3ـ جوان و تربيت پذيرى
يكى از ويژگى هاى دوره جوانى، برخورد منطقى با قضايا است. در اين مرحله، ضمن
آن كه قوا و غرايز از شور و هيجان برخوردارند، جوان منطقى تر با قضايا برخورد
مى كند، به مرشد و مربى بيشتر احساس نياز مى نمايد و مى كوشد شخصيت علمى و فكرى خود
را بالا برد و براى خود الگويى بيابد.
از اين رو، در برنامه هاى تربيتى اسلام، به جوانان عنايت بسيار شده و استفاده
صحيح از زمينه هاى فطرى، ايمانى، عقلى و عاطفى آنان، مورد توجه قرار گرفته است.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
فرمود: پنج
چيز را غنيمت شماريد پيش از آن كه از دست برود. يكى از اين پنج چيز جوانى است:
«وَ شَبابَكَ قَبْلَ هِرَمِكَ».
همچنين مى فرمايد: چيزى
نزد خدا پسنديده تر از جوان توبه كار نيست:
«ما ِمْن شَئ
اَحَبُّ اِلَى اللهِ مِنْ شابٍّ تائِب».
(1)
على (عليه السلام)
در نامه تربيتى خود به فرزندش
امام حسن (عليه السلام)
مى نويسد: «دل جوان همچون
زمين ناكشته است، هرچه در آن افكنند بپذيرد. پس به ادب آموختنت پرداختم پيش از
آن كه دلت سخت شود و خِرَدت هوايى ديگر گيرد تا با رأى قاطع روى به كارى آرى و از
آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره بردارى»
«و اِنّما قَلْبُ الحَدَثِ كَالاَرْضِ الْخالِيَةِ ما
أُلْقِىَ فِيها مِنْ شَئ شَئ قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُكَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ اَنْ
يَقسُوَ قَلْبُكَ و يَشْتَغِلَ لُبُّكَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأيِكَ مِنَ
الاَْمْرِ ما قَدْ كَفاكَ اَهْلُ التَّجارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ».
(2)
امام باقر(عليه السلام)
فرمود: اگر جوانى از
جوانان شيعه را كه به فقه آشنا نيست نزد من آرند به تأديب وى خواهم پرداخت:
«لَوْأُتيتُ بِشابٍّ مِنْ شَبابِ الشّيعَةِ لايَتَفَقُّه
لاََدَّبتُه».
(3)
امام صادق(عليه السلام)
به يكى از ياران خود به
نام «احول» فرمود: مردم كوفه از اين امر (ولايت) چگونه استقبال مى كنند؟ پاسخ داد:
خيلى كم. فرمود:
«عَلَيْكَ بِالاْحْداثِ»
و در روايت
ديگر:
«عَلَيْكَ بِالاْحْداثِ فَاِنَّهُم اَسْرَعُ اِلَى كُلِّ
خَيْر».
(4)
بر تو باد به جوانان، چراكه آنان نسبت به هر كار نيكى شتاب بيشترى دارند.
امام كاظم(عليه السلام)
فرمود:
«مَنْ تَعَلَّمَ فِى شَبابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فى
الحَجَر;
(5)
آموختن در جوانى، مانند نقش در سنگ پابرجا است.»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
مسئوليت هاىِ
ارشادى، آموزشى و اجرايى را به جوانان مى داد و از نيروهاى مؤمن و پرتلاش در جهت
ترويج و توسعه اسلام و اداره جامعه اسلامى يارى مى جست.
«مصعب ابن عمير» را كه جوانى شايسته بود جهت ترويج اسلام به مدينه فرستاد تا
قرآن و تعاليم دين را به مردم بياموزد و او از عهده اين مسئوليت به خوبى برآمد.
«معاذبن جبل» را براى تعليم و تربيت مردم مكه مأمور ساخت. «اسامة بن زيد» را به
فرماندهى سپاه عظيم اسلام در جنگ با روميان گماشت و همگان را به اطاعت وى مأمور
ساخت.
حضرت امام ـ رضوان الله عليه ـ با توجه به نقش سازنده جوانان در نظام اجتماعى و
ضرورت تربيت و خودسازى در اين دوران مى فرمايند:
«قلب جوان لطيف و ملكوتى است و انگيزه هاى فساد در آن ضعيف مى باشد، ليكن هرچه
سن بالا رود ريشه گناه در قلب قوى تر و محكم تر مى گردد تا جايى كه كندن آن از دل
ممكن نيست. چنان كه در روايت است قلب انسان ابتدا مانند آينه صاف و نورانى است و هر
گناهى كه از انسان سربزند يك نقطه سياه در آن ظاهر مى گردد و هرچه گناه بيشتر شود
نقطه هاى سياه بر روى قلب فزونى مى يابد تا جايى كه قلب را سياه كند.»(6)
به طور خلاصه: نظام تربيتى اسلام نسبت به جوانان و تربيت آنان اهتمام فراوان
ورزيده و استفاده كامل و صحيح از زمينه هاى مساعد روانى و صفاى نفس و قواى جوانى را
مورد تأكيد قرار داده است.
4ـ تربيت بزرگسالان
در تعليم و تربيت جديد، معمولا از كودكى و نوجوانى و جوانى سخن مى گويند و
تربيتِ بزرگ سالان كمتر عنوان مى شود. حال با پذيرش اين مطلب كه دوران كودكى و
نوجوانى و جوانى مساعدترين دوره تربيت مى باشد، اما بايد توجه داشت كه اسلام تمام
دوران عمر را عرصه گاه تعليم و تربيت و تهذيب اخلاق مى داند و به انسان اجازه
نمى دهد در راه رشد و تكامل لحظه اى را از دست دهد و با روح يأس، تسليم عوامل و
شرايط گمراه كننده باشد.(7)
از اين رو راهبردهاى تربيتى اسلام به مقطعى خاص منحصر نيست بلكه تمام مراحل
زندگى انسان را شامل است; مثلا: تكاليف شرعى به ويژه نماز كه عامل مهمى در خودسازى
مى باشد تا پايان عمر با انسان ملازم است.
