4- كنترل دوستان
دو نفر به نام ((عقبه )) و ((ابى ))
با هم دوست بودند. اين دو چنان به هم علاقه داشتند كه هرگاه يكى از
آن دو نفر از مسافرت بر مى گشت ، ضيافتى ترتيب مى داد و اشراف و
بزرگان قبيله اش را دعوت مى كرد. روزى عقبه طبق معمول ، مهمانى
ترتيب داد، بزرگان قبيله و دوستان خود را دعوت كرد و در ضمن از
رسول خدا(ص ) نيز دعوت به عمل آورد.
سفره گسترده شد و غذا چيده و آماده گشت ، پيامبر خدا(ص ) فرمود:
عقبه ! من از غذاى تو نمى خورم ، مگر آنكه به وحدانيت خدا و رسالت
من شهادت دهى (و مسلمان شوى ). عقبه كه دريچه نور و سعادت به روى
او باز شده بود و مى رفت تا با مسلمان شدن ، پرده جهل و شرك و ظلمت
را بدرد و براى هميشه خود را بهشتى نمايد. او شهادتين را بر زبان
جارى كرد و مسلمان شد. خبر مسلمان شدن ((عقبه )) به گوش دوستش
((ابى )) رسيد.
ابى كه كفر و شرك تا اعماق جانش نفوذ كرده بود سخت بر آشفت و
پرعتاب به عقبه گفت : آيا از آيينت دست كشيد؟ عقبه گفت : نه به خدا
سوگند منحرف نشدم ، بلكه مردى بر سفره من بود، حاضر نشد تا مسلمان
نشوم به سوى غذايم دراز كند، و شرم داشتم او را از سر سفره بدون
غذا برخيزد. از اينرو مسلمان شدم . ابى گفت : اگر مى خواهى دوست من
باشى و از تو راضى شوم ، بايد در برابر او بايستى و به او توهين
كنى عقبه كه سخت تاثير سخنان دوست نااهل خود ثرار گرفته بود به
رسول خدا(ص ) توهين كرد و از اسلام برگشت و دوباره به صف مشركان
پيوست و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار قرار گرفت و به دست
اميرمومنان (ع ) به هلاكت رسيد و دوستش نيز در جنگ احد به دست
مسلمانان گشته شد(289)
او كسى نيود كه به وسوسه هاى شيطانى دوستى ناشايست دل سپرد و بدين
وسيله بود كه در نهايت ، خود را جهنمى ساخت .
و اين آيات درشان نزول آن دو نازل شد:
((و يوم يعض الظالم على
يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا، يا ويلتى ليتنى لم اتخذ
فلانا خليلا. لقد اضلنى عن الذكر بعد اذ جائنى .))
(290) و روزى كه ستمگر دست به دندان مى گزد و مى
گويد: اى كاش راهى را كه رسول خدا در پيش گرفته بود در پيشم مى
گرفتم ، اى واى بر من ، كاش فلان (شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب
نكرده بودم ! او مرا از ياد حق گمراه ساخت ، بعد از آنكه نور هدايت
به سراغ من آمده بود.
اين داستان واثعى و آيه قرآن در اين باره بخوبى آهميت و تاثير دوست
را در يرنوست انسان نشان مس دهد. از اين رو در روايات آمده كه آدمى
به دين و آيين دوست خويش وابسته و پيوسته است .
بدون ترديد يكى از عوامل سازنده سخصيت انسان ، پس از اراده و خواست
خود او، نقش دوستان است ، زيرا غالب انسانها و بويژه نوجوانان بخش
مهمى از افكار و صفات اخلاقى خود را از دوستانشان بر مى گيرند و
تحت تاثير رفتار، گفتار و الگوى اخلاقى آنان قرار دارند.
و اين نكته چيزى است كه از نظر علمى و تجربى هم به اثبات رسيده است
. تاثير دوستان گاهى به حدى است كه مى تواند بر نبقش و تاثير
والدين غلبه كند، حتّى اگر خانواده كودك سرشار از فضيلت باشد.
همچنان كه در آيات قرآنى آمده و در ادب فارسى تجلى يافته است كه
فرزند نوح پيامبر چند صباحى با همنشينان بد نشست و برخاست كرد و از
بيت نبوت بريد و به گمراهان پيوست .
