معرفت نفس

استاد حسين انصاريان

- ۷ -


جـلسه 7

توحيد خالص چيست؟

حركت به سوى خدا و انجام دادن همه اعمالى كه با رضايت الهى در ارتباط است و ترك هر محرّم و گناه و عصيانى، مخصوص حريم آن انسان بزرگوار و باكرامتى است كه در راه مخالفت با خواسته‏هاى اشتباه نفس، قدم بردارد.

در حقيقت، اين حركت به سوى خدا و آراسته شدن به هر كار خير و پرهيز از هر كار شرى، معنى حقيقى «لا اله الاّ اللّه‏» در زندگى است. پيغمبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله در مسجد به مردم فرمود:

« من شَهِدَ أَن لا إله الاّ اللّه‏ مخلصا وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّة »1.

يعنى ايشان هيچ شكى ندارد كه هر انسانى كه پاك و آراسته و خالص، «لا اله الاّ اللّه‏» بگويد، اهل بهشت است. به محضر مقدس آن حضرت عرض كردند : «لا اله إلاّ اللّه‏» خالص چيست؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : آن «لا اله إلاّ اللّه‏» كه همراه آن، ترك همه محرّمات و گناهان كبيره باشد.

اگر انسان «لا اله إلاّ اللّه‏» بگويد، ولى اگر «لا إله»، كه ترك همه محرّمات است، همراه با ترك بندگى معبود باطل، ترك اطاعت از طاغوت، ترك اطاعت از هواى نَفْس و ترك گناه نباشد، ديگر آن توحيدى كه انسان ادعا مى‏كند، توحيد واقعى و خالص نيست . او يا مشرك است و يا كافر. «لا إله إلاّ اللّه‏» خالص، بر پشت همه كوه‏ها سنگينى مى‏كند، معناى «لا إله إلاّ اللّه‏» وقتى در زندگى تحقق مى‏يابد كه انسان در زندگى، در خط مخالفت و مبارزه و جهاد باشد، آن هم جهاد با دشمن‏ترين دشمنان، كه به فرموده پيغمبر صلي الله عليه و آله ، همين مجموعه خواسته‏هاى غلط و اشتباه نفس است. كسانى كه در اين راه قرار نگيرند، نبايد توقع رسيدن به كمال را داشته باشند، نبايد توقع رسيدن به خير دنيا و آخرت را داشته باشند. آنان در پيشگاه مقدس پروردگار، جايگاه موحّدان حقيقى را نخواهند داشت .

گرفتاران غافل

در قرآن آمده است كسانى كه اراده و تحمّل مخالفت با غلط‏كارى‏هاى نَفْس را ندارند، هفت گرفتارى براى نَفْس آنان ايجاد خواهد شد، كه نجات از اين هفت گرفتارى، اگر در دنيا باشد، كار بسيار مشكلى است و اگر در آخرت باشد، كار ناممكن است. برخى از اين گرفتارى‏ها در دنيا و برخى در آخرت گريبان‏گير انسان مى‏شود.

اگر با خواسته‏هاى نامشروع نفس مبارزه نشود و انسان كلمه طيبه «لا إله إلاّ اللّه‏» را عملاً تحقق ندهد، يعنى در مقام دفع سوء و عصيان و خلاف و گناه برنيايد، قرآن مى‏فرمايد : به تدريج نَفْس او به حاكمى تبديل مى‏شود كه فرمانى غير از بدى، رفتار سوء و مخالفت نمى‏دهد. هر چه با حالات اشتباه نَفْس كم‏تر مخالفت شود، نَفْس بيش‏تر پنجه‏اش را بر وجود انسان مى‏افكند. به گفته قرآن، نَفْس سير نزولى پيدا مى‏كند و انسان را به دنبال خود، به اين سير نزولى مى‏كشد، تا وجود آدمى را به بى‏نهايت حقارت برساند. اين حقارت، آن روزى است كه فرد از چشم همه انسان‏هاى باارزش مى‏افتد ؛ يعنى ديگر به چشم نمى‏آيد كه ديده‏داران به او توجه كنند. انگار او ديگر نيست، در حالى كه هست. انگار گم شده است و پيدا كردنى نيست. قرآن مجيد صريحا مى‏فرمايد : پروردگار در قيامت به صاحبان اين گونه نَفْس، نگاه نمى‏كند و كلمه‏اى با آنان سخن نمى‏گويد ؛ چون همه آرزوى انسان، در قيامت، اين است كه مولاى و خالق او، به او نظر مرحمت كند و با كلمه رحمت با او سخن بگويد.

«وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّه‏ُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»2.

و خدا با آنان سخن نمى‏گويد ، و در قيامت به آنان نظر [ لطف و رحمت ]نمى‏نمايد .

به آنان نگاه نمى‏كنم و نه با آنان حرف مى‏زنم ؛ چون چيزى ندارند كه به آنان نگاه كنم و چيزى نيستند كه با آنان سخن بگويم. وقتى خدا به انسان نظر نكند و با او با كلمه رحمت حرف نزند، انبيا و ائمه نيز نظرى به انسان نمى‏اندازند. و اين، بلاى دردناكى است :

« وَهُوَ بَلآءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، ويَدومُ مَقامُهُ، ولا يُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لاِءَنَّهُ لا يَكونُ اِلاّ عَن غَضَبِكَ وَانْتِقامِكَ وَسَخَطِكَ، وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالاَرْضُ، فَكَيْفَ لى، وأَنَا عَبْدُكَ الضَّعيفُ الذَّليلُ الحَقيرُ المِسْكينُ المُسْتَكينُ »3.

[اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد :] نگاه نكردن خدا و حرف نزدن پروردگار با انسان با كلمه رحمت چنان است كه آسمان‏ها و زمين، طاقت كشيدن بارِ آن را ندارند.

نه زمين طاقتش را دارد نه آسمان. اگر به آسمان گفته شود: خدا به تو نظر ندارد، خدا با كلمه رحمت با تو حرف نمى‏زند، نابود مى‏شود. آن گاه، حضرت مى‏فرمايد : منِ بنده ضعيف، چه كار بكنم، اگر وارد محشر شوم و بگويند كه نظر رحمت خدا شامل حال تو نيست؟

عشق ديدار على عليه السلام

شخصى در زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله هر روز در كوچه مى‏نشست تا چهره حضرت على عليه السلام را ببيند. از او پرسيدند : چرا اين كار را مى‏كنى؟ گفت : اگر من هر روز، على را نبينم، عمرم تا شب نمى‏رسد. جانم بسته به اين است كه ايشان را ببينم. من كمك مادى يا چيز ديگرى از او نمى‏خواهم، تنها مى‏خواهم ايشان را ببينم.

اين كار عشق است. انسان در روز قيامت، با همه وجود، نيازمند نظر خدا و كلمه رحمت اوست. اگر به او اعلام كنند كه خداوند نه به تو نگاه مى‏كند و نه با تو حرف مى‏زند، انسان چگونه مى‏تواند اين بار سنگين را تحمل كند؟ كوه‏ها تحمل چنين بارى را ندارند. الان ما در پرده دنيا هستيم و اين مسائل، براى ما چندان محسوس نيست، مگر براى آنانى كه چاشنىِ عشق را چشيده باشند و در مسأله نياز به عشق، دچار فراق شده باشند. تنها آنانند كه مى‏توانند مقدارى از تلخى مسأله را براى ما شرح دهند.

تأثير عشق

در زمان امام حسن مجتبى عليه السلام جوانى نزد ايشان آمد و گفت : آقا! من خدا را قبول دارم، قيامت را قبول دارم، اهل نماز و روزه هستم، فرد متدينى هستم و به همراه خانواده‏ام در قبيله خود در بيابان زندگى مى‏كنيم و عاشق دخترى از قبيله‏اى ديگر شده‏ام ؛ اما پدرم با ازدواجمان مخالف است، آيا مى‏شود شما واسطه ازدواجمان شويد؟

امام مجتبى عليه السلام قبول كردند و از مدينه به سوى قبيله آن جوان راه افتادند. پدر دختر موافقت كرد ؛ اما پدر پسر مخالف بود. جوان به علت پافشارى پدر نتوانست با آن دختر ازدواج كند و دختر از فرط ناراحتى مُرد. وقتى جوان از اين خبر آگاه شد، خود را به قبر دختر رساند و در همان جا جانش را تسليم كرد.

مى‏بينيم كه پدر اين پسر به علت عمل به خواسته نفسش، چه اشتباهى مرتكب شد و جوان به چه سرانجامى دچار گرديد. در دعاى كميل آمده است :

صَبَرْتُ عَلى عَذابِك فَكَيفَ أصْبِرُ عَلى فِراقِك4.

اگر مى‏خواهى مرا به جهنم ببرى، باكى نيست ؛ اما اين كه به من نظر نداشته باشى، يا با من با كلمه رحمت سخن نگويى، من طاقت ندارم.

