كودك از نظر وراثت و تربيت
(جلد دوم)
مرحوم محمد تقى فلسفى
- ۴ -
راهنمايى كودك
بدون ترديد كودك براى شناختن نيك و بد احتياج به راهنمايى پدر و مادر دارد آن ها
هستند كه بايد نيكى را به كودك بياموزند و در انجام آن تشويقش نمايند بدى را به
او بفهمانند و از ارتكاب آن برحذرش دارند مجموع بكن ها و نكن هايى كه پدران و
مادران به فرزندان خود مى گويند براى انجام اين وظيفه مقدّس تربيتى است ، ولى بايد
توجه داشت كه امر و نهى پدر و مادر از اندازه خارج نشود و منجر به اهانت و بى
احترامى به كودك نگردد كه قطعا نتيجه معكوس خواهد داد.
بعضى از پدران و مادران بى خيال دلسوزى و پرورش صحيح كودك خود آن قدر در رفتار و
گفتار طفل مداخله مى كنند و به اندازه اى امر و نهى مى نمايند كه خودشان و كودك را
ناراحت مى كنند و روز به روز بچه بداخلاق تر و منحرف تر مى شود!
سرزنش هاى مداوم
اگر كودكى روش ناپسندى دارد پدر و مادر بايد عاقلانه و بدون اهانت به شخصيت طفل ،
راه صحيح را به او نشان بدهند و از عمل ناپسندش باز دارند آن جايى كه پدر و مادر
زبان به ملامت طفل مى گشايند و در اين كار اصرار مى ورزند و در نتيجه با سرزنش هاى
مداوم خود به فرزند خويش توهين مى كنند و شخصيت او را تحقير مى نمايند، نه تنها
به اصلاح كودك خود موفق نشده اند، بلكه با اين عمل خام و ناصواب طفل را به لجاجت
وادار كرده اند كه به رغم پدر و مادر، به كار ناصحيح خويش ادامه دهد!
لجاجت كودك
(( عن على عليه السلام : الا فراط فى
الملامة يشب نيران اللجاج .))
(97)
حضرت على عليه السلام مى فرمود: زياده روى در ملامت و سرزنش ، آتش لجاجت را شعله
ور مى كند.
پدر و مادر مى خواهند با سرزنش هاى پى گير و مداوم خود كودك را از عمل زشتى كه
مرتكب مى شود باز دارند، تصميم و شخصيت او را در هم بشكنند، و اراده خود را بر وى
تحميل نمايند كودك نيز براى اين كه در اين صحنه به كلى شكست نخورد و شخصيت خود را
از دست ندهد در مقابل پدر و مادر مقاومت مى كند و با ادامه عمل نادرست خود استقلال
خويش را ثابت و شخصيت خود را آشكار مى نمايد.
((اگر رفتار و سلوك طفل به طور مخصوصى فاسد و شرارت
آميز باشد بايد قواعد تربيتى مخصوصى را به كار برد هر دستورى كه در آن اثرى از
ممانعت باشد با عدم موفقيت مواجه خواهد شد، زيرا هر سدى فعاليت انسان را بر مى
انگيزد كه از آن بگذرد هزار و يك نكن والدين براى طفل ايجاد يك دنياى پر از ممكن ها
مى كند: طفل با خود مى گويد: ((بايد اين كار را نكنم ؟
پس مى توانستم اين كار را انجام دهم و حالا هم مى توانم .))
چنين رفتارى در طفل ايجاد شخصيتى مى نمايد كه نتيجه آن معكوس است بايد از ملامت ها
و مخالفت هايى كه طفل را به ارتكاب اعمالى بر مى انگيزد بر حذر بود آن چه طفل بايد
انجام دهد راه آن را به او نشان بدهيد، طفل را نر نجانيد، ولى مقصود اين نيست كه او
را به حال خود بگذاريد بايد در اين مورد اميال و هدف هاى ديگرى ايجاد و تعيين كنيد
و افعالى را پيشنهاد نماييد كه در عين اين كه مفيد است موجب اثبات و ظهور شخصيت طفل
بشود، زيرا اگر طفل يا نوجوانى به آسانى مرتكب عمل نامطلوبى مى شود بدانيد كه دليلش
منع كردن وى از آن كار بوده است و او خواسته است با ارتكاب آن ، قدرتى اقلا مساوى
با قدرت دسته مخالف ، يعنى والدين به دست آورد ما در هر سنى كه هستيم مى خواهيم
شخصيت خود را ثابت و پيروز سازيم و فقط شخصيت شخص ديگرى است كه براى تمايلات ما
حدودى ايجاد مى كند.))(98)
پدران و مادرانى كه با سوء تشخيص به كودكان خود اهانت مى كنند و شخصيت آن ها را
تحقير مى نمايند، نه تنها در طفوليت فرزندان خود را به مخالفت و طغيان وا مى دارند،
بلكه اين پرده درى ممكن است تا پايان زندگى پدر و مادر به صور مختلفى آشكار گردد و
براى خانواده نتايج شوم دينى و دنيوى بسيارى به بار آورد.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمود:
(( جراة الواد على والده فى صغره تدعوا الى
العقوق فى كبره .))
(99)
تجرى و طغيان فرزند بر پدر خود در كودكى او را در بزرگى به نارضايى و عاق پدر مى
كشاند.
پدران و مادرانى كه به فرزندان خود احترام مى كنند و شخصيت آنان را بزرگ مى دارند،
با ادب و اخلاق با آن ها معاشرت و برخورد مى نمايند، قادرند كودكان خود را با اخلاق
پسنديده و صفات حميده تربيت كنند اگر اتفاقا فسادى در آنها بروز كند به آسانى مى
توانند از آن جلوگيرى نمايند.
خودخواهى كودك
كودك مانند بزرگسالان ، خودخواهى و حب ذات دارد. وقتى بفهمد كار ناپسند به شخصيت او
ضربه مى زند و از عزت و محبوبيت وى مى كاهد و در محيط خانواده پست و حقيرش مى
نمايد، فورا براى حفظ مقام خود آن را ترك مى گويد و عملا به اصلاح خويش قيام مى
كند.
(( قال اميرالمومنين عليه السلام : من كرمت
عليه نفسه هانت عليه شهوته .))
(100)
على عليه السلام مى فرمود: كسانى كه شخصيت و شرف معنوى دارند، شهوات و تمايلات
نفسانى در نظر آن ها پست و كوچك است .
(( و عنه عليه السلام : من شرفت نفسه نزهها
عن ذلة المطالب .))
(101)
آنان كه شرافت نفسانى دارند دامن خود را به خواهش هاى پست آلوده نمى كنند.
(( عن على عليه السلام : من كرمت عليه نفسه
لم يهنها بلعصية .))
