كه سعى دارد
با مخالفان خود نيز برخورد منطقى داشته باشد چگونه ممكن است از ديگران مطالبه برهان
كند وخود نسبت به آن بى اعتنا و بى توجه باشد حال براى اثبات اين مطلب نمونه هايى
از استدلال قرآن را ذكر مى كنيم .
1. استدلال بر يگانگى خداوند از طريق نظم جهان
قرآن مى فرمايد لو كان فيهما الهة الا اللّه لفسدتا(497).
اگر در آسمان و زمين خدايانى جز (اللّه ) بود فاسد مى شدند و جهان بر هم مى ريخت .
اين دليل و برهانى كه براى توحيد و يگانگى خداوند آمده ، در عين سادگى و روشنى يكى
از براهين دقيق فلسفى است . و دانشمندان از آن به عنوان (برهان تمانع ) ياد مى
كنند. خلاصه اين برهان را اين چنين مى توان بيان كرد:
ما بدون شك نظام واحدى را در جهان حكم فرما مى بينيم . نظامى كه در همه جهان هماهنگ
است قوانينش ثابت و در آسمان و زمين جارى است ، برنامه هايش با هم منطبق و اجزايش
متناسب است . اين هماهنگى قوانين و نظامات آفرينش از اين حكايت مى كند كه از مبداء
واحدى سرچشمه گرفته است چرا كه اگر مبداءها متعدد بودند و اراده هاى مختلف داشتند
اين هماهنگى هرگز وجود نداشت و همان چيزى كه قرآن از آن به فساد تعبير مى كند در
عالم به وضوح ديده مى شد ما اگر كمى اهل تحقيق باشيم از بررسى يك كتاب به خوبى مى
توانيم بفهميم آن را يك نفر نوشته است يا چند نفر؟
كتابى كه تاءليف يك نفر است هماهنگى و انسجام مخصوص در ميان عبارات جمله بندى ها
تعبيرات مختلف ، كنايات و اشارات ، طرز ورود و خروج در بحث ها و خلاصه تمام قسمت
هايش يك پارچه و هماهنگ است چرا كه زاييده يك فكر و تراوش يك قلم است امّا اگر دو
يا چند نفر، هر چند همه دانشمند باشند و صميمى و داراى روح همكارى نزديك ، هر كدام
تاءليف بخشى از آن را بر عهده گيرد باز در اعماق عبارات و الفاظ و طرز بحث ها، آثار
اين دو گانگى و چند گانكى نمايان است . دليل آن هم روشن است زيرا دو نفر هر قدر
همفكر و هم سليقه باشند بالاخره دو نفرند. اگر همه چيز آنها يكى بود يك نفر مى شدند
بنابراين به طور قطع بايد تفاوتهايى داشته باشند.
حال هر قدر اين كتاب ، بزرگ تر و مفصل تر باشد و در موضوعات متنوّع ترى بحث كند
زودتر اين ناهماهنگى احساس مى شود. كتاب بزرگ عالم آفرينش - كه عظمتش به قدرى است
كه با تمام وجودمان در لابلاى عبارات آن گم مى شويم - نيز مشمول همين قانون است به
راستى كه ما هر چه اين كتاب بزرگ هستى را ورق بزنيم در همه جاى آن آثار يك نظم عالى
و انسجام و هماهنگى قابل توصيف در ميان كلمات وصفحات وسطورش نمايان است .(498)
هر قدر انسان در نظام هستى دقّت و مطالعه كند جز نظم دقيق كه حاكى از ذات يگانه
هستى است چيزى نمى بيند لذا قرآن كريم مى فرمايد: ما ترى فى
خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك
البصر خاسئا و هو حسير(499)
در آفرينش جهان هستى به وسيله خداوند رحمان ، هيچ تضاد و عيبى نمى بينى . بار ديگر
نگاه كن آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى ؟ بار ديگر به عالم هستى نگاه كن سر
انجام چشمانت در (جستجوى خلل و نقصان ناكام مانده ) به سوى تو باز مى گردد در حالى
كه خسته و ناتوان است .
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: و اعلم يا بنى انه لوكان لربك
شريك لاتتك رسله و لراءيت آثار ملكه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته پسرم !
بدان اگر پروردگارت شريكى داشت رسولان او نيز به سوى تو مى آمدند و آثار ملك و
قدرتش را مى ديدى و افعال وصفاتش را مى شناختى
(500).
2. استدلال بر رسالت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
قرآن مى فرمايد: پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسول و فرستاده خداوند است و
دعوت او به اسلام حقيقت دارد كه از سه راه استدلال بر حقانيت رسالت مى نمايد.
نخست اينكه قرآن كريم بيّنه و دليل روشنى است در دست او. دوم كتب آسمانى پيشين كه
نشانه هاى او را دقيقا بيان كردند و پيروان اين كتب در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله او را به خوبى مى شناختند.
