2 - ملاك
دليل ديگری كه بر لزوم پوشانيدن چهره و دو دست اقامه شده اينست كه
" ملاك " يعنی آن فلسفهای كه ايجاب میكند ساير قسمتهای بدن
پوشيده باشد ، ايجاب میكند كه چهره و دو دست نيز پوشيده باشد .
مگر فلسفه پوشيدن ساير قسمتهای بدن جز جنبه فتنه انگيزی آنهاست ؟ !
زيبائی چهره و فتنه انگيز بودن آن كم از بعضی ديگر از قسمتهای بدن
نيست ، بلكه بيشتر است
بنابراين معقول نيست كه مثلا پوشانيدن " مو " به خاطر زيبائی و
فتنه انگيزيش واجب باشد ولی پوشانيدن " رو " كه مركز زيبائيهای زن
است واجب نباشد . در دين مقدس اسلام هر چيزی كه موجب تحريك شهوات
و بر هم زدن عفاف و پاكدامنی است قدغن شده ، آيا ممكن است با چنين
مبنائی ، پوشش چهره و دو دست ، مخصوصا چهره ، لازم شمرده نشده باشد
؟ در جواب اين استدلال میگوئيم : شكی نيست كه واجب نبودن پوشش وجه
و كفين از اين جهت نيست كه ملاك و فلسفه اصلی پوشش در آن وجود
ندارد ، بلكه همچنانكه قبلا اشاره كرديم و از قدمای مفسرين نيز نقل
نموديم از جهت اينست كه ملاك ديگری ايجاب میكند كه در اين مورد
استثناء به وجود آيد
آن ملاك ديگر اينست كه پوشش وجه و كفين اگر به طور وجوب پيشنهاد
شود موجب حرج و فلج و سلب امكان فعاليت عادی از زن میگردد
چنانكه قبلا هم گفتيم پوشش وجه و كفين مرز محبوسيت و عدم محبوسيت
زن است ، و مفهوم حجاب و اثر آن با اضافه كردن و حذف كردن اين
قسمت كاملا عوض میشود
برای اينكه اين بحث بهتر روشن شود ، بايد يك اصطلاح مربوط به علم
اصول فقه را توضيح دهيم : اصوليين میگويند مباح بر دو قسم است :
مباح اقتضائی و مباح لا اقتضائی : بعضی از كارها نه دارای مصلحتی
است كه باعث شود شارع آن را واجب كند و نه دارای مفسدهای است كه
سبب شود حكم به تحريم آن دهد . اين كارها به علت اينكه ملاكی برای
وجوب يا حرمت ندارند مباح شمرده میشوند و به همين جهت آنها را
مباحهای لا اقتضائی مینامند . شايد اكثر مباحات از اين نوع باشد
ايجاب میكرده است ، حكم به اباحه كرده و از آن ملاك ديگر چشم
پوشيده است
مباحهائی كه به خاطر حرج مباح قرار داده شده از اين قبيل است .
مقنن در نظر گرفته است كه اگر بخواهد مردم را از برخی از كارها
منع كند ، زندگی بر آنها دشوار میشود ، لذا از تحريم آن چشم
پوشيده است
بهترين مثال ، مسأله طلاق است . شك نيست كه طلاق از نظر اسلام ،
عملی ناپسند و مبغوض است تا حدی كه آنرا زشتترين مباح و " ابعض
الحلال " خوانده است . در عين حال شارع مقدس حكم به تحريم طلاق
نكرده . به مرد اختيار داده است كه زنش را طلاق بدهد
در اينجا اين سؤال مطرح میشود كه اگر اين عمل در نظر شارع اسلام
مبغوض و منفور است ، پس چرا آن را حلال قرار داده است ؟ و اگر
مبغوض نيست ، پس اينهمه نكوهش درباره آن چيست ؟ و اساسا " ابغض
الحلال " يعنی چه ؟
محدثين روايت كردهاند : ابوايوب انصاری میخواست زنش ام ايوب را
طلاق دهد . پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم شنيد ، فرمود :
" « ان طلاق ام ايوب لحوب » " (1) يعنی طلاق دادن ام ايوب گناهی
بزرگ است
در عين حال اگر ابوايوب زنش را طلاق میداد ، پيغمبر اكرم صلی
الله عليه و آله نمیفرمود كه اين طلاق باطل است
رمز اين مطلب چيست ؟ آيا ممكن است چيزی به قدر يك حرام مبغوض و
ناپسند باشد ولی در عين حال مباح باشد ؟ بلی ، ممكن است چيزی به
قدر يك حرام و بيش از بسياری از حرامها مبغوض باشد ولی به خاطر
مصلحتی تحريم نشود
رمز اين مسأله در باب طلاق اينست كه اسلام نمیخواهد بناء ازدواج
را بر اجبار و الزام بگذارد ، و نبايد . مرد بايد حامی و علاقهمند
به زن باشد ، و زن بايد در شكل يك محبوب در خانه بماند . يعنی اساس
و كانون خانوادگی محبت است
عشق و علاقه اجبار بردار نيست . صحيح نيست كه قانون بخواهد زن را
به زور به شوهرش بچسباند . وقتی علاقه بين زن و شوهر وجود نداشته
باشد طبعا زيربنای كانون خانوادگی از ميان رفته است . مخصوصا اگر
تنفر از ناحيه مرد باشد ، زيرا سررشته علقه خانوادگی در جانب مرد
است و اگر مرد علاقهمند باشد زن طبق طبيعت خودش كه میخواهد او را
دوست بدارند علاقهمند میشود . زن به محبوب داشتن اهميت نمیدهد ،
به محبوب بودن اهميت میدهد . يعنی زن آن مردی را دوست میدارد كه
او را دوست بدارد ، مردی محبوب اوست كه او محبوب آن مرد باشد .
لهذا كليد علقه خانوادگی در دست مرد است و همينكه علاقه مرد از بين
رفت كانون خانوادگی به طور طبيعی منحل است . چنين كانونی را كه
بايد بر محبت و علاقه و صميميت استوار باشد ، نمیشود با زور و
اجبار قانونی نگهداری كرد . زن مانند نوكر يا كارگر نيست كه قانون
اجباری بتواند او را در محل كارش علی رغم صاحب كار نگهداری كند
اسلام تدابيری انديشيده است كه دلسردی و بیمهری بين زوجين پيش
نيايد و مرد از روی شوق و رغبت پروانهوار به دور شمع وجود همسرش
بچرخد اما اگر موجبات نارضائی و جدائی فراهم شد و مرد خواست همسرش
را طلاق بدهد ، اسلام اين كار را بسيار زشت میداند ولی مانع آن هم
نمیشود ، زيرا ديگر چارهای نيست
اين يك نمونه روشنی از مباحهای اقتضائی است
غالب استثناهای باب حجاب از همين قبيل است ، خواه استثناهائی كه در
باب محارم است يا استثناهائی كه از لحاظ مقدار پوشش است . لهذا در
مورد محارم ( غير شوهر ) هر قدر زن پوشيدهتر باشد بهتر است
تهييج شهوت در مورد محارم درجه اول از قبيل پدر و فرزند و عمو و
برادر تقريبا صفر است ولی جاذبه زن مخصوصا اگر جوان و زيبا باشد در
محارم درجات بعدی مخصوصا در محارم سببی از قبيل پدر شوهر و پسر
شوهر بی تأثير نيست . رخصت شارع در اين موارد برای ضرورت اختلاط و
معاشرتهای زيادی است كه بين محارم اجتناب ناپذير است . فكر كنيد
اگر پوشش زن نسبت به برادر و پدر لازم باشد چقدر زندگی خانوادگی
دشوار خواهد شد ؟
در مورد پدر و عمو و حتی برادر ، طبعا رغبت جنسی وجود ندارد مگر در
افراد منحرف و استثنائی ، ولی در مورد پسر شوهر عمده ملاك همان عسر
و حرج است . اگر مردی زن زيبا و پسر جوانی دارد هرگز اين پسر نسبت
به زن پدر مانند فرزند نسبت به مادر خود نيست . بنابراين ، مباح
بودن ترك پوشش در برابر بعضی محارم نيز به ملاك عسر و حرج است و
ما اين نكته را كه ملاك ، عسر و حرج است از آيه 59 سوره نور
استفاده كرديم كه میفرمايد: " « طوافون عليكم بعضكم علی بعض » " .
