كودك از نظر وراثت و تربيت
(جلد دوم)

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۲ -


درس پيمان شكنى
((فكر كنيد هنگامى كه ما موفق نمى شويم از راه عادى و طبيعى كودكى را آرام و تسليم كنيم چه قدر او را فريب مى دهيم ، به چه وعده هاى توخالى متشبث مى شويم و چه قدر او را تهديد مى كنيم . چه قدر مادرها هنگامى كه مى خواهند از منزل خارج شوند براى اين كه زود داد و فرياد و گريه كودكى را كه به بيرون رفتن آن ها اعتراض دارد خاموش كنند به او وعده مى دهند كه مى خواهم بروم برايت اسباب بازى بخرم ، اما كودك پس از ساعت ها انتظار سوزان و پرهيجان آن ها را در بازگشت دست خالى مى يابد. چه بسا از مادرها هنگامى كه مى خواهند داروى تلخى را به خورد كودك بدهند، به او اطمينان مى دهند كه اين دارو شيرين است . از اين نمونه ها آن قدر زياد است كه متاءسفانه مى توان صحايف طولانى را صرف اين بحث كرد، آن قدر ما به اين طفلك ها دروغ مى گوييم كه هزاران مثال مى توان در اين باره ياد كرد.
اتومبيل آماده است ، پدرى مى خواهد از ييلاق به شهر برود. در لحظه اى كه مى خواهد سوار شود، پسر كوچولويش به سوى او مى دود و خواهش ‍ مى كند او را هم به شهر ببرند. اصرار مى كند، التماس مى كند، و چون اين كودك هرگز نياموخته است كه نه را به عنوان يك جواب منفى قطعى و تغيرناپذير تلقى كند، دست از سماجت بر نمى دارند و پدر كه احساس ‍ مى كند منصرف كردن او كار آسانى نيست به سرعت تمهيدى به كار مى برد.
((جان من ، اين طور كه نمى توانى به شهر بيايى ، برو لباست را عوض كن و بيا.))
طفلك با اعتماد طبيعى كه به پدرش دارد مى دود تا لباس هايش را عوض ‍ كند. اما همين كه باز مى گردد در انتهاى جاده جز گرد و غبارى كه اتومبيل پشت سر گذارده چيز ديگرى نمى بيند. كودك به اين صحنه نگاه مى كند، از جا در مى رود، بى طاقت مى شود، فرياد مى زند: ((تو دروغگويى ، دروغگو.))
((او راست مى گويد. پدرش دروغگوست و خيلى شانس هست كه اين طفلك هم به نوبه خود دروغگو به بار آيد.))(36)
فريب دادن كودك
در تمام كشورهاى غربى و شرقى امروز جهان مانند ادوار گذشته ، پدران و مادران بسيارى هستند كه به تربيت صحيح فرزندان خويش توجه ندارند. دانسته يا ندانسته آنان را به خلقيات ناپسند آلوده مى كنند. پدران و مادرانى كه دروغ مى گويند، عهدشكنى مى كنند، كودكان را فريب مى دهند، به وعده هاى خود وفا نمى كنند، با اعمال زشت خويشتن به آن ها نادرستى مى آموزند و از اين راه به فرزندان و خانواده و اجتماع ستم غير قابل جبرانى مى نمايند.
مغز كودك مانند فيلم عكاسى از تمام اقوال و اعمال پدر و مادر و اطرافيان خود عكس بردارى مى كند. مشهودات و مسموعات دوران كودكى برنامه زندگانى فرداى او خواهد بود. عهدشكنى با كودك علاوه بر تمام مفاسد، داراى اثر سوء تربيت است . خلف وعده طفل را متجرّى و پيمان شكن بار مى آورد و او را به راه دروغ و فريبكارى سوق مى دهد. به همين جهت در روايات اسلامى تاءكيد شده است به وعده اى كه به كودكان مى دهيد حتما وفا كنيد.
خاطرات دوران كودكى
مطالب پسنديده يا ناپسندى را كه كودك از پدر و مادر يا معلم فرا مى گيرد بى اندازه مهم و شايان ملاحظه است . گاهى طفل از دين يك كار درست يا نادرست و شنيدن يك سخن روا يا ناروا، چنان متاءثر مى گردد و در روانش ‍ ريشه مى دواند كه تا پايان عمر فراموش نمى كند و نتايج خوب و بد آن در تمام طول حياتش به صور مختلف آشكار مى گردد و گاهى مسير زندگى وى را به كلى عوض مى كند و او را به راه مخصوصى مى كشاند.
نسبتهاى ناروا
بعضى از سياستمداران در مبارزه هاى سياسى ، در جنگ هاى سرد تبليغاتى ، براى درهم شكستن رقيب خود به حربه افترا متوسل شده و ناجوانمردانه بى گناهان را متهم كنند. بدبختانه اين روش نادرست در گذشته و حال وجود داشته و دارد و ملت اسلام نيز پس از مرگ رسول اكرم كم و بيش به اين عمل ناپسند گرفتار شد.
معاوية بن ابى سفيان براى اين كه چند روزى كرسى خلافت اسلامى را اشغال نمايد و بر مردم فرمانروايى كند به اين گناه عظيم و نابخشودنى دست زد و به حضرت على بن ابى طالب ، كه مثل اعلاى ايمان و انسانيت بود، نسبت هاى ناروايى داد!
معاوية بن ابى سفيان بر خلاف اصول انسانى و اسلامى ، آن حضرت را به ترك فرايض و انحراف از صراط مستقيم ديانت متهم نمود. قسمت مهمى از بيت المال مسلمين را همه ساله صرف تبليغات خائنانه خود مى كرد. تمام ماءمورين لشكرى و كشورى را موظف نمود كه در سخنرانى هاى خويش پس ‍ از حمد خداوند و درود به رسول اكرم ، آن حضرت را به بدى ياد كنند. خطبا در منابر و معلمين در مدارس و خلاصه اكثر مردم در تمام مجامع و مجالس ، سبّ آن حضرت را از وظايف خود دانسته و اين عمل نادرست سر لوحه تمام برنامه هاى ماءمورين بود!
انحراف عقيده
در سراسر كشور مردان شريف و با ايمان بسيارى بودند كه على عليه السلام را به خوبى مى شناختند و از مكر و خيانتكارى معاويه آگاهى داشتند، ولى از ترس جان سخن نمى گفتند و جراءت نداشتند راز دل را آشكار نمايند. بعضى از آنان كه در مواقع و شرايط مخصوص در كمال صراحت مراتب ارادت و ايمان خود را نسبت به آن حضرت ابراز كردند با وضع فجيع و دلخراشى به دست معاويه يا عمال جنايتكارش كشته شدند!
