روان شناسى موعظه
چنان كه اشاره كرديم موعظه با روح و احساس مخاطب سروكار دارد، از اين رو توجه به
نكات روانى و مهارت هاى لازم در كاربرد موعظه و اثرگذارى آن، نقش مؤثر دارد. در
آيات و روايات از اين نكته ها، فراوان مى توان يافت. به عنوان مثال:
الف) توجه به گرايش ها
ـ در توجه به گرايش هاى روانى مخاطب، على (عليه السلام)
مى فرمايد: «دل ها را گرايش اقبال و ادبار است، و شما بايد از زاويه اى كه اقبال و
گرايش دارند وارد شويد، زيرا تحميل كردن قلب، موجب كورى آن خواهد شد:
«اِنَّ لِلْقُلوُبِ شَهْوَةً وَ اِقبالاً وَ اِدْباراً
فَأتُوها مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِها وَ اِقبالِها فَاِنَّ القَلْبَ اِذا اُكْرِهَ
عَمِىَ»
(1)
ب) رعايت اعتدال
در خصوص رعايت اعتدال و توجه به ظرفيت و استعداد مخاطب، پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
مى فرمايد: اسلام آيينِ متين و محكمى است پس با ظرافت و دقت
در آن وارد شويد و بندگى خدا را در نظر بندگانِ خدا منفور نسازيد.
«اِنَّ هذَا الدِّينَ لَمَتينٌ فَأوغِلُوا فِيه بِرِفْق وَ
لا تُكرِهُوا عِبادَةَ اللهِ اِلى عِبادِاللهِ.»
(2)
امام صادق (عليه السلام)
ضمن توصيه به اين اصل و
با اشاره به اختلاف درجات ايمان و ظرفيت مخاطبين، داستان اسلام آوردن مرد مسيحى را
به ارشاد و هدايت همسايه مسلمانش ياد مى كند، كه بر اثر زياده روى و ناشى گرى آن مرد مسلمان در نخستين گام و
تحميل عبادت هاى سنگين بر مسيحىِ تازه مسلمان بدينوسيله فردى را كه خود مسلمان كرده
بود از اسلام بيزار كرد(3) و اين نكته مهم بر ديگر مربيان نبايد پوشيده
بماند كه تربيت هاى دينى را همواره با تساهل و رفق و خاطره هاى خوب و مسرت بخش
همراه سازند و از افراط بپرهيزند. از اين قاعده در روانشناسى به «قانون اثر» تعبير
شده است.
طبق «قانون اثر»، عملى يا رفتارى كه در موقعيت معينى موجب رضايت خاطر شود، در
ذهن فرد با آن موقعيت ارتباط و همبستگى ايجاد مى شود كه بعدها هروقت آن فرد در آن
موقعيت قرار بگيرد احتمال تكرار آن عمل بسيار است، برعكس اگر عملى در موقعيتى موجب
زحمت و دردسر شود، احتمال تكرار آن عمل خيلى كم خواهد بود.
ج) توجه به احساسات
پرهيز از تحقير و نكوهش ـ به ويژه در حضور جمع(4)ـ جريحه دار نكردن
عواطف و ابراز خوبى ها و تكيه بر نقاط مثبت و به رخ نكشيدن نقاط منفى، تشويق و
ترغيب به خير و... در توصيه هاى پيشوايان و مربيان بزرگ آمده است. اميرمؤمنان(عليه
السلام)
در نامه تربيتى خود به فرزندش امام حسن(عليه
السلام)
مى نويسد: «از ملامت بى جا بپرهيز، چه، افراط در ملالت آتش لجاجت را
مى افروزد»:
«أَلاِْفْراطُ فِىْ المَلامَةِ يَشُبُّ نِيرانَ
اللِّجاجِ».
د) لطايفِ حكمت
ـ در استفاده از لطائف و ظرائف حكمت آميز، كه ملالت را از مخاطب بزدايد و شوق و
نشاط را برانگيزد، على(عليه السلام)
مى فرمايد:
«اِنّ هذهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كما تَمَلُّ الاَْبدانُ
فَابْتَغُوا لَها طَرائِفَ الحِكَمِ»
(5)
قلب ها همچون بدن ها خسته مى شوند، براى رفع ملالت آنها لطائف حكمت آميز و زيبا
انتخاب كنيد. بدون ترديد اگر اندرزها در قالبى زيبا و با بيان هنرمندانه و ماهرانه
القا شود در قلوب جايگاه بيشترى خواهد يافت.
هـ) تكرار
تأثير تكرارِ درس اخلاق در آموزش و پرورش جاى انكار نيست و تجارب تربيتى تأييدى
بر اين مطلب است و آيات و روايات گواهى مى دهد كه يك موضوع با شيوه ها و در قالب ها
و مناسبت هاى مختلف القا گرديده تا در قلب ها جايگزين شود. به فرموده حضرت امام:
كتاب اخلاق بايد مكرر باشد تا مؤثر افتد.(6)
و) لحن مشفقانه، ملايمت، مدارا
به كارگيرى كلماتى كه بار عاطفى دارد از روش هاى مؤثر موعظه است كه قرآن بدان
رهنمود داده است. در مواعظ لقمان به فرزندش، واژه «يا بنى!» (پسرم!) مكرر آمده است:
«يا بُنَىَّ أقِمِ الصَّلوةَ وَ أمُرْ بِالمَعْرُوفِ وَ
انْهَ عَنِ المُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلى ما أصابَكَ اِنّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ
الاُْمُورِ.»
(7)
همين روش را اميرالمؤمنين(عليه السلام)
در نامه
تربيتى خود با فرزندش امام حسن(عليه السلام)
به
كار برده است:
«اَىْ بُنَىَّ! اِنِّى لَمّا رَأيتُنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً
و رأيتُنى اَزْدادُ وَهْناً بادَرْتُ بِوَصِيَّتى اِلَيْكَ.»
