6- آموزش آداب غذا خوردن
در باب غذا خوردن
آداب و سنتهايى هست ،
كه گوشه اى از
تعليمات اسلامى است و
شايسته است كه خود به
آنها مقيد باشيم و
فرزندانمان را نيز با
آنها آشنا سازيم . از
جمله اين آداب اسلامى
آن است كه قبل از
نسيتن بر سر سفره
دستها را بشوييم ، به
هنگام نشستن چهار
زانو بيشينيم ، ابتدا
بسم اللّه بگوييم
لقمه ها را كوچك
برداريم ، غذا را
كامل بجوييم ، هنگام
غذا خوردن به دهان
كسى نگاه نكنيم ، از
جلوى كسى نان يا غذا
برنداريم ، پرخورى
نكنيم ، قبل از سير
شدن دست از غذا بكشيم
و... اكنون به برخى
از روايات مربوط به
اين آداب اشاره مى
كنيم .
اوّل ياد خدا سپس صرف
غذا: مسمع از امام
صادق (ع ) و او از
پيامبر(ص ) نقل مى
كند كه فرمود:
((ما من رجل
يجمع عياله و يضع
مائده بين يديه يسمّى
و يسمّون فى اوّل
الطّعام و يحمدون
اللّه عزّوجلّ فى
آخرة فترفع المائده
حتّى يغفر لهم .))
))
(237)
مردى كه خانواده خود
را هنگام غذا خوردن
برگرد سفره مى نشاند
و غذايى پيش روى
خود مى گذارد و در
آغاز غذا خوردن نام
خدا را مى برد و آنان
هم خدا را ياد مى
كنند و در آخر نيز
خدا را حمد و سپاس مى
گويند، و چون سفره
جمع شود، مشمول آمرزش
و غفران الهى قرار
گيرند.
چند دستور از
اميرمومنان (ع ) به
امام حسن (ع ):
اصبغ بن نباته
گويد: اميرمومنان به
فرزند خود امام حسن
مجتبى (ع ) فرمود:
((الا اعلمك
اربع خصال تستغنى بها
عن الطّب ؟ قال : بلى
. قال : لاتجلس على
االطّعام الاّ وانت
جائع ولاتقم عن
الطّعام الاّ وانت
تستهيه و جود المضغ و
اذا نمت فاعرض نفسك
على الخلاء...))
(238)
فرزندم ! آيا به تو
چهار چيز ياد ندهم كه
با عمل به آنها از
دارو و درمان بى نياز
شوى ؟ امام حسن (ع )
پاسخ داد: چرا على (ع
) فرمود: هيچگاه بر
سفره غذا منشين مگر
گرسنه باشى و از سر
سفره غذا بلند مشو
مگر آنكه هنوز به غذا
ميل داشته باشى . و
غذا را خوب بجو. و
هرگاه خواستى بخوابى
پيش از آن به دستشويى
برو.
پرهيز از پرخورى :
لقمان حكيم به
فرزند خود فرمود:
((يا بنى اذا
امتلات المعده نامت
الفكره و خرست الحكمه
و قعدت الاعضاة عن
العباده .))
(239)
فرزندم ! چون معده از
غذا پر شود، انديشه
فرو مى خوابد. و از
كار مى فتد و زبان
حكمت گنگ مى شود و
اعضاى بدن از عبادت
باز مى مانند.
تا مضمضه نكردن آب
ننوش :
حضرت امام
رضا(ع ) از پدر و
اجدادش چنين روايت مى
كند:
((انّ الحسين
بن على (ع ) قال :
كان اميرالمومنين
يامرنا اذا تخللنا ان
لانشرب الماء حتّى
نتمضمض ثلاثا.))
امام حسين (ع )
فرمود: پدرم
اميرمومنان (ع ) به
ما دستور مى داد كه :
هرگاه مسواك كرديم ،
آب ننوشيم مگر آنكه
اوّل سه بار مضمضمه
كنيم ( آب را در دهان
بچرخانيم و دور
بريزيم ).
فصل پنجم : دوران باز سازى شخصيّت فرزند
1- برچيدن زمينه فساد و انحراف در فرزندان
يكى از مهمترين و مشكلترين وظايف اخلاقى پدران اين است كه زمينه هاى انحراف و
فساد اخلاق را در فرزندان خود از بين ببرند، زيرا هيچ آتشى سوزنده تر از فساد
اخلاقى وانحراف يك محيط سالم را متلاشى نمى سازد و از بين نمى برد.
و از آنجايى كه زمينه فساد و انحراف در همگان وجود دارد و فرزندان به دليل كم
تجربگى و ناآگاهى و روحيه خاص نوجوانى و جوانى پيوسته در آستانه لغزش و انحراف
هستند. پدران و مادران آگاه و هوشمند بايد بكوشند موانع زندگى سالم را از پيش
پاى آنها بردارند و نگذارند فطرتهاى پاك و دست نخورده فرزندان به رذايل اخلاقى
و مفاسد اجتماعى آلوده گردد. بدين منظور علاوه بر اينكه بايد از امور گوناگن و
بخصوص مشكلات جسمى و روحى و نيازهاى فرزندان آگاه باشند بلكه حقيقتا چنان
رفتارهاى ارشادى و تربيّتى و سعه صدر خوبى داشته باشند تا دوست و همدم كودكان و
نوجوانان تلقى شوند و آنان هيچ گونه جدايى بين خود و والدين احساس نكنند و
مشكلات خود را پيش از آنكه خسارتى جسمى و روحى ببار آيد با والدين خود رد ميان
بگذارند و در صدد گره گشايى برآيند. طبيعى است كه والدين هم بايد از مطالعه
كتابهاى تربيّتى و اخلاقى مربوطه غافل نمانند و هميشه چند قدم جلوتر از نيازهاى
جارى فرزندان حركت كنند و پشتيبان و پناهگاه واقعى نونهالان زندگى خود باشند.
اكنون به برخى از
باريك بينى هاى
تربيّتى اسلام در جهت
اهداف ياد شده اشاره
مى شود.