هرچند تربيت در بزرگسالى مشكل تر از گذشته است اما در هرحال باب تربيت و
انسان سازى هيچ گاه بسته نيست. همان گونه كه پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
به تربيت نسلى پرداختند كه در جهل و خرافه، شركِ جاهليت
ريشه كرده بود اما از همين مردم امتى شايسته و چهره هايى برجسته تربيت نمودند.
البته در اين دوران انسان بيش از آن كه چشم به راه مربيان بنشيند مى بايست خود
مربى خود باشد و از واعظ درونى بيش از واعظ بيرونى بهره گيرد.
ج) محيط تربيت
محيط به طور كلى به همه اوضاع و شرايط و عوامل خارجى گفته مى شود كه در رشد و
تكامل يا رفتار موجود زنده تأثير مى كند.(8)
كارشناسان تربيتى براى رشد و تكامل انسان در ابعاد مختلف بدنى، روانى، عقلى،
عاطفى و اجتماعى عواملى را مؤثر مى دانند كه مهم ترين آن ها عبارت اند از:
1ـ وراثت كه منظور از آن انتقال صفات يا خصايص از والدين و اجداد به فرزندان
است.
2ـ تكوين و چگونگى آفرينش عضوى، مخصوصاً غده هاى درون ريز كه مواد مترشح آنها
«هورمون ها» در تمام قسمت هاى مختلف بدن اثر مى گذارد.
3ـ غذا كه رشد و نمو ساختمان سلول ها و ذخيره انرژى موجود زنده براى فعاليت هاى
فعلى و آينده اش همگى بر آن مبتنى است.
4ـ محيط اجتماعى كه از روز تولد، بر فرد مسلط و حاكم است و با مادر شروع مى شود
و به تدريج به شكل روابط اجتماعى گسترده درمى آيد».(9)
گرچه در اصطلاح مربيان، محيط شامل: محيط مستقيم، غيرمستقيم، محيط داخلى (بدن)،
محيط طبيعى، محيط خارجى يا اجتماعى، محيط نزديك و محيط دور مى شود. اما مقصود ما در
اين جا «محيط اجتماعى» است كه از روابط انسان ها با يكديگر و عوامل ساخته دست آن ها
پديد مى آيد و از دامن مادر و پدر آغاز مى گردد و تا محيط هاى آموزشى و ارتباطات
اجتماعى گسترش مى يابد: (خانه، مدرسه و جامعه).
1ـ محيط خانه
پيش از آن كه كودك به مدرسه و جامعه گام نهند، سر و كارش با خانه و اهل خانه به
ويژه والدين است و هر آن چه در اين محيط پيش چشم كودك مى گذرد در شكل دادن اخلاق و
روحيات او مؤثر واقع مى شود و به ويژه الگوهاى رفتارى يكى از عوامل مؤثر تربيتى فرزندان به شمار مى آيد.
از اين رو پاك سازى محيط خانه از بدآموزى هاى رفتارى و اخلاقى و ارائه الگوهاى
شايسته از مسئوليت هاى جدى والدين است. (در گذشته پاره اى از روايات اين باب را
ملاحظه كرديم).
حضرت امام با اشاره به تأثير محيط خانه به ويژه نقش مادر در سرنوشت فرزند
مى فرمايند: «دامن مادر بزرگ ترين مدرسه اى است كه بچه در آن جا تربيت مى شود.
آن چه بچه از مادر مى شنود غير از آن چيزى است كه از معلم مى شنود. بچه از مادر
بهتر مى شنود تا معلم، در دامان مادر بهتر تربيت مى شود تا در جوار پدر تا در جوار
معلم.»(10)
در اين مدرسه و در دامن پدر و مادر است كه انسان شكل اوليه ادب و اخلاق را
مى آموزد كه براى هميشه در جان او نقش مى بندد.
علاوه بر مسئوليت پدر و مادر در محيط خانه، كنترل هاى لازم در معاشرت هاى
اجتماعى آنان در خارج خانه نيز از اهميت بسيارى برخوردار است.
حضرت امام، با توجه به توطئه هاى فرهنگى و اخلاقى و فكرى دشمنان اسلامى و ميهن
اسلامى در پيام تاريخى خود خاطرنشان ساختند:
«امروز بايد پدران و مادران مواظب رفتار فرزندان خويش باشند كه در صورت مشاهده
حركات غيرعادى آنان را نصيحت كنند تا گول منافقين و منحرفين را نخورند كه در اين
صورت سعادت دنيوى و اخروى آنان تباه مى گردد.»(11)
2ـ محيط هاى آموزشى
پس از آن كه كودك از محيط خانه به محيط آموزشى گام نهاد، شرايط جديدى براى او
پيش مى آيد. كتاب و برنامه آموزشى، ارتباط با معلم و مربى، همكلاس و شرايط ديگر
فضاى آموزشى نقش فعال و مؤثرى را در شكل دادن افكار و روحيات او ايفا مى كند. از
اين رو معلم را پدر دوم خوانده اند كه دانش آموز شخصيت معنوى خود را از وى مى گيرد.
همچنان كه در مراحل ديگر آموزشى نيز اين شكل گيرى ادامه دارد. لذا نقش فرهنگ و آموزش و پرورش در تربيت و تكامل انسان فوق العاده حساس و سرنوشت ساز است و به
فرموده حضرت امام(قدس سره)
:
«مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل كشور است، اگر مشكلات فرهنگى و
آموزشى به صورتى كه مصالح كشور اقتضا مى كند حل شود ديگر مسائل به آسانى حل
مى گردد.