(8)
فرزندم، همين كه ديدم ساليانى پشت سر نهاده و به سستى در افتاده ام، به وصيت تو
مبادرت كردم...» در مواعظ ديگر ائمه معصومين(عليهم
السلام)
نيز اين شيوه به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است.
و نيز رفق و مدارا كه اهميت به كارگيرى آن تا بدان جاست كه خداوند به «موسى و
هارون(عليهم السلام)
توصيه مى كند كه در مرحله
نخست با لحن ملايم با فرعون سخن بگويند شايد مؤثر افتد»:
«فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَوْ يَخْشى.»
(9)
يكى از دلايل موفقيت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
در تبليغ رسالت همين شيوه بود كه خود بدان تصريح فرموده است:
همچنان كه به رسالت مأمور شدم به مداراى با مردم موظف گرديدم:
«اُمِرْتُ بِمُداراةِ النّاسِ كَما اُمِرْتُ بِتَبْليغِ
الرِّسالَةِ».
(10)
يكى از روش هاى حضرت امام، در ارشاد و تربيت همين بود كه با مردم از در ملاطفت
سخن مى گفت، به عنوان نمونه يكى از سخنان ايشان را مى نگريم:
«من متواضعانه و به عنوان يك پدر پير از همه فرزندان و عزيزان روحانى خود
مى خواهم كه در زمانى كه خداوند بر عالمان و روحانيون منت نهاده و اداره كشور بزرگ
و تبليغ رسالت انبيا را به آنان محول فرموده است از زىِّ روحانى خود خارج نشوند و
از گرايش به تجملات و زرق و برق دنيا كه دونِ شأنِ روحانيت و اعتبار نظام جمهورى
اسلامى ايران است، بپرهيزند.»(11)
موارد ديگرى كه چون: تلقين و القا و روش غيرمستقيم و امثال آن را مى توان در
شيوه هاى موعظه نام برد كه شرح هريك مجال بيشترى را طلب مى كند.
6 ـ تبشير و انذار
بشارت به پاداش و انذار از مجازات و ثواب و عقاب به عنوان نتيجه عمل، دو روى يك
سكه اند كه آن رحمت خداوندى است كه گاه در پرده ثواب و احسان جلوه مى كند و گاه در
قالب كيفر و مجازات. به تعبير ديگر، اين دو، جلوه «جمال و جلال» الهى اند و
همچنان كه اميد به ثواب، مشوّقِ به عمل نيك است خوف از عقاب عامل بازدارنده از
زشتى ها است. از اين رو قلب مؤمن همواره در ميان «خوف و رجا» در تردد است و به لطف
و قهر حق عشق مىورزد و ترس از خدا را ترس از پى آمدِ اعمالى مى داند كه انسان با
سوء اختيار خود مرتكب مى شود و پيام الهى بدان هشدار داده و از عواقب آن برحذر
داشته و نه انتقام جويى حق كه مبدأ و رحمت است.
تبشير و انذار و بيم و اميد با اصول اعتقادى پيوند خورده و با عواطف آميخته است
و بدين ترتيب فراتر از تشويق و تنبيه به مفهومى است كه مكاتب تربيتى از آن سخن مى گويند.
با توجه به فلسفه آفرينش كه رسانيدن بشر به رحمت خداوندى است، مى توان گفت:
بشارت بر انذار و تشويق بر تنبيه مقدم است. از اين رو آيات قرآن پاداش عمل نيك را
چندين برابر و كيفر عمل بد را معادل آن دانسته است:
«مَنْ جاءَ
بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلايُجْزى
اِلاّ مِثلَها وَ هُمْ لايُظْلَمُونَ.»
(12)
هرچند به دليل مقتضيات زمان و بيمارى غالب بر افكار و عقائد و اعمال عصر جاهليت،
قرآن در نخستين مرحله دعوت از «انذار» سخن گفته اما روند طبيعى در تربيت همان است
كه گفته شد.
استفاده از عامل خوف و رجا و تبشير و انذار و تشويق و تنبيه در تعليم و تربيت
اسلامى همسو تلقى شده و با توجه به زمينه هاى روانى افراد توصيه مى شود. على(عليه
السلام)
مى فرمايد:
«مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ»
(13)
كسى كه تو را مى ترساند همچون كسى است كه بشارت مى دهد و نيز مى فرمايد: «فقيه كامل
(و مربى دانا) كسى است كه مردم را از رحمت خدا مأيوس نكند و از عذاب او ايمن
نسازد.» به عبارت ديگر: تعادل خوف و رجا را نگهدارد:
«الفَقيهُ
كُلُّ الفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ وَ لَمْ
يُؤيِسْهُم مِنْ رَوْحِ اللهِ و لَمْ يُؤمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِاللهِ.»
(14)
در عين حال آن چه بيشتر احساس مخاطب را برمى انگيزد تذكار رحمت و عطوفت پروردگار
است. حضرت امام با اشاره به اين نكته مى فرمايد:
«وقتى در مدرسه فيضيه صحبت مى كردم، آن گاه كه از جهنم و عذاب الهى بحث مى كردم
همه خشگشان مى زد ولى وقتى از رحمت حرف مى زدم مى ديدم كه دل ها نرم مى شود و
اشك ها سرازير مى گردد و اين تأثير رحمت است.»(15)
به طور خلاصه: ارج نهادن به ارزش هاى اخلاقى و برخورد متناسب با نيكوكاران و
بدكاران و بهادادن به افراد برحسب لياقت و كاردانى و رفتارشان روش منطقى و
معقولى اى است كه مكاتب تربيتى آن را پذيرفته اند و روش تربيتى اسلام نيز با آن
ويژگى كه بدان اشاره شد بدان اهتمام ورزيده و در سخن و سيره پيشوايانِ دين قابل
ملاحظه است. اين روش مى تواند مشوق به عمل نيك و فضايل اخلاقى باشد و عاملى بازدارنده از رذايل
اخلاقى تلقى گردد، همچنان كه يكسان برخورد كردن انگيزه روانى افراد را در علم و عمل
از بين مى برد.
