كودك از نظر وراثت و تربيت
(جلد دوم)

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۳ -


نقشه فريب دادن
علم دروغگويى يا اگر ترجيح بدهند هنر دروغگويى با تمرين دروغ گفتنتكامل مى يابد. بنابراين به اين نتيجه مى رسيم كه كوشش والدين يا مربيان بايدمصروف بدان گردد كه فرصت دستاويز شدن به دروغ براى كودكان پيش نيايد وزمينه رفتار و كردار ما طورى نباشد كه آن ها به ناچار به دروغ پناهنده شوند. بايدنخست دروغگوى حقيقى را بشناسيم ، يعنى كسى را كه بر اثر نادرستى و شيادى دروغمى گويد از آن كه بالبداهه دروغى مى گويد تميز دهيم . دروغگوى ناگهانى براىفرار كردن از مكافات عملى كه خودش ‍ آن را گناهى تشخيص داده خيلى ناشيانه به دامننخستين دروغى كه از دهنش بگذرد پناهنده مى شود او عواقب اين كار را پيش بينى نمى كند،در حالى كه غالب اوقات صداقت ذاتى و طبيعى او بدون اطلاع خودش به وى خيانت مىكند. صدايى كه خالى از اطمينان است ، چهره اى كه گلگون مى شود، و نگاهى كه از بيمبرخورد با چشم هاى طرف اين سو آن سو مى گريزد نشانه هايى هستند كه راز چنيندروغگويى را فاش مى كنند. در درون او جدا از كلماتى كه به زبان مى آورد حقيقت فريادمى زند، لب هاى او را مى سوزاند و او با تمام تكاپوى خودش نمى تواند بر چهره حقيقتچادر رازپوشى افكند. از توجه به يك چنين موجودى مى توان به آسانى دريافت كه اوهنوز دروغگو نيست ، بلكه فقط مى تواند دروغ هاى ناشيانه اى بگويد. منتها براى اينكه اين كار را خوب ياد بگيرد، براى اين كه در دروغ ساختن ماهر شود، كافى است كه درمحيط بدى جاى گيرد
دروغ در لباس راستى
بى ارزشى سر و كار پيدا كند. براى اين كه يك چنين كودكى را از غرق شدن در يك گرداب شوم نجات دهيم بايد وجدان او را در راه راستى و شهامت هدايت كنيم ، آن وقت دروغ در طبيعت او ريشه نخواهد كرد و اين بيمارى درد مزمنى نخواهد شد. اما درباره دروغگوى اصل و حقيقى طرز عمل اين گونه نيست ، اين دروغگو كه كارش تزوير و تقلب است در همان آغاز كار خيلى ابلهانه دروغ گفتن را آغاز كرده است و آن قدر به اين كار ادامه داده كه كنون ديگر به راحتى و آسانى در لباس راستى و صداقت دروغ مى گويد و در اين جاست كه بايد نگران و ناراحت بود. او ديگر دروغ هايش را بالبداهه نمى سازد، بلكه درباره آن ها فكر مى كند و زمينه مى سازد. او به راحتى حقيقت را جلوه مى دهد، آن را به ميل خودش تغيير مى دهد، زشت و زيبايش مى سازد، و بر حسب اقتضاى مصلحتش حقيقت را به شيوه تردستان و حقه بازان به سيماى جوراجور جلوه گر مى سازد. زيرا خوب مى داند كه اگر دروغ را با نقش و نگارى از حقيقت زينت دهد خيلى به فاش ‍ نشدن آن كمك مى شود. هر قدر كه موقعيت خطرناك تر و دشوارتر شود دروغگو با زيركى و استعداد بيشتر به كار مى پردازد و اگر ضرورتى احساس ‍ كرد صحنه سازى هاى حيرت انگيز از او سر مى زند و بعد نيز همواره نزد اين و آن ، از طرز عمل هاى خائنانه اى كه پيوسته خودش به كار مى برد مذمت و بدگويى مى كند، زيرا او در عالم دورويى خودش گمان مى كند كه اين بهترين وسيله براى رد گم كردن است .))(63)
دروغ سازان زير دست
برادران يوسف صديق دروغگويان و دروغ سازان زبر دستى بودند. موقعى كه يوسف را در چاه افكنده و نزد پدر آمدند گريه مى كردند، اشك مى ريختند، پيراهن خون آلوده آوردند و خلاصه با نقشه منظم ، صحنه اى ايجاد كردند كه بيننده باور مى كرد يوسف را گرگ دريده است . اين قبيل درغگويى هاست كه بسيار خطرناك و گمراه كننده است . رسول اكرم كلمه كذّاب را در مورد آنان به كار برده است :
(( لا تلقنوا الكذاب فتكدبوا فان بنى يعقوب لم يعلموا ان الذئب ياءكل الانسان حتى لقنهم ابوهم .)) (64)
به مردم كذّاب راه دروغگويى را تلقين نكنيد و دروغ سازى را به آنان نياموزيد. بچه هاى يعقوب نمى دانستند گرگ انسان را نيز مى درد، از تذكر و تلقين پدر استفاده كردند.
پدران و مادران شريفى كه فرزندان را با شرايط صحيح تربيت مى كنند و آنان را بر اساس پاكى و فضيلت پرورش مى دهند مى توانند با اندرز و نصيحت از لغزش هاى احتمالى فرزندان جلوگيرى نمايند و آنان را از يك يا چند دروغى كه ممكن است دامنگيرشان شود نيز باز دارند.
(( عن ابى جعفر عليه السلام قال : كان على بن الحسين يقول لولده اتقوا الكذب الصغير منه و الكبير فى كل جد و هزل فان الرجل اذا كذب فى الصغير اجترا على الكبير.)) (65)
امام باقر عليه السلام مى فرمود كه حضرت سجاد زين العابدين عليه السلام به فرزندان خود نصيحت مى كرد و مى فرمود از دروغ كوچك و بزرگ ، جدى يا شوخى ، پرهيز نماييد و پيرامون آن نگرديد. زيرا آدمى وقتى دروغ كوچك گفت ، جراءت مى كند دروغ بزرگ بگويد.
محيط زندگى
4. يكى از مهم ترين عوامل پرورش فطرت راستگويى در كودكان محيط زندگى خانواده است . جايى كه پدران و مادران راستگو هستند و هرگز پيرامون دروغ و خلاف حقيقت نمى گردند، طفل طبعا به راه راستى مى رود و راستگو بار مى آيد، و موانعى را كه از نظر روانى در سر راه او پيدا مى شود به آسانى مى توان برطرف كرد.