(102)
آن كس كه بزرگى و كرامت نفس خود را باور دارد هرگز با پليدى گناه پست و موهونش نمى
كند.
(( عن على بن الحسين عليهما السلام : من
كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا.))
(103)
حضرت سجاد عليه السلام مى فرمود:كسى كه به كرامت نفس و شخصيت روحانى نايل آمده است
، ماديات پست نزد او حقير و ناچيز است .
شرافت نفس و درستكارى
از اين چند حديث يك نكته مهم روانى و تربيتى استفاده مى شود و آن اين كه بزرگوارى و
شرافت نفس ، با پليدى هاى گناه و انحرافهاى اخلاقى ناسازگار است آنان كه در خود
احساس بزرگى و شخصيت مى كنند، كسانى كه كرامت نفس و شرف معنوى خويش را باور دارند و
مايلند اين گوهر گران بها را براى هميشه در خزانه روان حفظ كنند، هرگز پيرامون گناه
و نادرستى نمى گردند كسى كه مى خواهد شخصيت درخشان راستى و راستگويى داشته باشد،
نبايد دروغ بگويد آن كس كه مايل است همواره شرف عدل و دادخواهى در خود احساس كند
نمى تواند رشوه بگيرد آنان كه در اجتماع امين شناخته شده و به شرف امانت علاقه
دارند هرگز خيانت نمى كنند.
كسانى كه بر عكس از نظر روانى پست و بى شخصيت هستند و جامعه آنان را حقير و بى ارزش
مى شناسد و خودشان نيز در خود احساس زبونى و فرومايگى مى كنند، وجودشان براى جامعه
خطرناك است ، اينان در ارتكاب گناهان بى باكند و به هر پستى و ذلتى تن مى دهند.
فرومايگى و گناه
(( قال امير المومنين عليه السلام : من
هانت عليه نفسه فلا ترج خيره .))
(104)
على عليه السلام مى فرمود:آن كس كه خويشتن را پست و فرومايه بداند به خير و نيكى او
اميدوار نباش .
(( عن ابى الحسن الثالث (ع ) قال : من هانت
عليه نفسه فلا تامن شره .))
(105)
امام هادى (ع ) مى فرمود:كسى كه خود را كوچك و موهون بداند و در خود احساس حقارت
كند خويشتن را از شر او در امان ندان !
(( عن على (ع ): هانت عليه نفسه من امر
عليه لسانه .))
(106)
زبان مردم فرومايه و بى شخصيت بر آنان حكومت مى كند هر چه مى خواهند مى گويند و از
گفته هاى نارواى خود، به علت حقارت نفس ، احساس شرمسارى نمى كنند.
احساس استقلال
براى اين كه پدران و مادران دين تربيتى خود را به كودك ادا كنند و آنان را طورى
پرورش دهند كه بدون فشار و تهديد، به خوبى ها بگرايند و از بدى هااجتناب نمايند
لازم است در آنان ايجاد شخصيت كنند و به آن ها احترام نمايند بايد آن ها را طورى
تربيت كنند كه كودكان باور نمايند كه عضو مستقل خانواده و مورد تكريم و احترامند.
((براى مربيان و اولياء كافى است كه براى اين دنياى
پيچيده و مبهم يعنى طفل ، احترامى قائل شوند و از نظر خودشان درباره جهان پيچيده وى
قضاوت نكنند بايد حركات طفل را به وسيله محركات او توجيه كنند نه به وسيله محرك هاى
خودشان ، به دين طريق اغماض بيشترى نشان خواهند داد و از طريق تفهيم و تفهمى كه
ايجاد خواهد شد عشق و اعتماد طفل را به خود جلب خواهند نمود.
مقصود اين نيست كه طفل اجازه دارد تا ره چه مى خواهد اميال عجيب داشته باشد يا
اعمال نامناسب انجام دهد، ولى وقتى طفل حس كرد كه حالت و موقعيت او را درك كرده اند
از قدرت خود سوء استفاده نخواهد كرد حدود ما و خودش را را مى شناسد شما به او قواعد
و آداب و رسوم قوانين ادب و عادت اجتماعى را آموخته ايد، او حس كرده است اين رسوم
بدون اين كه به آزادى اش لطمه اى وارد سازد ارتباطش را با محيط آسان تر مى كند
بنابر اين با كمال ميل از آن ها پيروى مى نمايد اگر شما به او احترام گذاريد او نيز
احترام شما را نگاه خواهد داشت .
اگر وقتى كه افكار خود را با شما در ميان مى گذارد مسخره اش نكنيد و هر ساعت و هر
دقيقه نگوييد آن كار را نكن ، آن كار را نكن ، ديگر دليلى براى نافرمان بودن او
نيست و به ندرت اتفاق مى افتد كه از دستورات شما سرپيچى كند.
به وسيله همين نظم است كه به ديگران احترام مى گذارد و خود را در نظر مردم محترم مى
سازد و با همه كس روابط نيكو دارد، زيرا حق هر كس را مى دهد براى اين كه بتواند حق
خود را نيز طلب نمايد.))(107)
پدران و مادران مسلمانى كه همواره حديث شريف :
(( اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم .))
را به خاطر دارند و دستور سعادت بخش پيامبر گرامى اسلام را در مورد تربيت كودكان
خود عملا به كار مى بندند مى توانند فرزندان شريف و با شخصيتى پرورش دهند و آنان را
با گفتار و رفتار صحيح و پسنديده بار آورند.
اهانت و تحقير به كودك
با كمال تاءسف بايد اعتراف كرد كه در كشور ما بسيارى از اولياى اطفال ، بر خلاف
تعليم رسول اكرم ، مراعات احترام فرزندان خود را نمى نمايند و به صور مختلف به
شخصيت آن ها اهانت مى كنند و بر اثر نادانى ها و رفتار ناپسند خود، در كودكان ايجاد
عقده حقارت نموده و آنان را زبون و فرومايه بار مى آورند. به طور نمونه مواردى را
كه خود از نزديك ديده ام و شايد اغلب آقايان نيز مشاهده كرده ايد به عرض شما مى
رسانم :
1. معمولا در مجالس مهمانى فقط براى بزرگسالان كارت دعوت مى فرستند. پدران ، كودكان
هشت ساله و ده ساله خودى دارند، بدون دعوت و به صورت طفيلى همراه خود مى برند. با
اين عمل در آنان تلقين حقارت مى شود و غير مستقيم به آن ها مى فهمانند كه شماها
لايق دعوت نيستيد. ملاحظه كرده ايد اگر صاحبخانه دانايى براى كودك ده ساله اى كارت
دعوت بفرستد چه اندازه در روح طفل اثر مطلوب مى گذارد، به او شخصيت مى دهد، و كودك
با سربلندى و احساس استقلال در آن مجلس شركت مى نمايد!