على(عليه السلام)
در نامه تربيتى خود به فرزندش
امام حسن(عليه السلام)
مى نويسد:
«وَ لايَكُونَنَّ الُمحْسِنُ وَ المُسِيئُ عِندَكَ
بِمَنْزِلَة سَواء;
(16) مبادا كه نيكوكار و بدكار در نظر تو يكسان
باشد.»
7ـ امر به معروف و نهى از منكر
اين دو عامل، در قالبِ كنترل و نظارت عمومى بر ارزش ها و ضدارزش ها و به منظور
حفظ و ترويج فضائل و رفتار ستوده و پيشگيرى از گسترش رذائل و صيانت اخلاق فردى و
اجتماعى، به اجرا درمى آيد.
قرآن كريم، فلاح و رستگارى جامعه اسلامى را در دعوت به خير و امر به معروف و نهى
از منكر مى داند و گروه هاى ويژه اى را براى انجام اين مهم موظف مى سازد:
«وَلْتَكُنْ مِنْكُم اُمَّةٌ يَدعُونَ اِلَى الْخَيْرِ وَ
يَأمُروُنَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ
الْمُفلِحوُنَ.»
(17)
و در روايات از اين دو وظيفه اسلامى به عنوان شاخصه بارز ديندارى ياد شده و تارك
آن مرده زنده و ضعيف و كسى كه نام مؤمن دارد اما دين ندارد، به شمار آمده است.
كلينى از امام باقر و امام صادق(عليهم السلام)
نقل مى كند:
«وَيْلٌ لِقَوْم لايَدِينونَ اللهَ بِالاْمرِ بِالمَعْرُوفِ
وَ النَّهْىَ عَنِ المُنْكَرِ»;
(18)
واى بر آنان كه به فرمان خدا در امر به معروف و نهى از منكر پاى بند نيستند.
و نيز از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
نقل
فرموده كه: «خداوند دشمن مى دارد آن مؤمن ناتوانى را كه دين ندارد. گفتند: مؤمن
ناتوان بى دين چه كسى است؟ فرمود: آن كس كه نهى از منكر نمى كند.»(19)
در روايات اسلامى، دعوت به خير و هدايت، به عنوان بهترين عمل، با بالاترين پاداش
مطرح شده و فضيلت ارشاد و تربيت تا بدان جاست كه پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
هنگام اعزام على بن ابى طالب(عليه
السلام)
به يمن، جهت دعوت مردم به اسلام فرمود: «اگر خداوند به دست تو يك
فرد را هدايت كند، براى تو بهتر است از آن چه در شرق و غرب بر آن آفتاب مى تابد.»(20)
امر به معروف و نهى از منكر كليه واحدهاى كوچك و بزرگ اجتماعى را دربرمى گيرد و
از خانواده شروع مى شود تا به محيط اجتماع و زمامداران حاكم مى رسد.
امام صادق(عليه السلام)
در تفسير آيه
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَكُم وَاَهْليكُم»
فرمود:
«تأمُرُونَهُمْ وَ تَنْهَوْنَهُمْ.»
يعنى
نگهدارى اعضاء خانواده از آتش دوزخ به امر و نهى كردن آنهاست.
گفتنى است كه انجام اين مسئوليتِ تربيتى ـ اجتماعى مراتبى دارد. از قلب شروع
مى شود و در زبان انعكاس مى يابد و به برخورد عملى منتهى مى گردد و گاه به جهاد و
شهادت مى انجامد و در نهى از منكر كمترين مرتبه عملى اش عبارت است از برخورد
نفرت آميز با گناه و اهل گناه. اميرالمؤمنين(عليه السلام)
مى فرمايد:
«اَمَرَنا رَسولُ اللهِ اَنْ نَلْقى اَهْلَ
الْمَعاصى بِوُجوُه مُكَفَهِرَّة;
(21) پيامبر خدا به ما دستور داد
اهل گناه را با چهره اى درهم و عبوس ديدار و برخورد كنيم.»
بدين سان «امر به معروف و نهى از منكر» از يك سو بُعدِ فرهنگى، ارشادى و تربيتى
دارد و از سوى ديگر عنوان مبارزه با تبهكاران و آنان كه سد راه سعادت انسانيت
شده اند، تا برسد به جهاد و مقاتله كه آخرين راه حل و عمل جراحى است در پيكر اجتماع
و پاك سازى محيط سياسى و اجتماعى از عناصر ناصالح:
«وَ
قاتلِوُهُمْ حَتّى لاتَكوُنَ فِتنَةٌ و يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ...»
(22)
و اين يك ضرورت اجتناب ناپذير است در سالم سازى محيط اجتماع و هموار كردن جاده كمال
و قسط و عدالت.
و چنين است قوانين جزائى و كيفرى اسلام كه قبل از آن كه جنبه انتقام جويى داشته
باشد، عامل تربيتى و ضمانت اخلاقى براى اجتماع به حساب مى آيد. قرآن درباره نقش
قصاص در حيات نوع بشر مى فرمايد:
«وَ لَكُمْ فِى القِصاصِ حَيوةٌ يا أُوْلِى الاَْلبابِ...»