برعكس جايى كه پدران و مادران ، خود دروغ مى گويند و به اين خلق ناپسند معتاد هستند قطعا طفل با خلق ناپسند دروغگويى رشد مى كند. در چنين خانواده اى ايجاد شرايط روانى براى جلوگيرى از دروغگويى كودك بى اثر است . محيط زندگى مهم ترين قدرت و بزرگ ترين عامل سازنده كودك است و با هيچ يك از عوامل روانى قابل مقايسه نيست ، طفل بدون توجه و اراده با محيطى كه در آن زندگى مى كند منطبق مى شود و آن چه مى بيند و مى شنود در فكر او نقش مى بندد.
دروغ اتفاقى
((محيط راستى و شهامت مطلق اساسى ترين عامل مبارزه با دروغ است . اگر در محيط خانوادگى يا در آموزشگاه همواره راستى و يكرنگى حكمفرما باشد، نخست اين كه كودك با دروغگويى آشنا نمى شود و پس از آن اگر دروغى بر زبان آورد به تجربه ثابت شده كه اين دروغ اتفاقى بوده است و هرگز تا مرحله خيانتكارى و تقلب در وجود آن كودك ريشه نخواهد كرد.
وجدان هاى حساس اين موجودات جوان كه مانند يك گياه بهارى لطيف و شكننده است براى اين كه بتواند در محيط متعادل و مناسبى پرورش يابد بايستى از وزش بادهاى مخالف و تمايلاتى كه ممكن است براى هميشه به ان لطمه رساند در پناه بماند، اما با اين وجود چه بسا كه ما مشاهده مى كنيم اين جوانه هاى نوخاسته و سرسبز در محيط خود با اين بادهاى مخالف رو به رو مى شوند.
چه قدر اتفاق مى افتد كه ميان اعمال ما با اندرزهاى ما شكاف عميقى پيدا مى شود. آن چه را كه كودك در رفتار و كردار ما مى بيند و درك مى كند با آن چه كه ما در اوامر و اندرزهاى خودمان براى او مذموم و زشت تعبير مى كنيم فاصله زيادى دارد!
خيلى ها رسم دارند كه به بچه ها بگويند: ((هر طور من مى گويم بكن ! كارى نداشته باش كه من چه كار مى كنم .)) در حالى كه نمى دانند اين اندرز، سرانجام مصيبت بزرگى به بار مى آورد. كودك هرگز زير بار امر و اندرزى نمى رود كه پدر و مادر، خودشان به آن اعتنايى ندارند، و تازه اگر بر اثر اين طرز عمل شما او در عالم تصور خويش به اين نتيجه برسد كه ((خوب بودن بچه ها)) با خوب بودن بزرگ ها تفاوت دارد، يقين داشته باشيد در نخستين فرصتى كه او احساس آزادى كرد همه آن درس هاى اخلاقى را كه در زمان كودكى فرا گرفته بود، در حالى كه درس دهندگان خودشان جور ديگرى عمل مى كردند، به باد فراموشى مى سپارد و از روشى كه در عمل ديده بود پيروى مى كند.))(66)
پرورش دروغگو
اولين مدرسه تربيت فرزند محيط خانواده است . رفتار و گفتار پدران و مادران و طرز زندگى آنان مشخص نيكو بد خانواده و ميزان پاكى و ناپاكى آن محيط است . يك نفر مرد يا زن ، بدون عنوان پدرى يا مادرى ، وقتى دروغ مى گويد مرتكب يك گناه كبيره شده و استحقاق يك كيفر دارد. ولى وقتى آن مرد و زن پدر و مادر باشند و در محيط خانواده به عنوان رييس و سرپرست در مقابل گوش هاى حساس و چشم هاى كنجكاو فرزندان خود دروغ بگويند نمى توان گفت تنها مرتكب يك گناه شده و دروغى گفته اند. اينجا علاوه بر گناه دروغ ، گناه ديگرى مرتكب شده اند و آن گناه پرورش ‍ درغگو است و قطعا اين گناه به مراتب بزرگ تر است . دروغ گفتن پدر و مادر از طرفى گناه كردن و از طرف ديگر به گناه وادار كردن است . درغگويى پدر و مادر آلودگى خود و آلوده كردن فرزندان خويشتن است . پدر و مادرى كه در خانه دروغ مى گويند و با عمل زشت و نادرست خويش محيط فاسد و مسموم به وجود مى آورند و فرزندان خود را از صراط مستقيم فطرت منحرف مى كنند، به خود و فرزندان خود و همچنين به خدا و به مردم خيانت كرده اند. فرزندان امانت الهى هستند، درس دروغگويى به آنان دادن ، خيانت كردن در امانت خداوند بزرگ است .
بدون ترديد يكى از بيمارى هاى بزرگ اجتماع ما دروغگويى است كه بدبختانه كم و بيش اغلب مردم به آن مبتلا هستند. اين خلق ناپسند باعث نكبت دنيا و عذاب آخرت است . تمام صفات ذميمه و خلقيات ناپسند از نظر دينى و علمى مرض روانى است ، ولى دروغگويى از همه بدتر است .
(( فى وصيته امير المؤ منين لولده الحسن عليهما السلام : و علة الكذب اقبح علة .)) (67)
از وصاياى على (ع ) به فرزندش حضرت حسن اين بود كه مى فرمود: ناخوشى درغگويى از تمام ناخوشى ها قبيح تر و ناپسندتر است .
بيمارى دروغ
دروغگويى امنيت اخلاقى و قضايى و اقتصادى را متزلزل مى كند. درغگويى مردم را نسبت به يكديگر بدبين نموده و از آنان سلب اعتماد مى نمايد. درغگويى ريشه فضيلت و سجاياى انسانى را مى سوزاند.
(( عن ابى جعفر عليه السلام قال : ان ابى حدثنى عن ابيه عن جده قال قال رسول الله (ص ): اقل الناس مروءة من كان كاذبا.)) (68)
امام باقر عليه السلام از رسول اكرم حديث كرده است كه فرمود: كم نصيب ترين مردم از سجاياى مردانگى و فضايل انسانى دروغگويان هستند.