سوم پيروان فداكار و مؤمنان مخلص كه بيانگر صدق دعوت و گفتار او مى باشند؛ زيرا يكى
از نشانه هاى حقّانيّت يك مكتب ، اخلاص و فداكارى و عقل و درايت و ايمان پيروان آن
مكتب است چرا كه هر مكتبى را از پيروانش مى توان شناخت .
افمن كان على بيّنة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب
موسى اماما و رحمة اولئك يؤ منون به
(501) آيا آن كسى كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن
شاهدى از سوى او مى باشد و پيش از آن كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود آن حق طلبان و
حق جويان به او ايمان مى آورند.
در اين كه منظور از شاهد كيست ؟ بعضى از مفسران گفتند: جبرئيل است و لكن بسيارى از
مفسران آن را به حضرت على عليه السلام تفسير كردند كه رواياتى بر اين معنا دلالت مى
كند از جمله : از حضرت سؤ ال مى كنند درباره شما كدام آيه قرآن نازل شده به همين
آيه استدلال مى فرمايد و مى فرمايد: پيامبر بيّنه الهى داشت و شاهد من بودم
(502) و آيه سوره رعد اين معنا را تاءييد مى كند و
يقول الذين كفروا لست مرسلاً قل كفى باللّه شهيدا بينى وبينكم و من عنده علم الكتاب
(503) كافران گويند: تو پيامبر نيستى بگو: همين اندازه بس كه خداوند
ميان من و شما شاهد و گواه است و همچنين كسى كه نزد او علم كتاب است در روايات
بسيارى از فريقين شيعه و سنى چنين مى خوانيم كه منظور از من
عنده علم الكتاب حضرت على عليه السلام است .
4. استدلال بر معاد
قرآن كريم براى اثبات قيامت استدلال هاى مختلفى نموده از طريق استدلال به آفرينش
نخستين و تكيه به قدرت و حكمت و عدالت پروردگار كه اينك بعضى از آيات را ذكر مى
كنيم :
1. آفرينش نخستين : و ضرب لنا
مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشاءها اول مرة و
هو بكل خلق عليم
(504) و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت : چه كسى اين
استخوان ها را زنده مى كند در حالى كه پوسيده است ؟ بگو: همان كسى آن را زنده مى
كند كه نخستين بار آن را آفريد و او به هر مخلوقى آگاه است در غالب تفاسير نقل شده
است كه مردى از مشركان قطعه استخوان پوسيده اى را پيدا كرد و گفت با اين دليل محكم
به مخاصمه با محمد صلّى اللّه عليه و آله برمى خيزم و سخن او را درباره معاد ابطال
مى كنم آن را برداشت و نزد پيامبر آمد و گفت : چه كسى مى تواند اين استخوان هاى
پوسيده را از نو زنده كند؟ اين آيات در پاسخ او نازل شد.
2. قدرت خداوند: اولم يروا ان
اللّه الذى خلق السموات و الارض لم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى بلى انه
على كل شى قدير(505)
آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمان ها و زمين را آفريده و از آفرينش آن ها ناتوان
شده قادر است بر اينكه مردگان را زنده كند آرى او بر هر چيزى توانا است .
3. احياى زمين مرده : واللّه
الذى ارسل الرياح فتثير سحابا فسقناه الى بلدميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك
النشور(506)
خداوند آن كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت در آورند ما اين ابرها
را به سوى سرزمين مرده اى مى رانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مى
كنيم رستاخيز نيز همين گونه است .
5. استدلال به اعجاز قرآن
قرآن كريم براى اثبات اين كه اين كتاب آسمانى معجزه جاويدان پيامبر گرامى اسلام از
ناحيه خداوند متعال است استدلال مى كند به اين كه اولاً اگر از ناحيه غير خدا بود
هر آينه اختلاف و تناقض گويى در آن مشاهده مى شد اكنون كه در آن اختلاف و تناقض
نيست پس مردم بايد بدانند كه از طرف خداوند نازل شده است .
افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه
اختلافا كثيرا(507)
آيا در باره قرآن نمى انديشيد كه اگر از ناحيه غير خدا بود اختلافات فراوانى در آن
مى يافتند؟ اگر با دقت نگاه كنيم هرگز نوشته هاى يك نفر نويسنده يكسان نيست ، بلكه
آغاز و انجام يك كتاب نيز تفاوت دارد مخصوصا اگر كسى در كوران حوادث بزرگ قرار
گرفته باشد، حوادثى كه پايه يك انقلاب فكرى و اجتماعى و عقيدتى همه جانبه را پى
ريزى كند. او هر قدر بخواهد سخنان خود را يكسان و يك نواخت كند و عطف به سابق تحويل
دهد قادر نيست . امّا قرآن كه در مدت 23 سال بر طبق احتياجات مردم در شرايط مختلف
نازل شده هيچگونه اختلافى بين مطالب او ديده نمى شود.