(23)
و در روايت آمده كه: «اجراى يك حد شرعى بيش از بارش چهل روز باران براى انسان ها
سودمند است.» به طور كلى برخورد با منكرات اگر با روش هاى صحيح صورت گيرد، براى
ريشه كن ساختن بيماريهاى روحى و اخلاقى و نجات گناهكاران و پاك سازىِ محيط اجتماعى
بسيار كارساز است.
8 ـ عادت
عادت نوعى ارتباط است كه ميان انسان و رفتارى خاص بر اثر تكرار و ممارست به وجود
مى آيد تا بدان جا كه در طبع راسخ شده و به صورت ملكه درآيد. و از اين جاست كه
گفته اند:
«العادَةُ طَبيعةٌ ثانيةٌ.»
براى عادى شدن يك رفتار مراحلى پيموده مى شود: «تصور، تصديق، شوق، اراده، عمل،
تكرار و بالاخره عادت و ملكه» كه از آن به اخلاق نيز تعبير مى شود.
خواجه نصيرالدين طوسى گويد:
«و اما عادت چنان بود كه در اوّل به روّيت و فكر، اختيار كارى كرده باشد و به
تكلف در آن شروع نموده تا به ممارست متواتر و فرسودگى در آن با آن كار الف گيرد و
بعد از الف تمام به سهولت بى رويت از او صادر شود تا خلقى شود او را.»(24)
در مسئله عادت ديدگاه ها متفاوت است، برخى دانشمندان غربى مانند «كانت و روسو»
نسبت به عادت نظر منفى داشته و آن را منافى با آزادى اراده انسان مى دانند.
شايد انگيزه آنان در اين اعتقاد، رد نظريه «رفتارگرايان» است كه رفتار انسان را
«شرطى» و متأثر از محيط و پاسخى در برابر عوامل محرك مى دانند و براى تعليم و تربيت
نقشى فراتر از اين تصور نمى كنند كه انسان به صورت خودكار و بدون اراده در شرايطى
معين، به كارى مبادرت كند، همانند حيوانات كه بدون شعور و اراده تحت تأثير عامل
محركى، پاسخ رفتارى مناسب از آن ها سر مى زند.(25) به طور خلاصه:
«در مكتب سلوك يا رفتار، عادت يا تمرين و تكرار عمل معينى در مقابل محرك خاصى
باعث به وجود آمدن رابطه ماشينى يا اتوماتيك ميان آن محرك و عمل است.»(26)
چنان چه ملاحظه مى كنيم در اين ديدگاه انسان فاقد اراده و انتخاب در رفتار خود
مى باشد و به طور خودكار در برابر عوامل محرك پاسخ مناسب مى دهد.
برخى دانشمندان غربى نسبت به عادت با نظر مثبت نگريسته و آن را به منزله تظاهرات
رشد مى دانند. به نظر «ديوئى» عادات جنبه اجرايى دارند و فرد را قادر مى سازند تا
از شرايط طبيعى براى هدف هاى خويش استفاده كند. از طريق عادت ها فرد محيط خود را
تحت كنترل درمى آورد.
براساس اين نظريه عادات به منزله طرز انجام كارى معين به صورت ثابت نيست; يعنى
عادات را نبايد امرى خود به خودى و فاقد جنبه عقلانى تلقى كرد. وقتى در تشكيل عادات
جنبه عقلانى نيز نفوذ داشته باشد تغيير آنها در شرايط مناسب آسان تر انجام مى گيرد.(27)
و اما فلاسفه اسلامى، در تربيت و اخلاق نقش عادت را مثبت تلقى كرده اند.
«فارابى تأكيد مى كند كه اخلاق پسنديده و اخلاق ناپسند هر دو در اثر ممارست
كسب شوند و اگر كسى را اخلاق پسنديده نباشد مى تواند در عادت آن را تحصيل كند و
عادت عبارت است از قيام به يك عمل واحد پى در پى و بسيار در زمان طولانى و اوقاتى
نزديك به هم.»(28)
نقش عادت در تربيت اسلامى
مكتب تربيتى اسلام، نسبت به عادت به صورت مشروط مى نگرد. نه آن را به طور كلى
مى پذيرد و نه مطلقاً رد مى كند. در اين ديدگاه هنگامى عادت معتبر و قابل اتكا است
كه از روى ايمان و آگاهى و انتخاب باشد. توضيح آن كه انسان داراى چند نوع كار و
فعاليت است:
1ـ افعال غريزى و خودكار كه مشترك ميان حيوان و انسان مى باشد.
2ـ افعال عادى كه از عادت و تكرار ناشى مى گردد، كه آن نيز مشترك انسان و حيوان
است.
3ـ افعال ارادى كه ويژه انسان است و از شناخت و انتخاب ناشى مى شود.
افعال ارادى دو نوع است: «انتفاعى، متعالى».
تربيت اسلامى، علاوه بر آن كه ارزش را به فعل ارادى مستند مى كند، بعد ايمانى و
متعالى به آن مى بخشد.
بدين ترتيب: آن گاه عادت در روش تربيتى اسلام معتبر است كه از روى اراده و
انتخاب باشد و به علاوه با قصد قربت و نيت خالص انجام گيرد و عمل بدون نيت ارزش
ندارد.
از سخن على بن الحسين(عليهم السلام)
است:
«لاعَمَلَ اِلاّ بِالنّيَّةِ»
(29) و با توجه
به اين اصل كه در گذشته(30) نيز بدان پرداختيم، استمرار يك عمل تا
مرحله اى كه عادت شود مورد توجه قرار مى گيرد.
