معرفت نفس

استاد حسين انصاريان

- ۱۳ -


جـلسه 13

حالات پنج گانه نفس

بيداران راه خدا با مطالعات گسترده‏اى كه در قرآن و معارف داشته‏اند، به اين نتيجه رسيده‏اند كه نفس پنج حالت دارد : نفس شريفه، نفس خبيثه، نفس قويّه، نفس ضعيفه و نفس جامعه .

هر يك از اين عناوين، به تناسب وضع مردم با نفسشان است. فردى كه كارگاه وجود خود را با نور معرفت دانش و برنامه‏هاى پروردگار، انبياى خدا و ائمه طاهرين روشن كرده، همه دريچه‏هاى عالم درون را به سوى ملكوت عالم باز كرده است، به مرحله شرافت رسيده است. او كسى نيست كه دانه‏هاى پاشيده شده خدا را در سرزمين وجود خود، لگدمال كند و اجازه دهد اين زمينى كه گلستان خداست، محل روييدن خار و خس شود. اين انسان، با گشودن دريچه‏هاى درون، به روى ملكوت و مواظبت از نعمت‏هاى الهى در سرزمين وجودش، به شرافت مى‏رسد. حكيمان الهى به چنين نفسى، نفس شريفه مى‏گويند.

در مقابل نفس شريفه، نفس خبيثه قرار دارد. نفس خبيث، يعنى نفس پست، حيوانى، شرير، ذليل، اسير، ناتوان و بدبخت ؛ نفسى كه هيچ حركتى جز به دور محور شكم و شهوت ندارد. صاحب اين نفس، منازل الهى را طى نمى‏كند و به دور محور لذت‏هاى جسمى و تندرويها نفس، تنها پاسخ شكم و شهوتش را مى‏دهد.

عمر چنين انسان‏هايى در دنيا بسيار كوتاه است ؛ زيرا بنا بر فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى شكم و شهوت به دست نفس چموش بيفتد و هر چه نفس فرمان دهد، اجرا كنند. دستگاه‏هاى بدن، به سرعت فرسوده مى‏شوند. نفسى كه حلال‏خوار است، بايد در خوردن مواظب باشد :

«وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا»1
.

خداوند زياده‏روى را دوست ندارد، گرچه از مؤمن باشد :

«إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ »2
.

مؤمن با هر دو ضعف مخالف است : ضعف در نخوردن و ضعف در خوردن .

نه چندان بخور كز دهانت برآيد

نه چندان كه از ضعف جانت برآيد

مؤمن، هم به اندازه مى‏خورد و هم مى‏كوشد تا لقمه حلال بخورد. پس خود انسان، جهت نفس را مشخص مى‏كند.

شاعر غافل

ميرزا حبيب اللّه‏ قاهانى، انسان بسيار باسوادى بوده است. ايشان دو قرن پيش در ايران زندگى مى‏كرده است. اهل شيراز و از خانواده اصيل و دانشمندى بوده است. در زمينه شعر هم، با شعراى گذشته ايران، مانند منوچهرى، فرخى برابر بوده است. با زبان فرانسه و عربى آشنايى داشته، در ادبيات فارسى سرشناس بوده است. ايشان ديوانى دارد كه از نظر ادبى، در اوج است ؛ اما اين ديوان، بيش‏تر در مدح امرا، وزرا و افراد سرشناس آن زمان است. فقط يك شعر در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام و يك شعر درباره واقعه كربلا سروده است، در حالى كه ايشان مى‏توانسته است با اين استعداد شعرى، بهترين اشعار را در مدح ائمه بسرايد. او مى‏توانسته است با سرودن اشعارى درباره ائمه قدس سرهما ، نفس خود را به سوى اولياى خدا سوق دهد.

نفوس شريفه، به علت كارى كه بر عهده‏شان است، هيچ منتى ندارند. آنان تنها به فرمان خداوند و امور او گردن مى‏نهند.

«لاَ إِلَى هَؤُلاَءِ وَلاَ إِلَى هَؤُلاَءِ»3.

منافقان ميان كفر و ايمان متحيّر و سرگردانند ، نه [ با تمام وجود ] با مؤمنانند و نه با كافران .

دوچهره‏گان هوى پرست

كسى كه گاه به فرمان نفس است و گاه خود را به مراسم مذهبى، دعا و ... مى‏كشاند، او در واقع، فرمان نفس را اجرا مى‏كند. چنين انسانى وقتى نمى‏تواند به دنبال هوا و هوس، روح خود را ساكن كند و به آن آرامش بخشد، خود را به خدا نزديك مى‏كند تا تلاطم روحش آرامش يابد ؛ اما تا روح آرام مى‏گيرد، دوباره به سراغ امور فاسد باز مى‏گردد.