بعضی از مفسرين از قبيل صاحب كشاف نيز در ذيل همين جمله بدين نكته
اشاره كردهاند . همانطور كه مكرر گفتهايم چون اين استثناها از
ناحيه حرج است نه اينكه ملاك تحريم وجود نداشته باشد ، بنابراين هر
قدر تستر بيشتر رعايت شود بهتر است ، يعنی جدائی زن و مرد ، پوشش
، ترك نظر و هر چيز ديگری كه انسان را از حريم مسائل جنسی دور
میكند ، رجحان دارد و مادامی كه ممكن است بايد مراعات گردد
اگر كسی بپرسد در كلاس يا مجلسی كه زن و مرد هر دو شركت میكنند و
زنان به قدر كافی پوشيده هستند آيا اگر يك در ميان بنشينند بهتر
است يا اينكه زنها در يك قسمت و مردها در قسمت ديگر بنشينند ؟ جواب
اينست كه البته جدا بنشينند بهتر است
به طور كلی اصل ضرورت و احتياج را بايد در نظر گرفت ، نبايد اين
ترخيص شرعی بهانهای به دست دهد كه مردان و زنان اجنبی حريم را از
ميان بردارند و خطر برخوردهای زن و مرد را فراموش كنند
هيچ غريزهای به سركشی و حساسيت غريزه جنسی نيست . احتياطها و
توصيههای اسلام مبنی بر دور نگهداشتن زنان و مردان اجنبی تا حدودی
كه حرج و فلج ايجاد نكند مبنی بر اين اصل روانی است . روانشناسی و
روانكاوی صد درصد اين نظر را تأييد میكند و تواريخ و داستانها
حكايت میكنند كه گاهی يك برخورد ، يك تلاقی نگاهها ، در ظرف يك
لحظه اساس خانوادهای را متلاشی كرده است
به نيروی تقوا و ايمان در مقابل موجبات همه گناهها میتوان تكيه
كرد مگر در مورد گناهان مربوط به غريزه جنسی . اسلام هرگز نيروی
تقوا و ايمان را با اينكه قويترين نيروهای اخلاقی است يك ضامن
كافی در برابر تحريكات و دسائس اين غريزه ندانسته است
چه قدر عالی و لطيف سروده حافظ شيراز در غزل معروف خود كه با اين
بيت آغاز میشود :
نقدها را بود آيا كه
عياری گيرند |
تا همه صومعهداران
پی كاری گيرند |
آنجا كه میگويد : قوت بازوی پرهيز به خوبان مفروش كه در اين خيل
حصاری به سواری گيرند آری در خيل خوبان ، سواری برای فتح حصاری از
تقوا كافی است
3 - روايت
دليل سوم از ادله كسانی كه پوشش وجه و كفين را لازم شمردهاند
روايتی است كه در كتب حديث نقل شده و شهيد ثانی در مسالك به آن
استدلال و سپس نقد كرده است . مضمون روايت اينست : در حجة الوداع ،
زنی برای پرسيدن مسألهای خدمت رسول اكرم صلی الله عليه و آله آمد
. فضل بن عباس پشت سر رسول خدا سوار بود . نگاههائی بين آن زن و
فضل رد و بدل شد . رسول اكرم متوجه شد كه آندو به هم خيره شدهاند
و زن جوان به جای اينكه توجهش به جواب مسأله باشد همه توجهش به
فضل است كه جوانی نورس و زيبا بود . رسول اكرم با دست خود صورت
فضل را چرخانيد و فرمود زنی جوان و مردی جوان ، میترسم شيطان در
ميان ايشان پا بنهد ( 2 )
شهيد رضوان الله عليه ، در پاسخ اين استدلال میگويد : اين روايت
دليل بر عدم وجوب پوشيدن چهره است و حتی دليل بر جواز نظر به چهره
اجنبيه است نه دليل بر وجوب پوشيدن چهره و بر حرمت نظر
ما سخن شهيد را چنين توضيح میدهيم : اولا طبق مفاد اين حديث
پيغمبر اكرم زن را از باز گذاشتن چهرهاش نهی نفرموده بود كه منتهی
بدين جريان شد . ثانيا خود رسول اكرم ضمن پاسخ دادن به مسأله آن
زن ، به چهره زن نگاه میكرد كه متوجه شد آن زن آزمندانه به چهره
زيبای فضل خيره شده است .
ثالثا قرائن اين قصه حكايت میكند كه نگاه آندو به يكديگر
شهوتآلود بوده است . شك نيست كه اينگونه تبادل نگاهها حرام است .
بدين جهت بود كه رسول اكرم دست خود را به پشت سر برد و چهره فضل
را به طرف ديگر برگردانيد كه ديگر او به آن زن نگاه نكند و آن زن
به او . رابعا بعد از اين جريان نيز زن را امر به پوشيدن چهره نكرد
، بلكه عملا مانع نگاههای شهوتآلود آندو به يكديگر شد
شيخ انصاری نيز در رساله نكاح پس از آنكه اين حديث را از طرف
طرفداران لزوم پوشيدن چهره و حرمت نظر نقل میكند میفرمايد : اين
حديث برخلاف مدعای آنها بيشتر دلالت دارد
4 - خواستگاری
يكی ديگر از ادله كسانی كه پوشش چهره را لازم دانستهاند ، اينست
كه در مورد كسی كه قصد ازدواج دارد اجازه داده شده است كه به چهره
زنی كه مورد نظر اوست نگاه كند . مفهوم اين حكم اينست كه برای كسی
كه قصد ازدواج ندارد ، نظر كردن جايز نيست . اكنون ما بعضی از
روايات اين باب را ذكر میكنيم : الف - « عن ابیهريره : كنت عند
النبی ، فأتاه رجل فاخبره انه تزوج امرأه من الانصار . فقال له
رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم : أنظرت اليها ؟ قال : لا .