الف - جداسازى محل خواب و اجازه گرفتن براى ورود
يكى از مسائل تربيّتى ظريف و مهمى كه گاهى مورد بى توجهى خانواده ها قرار مى
گيرد مساله اجازه گرفتن فرزندان از پدر و مادر به هنگام ورود به اطاق شخصى آنها مى
باشد. فرزند در دوران كودكى در كنار پدر و مادر به سر مى برد و احساس مى كند
محدوديتى براى بسيارى از كارها ندارد و چون انس والفت و وابستگى زيادى بين او و
والدين وجود دارد ميل دارد بى اجازه به اتاق آنها برود و در كنار آنها بماند، اما
بتدريج بايد تمرين داده شوند و عادت كنند كه در اتاق خاص خود بخوابند و براى رفتن
به اتاق والدين اجازه بگيرند. طبيعى است كه اين كار بايد با ملايمت صورت گيرد و
والدين با تقويت احساس استقلال روانى و عزت نفس كودكان و تمرين دادن آنها به اين
كار پيش بروند، به طورى كه پيش از آنكه به سن بلوغ برسند به الزامى بودن اين امر
پى ببرند.
اين يك درس بسيار مهم
اخلاقى است كه اگر
رعايت شود، كودكان
پاك و عفيف رشد مى
كنند. قرآن مجيد مى
فرمايد:
((يا ايّها
الّذين آمنوا
ليستاذنكم الّذين
ملكت ايمانكم والّذين
لم يبلغوا الحلم منكم
ثلاث مرات من قبل
صلاة الفجر و حين
تضعون ثيابكم من
الظهيره و من بعد
صلاة العشاء ثلاث
عورات لكم . ليس
عليكم و لاعليهم جناح
بعدهنّ... و اذا بلغ
الاطفال منكم الحلم
فليستاذنوا كما
استاذن الّذين من
قبلهم كذلك يبيّن
اللّه لكم آياته
واللّه عليم حكيم .))
(240)
اى كسانيكه ايمان
آورده ايد بايد
بردگان شما و همچنين
كودكانتان كه به حدّ
بلوغ نرسيده اند
(براى ورود به اتاق
شما) در سه وقت از
شما اجازه بگيرند:
قبل از نماز فجر و در
نيمروز هنگاميكه
لباسهاى (معمولى )
خود را بيرون مى
آوريد و بعد از نماز
عشاء. اين سه وقت
خصوصى شما است امّا
بعد از اين سه وقت
گناهى بر شما و بر
آنها نيست (كه بدون
اجازه وارد شوند)
اينگونه خداوند آيات
را بر شما تبيين مى
كند و خداوند عالم و
حكيم است .
و هنگاميكه كودكان شما به ين بلوغ رسند بايد اجازه بگيرند همان گونه كه اشخاصى
كه پيش از آنها بودند اجازه مى گرفتند، اين چنين خداوند آياتش را بر شما تبيين مى
كند و خداوند علم و حكيم استو در تفسير نمونه در ذيل آيه آمده است : ((اين يك نوع
ادب اسلامى است هر چند متاسفانه امرووز كمتر رعايت مى شود و با اينكه قرآن صريحا آن
را در آيات فوق بيان كرده است ، در نوشته ها و سخنرانيها و بيان احكام نيز كمتر
ديده مى شود كه پيرامون اين حكم اسلامى و فلسفه آن بحث شود و معلو نيست به چه دليل
اين حكم قطعى قرآن مورد غفلت و بى توجهى قرار گرفته ؟!
گر چه ظاهر آيه و جوب
رعايت اين حكم است
حتّى اگر فرضا ان را
مستحب بدانيم باز
بايد از آن سخن گفته
شود و چزئيات آن مورد
بحث قرار گيرد.
برخلاف آنچه تعضى از
ساده انديشان فكر مى
كنند كه كودكان از
اين مسائل سر در نمى
آورند و خدمتكاران
نيز در اين امور
باريك نمى شوند. ثابت
شده كه كودكان (تا چه
رسد به بزرگسالان )
روى اين مساله فوق
العاده حساسيت دارند
وگاه مى شود سهل
انگارى پدران و
مادران و برخورد
كودكان به منظره هايى
كه نمى بايست ببينند
سرچشمه انحرافات
اخلاقى و گاه
بيماريهاى روانى شده
است .))
(241)
از آيه مورد بحث
استفاده مى شود كه
اتاق خواب والدين
بايد جداى از اتاق
خواب فرزندان باشد.
زيرا اجازه گرفتن
براى ورود به اتاق
پدر و مادر معناى
ديگرى جز اين ندارد
كه آنها در اتاق
جداگانه اى بخوابند.
ضرورى تلقى كردن اين
امر از انحرافات جنسى
كه ممكن است كودكان
در آينده بدان آلوده
شوند جلوگيرى خواهد
كرد. روايات مربوط به
مساله جداسازى محل
خواب فرزندان به چند
دسته تقسيم مى شوند.
دسته اول : سن
جداسازى را مطرح مى
كند. و دسته دوم : به
جدا كردن خوابگاه پسر
و دختر اشاره دارد. و
دسته سوم : جداسازى
محل خواب دختران را
از يكديگر بيان مى
كند. دسته چهارم به
جداسازى بين كودكان
مميز و زنان اشاره
كرده است .
دسته اول : رواياتى
هستند به سن كودكان
اشاره دارند برخى از
آنها سن شش سالگى و
برخى سن هفت سالگى و
دسته سوم سن ده سالگى
را مطرح كرده اند.
1-
((روى انّه
يفرّق بين الصّبيان
فى المضاجع بسّت سنين
.))
(242)
روايت شده كه كودكان
شش ساله را در
خوابگاهها از هم جدا
سازيد.
2- پيامبر(ص ) فرمود:
((اذا بلغ
اولادكم سبع سنين
ففرّقوا بين مضاجعهم
.))
(243)
اگر فرزندان شما به
ين هفت سالگى رسيدند
خوابگاه آنها را از
يكديگر جدا سازيد.