ثانيا در آيات مختلف دعوت به تحدّى نموده و مبارز طلبيده است و اين نوع استدلال
شاهدى بر اين معناست كه قرآن از ناحيه خداوند متعال است نه ساخته و پرداخته فكر بشر
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياءتوا بمثل هذا القرآن لاياءتون بمثله و لو كان
بعضهم لبعض ظهيرا(508)
بگو: اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابى همانند قرآن بياورند نمى توانند، اگر
چه نهايت همفكرى و همكارى را به خرج دهند و پشتيبان يكديگر باشند. آيات تحدى نيز در
سوره بقره آيه 23 و هود آيه 13 و 14 و يونس در آيه 38 آمده است .
6. استدلال بر ضرورت جهاد و دفاع
قرآن كريم براى اثبات لزوم تشريع جهاد و دفاع استدلال مى كند به اين كه اگر دفاع
خداوند از مظلومين نباشد و به آن ها اذن جهاد و پيكار را با ستمگران ندهد، هر آينه
مراكز مذهبى ويران مى گردد و ديگر مردم نمى توانند عبادت خدا كنند. در بعضى آيات مى
فرمايد: اگر دفاع نباشد، هر آينه زمين را فساد و تباهى مى گيرد. روشن است كه اين دو
مساءله در طول هم هستند، يعنى اگر مراكز مذهبى و مساجد و كليساها و صومعه ها نابود
شد و امور دينى و معارف حق در آن بيان نشد، در اين صورت زمين را فساد و معصيت فرا
مى گيرد. در سوره حج مى فرمايد: و لو لا دفع اللّه الناس بعضهم
ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم اللّه كثيرا(509)
اگر خداوند بعضى از آن ها را به وسيله بعضى دفع نكند، ديرها و صومعه ها و معابد
يهود و نصارا و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويران مى گردد.
و در سوره بقره مى فرمايد: ولولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض
لفسدت الارض و لكن اللّه ذوفضل على العالمين
(510) و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند، زمين
را فساد مى گيرد، ولى خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد.
7. استدلال بر عدم مجازات ستمگران در دنيا
ولو يؤ اخذاللّه الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابة و لكن يؤ
خّرهم الى اجل مسمى
(511) اگر خداوند مردم را به خاطر ستمشان (در دنيا) مجازات كند جنبنده اى
را بر روى زمين باقى نخواهد گذارد ولى مجازات آن ها را تا زمان معين به تاءخير مى
اندازد.
روشن است كه اگر بنا بر مجازات فورى باشد دامن همه را خواهد گرفت ، لكن معصومين
عليهم السلام مستثنى هستند چون آن ها قطعا ظالم نيستند، البته آيه شريفه يك حكم
نوعى را بيان مى كند نه كلى .
دوّمين روش : فراگيرى علم و دانش
يكى از روش هاى مؤثر در جنبه تربيت عقلانى و از عوامل مهم در پرورش نيروى خرد و
انديشه را قرآن كريم لزوم فراگيرى علم و كسب دانش مى داند.
لذا قرآن مى فرمايد: اگر كسى عالم بود و از دانش بهره مند بود مى تواند نشانه هاى
حق را بفهمد و تعقل كند و تلك الامثال نضربها للناس و ما
يعقلها الا العالمون
(512)
اسلام با ارزش ترين افراد را كسانى مى داند كه از بهره علمى بيشترى برخوردار هستند
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: اكثر الناس قيمة
اكثرهم علما و اقلّ الناس قيمة اقلّهم علما(513)
ارزشمندترين مردم كسانى اند كه علم بيشترى دارند وكم ارزش ترين آنان كسانى هستند كه
علم ودانش كمترى دارند.
تاءثير علم در تربيت عقلانى
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: مؤيد العقل العلم
(514) علم باعث تاءييد و تحكيم عقل مى شود. امام صادق عليه السلام مى
فرمايد: كثرة النظر فى العلم يفتح العقل
(515)
مطالعه و دقت زياد در مسايل علمى انديشه انسان را به كار مى اندازد. حضرت على عليه
السلام از علم به عنوان چراغ و روشن كننده خرد تعبير نموده است :
العلم مصباح العقل
(516) و نيز مى فرمايد: العلم منير العقل
(517)
عقل استعدادى است كه به وسيله علم و تجربه ها زياد مى گردد.
در قرآن هدف آفرينش جهان ، علم و دانش معرفى شده كه بر اساس علم انسان ، نيروى
عقلانى او زياد مى گردد كه در نتيجه معرفت انسان به خداوند بيشتر و عبوديت بشر
زيادتر مى گردد اللّه الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهنّ
يتنزّل الامر بينهنّ لتعلموا ان اللّه على كل شئ قدير(518)
خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را؛ فرمان او در
ميان آن ها پيوسته نازل مى شود تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز تواناست .
