جـلسه 7
توحيد خالص چيست؟
حركت به سوى خدا و انجام دادن همه اعمالى كه با رضايت الهى در
ارتباط است و ترك هر محرّم و گناه و عصيانى، مخصوص حريم آن انسان بزرگوار و
باكرامتى است كه در راه مخالفت با خواستههاى اشتباه نفس، قدم بردارد.
در حقيقت، اين حركت به سوى خدا و آراسته شدن به هر كار خير و
پرهيز از هر كار شرى، معنى حقيقى «لا اله الاّ اللّه» در زندگى است. پيغمبر
بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله در مسجد به مردم فرمود:
« من
شَهِدَ أَن لا إله الاّ اللّه مخلصا وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّة »1.
يعنى ايشان هيچ شكى ندارد كه هر انسانى كه پاك و آراسته و خالص، «لا اله الاّ
اللّه» بگويد، اهل بهشت است. به محضر مقدس آن حضرت عرض كردند :
«لا اله إلاّ اللّه» خالص چيست؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : آن
«لا اله إلاّ اللّه» كه همراه آن، ترك همه محرّمات و گناهان كبيره باشد.
اگر انسان «لا اله إلاّ اللّه» بگويد، ولى اگر
«لا إله»، كه ترك همه محرّمات است، همراه با ترك بندگى معبود باطل، ترك اطاعت از
طاغوت، ترك اطاعت از هواى نَفْس و ترك گناه نباشد، ديگر آن توحيدى كه انسان ادعا
مىكند، توحيد واقعى و خالص نيست . او يا مشرك است و يا كافر. «لا إله إلاّ اللّه»
خالص، بر پشت همه كوهها سنگينى مىكند، معناى
«لا إله إلاّ اللّه» وقتى در زندگى تحقق مىيابد كه انسان در زندگى، در خط مخالفت
و مبارزه و جهاد باشد، آن هم جهاد با دشمنترين دشمنان، كه به فرموده پيغمبر صلي
الله عليه و آله ، همين مجموعه خواستههاى غلط و اشتباه نفس است. كسانى كه در اين
راه قرار نگيرند، نبايد توقع رسيدن به كمال را داشته باشند، نبايد توقع رسيدن به
خير دنيا و آخرت را داشته باشند. آنان در پيشگاه مقدس پروردگار، جايگاه موحّدان
حقيقى را نخواهند داشت .
گرفتاران غافل
در قرآن آمده است كسانى كه اراده و تحمّل مخالفت با غلطكارىهاى
نَفْس را ندارند، هفت گرفتارى براى نَفْس آنان ايجاد خواهد شد، كه نجات از اين هفت
گرفتارى، اگر در دنيا باشد، كار بسيار مشكلى است و اگر در آخرت باشد، كار ناممكن
است. برخى از اين گرفتارىها در دنيا و برخى در آخرت گريبانگير انسان مىشود.
اگر با خواستههاى نامشروع نفس مبارزه نشود و انسان كلمه طيبه
«لا إله إلاّ اللّه» را عملاً تحقق ندهد، يعنى در مقام دفع سوء و عصيان و خلاف و
گناه برنيايد، قرآن مىفرمايد : به تدريج نَفْس او به حاكمى تبديل مىشود كه فرمانى
غير از بدى، رفتار سوء و مخالفت نمىدهد. هر چه با حالات اشتباه نَفْس كمتر مخالفت
شود، نَفْس بيشتر پنجهاش را بر وجود انسان مىافكند. به گفته قرآن، نَفْس سير
نزولى پيدا مىكند و انسان را به دنبال خود، به اين سير نزولى مىكشد، تا وجود آدمى
را به بىنهايت حقارت برساند. اين حقارت، آن روزى است كه فرد از چشم همه انسانهاى
باارزش مىافتد ؛ يعنى ديگر به چشم نمىآيد كه ديدهداران به او توجه كنند. انگار
او ديگر نيست، در حالى كه هست. انگار گم شده است و پيدا كردنى نيست. قرآن مجيد
صريحا مىفرمايد : پروردگار در قيامت به صاحبان اين گونه نَفْس، نگاه نمىكند و
كلمهاى با آنان سخن نمىگويد ؛ چون همه آرزوى انسان، در قيامت، اين است كه مولاى و
خالق او، به او نظر مرحمت كند و با كلمه رحمت با او سخن بگويد.
«وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ
إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»2.