3- عن جعفر بن محمّد
عن آبائه (ع ) قال :
((يفرّق بين
الصّبيان و النّساء
فى المضاجع اذا بلغوا
عشر سنين
))
(244)
خوابگاه كودكان ده
ساله را از زنان جدا
كنيد.
دسته دوم : صدوق به
سند خود از عبداللّه
بن ميمون از اما صادق
(ع ) از پدرانش از
پيامبر(ص ) روايت
كرده كه فرمود:
((الصّبى و
الصّبيه ... يفرّق
بينهم فى المضاجع
الشّر سنين
))
(245)
خوابگاه پسر و دختر
ده ساله را از هم جدا
كنيد.
دسته سوم : جداسازى
بين دختران است .
امام صادق (ع ) از
پيامبر(ص ) روايت
كرده كه فرمود:
((والصّبيه
والصّبيه يفرق بينهما
فى المضاجع لعشر سنين
.))
(246)
خوابگاه دختران ده
ساله را از هم جدا
سازيد. دسته چهارم :
جداسازى كودكان و
زنان است و همچنان كه
در روايات دسته اوّل
به آن اشاره شد، بايد
خوابگاه كودكان ده
ساله از زنان جدا
شود.
ب - از بين بردن
زمينه عاق والدين
پيامبر
بزرگوار اسلام ضمن
سفارشى به على - عليه
السّلام - فرمود:
((يا على لعن
اللّه والدين حملا
ولدهما على عقوقهما،
يا على يلزم الوالدين
من عقوق ولدهما
مايلزم الولد لهما من
عقوقهما))
(247)
اى على : خدا لعنت كند پدر و مادرى را كه فرزندانشان را به عاق كردن خويش وادار
نمايند، اى على همان گونه كه فرزند عاق والدين مى شود، والدين نيز متقابلا (در صورت
عدم رعايت وطايف خود) عاق فرزندان خود بخواهند شد. در اينجا تذكر چند نكته لازم به
نظر مى رسد.
اول : عاق به فرزندى گفته مى شود كه از فرمان پدر و مادر سرپيچى نمايد و يا نسبت به
آنان نامهربانى و بدرفتارى كند و بدين وسيله اسباب ناراحتّى واذيت انها را فراهم
كند.
دوم : عاق والدين يكى از گناهان كبيره است و اگر شخص عاق شده موجبات رضايت والدين
را فراهم نكند بدون شك در روز قيامت سرنوشت بدى در انتظار او خواهد بود.
سوم : بر خلاف تصوّربرخى كه مى پندارند فقط اولاد عاق والدين مى شوند، اين روايت مى
گويد بين فرزنان و والدين حقوق و تكاليف متقابلى حكمفرماست و هر دو نسبت به هم
وظايفى دارند و در صورت كوتاهى در عمل كردن به اين وظايف ، فرزندان همان اندازه
خطاكار تلقى مى شوند كه والدين . پس همچنان كه عاق والدين مطرح است عكس آن نيز مطرح
مى باشد. از اين رو شايسته است كه اولياى محترم بخوبى به مسووليتهاى خاص خويش آگاه
و عامل باشند و احترام متقابلى بين خود و فرزند ايجاد كنند كه به طور طبيعى فرزندان
نيز احساس وظيفه اى براى عاق والدين وجود نداشته باشد.
يكى از مواردى كه زمينه ساز عاق والدين است ، اين است كه مهربانى و نرمش والدينن
شكل افراطى به خود بگيرد و حريم خاص پدر و مادر به وسيله فرزند شكسته شود و والدين
به دست خود اسباب بى احترامى خويش را فراهم كنند.
امام حسن عسكرى -
عليه السّلام - مى
فرمايد:
((جراه الولد
على والده فى صغره
تدعوا الى العقوق فى
كبره .))
(248)
جرات و جسارت پيدا
كردن فرزند بر پدر در
كودكى او را در بزرگى
به عاق والدين و
نافرمانى آنها وادار
خواهد كرد.
ج - پرهيز از غذاى
حرام
از ديگر
مواردى كه بى ترديد
در از بين بردن زمينه
فساد و انحراف
فرزندان نقش اساسى
دارد، دور نگاه داشتن
فرزندان از خوردن
اموال حرام است .
در اين باب به دو
نكته كه در روايات
مطرح است اشاره مى
كنيم .
1- گاهى اصل چيزى
حرام است ، از اين رو
خوراندنش به فرزندم
نيز حرام مى باشد؛
مثل شراب . عجلان
گويد:
((قلت لابى
عبد اللّه : المولود
يولد فنيقيه الخمر؟
فقال لهم : لا. من
سقى مولودا مسكرا
سقاه اللّه من الحميم
و ان غفر له .))
(249)
به امام صادق (ع )
عرض كردم : چون نوزاد
به دنيا مى آيد به او
شراب مى خورانيم .
حضرت فرمود: چنين
كارى نكنيد، هر كس به
نوزاد چيز مست كننده
بدهد خداوند از آب
جوشان (جهنم ) به او
مى خوراند، گر چه
مورد آمرزش و عفو هم
قرار گيرد.
2- و گاهى خود آن چيز
ذاتا حرام نيست ولى
به دلايلى خوردنش
حرام مى باشد. همانند
اينكه كسى به يك
مهمانى دعوت مى شود و
فرد ديگرى جز او مورد
دعوت نيست با اين حال
او فرزند خود را نيز
بى اذن و نظر ميزبان
به همراه مى بد. در
اينجا چون ميزبان
آمادگى پذيرايى از
فرزند او را نداشته و
پيش بينى هاى لازم را
نكرده ، چه بسا كه
مورد اذيت قرار گيرد
و اسباب آبروريزى او
پيش ديگران فراهم
آيد. از اين رو چنين
كارى مجاز نيست . كه
در آن ناخشنودى خدا و
خلق او نهفته است .