2. در مجالس مهمانى ، موقعى كه بزرگسالان بر سر سفره مى نشينند هر يك بشقاب و قاشق
و چنگال مستقلى در مقابل دارند. مكرّر ديده ام كه كودكان بشقاب نداشته اند و با
قيافه مظلومانه و شكست خورده اى به اطراف خود نگاه مى كنند تا اين كه پدر يا يكى از
مهمانان بر او ترّحم نمايد و بشقاب كوچك سبزى را خالى كند و به او بدهد. اين توهين
و بى احترامى به كودك در حضور آن همه جمعيت بزرگ ترين ضربه به شخصيت اوست و شايد
اين احساس حقارت را تا پايان زندگى فراموش نكند.
3. در مجلس مهمانى موقع خواب مى شود. هر يك از بزرگسالان بستر خوابى را به خود
تخصيص مى دهد. طفلك ده ساله سرگردان و متحير مانده ، كسى به فكر او نيست ، گويى او
را انسان حساب نكرده اند و به او رختخوابى نداده اند. سرانجام با شكست خوردگى و
احساس حقارت و توهين شديد به بستر پدر يا يكى از بستگان خود مى رود!
روش پدران نادان
4. پدر در اطاق پذيرايى خود با چند نفر مهمان سرگرم گفت و گوست . بچه ده ساله او
وارد اطاق مى شود، مهمان ها به احترام كودك از جاى بر مى خيزند. در اين موقع مقتضى
است پدر كودك سكوت كند تا بچه خود از احترامى كه به او كرده اند تشكر نمايد و اگر
نتوانست شكرگذارى كند، پدر خيلى مؤ دب به فرزند بگويد از آقايان تشكر كنيد، و ضمنا
خودش نيز بگويد متشكرم . مكرّر ديده ام به محض اين كه مهمان ها به احترام كودك قيام
مى كنند، پدر مثل اين كه عمل بدى اتفاق افتاده اظهار شرمندگى مى كند و با ناراحتى
مى گويد: حركت نكنيد، بفرماييد، و با اين سخن بزرگ ترين توهين را به فرزند خود روا
داشته است . طفل حس مى كند كه پدرش مى خواهد به مهمان ها بگويد فرزند من لايق تكريم
و احترام نيست ، به وى اعتنا نكنيد و براى ورودش قيام ننماييد.
5. بسيار ديده شده در مسافرت هاى يك يا چند فرسخى بعضى از پدرها و مادرها به منظور
صرفه جويى ، براى اطفال چند ساله خود به نام اين كه در ماشين سرپا مى ايستد بليط
خريدارى نمى كنند. كودك در طول راه ايستاده و موقعى كه خسته مى شود در دامن پدر يا
مادر مى نشيند. طفل حس مى كند كه آن قدر ارزش و احترام نداشته كه براى او بليطى
خريدارى شود تا مثل سايرين بنشيند، مخصوصا اگر طفلى همسن او بليط داشته و روى صندلى
نشسته باشد. پدر و مادر در مقابل چند قران صرفه جويى با عمل ناپسند خود ضربه بزرگى
به شخصيت كودك وارد آورده و عملا به او توهين كرده اند!
عكس العمل كودكان
گاهى طفل در مقابل اين بى احترامى ها عكس العمل فورى از خود نشان مى دهد، قهر مى
كند، در سكوت و غصه فرو مى رود، اشك مى ريزد. بعضى با بداخلاقى و حركات زشت خود به
اين بى احترامى ها جواب مى گويند. تكرار اعمال موهن و تحقيرآميز در ضمير باطن كودك
عقده مى شود، او را زبون و فرومايه مى كند، شخصيت و اعتماد به نفس را از وى سلب مى
نمايد و تا پايان عمر دچار اين حالت روانى و بدبختى خواهد بود!
به طورى كه از نوشته هاى دانشمندان غرب استفاده مى شود، بعضى از خانواده هاى
اروپايى نيز شخصيت كودكان خود را به طور شايسته احترام نمى كنند و عملا موجبات پستى
و حقارت آنان را فراهم مى نمايند و اطفال در باطن از اين اهانت ها رنج مى برند!
انهدام شخصيت كودك
((احساس حقارت ، همه ما مردان و زنانى را مى شناسيم كه
از يك كمپلكس احساس حقارت در پستى به سر مى برند. تعداد اين افراد بى شمار و فراوان
است . و درصدى نود اين حالت بايد علل و ريشه آن را در دوران كودكى كاوش كرد. بر روى
هم اين احساس نتيجه يك نوع تخريب و انهدام شخصيت كودك در لحظه اى است كه غريزه هاى
اجتماعى او در حال شكفتن هستند. البته ممكن است بعدها علل ديگرى اين احساس را
شديدتر و قوى تر سازند، اما پيدايش آن بدون ترديد با دوران كودكى همبستگى دارد.
مادرى را در نظر آوريد كه مى بيند فرزندش گلدان زيبايى را از جاى مخصوص آن برداشته
است . او از اين انديشه كه ممكن بود با اين كار گلدان بشكند ناراحت و عصبانى مى
شود. براى اين كه مبادا چنين اتفاق مهمى روى دهد قدغن مى كند كه كودك هرگز حق ندارد
به آن دست بزند، در حالى كه پرستار آن كودك به آسانى به آن گلدان دوست داشتنى دست
مى زند و اگر احيانا روزى يكى از مهمانان اين گلدان را بر حسب تصادف بشكند مادرش با
هزار آب و تاب براى مهمانانش توضيح مى دهد كه هيچ اتفاق مهمى نيفتاده است و اين
گلدان به هيچ وجه ارزشى ندارد. اين جريان نااميد كننده كودك ما را به اين نتيجه مى
رساند كه او تنها موجود خطرناك براى گلدان و ساير اثاث خانه است ، پس او موجودى پست
تر و حقيرتر از ديگران مى باشد.))(108)
از آن چه به عرض رسيد تا اندازه اى معنى احترام به كودك و نتايج سودمند آن در
برنامه تربيت روشن شد و همچنين آثار شوم بى احترامى و اهانت به فرزندان واضح گرديد.
به منظور پيروى از دستور رسول اكرم و براى تاءمين سعادت فرزندان خود به حديث :
(( اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم .))
توجه كامل داشته باشيد و در تمام مراحل دوران طفوليت به شخصيت كودكان احترام كنيد.
احساس استقلال و شخصيت
احترام به كودك فرزند را با استقلال اراده و اعتماد به نفس بار مى آورد، او را يك
انسان با شخصيت مى سازد. كودكى كه از اول ارزش خويش را درك كند روزى كه بزرگ شد يك
عضو مستقل اجتماع است ، خود را زبون و فرومايه نمى بيند، پستى و حقارت در حريم فكر
او راه ندارد.