اين بدعت خائنانه چنان در قلوب طبقات مختلف كشور ريشه كرد كه پس از مرگ معاويه ، ساليان دراز مردم به اين انحراف عقيده گرفتار بودند و سب آن حضرت در جامعه به صورت يك وظيفه مذهبى درآمده بود. زمانى كه عمر بن عبدالعزيز به مسند خلافت تكيه كرد و زمام امور كشور پهناور اسلام را در دست گرفت ، با عزمى ثابت و تزلزل ناپذير براى ريشه كن كردن اين ننگ بزرگ تاريخى قيام كرد. ابتدا با روش مدبرانه اى وزرا و افسران ارشد خود را با خويش موافق نمود و در اين راه زحمت بسيار كشيد. سپس به كليه فرماندهان و ماءمورين عالى رتبه در سراسر كشور دستور داد كه احدى حق ندارد على عليه السلام را به بدى ياد كند و متخلف از اين دستور بايد مجازات شود. عمر بن عبدالعزيز با پشتكار دارى و جديت شبانه روزى سرانجام موفق شد اين لكه ننگ را از دامن كشور اسلام پاك كند و جامعه مسلمين را از پليدى اين بدعت خائنانه نجات بخشد. عمر بن عبدالعزيز در اثر اين خدمت بزرگ ، محبوبيت عظيمى در ملت خود به دست آورد و در تمام محافل ، مردم از وى مدح و تمجيد مى كردند.
اين مبارزه مقدّس كه وضع تمام ملت اسلام را عوض كرد و ميسر سياست كشور را تغيير داد، ناشى از تصميم قاطع خليفه مسلمين ، عمربن عبد العزيز بود و او خود منشاء اين تصميم را مربوط به دوران كودكى خويش و در اثر شنيدن يك جمله كوتاه از معلم خود دانسته است . اينك شرح جريان را از زبان خود او بشنويد.
عمربن عبدالعزيز مى گويد من در مدينه تحصيل علم مى كردم و ملازم خدمت عبيدالله بن عبدالله بن عتبة بن مسعود بودم . به او خبر رسيده بود كه من نيز مانند ساير بنى اميه سب على عليه السلام مى كنم .
اثر سخن آموزگار
(( فاتيته يوما و هو يصلى فاطال الصلوة . فقعدت انتظر فراغه . فلما فرغ من صلوته التفت الى . فقال لى : متى علمت ان الله غضب على اهل بدر و بيعة الرضوان بعد ان رضى غنهم . قلت لم اسمع ذلك . قال . فما الذى بلغنى عنك فى عل فقلت معذرة الى اله و اليك و تركت ماكنت عليه .(37) ))
روزى به محضر او آمدم مشغول نماز بود نشستم تا نمازش تمام شود. پس از فراغت به من توجهى كرد و فرمود: از كجا دانستى كه خداوند بر اصحاب بدر و بيعت رضوان غضب كرده است پس از آن كه از آنان راضى شده بود.)) گفتم : ((من چنين سخنى نشنيده ام .)) فرمود: ((اين چيست كه از تو به من درباره حضرت على (ع ) خبر داده اند؟)) گفتم : ((از پيشگاه خداوند بزرگ و از شما پوزش مى طلبم و از آن تاريخ سب على را ترك گفتم .))
سؤ ال و جوابى كه بين استاد و شاگرد در مدينه رد و بدل شد خيلى كوتاه بود هيچ يك از آن دو نفر تصور نمى كردند كه اين چند جمله منشاء يك انقلاب عظيمى در كشور اسلام شود ولى آن روز گفته استاد مانند سكه در دل كودك نقش بست و طفل را تحت تاءثير قرار داد. چند سالى گذشت . كودك بزرگ شد و در رديف مردان بارز اجتماع قرار گرفت پيش آمدهاى غير منتظر و حوادث گوناگون ، تحولات عظيمى در كشور به وجود آورد و كودك آن را بر كرسى خلافت مستقر نمود و زمام اداره ميليون ها مردم را به دست او داد!
گفته معلم به منزله بذرى بود كه آن روز در دل كودك پاشيده شد شرايط زمامدارى و رياست ، آن بذر را پرورش داد و سرانجام به صورت خرمن سعادتى در آمد و ميليون ها مردم از آن بهره بردارى كردند و از بدعت ننگين سب على بن ابى طالب عليه السلام خلاص شدند.
خاطرات كودكى
از اين قضيه و قضايايى مانند آن استفاده مى شود كه واردات فكرى كودكان ، برنامه زندگى اجتماعى آنان است ، خاطرات خوب و بدى كه در كودك به وجود مى آيد محو نمى شود و آثار مطلوب و نامطلوب آن ها از دوران جوانى در اجتماع بروز مى كند افراد مردم به همان وضعى كه در طفوليت تربيت شده اند در بزرگى عمل مى كنند
لازم است پدران و مادران به مسؤ وليت خطير خود متوجه باشند و از رفتار و گفتار ناپسند در مقابل كودكان اجتناب نمايند.
اطفال را از اول پاك دل و درستكار پرورش دهند و از اين راه وظيفه مقدّس ‍ خود را انجام ، و دين خويش را به خدا و خلق ادا كنند.
لازم است آموزگاران و دبيران در كلاس هاى تدريس متوجه تمام اقوال و اعمال خويش باشند و از هر ناروايى اجتناب نمايند، همان طور كه گفتار درست و به جاى يك معلم با فضيلت توانست عمربن عبد العزيز را در كودكى تحت تاءثير قرار دهد و در اثر آن پس از چند سال ميليون ها مردم را از انحراف عقديده خلاص كند، همچنين ممكن است يك جمله نادرست و گمراه كننده ، فكر طفلى را از صراط مستقيم بگرداند و سرانجام بدبختى هاى عظيم و غير قابل جبرانى براى خود و جامعه به بار آورد.
پرورش راستگويى در كودك
قال الله العظيم فى كتابة :
(( ... والله يشهد ان المنافقين لكاذبون . انخذواايمانهم جنة )) (38)
راستگويى
يكى از صفات پسنديده كه هماهنگ با سرشت آدميان است راستگويى است هر انسانى بالفطره مايل است راست بگويد و همچنين سخنانى را كه از ديگران مى شوند، راست تلقى كند دروغ گفتن انحراف از صراط مستقيم فطرت و خلقت است .
اگر كودكى در موقع بازى شيشه درب اطاق را بشكند و از اين عمل آن دچار خوف و هراس نشود، وقتى از او بپرسند: شيشه را شما شكستى ؟ در كمال آرامش و اطمينان خاطر، بودن كمترين اضطراب و نگرانى جريان را نقل مى كند و به سؤ الات پاسخ مى گويد و شرح مى دهد كه چگونه در موقع بازى شيشه شكست .