فضيلت علم در قرآن
1. اهميت علم : قرآن تا آن جا به تحصيل علم و دانش اهميت قايل شده كه مسلمانان را
ملزم مى سازد كه همه در ميدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلامى را
بياموزند. و ما كان المؤمنون لينفروا كافّة فلولانفر من كل
فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلّهم يحذرون
(519) شايسته نيست مؤمنان همگى (به سوى جهاد) كوچ كنند چرا از هر گروهى
طايفه اى از آنان كوچ نمى كنند و (طايفه اى بماند) تا در دين (و احكام و معارف
اسلام ) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آن ها را انذار نمايند
تا از (مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى كنند.
2. هدف از بعثت انبيا تعليم دانش و تربيت : قرآن مى فرمايد:
كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيكم و يعلمكم الكتاب و الحكمة
و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون
(520) رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما
بخواند و شما را تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نمى دانستيد به شما ياد
دهد.
3. تقرّب به خداوند متناسب با درجات علم : قرآن مى فرمايد:
يرفع اللّه الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات
(521) خداوند متعال كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظيمى مى بخشد
اگر براى مؤمن درجه است ، براى مؤمن عالم درجات خواهد بود. منظور از بالابردن درجات
قطعا بالا بردن مكانى نيست بلكه بالا بردن از نظرمقام قرب پروردگار است .
مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايد از آيه استفاده مى شود كه مؤمنان دو گروه هستند: مؤ
منان عالم ، مؤمنان غيرعالم ومؤمنان عالم برتر و بالاتر هستند سپس به آيه
هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون
استدلال مى نمايند.
4. نام راسخان در علم كنار نام خدا: ومايعلم تاءويله الاّ
اللّه والراسخون فى العلم يقولون امنّا به
(522) حقايق قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند. در عظمت علم
واقعى و علماى حقيقى همين بس كه نام آنان در رديف نام مقدس خداوند آمده و مقامشان
بعد از مقام الهى است .
5. علم شرط زمامدارى : ان اللّه قد بعث لكم طالوت ملكا و زاده
بسطة فى العلم و الجسم
(523) خداوند طالوت را به عنوان زمامدار براى شما برگزيده و علم و قدرت
جسمى او را وسعت بخشيده است .
6. علم شرط مديريت : اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ علم
(524) حضرت يوسف عليه السلام هنگامى كه پيشنهاد مقام مهمى در حكومت مصر
به او داده شد، گفت : مرا به سرپرستى خزائن بگماريد و دو دليل براى اين مديريت ذكر
كرد: امانتدارى و علم و آگاه بودن .
7. فراگيرى علم مفيد: هل اتّبعك على ان تعلّمن مما علّمت به
رشدا(525)
موسى عليه السلام به خضر عليه السلام گفت : آيا من از تو پيروى كنم تا از آنچه به
تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى ؟
8. طلب فزونى در علم : و قل ربّ زدنى علما(526)
بگو پروردگارا! علم و دانش مرا زياد كن .
9. دانشمندان در رديف ملائكه : شهداللّه انه لا اله الاهو و
الملائكة و اولوا العلم قائما بالقسط(527)
در اين آيه شريفه دانشمندان واقعى در رديف فرشتگان قرار گرفته اند و اين خود،
امتياز دانشمندان را بر ديگران اعلام مى كند و نيز از آيه استفاده مى شود امتياز
دانشمندان از اين نظر است كه در پرتو علم خود به حقايق اطلاع يافته و به يگانگى خدا
كه بزرگ ترين حقيقت است معترفند.(528)
10. ويژگى هاى دانشمندان الهى :
الف ) ايمان و عقل : الراسخون فى العلم يقولون امنّا به كل من
عند ربّنا و ما يذّكّر الاّ اولواالالباب
(529) راسخان در علم مى گويند: به همه آن ايمان آورديم همه از طرف
پروردگار ماست و جز صاحبان انديشه متذكّر نمى شوند.
ب ) خشيت از خدا: انما يخشى اللّه من عباده العلماء(530)
همانا بندگان دانشمند از خداوند خشيت دارند.
ج ) سجده و گريه : ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلى
عليهم يخرّون للاذقان سجّدا(531)
آن ها كه پيش از اين ، علم و دانش به آنان داده شده هنگامى كه اين آيات بر آنها
خوانده مى شود، به خاك مى افتند و سجده مى كنند. ويخرّون
للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا(532)
آن ها (بى اختيار) به زمين مى افتند وسجده مى كنند واشك مى ريزند وهر زمان خشوعشان
بيشتر مى شود.