سكونى از اما صادق (ع
) روايت كند كه
فرمود:
((اذا دعى
احدكم الى طعام فلا
يتبعن ولده فانّه انّ
فعل اكل حراما و دخل
عاصيا))
(250)
اگر كسى از شما (به
تنهايى ) به غذايى
دعوت شد هيچگاه فرزند
خود را همراهش نبرد،
و اگر چنين كند هم
حرام خوارى كرده و هم
اينكه به حال گناه
عصيان به خانه ميزبان
اخل شده است .
رابطه غذاى حرام با دين فروشى
در احوال قاضى ، شريك بن عبداللّه نخعى نوشته اند كه او در عبادت و زهد و تقوا
معروف بود روزى مهدى عباسى او را دعوت كرد و از او استدعا كرد كه يكى از سه امر را
بپذيرد: قضاوت يا معلمى فرزندان خليفه و يا ضيافت و مهمانى خليفه را. شريك اوّل هيچ
كدام را قبول نكرد ولى با اصرار خليفه مهمانى را كم ضررتر و موافق احتياط دانست و
آن را قبول كرد. خليفه به آشپز دستور داد از آن غذاهاى حرامى كه خود خوب مى دانست
در زدودن روح تقوا چقدر اثر دارد، تهيه كند. شريك وقتى از آن غذاها خورد عاقبت هم
قضاوت و هم معلمى كودكان خليفه را قبول كرد. يك روز مى خواست حواله حقوق خود را از
صراف بگيرد، صراف كمى دير كرد. شريك گفت زود باش . صراف گفت : مگر روغن فروخته اى
كه اين قدر عتاب مى كنى ؟! شريك گفت : روغن چيست ؟ من در مقابل اين پول دينم را
فروخته ام كه از هر چيزى عزيزتر است !!
(251)
د- ايجاد زمينه صلاح
و نيكى
يكى از راههاى
زدودن زمينه هاى فساد
و انحراف در فرزندان
تقويت زمينه هاى مثبت
اخلاقى در شخصيّت
آنهاست . بايد
استعدادهاى مثبت و
صفات ارزشمند اخلاقى
را در وجود كودكان
احيا كرد و با تقويت
و تحكيم آنها راه
كجروى و فساد را بر
آنها مسدود ساخت .
پيامبر(ص ) فرمود:
((رحم اللّه
والدا اعان ولده على
برّه .))
(252)
خداى رحمت كند پدرى
را كه به نيكى و صلاح
فرزند خويش كمك كند.
همچنين فرمود:
((رحم اللّه
عبدا اعان ولده على
برّه بالاحسان اليه و
التّالّف له و تعليمه
و تادييه .))
(253)
رحمت خداوند بر پدرى
باد كه در نيكوكارى
فرزندش به او كمك
كند. و به او احسان
نمايد و با او انس
و الفت داشته باشد و
علم و ادبش آموزد.
يونس بن رباط از امام
صادق (ع ) از پيامبر
اسلام (ص ) روايت كند
كه فرمود:
((
((رحم
اللّه من اعان ولده
على برّه قال : قلت
كيف يعينه على برّه ؟
قال : يقبل ميسوره و
يتجاوز عن معسوره
ولايرهقه و لايخرق به
.))
(254)
خداى رحمت كند كسى را
كه فرزندش را بر
نيكويى اش يارى كند.
راوى پرسيد چگونه
فرزند خود را بر
نيكويى اش يارى كند؟
حضرت در جواب فرمود:
آنچه را كه در وسع و
توان كودك باشد و آن
را انجام دهد، بپذيرد
و از آنچه كه بر كودك
سخت و دشوار است در
گذرد و با تحميل
كارهايى فوق طاقت به
او ستم روا ندارد و
در رفتار با او درشتى
و سختگيرى نشان ندهد.
2- ياد آورى بزرگى
گناه و خطير بودن آن
به فرزندان
آلوده شدن به جرم و گناه از هيچ انسانى پذيرفته نيست بخصوص كه اگر سمت پدرى يا
مادرى و در حقيقت مربيگرى بر فرزندان را داشته و اسوه و الگوى آنان باشد. گناه در
تلقى اولياى دين امرى بسيار خطير و بزرگ است ، و اين وظيفه والدين و مربيان كودك
است كه خطير بودن گناه را به او تذكر دهند. و آثار منفى ناشى از گناه را به او بيان
كنند.
طبيعى است كه تا پدر و مادر خود از گناه فاصله نگيرند نمى توانند، در فرزنان خود
تاثير سودمندى بگذارند، زيرا فرزندان تحت تاثير دائمى اعمال و رفتار والدين و
مربيان خود هستند. آنان هميشه ناظر گفتار و عمل اولياى خود هستند و آن دو را با هم
مقايسه مى كنند و به نتيجه مى رسند كه چه كارى را بايد بكنند و چه كارى را نبايد
بكنند؛ مثلا، هرگاه نهيب پدر يا مادرى كه خود به گناه و انحراف آلوده اند و با اين
حال پى در پى نصيحت و اندرز مى كنند، با خود مى گويند: اين يك شوخى است نه جدى زيرا
اگر چنين كارهايى بد و زشت است چرا خود از آن دست برنمى دارند.
بديهى است كه وقتى سخن آنان در دل فرزندان مى نشيند كه خود پاك و طاهر باشند. زيرا
((خرما خورده كى تواند نهى از خرما كند.))
البته گاهى هم نوجوانان به فطرت اوليه ، وقتى به زشتى گناه پى مى برند على رغم
آلودگى والدين خود از ارتكاب گناهان خوددارى مى كنند و از اين گذشته والدين خود را
هم تحت تاثير قرار مى دهند.
ائمه معصومين - عليهم السّلام - در زندگى خود ربا زبان و عمل به فرزندان خويش درس
تقوا و خداترسى مى دادند و گناه را با همان سيماى زشتى كه دارد به فرزندان يادآور
مى شدند. اين بود كه در حريم زندگى و شعاع نفوذ آنان از ناه و انحراف خبرى نبود.