دروغ خلاف فطرت است
ولى در آن جايى كه كودك دچار ترس گردد ناچار براى اثبات بى گناهى خود به دروغ متوسل مى شود در اين موقع وضع غير عادى كودك به خوبى مشهود است حركات ناموزون چشم ، ناراحتى اندام ، خشكيدن دهان ، ضربان شديد قلب و سخنان بريده و غير مربوط، دليل دروغ گفتن كودك و عمل خلاف فطرت اوست .
پيامبران الهى كه يك قسمت مهم ماءموريتشان احياى فطريات بشر بوده ، مردم را به راستگويى دعوت كرده مو آنان را از دروغ گفتن جدا برحذر داشته اند اسلام دروغ را عامل مخرب ايمان شناخته و آن را از بسيارى از گناهان كبيره بزرگ تر دانسته است .
(( عن ابى جعفر عليه اسلام قال : ان الكذب هو خراب الايمان (39) ))
امام باقر عليه السلام فرموده : دروغگويى مايه ويرانى ايمان است .
دروغ شوخى يا جدى
(( قال امير المؤ منين عليه السلام : لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله وجده .(40) ))
على عليه السلام فرموده : هيچ كس لذت ايمان را درك نمى كند مگر وقتى كه دروغ را به كلى ترك گويد، خواه شوخى يا جدى .
(( قال رجل له صلى الله عليه و اله : المومن يزنى ؟ قال قد يكون ذلك قال : المومن يسرق ؟ قال قد يكون ذلك قال يا رسول الله : المومن يكذب ؟ قال لا قال الله تعالى : انما يفترى الكذب الذين لا يؤ منون .(41) ))
مردى به رسول اكرم عرض كرد: ((مؤ من زنا مى كند؟)) فرمود: ((ممكن است .)) گفت : ((مؤ من دزدى مى كند؟)) فرمود: ((ممكن است .)) گفت : ((يا رسول الله مؤ من دروغ مى گويد؟)) فرمود: ((نه ، خداوند در قرآن فرموده است كسى با دروغ افترا مى بندد كه ايمان نداشته باشد.))
(( عن ابى الحسن الرضا عليه السلام قال : سئل رسول الله : يكون المومن جبانا؟ قال نعم قيل : ويكون بخيلا؟ قال نعم قيل : و يكون كذابا؟ قال لا. (42) ))
حضرت رضا عليه السلام فرموده از رسول اكرم پرسيدند: ((ممكن است مؤ من ترسو باشد؟ فرمود: ((بلى .)) گفتند: ((ممكن است بخيل باشد؟)) فرمود: ((بلى )) گفته شد: ((ممكن است كذاب باشد؟)) فرمود: ((نه .))
قبيح تر از هر قبيح
(( عن ابى عبد الله (ع ) قال قال امير المومنين : ولا سوءة اسوء من الكذب .)) (43)
على عليه السلام فرمود: هيچ عملى قبيحى به قبح دروغگويى نيست .
بدون ترديد دروغ گفتن مخالف وجدان اخلاقى فطرى و همچنين مخالف وجدان اخلاقى تربيتى است در نظر كليه ملل و اقوام جهان و در تعاليم قاطبه پيامبران الهى ، دروغ عملى ناپسند و مذموم است
بدبختانه اين مرض خطرناك مخصوص بزرگسالان نيست ! بچه هاى كوچك نيز به اين ناخوشى خانمان برانداز دچار مى شوند و از كودكى به دروغگويى عادت مى كنند گاهى چنان به اين خوى ناپسند انس مى گيرند كه از دروغ گفتن لذت مى برند و از اين كه دگران را به گفته هاى نادرست و غير واقعى خود گمراه نمايند مسرور مى شوند!
دروغگويى آدمى را به ساير گناهان نيز آلوده مى كند. دروغگويى به انواع معاصر دست مى زند وقتى از او مى پرسند در كمال وقاحت تكذيب مى كند و خويشتن را پاك و منزه معرفى مى نمايد. در واقع دروغگويى و دروغ سازى را به منزله پناهگاهى براى نجات از جرايم خويش مى داند!
(( عن ابى محمود العسكرى (ع ) قال : الخبائث فى بيت و جعل مفتاحه الكذب .)) (44)
كليد جرائم
امام عسكرى (ع ) مى فرمود: تمام ناپاكى ها و گناهان در خانه اى جمع شده و كليد آن دروغگويى است .
يعنى با دروغگويى آدمى به تمام معاصى آلوده مى شود!
((دروغ يكى از معايبى است كه آشكارا و به روشنى مذموم و قابل سرزنش ‍ و مؤ اخذ مى باشد، زيرا دروغگويى است كه به دنبال خود همه پستى هاى ديگر را مى كشاند و درى به روى تمام معايب باز مى كند.
ناتوانى ما در پيشگيرى از بروز اين خوى وا احيانا ضعف ما در منع و دفع آن ، گناهى نابخشودنى است .))(45)
مستى و گناه
ميگسارى و مستى عامل مؤ ثرى براى ارتكاب گناهان است چه بسيار مردمى كه در حال عادى مرتكب بعضى از گناهان نمى شوند و خويشتن را بدان آلوده نمى نمايند، ولى در موقع مستى كه پرده حيا دريده مى شود و چشم عقل تيره و تار مى گردد، با بى پروايى به هر ناروايى و گناهى دست مى زنند!
اثر تيرگى هاى دروغ در عقل و روان بشر به مراتب از ميگسارى بيشتر است ! كسى كه به دروغ عادت كرده و بى پروا هر چه مى خواهد مى گويد، قطعا از انسان مست بى حياتر است و عملا از هيچ گناهى باك ندارد!
(( ابى جعفر عليه السلام قال : ان الله عزوجل جعل للشر اقفالا و جعل مفاتيج تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب .)) (46)
خداوند براى شرور و بدى هايى قرار داده كه مردم از خطرات آن ها بركنار باشند شراب كليد قفل هاى بسته شرور و ناپاكى است ، ولى خطر دروغ از شراب بيشتر است .
ميگسارى و دروغ
همان طور كه دروغگويى آدمى را به گناهان بسيارى آلوده مى كند، توبه حقيقى از آن و خوددارى از دروغ گفتن نيز انسان را از بسيارى از گناهان باز مى دارد.