قال : فاذهب فانظر اليها فان فی اعين الانصار شيئا » (
3 )
ابوهريره میگويد : نزد رسول خدا بودم كه مردی آمد و گفت با زنی از
انصار ازدواج كردهام . پيغمبر صلی الله عليه و آله و سلم به وی
فرمود : آيا آن زن را ديدهای ؟ گفت نه . فرمود برو او را ببين ،
زيرا چشم انصار معمولا عيبی دارد
ب - « عن المغيره بن شعبة انه خطب امرأه فقال صلی الله عليه و آله
و سلم : انظر اليها فانه احری ان يدوم بينكما » (
4 )
مغيره بن شعبه از زنی خواستگاری كرد . پيغمبر اكرم صلی الله عليه و
آله و سلم مطلع شد ، بدو فرمود : برو ببين ، زيرا اگر ببينی و بعد
ازدواج كنی اين كار برای دوام ازدواج شما بهتر است
ج - از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است : « لا باس ان ينظر
الی وجهها و معاصمها اذا اراد ان يتزوجها » ( 5 )
يعنی وقتی شخص بخواهد با زنی ازدواج كند ، باكی نيست كه به چهره و
محل دستبندها نگاه كند . مفهوم مخالف اين حديث اينست كه اگر قصد
ازدواج در كار نباشد نگاه كردن جايز نيست
جواب اين استدلال همانطور كه فقهاء گفتهاند اينست كه : اولا نگاه
خواستگار با نگاه غير خواستگار فرق میكند . خواستگار به ديده
خريداری و برای خريداری نگاه میكند و به اصطلاح نظر استقلالی دارد
و معمولا خالی از تلذذ نيست . لهذا فقهاء میگويند نگاه خواستگار
با علم بدينكه تلذذ حاصل میشود مانعی ندارد . البته هدف او بايد
تحقيق باشد نه تلذذ
ولی غير خواستگار اگر به منظور تلذذ نخواهد نگاه كند ، نظرش آلی
خواهد بود نه استقلالی . ما فرق بين اين دو نوع نظر را در تفسير
آيه 31 سوره نور بيان كرديم و خلاصه اينست : كسی كه قصد خواستگاری
ندارد ، نبايد با چشمان خيره و نگاههای خريداری ، زن را ورانداز
كند و اين منافات ندارد كه نظر به چهره زن به طور آلی يعنی به
اندازهای كه لازمه مخاطبه است جايز باشد
و ثانيا در مورد نگاهی كه مقدمه خواستگاری است ، چنانكه روايات
ديگر دلالت دارد و فقهاء هم فتوا میدهند ، جواز نظر اختصاص به
چهره و دو دست ندارد بلكه نسبت به مطلق زيبائيهای زن نيز جايز است
از باب نمونه دو روايت را ذكر میكنيم : 1 - « عبدالله بن سنان :
قال : قلت لابیعبدالله عليه السلام : الرجل يريد ان يتزوج المرأه
/ فينظر الی شعرها ؟ فقال : نعم ، انما يريد ان يشتريها باغلی
الثمن » ( 6 )
عبدالله بن سنان میگويد : از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم وقتی
شخص اراده دارد با زنی ازدواج كند آيا جايز است به موی او نگاه
كند ؟ فرمود : آری زيرا به گرانبهاترين قيمت ، خريدار اوست
يعنی آنچه انسان در زندگی زناشوئی مايه میگذارد از هر چيز
گرانبهاتر است . واضح است كه مراد مهريه نيست ، زيرا ارزش پول
مهريه ، گرانبهاترين قيمت نيست ، بلكه مقصود اينست كه میخواهد با
او زندگی كند و عمر خويش را با او بسر برد
2 - « عن رجل عن ابیعبدالله عليه السلام قال : قلت له : / ينظر
الرجل الی المرأه يريد تزويجها فينظر الی شعرها و محاسنها ؟ قال :
لا بأس بذلك اذا لم يكن متلذذا » ( 7 )
مردی از حضرت صادق عليه السلام میپرسد آيا مردی كه قصد ازدواج
دارد حق دارد به مو و زيبائيهای زن مورد نظرش نگاه كند ؟ فرمود :
اشكالی ندارد مشروط بر اينكه مقصودش التذاذ نباشد
پس معلوم شد جواز نظر برای خواستگار ، اختصاص به چهره و دو دست
ندارد
ثالثا بحث ما فعلا در لزوم پوشيدن وجه و كفين است نه در جواز نظر
برای مرد . فرضا رواياتی كه دلالت میكند كه برای خواستگار ، نظر
به چهره زن مورد نظرش جايز است مفهوم مخالفی داشته باشد كه نظر
غير خواستگار بر چهره زن جايز نيست ، دليل بر عدم جواز نظر مرد بر
چهره زن بيگانه است نه بر وجوب پوشيدن زن وجه و كفين را
5 - آيه " جلباب "
دليل ديگر كه میتوان به آن تمسك جست ، آيه جلباب است كه میفرمايد
: " « يا ايها النبی قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين
عليهن من جلابيبهن ». . . " ای پيامبر ! به همسرانت و دخترانت و
همسران مؤمنين بگو كه جلبابهای ( روسريها ) خويش را به خود نزديك
سازند . . . )
اين استدلال مبنی بر اينست كه جمله " نزديك سازند روسريهای خويش را
" كنايه باشد از اينكه با روسريها چهره خويش را بپوشانند .
همچنانكه بسياری از مفسران مانند زمخشری در " كشاف " و فيض در "
صافی " اينچنين تفسير كردهاند
ولی ما در يكی از فصلهای گذشته تحت عنوان " حريم عفاف " ثابت
كرديم اين تفسير هيچ مبنائی ندارد ، نظر برخی مفسرين ديگر مانند
تفسير الميزان را تأييد كرديم . تا آنجا كه من الان به خاطر دارم
هيچ فقيهی به اين آيه به عنوان يكی از ادله وجوب ستر استناد نجسته
است
شركت زن در مجامع
ادله موافق و مخالف را تا آنجا كه لازم بود ذكر كرديم . از مجموع
آنچه گفتيم دو مطلب كاملا دستگير شد . يكی اينكه اسلام به اهميت و
ارزش فوق العاده پاكی و لزوم قانونی بودن روابط جنسی زن و مرد چه
به صورت نظر و چه به صورت لمس و چه به صورت شنيدن و چه به صورت
همخوابگی توجه كامل دارد ، به هيچ وجه راضی نمیشود با هيچ نام و
عنوانی خدشهای بر آن وارد شود ، اما دنيای امروز اين ارزش فوق
العاده انسانی را ناديده گرفته است و در عين اينكه دودش به چشمش
میرود نمیخواهد به روی خود بياورد
جهان امروز به نام آزادی زن ، و صريحتر : " آزادی روابط جنسی "
روح جوانان را سخت فاسد كرده است . به جای اينكه اين آزادی به
شكفتن استعدادها كمك كند ، به شكل ديگر و به صورت ديگر غير آنچه
در قديم وجود داشت ، نيروها و استعدادهای انسانی را هدر داده است و
میدهد . زن از كنج خانه بيرون آمده ، اما به كجا رو آورده است ؟
به سينماها ، كنار درياها ، حاشيه خيابانها ، مجالس شب نشينی ! زن
امروز به نام آزادی ، خانه را خراب كرده بدون اينكه مدرسه يا جای
ديگر را آباد كرده باشد . اگر غلط نكنم آنجا را نيز خراب كرده است
در اثر اين بی بند و باری و دور افكندن قيود انسانی ، از راندمان
تحصيل جوانان كاسته شده ، جوانان از تحصيل و مدرسه فراری شدهاند
، جنايتهای عشقی فراوان شده ، بازار سينماها رونق گرفته ، جيب
كارخانهداران مولد لوازم آرايشی پر شده ، ارزش رقاصها و رقاصهها
و كوليها صد برابر دانشمندان و متفكران و مصلحان اجتماعی شده است .