پسر نوح با بدان بنشست ***
خاندان نبوتش گم شد
دوست آئينه تمام نما
على (ع ) فرمود: ((و
من اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه ، فانظروا الى خلطائه ، فان
كانوا اهل دين اللّه فهو على دين اللّه
))
(291) هرگاه وضعيت شخصى بر شما نامعلوم شد و دين و
آيين او را نشناختيد به دوستانش بنگريد، اگر اهل دين و آيين الهى
اند، او نيز پيرو آيين خداست .
وظيفه مهم والدين نسبت به دوستيهاى فرزندان
با توجه به اينكه نياز به دوستى و دوستان يكى از نيازهاى
مهم كودكان است و جاى خالى اين نياز را چيز ديگرى پر نمى كند،
والدين مى توانند در اين باره نقش موثرى داشته باشند؛ مثلا روابط
دوستانه يا خانوادگى يا شغلى والدين با افراد خاص ، و محله اى كه
براى زندگى خود انتخاب مى كنند و مدرسه اى كه فرزندان را در آن نام
نويسى مى نمايند و جاهايى كه براى گردش و تفريح و... مى روند، همه
و همه در شكل دادن به دوستيهاى كودكان و نوجوانان با افراد معين
اثر عظيمى مى گذارد. علاوه بر اين هشيارى و دقّت نظر والدين در
امور فرزندان خويش و افرادى كه فرزندانشان با آنها در تماس هستند و
برخوردهاى مشفقانه و خويش و افرادى كه فرزندانشان با آنها در تماس
هستند و برخوردهاى مشفقانه و خرمندانه اى كه در اين باره با
فرزندانشان مى كنند، آنان را هدايت مى كند كه چگونه دوستانى پاك و
متعهد و تلاشگر انتخاب كنند و از دوست نمايانى كه تباه كننده زندگى
آنهاست دورى گزينند.
1- تشويق به انتخاب دوست
لقمان به فرزندش گفت : ((يا
بنى استكثر من الاصدقاء و لاتامن من الاعداء فان الغل فى صدورهم
مثل الماء تحت الرماد.))
(292) فرزندم بر تعداد دوستان خود بيفزا، و از
دشمنان در امان مباش ، زيرا كينه در سينه هايشان همانند آتش زير
خاكستر است .
2- نخست تحقيق سپس انتخاب
امام حسن مجتبى (ع ) به يكى از فرزندانش فرمود:
((يا بنى لاتواخ احدا حتّى
تعرف موارده و مصادره فاذا استنبطت الخبره و رضيت العشره فاخه على
اقاله العثره والمواساه فى العسره .))
(293) پسرم ، با احدى برادرى مكن تا بدانى كه به چه
جاهايى مى رود و با چه افرادى نشست و برخاست مى كند و چون خوب بر
احوالش آگاه شدى و معاشرتش را پسنديدى با او برادرى كن بر اينكه او
را از لغزش بازدارى و در تنگدستى به او يارى رسانى .
3- حفظ رابطه با دوستان خوب
در سفارشهاى لقمان حكيم به فرزند خود به برقرارى رابطه با
دوستان خوب تاكيد شده ، كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
لقمان به فرزندش فرمود: ((يا
بنى الصاحب الصالح خير من الوحده .))
(294) فرزندم ! دوست خوب بهتر از تنهايى و گوشه
نشينى است . همچنين فرمود: ((...يا
بنى كن عبدا للاخيار و لاتكن ولدا للاشرار.))
(295) فرزندم ! بنده خوبان باش نه فرزند اشرار.
لقمان فرمود: ((يا بنى :
اتخذ الف صديق و الف قليل ولاتتخذ عدوا واحدا والواحد كثير فقال
اميرالمومنين )) :
تكثر من الاخوان من استطعت منهم
|
عمادا اذا ما استتنجدوا و ظهور
|
و ان عدوا وحدا لكثير
(296)
|
فرزندم ! هزار دوست براى خود انتخاب كن و بدان كه هزار دوست كم است
و احدى را دشمن خود مساز زيرا يك دشمن هم زياد است . همچنين
اميرالمومنى (ع ) فرمود: تا مى توانى دوستانت را زياد كن دوستان به
هنگام يارى جستن تكيه گاه و پشتيبان آدمى هستند. بدان كه هزار دوست
و همدم زياد نيست اما يك دشمن براى تو بسيار زياد است .