ما بايد سال هاىِ طولانى زحمت و مشقت بكشيم تا از فطرت ثانى خود متحول شويم و
خود را بيابيم و روى پاى خود بايستيم و مستقل گرديم و ديگر احتياجى به شرق و غرب
نداشته باشيم و بايد از همان بچه ها شروع كنيم و تنها مقصدمان تحول انسان غربى به
انسانى اسلامى باشد. تمام وابستگان و انگل هاى خارجى زائيده شده از اين دانشگاه
غربى بوده است.»(12)
همچنين حضرت امام در مسئله پاك سازى محيط هاى آموزشى از عوامل ناصالح مى فرمايد:
«اكنون بر دانش آموزان و دانشجويان عزيز و اساتيد و معلمان متعهد است كه با تمام
توان و قدرت در شناسايى عوامل فساد كوشش كنند و محيط آموزش و پرورش را از لوث وجود
آنان پاك نمايند و گمان نشود كه اين نفوذ فقط براى انحراف دانشگاه هاست كه منحرفين
و منافقين براى نفوذ در دبيرستان ها بلكه دبستان ها اهميت بيشترى قائل اند تا
جوانان را براى انحراف دانشگاه ها مهيا كنند.»(13)
و در وصيت نامه سياسى ـ الهى خود اشاره مى كنند:
«بايد ملت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آن چه به ايران و اسلام ضربه مهلك
زده است قسمت عمده اش از دانشگاه ها بوده است. اگر دانشگاه و مراكز تعليم و تربيت
ديگر با برنامه هاى اسلامى و ملى در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت
كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از
آن آمريكا و شوروى فرو نمى رفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب كن بر ملت محروم
غارت زده تحميل نمى شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ايران باز نمى شد و هرگز ذخائر
ايران و طلاى سياه اين ملت رنج ديده در جيب قدرت هاى خارجى ريخته نمى شد و هرگز دودمان پهلوى
و وابسته هاى به آن اموال ملت را نمى توانستند به غارت برند...»
3ـ محيط اجتماعى
انسان و محيط بر يكديگر تأثير متقابل دارند، همان گونه كه انسان محيط اجتماعى را
مى سازد، همچنين از آن تأثير مى پذيرد. افكار و اخلاق عمومى، ساختار اجتماعى
دوستان، شهروندان، عادات و سنت ها، ارتباطات و تبليغات، فرهنگ و هنر، سياست و
اقتصاد و ديگر عواملى كه محيط اجتماعى را شكل مى دهد، از عوامل و زمينه هايى است كه
در شكل گيرى تربيت و اخلاق فرد نقش مؤثر دارد.
على(عليه السلام)
اين عوامل را تحت عنوان
«زمان» آورده و مى فرمايد:
«النَّاسُ بِزَمانِهِم اَشْبَهُ مِنْهُم بِآبائهِمْ;
(14)
مردم به زمانشان شبيه ترند تا به پدرانشان».
از اين رو سالم سازى شرايط اجتماعى و تبليغات سالم، فيلم و هنر سازنده از طريق
رسانه ها و سيستم اقتصادى و نظام سياسى شايسته در تربيت و اخلاق نقش آفرين است.
بر سياست گذاران اجتماعى و برنامه ريزان آموزشى و دست اندركاران امور تربيتى است
كه در ساختن محيطى سالم تلاش كنند و با آن چه سلامت محيط را به مخاطره مى افكند به
مقابله برخيزند و زمينه رشد و تكامل افراد را فراهم سازند.
قرآن كريم با بيان مسئوليت كارگزاران و مسئولان جامعه، اقامه نماز، زكات و
نيكوكارى و امر به معروف و نهى از منكر را مورد توجه قرار مى دهد:
«الَّذينَ اِنْ مَّكَّنَّاهُمْ فِى الاَْرْضِ
أقامُواالصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّكوةَ و أَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ
المُنْكَرِ...;
(15)
آنان كه اگر در زمين مكانت شان داديم نماز را به پا دارند و زكات را ادا كنند و
به نيكى فرمان دهند و از زشتى بازدارند.»
فصل هشتم:
ويژگى هاى تربيت اسلامى
هر مكتب تربيتى داراى ويژگى هايى است. اين ويژگى ها را در مبانى، اصول، اهداف،
منابع، شيوه ها و ابزارها و ساير عوامل مؤثر در تربيت مى توان يافت.
همچنان كه موفقيت يك مكتب تربيتى نيز به اين ويژگى ها و عوامل مؤثر ديگرى چون
مربى، متربى، محيط تربيت و ساير شرايط وابسته است، كه در خلال بحث هاى كتاب آمده
است، حال ذيل عنوان ويژگى هاى تربيت اسلامى چند مطلب عمده را كه خلاصه اى از مباحث
پيشين است، خاطرنشان مى سازيم.
1ـ منبع وحى
از ويژگى هاى نظام تربيتى اسلام منبع و مأخذى است كه محتواى آن را تشكيل مى دهد
و خاستگاه آن منبع وحى و الهام الهى است كه در كتاب آسمانى تبلور دارد و همسو با
كتاب تكوين ـ يعنى فطرت است ـ و از مصدر غيبت به وسيله امين وحى بر پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
نازل شده و سنت و سيره مفسر و مبين آن مى باشد.
«الر كِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ
الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإِذنِ رَبِّهِم اِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ».
(16)
على (عليه السلام)
درباره نقش قرآن مى فرمايد:
اين قرآن نصيحت كننده اى امين است كه غش و دغل نمى كند و هدايت گرى كه گمراه نمى سازد و پيام آورى كه دروغ نمى گويد:
«اِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَالنَّاصِحُ الَّذى لايَغُشُّ وَ
الْهادِى الَّذى لايُضِلُّ وَ الُمحَدِّثُ الَّذِى لايَكْذِب».
(17)
با اين ويژگى تربيت اسلامى از اتقان و استحكام و جامعيت برخوردار است، زيرا
سرچشمه آن، حكمت و لطف خداوندى است كه فياض مطلق از بندگان دريغ نكرده و با
احاطه اى كه به ابعاد وجود انسان دارد، آن چه را كه مصالح فردى و اجتماعى و دنيوى و
آخروى بشر بدان وابسته است و لازمه خير و سعادت واقعى اوست با برنامه ريزى مناسب و
طرح جامع در اختيارش نهاده و در آيينِ جاودانه اسلام به كامل ترين صورت تبيين
فرموده كه نظير آن را در هيچ يك از مكاتب و حتى شرايع نمى توان يافت.
حضرت امام اين مطلب را به شيوه استدلالىو براساس «قاعده لطف»چنين بيان مى كند:
«و ببايد دانست كه از براى نفوس صحت و مرض و صلاح و فساد و سعادت و شقاوتى است
كه پى بردن به طرق آن و دقايق مصالح و مفاسد براى احدى جز ذات مقدس حق ممكن نيست.