بعضى گمان مى كنند در پاره اى از مواقع تنها وسيله كامروايى و پيروزى در زندگى دروغ گفتن و از راه مستقيم منحرف شدن است . پيشواى عالى قدر اسلام چنين گمانى را اشتباه و آن پيروزى را شكست مى داند.
(( قال صلى الله عليه و آله : اجتنبوا الكذب و ان رايتم فيه النجاة فان فيه الهلكة .)) (69)
رسول اكرم مى فرمود: از دروغگويى بپرهيزيد در موردى كه گمان مى كنيد نجات شما در دروغ گفتن است ، بدانيد كه اشتباه كرده ايد و هلاك شما در دروغ است .
حضرت موسى بن جعفر (ع ) به هشام فرمود:
(( يا هشام ان العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه .)) (70)
انسان عاقل دروغ نمى گويد، اگر چه دروغ وسيله برآمدن خواهش هاى نفسانى او باشد.
راستى و پيروزى
چه بسيار مردمى كه در پيشامدهاى خطرناك يا مواقع حساس در كمال شهامت و رشادت راست گفتند سرانجام پيروز شدند. خوانخوارى و جنايتكارى هاى حجاج بن يوسف بر كسى پوشيده نيست . روزى جمعى از طرفداران عبدالرحمان را به اسيرى به مجلس حجاج آوردند. حجاج به قتل همه آن ها مصمم بود. مردى از اسرا به پا خاست و گفت : ((امير! من بر تو حقى دارم ، مرا به پاس آن حق آزاد كن .))
حجاج پرسيد: ((چه حقى دارى ؟))
جواب داد: ((روزى عبدالرحمان در مجلس خويش تو را دشنام داد و من از تو دفاع كردم .))
حجاج گفت : ((آيا بر اين كار گواهى دارى ؟))
يكى از اسرا از جاى برخاست و به صحت گفتار او شهادت داد. حجاج آزادش كرد. سپس به شاهد متوجه شد و گفت : ((تو چرا در آن مجلس از من دفاع نكردى ؟)) گواه در كمال صراحت و بدون ضعف و زبونى جواب داد: ((از آن جهت كه با تو دشمن بودم .)) حجاج گفت : ((او را نيز به علت راستگويى آزاد نماييد!))(71)
روزى حجاج در منبر خطابه خود را طولانى كرد. مردى از وسط جمعيت با صداى بلند گفت : ((موقع نماز است ، سخن را كوتاه كن . نه وقت به احترام شما توقف مى كند، نه خداوند عذرت را مى پذيرد.)) حجاج از اين صراحت ، آن هم در يك مجلس عمومى ناراحت شد، دستور داد مرد را زندانى كردند. كسان او به ملاقات حجاج رفتند و به وى گفتند: ((امير! مرد زندانى از فاميل ماست و ديوانه است . دستور فرماييد آزاد شود.))
حجاج گفت : ((اگر خودش به ديوانگى اقرار كند آزادش خواهم كرد.)) كسانش به زندان رفتند و گفتند: ((به جنونت اقرار كن تا آزاد شوى .))
مرد گفت : ((هرگز چنين اعترافى نمى كنم ، من مريض نيستم . خداوند مرا سالم آفريده است .))
وقتى جواب هاى صريح و صادقانه زندانى به گوش حجاج رسيد دستور داد به احترام راستگويى آزادش كردند.(72)
به همان نسبتى كه راستگويى موجب افتخار و سربلندى است دروغگويى مايه ذلت و سرافكندگى است . رسول اكرم مى فرمود:
دروغگويى و سرافكندگى
(( اياك والكذب فانه يسود الوجه .)) (73)
از دروغگويى بپرهيز، زيرا دروغ باعث روسياهى است .
به منصور دوانيقى خبر رسيد كه مقدارى از اموال بنى اميه نزد مردى به امانت گذارده شده است . به ربيع دستور داد او را احضار كند. ربيع مى گويد مرد را حاضر كردم و به مجلس منصور بردم . منصور گفت : ((خبر اموالى كه از بنى اميه نزد شما امانت است به ما رسيده ، بايد تمام آن ها را تسليم كنى .))
مرد گفت : ((آيا خليفه مسلمين وارث بنى اميه است ؟))
جواب داد: ((نه )).
پرسيد: ((آيا خليفه مسلمين وصى بنى اميه است .))
جواب داد: ((نه )).
مرد گفت : ((روى چه حساب ، اموال بنى اميه را از من مطالبه مى كنيد؟))
منصور قدرى فكر كرد و جواب داد: ((بنى اميه به مسلمين ستم كردند. اموال مردم را به زور گرفتند. من اينك خليفه مسلمين و وكيل مردم هستم ، نظرم اين است كه اموال مسلمين را بگيرم و در بيت المال مسلمين بگذارم .))
مرد گفت : ((بنى اميه اموال بسيارى در اختيار داشته اند كه متعلق به خودشان بوده ، لازم است خليفه مسلمين شاهد عادل اقامه كند اموالى كه از بنى اميه در دست من است از جمله اموالى است كه به زور از مردم گرفته اند.))
شرمسارى دروغگو
منصور قدرى فكر كرد، به ربيع گفت راست مى گويد، سپس منصور به روى مرد خنديد و با او به گرمى توجه كرد و گفت آيا حاجتى دارى . مرد جواب داد بلى دو حاجت دارم . اول آن كه دستور دهيد نامه اى را كه اكنون براى خانواده ام مى نويسم فورا به آنان برسانند كه از ناراحتى و اضطراب خلاص ‍ شوند. دوم آن كه دستور فرماييد كسى را كه اين گزارش را به مقام خلافت داده احضار كنند من او را ببينم . به خدا قسم بنى اميه هيچ امانتى نزد من ندارند. موقعى كه به حضور خليفه شرفياب شدم و قضيه را دانستم به نظرم آمد كه اگر اين طور سخن بگويم زودتر خلاص خواهم شد. منصور به ربيع گفت گزارش دهنده را حاضر كنند. موقعى كه حاضر شد، مرد نگاهى كرد و گفت اين غلام من است . سه هزار دينار از مال من برداشته و فرار كرده است . منصور سخن به غلام تندى كرد. غلام در كمال شرمسارى و ناراحتى سخنى مولاى خود را تاءييد نمود و گفت براى اين كه گرفتار نشوم او را متهم نمودم و اين نسبت دروغ را به وى دادم . منصور كه بر بدبختى و ذلّت غلام رقّت كرده بود به مرد گفت ، از شما مى خواهم او را ببخشى . مرد گفت : بخشيدم و سه هزار دينار ديگر به او خواهم داد. منصور از بزرگوارى او تعجب كرد و هر وقت نام او به ميان مى آمد مى گفت من مثل اين مرد نديدم .(74)
قطعا راستگويى عزّت دارين و دروغگويى ذلّت دنيا و آخرت است .