زيرا حضور آنان همه جا را غرق در نور مى كرد و گناه و آثار سوء آن را در ذائقه ها
چون زهرى كشنده و پرتگاهى هلاكتبار ترسيم مى نمود و كمتر كسى از فرزندان و خويشان
آن بزرگوار حاضر مى شد به اين زهر كشنده ، و پرتگاه هلاكتبار نزديك شود. اينك
نظرتان را به درسهايى كوتاه جلب مى نماييم :
1- لقمان حكيم ضمن
سفارش به فرزند خود
مى فرمايد:
((يا بنى كيف
تسكن دار من قد
اسخطته ام كيف تجاور
من قد عصيته
))
(255)
فرزندم ! چگونه در
خانه كسى كه او را به
خشم آورده اى زندگى
مى كنى و چگونه
همجوار كسى هستى كه
معصيتش كرده اى .
لقمان حكيم با همان
روش ساده خود جهان را
به مثابه منزلى فرض
كرده كه خداوند
ميزبان و انسانها
مهمان آنند. معصيت در
محضر خداوند صاحب
خانه است در شان يك
مهمان نيست ، از
مردانگى به دور است
كه كسى در ضيافتى
شركت كند و سپس با
ميزبان خود به دعوا و
مرافعه برخيزد، يا در
حضور او كارهاى زشتى
انجام دهد و ميزبان
را ناخشنود سازد.
وقتى مهمان با ارتكاب
گناه و آلوده شدن به
زشتى ، صاحب خانه را
به خشم آورد، چگونه
مى خواهد در آن خانه
بماند! آرى ، بدين
گونه لقمان احساس
وجدانى و تعقل فرزند
خويش را تحريك مى كند
و معناى گناه را به
او مى فهماند و عظمت
آن را در حضور
پروردگار غالم روشن
مى سازد.
2- لقمان حكيم به
فرزند خود فرمود:
((يا بنىّ
انّه قد احصى الحلال
الصغير فكيف بالحرام
الكثير.))
(256)
فرزندم ! به حلالهاى
كوچك رسيدگى شده است
چه رسد به حرامهاى
بسيار.
3- امام صادق (ع ) به
فرزند خود امام موسى
كاظم (ع ) مى فرمايد:
((و من استصغر
زلّة نفسه استعظم زله
غيره و من ايتصغر
زلّة غيره استعظم
زلّة نفسه .))
(257)
و هر كه لغزشهاى خود
را كوچك بشمارد، لغزش
هاى خود را بزرگ
خواهد ديد. بنابراين
به فرزندانمان
بياموزيم كه لغزشهاى
خود را بزرگ بشمارند
تا خود را بر ديگران
برتر ندانند و دچار
عجب و غرور نشوند.
4- على (ع ) ضمن
وصيتى به فرزند خود
امام حسين (ع ) مى
فرمايد:
((
((والويل
لمن بلى بحرمان
وخذلان و عصيان لنفسه
ما يكرهه من غيره و
ازرى على النّاس بمثل
ما ياتى .))
(258)
واى بر آنكه گرفتار
محروميت و بى توفيقى
و نافرمانيست و براى
خود نيك مى شمارد
عملى را كه براى
ديگرى عيب مى داند و
به مردم اعمالى را
عيب مى گيرد كه خود
نظير آنها را انجام
مى دهد.
5- لقمان حكيم به
فرزند خود فرمود:
((يا بنىّ
لاتشتم النّاس
فتكون انت الّذى شتمت
ابويك .))
(259)
فرزندم ! مردم را
دشنام مده كه سبب
دشنام پدر و مادر خود
گردى . يعنى قسمتى از
رفتارهاى خوب يا بد
ديگران عكس العمل
رفتارها و برخوردهاى
خوب يا بد ماست .
وطبيعى است كه اگر ما
نسبت به ديگران بى
احترامى روا داريم
آنان هم دست به رفتار
متقابل خواهند زد و
كسى كه به ديگران
سخنان زشت و توهين
آميزى بگويد بايد در
انتظار سخنان زشت ترى
باشد.
6- لقمان به فرزند
خود گويد:
((يا بنى
لايعجبك احسانك و
لاتتعظمن بعملك
الصالح فتهلك .))
(260)
فرزندم ! مبادا به
احسانى كه به ديگران
مى كنى و عمل صالحى
كه انجام مى دهى ،
مغرور شوى و اعمال
خوبى كه نجام مى دهى
در نظرت بزرگ جلوه
نكند كه هلاك خواهى
شد.
7- لقمان به فرزندش
گويد:
((يا بنى اتعظ
بالنّاس قبل ان يتعظ
النّاس بك .))
(261)
فرزندم ! از سرنوشت
مردم پندگير پيش از
آنكه مردم از سرنوشت
تو پند گيرند و مايه
عبرت ديگران بشوى .
8- لقمان حكيم به
فرزند خود گويد:
((يا بنى انه
النفس عن هواها فانك
ان لم تنه النفس عن
هواها لم تدخل الجنّه
و لم ترها.))
(262)
فرزندم ! نفس خود را
از هوا هوسها بازدار،
زيرا اگر چنين نكنى و
نفس خود را از
زشتينها باز ندارى ،
نه داخل بهشت مى شوى
و نه آن را مى بينى .
9- على - عليه
السّلام - ضمن وصيتى
به فرزند خود امام
حسين - عليه السّلام
- مى فرمايد:
((ليس مع
قطيعه رحم نماء))
(263)
فرزندم ! با قطع رحم
كردن و بريدن از
خويشان رونق زندگى از
بين مى رود.
10- لقمان حكيم به
فرزند خود گويد:
((يا بنى اياك
و التجبر و التكبر و
الفخر فتجاور ابليس
فى داره ، يا بنى دع
عنك التجبر و الكبر
ودع عنك الفخر و اعلم
انك ساكن القبور.))
فرزندم ! مبادا تكبر
بورزى و بر ديگران
فخر مباهات كنى كه با
ابليس در خانه اش
همنشين خواهى شد
(264)
فرزندم ! گردنكشى و
برترى جويى را كنار
بگذار و فخر فروشى به
ديگران را از خود دور
گردان و بدان كه
سرانجام در گورستان
مسكن خواهى گزيد.