ناچار در نظام اتّم كه احسن نظام است (و قبل از اين معلوم شد كه مُنَظِّمِ آن حكيم
على الاطلاق است و واقف بر همه امور است) تعليمِ طريق سعادت و شقاوت و هدايت راه
صلاح و فساد و اعلام طريق عروج نفوس، ممتنع است اهمال شود، زيرا كه اهمال آن يا نقص
در علم لازم آيد يا نقص در قدرت يا بخل و ظلم»(18) و ذات بى چونِ الهى
منزه از آن هاست.
2ـ اسوه هاى الهى
مكتبِ تربيتى اسلام مزيت ديگرى دارد كه ساير مكتب ها فاقد آنند و آن عبارت است
از: اسوه هاى الهى و چهره هاى علم و عصمت كه با نفوس قدسى و در سايه هدايت الهى و
تأييد ربانى با زبان و عمل به هدايت مردم پرداخته اند و همان گونه كه از حديث
«ثقلين»(19)مستفاد مى گردد، آن ها از قرآن انفكاك ناپذيرند و قرآن از
آن ها جداشدنى نيست و آن ها معلم و مفسرِ قرآن و كتاب ناطق و تجسم عينى مكتب تربيتى
اسلام مى باشند و گفتار و رفتارشان به عنوان منبع و مأخذ و الگوى انسان سازى مطرح است و منابع روايى با
غناى بى نظير خود پس از قرآن، نمايانگر آن مى باشد.
حضرت امام، درباره نهج البلاغه كه رشحه اى از چشمه سار باب مدينه علم، على(عليه
السلام)
است، چنين مى فرمايد:
«و اما كتاب نهج البلاغه كه نازله روح اوست براى تعليم و تربيت خفتگان در بستر
منيّت و در حجاب خودخواهى، خود معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و
اجتماعى و مجموعه اى است داراى ابعادى به اندازه ابعاد يك انسان و يك جامعه بزرگ
انسانى از زمان صدور آن تا هرچه تاريخ به پيش رود و هرچه جامعه ها به وجود آيد و
دولت ها و ملت ها متحقق بشوند.»
3ـ برنامه عملى مناسب
از عوامل موفقيت تربيت ارائه راه و روشها و برنامه هايى است كه در تحقق يافتن
اهداف تربيت ايفاى نقش مى كند. طرح و برنامه اى كه در اسلام براى تعليم و تربيت و
رشد و تكامل انسان ارائه مى شود، برنامه اى است دقيق و جامع و عملى و عينى كه
آفريدگار جهان براى وى تنظيم كرده است و پيام آوران خدا مُبلغ و مجرى آنند.
راهبردهايى كه اسلام براى انسان سازى ارائه داده چنان كه قبلا ديديم، در ميدان
عمل و آزمون، قرينِ موفقيت بوده و انسان هاى بى شمارى را به كمال و والايى رسانيده
است و مى تواند براى بشريت ره توشه سعادت باشد.
نظام تربيتى با فرض واقع بينانه بودن هرگاه فاقد برنامه عملى و ضمانت اجرايى
باشد، در ميدان عمل ناكام خواهد ماند، به ويژه در مسائلى كه با عواطف و اميال انسان
سروكار دارد و در نتيجه به كشمكش و تضاد درونى كشيده مى شود. پشتوانه نظام تربيتى
اسلام، ايمان و حب خدا و عامل خوف و رجا و عمل صالح است كه مؤمن از روى معرفت و عشق
به حق و كوشش در طلب رضا و تقرب او انجام مى دهد و در اين ميان عبادات از نقش مداوم
و مؤثرى در تكميل و تهذيب نفوس برخوردارند به ويژه نماز با فلسفه ذكر خدا كه يك
تكليف مستمر در ساعات شبانه روزى مادام العمر مؤمن است به عنوان سرچشمه معنويت و
تغذيه روح و عامل بازدارنده از گناه قابل ذكر مى باشد كه نيرومندترين ضامن
اخلاقى است.
اين ويژگى را در هيچ يك از مكاتب تربيتى رايج نمى توان يافت، زيرا تنها
مؤمنان اند كه به خدا عشق مىورزند و از كيفر او بيمناك اند و در برابر اوامر او سر
فرود مى آورند.
4ـ تعبد و تسليم
در برنامه هاى تربيتى پاى تعبد و تسليم به ميان مى آيد، زيرا انسان از راز هستى
و پى آمد اعمال همواره و به طور كامل آگاه نيست و همانند بيمارى كه براى بازيافتن
سلامت خويش به حكم ضرورت تسليم طبيب مى شود و از راز دارو و درمان بى خبر است، در
مسائل تربيتى نيز مى بايست سخن مربى را بپذيرد. بديهى است كه انقيادِ كامل و تعبد
محض جز در برابر اوامر و نواهى الهى معقول و عملى نيست و انسان نمى تواند بدون قيد
و شرط زمام خويش را به دست افرادى بسپارد، بدون اين كه آن ها را با منبعى مطمئن و
مصون از خطا مرتبط بداند. اما مؤمن با اعتقاد به حكمت و علم خداوند و يقين به صدق و
امانت پيام آوران او، خود را تسليم فرامين حق مى كند و به فلاح و رستگارى اطمينان
دارد:
«اِنَّما كانَ قَوْلَ المُؤمِنينَ اِذا دُعُوا اِلَى اللهِ
وَ رَسوُلِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُم اَنْ يَقوُلُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ
أُولئِكَ هُمُ المُفلِحوُنَ».
(20)
اين ايمان و اطمينان تا بدان جا پيش مى رود كه حتى اگر دستور كشتن و كشته شدن
بدو دهند، همانند مسئله جهاد و شهادت ـ برخلاف تمايل نفسانى خود ـ آن را با آغوش
باز مى پذيرد و شهادت را فوز عظيم مى داند. بديهى است كه در مسائل تربيتى و اخلاقى
و حلال و حرام الهى، كه اين تعبد و تسليم سهل تر خواهد بود، مؤمن هرگز چون و چرا
نخواهد كرد:
«عَسى اَنْ تَكْرَهُوا شَيأً وَ هُوَ
خَيرٌ لَّكُمْ».