احترام به شخصيت مردم - احترام به شخصيت كودك
(( قال الله العظيم فى كتابه :
((...و قل لعبادى يقولوا التى هى احسن )))) (75)
غريزه حب ذات
يكى از سرمايه هاى فطرى و ذخاير طبيعى كه در باطن هر انسان به قضاى حكيمانه الهى مستقر شده است غريزه حبّ ذات است . هر انسانى قبل از هر چيز و هر كس به خود علاقه دارد و بالفطره عاشق و شيفته خويشتن است . هيچ چيز در نظر آدمى به قدر خودش عزيز و محبوب نيست .
حبّ ذات يكى از بهترين و اساسى ترين پايه هاى ثابت تربيت كودك است . مربى لايق مى تواند از اين سرمايه فطرى استفاده كند و در پرتو غريزه حبّ ذات ، بسيارى از سجاياى و صفات پسنديده را در كودك پرورش دهد.
غريزه حبّ ذات در مزاج كودك نيروى مهمى است كه اگر عاقلانه و با برنامه صحيح رهبرى شود و مورد استفاده قرار گيرد منشاء خوشبختى و سعادت است و اگر درست رهبرى نشود بدبختى هاى بزرگى به بار مى آورد.
يكى از طرق ارضاى غريزه حبّ ذات ، تكريم كودكان و توجه به شخصيت آن ها است . طفلى كه به قدر كافى در خانواده احترام شود و غريزه حبّ ذاتش به اندازه صحيح ارضا گردد روحيه اى طبيعى و روانى معتدل دارد. از چنين كودكى مى توان توقع اخلاق پسنديده و رفتار عادلانه داشت . بر عكس كودكى كه از پدر و مادر احترام و تكريم نديده و در محيط خانواده خواهش طبيعى حبّ ذاتش ارضا نشده است در خود احساس ستى و حقارت مى كند، روحى شكست خورده و روانى افسرده دارد و بدون ترديد اين حالت درونى در خلال رفتار و گفتار كودك باوضع نامطلوب آشكار مى گردد. چنين كودكى در معرض انحراف هاى گوناگونى است و در راه زندگى با خطراتى مواجه مى شود. احترام به شخصيت نه تنها در محيط خانواده از اركان اساسى تربيت كودك است ، بلكه اين سجيه انسانى از پايه هاى مهم زندگى اجتماعى و از وظايف دينى و علمى همه مردم است . براى اين كه شنوندگان محترم به روش پيشوايان اسلام در احترام به شخصيت ديگران توجه فرمايند قسمتى از بحث امروز را به آن اختصاص ‍ مى دهم ، اميد است مورد استفاده باشد.
احترام به مردم
احترام به مردم در تمام مواقع از برنامه هاى قطعى زندگى رسول اكرم بود و بدون مبالغه مى توان گفت اين خوى پسنديده از بزرگ ترين عوامل پيشرفت و موفقيت آن حضرت است . پيغمبر اسلام به تمام دقايق روانى مردم در راه احترام به آن ها توجه داشت و از كوچك ترين وظيفه شانه خالى نمى كرد.
(( كان يكرم من يدخل عليه حتى ربما يسط ثوبه و يوثر الداخل بالوسادة التى تحته .)) (76)
هر كس بر پيغمبر وارد مى شد پيغمبر به او احترام مى نمود. چه بسا عباى خود را به جاى فرش زير پاى او مى گسترانيد و بالشى كه تكيه گاه خودش ‍ بود به او مى داد!
(( دخل رجل المسجد و هو جالس وحده فتزحزح له . فقال الرجل فى المكان سعه يا رسول الله . فقال (ص ): ان حق المسلم على المسلم اذا راه يريد الجلوس اليه ان يتزحزح له .)) (77)
رسول اكرم تنها در مسجد نشسته بود. مردى وارد شد و به طرف پيغمبر آمد حضرت از جا حركت كرد و به احترام او قدرى عقب رفت . عرض كرد كه جا وسيع است چرا قدمى به عقب رفتيد؟ فرمود از حقوق مسلمانى براى واردين ، حريم گرفتن و قدمى به عقب رفتن است .
سيره رسولاكرم
(( و كان اذا لقيه واحد من اصحابه قام معه فلم ينصرف حتى يكون الرجل ينصرف عنه و اذا لقيه احد من اصحابه فتناول يده ناولها ياه فلم ينزع عنه حتى يكون الرجل هو الذى ينزع عنه .)) (78)
وقتى يكى از اصحاب به دين آن حضرت مى آمد، به احترام او آن قدر مى نشست تا خود آن مرد از مجلس خارج شود، و چون كسى به ملاقات پيغمبر مى آمد و مى خواست مصافحه كند، به او دست مى داد و دست خود را نمى كشيد تا وقتى آن مرد دست خود را بكشد.
(( كان رسول الله يقسم لحظاته بين اصحابه ينظر الى ذا و ينظر الى ذا بالسوية .)) (79)
براى حفظ احترام تمام مردم ، رسول اكرم در مجالس عمومى نگاه هاى مودت آميز خود را بالسويه متوجه كليه حضار مى فرمود.
(( ان رسول الله لا يدع احدا يمشى معه اذا كان راكبا حتى يحمله معه فان ابى قال تقدم امامى و ادركنى فى المكان الذى تريد.)) (80)
اگر پيغمبر سوار بود اجازه نمى داد كسى پياده در ركابش راه برود. او را به ترك خود سوار مى كرد و اگر از سوار شدن ابا مى نمود به او مى فرمود شما جلو برو در فلان مكان مرا ملاقات كن .
رنجش انصار
گاهى در مواقع مخصوصى اتفاق مى افتاد كه رفتار صحيح و مصلحت آميز پيغمبر اكرم ، عكس العملى نامطلوبى در قلوب بعضى از مردم ايجاد مى كرد و كسانى آن كار را به اهانت و تحقير عملى پيغمبر نسبت به خود تعبير مى كردند. پيشواى گرامى اسلامى فورا با توضيح قضيه ، آن تيرگى را برطرف مى فرمود و احترام خود را نسبت به شخصيت آنان آشكار مى كرد.