(297)
4- پرهيز از دوستان ناباب
در روايات به همان اندازه كه به دوستى و معاشرت با افراد
خوب و متعهد سفارش كرده اند، نسبت به پرهيز از دوستى با افراد
ناصالح و ناباب هشدار داده اند. به برخى از اين روايات اشاره مى
كنيم :
امام صادق (ع ) فرمود: ((قال
لى ابى يا بنى من يصحب صاحب السوء لايسلم .))
))
(298) پدرم به من فرمود: فرزندم هر كه با مرد پليد
رفيق و همنشين باشد ايمنى و آرامش پيدا نمى كند.
لقمان به فرزندش فرمود: ((يا
بنى الوحده خير من صاحب السوء))
(299) فرزندم ! تنهايى بهتر از دوست و همنشين بد
است .
لقمان فرمود: ((يا بنى نقل
الحجاره والحديد خير من قرين السوء، يا بنى انى نقلت الحجاره فلم
اجد شيئا اثقل من قرين السوء.))
(300) فرزندم جابه جا كردن سنگ و آهن براى من بهتر
از يك دوست پليد است .
فرزندم : من سنگها را جابجا كردم و چيزى سنگين تر از دوست بد
نيافتم .
دوستى هاى ممنوع
الف - دروغگو
امام سجّاد(ع ) يكى از پسران خود درباره نداشتن رابطه با
چند دسته چنين فرمود: ((
((يا بنى انظر الى خمسه فلاتصاحبهم و
لاتحادثهم و لاترافقهم فى طريق فقال : ى ابه من هم ؟ قال عليه
السلام : اياك و مصاحبه الكذاب فانه بمنزله السراب يقرب لك البعيد
و يبعد لك القريب ))
(301) فرزندم ! پنچ دسته را در نظر داشته باش و با
آنان همنشين و هم گفتار و رفيق راه مشو، گفت : پدر جان آنها چه
كسانند؟ فرمود: مبادا دروغگو همنشين شوى كه چون سراب است ، دور را
نزديك كند و نزديك را به تو دور نمايد.
ب - فاسق
امام سجّاد(ع ) (در ادامه روايت پيشين ) فرمود:
((و اياك و مصاحبه الفاسق
فانه بايعك باكله او اقل من ذلك .))
(302) مبادا با فاسق همنشين شوى كه تو را به لقمه
اى نان و يا به كمتر از آن بفروشد. لقمان به فرزندش گفت :
((يا بنى اياك و مصاحبه
الفساق ، هم كالكلاب ان وجدوا عندك شيئا اكلوه والا ذموك و فضحوك و
انما حبهم بينهم ساعه .))
(303) فرزندم ! مبادا با فاسقان و بدكاران همنشين
شوى زيرا آنان همانند سگانند، اگر چيزى نزد تو پيدا كردند مى خورند
و اگر چيزى نيافتند تو را نكوهش نيافتند تو را نكوهش و بدگويى مى
كنند و پى در پى رسوايت مى سازند.
نيز فرمود: ((يا بنى معاداه
المومن خير من مصارقه الفاسق ، يا بنى المومن تظلمه ولا يظلمك و
تطلب عليه فيرضى عنك ، والفاسق لايراقب اللّه فكيف يراقبك .))
(304) فرزندم ! دشمنى با مومن بهتر است از دوستى با
فاسق ، فرزندم : اگر به مومن ستم كنى به تو ستم نخواهد كرد. و گاهى
عليه او كارى انجام مى دهى او از تو مى گذرد و راضى مى شود، و اما
فاسق حقوق خدا را رعايت نمى كند چگونه حقوق تو را رعايت كند.
فاسق كسى است كه از راه راست منحرف شده وبه قوانين و احكام شرع
بكلى بى اعتنا است . او كسى است كه دستورات و حقوق الهى را زير پا
مى گذارد، طبعا حقوق مردم را هم به آسانى ناديده خواهد گرفت .