(21)
5 ـ جهانشمول بودن
تعليم و تربيت اسلامى محدود به عصر و نسلى نيست بلكه كل بشريت را در همه اقطار و
اعصار و با شرايط مختلف جغرافيايى، فرهنگى و اجتماعى دربرمى گيرد و هيچ گونه تبعيضى را نمى پذيرد و پيامبر اكرم(صلى الله عليه
وآله)
«نَذيراً لِلْبَشَر»
و
«رَحمةً لِلْعالَمينَ»
است و احكام نورانى اسلام تا
پايان حيات انسان در زمين به قوت خود باقى است و توان اداره انسان را دارد.
6 ـ هدف بودن انسان
در تربيت اسلامى، انسان با هويت انسانى هدف است و كمال او مقصد تربيت مى باشد (و
نه چيز ديگر)، بعثت انبياء و نزول كتب آسمانى و احكام و شرايع و تكليف و بندگى تنها
به منظور انسان سازى است و قرب الهى يا پرستش كه قبلا در اهداف تربيت گفتيم، به
فلاح و رستگارى انسان بازمى گردد چراكه انسان از قرب الهى بهره مى برد و به فوز
عظيم مى رسد و واجب الوجود را به پرستش و قرب بنده نيازى نيست و هدايت و تزكيه
انسان به خود او بازگشت مى كند:
«فَمَنِ اهْتَدى فَاِنَّما
يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ»
(22)،
«...و مَنْ
تَزَكَّى فَاِنَّما يَتَزَكّى لِنَفْسِهِ...»
(23) و پيامبران در
كار رسالت و هدايت از مردم چيزى جز پيمودن راه خدا كه همان راه سعادت انسان است،
نمى خواهند:
«قُلْ ما أسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر اِلاّ
مَنْ شَاءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِيلاً».
(24)
ساير مكاتب فاقد چنين ويژگى اند و هرچند از اصالت انسان سخن بگويند مقاصد ديگرى
را وراى سعادت انسان در تربيت لحاظ مى كنند، دليل اين مدعا را در ره آورد اين مكاتب
و جايگاه انسان در فرهنگ جوامع مى توان يافت.
7ـ جامعيت
همان گونه كه در مباحث پيشين ملاحظه كرديم انسان داراى ابعاد مختلف جسمى و روحى،
عقلى و عاطفى، فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، عرفانى و اخلاقى است و مادامى كه
تربيت به كليه اين ابعاد توجه نكند، نمى تواند تضمينى براى خير و سعادت و رشد و
تكامل انسان باشد. مكاتبى كه تك بعدى و يا با عينك ماديت به انسان مى نگرند از اسرار پيچيده و استعدادهاى نهفته و بى نهايت و قابليت هاى ذاتى وى عاجز و
ناتوان اند و به همين دليل برنامه ها و روش هاى تربيتى آنان نيز از اين نقيصه خالى
نخواهد بود. اما در نگرش الهى انسان با همه ابعاد و اسرار وجودى اش از سوى آفريدگار
خود مورد توجه قرار مى گيرد و تربيت مفهوم كامل و واقعى خود را مى يابد و برنامه ها
نيز بر اين اساس تنظيم مى گردد:
«ألا يَعْلمُ مَنْ خَلَقَ وَ
هُواللَّطِيفُ الخَبيرُ».
قرآن كريم با اشاره به محدوديتِ دانش انسان در شناخت خود و ابعاد حيات خويش
آياتى دارد از جمله:
«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمرِ
رَبِّى وَ ما اُوْتِيتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاّ قَليلاً».
(25)
«از تو مى پرسند حقيقت روح چيست، بگو روح از امر پروردگار من است، و شما را جز
اندكى از دانش بهره نيست». استفاده از واژه «ربّى» كه مشتمل بر مفهوم تربيت است و
واژه «امر» كه وراى عالم «خلق» است، مى تواند عنايتى به اين نكته باشد كه روح از
«عالم امر» مى باشد و تنها پروردگارِ روح يعنى مربى واقعى انسان مى داند كه حقيقت
آن چيست و براى رشد و سعادت آن چه طرحى را ارائه دهد، در حالى كه ديگران از درك
چنين حقيقتى غافل اند.
حضرت امام مى فرمايد:
«تربيت انسان به همه ابعادش، هم تربيت جسمى و هم روحى و هم عقل و هم مافوق آن،
نمى شود در عهده بشر باشد. براى اين كه بشر اطلاع ندارد از احتياجات انسان و كيفيت
تربيت انسان نسبت به ماوراء الطبيعه. تمام قواى بشر را روى هم بگذاريد همين طبيعت
را و خاصيت طبيعت را مى تواند بفهمد.(26)
بديهى است كه بدون توجه به ابعاد وجودى انسان و علم به آغاز و انجام سير و حركت
وى، تربيت او به نحو كامل و با هدف نهايى قابل تحقق نيست. از ديد مكاتب مادى كه
انسان را در چارچوبه طبيعت و آثار آن زندانى مى كند و زيستن بهتر و لذت و تمتع
بيشتر را غايت و فلسفه حيات مى داند و مبدأ و مقصد را تنها در جهان خاك مى شناسد،
قلمرو تربيت نيز از مرزهاى مادى و حيوانى نمى گذرد و از خور و خواب و خشم و شهوت
فراتر نمى رود، همان گونه كه قرآن مى گويد:
«يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَياةِ الدُّنيا وَ هُمْ عَنِ
الآخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ».
(27)
و در مقام ارزيابى حاصل عمل و انديشه و ايده كافران مى فرمايد:
«...الَّذينَ كَفَروُا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأكُلوُنَ كَما
تَأكُلُ الاَْنعامُ وَ النَّارُ مَثوىً لَهُمْ».
(28)
كفر پيشه گان، تمتع مى برند و مى خورند همانند خوردن حيوانات و آتش جايگاه
آن هاست. در اين نوع تفكر، پرورش فضائل اخلاقى و تربيت انسانى نامفهوم است و از
اين رو قرآن كريم اينان را به چهارپايان مانند مى كند. (و اين فاجعه اى است كه
مادى گرى براى نسل بشر پديد آورده و انسان را خصلت جانوران و درندگان بخشيده كه
براساس روايات اينان در آخرت نيز به صورت جانوران و وحوش محشور خواهند شد.)
اين در حالى است كه نگرش الهى انسان را از خدا مى داند و منتهاى سير او را
لقاالله مى شناسد:
«اِنَّ اِلى رَبِّكَ الرُّجْعَى»
(29)،
«وَ اَنَّ اِلى رَبِّكَ المُنْتَهى».