د) درك اسرار هستى : ومن آياته خلق السموات والارض واختلاف
السنتكم و الوانكم ان فى ذلك لايات للعالمين
(533) و از آيات او آفرينش آسمان ها و زمين و تفاوت زبان ها و رنگ هاى
شماست ؛ در اين ، نشانه هايى است براى عالمان .
11. خداوند معلّم حقيقى : الرّحمن علّم القرآن هر چند
معلّمان بكوشند و استادان تلقين كنند همه اين ها اسباب هستند و آموزنده حقيقى
خداوند است .
الف ) حضرت آدم عليه السلام را علم اسامى آموخت : و علّم
الاسماء كلّها(534)
ب ) حضرت داوود عليه السلام را زره سازى آموخت : علمنّاه صنعة
لبوس لكم
(535)
ج ) حضرت عيسى عليه السلام را حكمت آموخت :يعلمه الكتاب و
الحكمة
(536)
د) حضرت خضر را علم ومعرفت آموخت : وعلمنّاه من لّدنّا علما(537)
ه) پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را اسرار نظام جهان آموخت :
علّمك مالم تكن تعلم
(538)
و) عالميان را بيان بيآموخت : خلق الانسان علمّه البيان
(539)
علم وسيله است نه هدف
در قرآن ، علم هدف شمرده نشده است بلكه وسيله اى است براى رشد و هدايت و رسيدن به
مقصد. در مورد حضرت موسى عليه السلام و خضر قرآن چنين بيان مى كند:
قال له موسى هل اتّبعك على ان تعلّمن مما علّمت رشدا(540)
آيا من اجازه دارم از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد
وصلاح من است به من بياموزى ؟ از تعبير رشدا چنين استفاده مى شود كه علم هدف نيست
بلكه براى راه يافتن به مقصود و رسيدن به خير و صلاح مى باشد. چنين علمى ارزشمند
است و بايد از استاد آموخت .
فضيلت علم در احاديث
1. فضيلت و برترى علم : قال على عليه السلام لاكنز انفع من
العلم
(541) هيچ گنجى سودمند تر از علم نيست . قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه
و آله : سارعوا فى طلب العلم فالحديث من صادق خير من الدنيا و
ما عليها من ذهب و فضّة
(542) در طلب علم شتاب كنيد خبرى از يك راستگو (شنيدن ) بهتر است از دنيا
و آنچه طلا و نقره در آن است .
2. طلب علم و جهاد در راه خدا: قال على عليه السلام : الشاخص
فى طلب العلم كالمجاهد فى سبيل اللّه انّ طلب العلم فريضة على كل مسلم و كم من مؤمن
يخرج من منزله فى طلب العلم فلا يرجع الاّ مغفورا(543)
آن كه براى تحصيل علم بيرون رود، همانند مجاهد در راه خداست . همانا تحصيل دانش بر
هر مسلمانى واجب است و چه بسا مؤمنى كه از خانه خود براى تحصيل دانش خارج شود به
خانه بر نمى گردد جز آن كه آمرزيده شده باشد.
3. زندگى در پرتو كسب علم : قال على عليه السلام : اكتسبوا
العلم يكسبكم الحياة
(544) علم و دانش تحصيل كنيد كه در پرتو آن حيات را به دست آوريد. قال
رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : طالب العلم بين الجهال
كالحىّ بين الاموات
(545) طلب كننده دانش در ميان نادانان ، مانند زنده در بين مردگان است .
4. عبادت خداوند در پرتو علم : قال على عليه السلام : تعلّموا
العلم فانّ تعلمّه حسنة ... بالعلم يطاع اللّه ويُعبد بالعلم يعرف اللّه ويوحّد
بالعلم توصل الارحام وبه يعرف الحلال والحرام
(546) دانش بياموزيد كه آموزش آن حسنه است ... به وسيله علم ، خداوند
اطاعت وعبادت مى شود و با علم خداوند شناخته مى شود و به وسيله علم صله ارحام انجام
مى شود و حلال وحرام الهى شناخته مى گردد.
5. برترى علم بر عبادت : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :
فضل العلم احبّ الىّ من فضل العبادة
(547) فضيلت دانش محبوب تر است نزد من از فضيلت عبادت .
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : قليل العلم خير من
كثير العبادة
(548) علم اندك برتر از عبادت فراوان است .
6. زكات علم : قال الصادق عليه السلام : انّ لكل شئ زكاة و
زكاة العلم ان يعلّمه اهله
(549) هر چيزى زكاتى دارد وزكات علم ، تعليم به كسانى است كه اهليّت آن
را دارند.
7. پاداش آموزش علم : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :
من تعلّم للّه و علّم للّه دُعى فى ملكوت السموات عظيما(550)
هر كه تحصيل علم براى خدا كند و آن را براى خدا به ديگران بياموزد در ملكوت آسمان
ها بزرگ خوانده مى شود.