پيشوايان گرامى اسلام علاوه بر اين كه در بيانات خود راه پرورش صحيح كودك را به
مردم آموخته اند، عملا نيز آن برنامه ها را در مورد تربيت فرزندان خود به كار برده
و آنان را با بهترين صفات پسنديده پرورش داده اند. براى مزيد توجه آقايان محترم و
تتميم بحث امروز، قسمتى از روش هاى عملى رسول اكرم و ائمه عليهم السلام را در احياى
شخصيت كودكان به عرض شما مى رسانم :
على بن ابى طالب عليه السلام از كودكى در دامن پرمهر پيغمبر اكرم تربيت شده و تمام
صفات عاليه انسانى را از رهبر عالى قدر اسلام فرا گرفته است . زندگى درخشان و سراسر
افتخار آن حضرت بهترين گواه حسن تربيت او در دوران كودكى است .
يكى از صفات بارز على (ع ) شخصيت و استقلال اراده بود كه با پرورش حكيمانه حضرت
محمد (ص ) از طفوليت در آن حضرت آشكار شد. گر چه على (ع ) از نظر جسم و جان يك كودك
عادى نبود و در ساختمان ممتاز آن حضرت استعداد و شايستگى هاى مخصوص وجود داشت ، ولى
مراقبت هاى مستقيم رسول اكرم در آشكار كردن قابليت هاى درونى آن حضرت داراى نتايج
فوق العاده مهم بود.
روزى كه آن حضرت به نبوت مبعوث شد على (ع ) كودك ده ساله اى بود، ولى شخصيت يك
انسان كامل داشت . نبى اكرم ، اسلام را به وى عرضه كرد و او را به پذيرش اين آيين
آسمانى دعوت نمود و با اين عمل شايستگى و شخصيت بزرگ آن حضرت را تاءييد فرمود. على
(ع ) نيز با واقع بينى و درايت كامل به دعوت پيغمبر اكرم توجه كرد و در كمال آزادگى
و استقلال به نداى آن حضرت جواب مثبت داد.
استقامت در پرتو تربيت
حوادث سهمگين و شكست هاى سخت زندگى ، اغلب روحيه مردان با شخصيت را در هم مى شكند،
خود را مى بازند و دچار زبونى و حقارت مى شوند، ولى در ايام قبل از هجرت با آن كه
بزرگ ترين طوفان وحشت زا در سر راه اسلام و مسلمين پديد آمد و امواج شكننده آن همه
چيز و همه كس را تهديد مى كرد، على بن ابى طالب ، جوان نيرومند اسلام ، هرگز خود
را نباخت و به شخصيت آهنين او كمترين آسيبى نرسيد.
اين ثبات و استقامت ، صرف نظر از شايستگى فطرى على عليه السلام ، معلول تربيت هاى
عميق و نافذ مربى ارجمندش حضرت محمد (ص ) بود كه او را اين چنين نيرومند و با شخصيت
بار آورده است .
حسن و حسين عليهماالسلام نيز از مزاياى بهترين تربيت برخوردار شدند و در كودكى از
جدّ گرامى و پدر و مادر ارجمند خود تمام كمالات را فرا گرفتند. ماءمون عباسى در
حضور رجال بزرگ كشور درباره شخصيت پر ارزش آنان گفت :
(( و بايع الحسن و الحسين (ع ) و هما ابنا
دون الست سنين و لم يبايع صبيا غيرهما.))
(109)
رسول اكرم با حسن و حسين عليهماالسلام بيعت كرد. با آن كه سن آن دو از شش سال كمتر
بود و پيغمبر اسلام با هيچ كودكى جز آن دو نفر بيعت نكرد! استعداد فطرى و پرورش
صحيح به قدرى آن دو كودك را پر ارج و با شخصيت نموده كه در سن كمتر از شش لايق بيعت
شده اند!
(( زيد بن على عن ابيه ان الحسين بن على
عليهماالسلام اتى عمر بن الخطاب و هو على المنبر يوم الجمعه . فقال انزل عن منبر
ابى . فبكى عمر ثم قال صدقت يا بنى منبر ابيك لا منبر ابى . و قام على (ع ) و قال :
ما هو والله عن راءيى . قال : صدقت والله مااتهمتك يا اباالحسن .))
(110)
روز جمعه اى خليفه دوم مسلمين روى منبر بود. حسين (ع ) كه كودك خردسالى بود وارد
مسجد شد و گفت از منبر پدرم به زير آى . عمر گريه كرد و گفت راستى گفتى ، اين منبر
پدر توست نه منبر پدر من . ممكن بود كسانى تصور كنند حضرت حسين در مجلس عمومى به
دستور پدرش على بن ابى طالب (ع ) چنين سخنى گفته است و براى آن حضرت مشكلاتى پيش
آيد، لذا از وسط مجلس به پا خاست و به صداى بلند فرمود: به خدا قسم گفته حسين از
ناحيه من نيست . عمر نيز قسم ياد كرد و گفت : يا اباالحسن راست مى گويى ، من هرگز
شما را در گفته فرزندت متهم نمى كنم . يعنى حسين را مى شناسم ، او با اين كه كودك
است شخصيت ممتاز و اراده مستقلى دارد و اين گفتار از فكر خود او سرچشمه گرفته است !
على عليه السلام مكرّر در حضور مردم از فرزندان خود پرسش هاى علمى مى كرد و گاهى
جواب سوالات مردم را به آنان محوّل مى فرمود. يكى از نتايج درخشان اين عمل احترام
به كودكان و احياى شخصيت آنان بود.
روزى على (ع ) از فرزندان خود حضرت حسن و حسين در چند موضوع سؤ الاتى كرد و هر يك
از آنان هم با عباراتى كوتاه جواب هايى حكيمانه دادند.
(( ثم التفت الى الحارث الاعوار فقال : يا
حارث علموا هذه الحكم اولادكم فانها زيادة فى العقل و الحزم والراءى .))
(111)
سپس حضرت على (ع ) متوجه حارث اعور كه در مجلس حاضر بود گرديد و فرمود: اين سخنان
حكيمانه را به فرزندان خودتان بياموزيد، زيرا موجب تقويت عقل و مال انديشى و راءى
صائب آنان مى گردد.
پدرى كه با فرزندان خود چنين رفتار كند و سخنان آن ها را سرمشق فرزندان جامعه قرار
دهد با اين عمل از آنان به بهترين وضعى احترام كرده و بزرگ ترين شخصيت و استقلال را
در ضميرشان ايجاد نموده است .
سخنان حكيمانه
پس از وفات حضرت علىّ بن موسى الرضا عليهماالسلام ماءمون خليفه وقت به بغداد آمد.