نقش پيروى از نفس در حقارت انسان

اگر با خواسته‏هاى اشتباه نَفْس، در امر خانوادگى، همسردارى، بچه‏دارى، شهوت، خوردن، پوشيدن و ساير شؤون زندگى مخالفت نشود، انسان به بى‏نهايت حقارت و بى‏چيزى مى‏رسد.

«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ »5.

آن گاه او را [ به سبب گناهكارى ] به [ مرحله ]پست‏ترينِ پَستان بازگردانديم .

و يا

«لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُوراً »6.

آيا بر انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيزى در خور ذكر نبود ؟

انسانى كه خود را به پستى بكشاند، ديگر جايگاهى ندارد كه مورد رحمت الهى، قرار بگيرد. اين حالت نفس اماره بالسّوء است.

«وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ »7.

و از نيكوترين چيزى كه از طرف پروردگارتان به سوى شما نازل شده است پيروى كنيد ، پيش از آنكه ناگهان و در حالى كه بى‏خبريد ، عذاب به شما رسد .

خداوند در اين آيه، دستور مبارزه با نَفْس را مى‏دهد :

«وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم».

اى مردم! به آن چه در قرآن نازل كردم، عمل كنيد.

«قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً».

قبل از اين كه بى‏خبر مرگ گريبانتان را با عذاب بگيرد.

«وَ أَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ ».

بدون اين كه متوجه باشيد.

«أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللّه‏ِ وَ إِن كُنتُ لَمِنَ‏السَّاخِرِينَ »8.

تا مبادا آنكه كسى بگويد : دريغ و افسوس بر اهمال‏كارى و تقصيرى كه درباره خدا كردم ، و بى‏ترديد [ نسبت به احكام الهى و آيات ربّانى ] از مسخره كنندگان بودم .

آن گاه است كه فريادتان بلند شود و نَفْس‏تان داد بزند كه پشيمان هستم، ناراحتم و چاره‏ام از كار گذشت. من در كنار پروردگار، از خودم كم گذاشتم. او درِ همه انبارهاى عنايتش را باز كرده بود و من هيچ چيزى از آن قبول نكردم و همه امور را به شوخى گرفتم، آيات الهى را به شوخى گرفتم، پند و اندرزها را به شوخى گرفتم، قيامت را به مسخره گرفتم، غافل از اين كه چه سرانجامى در انتظارم است.

آرى، آيات الهى را به استهزاء مى‏گيرند، آياتى كه وقتى بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل مى‏شد، رنگ چهره‏اش تغيير مى‏كرد.

عظمت نفس اميرمؤمنان عليه السلام

امام حسن مجتبى عليه السلام مى‏فرمايد : هر گاه پدرم مى‏خواست وضو بگيرد، رنگ رخساره‏اش تغيير مى‏كرد تا مرز جان دادن مى‏رفت. روزى به ايشان گفتم : پدر! چرا اين گونه مى‏شويد؟ ايشان فرمود : حسن جان! تو كه مى‏دانى بعد از وضو، مى‏خواهم پيش چه كسى بروم.

اين، شكوه و عظمت نَفْس حضرت على عليه السلام را در آن مقام مى‏رساند.

آنچه حسرت نفس را دور مى‏كند

نبيره امام حسن مجتبى عليه السلام به نام نفيسه خاتون در خانه‏اش قبرى كنده بود و در آن قبر، شش هزار بار، قرآن را ختم كرده بود. هر بار كه پس از خواندن قرآن، از قبر بيرون مى‏آمد، شاد مى‏شد و مى‏گفت : انگار مرده بودم و ملائكه خدا براى محاكمه من آمده بودند. من به خدا گفتم : خدايا! تقاضا دارم بار ديگر مرا به دنيا بازگردانى، و خدا مرا به دنيا برگرداند. اكنون بايد مشغول امور مهم شوم.

حضرت مى‏فرمايد : صبح كه از خواب برمى‏خيزيد، شما را از مرگ برمى‏گردانند. پس زندگى را از سر بگيريد تا اين دو مورد، يعنى اماره بالسوء در دنيا و حسرت در نَفْس، پس از مرگ، به سراغتان نيايد.

پى‏نوشتها:‌


1 . الكافى: 2/520، حديث 1.
2 . آل عمران ( 3 ) : 77.
3 . دعاى كميل.
4 . دعاى كميل.
5 . تين ( 95 ) : 5 .
6 . انسان ( 76 ) : 1.
7 . زمر ( 39 ) : 55 .

 

8 . زمر ( 39 ) : 56 .