رسول اكرم روى جهات و مصالحى ، غنايم جنگ حنين را تنها بين قريش ‍ تقسيم فرمود و به انصار سهمى نداد. بعضى از انصار كه در پيشرفت اسلام سهم بزرگى داشته و خدمات درخشانى كرده بودند خشمگين شده و از آن حضرت رنجيده خاطر شدند، آن را به تحقير و بى احترامى نسبت به خود تلقى كردند. خبر به رسول اكرم رسيد. دستور داد انصار در يك جا جمع شوند و جز انصار كسى در آن مجلس شركت نكند.
پيغمبر اكرم به اتفاق على عليه السلام به مجلس آمدند و در وسط جمعيت نشستند. سپس پيغمبر به انصار فرمود: ((من از شما پرسش هايى مى كنم ، به من پاسخ دهيد.))
((سوال كنيد.))
فرمود: ((آيا شما گمراه نبوديد و خداوند به وسيله من شما را هدايت كرد؟))
عرض كردند: ((بلى .))
((آيا شما در پرتگاه سقوط نبوديد و خداوند به وسيله من شما را خلاص ‍ كرد؟))
عرض كردند: ((بلى .))
((آيا شما دشمن يكديگر نبوديد و خداوند به وسيله من شما را با هم مهربان كرد؟))
عرض كردند: ((بلى .))
سپس پيغمبر چند لحظه سكوت كرد. بعد فرمود: ((چرا شماها به كارهاى خود جواب مرا نمى گوييد؟))
عرض كردند: ((چه بگوييم ؟))
تاءثير حق شناسى
(( قال اما لو شئتم لقلتم : و انت قد كنت جئتنا طريدا فآويناك و جئتنا خائفا فآمناك و جئتنا مكذبا فصد قناك فارتفعت اصواتهم بالبكاء.))
فرمود شما مى توانيد بگوييد: اى پيغمبر! از مكه اخراجت كردند ما تو را پذيرفتيم ، تو بر جان خود خائف بودى ما امانت داديم ، دگران گفتار تو را تكذيب كردند ما تو را تصديق نموديم . اين تذكرات و حق شناسى هاى رسول اكرم چنان در انصار تاءثير كرد كه بلند بلند گريه كردند.
بزرگان انصار برخاستند، دست پيغمبر را بوسيدند و از عمل آن حضرت در تقسيم غنايم اظهار رضايت نمودند و گفتند:
(( هذه اموالنا بين يديك فان شئت فاقسمها على قومك .))
ثروت ما نيز در اختيار شما، اگر مايلى آن را هم بين قريش تقسيم فرما.
كسانى كه اظهار عدم رضايت كردند سوء نيتى نداشتند و اينك از گفته خود استغفار مى كنند و شما نيز در پيشگاه پروردگار براى آن ها طلب مغفرت كن . (( فقال النبى (ص ): اللهم اغفر للانصار و لابناء الانصار و لابناء ابناء الانصار.)) (81)
پيغمبر دعا كرد: خدايا انصار فرزندان و فرزندان فرزندان آن ها را ببخش .
عذرخواهى و دلجويى
(( عن ابى عبدالله (ع ): يقول اتى النبى بشى فقسمه فلم يسع اهل الصفة جميعا فخص به اناسا منهم . فخاف رسول الله ان يكون قد دخل قلوب الاخرين شى . فخرج اليهم فقال : معذرة الى الله عز و جل و اليكم يا اهل الصفة انا اوتينا بشى فاردنا ان نقسمه بينكم فلم يسعكم فخصصت به اناسا منكم خشينا جزعهم و هلعهم .)) (82)
متاعى براى رسول اكرم آوردند. بين اصحاب صفه تسليم كرد. چون مقدار آن كم بود به همه نرسيد. پيغمبر اكرم از اين كه مبادا محروم شدگان رنجيده خاطر شوند نگران شد. نزد آنان رفت ، صريحا عذرخواهى كرد و فرمود: براى من چيزى آوردند، مى خواستم بين همه شما تقسيم كنم ، ولى به همه نمى رسيد، لذا به كسانى كه از ناتوانى و گرسنگى آن ها خائف بودم اختصاص دادم .
مراتب توجه رسول اكرم به تكريم شخصيت مردم و اجتناب از بى احترامى و تحقير احتمالى آنان از خلال اين دو حديث كاملا مشهود است .
مسامحه در تكريم ديگران
به قدرى احترام و تكريم به مردم در نظر رسول اكرم مهم و ارزنده بود كه اگر كسانى از انجام اين وظيه اخلاقى شانه خالى مى كردند مورد تعرض شديد آن حضرت واقع مى شدند. در يكى از غزوات پيغمبر گرامى در عسكرگاه خود مشغول نماز بود، چند نفر مسلمان از جلو جايگاه پيغمبر عبور مى كردند. لحظه اى توقف نمودند و از اصحاب آن حضرت كه شرفياب محضرش بودند احوال پيغمبر را سؤ ال كردند و درباره آن جناب دعا و ثنا گفتند. عذر خواستند از اين كه عجله داريم و گرنه توقف مى كرديم تا رسول خدا از نماز فارغ شود. به آن حضرت ابلاغ سلام نمودند و راه خود را در پيش گرفتند و رفتند.
(( فانفتل رسول الله (ص ) مغضبا ثم قال لهم : يقف عليكم الركب و يسائلونكم عنى و يبلغونى السلام و لا تعرضون عليهم الغذاء.)) (83)
پس از نماز پيغمبر اكرم غضب آلوده ، روى از قبله گرداند و فرمود: عجب است ! جمعى در مقابل شما توقف مى كنند و از من پرسش مى نمايند و سلام مى رسانند، شما به احترام آنان قيام نمى كنيد و براى آن ها خوردنى حاضر نمى نماييد.
سپس از جعفر طيار سخن گفت و مراتب كرامت نفس و ادب و احترام او را در مقابل ديگران خاطر نشان كرد.
در آيين اسلام سجيه پسنديده احترام و تكريم منحصر به مسلمين نسبت به يكديگر نسبت ، مردم غير مسلمان نيز از اين خلق پسنديده بهره مند بوده و از تكريم مسلمين برخوردار بودند!