اگر میخواهيد بدانيد چنين هست يا چنين نيست ، آنگاه كه رقاصهای
وارد كشور میشود با آنگاه كه دانشمندی نظير پرفسور برنارد متخصص
معروف پيوند قلب وارد میشود مقايسه كنيد و عكس العمل جوانان را
در هر دو مورد ببينيد ( 8 )
اطلاعات در روز بعد نوشت : " آلبانو و روميناپاور " ( دو هنرپيشه
ايتاليائی ) در گفتگوی كوتاهی با خبرنگار اطلاعات گفتند : اجتماع
بی نظير دختران و پسران تهرانی در برابر در ورودی هتل و تلفنهای
متعددی كه در ساعت اقامت ما در هتل به ما میشود ، واقعا كار عادی
و روزانه را فلج كرده است . در هيچيك از كشورهای اروپائی و
امريكائی كه ما تاكنون سفر كردهايم طرفدارانی تا بدين حد
علاقهمند نداشتهايم . خيلی خوشحال خواهيم بود اقامت دو هفتهای
ما در تهران چند روزی افزايش يابد " . اگر اينها سقوط اخلاقی و
دليل انحطاط و نشانه بدبختی نسلهای آينده نيست پس چه چيز خواهد
بود ؟
مطلب ديگر اينكه : اسلام با همه توجهی كه به خطر شكسته شدن حصار
عفاف دارد - همانطور كه روش اين آئين پاك خدائی است كه يك آئين
معتدل و متعادل است و از هر افراط و تفريطی به دور است و امتش را "
امت وسط " میخواند - از جنبههای ديگر غافل نمیشود . زنان را تا
حدودی كه منجر به فساد نشود از شركت در اجتماع نهی نمیكند . در
بعضی موارد شركت آنها را واجب میكند ، مانند حج كه بر زن و مرد
متساويا واجب است و حتی شوهر حق ممانعت ندارد . و در بعضی موارد
به ترخيص اكتفا میكند
چنانكه میدانيم جهاد بر زنان واجب نيست ، مگر وقتی كه شهر و حوزه
مسلمين مورد حمله واقع شود و جنبه صددرصد دفاعی به خود بگيرد . در
اين صورت همانطور كه فقهاء فتوا میدهند بر زنان نيز واجب میشود
، ( 9 ) ولی در غير اين صورت واجب نيست . در عين حال رسول خدا به
برخی از زنان اجازه میداد كه در جنگها برای كمك به سربازان و
مجروحين شركت كنند
قضايای زيادی در تاريخ اسلام در اين زمينه هست (
10 )
بر زنان واجب نيست كه در نماز جمعه شركت كنند مگر آنكه حضور به هم
رسانند . بعد از حضور واجب است شركت كنند و ترك نكنند (
11 )
بر زنان واجب نيست كه در نماز عيدين شركت كنند ولی از شركت دادن
ممنوع نمیباشند . برای زنان صاحب هيئت و جمال شركت در اين مجامع
مكروه است ( 12 )
پيغمبر اكرم زنان خود را - با قيد قرعه - با خود به سفر میبرد .
بعضی از اصحاب نيز چنين میكردند ( 13 )
پيغمبر اكرم از زنان بيعت گرفت ، ولی با آنها مصافحه نكرد ، دستور
داد ظرف آبی آوردند ، دست خود را در آن فرو برد و دستور داد زنان
دست خويش در آب فرو برند ، همين را بيعت شمرد (
14 ) . عايشه گفت
هرگز دست پيغمبر در همه عمر دست يك زن بيگانه را لمس نكرد
زنان را از تشييع جنازه منع نكرد ، گواينكه آنرا لازم هم نشمرد .
رسول خدا ترجيح داد زنان در تشييع جنازه شركت نكنند . در عين حال
در موارد خاصی شركت كردهاند و احيانا نماز خواندهاند . در روايات
ما آمده است كه وقتی زينب دختر بزرگ رسول اكرم وفات كرد زهرای
مرضيه سلام الله عليها و زنان مسلمانان آمدند و بر وی نماز
خواندند ( 1
5 ) . از نظر روايات شيعه برای زنان جوان شركت در تشييع
جنازه مكروه است . علماء اهل تسنن از ام عطيه نقل كردهاند كه گفت
رسول اكرم ما را توصيه كرد كه در تشييع جنازه شركت نكنيم ولی منع
نفرمود . (
16 ) اسماء دختر يزيد انصاری ، از طرف زنان مسلمان مدينه
مأمور شد به نمايندگی آنان نزد رسول خدا برود و پيام گلايه آميز
زنان مدينه را به رسول خدا ابلاغ كند و جواب بگيرد
اسماء وقتی وارد شد كه رسول خدا در ميان جمع اصحاب بود . گفت : "
پدر و مادرم قربانت . من نماينده زنانم به سوی تو (
17 ) . ما زنان
میگوئيم خداوند عزوجل ترا هم بر مردان مبعوث فرمود و هم بر زنان .
تو تنها پيامبر مردان نيستی . ما زنان نيز به تو و خدای تو ايمان
آورديم
ما زنان در خانههای خويش نشسته حاجت جنسی شما مردان را بر
میآوريم ، فرزندان شما را در رحم خويش میپرورانيم . اما از آن
طرف میبينيم وظائف مقدس و كارهای بزرگ و ارجمند و پر اجر و با
ارزش به مردان اختصاص يافته و ما محروميم
مردانند كه توفيق جمعه و جماعت دارند ، به عيادت بيماران میروند ،
در تشييع جنازه شركت میكنند ، حج مكرر انجام میدهند ، و از همه
بالاتر توفيق جهاد در راه خدا دارند . در صورتی كه وقتی يك مرد به
حج يا جهاد میرود ما زنان هستيم كه اموال شما را نگهداری میكنيم
، برای جامههای شما نخريسی میكنيم ، فرزندان شما را تربيت
میكنيم . چگونه است كه ما در زحمتها شريك شما مردان هستيم اما در
وظائف بزرگ و مقدس و كارهای پر اجر و پاداش شركت نداريم و از همه
آنها محروميم ؟ " رسول اكرم نگاهی به اصحاب كرد و فرمود : " آيا
تاكنون از زنی سخنی به اين خوبی و منطقی بدين رسائی در امور دين
شنيدهايد " ؟ يكی از اصحاب گفت : " خيال نمیكنم اين سخن از خود
اين زن باشد "
رسول خدا به جواب اين مرد اعتنا نكرد . رو كرد به اسماء و فرمود :
" ای زن آنچه میگويم درست فهم كن و به زنانی كه ترا فرستادهاند
نيز حالی كن . پنداشتی كه هر كه مرد شد به واسطه اين كارها كه بر
شمردی توفيق اجر و پاداش و فضيلت را میيابد و زنان محرومند ؟ خير
چنين نيست . زن اگر خوب خانهداری و شوهرداری كند ، نگذارد محيط
پاك خانه با غبار كدورت آلوده شود ، اجر و پاداش و فضيلت و توفيقش
معادل است با همه آن كارها كه مردان انجام میدهند "
اسماء زنی با ايمان بود و تقاضای او و زنان همفكرش از عمق ايمانشان
بر میخاست نه از شهوات برانگيخته شده كه غالبا امروز میبينيم .