8. فراگيرى علوم مهم : قال على عليه السلام : العمر اقصر من ان
تعلم كلّ ما يحسن بك علمه فتعلّم الا همّ فالا همّ(551)
عمر، كوتاه تر از آن است كه همه چيز را خوب بدانى ، پس هر دانشى را كه مهمّ و مهم
تر باشد فراگير.
9. حيات علم در پرتو مذاكره : عن ابى عبداللّه رحم اللّه عبدا
احيى العلم قال قلت و ما احياؤ ه قال ان يذكر به اهل الدين و اهل الورع
(552) خدا رحمت كند بنده اى را كه علم را زنده كند راوى گفت : عرض كردم :
زنده كردن علم چيست ؟ فرمود، با دينداران و اهل ورع مذاكره كردن .
10. استغفار براى طالب علم : قال الصادق عليه السلام : طالب
العلم يستغفر له كل شئ حتى الحيتان فى البحر(553)
براى طالب علم همه موجودات طلب مغفرت مى كنند حتى ماهيان دريا.
11. تواضع معلم و شاگرد: قال على عليه السلام : تواضعوا لمن
تعلّمونه العلم و تواضعوا لمن طلبتم منه العلم
(554) فروتنى كنيد براى كسى كه به او علم مى آموزيد و فروتنى كنيد نسبت
به كسى كه از او علم ياد مى گيريد.
12. ويژگى هاى عالم : قال لقمان لابنه وهو يعظه للعالم ثلاث علامات العلم باللّه و
بما يحبّ وبما يكره .(555)
لقمان در موعظه به فرزندش مى گويد: براى دانشمند سه نشانه هست : شناخت خدا وشناخت
آنچه مورد محبت وكراهت خداست .
13. منزلت عالم : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : فضل
العالم على غيره كفضل النبى على امّته
(556) برترى دانشمند بر ديگران مانند برترى پيامبر بر امّت است . قال على
عليه السلام : العالم امين اللّه فى الارض
(557) دانشمند امين خدا در زمين است .
14. غرور به علم : قال على عليه السلام : من ادّعى من العلم
غايته فقد اظهر من جهله نهايته
(558) هر كس ادعا كند به نهايت علم دست يافته نهايت نادانى خود را ابراز
داشته است . قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : من قال
انا عالم فهو جاهل
(559) هر كس ادعا كند كه او دانشمند است در حقيقت نادان است .
15. تكريم عالم : قال على عليه السلام : من وقّر عالما فقد و
قرّ ربّه
(560) هر كس عالمى را تكريم و احترام كند خداوند را تكريم و احترام كرده
است . اذا راءيت عالما فكن له خادما هر گاه عالمى را
ديدى براى او خدمتگزار باش .
16. آفت تحصيل علم براى غير خدا: قال على عليه السلام : من
تعلّم العلم رياءا و سمعة يريد به الدنيا نزع اللّه بركته و ضيق عليه معيشته و وكله
اللّه الى نفسه و من وكله اللّه الى نفسه فقد هلك
(561) هر كس علمى را به عنوان ريا و سمعه بياموزد و اراده بهره دنيوى
نمايد خداوند بركت را از او مى برد و زندگى او سخت مى شود و خداوند او را به خودش
رها مى كند كه در نتيجه هلاك مى گردد.
17. وظيفه متعلم : قال على عليه السلام : على المتعلّم ان
يداءب نفسه فى طلب العلم و لا يمّل من تعلّمه و لا يستكثر ما علم
(562) وظيفه متعلم و دانش آموز آن است كه خود را به طلب علم و فراگيرى آن
عادت دهد و از تحصيل علم خسته نشود و علم خود را زياد نشمرد.
18. وظيفه عالم : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :
ينبغى للعالم ان يكون قليل الضحك كثير البكاء و لايمارى و لا يجادل ...(563)
سزاوار است كه عالم كم بخندد زياد گريه كند و مجادله نكند.
19. خطر عمل بدون علم : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :
من عمل على غير علم كان ما يفسد اكثر مما يصلح
(564)
هر كس بدون دانش عمل كند فسادش بيش از اصلاح او خواهد بود.
20. خطر علم بدون عمل : قال على عليه السلام : من تعلّم العلم
و لم يعمل بما فيه حشره اللّه يوم القيمة اعمى
(565) هر كس علم را فرا گيرد و به آن عمل نكند، روز قيامت خداوند او را
كور محشور خواهد كرد.
رفع محدوديت در طلب علم
در ضرورت فراگيرى علم و لزوم كسب دانش ، همين بس كه اسلام خصوصيتى براى آن قايل شده
كه براى هيچ موضوعى قايل نشده و آن اين كه محدوديت از چهار جهت برداشته شده و همه
انسان هاى مسلمان را به تحصيل و فراگيرى دانش دعوت نموده است .