على عليه السلام در زمان حكومت خود در خارج شهر كوفه با مرد غير مسلمانى رفيق راه شد. آن حضرت را نمى شناخت ، پرسيد:
(( اين تريد يا عبدالله ؟ قال اريد الكوفة .))
قصد كجا دارى ؟ فرمود كوفه مى روم .
سر دو راهى رسيدند. مرد ذمى از آن حضرت جدا شده و به راه خود رفت . چند قدمى نرفته بود كه بر خلاف انتظار مشاهده كرد مسافر كوفه راه خود را ترك گفته و به راه او مى آيد. پرسيد: ((مگر قصد كوفه ندارى ؟)) فرمود: ((چرا.)) گفت : ((راه كوفه آن طرف است .)) فرمود: ((مى دانم .)) سؤ ال كرد: ((پس چرا از راه خود منحرف شده اى ؟))
آداب معاشرت
(( فقال له على (ع ): هذغا من تمام حسن الصحية ان يشيع الرجل صاحبه هنيهة اذا فارقه و كذالك امرنا نبينا فقال له هكذا امر كم نبيكم ؟ قال نعم . فقال له الذمى . لاجرم انما تبعه من تبعه لا فعاله الكريمة .)) (84)
على عليه السلام فرمود: براى اين كه مصاحبت و رفاقت به خوبى پايان پذيرد لازم است آدمى در موقع جدا شدن از رفيق راه خود چند قدم او را بدرقه نمايد اين دستورى است كه پيغمبر گرامى ما به ما آموخته است مرد غير مسلمان كه تحت تاءثير اين تكريم و احترام صادقانه و غير منتظر، قرار گرفته بود با تعجب پرسيد: آيا پيغمبر شما به شما چنين دستورى داده است ؟ فرمود: بلى گفت آنان كه به پيروى پيامبر اسلام قيام كردند و قدم به جاى قدم او گذاردند مجذوب همين تعاليم اخلاقى و افعال كريمه او شدند.
سپس از راهى كه مى خواست برود منصرف شد و با على (ع ) راه كوفه را در پيش گرفت و درباره اسلام با آن حضرت گفت و گو كرد و سرانجام مسلمان شد.
روش پيشوايان اسلام
تكريم و احترامى كه پيشوايان اسلام از مردم مى نمودند يكى از عوامل مؤ ثر پيشرفت اين آيين مقدّس بود.
مسلمين نيز مكلف بودند وظيفه اخلاقى تكريم و احترام را قولا و عملا نسبت به همه مردم مراعات نمايند و هرگز موجب تحقير يكديگر نشوند قرآن شريف فرموده است :
(( و قل لعبادى يقولوا التى هى احسن ))
اى پيغمبر به بندگان من بگو در مقام مكالمه با مردم ، از هر طبقه اى كه باشند، به نيكى سخن بگويند و از گفتارهاى زشت پرهيز نمايند.
(( عن ابى جعفر عليه السلام قال فى قول الله عزوجل : و قولوا للناس ‍ حسنا قال قولوا للناس احسن ماتحبون ان يقال لكم .)) (85)
اما باقر عليه السلام فرموده است : به بهترين و پسنديده ترين وجهى كه ميل داريد مردم درباره شما سخن بگويند شما درباره مردم سخن بگوييد همانطور كه آدمى از سخنان تحقيرآميز، و زننده ديگران متنفر است وظيفه دارد درباره مردم ، زشت و تحقيرآميز سخن نگويد.
(( كان ابو جعفر (ع ) يقول : عظموا اصحابكم و وقروهم و لا يتهجم بعضكم على بعض .)) (86)
امام باقر عليه السلام مى فرمود: دوستان خود را تكريم كنيد و با احترام با آنان برخورد نماييد و بر خلاف ادب متعرض يكديگر نشويد.
(( عن ابى عبدالله (ع ) قال : من اتاه اخوه المسلم فاكرمه فانما اكرم الله عزوجل .)) (87)
كسى كه برادر مسلمان خود را كه بر او وارد شده است احترام نمايد خدا را احترام كرده است .
(( قال رسول الله (ص ): من اكرم اخاه المسلم بكلمة يلطفه بها و فرج عنه كربته لم يزل فى ظل الله الممدود، عليه الرحمة ماكان فى ذلك .)) (88)
اثر تكريم به مردم
كسى كه برادر مسلمان خود را با كلمات مودت آميز خويش احترام نمايد و غم او را بزدايد، تا اين سجيه در او باقى است پيوسته در سايه رحمت خداوند است .
(( عنه عليه السلام : لا تحقرن احدا من المسلمين فان صغير هم عندالله كبير.)) (89)
اجتناب از تحقير
هيچ يك از مسلمين را تحقير نكنيد و كوچك نشماريد، زيرا مسلمانى كه در نظر شما كوچك است نزد خداوند بزرگ است .
در آيين مقدّس اسلام آيات و روايات بسيارى درباره تكريم و احترام به شخصيت مردم رسيده است براى توجه آقايان محترم به اين مختصرى كه عرض شد قناعت نموده ، اينك در پيرامون احترام به شخصيت كودك كه موضوع بحث امروز است عرايضى را تقديم حضار محترم مى نمايم .
تربيت هاى دوران كودكى
برنامه زندگى و روش هاى اخلاقى دوران عمر تمام زنان و مردان اجتماع عبارت از مجموعه تربيت هايى است كه در دوران كودكى از پدران و مادران در محيط خانواده و از آموزگاران در محيط آموزشگاه ها فرا گرفته اند هر خوب و بدى را كه آنان در ايام طفوليت به كودكان آموخته اند در بزرگسالى از خود بروز مى دهند و عملا به كار مى بندند. به عبارت ديگر، وضع روحى و اخلاقى و كيفيت رفتار و گفتار مردم هر عصرى محصول بذرهاى تربيتى است كه در ايام كودكى در مغز آنان افشانده شده است خوبى و بدى ، پاكى و ناپاكى ، قوت و ضعف ملت فردا را بايد در روش تربيت كودكان امروز جست و جود كرد.
