معرفت نفس

استاد حسين انصاريان

- ۱۵ -


جـلسه 15

هشدارهاى قرآن به خطرات هفتگانه نفس

همان گونه كه بيان شد، قرآن كريم براى نَفْس، هفت نقطه خطر معرفى مى‏كند و در كنار هر خطرى نيز مردم را از آن خطر مى‏ترساند و اعلام مى‏كند كه اگر شما در طول زندگىِ محدودتان، در اين دنيا، به اين خطرها توجه نداشته باشيد، ضربه‏هاى سنگين اين خطرات هفت‏گانه، هم متوجه دنياى شما و هم آخرت شما خواهد شد.

آثار برخى از اين خطرها در دنيا آشكار مى‏شود. پس از ظهور اين خطرها، به فرموده حكما، انسان به درنده‏اى تبديل مى‏شود كه به هيچ برنامه‏اى از برنامه‏هاى خود و ديگران رحم نخواهد كرد. آثار بعضى از اين خطرها نيز پس از مرگ آشكار مى‏شود. قرآن مى‏فرمايد : آثارى كه پس از مرگ ظهور مى‏كنند، همانند شعله‏اى هستند كه هيچ كس نمى‏تواند آن‏ها را خاموش كند.

گفته شد كه به نظر اولياى خدا، نفوس دور از حوزه خطر، شريفه و نفوس همراه با خطر، خسيسه هستند. خسيسه از ماده «خسّت»، به معناى كمال پستى است و در اين جا به معناى نفس جداى از درجات عالىِ الهى و دچار دركات شيطانى و جهنمى است.

علت شرافت نفوس شريفه

شرافت نفوس شريفه نيز به علت همراهى با پروردگار بزرگ عالم است، هم از راه معرفت، و هم از راه اتصال به پيغمبران خدا، ائمه طاهرين و مسائل عالىِ الهى، به ويژه، به فرموده قرآن، از راه عمل صالح است. خداوند مى‏فرمايد :

«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَانُ‏وُدًّا »1.

قطعاً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند ، به زودى [ خداى ]رحمان براى آنان [ در دل‏ها ]محبتى قرار خواهد داد .

«إِنَّ الاْءِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»2.

[ كه ] بى‏ترديد انسان در زيان‏كارى بزرگى است ؛ مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند.

«إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ‏يَعْمَلُونَ‏الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً »3.

بى‏ترديد اين قرآن به استوارترين آيين هدايت مى‏كند ، و به مؤمنانى كه كارهاى شايسته انجام مى‏دهند ، مژده مى‏دهد كه براى آنان پاداشى بزرگ است .

«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً‏وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »4.

از مرد و زن ، هر كس كار شايسته انجام دهد در حالى كه مؤمن است ، مسلماً او را به زندگى پاك و پاكيزه‏اى زنده مى‏داريم و پاداششان را بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى‏داده‏اند ، مى‏دهيم .

«إِنَّ اللّه‏َ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَ لَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»5.

يقيناً خدا از مؤمنان جان‏ها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد خريده .

سخن پروردگار در همه اين آيات، اين است كه در عالم، يك تاجر خوب، بيش‏تر وجود ندارد، يك خريدار خوب و يك بازار خوب هم بيش‏تر وجود ندارد و يك كالاى خوب هم بيش‏تر وجود ندارد. خريدار خوب، خودِ پروردگار بزرگ عالم است : «إِنَّ اللّه‏َ اشْتَرَى» او خريدار است. و قيمتى هم كه مى‏خرد، قيمت نامحدود است. قيمتى كه خداوند متعال در برابر نفس شريفه مى‏دهد، قيمت عدد و حسابى نيست. خداوند مى‏فرمايد :

«بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا»6.

امروز شما را مژده باد به بهشت‏هايى كه از زير [ درختان ] آن نهرها جارى است ، در آنها جاودانه‏ايد .

در آيه ديگرى مى‏فرمايد :

«خَالِدِينَ فِيهَا رَضِىَ اللّه‏ُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»7.

در آنجا جاودانه‏اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند .

خريدار نفس شريفه خداست

متوجه هستيد كه خداوند چه قيمتى را براى نفس انسان در نظر گرفته است ؛ ولى نفس زمانى اين‏قيمت را پيدا مى‏كندكه تحت عنوان شرف قراربگيرد ودر بازارى كه مشترىِ آن، تنها پروردگار است، بتوان گفت كه اين نفس، تنها نفس شريفه است. آن‏زمان است‏كه قيمت اين‏نفس‏شريفه‏را پروردگار مرحمت‏مى‏كند، قيمتى‏بى‏حساب و عدد. محال است كه نفسى به شرافت برسد و وجود مقدس حضرت حق، اين نفس را نخرد ؛ زيرا خداوند خريدنِ نفس شريفه را بر خود واجب كرده است.