11- لقمان حكيم به
فرزند خود مى گويد:
((يا بنى ويل
لمن تجبر و تكبر، كيف
يتعظم من خلق من طين
و الى طين يعود ثم
لايدرى الى ماذا
يصير، الى الجنّه فقد
فاز الى النار فقد
خسر خسرانا مبينا و
خاب .))
(265)
فرزندم ! واى بر كسى
كه بزرگمنشى و
گردنكشى كند چگونه او
تكبر مى ورزد در حالى
كه از گل آفريده شده
و به گل بر مى گردد،
سپس نمى داند به كجا
مى رود، آيا به بهشت
مى رود كه رستگار
خواهد شد و يا به آتش
دوزخ كه آشكارا زيان
خواهد ديد و نااميد و
پشيمان خواهد شد.
12- على (ع ) به
فرزند خود امام حسين
(ع ) چنين سفارش مى
فرمايد:
((اى بنى كم
نظره جلبت حسره
))
(266)
پسر جانم ! چه بسيار
نگاهى كه به دنبال
خود حسرت و افسوس مى
آورد.
13- امام صادق (ع )
مى فرمايد پدرم به من
مى فرمود:
((... من
لايملك لسانه يندم .))
(267)
... هر كس زبانش را
كنترل نكند، پشيمان
مى گردد.
14- على (ع ) ضمن
سفارشى به فرزند خود
امام حسين (ع ) -
عليه السّلام - مى
فرمايد:
((و من علم ان
كلامه من عمله قل
كلامه الا فيما ينفعه
))
(268)
و هر كس بدند كه سخنش
هم جزء اعمال اوست كم
سخن گويد. و سخن نمى
گويد مگر در آنجا كه
به حال او سودمند
افتد.
15- على (ع ) ضمن
سفارشى به فرزند خود
امام حسين (ع ) مى
فرمايد:
((و من احتفر
بئرا لاخيه وقع فيها.))
(269)
و هر كسى چاهى براى
ديگران بكند - تا او
را به دام بيندازد -
خود در آن مى افتد.
16- امام حسين (ع )
به فرزند خود امام
سجّاد(ع ) مى فرمايد:
((اى بنى اياك
و ظلم من لايجد عليك
ناصرا الااللّه جل
وعز.))
(270)
فرزند بترس از ظلم
كردن به كسى كه هيچ
ياورى جز خداى بزرگ
ندارد.
17- همچنين على (ع )
در وصيتى به فرزند
خود امام حسين (ع )
دارد مى فرمايد:
((و من هتك
حجاب غيره انكشفت
عورات بيته .))
(271)
و هر كس پرده درى كند
و ايرار ديگرى را فاش
سازد، اسرار و عيبهاى
زندگى اش فاش خواهد
شد.
18- لقمان حكيم به
فرزند خود چنين گويد:
((يا بنى
لاتاكل مال اليتيم
فتفتضح يوم القيامه و
تكلف ان ترده اليه .))
(272)
فرزندم ! به اموال
يتيم تجاوز نكن كه
روز قيامت رسوا خواهى
شد و در آنجا مجبور
مى شوى كه غرامت آن
را به يتيم برگردانى
.
عزيزان ! گناه آن قدر
زشت و قبيح است كه
پيشوايان ماحتّى
انديشه آن را به خود
راه نمى دادند. گناه
شراره آتش دوزخ است
كه در شخصيّت انسانها
مى افتد. آيا فرد
خردمندى را سراغ
داريد كه به اين فكر
افتاده باشد كه خود
را به آتش بزند! گناه
پليدى ، رسوايى ، و
ذلت و خوارى و
سرافكندگى است . برخى
گناهان ريشه وجود
آدمى را مى سوزانند،
برخى خسارت اخروى به
بار مى آورند، و حتّى
ممكن است تمام اعمال
نيك آدمى را به باد
دهند. و برخى هم در
دنيا موجب رسوايى و
در آخرت موجب روسياهى
مى شوند.
گنهكاران در روز
قيامت با سيما و نشان
مشخص وارد محشر مى
شوند، يا سياهى تمام
چهره شان را فرا مى
گيرد و يا سيرت
حيوانى آنها آشكار
گشته و به شكل
حيوانات ظاهر مى شوند
آيا رسوايى و عذاب از
اين بدتر مى شود؟
3- واكسينه كردن
فرزندان
سومين اصلى كه
در بازسازى شخصيّت
فرزند مطرح است مساله
واكسينه كردن فكر و
مغز كودك است و در
روايات نيز به اين
اصل مهم اشاره شده كه
امروزه در بهداشت و
درمان هم بر آن تاكيد
زيادى مى شود، اين
اصل مهم پيشگيرى از
بروز بيمارى است .
امام كاظم (ع )
فرمود:
((الحميه راس
الدواء))
؛ پرهيز از امور زيان
آور اساس دارو و
درمان است
)) واكسنهاى
مختلفى كه امروزه
براى جلوگيرى از بروز
بيماريها به كودكان
تزريق مى شود، نقش
مهنمى در پيشگيرى از
ابتلاى آنها به
بيماريها ايفا مى
كند. و روشن است كه
پيشگيرى از وقوع
بيمارى بسيار آسانتر
و به صرفه تر از
اقدامات درمانى است .
بسيارى از توصيه هاى
تربيّتى و اخلاقى نيز
جنبه پيشگيرى دارد و
همچون واكسن عمل مى
كند، تا فكر و مغز
كودك را از دوران
كودكى در برابر انواع
گوناگون انحراف ات و
مفاسد بيمه كند؛ مثلا
سفارش شده فرزندان
خود را بر محبّت اهل
بيت پيامبر(ص ) تربيت
، آنان را به مجالس
اهل بيت ببريد و يا
بخشى از وقت خود را
براى پاسخ به سؤ الات
مذهبى كودكان اختصاص
دهيد و يا آنان را با
معارف اسلامى آشنا
سازيد، اين تعليمات
اگر به صورت مطلوب و
اثر بخش به كودكان
منتقل گردد از همان
اوان كودكى نقش مهمى
در جلوگيرى از
كجرويها و انحرافات
اخلاقى و عقيدتى آنان
ايفا خواهد كرد، و
ضامن سلامت روانى و
فكرى فرزندان خواهد
بود.