فاسق شخصى پست و فرو مايه است . او در وجود ديگران تنها به دنبال
منافع خويش است اگر منفعت در دوستى باشد با كسى دوستى مى كند و چون
منفعت ديگرى در ميان آيد دوستى قبلى را فداى آن مى كند. به همين
جهت دوستى فاسقان پا در هوا و هميشه متزلزل است و بر آن اعتمادى
نيست . فاسق از پرواپيشگى و شرم و حياى انسانى تهى گشته است و با
بى شرمى به هر كار رذل و پستى تن مى دهد. تا هوسهاى خود را اشباع
نمايد او از هوا پرستى و بى باكى سعى دارد شخصيّت پاكان را بيالايد
و صفات خود را به آنها منسوب دارد. از اين رو مى انديشد كه همگان
هواپرست و سودجويند و خدا و پيامبر نمى شناسند، زيرا خود را چنين
مى يابد.
فاسق هرزه گو و بى نزاكت است ، و در حال خشم و غضب زبان به هر گونه
فحش و بدگويى باز مى كند. اين ويژگيها به گونه اى است كه هم به خود
او آسيب مى زند و هم دوستان و همنشينانش را آلوده مى سازد. بر همين
اساس بايد از دوستى چنين انسانهاى بى مبالات و عصيانگر دورى كند.
ج - بخيل
امام سجّاد(ع ) به يكى از فرزندانش فرمود:
((واياك و مصاحبه البخيل
فانه يخذلك فى ماله احوج ما تكون اليه
))
(305) مبادا با بخيل دوست شوى زيرا وقتى بشدت . به
كمك مالى او نيازمند افتى ، تو را واگذارد.
د- احمق
امام سجّاد(ع ) فرمود: ((اياك
و مصاحبه الاحمق فانه يريد ان ينفعك فيضرك .))
))
(306) مبادا با احمق همنشين شوى زيرا براى آنكه
سودى به تو برساند، زيانت مى زند.
ه - قاطع رحم
همچنين فرمود: ((اياك
و مصاحبه القاطع لرحمه فانى وجدته ملعونا فى كتاب اللّه عزوجل فى
ثلاث مواضع قال اللّه عزوجل : ((
((فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و
تقطعوا ارحامكم اولئك الذين لعنهم اللّه فاصمهم و اعنى ابصارهم ))(307)
و قال ((الذين ينقضون عهداللّه بعد ميثاقه و يقطعون ما امر اللّه
به ان يوصل و يفسدون فى الارض اوليك لهم اللعنه و لهم سوء الدار))(308)
و قال فى البقره : ((الذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه و
يقطعون ما امر اللّه به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم
الخاسرون .))
(309) از همنشينى با كسى كه پيوند خويشاوندى را قطع
كرده دورى كن ، زيرا كه من او را در سه جاى كتاب الهى مورد لعن و
نفرين يافتم . خداى عزوجل فرمود: ((آيا اگر به حكومت رسيديد، مى
خواهيد در زمين فساد كنيد و پيوند خويشاونديتان را ببريد؟، اينانند
كه خدا لعنتشان كرده است و گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور
ساخته است ))، و فرمود: ((آنان كه پيمان خدا را پس از استوار كردنش
مى شكنند و آنچه را كه خدا به پيوستن آن فرمان داده مى گسلند و در
زمين فساد مى كنند، لعنت بر آنهاست و بديهاى آن جهان نصيبشان ))، و
در سورره بقره فرمود: ((كسانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى
شكنند و آنچه را كه خدا به پيوستن آن فرمان داده مى گسلند و در
زمين فساد مى كنند، زيانكارانند.))
و- فاجر
امام صادق (ع ) در وصيتى به فرزندش امام كاظم (ع ) چنين
فرمود: ((يا بنى اذا زرت
فزر الاخيار و لاتزر الفجار فانهم صخره لاينفجر ماؤ ها و شجره
لايخضر ورقها و ارض لايظهر عشبها.))
(310) اگر خواستى با كسى ديدار كنى به زيارت خوبان
برو ر هيچگاه به ديدار بدكاران نرو، زيرا آنان همانند تخته سنگى
هستند كه هرگز از آن آبى جارى نمى شود و درختى كه برگش سبز نمى
گردد، و زمينى كه گياهش آشكار نمى شود.
ز- بد زبان
لقمان حكيم به فرزندش فرمود:
((يا بنى لايغرنك خبيث
اللسان ، فانه يختم على قلبه و تتكلم جوار و تشهد عليه .))