على(عليه السلام)
فرمود: خود را به انجام
خوبى ها و تحمل رنج ها در كسب منافع خير عادت بده تا نفست شرافت يابد و آخرتت آباد
گردد و ستايش گرانت بسيار شوند:
«عَوِّدْ نَفْسَكَ فِعْلَ المَكارِمِ و تَحَمُّلَ اَعْباءِ
المَغارِمِ تَشْرُفْ نَفْسُكَ و تُعْمَرْ آخِرَتُك وَ يَكْثُر حامِدُوكَ»
(31)
امام باقر(عليه السلام)
فرمود:
«اَحَبُّ الاْعمالِ اِلَى اللهِ عَزَّوجَلَّ ماداوَمَ العَبْدُ
عَلَيْهِ وَ اِنْ قَلَّ»
(32)
بهترين كارها نزد خدا چيزى است كه بنده بدان مداومت كند گرچه كم باشد.
و در عين حالى كه از عادت و تكرار عمل نيك ستايش شده از آنان كه عملى را صرفاً
از روى عادت انجام مى دهند اما تناقض هاى رفتارى و ضعف هاى اخلاقى دارند توصيف
مطلوبى نشده است. امام صادق(عليه السلام)
فرمود:
به ركوع و سجود طولانى مرد ننگريد كه اين چيزى است كه بدان عادت كرده و از ترك آن
وحشت مى كند بلكه به راستگويى و امانت دارى اش بنگريد:
«لاتَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُكوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ
فَاِنَّ ذلِكَ شَئٌ اعْتادَهُ، فَلوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِكَ
وَ لكِنِ انْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَديثِهِ وَ أداءِ
اَمانَتِهِ».
(33)
به طور خلاصه: عادت در رفتار نيك، مى بايست از ملكه نفسانى نشأت گيرد كه زير
ساخت آن ايمان و اعتقاد باشد.
در مورد عادت دادن كودكان به نماز و روزه به عنوان تمرين و آمادگى قبل از تكليف،
تا هنگامى كه اين عادت صبغه ايمانى گيرد، در روايات، توصيه هايى وجود دارد.(34)
فصل هفتم:
مراحل و محيط تربيت
الف) مراحل رشد
انسان در طول زندگى مراحلى را از رشد مى پيمايد و به تناسب هر مرحله و ويژگى هاى
آن، تربيت خاصى را مى طلبد.
روان شناسان، كارشناسان تعليمو تربيت، دانشمندان علوم اجتماعى، فيزيولوژيست ها
با نگرش هاى متفاوت به تقسيمِ دوران رشد و تكامل انسان از كودكى تا كهولت
پرداخته اند. برخى كارشناسان تعليم و تربيت اين مراحل را بدين گونه ذكر كرده اند:
1ـ مرحله شيرخوارگى از تولد تا تقريباً 2 سالگى
2ـ مرحله دايگى يا پرستارى ميان 2 تا 5 سالگى
3ـ مرحله كودكستانى ميان 5 تا 7 سالگى
4ـ مرحله دبستانى ميان 7 تا 12 سالگى (پايان كودكى)
5 ـ مرحله دبيرستانى (دوره اوّل) از 12 تا 15 سالگى (آغاز نوجوانى)
6 ـ مرحله دبيرستانى (دوره دوم) از 15 تا 18 سالگى
7ـ مرحله دانشگاهى از 18 تا 22 سالگى (جوانى)
8 ـ مرحله بعد از تحصيل، دوران تشكيل خانواده.(35)
در منابع اسلامى نيز مراحل رشد و تربيت انسان در ابعاد مختلف جسمانى و روحانى و
مادى و معنوى مورد توجه قرار گرفته است. قرآن كريم مراحل آفرينش انسان را از نقطه
آغازين خلقت او يعنى هنگامى كه خاك به صورت گياه درآيد و به مواد غذايى و سپس خون و
نطفه مبدل گردد تا هنگامى كه در عالم جنين به صورت علقه و مضغه و... درآيد و آماده
افاضه روح شود، متذكر مى گردد كه طى اين مراحل، تربيت تكوينى الهى او را همراهى
مى كند و پس از ولادت به بيان سه مرحله رشد يعنى «كودكى، جوانى و بزرگ سالى»
مى پردازد كه در اين جا پاى مسئوليت تربيت انسان به ميان مى آيد:
«هُوَالَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة
ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ يُخرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ
ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيوُخاً...;
(36)
«اوست خداوندى كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه و آن گاه از علقه تا آن كه
به صورت كودكى درآورد تا به مرحله رشد برسيد و رهسپار دوران پيرى شويد.»
و در مناسبتى ديگر به بيان گرايش هاى طبيعى و غريزى انسان در مراحل مختلف رشد
پرداخته و مى فرمايد:
«أِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَيوةُ الدُّنيا لَعِبٌ وَ لَهوٌ
وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُم وَ تَكاثُرٌ فِى الاَْموالِ وَ الاَْوْلادِ ... ;
(37)
بدانيد كه زندگى دنيا، بازى، سرگرمى، آرايش، مفاخره و افزون طلبى در ثروت و
فرزندان است...»
اين ها خصلت هاى طبيعى و غريزى انسان است كه در نظام تربيت اسلامى تعديل و هدايت
مى شوند. و بديهى است كه در كنار اين ها استعدادهاى متعالى و گرايش هاى معنوى است
كه شخصيت حقيقى انسان را تشكيل مى دهد(38) و به شيوه متعال و هم آهنگ در
تربيت اسلامى مورد توجه است.
