جـلسه 17
ادامه خطرات هفتگانه نفس
از هفت خطرى كه نفس را تهديد مىكند، سه خطر را با توجه به آيات
الهى، بيان كرديم كه محصول آنها در آخرت، به صورت عذاب معنوى و جسمى آشكار مىشود.
خطر چهارمى كه پروردگار براى نفس بيان مىكند، خطرى است كه از آن
به «دسّ»1 تعبير شده است. خداوند اين خطر را در سوره مباركه شمس گوشزد
مىكند. پروردگار بزرگ عالم مىفرمايد كه انسان زمانى كه متولد مىشود، نفس سالمى
دارد كه استعداد پذيرش هر چيزى در آن هست. نفس انسان به منزله ظرفى است كه بالقوه
استعدادهاى سنگين الهى را دارد.
نفس انسان در آغاز تولد، به منزله دانهاى است كه استعداد رشد
دارد و از آن دانه، مىتواند هزاران دانه ديگر به وجود بيايد. بنابراين، انسان ذاتا
استعدادهايى را در وجود خود دارد، استعداد عالِم شدن، اصيل شدن، بامعرفت شدن، كامل
شدن، بنده شدن، خليفه خدا شدن، هدايتپذيرى و قبول كرامت.
خداوند به هنگام تولد انسان، اين استعدادها را با نفس همراه
مىكند. پس از تولد، در مرحله نخست، مسؤوليت اين ظرف از استعداد، متوجه پدر و مادر
است، كه مسؤوليتى بس سنگين است. خداوند در سوره احزاب، به اين مسؤوليت والدين اشاره
مىكند.
آن جا كه مىفرمايد : روز قيامت، فرزندانِ بىدين، بىتربيت، پر
از عيب و نقص، در دادگاه الهى، از پدر و مادر خود شكايت مىكنند :
«رَبَّنَا ءَاتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ
الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً »2.
پروردگارا ! آنان را از عذاب دو
چندان ده ، و كاملاً از رحمتت دورشان ساز .
خدايا! لعنت بزرگت را شامل اين مرد و زن كن كه مرا به دنيا
آوردند! خدايا! عذاب جهنمت را براى آنان دو برابر كن!
وظيفه والدين در امر تربيت
سوره احزاب، وظيفه سنگين والدين را گوشزد مىكند. وظيفه پدر و
مادر، تنها از نظر اخلاقى نيست، بلكه آنان موظفند محيطى سالم براى رشد فرزندان به
وجود آورند، محيطى كه فرزند را از خانه دلسرد نكند، محيطى سالم و در عين حال، تميز
و مرتب، محيطى شاد، محيطى كه فرزند در آن بتواند معارف الهى را بياموزد. پيامبر صلي
الله عليه و آله درباره تميزى خانه و اهل آن، بسيار تأكيد كردهاند ؛ زيرا محيط
سالم، در روحيه انسان تأثير مثبت مىگذارد. پس والدين نخستين كسانى هستند كه در
برابر فرزندانشان مسؤوليت دارند و رشد يا عدم رشد اخلاقىِ فرزند، به همين مسؤوليت
بازمىگردد.
خداوند در قرآن همواره تأكيد مىكند كه مردم بايد در زندگى، حد
تعادل را نگه دارند و در هيچ زمينهاى افراط و تفريط نكنند، نه در دين، نه در خوراك
و پوشاك، نه در مهمانى نه در انفاق و ... .
نوزادى كه به دنيا مىآيد، نفس او ظرف انواع استعدادهاى الهى است.
پدر و مادر نخستين كشاورز هستند و وجود كودك، زمين است. كشاورز بايد مواظب باشد كه
آفت به اين نهال الهى نرسد. پروردگار در سوره ابراهيم، از انسان به «شجره طيبه»
تعبير مىكند. همچنين در سوره آل عمران مىگويد :
«وَأَنبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً»3.
و به طرز
نيكويى نشو و نما داد .
وجود نوزاد، مانند زمينى است كه استعداد رويش هر نوع گياهى را
دارد. انبيا، اوليا، پدر و مادر و معلمان مانند آفتابى هستند كه بر زمين وجود فرزند
مىتابند.
پس، تابش اين آفتاب، بر اين زمين، بايد به گونهاى باشد كه درخت
بزرگى در آن پرورش يابد، اين كه تابش نبايد به گونهاى باشد كه گياهان را بسوزاند و
يا مانع رشد آنها شود. در اين ميان، پدر و مادر، مسؤوليت سنگينى دارند ؛ زيرا آنان
نخستين مربيان نفس هستند. نفس كه در خانه پرورش يافته است، وارد جامعه مىشود و آن
گاه، افرادى كه با اين نفس در ارتباط هستند نيز، وظيفه مربى نفس را پيدا مىكنند.
معلمان، روحانيان، مديران و همه آنانى كه در جامعه به نوعى مسؤوليت دارند، مربى نفس
هستند.