(( اتى رسول صلى الله عليه و آله رجل فقال : انى رجل لا اصلى و انا ازنى و اكذب فمن اى شى اتوب ؟ قال من الكذب فاستقبله فعهد ان لا يكذب فلما انصرف و اراد الزنا فقال فى نفسه : ان قال لى رسول الله (ص ): هل زنيت بعد ما عاهدت فان قلت لا كذبت و ان قلت نعم يضربنى الحد.)) (47)
شخصى شرفياب محضر رسول اكرم شد عرض كرد: ((من مردى هستم كه نماز نمى خوانم ، و زنا مى كنم ، و دروغ مى گويم از كدام يك از اين گناهان توبه كنم ؟)) حضرت فرمود: ((از دروغ .)) دستور پيغمبر را در كمال خلوص پذيرفت و با خود عهد كرد هرگز دروغ نگويد ولى ترك دروغ ، ساير گناهان او را نيز ترك داد زيرا موقعى كه خواست زنا كند با خود گفت اگر رسول اكرم از من سؤ ال نمايد از تاريخ تعهد زنا كرده اى يا نه ؟ اگر بگويم نه ، دروغ گفته ام ، و اگر اقرار كنم مجازات مى شوم و همچنين مى شوم و همچنين درباره نماز.
(( قال رجل لرسول (ص ):يا رسول الله دلنى على عمل اتقرب به الى الله تعالى فقال لا تكذب فكان ذلك سببا لا جتنابه كل معصية لله لانه لم يقصد وجها من وجوه المعاصى الا وجد فيه كذبا او ماتدعو الى الكذب فزال عنه ذلك من وجوه المعاصى .)) (48)
مردى به رسول اكرم عرض كرد: ((مرا به عملى راهنمايى فرما كه باعث قرب من به خدا شود.)) حضرت در جواب فرمود: ((دروغ نگو!)) اين دستور باعث شد كه آن مرد از تمام گناهان اجتناب نمايد، زيرا قصد هر گناهى را كه مى نمود متوجه مى شد يا در آن گناه دروغ وجود دارد، يا سرانجام او را به دروغگويى مى كشاند براى اينكه آلوده به دروغ نشود تمام گناهان را ترك گفت .
پرورش راستگويى
يكى از بزرگ ترين وظايف پدر و مادر در تربيت فرزند، پرورش فطرت راستگويى كودك است پدر و مادر موظفند در محيط خانواده طورى رفتار نمايند كه اطفال به راستى و راستگويى عادت كنند و به راه دروغگويى كه انحراف از صراط مستقيم فطرت است نگرايند اين امر از پرورش بسيارى از صفات در كودكان دشوارتر است و براى رسيدن به اين نتيجه مراقبت هاى علمى و عملى بسيارى لازم است !
((به نظر مى رسد كه والدين روى دروغ ، صاحب آن قدرت و نفوذى نيستند كه در مبارزه با نافرمانى و تنبلى و قهر دارا مى باشند خلاصه اينكه از ميان همه معايبى كه ما كوشش داريم از وجود كودكان بر طرف سازيم دروغ يكى از آن هايى است كه بيش از ساير ين سبب خشم و سردر گم شدن ما مى شود و علتش هم اين است كه انسان به دشوارى مى تواند درباره دروغ و به ويژه راجع به دروغگو تصويرى درست و حقيقى داشته باشد.
دروغ را نبايد براى بچه ها يك عمل ساده فرض كرد، زيرا در حال عادى و دست كم نزد كودكان تندرست و طبيعى دروغ نبايد وجود داشته باشد اشتباه و خطا و ناتوانى ما در مبارزه با دروغ ، همه از آن جا سرچشمه مى گيرد كه ما اين عمل را از نظر نفس آن قضاوت مى كنيم ، بدون اين كه علت ، هدف ، و نوع دروغ و شرايط و كيفيت و وضع دروغگو را در نظر آوريم .))(49)
ريشه بيمارى دروغگويى
اولين راه مبارزه با ناخوشى دروغ ، شناختن ريشه مرض است بودن ترديد يك حالت روانى در باطن دروغگو وجود دارد كه باعث دروغ گفتن او مى شود و تا زمانى كه آن علت بر طرف نشود ناخوشى دروغ علاج خواهد شد.
ترس ، ضعف ، عجز، احساس حقارت ، عقده حقارت ، يا بعضى از حالات نفسانى نظير اين ها مى توانند بشر را از راه مستقيم فطرت راستگويى منحرف كند و به دروغگويى وادارش نمايد.
احساس خوارى در نفس
(( عن النبى صلى الله عليه و آله : لا يكذب الكاذب الا من مهانة نفسه . (50)
دروغگو دروغ نمى گويد مگر به سبب حقارتى كه در نفس خود احساس ‍ مى كند.
دروغگويى يكى از اقسام ظلم است و از نظر روانى ، ظلم ناشى از ضعف ظالم است كسى كه خون مردم بى گناه را مى ريزد، كسى كه با فحاشى و هتاكى به مردم ستم مى كند، كسى كه به اموال مردم تجاوز مى نمايد، و خلاصه هر كس به هر صورت دست ستم از آستين بيرون مى كند، بودن ترديد به علت ضعفى است كه در باطن خويش احساس مى نمايد.
حضرت سجاد عليه السلام به پيشگاه خداوند عرض مى كند.
(( و قد علمت انه ليس فى حكمك ظلم و لا فى نقمتك عجلة ، و انما يعجل من يخاف الفوت و انما يحتاج الى الظلم الضعيف و قد تعاليت يا الهى عن ذلك علوا كبيرا.)) (51)
ضعف و ستمكارى
بار خدايا، مى دانم به ستم ، داورى نمى كنى و در عقاب گناهكار عجله ندارى ، زيرا كسى در كار خود تعجيل مى كند كه از فوت فرصت بترسد و آن كس نياز به ستم دارد كه ضعيف و ناتوان باشد پروردگارا، مقام شامخ تو خيلى بالاتر از اين است .
حقارت و دروغگويى
مديونى كه عاجز از پرداخت دين خويشتن است در منزل مى نشيند و به فرزندش دستور دروغ مى دهد كه به طلبكار بگو پدرم منزل نيست بى سوادى كه در مجلس فضلا احساس حقارت مى كند و خود را از نظر علمى عاجز مى بيند در مباحثه وارد نمى شود و به دروغ مى گويد مريضم . كارمندى كه بدون علت سركار خود حاضر نشده از ترس جريمه يا مجازات به دروغ ادعا مى كند برادرم مرده بود و گرفتار بودم .خلاصه ، دروغگويان به علت ضعف و حقارتى كه در باطن خود احساس مى كنند به پناه دروغ مى روند تا از اين راه خود را مصون از تعرض و خطر قرار دهند.