اما نفس خسيسه، كه معرفتى به حق كسب نكرده است، انبيا و اولياى خدا را نشناخته است، هم‏نفَس با نَفَس‏داران نشده است ؛ سرچشمه علم قرار نگرفته است و فقط به دنبال لذت‏خواهى بوده است، پروردگار چنين نَفْسى را نمى‏خرد.

«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ »8.

آن گاه او را [ به سبب گناهكارى ] به [ مرحله ]پست‏ترينِ پَستان بازگردانديم .

اين نفس خسيسه را به دركات جهنم مى‏سپارند. قرآن مجيد مى‏فرمايد : اين نفس (خسيسه) آتش گيره جهنم هست. آتش جهنم، به علت اين نفوس است و منبع آتش، خودِ اين‏ها هستند :

«وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ »9.

و اگر اين كار را انجام نداديد ـ كه هرگز نمى‏توانيد انجام دهيد ـ بنابراين از [ آتشى ] كه هيزمش مردم و سنگ‏هايند ، بپرهيزيد ؛ آتشى كه براى كافران آماده شده است .

عكس‏العمل انسان در مقابل نفس خسيسه

شما هنگام رويارويى با نفوس خسيسه، چه عكس‏العملى از خود نشان مى‏دهيد؟ وقتى مى‏خواهيد همسرى انتخاب كنيد، از همه جهات، از حالات و خانواده‏اش جويا مى‏شويد تا مطمئن گرديد كه او از همه جهت، شايستگى دارد. انسان خليفه خدا است. نورى از خدا در وجود انسان هست كه آن نور، همان عقل است. عقل، انسان را به آن چه در آن، خير و نيكى هست، هدايت مى‏كند. با كمك عقل، انسان مى‏تواند نفوس خسيسه را تشخيص دهد.

اگر انسان عقل نداشته باشد، مالش را در اختيار خائن و لئيم قرار مى‏دهد ؛ ولى چون انسان بويى از خدا دارد، در برابر نفوس خسيسه كه قرار گيرد، آن‏ها را كنار مى‏زند و با آن‏ها همراهى نمى‏كند. حاضر نمى‏شود چنين چيزى را در اختيار نفوس خسيسه قرار دهد. رفتار خداوند با نفوس خسيسه، مانند رفتار انسان با ديگران است. پروردگار نيز به انسان، همان معامله را دارد، همه اين معاملات شما، انعكاسى از معاملات پروردگار بزرگ است.

نشانه‏هاى نفس شريفه

نشانه‏هاى نفوس شريفه، حكمت و حرّيت است. حكمت در ترجمه اين بزرگواران، عبارت است از : خداشناسى، خودشناسى و دستورشناسى. و اين پيروى از دستورات الهى، عالى‏ترين پل ارتباط بين خود و خدا است كه انسان بايد به خود، رنگِ خدائى بزند :

« عَبْدى أطِعْنى حتّى أجْعَلَكَ مَثَلى »10.

خداوند مى‏فرمايد :

«إِنِّى جَاعِلٌ فِى الاْءَرْضِ خَلِيفَةً»11.
و [ ياد كن ] هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود : مسلماً من جانشينى در زمين قرار خواهم داد .

تا خودم هستم و خدا در زندگىِ من از نظر عمل و عقيده، نقشى ندارد، هيچ چيز نيستم. وقتى فرمان خدا مى‏آيد، رنگ خود را از دست مى‏دهم و رنگ خدايى مى‏گيرم :

«صِبْغَةَ اللّه‏ِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه‏ِ صِبْغَةً»12.

[ به يهود و نصارى بگوييد : ]رنگ خدا را [ كه اسلام است ، انتخاب كنيد ]و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست ؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوييم .

اين انسان، به رنگ من است، خليل اللّه‏ است، كليم اللّه‏ است، نجى اللّه‏ است، صفى اللّه‏ است، اين انسان وارث آدم صفوة اللّه‏ است، وارث نوح نبى اللّه‏ است، وارث ابراهيم خليل اللّه‏ است، وارث على ولى اللّه‏ است، وارث مصطفى حبيب اللّه‏ است، وارث فاطمه سيده نساء العالمين است. اين انسان، رنگ خدايى دارد.