الف - تربيّت فرزندان
بر محبّت اهل بيت
روايات
فراوانى داريم كه
پيامبر(ص ) به پدرن و
مادران سفارش فرموده
كه فرزندن خود را بر
محبّت اهل بيت
پيامبر(ص ) بخصوص على
بن ابى طالب (ع )
تربيّت نمايند.
امام على (ع ) از
پيامبر(ص ) نقل مى
فرمايد:
((ادبوا
اولادكم على ثلاث
خصال : حب نبيكم و حب
اهل بيته و قراءه
القرآن ، فان حملة
القرآن فى ظل اللّه
يوم لاظل الا ظله مع
انبياءه واصفياءه .))
(273)
فرزندان خود را بر سه
خصلت تربيّت كنيد:
محبّت پيامبرتان و
محبّت اهل بيت او و
خواندن قرآن ؛ زيرا
حاملان قرآن - در آن
روز كه هيچ سايه اى
جز سايه خدا نخواهد
بود - در سايه خدا
همنشين انبيا و
برگزيدگان او خواهند
بود.
ابو زبير مكى نقل مى
كند: جابربن عبداللّه
انصارى را در حالى
ديدم كه با تكيه بر
عصاى خود در كوچه هاى
انصار و مجالس آنان
(در مدينه ) گردش مى
كرد و اين جمله را مى
گفت :
((على خير
البشر فمن الى فقد
كفر))
على بهترين بشر است و
هر كس منكر شود كافر
است ، سپس مى گفت :
اى گروه انصار:
فرزندان خود را بر
محبّت على بن ابى
طالب (ع ) تربيّت
كنيد.
(274)
محبّت على (ع ) ملاك
ايمان و كفر است ،
دوست داشتن او ايمان
، و كينه و عداوت او
كفر است . اين همه
دليل است كه مهر و
محبّت به هر چيز و هر
كس نقش و تاثير بزرگى
در زندگى دارد و آثار
و عوارضى بر آن مترتب
است كه جاى ترديد
نيست .
به همين دليل دشمنان
اسلام بخصوص معاويه
فرزند ابوسفيان بسيار
كوشيدند تا ريشه
محبّت على را در
دلهاى مردم بخشكانند،
اما اين مهر آتشين
همچنان فروزان و
ماندگار است و خواهد
بود.
فريب دادن دوستان على
به وسيله عسل
مرحوم شيخ
عبّاس قمى در سفينه
البحار مى نويسد:
روايت شده كه روزى
معاويه براى
ابوالاسود دئلى (شاعر
اهل بيت ) حلوايى
هديه فرستاد به اين
منظور كه در قلب
ابوالاسود نفوذ كرده
و وى را از دوستى و
محبّت على منصرف كند.
در اين هنگام دختر
خردسال (پنج يا شش
ساله ) ابوالاسود
مقدارى از آن حلوا را
به دهان گذاست .
ابوالاسود گفت :
دخترم زود آنرا بيرون
بينداز كه زهر است ،
اين حلوايى است كه
معاويه براى فريب ما
فرستاده است تا از
محبّت على و اهل بيت
او دست بكشيم . دختر
ابوالاسود گفت : خدا
روسياهش كند. او مى
خواهد ما را با اين
حلوا فريب دهد تا دست
از على و محبّت او
برداريم ! بريده باد
دست فرستنده و خورنده
اش . سپس آنچه را كه
به دهان برده بود
بيرون ريخت .
آنگاه اين شعر را
سرود:
ابا الشهد المزعفر يابن هند ***
نبيع عليك احسابا و دينا
فلاوالله كيف يكون هذا ***
و مولانا امير المومنينا
اى فرزند هند! آيا
خيال كردى كه به
وسيله اين حلواى
شيرين زعفرانى مى
توانى ما را فريب دهى
كه دين خود و شرافت
نياكانمان را به تو
بفروشيم . به به خدا
سوگند چنين چيزى شدنى
نيست ، كه مولاى ما
اميرمومنان على (ع )
است .
(275)
ب - مسلح كردن فرزند
در برابر افكار
انحرافى
يكى ديگر از
سفارشهاى مهم اهل بيت
(ع )، تسريع درامر
آموزش احاديث و
علوم اهل بيت - عليهم
السّلام - به فرزندان
است تا در سنين جوانى
آمادگى لازم براى
رويارويى و مقابله با
افكار انحرافى و
الحادى را داشته
باشند و با درك درست
و روشن و عميقى كه از
معارف اسلامى پيدا مى
كنند هرگز تحت تاثير
اين گونه انديشه ها
قرار نگيرند.
امام صادق (ع )
فرمود:
((بادروا
احداثكم بالحديث قبل
ان تسبقكم اليهم
المرجئه .))
(276)
روايات اسلامى را به
نوجوانان خود
بياموزيد و در انجام
اين وظيفه تربيتى ،
تسريع نماييد، پيش از
آنكه دشمنان گمراه بر
شما پيشى گيرند و
افكار نادرست خويش را
در ضمير پاك آنان جاى
دهند و گمراهشان
سازند.
ج - بحث و پرس و جو
از عارف اسلامى با
فرزندان
روزى امير
مومنان - عليه
السّلام - از دو
فرزند خود امام حسن و
امام حسين (ع )
پرسيد:
((
((ما
بين الايمان و اليقين
؟ فسكتا. فقال للحسن
: اجب يا ابا محمّد.
قال : بينهما شبر.
قال : و كيف ذاك ؟
قال : لان الايمان ما
سمعناه باذاننا و
صدقناه بقلوبنا
واليقين ما ابصرناه
باعيننا و استدللنا
به على ما غاب عنا.))