جبران حقارت
قدرت مسلمين در مدينه به اوج اعلاى خود رسيد مؤ منين در نهايت عزت و عظمت زندگى مى كردند و فتوحات درخشانى پى در پى نصيب آنان مى شد و از تمام مزاياى قانونى و مالى بر خور دار بودند جمعى كه ايمان نداشتند منفور و مطرود جامعه شده ، مردم آن ها را با ديده پستى و حقارت خلاص شوند قرآن شريف دروغ آن ها را آشكار كرد فرمود:
(( اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون اتخذوا ايمانهم جنة .)) (52)
موقعى كه منافقين نزد تو آمده و مى گويند ما به يقين نبوت تو را گواهى مى دهيم باور مكن خدا مى داند كه تو رسول بر حقى و خدا گواهى مى دهد كه منافقين دروغ مى گويند اينان سوگندهاى دروغ خود را سپر و پناهگاه ضعف و زبونى خود قرار داده اند.
دروغ عبارت از انعكاس و تغيير شكل عقده هاى حقارت و ترس با ساير حالات روانى است . به عبارت ديگر اين عقده هاى روانى و ضعف هاى درونى مردم است كه به صورت دروغ در شكل هاى مختلف خودنمايى مى كند.
به هر نسبتى كه فرد و خانواده و ملت بيشتر دچار ضعف و حقارت باشند بيشتر دروغ مى گويند كسى كه در امور سياسى يا اقتصادى دچار شكست شده و مردم او را با ديده پستى و حقارت مى بيند زيادتر دروغ مى گويد خانواده اى كه به علت آلودگى و انحراف اخلاقى منفور اجتماع گرديده و در باطن خويش احساس حقارت و پستى مى كند براى جبران عيوب خود بيشتر به دروغ متوسل مى شود در كشورهايى كه عدل و آزادى نيست و با رژيم استبداد و خود سرى اداره مى شوند و مردم پيوسته در ترس و وحشت به سر مى برند دروغ زيادتر است ملت هايى كه در طول ساليان دراز اسير اين و آن بوده و از نعمت استقلال و خود مختارى نصيبى نداشته اند، به دروغگويى آلودگى بيشترى دارند خلاصه همان ظهور كه نبى اكرم فرموده است ، دروغگويان دروغ نمى گويند مگر به علت حقارتى كه در نفس خود احساس مى كنند.
(( لا يكذب الكاذب الا من مهانة نفسه .))
بيمارى دروغ
دروغگويى ناخوشى خطرناكى است كه ممكن است از دوران كودكى بروز نايد و بيمار، تا پايان عمر به آن مبتلا باشد بدبختانه بعضى از خانواده ها اين ناخوشى خانمان برانداز را كوچك و ناچيز تلقى مى كنند و اساسا در فكر پيشگيرى يا درمان آن نيستند اگر فرزند آن ها يك شب تب كند يا عطسه نابجايى نمايد سخت ناراحت مى شوند، ولى از دروغ گفتن فرزند خويش ‍ تاءثرى ندارند خانواده هاى ديگرى هستند كه كم و بيش به اهميت و خطر دروغگويى متوجهند و از اين كه فرزندشان دروغ مى گويد ناراحت مى شوند، ولى راه جلوگيرى و درمان آن را نمى دانند و در نتيجه دروغ مانند و با، اغلب خانواده ها را آلوده كرده و مردم مملكت همواره از عوارض شوم و زيان بخش آن ، مستقيم و غير مستقيم ، رنج مى برند.
علت پيدايش بيمارى
براى اين كه اولياى اطفال در تربيت فرزندان خويش به اين امر مهم متوجه شوند و كودكان را با فطرت راستى پرورش دهند، امروز پاره اى از علل دروغگويى اطفال را كه ناشى از روش هاى ناپسند پدران و مادران است به عرض شما مى رسانم اميد است مفيد و سودمند باشد.
1. (( عن ابى عبد الله عليه السلام قال قال رسول الله (ص ): رحم الله من اعان ولده على بره قال قلت كيف يعينه على بره ؟ قال يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لا يرهقه و لا يخرق به .)) (53)
پيشگيرى در چهار چوب دستور
رسول اكرم فرمود: خداى رحمت كند كسى را كه در نيكى و نيكوكارى به فرزند خويش كمك كند راوى حديث پرسيد: چگونه فرزند خود را در نيكى يارى نمايد؟ حضرت در جواب چهار دستور داد:
1. (( يقبل ميسوره .))
آن چه را كه كودك در قوه و قدرت داشته و انجام داده است از او قبول كند.
2. (( و يتجاوز عن معسوره .))
آن چه انجام آن براى كودك سنگين و طاقت فرساست از او نخواهد.
3. (( و لا يرهقه .))
او را به گناه و طغيان وادار نكند.
4. (( و لا يخرق به .))
به او دروغ نگويد و در برابر او مرتكب اعمال احمقانه نشود.
يكى از علل دروغگويى فرزندان ، تكاليف سنگين بر آنها تحميل نمودن و توقع بيش از طاقت از آنان داشتن است سختگيرى هاى اولياى اطفال و توقعات نادرستى كه فوق طاقت كودكان است آنان را به راه دروغگويى مى كشاند و اين خلق ناپسند را در وجود آنان بيدار مى كند.
توقع به قدر طاقت
((ريمودند بيچ مى گويد: دختر جوانى را مى شناسم كه اكنون يك دروغگوى درمان ناپذير است او هنگامى كه هفت سال داشت هر روز به كلاس درسى مى رفت كه در آن بيست و پنج نفر از بچه ها تحصيل مى كردند.
پرستارى هر روز او را به مدرسه مى برد و در پايان درس نيز خودش عقب او مى رفت اين پرستار وظيفه داشت كه دخترك را مراقبت كند تا تكاليفش را انجام دهد و درس هايش را بياموزد، و مختصر، اين زن مسؤ ول تربيت اين كودك بود.
در آن زمان بر حسب روش مرسومى كه آموزش و پرورش امروز آن را به كلى بى مصرف و بى حاصل مى داند، شاگردان كلاس هر روز بر حسب نمره هاى امتحانات كتبى طبقه بندى مى شدند و شاگرد اول و دوم و....
معين مى شد دخترك ، هر روز همين كه كيف به دست از كلاس خارج مى شد با پرسش يكنواخت و حريصانه پرستارش كه مى گفت : ((چند شدى ؟)) رو به رو مى شد. هر گاه او مى توانست بگويد اول يا دوم ، كار درست بود اما يك بار اتفاق افتاد كه سه نوبت پى در پى اين بچه شاگرد سوم شد و بايد گفت كه رتبه سوم ميان بيست و پنج نوآموز به راستى جاى قابل تحسينى است . اما با اين وجود پرستار او از آن كسانى نبود كه اين حقيقت را درك كند او دو نوبت اول بردبارى كرد، اما بار سوم ديگر نتوانست خوددارى كند. در حالى كه بچه از وحشت دچار بهت شده بود فرياد زد:
((پس اين شاگرد سومى تو پايان ندارد؟! فردا بايد اول شوى ، مى شنوى ؟ اول ، بايد شاگرد اول شوى !))