(30)
و بنابراين انسان در عين آن كه موجودى است خاكى و عرصه تكامل او عالم طبيعت است
بارقه الهى است كه از سوى خدا آمده و با ره آوردى كه از اين سير و سفر دارد به سوى
خدا و به عالم بقا رهسپار مى گردد و به رستگارى و جاودانگى نائل مى آيد.
تربيت و هدايت انسان در اين مقطع حيات، يعنى پيوند دادن انسان با مبدأ خويش و
رهنمون گشتن او بدان مقصدى كه براى آن آفريده شده است و شكوفاسازى استعدادهاى
نامتناهى ويژه اى كه اساس سعادت و فلاح ابدى اوست.
قابل توجه اين كه در آيات فوق نيز ضمن بيان رجوع انسان به خدا از واژه «رب» و
«ربك» استفاده شده كه اشاره اى است لطيف به نقش تربيت الهى در تكامل و جاودانى
انسان. حضرت امام با اشاره به اين نكته مى فرمايند:
«بعثت انبيا براى تربيت ماست كه در آن ورق كه بايد تربيت بشويم، جورى تربيت
بشويم كه آن جا هم زندگى مان سعادتمندانه باشد. اگر تربيت نباشد و انسان با همان
خوى حيوانى از اين عالم به عالم ديگر رود در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مى رسد.
انسان در آن عالم به ظلمات مى رسد.»(31)
بنابراين، تربيتى كه فاقد اينويژگى باشد وآغاز وانجام انسانوابعاد وجودى او
رانشناسد، به اهمال وابطال عنصر اصلى شخصيت آدمى پرداخته و شايستگى تربيت انسان را
ندارد.
ساير ديدگاه ها و احتمالات
همان گونه كه ديديم، جز تعلم و تربيت كه تبلور كامل آن در مكتب متعالى اسلام است
هيچ مكتب ديگرى قادر نيست انسان را به مقصد اصلى حيات هدايت كرده و به خير و سعادت
ابدى نائل سازد و اگر رهنمود وحى و مربيان آسمانى نباشد، انسان نمى تواند به منبع و
مكتب ديگرى تكيه كند زيرا طرق مفروض در تربيت انسانى، عبارت اند از: غريزه، وجدان،
تعقل، دانش، تجارب اجتماعى و امثال آن كه نارسايى اين ها در ارائه طريق مطمئن جاى
انكار نيست. زيرا:
1ـ غريزه عبارت است از گرايش هاى طبيعى و غيرارادى موجود زنده به سوى يك هدف از
پيش تعيين شده، كه در حيوانات به طور خودكار وجود دارد. زنبور عسل با همين خصلت
غريزى، خانه مى سازد، غذاى مناسب براى توليد عسل انتخاب مى كند. هريك از حيوانات
ديگر و از جمله انسان نيز نوعى حركت غريزى دارند كه تفاوت اين حركات با تربيت و
اخلاق كه زيربناى ارادى و اعتقادى دارد، واضح و روشن است.
2ـ تعقل نيز همان گونه كه در گذشته ديديم يكى از منابع تربيت به شمار مى آيد،
اما هرگز ما را از هدايت وحى بى نياز نمى كند زيرا اولا: عقل احاطه به ابعاد وجود
انسان، گرايش ها و اهداف و چگونگى پرورش آن ها ندارد. ثانياً: عقول بشرى در تشخيص
خوب و بد يك سان نيستند و بدين گونه نمى توان ملاك واحدى را از اين رهگذر ارائه داد
و در نتيجه خير و شر حالت نسبى خواهد يافت و اين با اصالت اخلاق و مبانى تربيت
متغاير است.
3ـ علم نيز در قلمرو خود، علاوه بر آن كه بر ابعاد وجودى انسان و طرق وصول به
كمال، احاطه ندارد، نمى تواند معيار منطقى و ثابتى را براى تربيت و اخلاق ارائه
دهد و سرگذشت علم، ناموفق بودن او در اين تجربه به اثبات رسانده است. دانش هاى بشرى
در شناخت حقايق جهان و به ويژه انسان نارسا هستند و اختلاف فرهنگ ها و بينش ها خود
عامل ديگرى در نارسائى علم جهت ارائه ملاك واحد منطقى در تربيت ابعاد وجود انسان
است.
4ـ و اما وجدان گرچه از نظر اسلام پشتوانه اخلاقى فطرى است ليكن بدون وحى و
راهنمايى شريعت توان ارائه طريق و اداره انسان را در دست يابى كامل به خير و سعادت
ندارد. به علاوه آن كه وجدان اخلاقى معمولا از فرهنگ و سنت و تعليم و تربيت رايج در
يك جامعه تأثير مى پذيرد و بدين سان آبِ صافىِ فطرت، گل آلود مى شود و تدريجاً
دست خوشِ مسخ و تحريف مى گردد. تنها راهنمايى شريعت است كه فطرت را بارور مى سازد و
وجدان را بيدار و گرايش اخلاقى را هدايت مى كند.
5 ـ تجربه اجتماعى نيز به طور قطع نمى تواند منبع الهام در امر تربيت و اخلاق
باشد، چراكه جامعه ها بدون راهنمايى شريعت عموماً دست خوشِ انحراف اند و تجربه
تاريخ اين را به ثبوت رسانيده است. گرچه تجارب اجتماعى در آزمون زندگى به صورت
طبيعى از نيك و بد اعمال پرده برمى دارد، اما اين تجارب كمتر الهام بخش انسان ها
بوده است، بدين سان كه بتواند معيارهاى ثابت و پايدارى را در مسائل اخلاقى ارائه
دهد. از سوى ديگر روش ها و سنت هاى اجتماعى بيش از آن كه با حقيقت همراه باشند از
عوامل سياسى، فرهنگى، و تبليغى و اقتصادى متأثراند و بدين سان نمى توانند ملاك و
معيار حقيقت باشند. بسا عملى ناشايست از ديدگاه يك جامعه، در جامعه اى ديگر شايسته
مى نمايد، چنان كه آدم خوارى در ميان برخى قبايل وحشى، رسم معمول است و هيچ گونه
قبح و زشتى ندارد، و همين است باعث اعتقاد برخى از متفكران به نسبيت اخلاق و سبب
پيدايش انديشه سوفسطايى، كه با اصالت ارزش هاى اخلاقى ناسازگار است.