او و همفكرانش نگران اين بودند مبادا وظائفی كه به عهده آنان
واگذار شده قدر و قيمتی نداشته باشد و همه وظائف مقدس و قدر و
قيمتدار به مردان اختصاص يافته باشد . او و همفكرانش تقاضای
مساوات زنان و مردان را داشتند . اما در چه ؟ در ربودن گوی فضيلت و
انجام وظيفه مقدس . چيزی كه در مخيله آنان هم خطور نمیكرد اين
بود كه شهوات فردی را نام " حقوق " نهند و جنجال راه بيندازند
لهذا وقتی كه آن جواب را شنيد ، چهرهاش از خوشحالی برافروخته شد و
با خوشحالی به سوی همفكرانش برگشت ( 18 )
در باب شركت زنان در اينگونه موارد ، در كتب حديث روايات ضد و
نقيضی وارد شده است . از بعضی از آنها ممنوعيت شديد استفاده میشود
اما صاحب " وسائل " كه خود محدث متبحری است با توجه به مجموع آثار
و روايات اسلام میگويد : " از مجموع روايات استفاده میشود كه
برای زنان رواست كه برای مجالس عزا ، يا برای انجام حقوق مردم ، (
19 ) يا تشييع جنازه بيرون روند و در اين مجامع شركت كنند ،
همچنانكه فاطمه عليها السلام و همچنين زنان ائمه اطهار در مثل اين
موارد شركت میكردهاند . پس جمع بين روايات حكم میكند كه روايات
منع را حمل بر كراهت كنم " ( 20 )
پيغمبر اكرم زنان را اجازه میداد كه به خاطر حاجتی كه دارند بيرون
روند و كار خويش را انجام دهند . سوده دختر زمعه ، همسر رسول خدا
زنی بلند بالا بود . يك شب با اجازه رسول خدا از خانه به خاطر كاری
بيرون آمد
با اينكه شب بود عمر بن الخطاب سوده را به خاطر بلند بالائيش شناخت
عمر در اين جهت تعصب شديدی داشت و همواره به پيغمبر توصيه میكرد
اجازه ندهد زنانش بيرون روند . عمر با لحن خشنی به سوده گفت : تو
خيال كردی كه ما ترا نشناختيم ؟ ! خير شناختيم . پس از اين در
بيرون آمدن خود دقت بيشتری بكن . سوده از همانجا مراجعت كرد و
ماجرا را به عرض رسول خدا رساند در حالی كه رسول خدا مشغول شام
خوردن بود و استخوانی در دستش بود . طولی نكشيد كه حالت وحی بر
آنحضرت عارض شد . پس از بازگشت به حالت عادی فرمود : " « انه قد
اذن لكن ان تخرجن لحوائجكن » " . يعنی اجازه داده شد به شما كه
اگر حاجتی داريد بيرون رويد (
21 )
آنچنانكه مجموعا از تواريخ و نقلهای حديثی بر میآيد ، در ميان
صحابه رسول خدا ، عمر بن الخطاب - همچنانكه مقتضای طبيعتهائی خشك
و خشن از طراز اوست - در مورد زنان فوق العاده سختگير و طرفدار
خانهنشينی كلی آنها بوده است
جاحظ در " البيان و التبيين " جلد 2 صفحه 90 و جلد 3 صفحه 155 از
عمر نقل میكند كه : " اكثروا لهن من قول " لا " فان " نعم "
ليضربهن علی المسألة يعنی بيشتر به زنها " نه " بگوئيد . زيرا "
بلی " آنانرا در خواهش جریتر میكند "
در تفسير كشاف ذيل آيه 53 سوره احزاب مینويسد : " عمر خيلی
علاقهمند بود كه زنان رسول خدا در پرده باشند و بيرون نروند ،
زياد اين مطلب را به ميان میگذاشت . به زنان پيغمبر میگفت : اگر
اختيار با من بود ، چشمی شما را نمیديد . يك روز بر آنان گذشت و
گفت آخر شما با ساير زنان فرق داريد همچنانكه شوهر شما با ساير
مردان فرق دارد . بهتر است به پرده در شويد . زينب همسر رسول خدا
گفت : پسر خطاب ! وحی در خانه ما نازل میشود و آنگاه تو نسبت به
ما غيرت میورزی و تكليف معين میكنی ؟ ! "
در سنن ابن ماجه " باب ماجاء فی البكاء علی الميت " حديث شماره
1587 مینويسد : " رسول خدا در تشييع جنازهای شركت كرد . زنی از
كسان متوفی شركت كرده بود . عمر بر آن زن نهيب زد . رسول خدا
فرمود : ولش كن ای عمر ! چشم گريان و دل داغدار و عهد قريب است "
از اينگونه جريانها در تاريخ زندگی عمر زياد يافت میشود . حتی
نقل كردهاند كه : " عاتكه ، همسر عمر ، دائما با او برای رفتن به
مسجد در كشمكش بود
عمر نمیخواست او شركت كند اما او اصرار داشت شركت كند . عاتكه
نمیخواست نهی شوهرش را تمرد كند ، عمر هم نمیخواست نهی صريح كند
، دلش میخواست وقتی كه در مقابل تقاضای عاتكه سكوت میكند ، عاتكه
به مسجد نرود . اين بود كه در مقابل درخواست عاتكه سكوت میكرد و
لب از لب نمیجنبانيد . اما عاتكه میگفت به خدا قسم مادامی كه
صريحا نهی نكنی خواهم رفت و میرفت " (
22 )
در صحيح بخاری از ابن عباس نقل میكند كه گفت : " سخت مايل بودم
فرصت مناسبی به چنگ آورم و از عمر بپرسم آن دو زن كه در قرآن
درباره آنان آمده است : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبكما »"
( 23 ) كيانند ؟ تا آنكه در سفر حج همراه او شدم .
يك روز فرصتی پيش آمد ، ضمن اينكه آب وضو روی دستش میريختم گفتم
يا اميرالمؤمنين ! آن دو زن كه خداوند در قرآن به آنها اشاره
میكند و میفرمايد : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبكما »"
كدامند ؟ گفت : عجب است از تو كه چنين پرسشی میكنی . آنها عايشه
و حفصه میباشند
آنگاه خود عمر داستان را اينچنين تفصيل داد : من و يكی از انصار در
قسمت بالای شهر مدينه كه با مسجد و مركز مدينه فاصله داشت منزل
داشتيم . من و او با هم قرار گذاشته بوديم به نوبت ، يك روز در
ميان ، هر كدام از ما به مسجد و مركز مدينه برويم و اگر چيز
تازهای رخ داده بود به اطلاع ديگری برسانيم
ما مردم قريش تا در مكه بوديم بر زنان خويش مسلط بوديم ، (
24 ) اما
مردم مدينه برعكس بودند ، زنان آنان بر ايشان تسلط داشتند . تدريجا
اخلاق زنان مدينه در زنان ما اثر كرد . يك روز من به همسرم خشم
گرفتم . او برخلاف انتظار ، جواب مرا پس داد
گفتم : جواب مرا پس میدهی ؟ ! گفت : خبر نداری كه زنان پيغمبر
رويشان با او باز است و با او يك و دو میكنند و گاه يكی از آنان
يك روز تمام با پيغمبر قهر میكند
از شنيدن اين سخن سخت ناراحت شدم گفتم به خدا قسم كسی كه با پيغمبر
چنين كند بدبخت شده است . فورا لباس پوشيدم و آمدم به شهر و بر
دخترم حفصه وارد شدم ، گفتم شنيدهام شما گاهی يك روز تمام پيغمبر
را ناراحت میكنيد . گفت : بلی . گفتم : دختركم ! بيچاره شدی . چه
اطمينانی داری كه خداوند به خاطر پيامبرش بر تو خشم نگيرد ؟
دختركم ! از من بشنو : بعد از اين نه با پيغمبر تندی كن و نه از او
قهر كن . هر چه میخواهی به خودم بگو اگر میبينی رقيبت ( عايشه )
از تو زيباتر است ناراحت نباش
قضيه گذشت . در آن ايام ما نگران حمله غسانيها از جانب شام بوديم :
شنيده بوديم آنان آماده حمله به ما هستند . يك روز كه نوبت رفيق
انصاری بود و من در خانه بودم ، شب هنگام ديدم در خانه مرا محكم
میكوبد و میگويد : او در خانه است ؟ من سخت در هراس شدم . آمدم
بيرون . گفت حادثه بزرگی رخ داده . گفتم : غسانيها حمله كردند ؟
گفت : نه ، از آن بزرگتر . گفتم : چه شده ؟ گفت : پيامبر زنان
خويش را يكجا ترك گفته است! گفتم بيچاره شد حفصه . قبلا پيشبينی
میكردم و به خود حفصه هم گفتم
صبح زود لباس پوشيدم و برای نماز صبح به مسجد رفتم و با پيامبر
نماز جماعت خواندم . پيامبر بعد از نماز به اتاق مخصوصی كه به خودش
تعلق داشت رفت و از همه كنارهگيری كرد . من به سراغ حفصه رفتم .