(311) فرزندم هيچگاه (شخص ) بد زبان ، تو را فريب
ندهد زيرا (به دليل نافرمانى و عصيانگرى ) بر دلش مهر زده شود و
اندام و جوارحش سخن بگويد و عليه او شهادت دهدو
ح - جاهل
اميرمومنان (ع ) به فرزندش امام حسن (ع ) فرمود:
((صحبه الجاهل شوم
))
(312) همنشينى با جاهل نحس و بى بركت است .
ط- فرومايه گان
همچنين امام على (ع ) به امام حسين (ع ) فرمود:
((و من خالط الانذال حقر.))
(313) و هر كه با فرومايگان معاشرت كند پست و حقير
شود.
ى - اشرار
امام جواد(ع ) فرمود: ((اياك
و مصاحبه الشرير، فانه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اثره .))
(314) مبادا با شخص بدكار و تبهكار دوستى و رابطه
برقرار كنى زيرا كه او همانند شمشير آهيخته است كه جلوه زيبايى
دارد ولى اثرش زشت و نازيباست .
فصل ششم : پرورش ايمان و مذهب
1- ارتباط فرزندان با پرودگار
آنچه در روايات اسلامى بخصوص در رساله حقوق امام سجّاد(ع )
به عنوان يكى از مسؤ وليتهاى بزرگ والدين مطرح گرديده مساله آشنا
كردن فرزند با خدا و آفريدگار جهان هستى است . والدين بايد با
الهام گرفتن از مكتب اهل بيت ، به زبان ساده و قابل فهم ، فرزند را
با خدا و صفات خدا و نعمتهاى الهى آشنا سازند. بديهى است كه آشنايى
كودك با خدا، از همان سنين كودكى ، تاثير فراوانى در شخصيّت او مى
گذارد و به زندگى آينده او جهت مى دهد.
امام سجّاد(ع ) در رابطه با وظيفه پدر فرمود:
((وانك مسئول عما وليته به
من حسن الادب والدلاله على ربه .))
(315) و تو نسبت به سرپرستى فرزند خود مسؤ وليت
دارى كه او را خوب تربيّت كنى و پروردگارش را به او بشناسانى .
درسى از خداشناسى از على (ع ) به امام حسن
(ع )
على (ع ) به فرزند خود امام حسن مجتبى (ع ) فرمود:
((واعلم يا بنى انه لو كان
الها آخر لاتتك رسله ولرايت آثار مملكته
(316) وسلطانه و لعرفت صفته و فعاله و لكنه اله
واحد كما وصف نفسه ، لايضاده احد ولايحاجه ، و انه خالق كل شيى ء
وانه اجل من ان يثبت لربوبيته قلب او بصر، واذا انت عرفت ذلك فافعل
كما ينبغى لمثلك فى صغر خطرك وقله مقدرتك و عظم حاجتك اليه ان يفعل
مثله فى طلب طاعته ، والرهبه له والشفقه من سخطه ، فانه لم يامرك
الا بحسن و لم ينهك الا عن قبيح .))
فرزندم ! بدان اگر خداى ديگرى بود، هر آينه سفيران و پيامبرانش مى
آمدند و آثار حكومت و قدرتش را مى ديدى ، و و يژگى و كارهاى او را
مى شناختى ولى او معبود يگانه است ، همان گونه كه خود را ستوده است
. نه ضدر دارد و نه كسى است كه با حضرتش محاجه كند.
آفريننده همه چيز اوست و او والاتر از اين است كه پروردگاريش در دل
و ديده اى بگنجد و هرگاه اين حقيقت را دانستب پس چنان عمل كن كه از
چون تويى سزاروار است كه منزلتت اندك و بى مقدار است و توانايى ات
كم و نيازت به خداوند عظيم است ، پس شايسته است كه به دنبال پيروى
از او باشى و از عقوبت و خشمش ترسان و نگران باشى كه خدا جز به
نيكوكارى فرمان نداده و جز از زشتكارى نهى ننموده است .
هيچ عبادتى بهتر از تفكر در آثار خدا نيست
امام على (ع ) در وصيتى به فرزندش امام حسن (ع ) فرمود:
((ولاعباده كالتفكر فى صنعه
اللّه عزوجل ))
(317) هيچ عبادتى مانند تفكر و انديشه در كارهاى
پروردگار نيست .
