جـلسه 13
حالات پنج گانه نفس
بيداران راه خدا با مطالعات گستردهاى كه در قرآن و معارف
داشتهاند، به اين نتيجه رسيدهاند كه نفس پنج حالت دارد : نفس شريفه، نفس خبيثه،
نفس قويّه، نفس ضعيفه و نفس جامعه .
هر يك از اين عناوين، به تناسب وضع مردم با نفسشان است. فردى كه
كارگاه وجود خود را با نور معرفت دانش و برنامههاى پروردگار، انبياى خدا و ائمه
طاهرين روشن كرده، همه دريچههاى عالم درون را به سوى ملكوت عالم باز كرده است، به
مرحله شرافت رسيده است. او كسى نيست كه دانههاى پاشيده شده خدا را در سرزمين وجود
خود، لگدمال كند و اجازه دهد اين زمينى كه گلستان خداست، محل روييدن خار و خس شود.
اين انسان، با گشودن دريچههاى درون، به روى ملكوت و مواظبت از نعمتهاى الهى در
سرزمين وجودش، به شرافت مىرسد. حكيمان الهى به چنين نفسى، نفس شريفه مىگويند.
در مقابل نفس شريفه، نفس خبيثه قرار دارد. نفس خبيث، يعنى نفس
پست، حيوانى، شرير، ذليل، اسير، ناتوان و بدبخت ؛ نفسى كه هيچ حركتى جز به دور محور
شكم و شهوت ندارد. صاحب اين نفس، منازل الهى را طى نمىكند و به دور محور لذتهاى
جسمى و تندرويها نفس، تنها پاسخ شكم و شهوتش را مىدهد.
عمر چنين انسانهايى در دنيا بسيار كوتاه است ؛ زيرا بنا بر فرموده اميرالمؤمنين
عليه السلام وقتى شكم و شهوت به دست نفس چموش بيفتد و هر چه نفس فرمان دهد، اجرا
كنند. دستگاههاى بدن، به سرعت فرسوده مىشوند. نفسى كه حلالخوار است، بايد در
خوردن مواظب باشد :
«وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا»1
.
خداوند زيادهروى را دوست ندارد، گرچه از مؤمن باشد :
«إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ »2
.
مؤمن با هر دو ضعف مخالف است : ضعف در نخوردن و ضعف در خوردن .
نه چندان بخور كز دهانت برآيد
|
نه چندان كه از ضعف جانت برآيد
|
مؤمن، هم به اندازه مىخورد و هم مىكوشد تا لقمه حلال بخورد. پس
خود انسان، جهت نفس را مشخص مىكند.
شاعر غافل
ميرزا حبيب اللّه قاهانى، انسان بسيار باسوادى بوده است. ايشان
دو قرن پيش در ايران زندگى مىكرده است. اهل شيراز و از خانواده اصيل و دانشمندى
بوده است. در زمينه شعر هم، با شعراى گذشته ايران، مانند منوچهرى، فرخى برابر بوده
است. با زبان فرانسه و عربى آشنايى داشته، در ادبيات فارسى سرشناس بوده است. ايشان
ديوانى دارد كه از نظر ادبى، در اوج است ؛ اما اين ديوان، بيشتر در مدح امرا، وزرا
و افراد سرشناس آن زمان است. فقط يك شعر در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام و يك شعر
درباره واقعه كربلا سروده است، در حالى كه ايشان مىتوانسته است با اين استعداد
شعرى، بهترين اشعار را در مدح ائمه بسرايد. او مىتوانسته است با سرودن اشعارى
درباره ائمه قدس سرهما ، نفس خود را به سوى اولياى خدا سوق دهد.
نفوس شريفه، به علت كارى كه بر عهدهشان است، هيچ منتى ندارند.
آنان تنها به فرمان خداوند و امور او گردن مىنهند.
«لاَ إِلَى هَؤُلاَءِ وَلاَ إِلَى هَؤُلاَءِ»3.
منافقان ميان كفر و ايمان متحيّر و سرگردانند ، نه [ با تمام وجود ] با مؤمنانند و
نه با كافران .
دوچهرهگان هوى پرست
كسى كه گاه به فرمان نفس است و گاه خود را به مراسم مذهبى، دعا و
... مىكشاند، او در واقع، فرمان نفس را اجرا مىكند. چنين انسانى وقتى نمىتواند
به دنبال هوا و هوس، روح خود را ساكن كند و به آن آرامش بخشد، خود را به خدا نزديك
مىكند تا تلاطم روحش آرامش يابد ؛ اما تا روح آرام مىگيرد، دوباره به سراغ امور
فاسد باز مىگردد.