میگريست
گفتم چرا میگريی ؟ به تو نگفتم اين قدر پيامبر را آزار ندهيد ؟ !
خوب ، آيا شما را طلاق داد ؟ گفت : نمیدانم . همين قدر میدانم از
همه كنارهگيری كرده است . آمدم به مسجد نزديك منبر پيامبر ديدم
گروهی گرد منبر جمع شده میگريند . قدری با آنها نشستم . چون خيلی
ناراحت بودم رفتم به طرف اتاق پيغمبر . يك سياه دم در بود . گفتم
به پيغمبر بگو : عمر اجازه ورود میخواهد . رفت و برگشت و گفت :
گفتم اما پيغمبر سكوت كرد
برگشتم و رفتم ميان مردمی كه گرد منبر را گرفته بودند . مدتی نشستم
نتوانستم آرام بگيرم . دو مرتبه آمدم و به دربان گفتم برای عمر
اجازه بگير
رفت و برگشت و گفت : از پيغمبر برايت اجازه خواستم ، اما پيغمبر
سكوت كرد . برای سومين بار رفتم ميان مردمی كه گرد منبر جمع بودند
و از ناراحتی پيغمبر ناراحت بودند . باز هم نتوانستم آرام بگيرم .
نوبت سوم آمدم و به وسيله آن دربان سياه اجازه ورود خواستم . غلام
رفت و برگشت و گفت باز هم پيغمبر سكوت كرد . مأيوسانه مراجعت كردم
. ناگهان فرياد همان دربان سياه را شنيدم كه مرا میخواند . گفت :
بيا كه پيغمبر اجازه داد . وقتی كه وارد شدم ، ديدم پيغمبر بر روی
شنها به پهلو خوابيده و بر يك متكا از ليف خرما تكيه كرده
سنگريزهها بر جسمش اثر گذاشته است
سلام كردم . ايستادم و گفتم : يا رسول الله ! میگويند همسران خويش
را طلاق دادهای ، راست است ؟ گفت : نه . گفتم : الله اكبر .
همانطور كه ايستاده بودم شروع كردم به سخن گفتن و مقصودم اين بود
سر شوخی را باز كنم . گفتم : يا رسول الله ! ما مردم قريش تا در
مكه بوديم بر زنان خويش مسلط بوديم ، آمديم به اين شهر و از بخت
بد ، زنان اين شهر بر مردانشان تسلط داشتند . پيامبر از شنيدن اين
جمله تبسمی كرد . به سخن خودم ادامه دادم و گفتم : من قبلا به
دخترم حفصه گفته بودم كه اگر عايشه از تو قشنگتر و محبوبتر است
ناراحت نباش . بار ديگر پيغمبر تبسم كرد . چون ديدم تبسم كرد
نشستم ، به اطراف نگاه كردم هيچ چيزی در آنجا به چشم نمیخورد جز
سه تا پوست گوسفند . گفتم : يا رسول الله ! دعا كن خداوند به امت
تو توسعه عنايت فرمايد آنچنانكه فارس و روم غرق در نعمتند . پيغمبر
كه تكيه كرده بود فورا نشست ، فرمود : اينها دليل لطف خدا نيست .
آنها نعمتهای خويش را در همين دنيا از خدا گرفتهاند . گفتم : از
گفته خودم پشيمانم . برای من طلب مغفرت كن
از اين پس پيغمبر يك ماه از زنان خويش دوری جست ، بدان جهت كه
رازی را حفصه نزد عايشه آشكار كرده بود . ( نه بدان جهت كه عمر
میپنداشت كه چون زنان پيغمبر زبان دراز شده بودند و پيغمبر را
ناراحت میكردند و پيغمبر در مقابل آنها سكوت میكرد ) . بعد از
يك ماه پيغمبر نزد . زنان خويش برگشت . آيه تخيير نازل شده بود كه
هر كدام از همسران رسول خدا از ادامه همسری ناراضی هستند پيغمبر
آنها را در نهايت خوشی ، با كمك فراوان مالی در كارشان آزاد بگذارد
، هر جا میخواهند بروند ، و با هر كس میخواهند ازدواج كنند و هر
كدام مايلند با همين وضع فقيرانه بسازند به زندگی با پيغمبر ادامه
دهند . همه آنها در كمال رضايت گفتند : ما خدا و پيغمبر را انتخاب
میكنيم و افتخار همسری رسول خدا را از دست نمیدهيم " (
25 )
آری اينست روش اسلام در ميان افراط و تفريط ها . همانطور كه گفتيم
اسلام به خطرات ناشی از روابط به اصطلاح آزاد جنسی كاملا آگاه است
نهايت مراقبت را در برخوردهای زنان و مردان اجنبی دارد . تا حدودی
كه منجر به حرج و فلج نشود ، طرفدار دور نگهداشتن زنان از مردان
است
اسلام در عين اينكه به زنان اجازه شركت در مساجد را میدهد دستور
میدهد به صورت مختلط نباشد ، محلها از يكديگر جدا باشد . میگويند
پيغمبر اكرم در زمان حيات خويش اشاره كرد كه در ورودی زنان به
مسجد از در ورودی مردان مجزا باشد . روزی اشاره به يكی از درها
كرد و فرمود : " « لو تركنا هذا الباب للنساء » " يعنی خوب است اين
در را به بانوان اختصاص بدهيم . بعدها عمر صريحا نهی كرد كه مردان
از آن در وارد شوند ( 26 )
و نيز میگويند : پيغمبر اكرم دستور داد كه شب هنگام كه نماز تمام
میشود ، اول زنها بيرون بروند ، بعد مردها ، رسول خدا خوش
نمیداشت كه زن و مرد در حال اختلاط از مسجد بيرون روند . زيرا
فتنهها از همين اختلاطها بر میخيزد
رسول خدا برای اينكه برخورد و اصطكاكی رخ ندهد دستور میداد مردان
از وسط ، و زنان از كنار كوچه يا خيابان بروند (
27 ) . يك روز رسول
خدا در بيرون مسجد بود . ديد مردان و زنان باهم از مسجد بيرون
آمدند . به زنها خطاب كرد و فرمود بهتر اينست شما صبر كنيد آنها
بروند . شما از كنار برويد و آنها از وسط ( 28 )
فقهاء به همين مناسبت فتوا میدهند كه اختلاط مردان و زنان مكروه
است
مرحوم آية الله سيد محمد كاظم طباطبائی يزدی ( قدس سره ) در عروه
الوثقی فصل اول مسأله 49 میگويد : " يكره اختلاط الرجال بالنساء
الا للعجائز يعنی مختلط شدن مردان و زنان مكروه است مگر در مورد
پير زنان "
راستی اگر كسی بيماردل نباشد تصديق میكند كه راه اسلام راه معتدل
و متعادلی است . اسلام در عين اينكه نهايت مراقبت را برای پاكی
روابط جنسی به عمل آورده است ، هيچگونه مانعی برای بروز استعدادهای
انسانی زن به وجود نياورده است بلكه كاری كرده است كه اگر اين
برنامه دور از هر افراط و تفريطی اجرا شود ، هم روحيهها سالم
میماند ، و هم روابط خانوادهها صميمیتر و جدیتر میگردد ، و هم
محيط اجتماع برای فعاليت صحيح مرد و زن آمادهتر میشود
توصيههای اخلاقی
در كافی برخی روايات بدين مضمون نقل شده كه توجه مرد به زمين است و
توجه زن به مرد ، پس زنان را در حصار خانه قرار دهيد