لقمان حكيم به فرزندش فرمود: ((يا
بنى ... واطل التفكر فى ملكوت السموات و الارض والجبال و ما خلق
اللّه فكفى بهذا واعظا لقلبك .))
(318) فرزندم !... در ملكوت آسمانها و زمين و كوهها
و هر چه خداوند آفريده بسيار بينديش ، زيرا تفكر و تدبر در جهان
هستى بهترين پند دهنده و بيدار كننده قلب تو است .
هيچ چيز را شريك خدا قرار مده
در قرآن مجيد در يوره لقمان چنين آمده است :
((و اذ قال لقمان لابنه و
هو يعظه يا بنى لاتشرك باللّه ان الشرك لظلم عظيم .))
(319) هنگامى كه لقمان فرزندش را موعظه مى كرد به
او گفت : پسرم ! به خدا شرك مورز كه شرك ظلم بزرگى است .
در تفسير نمونه ذيل آمده است : ((حكمت لقمان ايجاب مى كند كه قبل
از هر چيز به سراغ اساسى ترين مساله عقيدتى برود و آن مساله توحيد
است ، توحيد در تمام زمينه ها و ابعاد، زيرا هر حركت تخريبى و ضد
الهى از شرك سرچشمه مى گيرد، از دنيا پرستى ، مقام پرستى ،
هواپرستى و مانند آن ، كه هر كدام شاخه اى از شرك محسوب مى شود،
همان گونه كه اساس تمام حركتهاى صحيح و سازنده توحيد است . تنها به
دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غير او بريدن و همه
بتها را در آستان كبريايى او درهم شكستن . قابل توجه اينكه لقمان
حكيم دليل بر نفى شرك را ذكر مى كند كه شرك ظلم عظيم است ، آن هم
با تعبيرى كه از چند جهت تاكيد در ير دارد.
و چه ظلمى از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود
بى ارزشى را همتاى او قرار دهند و هم درباره خلق خدا كه آنها را به
گمراهى بكشانند و با اعمال جنايتبار خود آنها را مورد ستم قرار
دهند و هم درباره خويشتن كه از او ج عزت عبوديت پروردگار به قعر
دره ذلت پرستش غير او ساقط كنند.))
(320)
هيچ وسيله اى محكم تر از رابطه با خدا نيست
امام على (ع ) به فرزندش امام حسن (ع ):
((و اى سبب اوثق من سبب
بينك و بين اللّه جل جلاله ان اخذت به .))
(321) كدام وسيله از رابطه اى كه تو با خداى متعال
دارى - در صورتى كه به آن چنگ بزنى - محكمتر و مطمئنتر است .
هميشه به ياد خدا باش
اميرمومنان (ع ) ضمن وصيتى به هنگام شهادت مى فرمايد:
((يا بنى كن للّه ذاكرا على
كل حال .))
(322) فرزندم ! در هر حالى به ياد خدا باش .
همه جا بياد خدا باش
لقمان حكيم به فرزندش گفت :
((يا بنى اقل الكلام واذكر اللّه عزوجل فى كل مكان فانه قد
انذرك و حذرك و بصرك و علمك .))
))
(323) فرزندم ! سخن كم گوى و خدا را در همه جا به
ياد آر، زيرا او تو را هشدار داده و بر حذر داشته و بينا و آگاه
ساخته است .
در پنهان و آشكار از خدا بترس
اميرمومنان (ع ) به امام حسن (ع ):
((و اوصيك بخشيه اللّه فى
سر امرك و علانيتك .))
))
(324) و تو را به ترس از خدا در كارهايت سفارش مى
كنم ، چه در پنهانى و چه در آشكارا.
اوزاعى از يحيى نقل مى كند كه سليمان به فرزند خود مى فرمود:
((يا بنى عليك بخشيه اللّه
عزوجل فانها غلبت كل شى ء.))
(325) فرزندم ! پيوسته از خداى متعال خائف و هراسان
باش كه خشيت و هراس از حق تعالى همه چيز را فرا گرفته است .
ايجاد حالت خوف و رجا
همچنين اميرمومنان (ع ) به فرزندش امام حسن (ع ) فرمود:
((يا بنى خف اللّه خوفاترى
انك لو اتيته بحسنات اهل الارض لم يقلبها منك و ارج اللّه رجاء انك
لو اتيته بسيئات اهل الارض غفرها لك .))