و خدا با آنان سخن نمىگويد ، و در قيامت به آنان نظر [ لطف و رحمت ]نمىنمايد .
به آنان نگاه نمىكنم و نه با آنان حرف مىزنم ؛ چون چيزى ندارند
كه به آنان نگاه كنم و چيزى نيستند كه با آنان سخن بگويم. وقتى خدا به انسان نظر
نكند و با او با كلمه رحمت حرف نزند، انبيا و ائمه نيز نظرى به انسان نمىاندازند.
و اين، بلاى دردناكى است :
« وَهُوَ بَلآءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، ويَدومُ مَقامُهُ، ولا
يُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لاِءَنَّهُ لا يَكونُ اِلاّ عَن غَضَبِكَ وَانْتِقامِكَ
وَسَخَطِكَ، وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالاَرْضُ، فَكَيْفَ لى، وأَنَا
عَبْدُكَ الضَّعيفُ الذَّليلُ الحَقيرُ المِسْكينُ المُسْتَكينُ »3.
[اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد :] نگاه نكردن خدا و حرف نزدن پروردگار با
انسان با كلمه رحمت چنان است كه آسمانها و زمين، طاقت كشيدن بارِ آن را ندارند.
نه زمين طاقتش را دارد نه آسمان. اگر به آسمان گفته شود: خدا به
تو نظر ندارد، خدا با كلمه رحمت با تو حرف نمىزند، نابود مىشود. آن گاه، حضرت
مىفرمايد : منِ بنده ضعيف، چه كار بكنم، اگر وارد محشر شوم و بگويند كه نظر رحمت
خدا شامل حال تو نيست؟
عشق ديدار على عليه السلام
شخصى در زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله هر روز در كوچه مىنشست
تا چهره حضرت على عليه السلام را ببيند. از او پرسيدند : چرا اين كار را مىكنى؟
گفت : اگر من هر روز، على را نبينم، عمرم تا شب نمىرسد. جانم بسته به اين است كه
ايشان را ببينم. من كمك مادى يا چيز ديگرى از او نمىخواهم، تنها مىخواهم ايشان را
ببينم.
اين كار عشق است. انسان در روز قيامت، با همه وجود، نيازمند نظر
خدا و كلمه رحمت اوست. اگر به او اعلام كنند كه خداوند نه به تو نگاه مىكند و نه
با تو حرف مىزند، انسان چگونه مىتواند اين بار سنگين را تحمل كند؟ كوهها تحمل
چنين بارى را ندارند. الان ما در پرده دنيا هستيم و اين مسائل، براى ما چندان محسوس
نيست، مگر براى آنانى كه چاشنىِ عشق را چشيده باشند و در مسأله نياز به عشق، دچار
فراق شده باشند. تنها آنانند كه مىتوانند مقدارى از تلخى مسأله را براى ما شرح
دهند.
تأثير عشق
در زمان امام حسن مجتبى عليه السلام جوانى نزد ايشان آمد و گفت :
آقا! من خدا را قبول دارم، قيامت را قبول دارم، اهل نماز و روزه هستم، فرد متدينى
هستم و به همراه خانوادهام در قبيله خود در بيابان زندگى مىكنيم و عاشق دخترى از
قبيلهاى ديگر شدهام ؛ اما پدرم با ازدواجمان مخالف است، آيا مىشود شما واسطه
ازدواجمان شويد؟
امام مجتبى عليه السلام قبول كردند و از مدينه به سوى قبيله آن
جوان راه افتادند. پدر دختر موافقت كرد ؛ اما پدر پسر مخالف بود. جوان به علت
پافشارى پدر نتوانست با آن دختر ازدواج كند و دختر از فرط ناراحتى مُرد. وقتى جوان
از اين خبر آگاه شد، خود را به قبر دختر رساند و در همان جا جانش را تسليم كرد.
مىبينيم كه پدر اين پسر به علت عمل به خواسته نفسش، چه اشتباهى
مرتكب شد و جوان به چه سرانجامى دچار گرديد. در دعاى كميل آمده است :
صَبَرْتُ عَلى عَذابِك فَكَيفَ أصْبِرُ عَلى فِراقِك4.
اگر مىخواهى مرا به جهنم ببرى، باكى نيست ؛ اما اين كه به من نظر نداشته باشى، يا
با من با كلمه رحمت سخن نگويى، من طاقت ندارم.