روزى به عزم شكار حركت كرد. بين راه در نقطه اى چند كودك بازى مى كردند.
(( و محمد واقف ممعهم و كمان عمره يومئذ
احدى عشرة سنة فما حولها.))
حضرت محمد بن على امام جواد (ع ) فرزند ارجمند على بن موسى الرضا در آن موقع سنش در
حدود يازده سال بود، بين كودكان ايستاده بود.
موقعى كه موكب ماءمون به آن نقطه نزديك شد كودكان فرار كردند، ولى امام جواد (ع )
همچنان در جاى خود ايستاد. وقتى خليفه نزديك شد به آن حضرت نگاهى كرد. قيافه جذّاب
كودك وى را مجذوب نمود، توقف كرد و پرسيد: چه باعث شد كه با ساير كودكان از اين جا
نرفتى .
(( فقال له محمد مسرعا: يا امير المؤ منين
، لم يكن بالطريق ضيق لا وسعه عليك بذهابى و لم يكن لى جريمة فاخشاها وظنى بك حسن
انك لا تضر من لا ذنب له فوقفت .))
امام جواد (ع ) فورا جواب داد: اى خليفه مسلمين ، راه تنگ نبود كه من با رفتن خود
آن را براى عبور خليفه وسعت داده باشم . مرتكب گناهى نشده ام كه از ترس مجازات فرار
كنم ، و من نسبت به خليفه مسلمين حسن ظن دارم ، گمانم اين است كه بى گناهان را آسيب
نمى رساند، به اين جهت در جاى خود ماندم و فرار نكردم .
ماءمون از سخنان محكم و منطقى كودك و همچنين قيافه جذّاب و گيرنده او به عجب آمد،
پرسيد: ((اسم شما چيست ؟))
جواب داد: ((محمد)) گفت :
((پسر كيستى ؟)) فرمود:
(( انا ابن على الرضا.))
(112)
من فرزند حضرت رضا هستم .
ماءمون نسبت به پدر آن حضرت از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت .
امام جواد (ع ) در دامن پدر بزرگوارش حضرت رضا پرورش يافته ، شخصيت و استقلال و
تمام مراتب فضل و فضيلت را از مربى عالى مقام خود فرا گرفته است .
دختران و زنان اهل بيت
دختران و زنان اهل بيت نيز از حسن تربيت و پرورش صحيح خانوادگى برخوردار بودند و از
پدران و مادران پاك نهاد خويش تمام سجاياى اخلاقى و صفات انسانى را فرا گرفتند. پيش
آمدها و حوادث بزرگى كه پس از مرگ رسول اكرم اتفاق افتاد ارزش معنوى و استقلال و
شخصيت آنها را از خلال گفتار و رفتارشان آشكار كرد. سخنان عالمانه و مستدل صديقه
اطهر در مسجد پيغمبر با حضور خليفه مسلمين و مردم مدينه و همچنين گفتارهاى آتشين و
هيجان آميز زينب عليهاالسلام و حضرت سكينه ، دختر ارجمند حسين بن على ، در تاريخ
كربلا شاهد واضحى بر علوّ مقام و شخصيت ارزنده درخشان زنان و دختران اهل بيت است !
براى اين كه پدران و مادران ، در فرزندان خود ايجاد شخصيت نمايند و آنان را مستقل و
متكى به نفس بار آورند، بايد از كودكى به آن ها احترام كنند و از تحقير و اهانت به
فرزندان اجتناب نمايند.
(( اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم .))
اسلام و تكريم كودك
(( قال الله العظيم فى كتابه :
((... قل كل يعمل على شاكلته ))))
(113)
ديروز درباره پرورش شخصيت كودك مطالبى را به عرض رساندم و نتيجه آن شد كه اگر
فرزندان در محيط خانواده مورد تكريم پدر و مادر باشند و از اول به شخصيت آن ها
احترام شود، زبون و فرومايه بار نمى آيند و در خود احساس حقارت و پستى نمى كنند.
بحث امروز نيز دنبال مطالب روز گذشته است ، ولى لازم است قبلا خاطر شنوندگان محترم
به دو نكته متوجه شود:
اول آن كه بحث تربيتى ما درباره پرورش كودكان سالم طبيعى است نه اطفال دشوار يا
كودكان مبتلا به جنون و حماقت موروثى . به عبارت روشن تر بعضى از كودكان ديوانه يا
احمق متولد شده اند و اين عيب موروثى در ساختمان آن ها ريشه اساسى دارد. اينان هرگز
عاقل و هوشمند نمى شوند و مربى لايق قادر نيست با تربيت صحيح آن ها از انسان شايسته
اى بسازد.
اطفال دشوار
بعضى از اطفال ديوانه نيستند ولى رفتارشان غير عادى است ، اخلال گر و مخرّب هستند و
حركاتشان آميخته به شيطنت و فساد است . اين گروه را از نظر تربيتى اطفال دشوار
نامگذارى كرده اند.
((عنوان اطفال دشوار فى الحقيقه داراى معانى وسيعى است
. اين عنوان در درجه اول بر كودكانى كه شلوغ مى كنند، يعنى بچه هاى شيطانى كه تعليم
و تربيت امروز با نظر تحقير و تعجب به آن ها مى نگرد اطلاق مى شود. اين كودكان براى
نيل به مقاصدى كه دارند با قدرت بى بند و بارى موجد زيان ها و خرابى هايى در اطراف
خود مى شوند. همين زيان كارى هاست كه بازى هاى ايشان را تشكيل مى دهد!))(114)
حركات نادرست و اعمال ناپسند اين دسته از كودكان علل و عوامل متعددى دارد كه بايد
با دقت و بررسى كامل آن ها را شناخت و به رفع آن ها كوشيد. بعضى از مواقع منشاء
حركات ناشايسته و غير طبيعى كودك دشوار، عيوب و نواقص عضوى يا اختلالاتى است كه در
ساختمان او وجود دارد و در واقع كودك بيمار است و بايد او را درمان كرد.
((همان طور كه طفل بيمار را به مدرسه نمى فرستد نبايد
سعى كرد طفلى را كه از لحاظ وظايف الاعضايى طبيعى نيست ، يعنى ناخوش است مورد تربيت
مجدد قرار دارد. هر طفل دشوار قبل از تربيت يا تربيت مجدد، بايد مورد مشاوره و
معاينه قرار گيرد. فايده اين عمل آن است كه اوقات مربى بيهوده مصروف تربيت طفلى
محتاج به مراقبت طبى يا روحى است نمى گردد.