احياى شخصيت كودك
شخصيت ، استقلال اراده ، اعتماد به نفس و همچنين زبونى ، فرومايگى و عدم اعتماد به نفس از صفاتى است كه اساس آن در دامن پدر و آغوش مادر پى ريزى مى شود پدران و مادرانى كه علاقه دارند فرزند با شخصيتى پرورش دهند لازم است از دوران كودكى به آن متوجه باشند و اين خوى پسنديده را از اول در آنان احيا نمايند طفلى كه در خانواده زبون و پست بار آمده است ، كودكى كه پدر و مادر با وى معامله يك انسان نكرده و او را يك عضو محترم خانواده به حساب نياورده اند، در بزرگى نمى توان از او توقع استقلال و شخصيت داشت . او خود را انسان لايقى نمى داند و براى خويش شخصيتى نمى بيند. او يك موجود بدبختى است كه از اول فرومايه و زبون بار آمده و مشكل است اين خوى ناپسند را در خود تغيير دهد.
تربيت صحيح و پرورش صفات پسنديده در كودك تنها در پرتو برنامه صحيح علمى و عملى ميسر است پدر و مادر بايد آن را به خوبى فراگيرند، قدم به قدم دنبال كودك خود باشند و عملا آن را به كار بندند خانواده هايى كه به فرا گرفتن وظايف تربيت كودك بى علاقه باشند يا آن كه عملا وظايف خود را انجام ندهند، به پرورش صحيح فرزندان خويش موفق نخواهند شد.
تكامل روانى كودك
((تكامل روانى و عصبى طفل تصادفى نيست ، بلكه از روى قواعد معينى انجام مى گيرد و نبايد درباره عقب افتادگى يكى از جلوه هاى روحى او سهل انگار باشيم ، بلكه بايد نقص عصبى و روانى را مانند مرضى تلقى كرده و تحت مواظبتهاى مخصوص قرار دهيم در همان اوان كودكى طفل ياد مى گيرد كه چگونه از اعصاب و دستگاه حواسش استفاده كند.
راه مى افتد، صحبت مى كند، درك مى كند، مى پرد و معرفت سمعى و بصرى حاصل مى كند و در اين هنگام مى توان گفت واقعا به دنيا آمده است .
بسيارى از پدران و مادران همين كه بچه آن ها راه مى افتد و حرف مى زند و دست هاى خود را كثيف نمى كند و چشم هاى خوبى دارد راضى و خرسند مى شوند و وى را به دست تصادف مى سپارد و به حال خودش مى گذارند خلاصه مى توان گفت فرزندانش مثل ساعت است كه كودك شده باشد كار مى كند و صداى تيك تاكش شنيده مى شود، ولى از صفحه و عقربه هايش ‍ خبرى نيست .))(90)
ايجاد شخصيت و اعتماد به نفس در كودك يكى از وظايف تربيتى پدران و مادران است و پيدايش اين حالت روانى در اطفال برنامه منظمى دارد كه اگر با دقت به كار برده شود، نتيجه مثبت و فرزند با شخصيت بار مى آيد و عدم توجه به آن باعث زبونى و فرومايگى طفل است .
احترام به كودك و حسن معاشرت پدر و مادر با وى يكى از اساسى ترين عوامل ايجاد شخصيت در كودك است رهبر گرامى اسلام اين برنامه بزرگ را در يك عبارت بسيار كوتاه بيان فرموده و صريحا اجراى آن را به پيروان خود دستور داده است .
احترام به كودك
(( عن النبى صلى الله عليه و آله : اكرموا اولادكم و احسنوا ادابكم .)) (91)
رسول اكرم فرمود: به فرزندان خود احترام كنيد و با آداب و روش پسنديده با آن ها معاشرت نماييد.
كسانى كه مى خواهند فرزند با شخصيت بپرورند قطعا بايد به آموزش عميق و عالمانه رسول اكرم عمل كنند پدران و مادرانى كه فرزندان خود را احترام نمى كنند و با رفتار زشت و ناپسند خود آنان را توهين و تحقير مى نمايند، نمى توانند فرزندان ارزنده و با شخصيت تربيت كنند.
لازم است در اطراف اين حديث شريف توضيحى داده شود تا شنوندگان محترم معنى آن را بهتر درك كنند و پدران راه اجراى دستور پيغمبر و اعمال احترام به كودك را متوجه شوند.
احترام و تكريم يا توهين و تحقير به كودك منحصر به وضع مخصوصى نيست پدران و مادران مى توانند از راههاى مختلفى قولا و عملا به فرزندان خود احترام كنند يا به صور گوناگونى آنان را اهانت نمايند در توضيح امروز بعضى از موارد تكريم يا تحقير كودك و نتايج مفيد و مضر آن را به عرض ‍ شما مى رسانم .
اولين شرط تربيت صحيح و پرورش شخصيت و استقلال كودك آن است كه پدران و مادران فرزندان خود را بشناسند و ارزش حقيقى آن ها را از نظر دور ندارند باور كنند كه طفل آنها يك بره يا يك مرغ نيست كه فقط غذايى بخورد و حركتى كند و درجايى بخوابد طفل آنها يك انسان است ولى كوچك يك انسان واقعى است ، ولى ضعيف و ناتوان يك بشر حقيقى است و داراى ذخاير و سرمايه هاى بزرگ انسانى كه بايد تدريجا استعدادهاى درونى اش شكفته شوند و از قوه به فعليت بيايند.
طفل يك انسان واقعى است
((طفل در تمام جريان رشد در برابر پدر و مادر و تمام جهان احساس ‍ حقارت مى كند اين حس نقصان كه در تمام شؤ ون زندگى طفل هويداست زاييده عدم قدرت اوليه اعضا و عدم اطمينان و فقدان استقلال است ، و همچنين در اثر احتياج ، اتكاى به چيزى قوى تر از خود و تسليم در برابر محيط پديد مى آيد همين حس حقارت است كه در طفل فعاليت دائم و احتياج به مشغوليت و ميل به ايفاى نقشى و امتحان قوا را ايجاد مى نمايد كودك در بحبوحه آمال و آرزوهايى آينده و آمادگى بدنى و عقلانى خود سير مى كند استعدادى كه طفل را قابل تربيت مى سازد زاييده همين حس ‍ حقارت است ، زيرا آينده براى او منبع جميع قدرت هاست كه در اين حس ‍ حقارت و حالت جنگجويى او نيز منعكس مى شود و هر چه از حقارتش ‍ بكاهد براى او در واقع بهترين پاداش هاست طفل همواره مى خواهد با ايفاى نقشى خود را به مردم نشان دهد، محركش در هر عملى ميل به تفوق است .))(92)
رشد معنوى كودك
پدران و مادرانى كه در خانواده با فرزندان مهربانند و ميدان را براى فعاليت هاى فطرى آن ها باز مى گذارند و آنان را در كارهاى كودكانه خود تمسخر و تحقير نمى كنند خيلى زود به رشد معنوى و شخصيت روانى نايل مى شوند برعكس ، پدران و مادران مستبدى كه در خانواده به خشونت رفتار مى كنند وبا كارها و سخنان ناپسند خود محيط وحشت و ترس به وجود مى آورند، استعدادهاى درونى كودكان را از رشد طبيعى خود باز مى دارند و اين كودكان به علت ضعفى كه همواره در خود احساس مى كنند بى شخصيت و زبون بار مى آيند.