(277)
مرز بين ايمان و يقين
چيست ؟ پس هر دو سكوت
اختيار كردند. به
امام حسن (ع ) فرمود:
اى ابومحمّد! تو جواب
بده .
امام حسن (ع ) عرض
كرد: بين ايمان و
يقين يك وجب فاصله
است .
على (ع ) فرمود:
چگونه ؟ امام حسن (ع
) پاسخ داد: زيرا
ايمان آن است كه با
گوشهايمان آنرا شنيده
و با قلب آنرا تصديق
كرده باشيم ، ولى
يقين آن است كه با
چشمان خود ديده ايم و
به وسيله آن به وجود
چيزهايى كه از ما
پنهان است استدلال
كنيم .
حارث اعور گويد:
((قال على (ع
) للحسن ابنه فى
مسائله التى ساله
عنها يابنى ما السفه
؟ فقال : ابتاع
الدناه و مصاحبه
الغواه .))
(278)
از جمله مسائلى كه
امير مومنا از فرزندش
امام حسن (ع ) پرسيد
اين بود كه فرمود:
فرزندم ! بى خردى
چيست ؟
امام حسن (ع ) فرمود:
پيروى از فرومايگان و
معاشرت با گمراهان .
حارث اينها را به
فرزندان ياد دهيد.
همچنين علامه مجلسى
حديث مفصلى از معانى
الاخبار
(279)
نقل مى كند كه على (ع
) سؤ الات زيادى را
با دو فرزند خود امام
حسن و امام حسين -
عليهما السلام - مطرح
مى فرمود و پاسخ آنها
را جويا مى شد. در
پايان سؤ الها و
جوابها حضرت به حارث
اعور رو كرد و فرمود:
((يا حارث
علموا هذه الحكم
اولادكم فانها زياده
فى العقل والحزم
والراى .))
(280)
پرسش و پاسخ امام
سجّاد(ع )
زيد بن على
گويد: به پدرم زين
العابدين (ع ) گفتم
پدر جان از جدم رسول
خدا برايم سخن بگوى ،
از آن هنگام كه او را
به آسمان بردند، و
پروردگارش او را به
پنجاه نماز دستور
داد؛ چرا از خدا براى
امتش تخفيف نخواست
تا اينكه موسى بن
عمران - عليه السّلام
- به آن حضرت فرمود
از خدا تخفيف بخواه
زيرا امت تو تحمل
چنين چيزى را ندارند.
امام فرمود: فرزندم !
پيامبر خدا كسى نبود
كه بعد از امر
پروردگارش برگردد و
از او چيزى بخواهد و
وقتى كه حضرت موسى از
پيامبر درخواست كرد و
شفيع امت پيامبر اكرم
شد، پيامبر رد چنين
درخواستى را سزاوار
ندانست . از اينرو از
پروردگار عالم
درخواست تخفيف نماز
براى امت خود كرد و
خداوند پنجاه نماز را
به پنج نماز تخفيف
داد.
زيد گويد: عرض كردم
پدر جان چرا بعد از
كم شدن نمازها باز هم
درخواست تخفيف نكرد.
امام فرمود: فرزندم
پيامبر مى خواست با
احتساب اجر آن پنجاه
نماز براى امتش تخفيف
گرفته باشد زيرا
خداوند مى فرمايد:
((من جاء
بالحنسه فله عشر
امثالها))
))
(281)
هر كس كار نيكى انجام
دهد ده برابر به او
پاداش دهند.
آيا نمى بينى هنگامى
كه آن حضرت به زمين
هبوط كرد جبرئيل بر
او نازل گشته و به وى
گفت : اى محمّد(ص )
پروردگارت سلام مى
رساند و مى گويد اين
پنج نماز به جاى آن
پنجاه نماز است .
((ما يبدل
القول لدى و ما انا
بظلام للعبيد))
(282)
وعده من ديگرگون نمى
شود و من بر بندكان
ستم نمى كنم . زيد
گفت : عرض كردم پدر
جان آيا چنين نيست كه
خداوند با مكان توصيف
نمى شود؟ حضرت فرمود:
آرى فرزندم همين طور
است .
زيد گفت : پس فرمايش
حضرت موسى به پيامبر
كه فرمود به نزد
خدايت برگرد چگونه
توجيه مى شود؟ فرمود:
اين نظير همان است كه
ابراهيم فرمود:
((انى ذاهب
الى ربى سيهدين .))
(283)
من به سوى پروردگار
مى روم ، او مرا
راهمايى خواهد كرد.
يا نظير آنچه حضرت
موسى (ع ) گفت :
((و عجلت اليك
رب لترضى
))
(284)
اى پروردگار من ، من
به سوى تو شتافتم تا
خشنود گردى . و
معنايش قول خداوند
است كه فرمود:
((ففروا الى
اللّه
))
(285)
پس به سوى خدا
بگريزيد يعنى به سوى
خدا و خانه او
برگرديد و حج كنيد.
فرزندم ! كعبه خانه
خداست و هر كه خانه
خدا را زيارت كند بى
ترديد به سوى خدا
رفته است . همچنين
مساجد خانه هاى
خداوند است و هر كه
به طرف آنها برود
گويى به طرف بخدا
رفته است همچنين
نمازگزار تا وقتى كه
در حال نماز است در
محضر خدا ايستاده است
، و كسانى كه در
عرفات وقوف كرده اند
در مقابل خدا ايستاده
اند. در آسمانها براى
خداوند سرزمينهايى
است و هر كه به
آسمانها عروج كند و
به آن سرزمينها راه
يابد. مثل آن است كه
به سوى خدا عروج كرده
است . آيا نشنيده اى
كه خداوند مى فرمايد:
((
((تعرج
لملائكه والروح اليه
))
(286)
فرشتگان و روح
(جبرئيل ) بدان جا
فرا روند.
و مى فرمايد:
((اليه يصعد
الكلم الطيب
))
(287)
سخن خوش و پاك به
سوى او بالا مى رود؛
يعنى ، بالا مى برد.
(288)