طفل بيمار
مثلا در معاينه چشم هايى كه مربوط به بيماريى صرع است ، دزدى هاى دروه بلوغ كه در
اثر اختلالات غده نخاعيه صورت مى گيرد، حالت شيطنت و فتنه جويى كه از عواقب عقب
افتادن رشد عصبى است ، عارضه عصبانيت كه بستگى با بقاياى التهابات دماغى دارد،
تنبلى كه با قلت ترشحات غدد تيروئيدى و فوق كليوى توجيه مى شود، ظهور اختلالى كه از
پاره اى بيمارى هاى ارثى روحى نتيجه مى شود، تربيت به تنهايى مفيد واقع نمى شود.))(115)
اين قبيل اطفال بايد به وسيله روش هاى مخصوص طبى و روانى و سرپرستى مربيان متخصص
تربيت شوند. برنامه هاى معمولى تربيت كودك در مورد اطفال دشوار، نارسا و گاهى بى
اثر است .
اطفال سالم و برنامه هاى تربيتى
هدف بحث ما تربيت كودكان سالم و طبيعى است ، كودكانى كه از پدران و مادران سالم در
شرايط طبيعى متولد شده اند. به كار بستن برنامه هاى تربيتى درباره اين قسم كودكان
نتايج بسيار مفيد و درخشانى دارد. اگر پدران و مادران در مورد اين قبيل فرزندان به
مسؤ وليت بزرگ خود متوجه باشند، در خانواده محيط مساعدى براى تربيت صحيح به وجود
آورند، در معاشرت با كودك گفتارى پاك و رفتارى پسنديده داشته باشند و قدم به قدم
برنامه هاى تربيتى را اعمال نمايند، مى توانند فرزندانى از هر جهت شايسته و لايق
تربيت كنند و از اين راه اوامر الهى را اجرا نموده و همچنين وظيفه خود را نسبت به
فرزند و جامعه انجام دهند.
ارزش تربيت كودك
دوم آن كه در جهان امروز موضوع تربيت اطفال يكى از اساسى ترين مسايل اجتماعى و از
اركان مهم سعادت بشر است . دانشمندان درباره كودك از نظر روانى و تربيتى مطالعات
عميقى كرده و كتاب هاى بسيارى در اين موضوع نوشته اند. كشورهاى بزرگ به منظور پرورش
صحيح جسم و جان كودك سازمان هاى عظيمى به وجود آورده و اطفال را از هر جهت تحت
مراقبت علمى و عملى قرار داده اند. خلاصه در نظر دنياى امروز كودك فوق العاده مهم و
مورد احترام و تكريم است .
در چهارده قرن قبل ، در روزگار، تيره جهل و نادانى بشر، در دنياى عقب افتاده حجاز،
پيشواى گرامى اسلام به ارزش و اهميت پرورش كودك توجه كامل داشته و در اين باره
تعاليم لازم را به پيروان خود آموخته است . اسلام درباره اصل ازدواج و شرايط زن و
شوهر از نظر پاكى نسل و همچنين درباره شيردادن و پرورش جسم و جان كودك قدم به قدم
وظايف مردم را بيان فرموده است .
بسيارى از نكات و دقايق روانى و تربيتى است كه در برنامه پرورش كودك دانشمندان
امروز جهان در كتاب هاى علمى خود آورده اند و اولياى اسلام نيز در قرون گذشته به آن
ها تصريح نموده اند و در اخبار مذهبى آمده است . چه بسيار مطالب علمى كه رهبران
اسلام درباره كودك يا ساير موضوعات گفته اند و در اثر مشكلات وسايل ثبت و كتابت
نوشته نشده و به ما نرسيده است !
هدف بحث پرورش كودك در اين محضر محترم دو چيز است : اول آن كه عموم شنوندگان بخصوص
جوانان تحصيل كرده ، پيش از پيش از جامعيت برنامه هاى اسلام و ارزش علمى اين آيين
آسمانى آگاه شوند و با ايمان و اعتقاد محكمترى از آن پيروى نمايند.
ديگر آن كه اولياى اطفال به مسؤ وليت خطير مذهبى و ملى در تربيت فرزندان خويش واقف
شوند و در انجام اين وظيفه بزرگ و حياتى قيام نمايند.
بدون ترديد يك قسمت مهم بدبختى هاى اجتماعى و آلودگى هاى اخلاقى جوانان ما از محيط
خانواده سرچشمه گرفته و معلول تربيت هاى نادرست دوران كودكى است و با اختلافى كه
پدران و مادران از نظر روحى و معنوى دارند، سوء تربيت در خانواده ها ريشه هاى
مختلفى دارد.
مفاسد سوء تربيت
بعضى از پدران و مادران خود مردمى فاسد و بد اخلاقند و فرزندان خود را با خوى مذموم
و خلق ناپسند خويش تربيت مى كنند.اين كودكان در محيط خانواده از پدر و مادر درس
نادرستى و بداخلاقى مى آموزند و با ناپاكى و انحراف رشد مى كنند. بديهى است رفتار و
گفتار چنين كودكانى در اجتماع جز پليدى و فساد نخواهد بود.
بعضى از پدران و مادران تنها توجه خود را به تاءمين غذا و لباس و مسكن كودك معطوف
داشته و به علت نادانى و نارسايى فكر كمترين توجهى به جهات تربيتى و اخلاقى طفل
ندارند و اگر فرضا موقعى بخواهند به اين وظيفه بزرگ توجه كنند و در اخلاق و آداب
كودك اعمال نظر نمايند، نمى دانند چه كنند، چه بگويند، و كودك را چگونه رهبرى
نمايند. زيرا هرگز به فرا گرفتن برنامه پرورش اخلاق كودك علاقه نداشته اند و نمى
خواسته اند وظيفه خود را در اين امر مهم بفهمند.
سهل انگارى اولياى اطفال
بعضى از پدران و مادران تا اندازه اى معنى پرورش هاى اخلاقى و تربيت هاى روانى را
مى فهمند و راه اعمال آن را نيز مى دانند، ولى عملا از انجام وظيفه شانه خالى مى
كنند و براى خود در اين باره احساس مسؤ وليتى نمى نمايند. اينان گويى رشد روانى
كودك را تابع پيشامدهاى اتفاقى دانسته بدون كمترين مراقبت طفل را به دست تصادف مى
سپارند و به راه بى بند و بارى رها مى كنند! طولى نمى كشد كه نتايج سوء اين بى
اعتنايى و عدم مراقبت آشكار مى گردد. اين قبيل اطفال در اثر نداشتن شخصيت اخلاقى و
نيروى روانى خيلى زود تحت تاءثير عوامل مخرّب و گمراه كننده قرار مى گيرند و از
صراط مستقيم منحرف مى شوند و ممكن است به انواع گناهان و ناپاكى ها دست بزنند. در
هر صورت اين قبيل پدران و مادران مسؤ وليت دارند.