(326) فرزندم ! از خدا به گونه اى بترس كه بدانى
اگر تمام حسنات و خوبيهاى اهل زمين را به محضرش ببرى از تو قبول
نخواهد كرد و به گونه اى به خدا اميدوار باش كه اگر تمام گناهان
اهل زمين را هب درگاهش آورده باشى همه اش را خواهد بخشيد.
حارث يا پدرش مغيره از امام صادق (ع ) پرسيد: وصيت لقمان به پسرش
چه بود؟ فرمود: ((كان فيها
الاعاجيب و كان اعجب ما كان فيها ان قال لابنه : خف اللّه عزوجل
خفيه لو جئته ببر الثقلين لعذبك و ارج اللّه رجاء لو جئته بذنوب
الثقلين لرحمك . ثم قال ابو عبداللّه (ع ) كان ابى يقول انه ليس من
عبد مومن الا و فى قلبه نوران : نور خيفه و نور رجاء، لو وزن هذا
لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.))
(327) در آن وصيت مطالب شگفتى بود و شگفت تر از همه
اين بود كه به پسرش گفت : از خداى عزوجل چنان بترس كه اگر نيكى جن
و انس را به پيشگاهش ببرى تو را عذاب كند، و به خدا چنان اميدوار
باش كه اگر حامل گناه جن و انس باشى به تو ترحم كند، سپس امام صادق
(ع ) فرمود: پدرم مى فرمود: هيچ بنده مومنى نيست جز آنكه در دلش دو
نور است تور بيم و اميد و هر كدام كه وزن شود بر ديگرى فزون نيابد.
لقمان به فرزندش نامام گفت : ((يا
بنى لو شق جوف المومن لو جد على قلبه سطران من نور لو وزنا لم يرجح
احدهما على الاخر مثقال حبه من خردل احدهما الرجا والاخر الخوف .))
(328) فرزندم ! اگر دل مومن را بشكافند دو سطر
نوشته از نور در آن خواهند ديد و اگر آن دو را وزن كنند هيچ يك
حتّى به اندازه خردلى از ديگرى سنگين تر نخواهد بود، يكى از آن دو
سطر اميد و ديگرى بيم است .
نيز فرمود: ((يا بنى كن ذا
قلبين قلب تخاف به اللّه خوفا لايخالطه تفريط و قلب ترجو به اللّه
رجاء لايخالطه تغرير.))
(329) فرزندم ! دو قلب داشته باش ، قلبى كه با آن
از خداى بترسى : ترسى كه با كوتاهى و سستى آميخته نباشد و قلبى كه
با ت ن به خدا اميدوار باشى : اميدى كه با غفلت و فريب آميخته
نگردد.
از خدا به گونه اى بترس كه از رحمتش مايوس
نشوى
لقمان فرمود: ((يا
بنى خف اللّه مهافه لاتياس من رحمته و ارجه رجاء لاتامن من مكره .))
(330) فرزندم ! آنچنان از خدا بترس كه از رحمتش
مايوس نشوى و آنچنان به او اميدوار باش كه از مكرش ايمن نگردى .
نكته جالب توجهى كه در اين چند روايت آمده اين است كه كودكان و
نوجوانان با روحيه خوف و رجا تربيّت شوند و اين دو حالت چنان در
وجود آنها شكل بگيرد كه با گناه و لغزشى اندك از رحمت الهى نااميد
نگردند و تصوّرنكنند كه ديگر خدا آنها را نخواهد بخشيد و از سوى
ديگر نپندارند كه اگر چند كار خوب انجام دادند پس هر چه كار خطا هم
كه انجام دهند مورد بخشش قرار خواهد گرفت و به اين بهانه كه خداوند
اهل رحمت و مغفرت است نسبت به كارهاى بد جرات و جسارت بيشتر پيدا
نكنند. بلكه هميشه بين اميد و هراس حركت كننند و از خطا اعتدال
خارج نشوند و به افراط و تفريط نگرايند.
ميوه هايى از درخت معرفت
چه كسى خدا را جست و او را نيافت ؟
لقمان به فرزندش گفت : ((يا
بنى من ذالذى عبداللّه فخذ له و من ذا الذى ابتغاه فلم يجده ، يا
بنى و من ذا الذى ذكره فلم يذكره ، و من ذا الذى توكل على اللّه
فوكله الى غيره ، و من ذا الذى تضرع ليه جل ذكره فلم يرحمه .))