1. طايفه و نژاد: پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله : طلب
العلم فريضة على كل مسلم
(566) طلب علم و دانش بر هر مسلمان لازم است .
2. مكان : پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد: طلب علم و دانش كنيد گرچه مسافت هاى دورى
را بپيمايد. اطلبوا العلم و لو بالصين
(567) طلب كنيد علم را گرچه به چين مسافرت كنيد.
3. زمان : امام صادق عليه السلام مى فرمايد: طلب العلم فريضة
على كل حال
(568) طلب علم واجب است در هر حالى و در هر زمانى .
4. معلم : حضرت على عليه السلام مى فرمايد: الحكمة ضالة كل
مؤمن فخذوها و لو من افواه المنافقين
(569) حكمت گمشده هر مؤمن است ، آن را فراگيريد گرچه از منافقين باشد،
بنابر تحقيقى كه صورت گرفته جمله اطلب العلم من المهد الى
اللحد در جوامع روايى ديده نشد فقط در نهج الفصاحه ، ص 64 آمده است .
سوّمين روش تربيت عقلانى : آزاد انديشى و پرهيز از تقليد
يكى از عوامل بسيار مؤثر در تربيت عقلانى مساءله آزادانديشى و پرهيز از تقليد و
تبعيت از نياكان است . و قرآن كريم پيروى جاهلانه از نياكان را مردود مى داند چرا
كه باعث ركود عقل و خرد انسانى است . قالوا بل نتبع ما الفينا
عليه آبائنا او لو كان اباؤ هم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون
(570)
مشركان گويند: ما پيرو كيش پدران خود هستيم (و به آيين خدايى نمى گرويم ) آيا آنان
بايد تابع پدران خود باشند اگر چه آنان از خرد بى بهره بوده اند؟
در جاى ديگر مى فرمايد: و اذا قيل لهم تعالوا الى ما انزل
اللّه و الى الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا عليه اباءنا اولوكان آبائهم لا يعلمون
شيئا و لا يهتدون
(571) هرگاه به آن ها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى
پيامبر بياييد مى گويند: آنچه را از پدران خود يافته ايم مارا بس است آيا نه چنين
است كه پدران آنها چيزى نمى دانستند و هدايت نيافته بودند؟ نظير همين معنا در سوره
زخرف آيه 23 و سوره لقمان آيه 21 آمده است .
موضوع تقليد از نياكان ، در زمان جاهليّت به شدت رايج بود و به همين دليل در آيات
مختلفى از قرآن منعكس است مساءله افتخار به نياكان و احترام بى قيد و شرط و تا سر
حد پرستش در برابر افكار و عقايد آنان جزء رسوم ديرينه آن ها بود متاءسفانه امروز
هم اين مساءله در جوامع بشرى و ملل مختلف انسانى وجود دارد و اين عمل در واقع يك
نوع بت پرستى و منطق جاهلى است كه بايد با آن مبارزه شود.
تشويق قرآن به آزاد انديشى
بسيارى از مذاهب پيروان خود را از مطالعه و بررسى سخنان ديگران نهى مى كنند چرا كه
مى ترسند منطق ديگران برترى پيدا كند و پيروانشان را از دستشان بگيرد امّا قرآن
كريم در اين قسمت بندگان راستين خداوند را كسانى مى داند كه اهل تحقيقند. نه از
شنيدن سخنان ديگران وحشت دارند و نه تسليم بى قيد و شرط مى شوند و نه هر وسوسه اى
را مى پذيرند. قرآن كريم انسان ها را به آزاد انديشى تشويق مى نمايد و مى فرمايد:
فبشّر عباد الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الذين هديهم اللّه و اولئك هم
اولوا الالباب
(572)
بندگان مرا بشارت بده كسانى كه سخنان را شنونده و از نيكوترين آن ها پيروى مى كنند
آن ها كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آن ها خردمندانند.
در اين آيه شريفه بندگان خدا و خردمندان را اين طور توصيف مى كند كه آن ها به سخنان
اين و آن بدون در نظر گرفتن گوينده و خصوصيات ديگر گوش فرا مى دهند وبا نيروى عقل
وخرد بهترين آن ها را بر مى گزينند، هيچ تعصبى در آن ها نيست وهيچ گونه محدوديتى در
انديشه آنان وجود ندارد و آن ها جوياى حقند و تشنه حقيقت . هر جا آن را بيابند با
تمام وجود از آن استقبال مى كنند.