6 ـ علاوه بر اين، هيچ يك از طرق پيشنهادى فوق با فرض آن كه مبناى درستى را به
دست دهند هيچ گونه، ضامن اجرايى ندارند.
فهرست منابع و مآخذ
1. قرآن كريم
2. الامام على بن ابيطالب، نهج البلاغة
، الشريف
الرضى، تحقيق دكتر صبحى صالح، بيروت، الطبعة الاولى 1389 م
3. الامام على بن ابيطالب، نهج البلاغة
، ترجمه دكتر
سيدجعفر شهيدى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1373 ش
4. آمدى، عبدالواحد، تصنيف غررالحكم
، تحقيق مصطفى
درايتى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولى 1366 ش
5. الامام جعفرالصادق (عليه السلام)
،
مصباح الشريعة
، بيروت، منشورات الاعلمى للمطبوعات
الطبعة الاولى، 1400 هـ . ق
6. الامام الرضا، صحيفه
، اصفهان، مكتبه الزهراء(عليها
السلام)
، 1366 ش
7. امام خمينى، پيام ها و سخنرانى ه
8. امام خمينى، صحيفه نور
، تهران، وزارت فرهنگ و
ارشاد اسلامى، 1368 ش
9. امام خمينى، سرالصلوة
، ترجمه و مقدمه: سيداحمد
فهرى، تهران، پيام آزادى، 1360 ش
10. امام خمينى، جهاد اكبر
11. امام خمينى، امام و انقلاب فرهنگى
12. امام خمينى، چهل حديث
، تهران مركز نشر فرهنگى
رجا، چاپ دوم، 1367 ش
13. امام خمينى، تعليقات على شرح فصوص الحكم
، قم،
موسسه پاسدار اسلام، چاپ اوّل، 1365 ش
14. پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة
، تهران 1360،
چاپ پانزدهم، انتشارات جاويدان
15. ابن منظور، لسان العرب
، بيروت، لبنان،
دارالاحياء التراث العربى للطباعة و النشروالتوزيع، الطبعة الاولى، 1408 هـ . ق
16. اسپينوزا، باروخ، اخلاق
، ترجمه محسن جهانگيرى،
تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1364 ش
17. بيهقى، قطب الدين، ديوان امام على
(عليه
السلام)
، ترجمه دكتر امامى، تهران انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1375 ش
18. تولستوى، لئون، هنر چيست؟
ترجمه كاوه دهگان،
تهران، انتشارات اميركبير، چاپ هشتم، 1372
19. جرداق، جرج، الامام على، صوت العدالة الانسانيه
،
بيروت، لبنان، (چاپ اوّل)، 1956 ميلادى
20. جعفرى، استاد محمدتقى، انسان در افق قرآن
،
تهران، انتشارات بنياد بعثت
21. جوادى آملى، (آيت الله) عبدالله، اسرار عبادات
،
انتشارات الزهرا، چاپ ششم، 1375 ش
22. حجتى، سيدمحمدباقر، آداب تعليم و تربيت
، تهران،
دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359 ش
23. حافظ شيرازى، ديوان
24. حنا الفاخورى، خليل الجر، تاريخ فلسفه در جهان اسلامى
،
(ترجمه عبدالمحمد آيتى) سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ سوم، 1367
25. الحر العاملى، الشيخ محمد بن الحسن، وسائل الشيعة
،
طهران، المكتبة الاسلاميه، 1387 هـ . ق
26. الحرانى، حسن بن على بن الحسين بن شعبه، تحف العقول
،
تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1398 هـ . ق
27. حكيمى، محمدرضا، محمد، على، الحياة
، تهران، دفتر
نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اوّل، 1368 ش
28. خوارزمى، اخطب خوارزم الحافظ موفق بن احمد الحنفى،
المناقب
، تهران، مكتبة نينوا الحديثه
29. ديلمى، حسن بن ابى الحسن بن محمد، ارشاد القلوب
،
تهران، مطبعة الاسلاميه، 1364 هـ . ق
30. راغب اصفهانى، ابى القاسم حسين بن محمد، المفردات فى
غريب القرآن
، طهران، المكتبة المرتضويه
31. رومى، مولوى، جلال الدين محمد بلخى، مثنوى معنوى
32. ژان شاتو، مربيان بزرگ
33. سجادى دكتر سيدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى
، تهران،
شركت مولفان و مترجمان، ايران، چاپ دوم، 1366 ش
34. سعدى، مصلح الدين شيرازى، گلستان
ـ كتابفروشى
اسلاميه
35. الشهيد الثانى، الشيخ زين الدين بن على العاملى، منية
المريد
، تحقيق رضا مختارى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولى،
1372 ش
36. شعارى نژاد، على اكبر، فلسفه آموزش و پرورش
،
تهران، اميركبير، 1370 ش
37. شريعتمدارى، دكتر على، روانشناسى تربيتى
،
اصفهان، انتشارات مشعل، دانشكده ادبيات اصفهان
38. شريعتمدارى، دكتر على، اصول و فلسفه تعليم و تربيت
،
چاپ دوم، تهران، انتشارات اميركبير، 1366 ش
39. شعارى نژاد، على اكبر، روانشناسى رشد
، انتشارات
اطلاعات، تهران، چاپ پنجم، 1364 ش
40. الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسن، من لا يحضره
الفقيه
، بيروت، دارالتعارف، 1401 هـ . ق
41. الطبرسى، ابى منصور احمد بن على بن ابيطالب، الاحتجاج
،
مشهد، نشر مرتضوى، 1403 هـ . ق
42. الطباطبائى، علامه سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير
القرآن
، طهران، دارالكتب الاسلامية، الطبعة الثانيه، 1394 هـ . ق
43. الطباطبائى، علامه سيدمحمدحسين، سنن النبى
،
ترجمه و تحقيق محدهاى فقهى، چاپ پنجم، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1370 ش