نفوس شريفه، داراى حكمتند

نفوس شريفه، داراى حكمتند، محبوبشان را شناخته‏اند و دانسته‏اند كه او اصل هر چيزى است.

در آدم شد پديد اين عقل و تمييز

كه تا دانست از آن اصل هر چيز

آن قدر با قدم صفا، تسليم، مهر، محبت، تواضع، خضوع و خشوع به سوى وجود مقدس او حركت كردند تا حقيقت «لا اله إلاّ اللّه‏»، «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه‏» و «لا مؤثّر فى الوجود إلاّ اللّه‏» را يافتند. در اين راه، سختى كشيدند ؛ اما با اراده راسخشان برنگشتند. يكى از مردان راه عشق قبل از مرگش، خود بر روى سنگ قبرش مى‏نويسد :

به خونم نويسيد لوح مزار

كه اين است شهيد ره عشق يار

وقتى به آن جا مى‏رسند كه ديگر برگشتى در آن نيست، غرق در لذت مى‏شوند، روحانىِ محض مى‏گردند. حتى جسمشان روحانى مى‏شود و اوج مى‏گيرند.

حكمت يعنى شناختن او. در اين مسير، همه انبيا، ائمه و اوليا در حركتند. اين مسير، مسير آنانى است كه دل به او داده‏اند.

كه من به جرم محبت، قتيل خنجر يارم

خداوند نگاهى به آنان انداخته است و آنان ديگر خود را نمى‏بينند، بلكه تنها خدا را مى‏بينند و مبهوت اويند. معاويه مى‏گفت : انبار طلا يا انبار كاه، نزد على يكى است. اگر دوانبار كاه وطلا را به دست اوبدهند وبگويند كه‏اول‏كدام‏راتقسيم‏مى‏كنى، مى‏گويد : هر كدام را مى‏خواهيد ؛ چون نه دلش شاد از طلا بود و نه غمگين از كاه.

«إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً»13.

كسانى را قرار دادم كه شما را راهنمايى كنند.

وقتى انسان در مسير او قرار بگيرد، هيچ عبادتى برايش سنگين نخواهد بود و هيچ گناهى برايش سبك نخواهد بود. اين دو، عكس هم عمل مى‏كنند. وقتى بدن معنويت محض شود، ديگر گوشت و پوستى از انسان باقى نمى‏ماند.

همه هستى عطر توحيد دارد

در كتابخانه‏اى در هامبورگ، نزديك درياچه آلستر، در سال 1360، مجله‏اى ديدم كه در آن نوشته بود : دانشمندان بر روى همه گلبول‏هاى خون انسان تحقيق كرده‏اند، همه گلبول‏ها، به شكل يك كلمه عربى‏اند و آن كلمه اللّه‏ است.

آنانى هم كه در بتخانه، در برابر بت تعظيم مى‏كنند، به خاطر روح الهى‏شان است ؛ اما مكان را اشتباه رفته‏اند. گرايش به خدا دارند ؛ اما مسير را نادرست رفته‏اند. خون انسان، او را وادار مى‏كند كه به دنبال صاحبش باشد، گرايش به خالق، در وجود انسان نهفته است.

اى به ره جستجوى نعره‏زنان دوست دوست

ور به حرم ور به دِيْر كيست جز او اوست اوست

پرده ندارد جمال غير صفات جلال

نيست بر اين رُخ نقاب نيست بر اين مغز پوست

جامه‏دران گل از آن نعره‏زنان بلبلان

غنچه بپيچد به خود خون به دلش تو به توست

دم چو فرو رفت هاست هوست چو بيرون رود

يعنى از او در همه هر نفسى هاى و هوست

يار به كوى دل است كوى چو سرگشته گوى

بحر به جوى است و جوى اين همه در جستجوست

يار در اين انجمن يوسف سيمين بدن

آينه خان جهان او به همه روبروست

پرده عراقى بساز يا به حجازى نواز

غير يكى نيست راز مختلف از گفتگوست

خداوند مى‏فرمايد :

«نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ »14.

و ما به او از رگ گردن نزديك‏تريم .

نفوس شريفه، به دنبال منبع اصلى‏اند تا از او تغذيه شوند و نيرو بگيرند. وقتى نَفْس شرف پيدا كند، ديگر كسى نيست كه بگويد : نماز بخوان، اين كار را انجام بده و از آن كار دورى كن. اين شرف نَفْس است كه بدن را به نماز مى‏كشاند. هر چه شرف نَفْس قوى‏تر باشد، نماز حال و هواى ديگرى به خود مى‏گيرد تا به نماز اولياى خدا برسد.