خود صاحب كافی معتقد است كه مقصود اينست كه هر چه زودتر آنها را در
حصار ازدواج قرار دهيد
ولی يك عده روايات ديگر وجود دارد كه ممكن است آنها را توصيه
اخلاقی به مردان نسبت به زنان شمرد كه از خطرات تماسهای مردان با
زنان آگاه باشند . صاحب وسائل اين روايات را بر استحباب حمل كرده
است . ما قسمت عمده آنها را ذكر میكنيم : الف - اميرالمؤمنين علی
عليه السلام به فرزندش امام مجتبی چنين توصيه میفرمايد : " « و
اكفف عليهن من ابصارهن بحجابك اياهن ، فان شده الحجاب ابقی عليهن
، و ليس خروجهن باشد من ادخالك عليهن من لا يوثق به عليهن و ان
استطعت ان لا يعرفن غيرك فافعل » " ( 29 )
يعنی تا میتوانی كاری كن كه زن تو با مردان بيگانه معاشرت نداشته
باشد . هيچ چيز بهتر از خانه ، زن را حفظ نمیكند . همانطور كه
بيرون رفتن آنان از خانه و معاشرت با مردان بيگانه در خارج خانه
برايشان مضر و خطرناك است ، وارد كردن تو مرد بيگانه را بر او در
داخل خانه و اجازه معاشرت در داخل خانه نيز مضر و خطرناك است .
اگر بتوانی كاری كنی كه جز تو مرد ديگری را نشناسند چنين كن "
اين يك توصيه اخلاقی است . علماء اسلام اين جمله را به شكل يك
توصيه اخلاقی تلقی كردهاند . اگر ما بوديم و چنين تعبيراتی ،
بدون شك آنچه استنباط میشد بيش از " توصيه اخلاقی " بود ، بلكه
بيش از لزوم ستر وجه و كفين بود ، آنچه استنباط میشد همان است كه
ما از آن به حبس زن در خانه تعبير كردهايم . ولی علت اينكه فقها
به مضمون چنين جملهها فتوا ندادهاند ادله قطعی ديگر از آيات و
روايات و سيره معصومين برخلاف مفاد ظاهر اين تعبيرات است ، و به
اصطلاح ظاهر اين جملهها " معرض عنه " اصحاب است . لهذا اين
جملهها حمل به توصيه اخلاقی شده است و ارزش اخلاقی دارد نه فقهی
آنچه فقها از امثال اين جملهها استنباط كردهاند اين است كه
اينگونه جملهها ارشاد به حقيقتی روحی و روانی در روابط دو جنس
است و شك نيست كه حقيقتی را بيان میكند . رابطه زن و مرد اجنبی
سخت خطرناك است
گيلی است كه پيلان بر آن میلغزند
آنچه اسلام لااقل به صورت يك امر اخلاقی توصيه میكند اينست كه تا
حد ممكن اجتماع مدنی غير مختلط باشد
جامعه امروز زيانهای اجتماع مختلط را به چشم خود میبيند . چه
لزومی دارد كه زنان فعاليتهای خود را به اصطلاح " دوش به دوش "
مردان انجام دهند . آيا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند نقصی در
فعاليت و راندمان كار آنان رخ میدهد ؟ اثر اين دوش به دوشها
اينست كه هر دو همدوش را از كار باز میدارد و هر يك را به جای
توجه به كار متوجه " همدوش " میكند ، تا آنجا كه غالبا اين
همدوشيها به هماغوشی منتهی میگردد
ب - حديثی است از حضرت زهرا عليها السلام . هر چند فقهاء بدين
حديث استناد نمیكنند اما میتواند توجيه صحيحی داشته باشد
خلاصه حديث اينست : " روزی رسول خدا از مردم پرسيدند : چه چيز برای
زن از هر چيز بهتر است ؟ كسی نتوانست پاسخ بگويد . حسن بن علی عليه
السلام كودك و در مجلس حاضر بود . قصه را برای مادرش زهرا سلام
الله عليها نقل كرد . زهرا فرمود : از همه چيز بهتر برای زن اينست
كه مرد بيگانهای را نبيند و مرد بيگانهای هم او را نبيند " (
30 )
اين حديث نيز توصيه اخلاقی است و ارجحيت دور بودن زن و مرد را
بيان میكند . ما قبلا گفتهايم تمام ترخيصهای اسلامی در اين
زمينه به خاطر جلوگيری از حرج و مضيقه است . ارجحيت اخلاقی پوشش ،
دور بودن زن و مرد ، وجود حريم ميان آندو در حدود امكان سر جای خود
باقی است
ج - رسول اكرم به علی عليه السلام فرمود : " « يا علی اول نظره لك
و الثانية عليك لا لك » " ( 31 ) يعنی اولين نگاه مفت تو است ، اما
نگاه دوم به زيانت میباشد نه به سودت
در اينكه اين حديث در مقام بيان حكم است يا در مقام بيان اثری كه
طبعا در نگاه هست اختلاف نظر است . برخی مانند محقق صاحب شرايع و
علامه حلی گفتهاند اين حديث متعرض حكم نظر است . مفاد حديث اينست
كه نگاه اول جايز است و نگاه دوم حرام . بعضی ديگر گفتهاند مقصود
اينست كه نگاه عمدی مطلقا حرام است . نگاه اول از آن نظر جايز است
كه عمدی نيست
ولی حقيقت اينست كه اين حديث در مقام توصيه ترك نظر شهوانی و
تلذذی است كه قطعا حرام است و از محل بحث خارج است . اين حديث
میخواهد اين مطلب را بگويد كه انسان چشمش به زنی میافتد و
احيانا خوشش میآيد میخواهد بار دوم نگاه كند و لذت ببرد . نوبت
اول چون تلذذ غير عمدی است مانعی ندارد ، اما نوبت دوم چون به قصد
تلذذ است جايز نيست
د - امام صادق فرمود : " « النظر سهم من سهام ابليس مسموم و كم
نظره اورثت حسره طويلة » " ( 32 ) . يعنی نگاه كردن تيری است
زهرآلود از ناحيه شيطان . چه بسيارند نگاههائی كه بعدها حسرتها و
تأسفهای طولانی به دنبال خود آوردهاند
در حديث ديگر آمده است : " « زنا العينين النظر » " (
33 ) يعنی
زنای دو چشم نگاه است
اين دو حديث نيز ناظر به نگاههای شهوتآلود است ، و ممكن است
توصيه اخلاقی باشد به احتياط
نه حبس و نه اختلاط
از آنچه مجموعا بيان شد ، معلوم گشت آنچه اسلام میگويد نه آن چيزی
است كه مخالفان اسلام ، اسلام را بدان متهم میكنند ، يعنی
محبوسيت زن در خانه ، و نه نظامی است كه دنيای جديد آنرا پذيرفته
است و عواقب شوم آن را میبيند ، يعنی اختلاط زن و مرد در مجامع
حبس كلی زن در خانه ، نوعی مجازات بود كه به طور موقت در اسلام
برای زنان بدكار مقرر شد
« و اللاتی يأتين الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهن اربعة منكم
فان شهدوا فامسكوهن فی البيوت حتی يتوفاهن الموت او يجعل الله لهن
سبيلا ( 34 )
زنانی از شما كه مرتكب زنا میشوند ، چهار شاهد بر آنان بگيريد .