44. الطبرسى، الشيخ ابوعلى الفضل بن الحسن، مجمع البيان فى
تفسير القرآن
، تهران، شركة المعارف الاسلامية، 1339 ش
45. الطبرسى، رضى الدين ابى نصر حسن بن الفضل،
مكارم الاخلاق
، كربلا، موسسه الاعلمى للمطبوعات
46. على بن موسى بن جعفر الطاوس، محاسبة النفس
،
طهران، منشورات المرتضوى، الطبعة الثالثه
47. غزالى، ابوحامد، محمدبن محمد، احياء علوم الدين
،
مصر، مكتبة مصطفى البابى الحلبى، 1385 هـ . ق
48. فروغى، محمدعلى، سيرحكمت در اروپ
، تهران،
كتابفروشى زوار
49. فيلسين شاله، شناخت روش علوم
، ترجمه يحيى مهدوى
50. فردريك ماير، تاريخ فلسفه هاى تربيتى
، ترجمه
على اصغر فياض، تهران
51. فيض كاشانى، (مولى محسن) محجة البيضاء فى تهذيب الاحياء
،
تصحيح على اكبر غفارى، چاپ دوم، قم، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين)
1383 هـ . ق
52. قطب، محمد، روش تربيتى اسلام
، ترجمه محمدمهدى
جعفرى، انتشارات دانشگاه شيراز، 1375
53. الكلينى الرازى، محمدبن يعقوب، الفروع من الكافى
،
بيروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعة الثانيه، 1401 هـ . ق
54. الكلينى الرازى، محمدبن يعقوب، الاصول من الكافى
،
بيروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعة الثانيه، 1401 هـ . ق
55. كارل، آلكسيس، راه و رسم زندگى
، ترجمه دكتر
پرويز دبيرى، اصفهان كتابفروشى تأييد
56. كارل، آلكسيس، انسان موجود ناشناخته
،
ترجمه دكترپرويز دبيرى، چاپ دوم، اصفهان، كتابفروشى، تاييد1339 ش
57. كاظم زاده ايرانشهر، حسين، اصول اساسى فن تربيت
،
تهران، انتشارات اقبال، 1350 ش
58. محدث قمى، الحاج شيخ عباس، منتهى الامال
، تهران،
مطبوعاتى حسينى، چاپ مكرر، 1370 ش
59. محدث قمى، الحاج شيخ عباس، سفينة البحار
، تهران،
انتشارات سنائى
60. المجلسى، الشيخ محمدباقر، بحارالانوار لدر الاخبار
الائمه الاطهار
، الطبعة الثانيه، بيروت، لبنان، دارالاحياء التراث العربى
1403 هـ . ق
61. محمدى ريشهرى، محمد، ميزان الحكمة
، قم، مكتب
الاعلام الاسلامى، 1367 ش
62. مظلومى، دكتر رجبعلى، با تربيت مكتبى آشنا شويم
،
تهران
63. استاد شهيد مطهرى، مرتضى، تكامل اجتماعى
، قم،
انتشارات صدرا
64. شهيد مطهرى، مرتضى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى
،
قم، انتشارات صدرا
65. شهيد مطهرى، مرتضى، فطرت
، قم، انتشارات صدرا
66. شهيد مطهرى، مرتضى، تكامل اجتماعى انسان
، قم
انتشارات صدرا
67. مطهرى، مرتضى، داستان راستان
، تهران شركت سهامى
انتشار، چاپ دوم، 1342 ش
68. مصباح يزدى، محمدتقى، اخلاق در قرآن
69. شهيد مطهرى، مرتضى، آشنائى با علوم اسلامى
، قم،
دفتر انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين
70. شهيد مطهرى، مرتضى، حماسه حسينى
، قم، انتشارات
صدرا
71. شهيد مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق
، قم، انتشارات
صدرا
72. نراقى، مولى مهدى، جامع السعادات
، قم، موسسه
مطبوعاتى اسماعيليان، چاپ دوم، 1389 هـ . ق
73. نراقى احسان، غربت غرب
، تهران، انتشارات
اميركبير، 1353 ش
74. نصيرالدين طوسى، اخلاق ناصرى
، تصحيح و تنقيح،
مجتبى مينوئى، على رضا حيدرى، چاپ دوم، تهران، انتشارات خوارزمى، 1360 ش
75. نصيرالدين طوسى، اوصاف الاشراف
، تهران،
76. ناصرالدين صاحب الزمانى، محمدحسن، خداوند دو كعبه
(سوروكين) تهران، موسسه مطبوعاتى عطائى، 1347 ش
77. الهندى، علاءالدين على المتقى، كنزالعمال
، بيروت
موسسه الرسالة، الطبعة الخامسه، 1405 هـ . ق
پىنوشتها:
1. ميزان الحكمه ، ج 5، ص 9.
2. نهج البلاغه ، نامه 31، ص 297.
3. ميزان الحكمة ، ج 5، ص 8.
4. بحارالانوار ، ج 23، ص 236.
5. سفينة البحار ، ماده شبب.
6. جهاد اكبر ، ص 61.
7. ر.ك: همين كتاب، بحث پويايى تربيت اسلامى (فصل چهارم كتاب).
8. دكتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد ، ص 70.
9. روان شناسى رشد ، ص 56.
10. صحيفه نور ، ج 8، ص 240.
11. همان ، ج 15، ص 161.
12. همان ، ج 15، ص 192.
13. همان ، ص 161.
14. مناقب خوارزمى ، ص 272.
15. سوره حج، آيه 41.
16. سوره ابراهيم، آيه 1.
17. تصنيف غرر ، ص 111.
18. چهل حديث ، صص 174 - 173. «الا يعلم من خلق و هواللطيف الخبير » (سوره ملك، آيه
14).
19. حديث: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا
ابدا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» كه مورد اتفاق خاصه و عامه مى باشد.
20. سوره نور، آيه 51.
21. سوره بقره، آيه 216.
22. سوره يونس، آيه 108.
23. سوره فاطر، آيه 18.
24. سوره فرقان، آيه 57.
25. سوره اسراء، آيه 85.
26. صحيفه نور ، ج 2، ص 226.
27. سوره روم، آيه 7.
28. سوره محمد، آيه 12.
29. سوره علق، آيه 8.
30. سوره نجم، آيه 42.
31. صحيفه نور ، ج 2، ص 228.