((يك علت كه عامل اساسى حقارت در كودكان است تظاهرات خيلى شديد قدرت و زور بزرگ هاست هيچ چيز به قدر اين تحقير و توهينى كه كودك در قبال زور احساس مى كند آتش شوق او را به كوششش و تلاش و اعتمادش را به خويشتن خاموش نمى سازد، به ويژه هنگامى كه والدين پس ‍ از توسل به زور اضافه مى كنند ((تو نمى توانى اين كار را بكنى ... بيهوده سعى مكن )) بدتر اينكه گاهى به اين هم اكتفا نمى كنند و با گفتن جملاتى نظير: ((احمق براى چه مى خواهى اين كار را بكنى .))، ((نمى بينى عرضه اش را ندارى .)) كودكان بى گناه را به ستوه مى آورند. به ندرت اتفاق مى افتد كه با يك چنين روشى در تربيت ، كمپلكس شديد احساس حقارت در كودكان به وجود نيايد گاه تنها وجود يك پدر خيلى مقتدر و سلطه جو كافى است براى اين كه مانعى پايدار جهت ايجاد خوى متعادل در نهاد كودكان گردد.))(93)
در ضمن حديثى كه ديروز به عرض شما رساندم رسول اكرم درباره كودك فرموده بود:
(( و لا يرهقه و لا يخرق به .))
به فرزند خود نگويد تو سفيهى ، پستى ، ستمگرى ، تو احمقى ، بدكاى ، دروغگويى . زيرا هر يك از اين كلمات به تنهايى اهانت و بى احترامى به شخصيت كودك و مانع رشد معنوى و تكامل اوست .
غريزه بازى در كودك
يكى از غرايزى كه خداوند حكيم در باطن كودكان قرار داده ، تمايل به بازى است كودك بالفطره ميل به بازى دارد گاهى مى دود و جست و خيز مى كند، گاهى با اسباب بازى هاى خود سرگرم مى شود و از جابه جا كردن آن ها لذت مى برد اين كارها كه به نظر ابتدايى لغو و بى اثر مى نمايد، منشاء تكامل جسم و جان كودك است بازى عضلات طفل را نيرومند و استخوان بندى اش را محكم مى كند بازى قدرت ابتكار او را به راه مى اندازد و استعدادهاى درونى اش را آشكار مى كند قسمتى از زندگى اطفال را بازى اشغال نموده و در روايات اسلامى به بازى اطفال توجه مخصوص شده است .
(( عن ابى عبد الله عليه السلام : الغلام يلعب سبع سنين و يتعلم الكتاب سبع سنين و يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين .)) (94)
امام صادق عليه السلام مى فرمود: طفل هفت سال بازى كند، هفت سال خواندن و نوشتن بياموزد، هفت سال مقررات زندگى و حلال و حرام قانونى را ياد بگيرد.
(( و عنه عليه السلام : دع ابنك يلعب سبع سنين .)) (95)
فرزند خود را هفت سال آزاد بگذار بازى كند.
يكى از فوايد بازى كردن تمرين استقلال اراده و احياى حسن ابتكار است موقعى كه طفل روى خاكها چاه مى كند، وقتى دست به كار بنايى شده اطاقك مى سازد، تمام دستگاه فكرش مانند يك مهندس ساختمان كار مى كند و از موفقيت هاى خود لذت مى برد موقعى كه در وسط كار با مانع برخورد مى كند، چاه فرو مى ريزد يا اطاقك خراب مى شود، به فكر چاره جويى مى افتد و همه اين كارها به رشد فكر و بروز شخصيت او كمك مى كند اگر پدر يا مادر او را مسخره كنند، او را احمق و كارهاى او را احمقانه بخوانند، به او توهين شده و بزرگ ترين ضربه به شخصيت روحى او وارد آمده است .
((اگر بچه ها خواستند براى كار خودشان برنامه اى درست كنند شما هرگز مانع آن نشويد زيرا عمل دنبال كردن يك نقشه طرح شده بدون مانع و انقطاع در ايجاد شخصيت آنها تاءثير بسيارى دارد.
بزرگ ها در كارهاى عادى و روزانه كار انجام مى دهند پاى بند مراعات نظم مخصوصى نيستند، در حالى كه بچه ها به عكس ميل دارند خود نقشه اى داشته باشند. اما آيا ما آنها را در اجراى نقشه هايشان آزاد مى گذاريم ؟ هرگز! اگر بچه ها گرم بازى هستند ما بازى آن ها را متوقف مى كنيم براى اين كه با ما به گردش بيايند. اگر دارد سطلى را از شن پر مى كند يا عروسكى را لباس مى پوشاند آن ها را از دست او مى گيريم براى اين كه بيايد نزد مهمان سلام كند.
اينها سبب مى شوند كه كودك يقين كند يك حقارت و پستى خاصى او را پايين تر از سايرين قرار داده است ، و البته در اين صورت كودك چنين درك مى كند كه همه كارهاى او بى معنى است ، خودش موجود بى اهميت و بدون مسؤ وليت و بى لياقتى است ، آن وقت چگونه مى خواهيد با اين شرايط اعتماد به نفس و مسؤ وليت را كه لازمه موفقيت او در زندگى روزانه است ، در اين وجود كوچك تلقين كنيد؟!))(96)
گفته نبى اكرم (ص ) را پيوسته به خاطر داشته باشيد:
(( اكرموا ولادكم .))
كودكان خود را احترام كنيد و آنان را مورد مسخره و اهانت قرار ندهيد.
فراموش نكنيد كه فرموده است :
(( و لا يرهقه و لا يخرق به .))
او را احمق و نادان ، ابله و سفيه نخوانيد.

next page

fehrest page

back page