اين امر سخت و جدى در تمام آن روز فكر دخترك را به خود مشغول كرد و بامداد فردا هم در مدرسه دچار همين غم و وحشت بود تمام دقت و توجهى را كه در امكان داشت آن روز در انجام تكاليف و درسش به كار برد تمام تفريق هايش درست بود جواب تمام جمعهايش صحيح بود همه درس ها را به خوبى پس داد و تا نزديكى هاى ظهر كه نوبت به ديكته رسيد همه كارها رضايت بخش و رو به راه بود اما در امتحان ديكته او چهار غلط داشت و سرانجام آن روز بار ديگر شاگرد سوم شناخته شد و امروز ديگر اين مصيبت و بلاى عظيمى بود!
هنگامى كه زنگ آخر را زدند پرستار دم در كلاس در كمين اين طفلك ايستاده بود همين كه چشمش به او افتاد فرياد زد:
((چه خبر))
دخترك كه دل گفتن حقيقت را در خودش نديد پاسخ داد:
((اول شدم !))
و حب اين گونه دروغگويى او آغاز شد!
چقدر از پدرها و مادرها كه به همين گونه رفتار مى كنند و به اين ترتيب بار سنگين گناهكارى و مسؤ وليت دروغگويى فرزندان را به دوش ‍ مى گيرند!))(54)
يكى از تعاليم اسلام ميانه روى در عبادت است . علماى حديث در باب اقتصاد در عبادت روايات آن را نقل كرده اند:
(( ابى جعفر (ع ) قال قال رسول الله (ص ): ان هذاالدين متين فاوغلوا فيه برفق و لا تكرهوا عبادة الله الى عبادالله .)) (55)
ميانه روى در عبادت
امام باقر عليه السلام فرمود: اسلام آيين محكم و استوار الهى است با مدارا در آن وارد شويد و بندگان خدا را در عبادت خداوند مجبور ننماييد.
(( عن ابى عبد الله (ع ): لا تكرهوا الى انفسكم العبادة .))
عبادت خدا را به زور بر خود تحميل ننماييد.
(( ان ابى عبدالله (ع ) قال : اجتهدت فى العبادة و انا شاب فقال لى ابى : يا بنى دون ما اراك تصنع فان الله اذا احب عبدا الرضى عنه باليسير.)) (56)
امام صادق (ع ) فرمود: من جوان بودم و در عبادت مستحب بسيار كوشا پدرم به من فرمود: فرزندم از اين كمتر عمل كن . وقتى بنده اى محبوب خدا باشد خدا با عمل كم از او راضى مى شود.
(( قال رسول الله (ص ): يا على هذا الذين متين فاوغل فيه برفق و لا تبغض الى نفسك عباده ربك .)) (57)
رسول اكرم به على عليه السلام فرمود: اسلام دين متقن خداوند است در آن با مدارا قدم بردار كارى كن كه ذلت به عبادت خداوند بدبين نشود.
سنن و فرايض
(( عن على (ع ): ان للقلوتب اقبالا و ادبارا. فاذا اقبلت فاحملوها على النوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض .)) (58)
در دل ها حالات رغبت و بى رغبتى است در موقع رغبت به مستحبات اقدام كنيد و در بى رغبتى به واجبات قانع باشيد.
بعضى از پدران و مادران نادان به گمان اين كه فرزند خود را متدين و خداپرست بار بياورند بيش از طاقت عادى مستحبات را بر وى تحميل مى كنند و پيوسته او را به شب زنده دارى و نوافل و خواندن قرآن و دعا وا مى دارند مى گويند بعد از نماز صبح يك جزو قرآن فراموشت نشود! دعاى كميل را در شب هاى جمعه ترك نكنى ! دعاهاى ايام هفته را حتما بايد بخوانى ! فلان ذكر را ورزى هزار بار بايد بگويى ! و امثال اين ها پدر و مادر غافلند از اين كه نه تنها اين قبيل تحميل هاى طاقت فرسا در اسلام پسنديده نيست ، بلكه با اين عمل فرزند خود را به دين خدا بدبين مى كنند و در دل او نسبت به اسلام بغض و كينه ايجاد مى نمايند. به علاوه ، فرزند با اين وضع در بن بست مشكلى قرار مى گيرد از طرفى انجام آن همه مستحبات به طور مداوم طاقت فرسا و غير قابل تحمل است ، و از طرف ديگر از كدورت پدر و مادر خائف است و نمى خواهد آنان را رنجيده خاطر نمايد ناچار به پناه دروغ مى رود، در حالى كه شب را تا صبح در بستر خوابيده است به دروغ و بر خلاف واقع براى راضى نگاهداشتن پدر و مادر مى گويد ديشب را تا صبح احيا داشتم ، چنين نماز گزاردم و چنان قرآن و دعا خواندم .
بدبينى به دين
اگر پدر و مادر به دستور رسول اكرم (ص ) عمل كنند:
(( يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره .))
و از فرزند توقعات سنگين و طاقت فرسا نداشته باشند، فرزند دروغگو و بدبين به دين خدا بار نمى آيد.
علاوه بر امور علمى و دينى لازم است پدران و مادران در تمام كارها قدرت و نيروى عادى اطفال را در نظر بگيرند و چيزى كه فوق طاقت و توان آن هاست بر آنان تحميل ننمايند، زيرا طفل از رنجش پدر و مادر مى ترسد از اين كه مربى او را تنبل و نالايق بشناسد خائف است وقتى از انجام كار فوق طاقت خود عاجز ماند ناچار براى حفظ شخصيت خويش به پناه دروغ مى رود و در اثر تكرار دروغگو مى شود نتيجه اين كه يكى از علل دروغ گويى كودك ، تحميل كارهاى طاقت فرسا و توقعات غير معقول پدر و مادر و مربى است .
تحقير كودك
2. يكى ديگر از عوامل روانى كه باعث دروغ گفتن كودك است احساس ‍ تحقير است . به موجب تعاليم مذهبى و علمى ، پدران و مادران موظفند به شخصيت كودكان احترام كنند و اين خود در اصول تربيتى ، يكى از مسايل بسيار مهم است . كودكانى كه مورد اعتنا نباشند و اعضاى خانواده به آن ها احترام نكنند، گاهى آنان را فريب دهند يا مسخره كنند، و زمانى بى جهت به آن ها ملامت و سرزنش نمايند، و خلاصه طورى رفتار كنند كه كودك در خود احساس حقارت كند و بفهمد كه اعضاى خانواده او را ناچيز و پست مى شمارند ناراحت مى شود. به فكر انتقام گرفتن مى افتد، رفته رفته صفات ناپسندى در او بروز مى كند و به كارهاى ناشايستى دست مى زند.