تأثير رفتار انسان بر ديگران
همه افراد موظفند در رفتار خود با ديگران، آنان را راهنمايى كنند.
ساعاتى كه در كنار هم هستند، درباره آن ساعات، مؤاخذه مىشوند. ممكن است كوچكترين
سخنى كه زده شود، اثر منفى در افراد بگذارد. پس در سخن گفتن نيز بايد مراقب بود تا
از خليفة اللهى دور نشود. اگر شاخه درختى كنده شود، ديگر نمىتواند رشد كند. اگر
انسانى از مسير الهى دور شد، بازگرداندن آن به درگاه الهى، كارى بس دشوار است. وقتى
نفس تيره شود، زدودن تيرگى از آن، كارى غير ممكن مىنمايد.
«دسّ» همان خرد كردن شاخهها است. اين خردكننده مىتواند پدر و
مادر، مدير، ناظم، معلم، مدير، نويسنده، راديو و تلويزيون، روزنامه، مجله و آن چه
در جامعه با آن سروكار داريم، باشد. اينان با رفتار خود، مىتوانند شاخههاى درخت
الهى را خُرد كنند. نوزادى كه به دنيا مىآيد،گوشش صداى حرام نشنيده است. اطرافيان
او را آماده پذيرش صداى حرام مىكنند. موسيقى حرام، غيبت و غيره، از طريق اطرافيان
به او منتقل مىشود.
نوزادى كه متولد مىشود، چشمان پاكى دارد، چشمانى كه آمادگىِ
تماشاى هر چيزى را دارد، چشمانى كه هميشه به دنبال زيبايى است. پدر و مادر و
اطرافيان هستند كه به كودك مىآموزند به چه چيزى بايد نگاه كند و از چه چيزى
بپرهيزد. چشم كودك، كمكم بر اثر القائات اطرافيان، به سوى حرام كشش پيدا مىكند.
از ديدن منظره حرام لذت مىبرد و همواره به دنبال زيبايىهاى حرام مىگردد ؛ اما
اگر اطرافيان چنين فضايى را براى او فراهم نكنند، آن كودك هرگز در اين مسير قرار
نمىگيرد. آن گاه تربيت نفس، به دست جامعه مىافتد :
«فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا »4.
پس
بزهكارى و پرهيزكارىاش را به او الهام كرد .
خداوند مىفرمايد :
«قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا »5.
بىترديد كسى كه نفس را [ از آلودگى پاك كرد و ] رشد داد ، رستگار شد . و كسى كه آن
را [ به آلودگىها و امور بازدارنده از رشد ]بيالود [ از رحمت حق ]نوميد شد .
بيچاره و بدبخت كسى است كه باعث ناقص كردن اين درخت طيبه الهى
شود. «دسّ» يعنى ناقص و نابود كردن درختى كه شايستگى رسيدن به درگاه الهى را داشته
باشد.
امام سجاد عليه السلام در ادامه مناجات خود عرض مىكند :
« يا
جابر الْعَظْمِ الكَسير! »6 .
اى خدايى كه همه شكستگىها را جبران مىكنى!
اين شاخههاى شكسته وجودمان را با مغفرت و رحمتت جبران كن كه تو
باغبان خلقت هستى . خداوندا! تو كه مىتوانى شاخه شكسته را پيوند بزنى، پس اين شاخه
شكسته را پيوند بزن! پس خطر چهارم، خطر «دسّ» است :
«وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا »7.
و كسى كه آن
را [ به آلودگىها و امور بازدارنده از رشد ]بيالود [ از رحمت حق ]نوميد شد .
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا »8.
و به نفس و
آنكه آن را درست و نيكو ساخت .
خداوند مىفرمايد : من نفس را سالم آفريدم و سالم وارد دنيا كردم. مرحله نخست تربيت
اين نفس را در اختيار پدر و مادر گذاشتم و پس از آن، تربيت نفس در اختيار اطرافيان
قرار گرفت.
«كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ
بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِالْمُنكَرِ»9.
شما بهترين امتى
هستيد كه [ براى اصلاح جوامع انسانى ] پديدار شدهايد ، به كار شايسته و پسنديده
فرمان مىدهيد و از كار ناپسند و زشت بازمىداريد .
هماهنگى ظاهر و باطن
انسان بايد ظاهر و باطن پاك و صافى داشته باشد. بايد ظاهر انسان
همانند باطن او باشد. برخى ظاهر آراستهاى دارند ؛
اما باطنشان خراب است. اينان انسانهاى دو چهرهاى هستند كه
خداوند بيشترين عذاب خود را متوجه آنان مىكند. اينان با ظاهرى آراسته، مردم را
مجذوب خود مىكنند، آن گاه رذالت و پستىِ باطن خود را به آنان منتقل و آنان را
گمراه مىسازند.