چهارمين روش : ايجاد زمينه سالم تربيتى
يكى از روش هاى مفيد در تربيت عقلانى و نيروى انديشه افراد، ايجاد زمينه سالم
تربيتى است . دين اسلام به اين موضوع عنايت خاصّى دارد و براى ايجاد زمينه سالم
تربيتى از نظر خرد و انديشه و جلوگيرى از ضايعاتى كه ممكن است از طريق وراثت و همسر
گزينى اتفاق افتد، رعايت برخى از امور را لازم مى شمارد و در اين زمينه دستورات
تربيتى خاصى دارد كه عبارتند از:
1. هنگام ازدواج بايد به خصوصيات شخصى و نحوه تربيت همسر توجه گردد زيرا كودكان تحت
تاءثير آن خصوصيات قرار مى گيرند.
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا ايها الناس
اياكم و خضراء الدمن قيل يا رسواللّه و ما خضراء الدمن قال المراءة الحسناء فى منبت
السّوء يعنى از ازدواج با فردى كه مانند سبزه اى در جاى كثيفى رشد يافته
اجتناب كنيد. گفتند: منظور از خضراء دمن چيست ؟ فرمودند: مقصود زن زيبايى است كه در
خانواده اى فرومايه رشد يافته است . در ازدواج بايد به انتقال ويژگى هاى پدر و مادر
به فرزندان توجه نمود. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
تخيروا لنطفكم فان العرق دسّاس
(573) در انتخاب همسر دقت كنيد زيرا ويژگى هاى پدر ومادر از طريق توارث
منتقل مى شود.
2. اسلام براى جلوگيرى از ضايعات احتمالى كه در اثر وراثت پيش مى آيد تاءكيد مى كند
كه برخى از ازدواج ها صورت نپذيرد. اسلام افراد را از ازدواج با انسان احمق كه از
نظر هوشى عقب مانده است برحذر مى دارد. امام صادق عليه السلام از حضرت على عليه
السلام نقل مى كند كه فرمود: اياكم و تزوج الحمقاء فانّ صحبتها
بلاء و ولدها ضياع
(574) يعنى با زن احمق ازدواج نكنيد زيرا همنشينى با او بلا و مصيبت است
و فرزند حاصل از اين ازدواج باعث تباهى است .
3. از نظر اسلام با كسى كه مرتكب شرب خمر مى شود نبايد ازدواج كرد. امام صادق عليه
السلام از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:
من زوّج كريمته شارب الخمر فقد قطع رحمها(575)
يعنى كسى كه دختر خود را به شرابخوار بدهد رحم او را قطع كرده است شايد مراد از قطع
رحم او اين باشد كه با اين ازدواج سبب نازايى او شده است و يا مراد اين است كه او
را از يك پيوند درست و ازدواج محكم و استوار محروم ساخته است .
4. اسلام تاءكيد فراوان دارد كه همسرى را انتخاب كنيد كه داراى تعهد دينى و مذهبى
باشد گرچه از نظر امكانات مالى واز جهت حسن ظاهر محروم است چون كسى كه به خاطر مال
وجمال حاضر به ازدواج گردد به هدفش نمى رسد.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: من تزوج امراءة
لمالها و كله اللّه اليه و من تزوجها لجمالها راءى فيها ما يكره و من تزوجها لدينها
جمع اللّه له ذلك
(576)
كسى كه ازدواج كند به خاطر ثروت زن ، خداوند او را وا مى گذارد و هر كس ازدواج كند
به خاطر جمال مى بيند در زن چيزى را كه باعث ملالت و كراهت او شود و هر كس به خاطر
دين زن ازواج كند خداوند امور ديگر را براى او فراهم مى سازد.
پنجمين روش : تمثيل و تشبيه معقول به محسوس
قرآن يكى از روش هاى مؤثر در تربيت عقلانى را مساءله تمثيل مى داند ولذا در بسيارى
از آيات براى پرورش خرد و انديشه انسان ها مَثَل ذكر شده است .
مثل بيان يك موضوع است به صورت ديگرى ، به نوعى كه بين آن دو شباهت وجود داشته باشد
و با ذكر آن ، موضوع اول روشن گردد(577)
مثل آنچه را كه پوشيده و نامعلوم است آشكار و معلوم مى كند و ماهيت امور را روشن مى
سازد(578)
مثل زدن پرده هاى ابهام را كنار مى زند و معقولات را همچون محسوسات جلو چشم آدمى
ترسيم مى نمايد.
قرآن كريم از مثل براى بيان حقايق و روشن نمودن مفاهيم استفاده نموده تا انسان ها
را هدايت و تربيت كند و عقل ها را از آميختگى به محسوسات و متخيلات به درك معقولات
و حقايق برساند. لذا مثال را وسيله اى براى تفكر و تذكر مى داند و مى فرمايد:
و لقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من كل مثل لعلهم يتذكرون
(579) يعنى ما در اين قرآن از هر چيزى براى مردم مثلى زده ايم ، شايد
متذكّر شوند تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون
يعنى ما اين مثل ها را براى مردم مى آوريم ، شايد بيانديشند.