« الصَّلاةُ مِعْراجُ المؤمن »15.

هر چه شرف نفس بيش‏تر باشد، ميل به روزه، جهاد در راه حق،انبيا و ائمه و ميل به مجالس مذهبى، بيش‏تر مى‏شود. هر چه شرف و شرافت نفس، كم‏تر باشد، ميلش به اداى فرمان كم‏تر است.

انسان تا زمانى كه در دنيا است، نمى‏تواند مقام اين نفوس شريفه را درك كند ؛ اما با كنار رفتن پرده قيامت، حقايق آشكار مى‏شود و پنهانى‏ها برملا مى‏شوند.

پس حكمت يعنى شناختن او و شناختن خود و بين او و خود، با فرمان او اتصال برقرار كردن.

غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود

ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است16

بزرگوارى امام سجاد عليه السلام شگفت‏آور است

روزى يكى از غلامان امام زين‏العابدين عليه السلام مشغول آماده كردن غذا بود. غذاهاى پخته شده را از تنور بيرون آورد و در سينى چيد. حضرت عليه السلام نزد مهمانان نشسته بود. غلام سينى را برداشت تا نزد ايشان برود. ناگهان بالاى پله‏ها، سينى از دست غلام افتاد و بر سر فرزند كوچك امام عليه السلام كه پايين پله‏ها بود، ريخت. فرزند امام عليه السلام به علت ضربه سنگين، از دنيا رفت. سر وصدا بلند شد. امام‏زين‏العابدين عليه السلام به‏سرعت‏ازاتاق بيرون‏آمد ونگاهش به فرزندش‏افتاد. آن گاه غلام را ديد كه رنگ چهره‏اش تغيير كرده بود. امام عليه السلام به او فرمود : «انت حُرٌّ فى سبيل اللّه‏» ؛ تو آزادى در راه خدا. تو اين عمل را عمدى انجام ندادى، مى‏توانى بروى. مى‏ترسم اين جا بمانى و هر روز كه مرا مى‏بينى، ياد اين ماجرا بيفتى و شرمنده شوى.

نفوس اولياء خدا

امام زين‏العابدين عليه السلام با يارانشان از كوچه‏اى عبور مى‏كردند. دو نفر هم ايستاده بودند و از امام زين‏العابدين عليه السلام غيبت مى‏كردند. رنگ چهره ياران امام تغيير كرد. حضرت فرمود : چه شده است؟ آن چيزهايى كه وجود ما هست، بسيار بيش‏تر از آن است كه آنان مى‏گويند. آن گاه نزد غيبت‏كننده رفته، فرمود : اگر آن چيزهايى كه مى‏گويى، در وجود من هست، خدا مرا ببخشد ؛ اما اگر غير از اين هست، خداوند از تقصير تو بگذرد. سپس به او فرمود : مثل اين كه ناراحتى و گرفتارى دارى. آن گاه از احوالش جويا شدند، پس از آن، لباس‏هايشان را به همراه هزار دينار طلا به آن مرد دادند و گفتند : اين پول را براى خانواده‏ات خرج كن!

آن مرد كه تا آن لحظه، مبهوت مانده بود، از كرده خود پشيمان شد و معذرت خواست.

نفوس شريفه (نفوس اولياى خدا) از غضب آزاداند و در مسيرى حركت مى‏كنند كه اخلاق الهى بر آنان سيطره دارد.

نفوس شريفه تا خطر افتادن در گناه را درك مى‏كنند، خود را كنار مى‏كشند، و به پروردگار خود پناه مى‏برند. آن‏ها از گناه مى‏هراسند و چشم خود بر امور فاسد مى‏بندند.

پى‏نوشتها:‌


1 . مريم ( 19 ) : 96. 2 . عصر ( 103 ) : 2 ـ 3.
3 . اسراء ( 17 ) : 9.
4 . نحل ( 16 ) : 97.
5 . توبه ( 9 ) : 111.
6 . حديد ( 57 ) : 12.
7 . مجادله ( 58 ) : 22.
8 . تين ( 95 ) : 5 .
9 . بقره ( 2 ) : 24.
10 . بحار الأنوار: 105/165 در پاورقى.
11 . بقره ( 2 ) : 30.
12 . بقره ( 2 ) : 138.
13 . بقره ( 2 ) : 124.
14 . ق ( 50 ) : 16 .
15 . بحار الأنوار: 79/303، باب 4؛ مستدرك سفينة البحار: 6/343.
16 . ديوان اشعار حافظ شيرازى.