سرانجام مبارزه با نفس
در زمان حيات پيامبر صلي الله عليه و آله فردى بود كه ظاهرى پاك و
آراسته داشت ؛ با چهرهاى نورانى و عبايى بر دوش، روزها به مسجد مىآمد و مردم با
ديدنش به او التماس دعا مىگفتند. چهره او مردم را فريب مىداد، در حالى كه او
برخلاف ظاهر آراستهاش، باطنى كثيف و پليد داشت.
آن مرد روزها به مسجد و شبها سراغ خانه مردم مىرفت و هر جا لقمه چربى پيدا
مىكرد، بساط دزدى خود را آن جا مىگستراند. شبى براى دزدى بيرون رفت و منتظر ماند
تا چراغ خانهها خاموش شود. از ديوار خانهاى بالا رفت. خانهاى پر از اثاثيه بود و
تنها يك زن در آن خانه زندگى مىكرد.
مرد از بالاى ديوار، درون حياط پريد ؛ اما در همين لحظه به فكر
فرو رفت كه اگر اثاثيه را بردارد و دامن پاك آن زن را لكهدار كند، آيا خداوند او
را به همين آسانى رها مىكند؟ آيا عذابى متوجه او نخواهد شد؟
با همين افكار، از كرده خود پشيمان شد از خانه بيرون رفت ؛ اما
نفس تا صبح او را رها نكرد. گاهى وسوسه مىشد كه دوباره سراغ آن خانه برود ؛ اما
ترس از پروردگار، اين وسوسه را از او دور مىكرد. تا سپيدهدم با نفس خود به جهاد
اكبر پرداخت. صبح از خواب برخاست، عبا را بر دوش انداخت و راهى مسجد شد. رسول
اللّه صلي الله عليه و آله در مسجد بود. در همين هنگام، زنى وارد مسجد شد و گفت كه
خواستهاى از پيامبر دارد. پيامبر صلي الله عليه و آله زن را به داخل مسجد دعوت
كرد. زن آمد و گفت : زنى تنها هستم. همسرم را از دست دادهام و خانهاى پر از
اثاثيه دارم ؛ اما چون تنها هستم، مىترسم. ديشب كه در خانه بودم، لحظهاى احساس
كردم كسى از ديوار خانهام پايين آمد. از ترس خواب به چشمانم نيامد. از شما
مىخواهم مرا به ازدواج فردى كه مىشناسيد، درآوريد.
پيامبر صلي الله عليه و آله رو به مرد (دزد) كرد و فرمود : بيا!
در اين هنگام ترس بر اندام مرد چيره شد كه مبادا به علت رفتار ديشب، آبروى او ريخته
شود ؛ مرد با همه هراسى كه داشت، نزد پيامبر صلي الله عليه و آله رفت.
پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود : آيا ازدواج كردهاى؟
مرد گفت : نه. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : آيا با اين زن ازدواج مىكنى؟ آن
گاه به زن فرمود : آيا اين مرد را مىپسندى؟
سرانجام، مرد و زن، هر دو پذيرفتند كه با هم ازدواج كنند. پيامبر صلي الله عليه و
آله خطبه عقد را جارى كرد و آن دو به عقد هم درآمدند. پس از آن، هر دو به سوى خانه
به راه افتادند. مرد وارد خانه شد، به درون يكى از اتاقها رفت، گوشهاى نشست و
شروع به گريه كرد. زن از او پرسيد : چرا گريه مىكنى؟ مرد گفت : اى زن! بگذار من
تنها باشم، بعد خواهم گفت كه چه اتفاقى افتاده است.
مرد پس از آن كه اندكى آرامش يافت، گفت : تو در مسجد گفتى كه ديشب
گمان و احساس كردهاى كه دزد به خانهات آمده است ؛ اما آن، گمان نبود، بلكه من
براى دزدى به خانه تو آمدم ؛ اما با خدا معامله كردم و پشيمان شدم و بازگشتم.
من ديشب آمده بودم تا هم اموالت را بدزدم و هم دامان تو را
لكهدار كنم ؛ اما لحظهاى به خودم آمدم و برگشتم. اكنون تو پاداش مبارزه من با
نفسم هستى.
آرى، اگر انسان از گناه دورى كند و براى خدا از گناه دست بردارد،
خداوند در برابر آن، نعمتى را به انسان مىدهد كه انسان هيچ گاه نمىتواند تصور آن
را هم بكند.
پىنوشتها:
1 . دسّ : ناقص كردن، خراب كردن .
2 . احزاب ( 33 ) : 68 .
3 . آل عمران ( 3 ) : 37.
4 . شمس ( 91 ) : 8 .
5 . شمس ( 91 ) : 9 ـ 10.
6 . بحار الأنوار : 86/324 ، حديث 69.
7 . شمس ( 91 ) : 10.
8 . شمس ( 91 ) : 7.
9 . آل عمران ( 3 ) : 110.