دوران كودكى از نظر پى ريزى اساس زندگى اهميت فوق العاده دارد. تربيت هاى صحيح يا
فاسد اطفال سرچشمه مهم نيك و بدهاى دوران عمر است آدمى در طول ايام حيات خود بر طبق
خلقيات خويش عمل مى كند و اساس خلق و خوى آدمى در ايام كودكى ساخته مى شود.
قرآن شريف مى فرمايد:
(( قل كل يعمل على شاكلته (شاكلته اى خلقه
طبيعة )))
اعمال و افعال هر انسانى بر وفق شان كله اوست به عبارت روشن تر، كارهاى هر انسانى
مطابق خلق و خوى و طبيعت او خواهد بود.
((حقيقتى كه روز به روز بيشتر آشكار مى شود اين است كه
ادراكات دوران بچگى و وقايع و تجارب آن بر زندگى بعدى و شخصيت انسان اثر قاطعى دارد
و با جراءت مى توان گفت كه اين ادراكات و تجارب ، سلامتى ، بيمارى ، خوشبختى يا
بدبختى افراد را در تمام عمر پى ريزى مى نمايد.
طفل در اولين سال هاى كودكى تاروپود زندگى اش را با دست خود مى سازد و از همان
روزهاى اولى كه گهواره را ترك مى گويد هر چه بايد بشود يا نشود شده است .
در اولين روزهاى شير خوارگى زندگى احساساتى طفل پى ريزى مى شود بدين معنى كه يا
دنياى خارج در نظر او يك چيز موافق و اميد بخش جلوه مى كند، يا از همان اول ، آن را
پر از ناروايى و نا اميدى احساس مى نمايد يا از همان اول مى فهمد كه با گريه و زارى
و جيغ و داد بر محيط خارج بايد غلبه كرد، يا باور مى كند كه كسى هست كه وضع او را
مى فهمد و سراى محيط را برايش مساعد مى سازد اين ها و ديگر حقايق و تجارب همگى بر
مغز و روح نوازد چنان اثر مى گذارند كه در تمام مدت طفوليت ، بلوغ ، و سالمندى
ادامه خواهد يافت .))(116)
اميد است پدران و مادران مسلمان در كمال علاقه مندى به انجام وظايف خود در تربيت
كودكان قيام نمايند و از خداوند بزرگ در راه نيل به اين مقصود مقدّس استمداد كنند.
اينك بحث امروز:
احياى شخصيت كودك
در سخنرانى روز گذشته به عرض رسيد كه ايجاد شخصيت در كودك يكى از فصول اساسى تربيت
است براى اين كه اطفال مستقل و متكى به نفس باز آيند و دچار فرومايگى و زبونى
نشوند، لازم است پدران و مادران از دوران اول كودكى به اين امر مهم متوجه باشند و
با رفتار و گفتار خويش شخصيت را در فرزندان پرورش دهند با آنان طورى رفتار نمايند
كه كودكان استقلال خود را باور كنند و خويشتن را عضو حقيقى خانواده بدانند يكى از
بهترين و طبيعى ترين راه احياى شخصيت در اطفال ، احترام به كودك و خوددارى از توهين
و تحقير كودك است اين مطلب به شرحى كه ديروز به عرض رسيد در ضمن حديث نبوى :
اجتناب از تحقير كودك
(( اكرموا اولادكم .))
تصريح شده و به كار بستن آن را رسول اكرم به پدران و مادران توصيه فرموده است
دانشمندان امروز نيز در كتاب هاى روانى و تربيتى خود به اين دو امر مهم يعنى :
احترام به كودك و خوددارى از تحقير كودك ، توجه كامل دارند.
((پدر و مادر بايد كوشا باشند كه تا اعماق قلب فرزند
خود نفوذ كنند تا او مسائل را همان گونه ببيند كه آن ها مى بينند گاهى بچه ها مى
شنوند كه درباره آن ها سخن ميگويند، از عيوبشان بدگويى مى كنند، ساده لوحى آن ها را
دستاويز تفريح و سرزنش قرار مى دهند، درك مى كنند كه بزرگ ترها آنان را مسخره كرده
اند، بودن اين كه به روحيه آن ها پى برند آن ها را مورد طعن و پرخاش را مى دهند در
خالى كه اين كودكان معصوم نمى دانند چرا بايد مورد سرزنش قرار گيرند يا آن ها را به
زور وادار به اتخاذ روشى مى كنند كه اين طفلك ها هرگز علت درست و منطقى آن را در
نمى يابند، و بدين ترتيب دنياى آن ها از دنياى بزرگ ترها جدا مى شود در حالى كه به
خودى خود به اين نتيجه رسيده اند كه اين آقا بالاسرها موجوداتى غير از خود آن ها
هستند و بايد در برابر آنان به اسلحه دفاع مجهز شوند.
بايد مواظب باشند كه در گفت و گو با كودكان صدايشان بلندتر از آن كه با يك همكار يا
يك مهمان صحبت مى كنند نشود تذكرات وقتى لازم باشد بايد چنان با ملايمت و نيكويى و
خوشرويى ادا شوند كه سدى ميان آن ها و كودكان ايجاد نكنند و يا رنجش و تلخى به وجود
نياورند. هنگامى كه اين گونه با كودكان رفتار شد آن ها با شخصيت ، با احترام شايسته
، و با اعتماد نسبت به خود بزرگ مى شوند.
به كودكان بفهمانيد كه آن ها هم اعضاى فعال خانواده هستند، بفهمانيد كه هر كدام
بايد مسؤ وليتى به عهده گيرند و كار خود را انجام دهند.))(117)
احساسات طفل شير خوار
نكته مهمى كه لازم است اولياى اطفال بدانند آن است كه پى ريزى شخصيت كودك خيلى زود
شروع مى شود از همان هفته هاى اول ولادت ، اوقات شيرخوارگى ، ايامى كه طفل در
گهواره زندگى مى كند، احساسات روانى اش آغاز مى گردد. موقعى كه كودك حرفى نمى زند،
قدرت راه رفتن ندارد، نمى تواند با انگشت هاى ناتوان خود چيزى را بگيرد، و خلاصه
مانند پاره گوشت متحركى در گوشه اى افتاده است ، تندى و خشونت ، مهر و نوازش ، در
روح او اثر مى گذارد و نتايج مطبوع يا نامطبوع اعمال ديگران در وى منعكس مى شود.
پدر و مادر بايد از همان زمان متوجه كودك باشند و در راه پرورش روان و احياى شخصيت
وى به وظايف تربيتى خويش عمل كنند.