((انحرافات اكتسابى در پى ناگوارى ها و فريب ها و كينه ها و نفرت ها، و غالبا پس از ضربه هاى عاطفى كه طفل را متشنج مى سازد به وجود مى آيد، بدون اينكه طفل نسبت به آن چه اتفاق افتاده وقوف داشته باشد. بعضى اوقات يك نوع خلق و خوى ثانوى كه اكتسابى است و در مقابل منش ذاتى قرار دارد ايجاد مى شود. حتى گاهى هم بر منش و خلق اوليه فائق مى آيد.
قلب طفل در اثر وقايعى كه باعث رنجش او شده اند به قلبى مريض و شكسته مبدل مى گردد. شخص منحرف ، دانسته يا ندانسته ، بيش از هر كس ‍ خود را كوچك و ضعيف حس مى كند. طفل يا نوجوانى كه در برابر حس ‍ حقارت منقلب و عصبانى شود عادات و منش جديدى حاصل مى كند و اين عادات و رفتار واكنش و عكس العمل همان حالت روانى است .))(59)
جبران حقارت
كودكى كه مورد تحقير و اهانت واقع شده و به شخصيتش ضربه وارد آمده است دست و پا مى كند از هر راهى كه مى تواند خود را نشان بدهد. كارى مى كند كه اعضاى خانواده و احيانا كسان ديگر به وى توجه كنند، او را به حساب بياورند و به شخصيتش اعتراف نمايند. از فرصت هاى گوناگون استفاده مى كند و منظور خود را عملى مى سازد.
در موقعى كه چند نفر مهمان محترم نزد پدر و مادر است و تمام توجه آنان به پذيرايى مهمان هاست و كمترين اعتنايى به كودك ندارند، طفل به كارهاى غير عادى دست مى زند. در اطاق را سخت به هم مى كوبد، ظرف ميوه را بر مى گرداند و ميوه ها را به زمين مى ريزد، فرياد مى كند، مادر را مى زند، از سر و دوش او بالا مى رود، و خلاصه كارى مى كند كه توجه پدر و مادر و مهمان ها را به خود جلب نمايد. كودك از همه اين كارها جز جلب توجه هدفى ندارد. او تشنه خودنمايى و ابراز شخصيت است . او مى خواهد بفهماند من هم هستم ، به من توجه كنيد و مرا به حساب بياوريد.
در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد
طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد!
طفل علاقه دارد كه در دل ديگران راه داشته باشد و به او توجه كنند. وقتى پدر و مادر با پرورش صحيح و احترام به شخصيت كودك خواهش طبيعى او را ارضا ننمايند، كودك از بيراهه مى آيد و به وسيله گناه و بى نظمى در قلوب ديگران وارد مى شود تا براى خويشتن ارزش و شخصيت ايجاد كند.
لذت خودنمايى
يكى از كارهاى خطرناكى كه اين قبيل كودكان به آن دست مى زنند دروغگويى است . كودكى كه در خانواده احترام نديده و به شخصيتش ‍ توجه نشده است ، كودكى كه عملا مورد تحقير و بى اعتنايى بوده و روزگار خود را با محروميت گذرانده است بزرگ ترين لذّتش خودنمايى و جلب توجه ديگران است . او با راستگويى و بيان قضاياى واقعى هرگز قادر نيست افكار ديگران را به خود جلب كند و اعضاى خانواده را يك جا به خويش ‍ متوجه نمايد. ناچار بايد دروغ بگويد، دروغ هاى بزرگ ، دروغ هاى وحشت زا و هيجان آور، دروغى كه تا چند دقيقه همه را به او متوجه كند و سخن او خانواده را به جوش و خروش وادارد. با وحشت ، با اضطراب ساختگى ، مى دود، فرياد مى زند: مغازه عمويم آتش گرفت ! خواهرم در ميدان نزديك منزل زير اتومبيل رفت !
موقعى كه مرد و زن خانواده با نگرانى و وحشت مى دوند كه خود را به محل حادثه برسانند كودك دروغگو لذّت مى برد، شادمان مى شود، لذّت مى برد از اين كه گفته او اين صحنه را به وجود آورده و منشاء اين همه هيجان و جنبش شده است . شاد است از اين كه اعضاى خانواده را مسخره كرده و اهانت هاى گذشته آنان را، تلافى نموده است !
روش نادرست پدر و مادر، كودك را به دروغگويى و طغيان واداشته و اعمال احمقانه آنان باعث اين انحراف شده است .
پدران و مادرانى كه مى خواهند فرزندان خود را به نيكى پرورش دهند و آنان را راستگو تربيت نمايند بايد از اول به طرز صحيح و عاقلانه به شخصيت آنان احترام كنند و از تحقير و اهانت آن ها كه منشاء انحراف و طغيان است بپرهيزند. گفته رسول اكرم را پيوسته به خاطر داشته باشند و عملا به كار بندند:
(( و لا يرهقه .))
فرزند خود را به گناه و طغيان وادار نكنند.
(( و لا يخرق به .))
به فرزند خويش دروغ نگويند و در برابر او مرتكب اعمال احمقانه نشوند.
فرزندانى كه بر اثر بى اعتنايى پدر و مادر خود را كوچك و ناچيز مى شناسند و در خود احساس حقارت مى كنند، براى جبران آن ممكن است به پناه دروغ بروند و به اين ناخوشى خطرناك مبتلا شوند و از اين راه ضررهاى غير قابل جبرانى براى خود و دگران به بار آورند.
ترس از مجازات
3. يكى از علل دروغگويى اطفال ترس از مجازات است . موقعى كه به كودك بگوييم : شيشه اطاق را تو شكسته اى ؟ اگر كودك بداند كه اعتراف او، مستلزم مجازات سخن پدر و مادر خواهد شد، غريزه صيانت ذات او را وا مى دارد كه به دروغ بگويد: من شكسته ام . بچه خود را در مقابل چوب و سيلى طاقت فرساى پدر و مادر ناتوان مى بيند. براى حفظ خود چاره اى ندارد جز آن كه به پناه دروغ برود و گناه خود را انكار نمايد. بديهى است هر قدر مجازات ، خشنن تر باشد، ترس زيادتر و اصرار كودك در دروغ بيشتر خواهد بود!