نقش پيروى از نفس در حقارت انسان
اگر با خواستههاى اشتباه نَفْس، در امر خانوادگى، همسردارى،
بچهدارى، شهوت، خوردن، پوشيدن و ساير شؤون زندگى مخالفت نشود، انسان به بىنهايت
حقارت و بىچيزى مىرسد.
«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ »5.
آن
گاه او را [ به سبب گناهكارى ] به [ مرحله ]پستترينِ پَستان بازگردانديم .
و يا
«لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُوراً »6.
آيا بر
انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيزى در خور ذكر نبود ؟
انسانى كه خود را به پستى بكشاند، ديگر جايگاهى ندارد كه مورد
رحمت الهى، قرار بگيرد. اين حالت نفس اماره بالسّوء است.
«وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم
مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ »7.
و از نيكوترين چيزى كه از طرف پروردگارتان به سوى شما نازل شده است پيروى كنيد ،
پيش از آنكه ناگهان و در حالى كه بىخبريد ، عذاب به شما رسد .
خداوند در اين آيه، دستور مبارزه با نَفْس را مىدهد :
«وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم».
اى مردم! به آن چه در قرآن نازل كردم، عمل كنيد.
«قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً».
قبل از اين كه بىخبر مرگ گريبانتان را با عذاب بگيرد.
«وَ أَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ ».
بدون اين كه متوجه باشيد.
«أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى
جَنبِ اللّهِ وَ إِن كُنتُ لَمِنَالسَّاخِرِينَ »8.
تا مبادا آنكه
كسى بگويد : دريغ و افسوس بر اهمالكارى و تقصيرى كه درباره خدا كردم ، و بىترديد
[ نسبت به احكام الهى و آيات ربّانى ] از مسخره كنندگان بودم .
آن گاه است كه فريادتان بلند شود و نَفْستان داد بزند كه پشيمان
هستم، ناراحتم و چارهام از كار گذشت. من در كنار پروردگار، از خودم كم گذاشتم. او
درِ همه انبارهاى عنايتش را باز كرده بود و من هيچ چيزى از آن قبول نكردم و همه
امور را به شوخى گرفتم، آيات الهى را به شوخى گرفتم، پند و اندرزها را به شوخى
گرفتم، قيامت را به مسخره گرفتم، غافل از اين كه چه سرانجامى در انتظارم است.
آرى، آيات الهى را به استهزاء مىگيرند، آياتى كه وقتى بر پيامبر
صلي الله عليه و آله نازل مىشد، رنگ چهرهاش تغيير مىكرد.
عظمت نفس اميرمؤمنان عليه السلام
امام حسن مجتبى عليه السلام مىفرمايد : هر گاه پدرم مىخواست وضو
بگيرد، رنگ رخسارهاش تغيير مىكرد تا مرز جان دادن مىرفت. روزى به ايشان گفتم :
پدر! چرا اين گونه مىشويد؟ ايشان فرمود : حسن جان! تو كه مىدانى بعد از وضو،
مىخواهم پيش چه كسى بروم.
اين، شكوه و عظمت نَفْس حضرت على عليه السلام را در آن مقام
مىرساند.
آنچه حسرت نفس را دور مىكند
نبيره امام حسن مجتبى عليه السلام به نام نفيسه خاتون در خانهاش
قبرى كنده بود و در آن قبر، شش هزار بار، قرآن را ختم كرده بود. هر بار كه پس از
خواندن قرآن، از قبر بيرون مىآمد، شاد مىشد و مىگفت : انگار مرده بودم و ملائكه
خدا براى محاكمه من آمده بودند. من به خدا گفتم : خدايا! تقاضا دارم بار ديگر مرا
به دنيا بازگردانى، و خدا مرا به دنيا برگرداند. اكنون بايد مشغول امور مهم شوم.
حضرت مىفرمايد : صبح كه از خواب برمىخيزيد، شما را از مرگ
برمىگردانند. پس زندگى را از سر بگيريد تا اين دو مورد، يعنى اماره بالسوء در دنيا
و حسرت در نَفْس، پس از مرگ، به سراغتان نيايد.
پىنوشتها:
1 . الكافى: 2/520، حديث 1.
2 . آل عمران ( 3 ) : 77.
3 . دعاى كميل.
4 . دعاى كميل.
5 . تين ( 95 ) : 5 .
6 . انسان ( 76 ) : 1.
7 . زمر ( 39 ) : 55 .