اى هواهاى تو هوا انگيز

وى خداهاى تو خداى آزار4

پيغمبر صلي الله عليه و آله مى‏فرمايد : قيامت كه مى‏شود، پروردگار دستور مى‏دهد چنين انسانى را به جهنم بيندازند، جايى كه به گفته قرآن، هر روزش برابر با پنجاه هزار سال است :

«فِى يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ »5.

هزار سال، كه هر روزش با پنجاه هزار سال، برابر است. چنين كسى همواره التماس مى‏كند كه مرا بيرون بياوريد! پس از هزار سال خدا مى‏گويد : بنده من! بالا بيا! آن فرد، ديوار جهنم را مى‏گيرد و بالا مى‏آيد. وقتى كه به بالا مى‏رسد، خطاب مى‏رسد : بر سينه‏اش بزنيد تا با سر فرو رود. دوباره پايين مى‏افتد و هزار سال ديگر مى‏ماند.

سه بار اين كار تكرار مى‏شود. بار سوم كه او را پايين مى‏اندازند، در حال افتادن، به پروردگار مى‏گويد : «أستهزؤونى» ؛ آيا مرا مسخره كرده‏اى! اگر مى‏خواهى مرا بيرون بياورى، بيرون بياور و اگر هم نمى‏خواهى، چرا مى‏گويى بالا بيا؟ پروردگار مى‏گويد: تو هم در دنيا يك عمر مرا مسخره مى‏كردى. گاهى به سراغ من مى‏آمدى و گاه مرا فراموش مى‏كردى. مواظب باشيم كه به جاى خدا، نفس را نپرستيم و به فرمان او نباشيم. خدا است كه حركت ما را مشخص مى‏كند و نفس بايد به آن سويى برود كه خدا فرمانرواى آن است. نفوس شريفه، همه درهاى درون را به روى ملكوت و نسيم ملكوت باز كرده‏اند و به پروردگار گفته‏اند كه اين زمين، زمين تو است ؛ اين جان، جانِ تو است ؛ اين دل براى تو است و من نمى‏خواهم در گلستان وجودم، خارى برويد كه مرا به گناه، شهوت، غضب، ظلم و انحراف بكشاند.

نفوس خبيثه

نفوس خبيثه، زود از پا درمى‏آيند ؛ زيرا چنين اشخاصى، برنامه‏اى براى شكم و شهوت خود ندارند. اين ناهماهنگى، دستگاه گوارش، سيستم عصب و ديگر اعضاى بدن را خسته مى‏كند و قدرت بدن از بين مى‏رود. در نتيجه، بدن مقاومت خود را در برابر انواع بيمارى‏ها از دست مى‏دهد. از ابن سينا نقل مى‏كنند كه هر يك بارى كه انسان بى‏اضطراب، بى‏ترس، بى‏رنج، بى‏گناه و بدون شكم پُر، در بستر حلالِ شرعىِ خدايى شركت مى‏كند، يك ميخ به تابوت خود مى‏زند، چه برسد به حرامش و چه برسد به بى‏قيد و بندى آن.

علامت نفس شريفه

علامت نفس شريفه، اين است كه مى‏گويد، من عبداللّه‏ هستم، از خدايم و وجود من از نور الهى است. دريچه‏هاى درون او به روى حضرت حق باز است. نفوس شريفه داراى دو علامتند : حكمت و حُرّيت.

«وَمَن يُؤْتِى الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً»6.

حكمت را به هر كس بخواهد مى‏دهد ، و آنكه به او حكمت داده شود ،بى‏ترديد او را خير فراوانى داده‏اند ، و جز صاحبان خرد ، كسى متذكّر نمى‏شود .

هر كس داراى حكمت باشد، در بيش‏ترين خيرهاى خدا به روى او باز است. حكمت يعنى خداشناسى، خودشناسى و فرمان‏شناسى .

«ياأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللّه‏ِ وَ اللّه‏ُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ »7.

اى مردم ! شماييد نيازمندان به خدا ، و فقط خدا بى‏نياز و ستوده است .

بايد پاك بود و به سراغ پروردگار رفت. وقتى به درگاه او رسيدى، همان جا بايد توقف كنى.

شستشويى كن و وانگه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده8

پى‏نوشتها:‌


1 . اعراف ( 7 ) : 31.
2 . اعراف ( 7 ) : 31.
3 . مريم ( 19 ) : 30.
4 . ديوان اشعار سنايى غزنوى.
5 . معارج ( 70 ) : 4.
6 . بقره ( 2 ) : 269.
7 . فاطر ( 35 ) : 15.
8 . ديوان اشعار حافظ شيرازى.