همان طور كه در كشورهاى استبدادى مردم از ترس مجازات هاى خشن و اعمال غير انسانى زمامداران بيشتر دروغ مى گويند، در خانواده هايى كه پدران و مادران در مجازات كودكان خشونت بيشترى دارند دروغ كودكان نيز زيادتر است .
پرورش بر اساس محبت
درمان اين قبيل دروغگويى ها ملايمت و مهربانى اولياى اطفال در تربيت فرزندان است . اگر پدران و مادران فرزندان را با اصول مهر و مودّت پرورش ‍ دهند. اگر خانواده كانون عطوفت و راءفت باشد، اگر اولياى اطفال ، انصاف داشته باشند و به وظايف شرعى خود در مورد فرزندان توجه نمايند و آنان را با چوب و سيلى كه باعث ديه مى شود نزنند، بچه ها در شكستن شيشه و تخلفاتى نظير آن دروغ نمى گويند و سرانجام كذّاب نمى شوند.
طفل مى بيند گاهى پدر و مادر بر اثر غفلت شيشه در را شكسته اند و مورد مؤ اخذه واقع نشده اند. كودك مكرّر ديده است شربت خورى از دست برادر بزرگ افتاده و شكسته است و از او مؤ اخذه نكرده اند، ولى وقتى طفل شيشه در يا شربت خورى را شكسته است سخت مورد مؤ اخذه واقع شده و در معرض مجازات قرار گرفته است ، او براى انتقام گرفتن از تحقير و خلاص ‍ شدن از مجازات به دروغ متوسل مى شود.
نصيحت به كودك
اگر پدر و مادر نسبت به كودك سختگير نباشند و او را مانند خود بدانند، در موردى كه در اطاق بازى كرده و شيشه را شكسته است نصيحتش مى كنند و مى گويند: اطاق جاى بازى نيست ، مراقبت نماييد نظير اين كار تكرار نشود. طفل به قدر شرمندگى خود مجازات شده ، به علاوه دروغ نگفته است و به نظر مى رسد كه در آتيه حتى المقدور آن عمل را تكرار نخواهد كرد.
به موقع است آقايان محترم در اين جا به نكته اى توجه فرمايند و آن ، اين كه منظور از بحث امروز اين نيست كه بگوييم مراقبت هاى صحيح تربيتى در خانواده مى تواند طفل را طورى پرورش دهد كه در تمام عمر حتى يك دروغ هم نگويد. شايد اين كار اساسا درباره بشر عادى غير ممكن باشد. هدف گفتار امروز اين است كه پدران و مادرانى كه مى خواهند فطرت راستگويى فرزندان خويش را پرورش دهند و آنان را از ناخوشى دروغگويى و دروغ سازى مصون بدارند، لازم است به وظايف شرعى و علمى خود توجه كنند و سازمان خانواده را از اول بر اساس صحيح پاكى و فضيلت استوار نمايند تا از اين راه دين تربيتى خود را نسبت به فرزندان خويش ادا نموده و به وظيفه پدرى و مادرى قيام كرده باشند.
عادت به دروغ سازى
به عبارت روشن تر، دروغ گفتن خواه كم يا بسيار، گناه كبيره است . ولى فرق است بين كسى كه به علت لغزش يا شرايط نامساعد زندگى يك يا چند دروغ بگويد و آن كس كه با فكر دروغ سازى تربيت شده و كذّاب بار آمده است . خطر بزرگ و بلاى عظيم براى طبقه دوم است . هدف تربيت صحيح آن است كه فرزندان دروغ ساز و كذّاب بار نيابند و اين ناخوشى در مزاج جان آن ها ريشه نداوند.
اين موضوع مهم تربيتى و روانى در روايات و اخبار اسلامى آمده و دانشمندان امروز نيز به آن توجه كامل دارند. براى مزيد اطلاع شنوندگان محترم از هر دو قسمت مختصرى به عرض مى رسانم :
(( قال ابن مسعود قال النبى (ص ): لا يزال العبد يكذب و يتحرى الكذب حتى يكتب عند الله كذابا.)) (60)
ابن مسعود گفت كه رسول اكرم مى فرمود: آدمى دروغ مى گويد و پيوسته به دروغگويى ادامه مى دهد و در اين راه كوشش مى كند تا كذّاب مى شود و نامش در ديوان دروغگويان ثبت مى گردد.
(( عن عبدالرحمن بن الحجاج قال : قلت لابى عبدالله (ع ) الكذاب هو الذى يكذب فى الشى ؟ قال لامامن احد الا ان يكون ذلك منه و لكن المطبوع على الكذب .)) (61)
عبدالرحمن بن حجاج از امام صادق عليه السلام سؤ ال مى كند: ((كسى كه در موردى دروغ بگويد كذّاب است ؟)) فرمود: ((نه ، هيچ كس نيست كه دچار اين لغزش نشده باشد، مراد از كذّاب كسى است كه دروغگويى در طبيعت و سرشت او ريشه كرده است .))
(( عن ابى بصير قال سمعت ابا عبدالله (ص ) يقول : ان العبد ليكذب حتى يكتب من الكذابين .)) (62)
ابى بصير گفت از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: آدمى دروغ مى گويد. آن قدر به دروغ ادامه مى دهد و اين مرض در مزاج جان او ريشه مى كند تا نامش در رديف كذّابين ثبت گردد!
كاذب و كذّاب
از اين سه حديث به خوبى استفاده مى شود كه فرق است بين كاذب و كذّاب . كاذب كسى است كه در اثر لغزش و پيشامدهاى گوناگونى يك يا چند دروغ بگويد. تمام مردم كم و بيش به اين امر مبتلا هستند. ولى كذّاب كسى است كه دروغ سازى در مغز او ريشه كرده و اين خلق ناپسند مانند مرض مزمنى در اعماق جانش نفوذ نموده است .
دانشمندان امروز نيز همين مطلب را در كتاب هاى خود آورده اند. اينك قسمتى را كه نوشته ام عينا براى شما مى خوانم .
اين يك امر خيلى ساده و طبيعى است كه كودكان بر اثر ضعف و ناتوانى خود در برابر بزرگ ها، بدون اينكه نادرستى و شيادى و حسابى در كار باشد دروغ مى گويند. دروغ مى گويند براى اين كه در برابر حمله هاى مستقيمى كه پيش بينى مى كنند خودشان را مصون نگاه دارند. زيرا كذّابى و نادرستى مستلزم آن است كه نقشه هاى قبلى وجود داشته باشد، اراده فريب دادن در كار باشد و قصد ايجاد اشتباهى رفته باشد. كافى نيست كه در يك مورد به حكم ضرورت كسى بالبداهه دروغى بگويد و ما او را آدم نادرستى بدانيم .

next page

fehrest page

back page