اگر چهار شاهد شهادت دادند ( به ترتيبی كه به تفصيل در سنت بيان
شده و فقه متصدی آن است ) آنان را در خانه حبس كنيد تا عمرشان به
پايان رسد يا خدا راه ديگری بر ايشان معين كند
مفسران میگويند : مقصود از راه ديگر اشاره بدينست كه اين حكم
موقت است و در آينده حكم ديگری برای آنان خواهد آمد . آيه 2 از
سوره نور كه حكم زانی و زانيه را بيان كرده است همان است كه اين
آيه با اشاره آنرا وعده داده است
مقصود اينست كه اسلام ، با اختلاط مخالف است نه با شركت زن در
مجامع و لو با حفظ حريم
اسلام میگويد : نه حبس و نه اختلاط بلكه حريم . سنت جاری مسلمين
از زمان رسول خدا همين بوده است كه زنان از شركت در مجالس و مجامع
منع نمی شدهاند ولی همواره اصل " حريم " رعايت شده است . در
مساجد و مجامع ، حتی در كوچه و معبر ، زن با مرد مختلط نبوده است .
شركت مختلط زن و مرد در برخی مجامع ، مانند برخی مشاهد مشرفه كه در
زمان ما محل ازدحام فوق العاده است برخلاف مرضی شارع مقدس اسلام
است
پىنوشتها:
1 - كافی جلد 6 صفحه 55 و وسائل جلد 3 صفحه . 144
2 - صحيح بخاری جلد 8 صفحه . 63
3 - صحيح مسلم جلد 4 صفحه . 142
4 - جامع ترمذی صفحه . 175
5 - وافی مجلد 12 ص 58 و وسائل جلد 3 صفحه 11 و كافی جلد 5 صفحه 365
6 - وسائل جلد 3 صفحه 12 - تهذيب جلد 7 صفحه . 435
7 - كافی جلد 5 صفحه 365 - وسائل جلد 3 صفحه . 11
8 - در تاريخ 48 / 3 / 29 دو هنرپيشه ايتاليائی - كه به قول خودشان از نظر قانون زن
و شوهر نيستند اما از نظر خودشان زن و شوهرند وارد تهران شدند . جوانان ، اعم از
پسر و دختر استقبال بی سابقهای از آنان به عمل آوردند و روزنامهها منعكس كردند .
پسران و دختران ايرانی آنچنان فريادهای وحشتناكی به عنوان ابراز احساسات كشيده
بودند كه ديدن عكسشان در حال فرياد ، بيننده را متوحش و متنفر میكرد
9 - رجوع شود به مسالك ، اول كتاب جهاد
10 - رجوع شود به كتب مغازی و سير و تواريخ صدر اسلام . ايضا رجوع شود به صحيح مسلم
جلد 5 صفحه 197 - 196 ، و سنن ابوداود جلد 2 صفحه 17 و جامع ترمذی صفحه . 247
11 - وسائل جلد 1 صفحه . 456
12 - وسائل جلد 1 صفحه . 474
13 - صحيح بخاری جلد 7 صفحه . 43 همه مورخين اين مطلب را نوشتهاند
14 - اين جريان نيز مورد اتفاق مورخين و مفسرين است . مورخين ضمن وقايع فتح مكه ،
و مفسرين ذيل آيه 12 از سوره ممتحنه ذكر كردهاند . ايضا كافی جلد 5 صفحه . 526
15 - وسائل جلد 1 صفحه . 156
16 - صحيح مسلم جلد 3 صفحه 47 و صحيح بخاری جلد 2 صفحه 94 و سنن ابوداود جلد 2 صفحه
. 180
17 - انا وافده النساء اليك
18 - اسد الغابه جلد 5 صفحه 399 - . 398 اين داستان در كتب حديث و تفسير نيز نقل
شده است
19 - در بحارالانوار جلد 11 چاپ كمپانی صفحه 118 روايتی از كافی از حضرت موسی بن
جعفر عليه السلام نقل میكند به اين مضمون : " كان ابی يبعث امی و ام فروه تقضيان
حقوق اهل المدينة " يعنی پدرم امام صادق مادر من و مادر خودش را میفرستاد كه
حاجات درماندگان مدينه را انجام دهند
20 - وسائل جلد 1 صفحه . 72
21 - صحيح مسلم جلد 7 صفحه 6 و صحيح بخاری جلد 7 صفحه 49 و جلد 8 صفحه . 66
22 - الحجاب مودودی صفحه 318 نقل از موطأ مالك .
23 - سوره تحريم ، آيه 4 : يعنی اگر توبه كنيد ( بجا و لازم است ) زيرا دلهای شما
منحرف شده است . اين آيه مربوط به دو نفر از زنان رسول اكرم است كه رسول خدا يك
مطلب سری به آنان گفت ، و آنان مرتكب خطا شدند و فاش كردند
24 - در روايت ديگری كه صحيح مسلم ، جلد 4 ، صفحه 190 نقل میكند : عمر میگويد : "
و الله ان كنا فی الجاهلية ما نعد للنساء امرا حتی انزل الله تعالی فيهن ما انزل و
قسم لهن ما قسم . . . " يعنی به خدا ما در جاهليت برای زنان شأنی قائل نبوديم ، تا
خداوند ( در قرآن ) درباره آنان آياتی نازل كرد و حقوق و بهرههائی برايشان قائل
شد
25 - صحيح بخاری جلد 7 صفحات 38 - 36 و صحيح مسلم جلد 4 صفحات 194 - . 192
26 - سنن ابوداود جلد 1 صفحه . 109
27 - كافی جلد 5 صفحه . 518
28 - سنن ابوداود جلد 2 صفحه . 658
29 - نهج البلاغه [ نامه 31 ] وصيت معروف اميرالمؤمنين به امام حسن
30 - وسائل جلد 3 صفحه 9 نقل از كشف الغمة
31 - وسائل جلد 3 صفحه . 24 در سنن ابوداود جلد 1 صفحه 496 بدين عبارت آمده است :
يا علی لا تتبع النظره بالنظره فان لك الاولی و ليست لك الاخره » . در بعضی روايات
شيعه نيز كه در وسائل نقل شده قريب به همين مضمون آمده است
32 - وسائل جلد 3 صفحه . 24
33 - كافی جلد 5 صفحه 559 و وسائل جلد 3 صفحه . 24
34 سوره نساء ، آيه . 15