(331) فرزندم ! چه كسى خدا را عبادت كرد امام
خداوند او را از يارى و عنايتش محروم ساخت ؟ و چه كسى خدا را جست و
او را نيافت ، فرزندم ! چه كسى خدا را ياد كرد اما خدايادش نكرد؟ و
چه كسى بر خدا توكل كرد و خدا او را به ديگرى واگذاشت ؟ و چه كسى
به درگاه او زارى و تضرع كرد و خدا او را مورد لطف و رحمت خويش
قرار نداد؟
چه كسى به خدا پناه برد و خدا از او دفاع
نكرد؟
پيامبر اكرم (ص ) فرمود: از موعظه هاى لقمان به فرزندش اين
بود: ((يا بنى من ذا الذى
ابتغى اللّه فلم يجده و من ذا الذى لجا الى اللّه فلم يدافع عنه ؟
ام من ذا الذى توكل على اللّه فلم يكنه ...))
(332) فرزندم ! چه كسى به جستجوى خدا پرداخت ولى او
را نيافت ؟ و چه كسى به خدا پناه برد و خدا از او پشتيبانى نكرد،
چه كسى بر خدا توكل كرد و خدا او را بى نيازى نكرد.
فرزندم به خدا حسن ظن داشته باش
لقمان فرمود: ((فرزندم ! خدا را بخوان سپس از مردم بپرس آيا
كسى خدا را خوانده است كه او اجابتش نكرده باشد؟ يا از خدا چيزى
خواسته است كه او دريغ كرده باشد؟
فرزندم ! به خداى بزرگ عتماد كن ، سپس از مردم بپرس آيا كسى بوده
كه به خدا اعتماد كرده و او گرفتاريهايش را برطرف نكرده باشد.
فرزندم ! به خدا حسن ظن داشته باش ، سپس از مردم بپرس آيا كسى بوده
كه به خدا اعتماد كرده و او گرفتاريهايش را بر طرف نكرده باشد.
فرزندم ! به خدا حسن ظن داشته باش ، سپس از مردم بپرس : چه كسى به
خدا حسن ظن داشته كه خداوند نسبت به او چنين حسن ظنى نداشته باشد.
فرزندم ! هر كه طالب رضوان خدا باشد نفس خور را به خشم مى آورد و
هر كه نفس خود را مهار نكند و به خشم نياورد، خداى خود را راضى
نخواهد كرد و هر كه خشم خود را فرو ننشاند دشمن شاد خواهد شد.))
(333)
خدا را با اين صفات بشناس
و رد نامه اى كه اميرمومنا(ع ) به فرزندش امام حسن (ع ) مى
نويسد چنين آمده است :
(فرزندم )! بدان كسى كه حقيقت گنجينه هاى دنيا و آخرت در دست اوست
به تو اجازه داده كه از او بخواهى و ضامن شده كه خواسته ات را
اجابت كند. و به تو فرموده است بخواه تا به تو بدهد و او مهربان
است . ميان تو و خويش ترجمانى ننهاده است و از تو در پرده غايب
نيست و تو را به كس ديگرى واگذارد كه در درگاه الهى برايت شفاعت
كند، و اگر بد كردى مانع توبه تو نمى شود. و در بازگشت به يوى او
سرزنشت نمى كند، و در كيفر تو شتاب نمى ورزد و چون به رسوايى گرايى
تو را رسوا نسازد، و از تو غرامت نخواهد و تو را از رحمت نوميد
نكند و در توبه كردن بر تو سختى نكند و گريز از گناه را حسنه حساب
كرده و هر گناه بو را يكى محسوب كرده و كار خوب تو را ده برابر
شمرده و در توبه و از سرگرفتن كارهاى نيك را به رويت باز كرده است
. و هر گاه كه بخواهى دعاى آشكار و نهانت را بشنود و اجابت كند و
نيازت را به او عرضه دارى و از خويشتن با خدا سخن بگويى و از
ناراحتيهايت به او شكوه و ناله كنى و در هر كارت از او يارى جويى و
هر چه را كه از مردم پنهان مى دارى با او در ميان گذارى ...
(334)