ب) مراحل تربيت
در مراحل ياد شده و براى شكل گيرى شخصيت تكامل يافته انسان، اسلام رهنمودهاى
گسترده اى دارد كه از آن جمله است: ازدواج مشروع و آداب آن، توصيه هاى دوران
باردارى، شيرخوارگى، حضانت تا رعايت موازينِ ديگر پرورشى در هريك از مراحل كه
هركدام فصلى را از تربيت اسلامى تشكيل مى دهد و در خصوص مراحل تربيت و ويژگى هاى
هريك روايات بسيارى نيز وجود دارد. از جمله پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
براى انسان تا بيست و يك سالگى سه دوره هفت ساله قائل
شده اند: دوره «آقائى» كه كودك فرمانروايى مى كند، دوره «فرمانبردارى» كه نوجوان
بايد مطيع مربيان باشد و دوره «وزارت» كه جوان مورد مشورت قرار مى گيرد:
«الوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنينَ و عَبْدٌ سَبْعَ سِنينَ وَ
وَزيرٌ سَبْعَ سِنينَ.»
(39)
با دقت در ويژگى هاى اين سه مرحله، ظرافت و جذابيت اين سخن، مشخص مى گردد.
هفت سال نخستين، مرحله «خودمدارى» است. دورانى كه كودك مى بايست آزاد باشد رشد
نمايد و مسئوليتى متوجه او نگردد. از اين رو در روايات آمده است كه: «هفت سال كودك
را براى بازى رها سازيد و...»
هفت سال دوم، مرحله پذيرش است كه نوجوان به مرحله تصميم گيرى نرسيده و زمينه
فكرى «انضمامى» دارد و به شكل دادن و كنترل و هدايت محتاج است. از اين رو اطاعت از
مربيان براى وى به طور جدى مطرح مى گردد.
هفت سال سوم، مرحله شكوفايى فكرى و «خود مديرى» است كه در اين مرحله عواملى چون
مشورت كردن و تبادل افكار مى تواند در رشد عقلى جوان نقش مؤثر ايفا كند. امام صادق(عليه
السلام)
نيز با اشاره به سه دوره هفت ساله مى فرمايد: كودك هفت سال
به بازى بپردازد و هفت سال به فراگيرى خواندن و نوشتن و هفت سال به تعليم
حلال و حرام:
«الغُلامُ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنينَ و يَتَعَلَّمُ
الْكِتابَ سَبْعَ سِنين و يَتَعَلَّم الحَلالَ وَ الحَرامَ سَبْعَ سِنين».
(40)
1ـ كودكى و تربيت
براى تربيت اين مرحله (كودكى) توصيه هايى در اسلام وجود دارد. از آن جمله:
نام گذارى و
اذان
و
اقامه گفتن،
مراقبت هاى لازم در آغاز كودكى
چون: رضاع، حضانت، بهداشت، تغذيه و
به طور
كلى
پرورش
بدنى
و عطوفت و محبت، بازى و سرگرمى، احترام به
شخصيت كودك، به كارگيرى روش كودكانه و بالاخره تربيت متناسب دينى و اخلاقى و عقلى و
عاطفى در ابعاد معنوى كه با مراجعه به متون اسلامى، وسعت و دقت توصيه هاى تربيتى
اسلام را در هريك از مراحل رشد مى توان يافت.(41) در اين جا پاره اى از
اين موارد را مى نگريم:
على (عليه السلام)
مى فرمايد: حق فرزند بر پدر
آن است كه نام نيك براى او انتخاب كند، ادب شايسته بياموزد و تعليم قرآن دهد:
«اَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ يُحَسِّنَ أَدبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ
القُرْآنَ».
(42)
امام صادق (عليه السلام)
، از قول پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
نقل فرموده:
«مَنْ لَمْ يَرحَمْ صَغيراً و لَمْ يُوَقِّرْ كَبيراً
فَلَيْسَ مِنّا;
(43)
كسى كه نسبت به كودك مهربانى نكند و براى بزرگ سال احترام قائل نشود ازما نيست.»
و نيز پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
مى فرمايد:
«أَكْرِمُوا اَوْلادَكُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَهُم يُغْفَرْ
لَكُمْ».
(44)
و نيز مى فرمايد:
«مَنْ كان عِندَهُ صَبِىٌّ فَلَيتصابَّ لَهُ;
(45)
كسى كه با كودك معاشر است بايد با او روش كودكانه پيش گيرد.»
و اميرالمؤمنين (عليه السلام)
از تعليم شنا و
تيراندازى به فرزندان سخن گفته اند:
«عَلِّمُوا أوْلادَكُمُ
السَّباحَةَ وَ الرِّمايَةَ».
(46)
سيره رهبران دين نيز مشتمل بر شواهد عينى از رفتار عطوفت آميز و هدايت گر با كودكان است. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
كودكان را مورد تفقد قرار مى داده و به آنان سلام مى كردند و محبت مى نمودند. على(عليه
السلام)
همان گونه كه درباره ايتام توصيه مى فرمود:
«اَلله اَلله فى الاَْيْتامِ فَلاتُغِبُّوا اَفْواهَهُمْ وَلايَضِيعُوا
بِحَضْرَتِكُمْ;
(47) «خدا را خدا را، نسبت به يتيمان مبادا گهگاه
گرسنه بمانند و در نظر شما تحقير شوند.» در عمل نيز با كودكان بى سرپرست مى نشست و
با آنان زبان كودكانه مى گشود و آن ها را با بازى سرگرم مى ساخت تا از عقده هاى
روحى آنان كاسته شود.
اهميت تربيت در كودكى
سال هاى نخستينِ عمر مناسب ترين موقعيت براى تربيت است، زيرا فطرت دست نخورده و
زمينه پذيرش كاملا مساعد است. در اين مرحله مسئوليت تربيت و مراقبت هاى رفتارى، بيش
از هركس برعهده پدر و مادر است. قرآن كريم با اشاره به اين مطلب مى فرمايد:
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ
اَهْلِيكُم ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ...»