اى هواهاى تو هوا انگيز
|
وى خداهاى تو خداى آزار4 |
پيغمبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد : قيامت كه مىشود، پروردگار دستور مىدهد
چنين انسانى را به جهنم بيندازند، جايى كه به گفته قرآن، هر روزش برابر با پنجاه
هزار سال است :
«فِى يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ
أَلْفَ سَنَةٍ »5.
هزار سال، كه هر روزش با پنجاه هزار سال، برابر است. چنين كسى همواره التماس مىكند
كه مرا بيرون بياوريد! پس از هزار سال خدا مىگويد : بنده من! بالا بيا! آن فرد،
ديوار جهنم را مىگيرد و بالا مىآيد. وقتى كه به بالا مىرسد، خطاب مىرسد : بر
سينهاش بزنيد تا با سر فرو رود. دوباره پايين مىافتد و هزار سال ديگر مىماند.
سه بار اين كار تكرار مىشود. بار سوم كه او را پايين مىاندازند،
در حال افتادن، به پروردگار مىگويد :
«أستهزؤونى» ؛ آيا مرا مسخره كردهاى! اگر مىخواهى مرا بيرون بياورى، بيرون بياور
و اگر هم نمىخواهى، چرا مىگويى بالا بيا؟ پروردگار مىگويد: تو هم در دنيا يك عمر
مرا مسخره مىكردى. گاهى به سراغ من مىآمدى و گاه مرا فراموش مىكردى. مواظب باشيم
كه به جاى خدا، نفس را نپرستيم و به فرمان او نباشيم. خدا است كه حركت ما را مشخص
مىكند و نفس بايد به آن سويى برود كه خدا فرمانرواى آن است. نفوس شريفه، همه درهاى
درون را به روى ملكوت و نسيم ملكوت باز كردهاند و به پروردگار گفتهاند كه اين
زمين، زمين تو است ؛ اين جان، جانِ تو است ؛ اين دل براى تو است و من نمىخواهم در
گلستان وجودم، خارى برويد كه مرا به گناه، شهوت، غضب، ظلم و انحراف بكشاند.
نفوس خبيثه
نفوس خبيثه، زود از پا درمىآيند ؛ زيرا چنين اشخاصى، برنامهاى
براى شكم و شهوت خود ندارند. اين ناهماهنگى، دستگاه گوارش، سيستم عصب و ديگر اعضاى
بدن را خسته مىكند و قدرت بدن از بين مىرود. در نتيجه، بدن مقاومت خود را در
برابر انواع بيمارىها از دست مىدهد. از ابن سينا نقل مىكنند كه هر يك بارى كه
انسان بىاضطراب، بىترس، بىرنج، بىگناه و بدون شكم پُر، در بستر حلالِ شرعىِ
خدايى شركت مىكند، يك ميخ به تابوت خود مىزند، چه برسد به حرامش و چه برسد به
بىقيد و بندى آن.
علامت نفس شريفه
علامت نفس شريفه، اين است كه مىگويد، من عبداللّه هستم، از
خدايم و وجود من از نور الهى است. دريچههاى درون او به روى حضرت حق باز است. نفوس
شريفه داراى دو علامتند : حكمت و حُرّيت.
«وَمَن يُؤْتِى الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً»6.
حكمت را به هر كس بخواهد مىدهد ، و آنكه به او حكمت داده شود ،بىترديد او را خير
فراوانى دادهاند ، و جز صاحبان خرد ، كسى متذكّر نمىشود .
هر كس داراى حكمت باشد، در بيشترين خيرهاى خدا به روى او باز
است. حكمت يعنى خداشناسى، خودشناسى و فرمانشناسى .
«ياأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللّهِ وَ
اللّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ »7.
اى مردم ! شماييد نيازمندان
به خدا ، و فقط خدا بىنياز و ستوده است .
بايد پاك بود و به سراغ پروردگار رفت. وقتى به درگاه او رسيدى،
همان جا بايد توقف كنى.
شستشويى كن و وانگه به خرابات خرام
|
تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده8 |
پىنوشتها:
1 . اعراف ( 7 ) : 31.
2 . اعراف ( 7 ) : 31.
3 . مريم ( 19 ) : 30.
4 . ديوان اشعار سنايى غزنوى.
5 . معارج ( 70 ) : 4.
6 . بقره ( 2 ) : 269.
7 . فاطر ( 35 ) : 15.
8 . ديوان اشعار حافظ شيرازى.