((افكار مربى مثل آبى كه در شن زار فرو مى رود در عمق
بافت ها و هورمونها و روان كودكان آدمى نفوذ مى كند هيچ گاه مربى نبايد به مصرف يك
دسته از عوامل اكتفا كند زيرا مثلا در تاءمين قدرت و مقاومت عضلات عوامل اخلاقى نيز
هم مانند عوامل شيميايى و فيزيولوژيكى مؤ ثرند تعالى روانى بدون استمداد از تمام
عوامل رشدى غير ممكن است مهم اين است كه اين عوامل در پرورش كودك مرتبا روزانه از
سنين كوچكى مورد توجه باشد و در واقع از فرداى روز بعد از تولد به كار رود.
به اين دليل است كه مادر بايد خيلى بيشتر از معلم با مكانيسم هاى پرورش كودك و
طرق استعمال آن ها آشنا باشد كودك به آسانى مى فهمد كه برخى كارها خوش آيند پدر و
مادر نيست و سرزنش يا ستايش كسى كه دوست دارد در او مؤ ثر است .))(118)
پيغمبر گرامى اسلام علاوه بر آنچه درباره پرورش كودكان و احياى شخصيت آنان به
پيروان خويش توصيه فرمود، تمام نكات و دقايق لازم را درباره فرزندان خود عملا به
كار بست و آنان را افرادى با شخصيت و شايسته بار آورد پيغمبر اسلام از اوايل ولادت
تا دوران از شير گرفتن و سال هاى بالاتر همواره مراقب كودكان خويش بود و قدم به قدم
آنان را در راه پرورش هاى روانى و فضايل انسانى رهبرى مى فرمود و هر زمان به تناسب
درجه تكامل روحى به آنها تكريم و احترام مى كرد مهم تر آن كه توجه پر ارج و ارزنده
آن حضرت تنها در تربيت فرزندان خود نبود، بلكه به پرورش كودكان مردم هم عنايت مخصوص
داشت در واقع پيشواى عزيز اسلام براى كودكان مسلمين هم مربى عالى قدر و پدر مهربانى
بود و تا آن جا كه مى توانست در احياى شخصيت و تعالى روانى آنها نيز كوشش مى كرد
براى نمونه چند مورد از رفتار آن حضرت را درباره كودكان خود و همچنين فرزندان مردم
به عرض مى رسانم :
روش پيغمبر در تربيت كودك
(( روى عن ام الفضل زوجة العباس بن عبد
المطلب مرضعة الحسين (ع ) قالت : اخذ منى رسول الله (ص ):حسينا ايام رضاعه فحمله
فاراق ماء على ثوبه فاخذته بعنف حتى بكى فقال صلى الله عليه و آله مهلا يا امالفضل
ان هذه الاراقه الماء يطهرها فاى شى يزيل هذاالغبار عن قلب الحسين (ع ).))
(119)
اما الفضل همسر عباس بن عبدالمطلب دايه حضرت حسين (ع ) مى گويد: روزى رسول اكرم ،
حسين را كه در آن موقع شير خوار بود از من گرفت و در آغوش كشيد كودك لباس پيغمبر را
تر كرد من طفل را چنان به شدت از پيغمبر جدا كردم كه گريان شد حضرت به من فرمود: ام
الفضل آرام ، لباس مرا آب تطهير مى كند، ولى چه چيز مى تواند غبار كدورت و رنجش
را از قلب فرزندم حسين بر طرف نمايد.
كودك شيرخوار با تمام ناتوانى جسم و جان مهر و محبت را مى فهمد، تندى و خشونت را
درك مى كند، از مهربانى لذت مى برد و از خشونت آزرده خاطر مى گردد تيرگى هايى كه از
تندى و تعرض مربى در روان كودك پديد مى آيد اثر نامطلوبى در ضمير باطن او مى گذارد
و باعث تحقير شخصيتش مى شود بر طرف كردن اين حالت روانى بسيار مشكل است نبى اكرم
(ص ) به پرستار حضرت حسين (ع ) مى فرمايد: لباس مرا آب تطهير مى كند، ولى چه چيز مى
تواند غبار كدورت و عقده حقارت را از قلب فرزندم برطرف كند.
اين عنايت تربيتى را پيغمبر اسلام درباره شيرخواران مردم نيز داشت و وظايف پدران و
مادران را در مواقع مقتضى تذكر مى داد.
پيغمبر و كودكان مردم
(( و كان صلى الله عليه و آله يوتى بالصبى
الصغير ليدعوله بالبركة او ليسميه فياخذه فيضعه فى حجره تكرمة لا هله فربما بال
الصبى عليه فيصيح بعض من راه حين بال فيقول (ص )لاتزرموابالصبى ، فيدعه حتى يقضى
بوله ثم يفرغ من دعائه او تسميته فيبلغ سرور اهله فيه ولا يرون انه يتاذى ببول
صبيهم فاذا انصرفوا غسل ثوبه .))
(120)
وقتى طفل صغيرى را براى دعا يا نامگذارى به حضور پيغمبر اكرم مى آوردند حضرت براى
احترام كسانش او را با آغوش باز مى گرفت و در دامن خود مى گذارد گاهى اتفاق مى
افتاد كه طفل در دامن پيغمبر بول مى كرد كسانى كه ناظر بودند به روى كودك صيحه مى
زدند، تندى مى كردند، تا او را از ادرار باز دارند نبى اكرم (ص ) آنان را منع مى
كرد و مى فرمود با تندى و خشونت از ادرار كودك جلوگيرى نكنيد سپس طفل را آزاد مى
گذارد تا ادرار كند.موقعى كه دعا يا نامگذارى تمام مى شود، اولياى اطفال در نهايت
مسرت كودك خود را مى گرفتند و كمترين آزردگى و ملالت خاطر در پيغمبر مهربان از
ادرار كودك احساس نمى كردند موقعى كه كسان طفل مى رفتند پيغمبر لباس خود را تطهير
مى كرد.
در اين حديث سه نكته مورد توجه است :
اول آن كه رسول اكرم در احترام و تكريم مسلمين از تمام طرق و وسايل استفاده مى كرد،
از آن جمله كودكان شير خوار مردم را با گرمى و رغبت بسيار در آغوش مى گرفت و به
آنها ابراز ملاطفت مى فرمود يك هدف پيغمبر از اين عمل چنان كه در متن حديث تصريح
شده :
(( تكرمت لاهله .))
تكريم و احترام به اولياى اطفال بود.
دوم . كودك روى احتياج طبيعى و انجام يك عمل فطرى ادرار مى كند و در اين كار متوجه
نيك و بد اجتماع نيست رسول اكرم مى فرمود:
((با تندى و خشونت از ادرار كودك جلوگيرى نكنيد، او را
آزاد بگذاريد ادرار كند.))
بدون ترديد به كودك تندى كردن و او را به امساك باقيمانده ادرار واداشتن ، منافى با
حفظ بهداشت و سلامت طفل است .
|