(48)كه
در روايات به امر و نهى تفسير شده است و اوليا بايد اهل و فرزندان خود را از آن چه
سرانجامش آتش دوزخ است حفظ و حراست كنند و در تعليم و تربيت آنان بكوشند و معلم و
مربى صالح برگزينند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام)
مى فرمايد: بهترين
ميراث پدران براى فرزندانشان ادب است:
«خَيْرُ ما وَرَّثَ
الآباءُ الاَْبْناءَ الاْدَبُ».
(49)
امام حسين(عليه السلام)
يكى از كودكان خود را
نزد معلم فرستاد، همين كه كودك «سوره حمد» را فراگرفت و آن را نزد پدر خواند، امام(عليه
السلام)
به عنوان تشويق از معلم جوائز گران بهايى به وى داده و فرمودند: در
برابر آن چه معلم به فرزند من آموخته، كارى درخور انجام نداده ام.
پرورش فطرت ايمانى و اخلاقى كودكان
در اين مرحله، پرورش فطرت ايمانى و اخلاقى، از اهميت بسيارى برخوردار است. زيرا
بساطت، سادگى و عصمت كودكانه با زمينه فطرى كه دارد، در سازندگى آتيه او نقش حساسى ايفا مى كند.
امام صادق(عليه السلام)
مى فرمايد: حضرت موسى(عليه
السلام)
در مناجات با پروردگار عرض كرد: بهترين اعمال كدام است؟ خداوند خطاب
فرمود: «محبت به كودكان، زيرا آنان بر فطرت توحيد آفريده شده اند.»(50)
در اسلام براى دوران كودكى و نوجوانى و قبل از بلوغ به عبادات تمرينى توصيه شده
است تا كودكان با آداب و شرايع و اخلاق و تعهدپذيرى آشنا گردند و در مرحله تكليف
دچار مشكل نباشند.
امام صادق(عليه السلام)
فرمود:
«اِنّا نَأمُرُ صِبيانَنا بِالصَّلوة اِذا كانُوا بَنِى
خَمْسَ سِنينَ فَمُرُوا صِبْيانَكُم بِالصَّلوةِ اِذا كانُوا أبْناءَ سَبْعَ
سِنينَ;
(51)
ما فرزندانمان را در پنج سالگى به نماز وامى داريم، اما شما در هفت سالگى آن ها
را امر به نماز كنيد. و نيز فرمود: «پيش از آن كه منحرفين به سراغ فرزندان شما
بيايند، حديث ما را براى آنان باز گوييد:
«بادِرُوا
اَحْداثَكُم بِالْحَدِيثِ قَبْلَ اَنْ يَسْبِقَكُمْ اِلَيْهِم المُرْجِئَةُ».
(52)
پرورش فطرت توحيدى، از ديد فلاسفه و دانشمندان نيز پوشيده نمانده است. دكتر كارل
در اين باره مى نويسد:
«براى كودكان سخن از الهيات گفتن بى فايده است ولى بايستى بر وفق اندرز كانت از
آغاز زندگى، خداوند را چون پدرى مهربان، توانا و نامريى به ايشان معرفى كرد كه
مشمول عنايات او هستند و مى توانند با نيايش به سوى او رو كنند. واقع ترين طريقه
ستايش خداوندى تمكين از اراده اوست و اراده خداوندى بر اين جارى است كه زندگى كودك
نيز چون بالغ مشى صحيح داشته باشد.»(53)
2ـ نوجوانى و تربيت
نوجوانى مرحله اى از رشد و بلوغ است كه با تحولاتى در جسم و روان همراه مى باشد.
روان شناسان و مربيان براى اين مرحله سه ويژگى ذكر كرده اند:
1ـ خود مديرى و خودكفائى;
2ـ توان قضاوت و تشخيص خوب و بد و بايد و نبايد;
3ـ توان اراده و قصد.(54)
در اين مرحله غرائز و احساسات رو به اوج گيرى اند، قوا و استعدادها به جنب و جوش
مى آيند، عقل در آستان رشد نسبى است. تضاد ميان هيجان هاى عاطفى و غريزى خواسته ها
و تجمل و شخصيت از يك سو و گرايش هاى عقلى و علمى و انتظارات و مسئوليت هاى اجتماعى
از سوى ديگر، مرحله جديدى را پيش روى نوجوان مى گشايد. روح استقلال طلبى،
تصميم گيرى و كاوش گرى از ويژگى هاى اين مرحله است كه آن را «خود مديرى»
ناميده اند، نوجوان مى خواهد روى پاى خود بايستد، از حالت كودكان و دنباله روى به
در آيد، به تقليد بسنده نكند و براى علامت سؤال هايى كه در ذهن دارد، پاسخى
قانع كننده بيابد، همچنين خطر هيجان هاى غريزى و سقوط اخلاقى و تصميم گيرى هاى حاد
و تأثيرپذيرى و خطر انحراف از ويژگى هايى است كه با بلوغ رخ مى نمايد. لذا مى توان
تربيت اين دوره را يكى از دشوارترين و در عين حال ظريف ترين مراحل تربيت به شمار
آورد.
پرورش عقل و ادراك، نظارت بر اخلاق و رفتار، كنترل و هدايت غرايز و پاسخ گويى
مناسب به احساسات و خواسته هاى روانى و بدنى نوجوان، مهارت هاى خاصى را مى طلبد.
كتاب و مدرسه، فيلم و سينما، راديو و تلويزيون، قصه و داستان و به طور كلى عوامل
شكل دهنده فكرى و روحى و محيط هاى تربيتى اجتماعى در اين مرحله فوق العاده حساس و
سرنوشت سازاند.
چيزى كه بر مشكل تربيتى نوجوان مى افزايد آسيب هاى اخلاقى است كه از فضاى فرهنگى
و اجتماعى دامن گير نسل نو شده است و جوامع انسانى، به ويژه كشورهاى پيشرفته را با
دشوارى هاى جدى رو به رو ساخته است.
تضاد و تنش ميان پيشرفت هاى علمى و تمدن جديد و فطرت اخلاقى، در عصر كنونى چيزى
است كه در گفتار تحليل گران غربى به طور گسترده ديده مى شود.
«پيرى» ارزش هاى اخلاقى را در دگرگونى اجتماعى فرد و آينده نوع انسانى و تمدن
كنونى بيان كرده، تأكيد مى كند كه در عصر ما، نوجوان در عالمى زندگى مى كند كه
حقايق علمى ظاهراً تباين و مخالفت شديدى با ارزش هاى اخلاقى دارند. از اين رو فرد
مى كوشد كه در ميان عقلى كه عاطفه او را خشكانده و عاطفه اى كه از عقل او عقب
افتاده است نزديكى برقرار سازد. در روش ها و مسلك هاى خود پىِ فرهنگ و تمدنى
مى گردد كه عقل او را تقريباً به درجه عالى و نهايتش برساند و به عيش و عشرت زير
سايه تحول مادى جديد بپردازد. در حالى كه اخلاق او را به اين پايه علمى نمى رساند و
امور جهان هرگز رو به راه نخواهد شد مگر هنگامى كه شخص احتياج خود را به پيشرفت
اخلاقى جهانى دريابد همان طور كه احتياج به پيشرفت علمى را درك مى كند.(55)
و همين هاست كه نظام هاى تربيتى جديد را زير سؤال برده و سرنوشت نسل بشر را با
بحران رو به رو ساخته است و اين خود تأكيد ديگرى بر ضرورت رجعت به دين و پيروى از
راه انبياء است كه چهره كامل و زنده آن در مكتب تربيتى اسلام تبلور دارد.
پىنوشتها:
1. نهج البلاغه ، حكمت 193، ص 394.
2. اصول كافى ، ج 2، ص 86 باب الاقتصاد فى العباده.
3. همان ، ص 43، باب درجات الايمان.
4. امام عسكرى(عليه السلام) : من وعظ اخاه سراً فقد زانه و من وعظه علانية فقد
شانه. (تحف العقول ، ص 489)
5. نهج البلاغه ، حكمت 91، صص 375 ـ 374.
6. صحيفه نور ، ج 17، ص 221.
7. سوره لقمان، آيه 17.
8. نهج البلاغه ، نامه 31، ص 297.
9. سوره طه، آيه 44.
10. تحف العقول ، ص 47.
11. صحيفه نور ، ج 17، ص 221.
12. سوره انعام، آيه 160.
13. نهج البلاغه ، حكمت 59، ص 370.
14. همان ، حكمت 90، ص 374.
15. صحيفه نور ، ج 18، ص 153.
16. نهج البلاغه ، نامه 53، ص 328.
17. سوره آل عمران، آيه 104.
18. فروع كافى ، ج 5، صص 57 - 56.
19. فروع كافى ، ج 5، ص 59.
20. وسائل الشيعه ، ج 11، ص 30.
21. فروع كافى ، ج 5، ص 59.
22. سوره انفال، آيه 39.
23. سوره بقره، آيه 179.
24. اخلاق ناصرى ، ص 101.
25. نظريه پاولوف دانشمند روسى، در مورد شرطى بودن تربيت كه نخستين بار روى سگ
آزمايش شد معروف است كه بعدها توسط برخى مربيان تعقيب و مورد مطالعه و استفاده قرار
گرفت.
26. دكتر شريعتمدارى، روانشناسى تربيتى ، ص 44.
27. دكتر على شريعتمدارى، فلسفه ، ص 153.
28. حناالفاخورى، تاريخ فلسفه در جهان اسلامى ، ص 432.
29. اصول كافى ، ج 2، ص 85.
30. در بحث «اصول تربيتى اسلام».
31. تصنيف غرر ، ص 231.
32. اصول كافى ، ج 2، ص 82.
33. اصول كافى ، ج 2، ص 105.
34. سنن النبى ، ص 158.
35. دكتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد ، صص 25 - 21.
36. سوره غافر، آيه 67.
37. سوره حديد، آيه 20.
علامه طباطبائى، از قول شيخ بهائى آورده كه پنج مطلب ياد شده در آيه كريمه به پنج
مرحله سال هاى عمر انسان مربوط است. بدين ترتيب: «لعب» براى دوران كودكى، «لهو»
دوران نوجوانى، «زينت» دوران جوانى، «تفاخر» دوران بزرگ سالى، «تكاثر» دوران پيرى.
(الميزان ، ج 19، ص 164).
38. در مباحث گذشته اين ويژگى به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.
39. وسائل الشيعه ، ج 15، ص 194 و مكارم الاخلاق ، ص 15.
40. وسائل الشيعه ، ج 15، ص 194.
41. ر.ك: وسائل الشيعه ، ج 15 ابواب احكام الاولاد.
42. نهج البلاغه ، حكمت 399، ص 433 و حق پدر بر فرزند اين است كه او را فرمان برد جز
در معاصى الهى.
43. مصباح الشريعه ، ص 69.
44. مكارم الاخلاق ، ص 225 و وسائل الشيعه ، ج 15، ص 195.
45. وسائل الشيعه ، ج 15، ص 203.
46. همان ، ص 194.
47. نهج البلاغه ، نامه 47، ص 321.
48. سوره تحريم، آيه 6.
49. تصنيف غررالحكم ، ص 407.
50. بحارالانوار ، ج 104، ص 97.
51. سنن النبى ، ص 157.
52. وسائل الشيعه ، ج 15، ص 196.
53. راه و رسم زندگى ، ص 169.
54. دكتر مظلومى، با تربيت مكتبى آشنا شويم ، ص 10.
55. دكتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد ، ص 354.