مردان بدبين
درست است كه مرد بايد از همسرش مراقبت كند ليكن نه بحديكهبه وسواسيگرى منتهى
شود.بعض مردها به بيمارى بدگمانى و سوءظنمبتلا هستند.بىجهت نسبتبه همسرانشان
بدبين هستند.درباره آناناحتمال خيانت ميدهند.
هر مرديكه بدين بيمارى خانمانسوز مبتلا شد زندگى را به خودش و خانوادهاش تلخ
ميكند. ايراد و بهانهجويى ميكند.نسبتبه اعمال وحركات همسرش به نظر بدبينى نگاه
ميكند و مانند سايه او را تعقيبمينمايد.چون سوءظن دارد از در و ديوار شاهد و قرينه
پيدا ميكند.
چيزهايى را كه اصلا دليل خيانت نيستند به منزله ادله قطعيه غير قابل
انكارميشمارد.مثلا: چون فلان مرد برايش نامه نوشته لابد با هم سر و سرىدارند.چون
با فلان مرد سلام و تعارف كرد معلوم ميشود خيانتكار است.
چون جوان همسايه از پشتبام باو نگاه كرد معلوم ميشود خواهان يكديگرهستند.چون از
فلان مرد تعريف كرد معلوم ميشود دل بسته اوست.چوننامهاش را از من مخفى نمود لابد
از معشوقش بوده است.چون كمتر ازسابق اظهار محبت ميكند معلوم ميشود زير سرش بلند
است.چون قيافهدخترم با همسرم شباهت ندارد معلوم ميشود خيانت كرده است.
اين قبيل امور بلكه كوچكتر از آنها را دليل قطعى خيانت ميشمارد.
بدتر از همه اينكه گاهى مادر يا خواهر يا يكى از همسايگان در اثرغرضورزى و
كينهتوزى عقيدهاش را تاييد نمايد در اينصورت جرم وخيانتيقينى ميشود.
بدبختخانوادهايكه به مرض بدگمانى مبتلا شوند.آسايش وخوشى ندارند.آب خوش از
گلوى هيچكدامشان پايين نمىرود.مرد هماننديك پليس مخفى دائما از اعمال و حركات
همسرش مراقبت مينمايد.از درو ديوار شاهد و دليل مىتراشد و در رنج و عذاب دائم بسر
مىبرد. زنبيچاره هم ناچار است همانند يك متهم بيگناه همواره در شكنجه و عذابروحى
و در حال محدوديت و تحت نظر زندگى كند.بنياد چنين خانوادهاىهمواره در معرض خطر
قرار دارد. ممكن است طلاق و جدايى به ميان آيد و زن و شوهر هر دو بدبختشوند.ممكن
است در اثر بدبينى قتل و جنايتبوجود آيد.
مردانيكه در اثر سوءظنهاى بيجا همسران بيگناه خويش را بقتلرسانده و حتى خودشان
انتحار كردهاند نمونههاى فراوانى دارند.
در چنين موردى كه واقعا يكى از مواقع حساس و خطرناكزناشويى است مرد و زن بايد
دست از لجبازى بردارند و قبل از وقوعحوادث ناگوار با عقل و تدبير در صدد چاره بر
آيند.زن و مرد اگر اندكىبخود آيند و خطر بزرگى را كه در كمينشان نشسته در نظر
بگيرند و بااحتياط كامل و عاقبتانديشى در صدد حل مشكل برآيند پيروز خواهندشد.
مرد بايد تعصبهاى غلط و توهمات بيجا را از خويش دور گرداند وبر طبق موازين عقل و
وجدان رفتار كند.نسبتخيانتبه كسى دادنموضوع بسيار دشوار و پر مسؤوليتى است.تا
موضوع خيانتبا دليل وشاهد قطعى به اثبات نرسد نمىتوان كسى را متهم كرد.خداوند
متعال درقرآن ميفرمايد:اى كسانيكه ايمان آوردهايد از بسيارى از گمانهاى بداجتناب
كنيد زيرا بعض گمانها گناه است (1) .
رسول خدا (ص) فرمود:هر كس همسرش را (بىجهت) متهم بهزنا كند همانند مار كه از
پوستش خارج ميشود از حسناتش خارج خواهدشد.و به تعداد موهاى بدنش هزار گناه در نامه
اعمالش ثبتخواهد شد (2) .
پيغمبر اسلام (ص) فرمود:هر كس به مرد يا زن مؤمنى بهتان بزند خداوند متعال در
قيامت او را بر تلى از آتش نگه ميدارد تا به كيفر بهتانشبرسد (3) .
ماداميكه با ادله و براهين شرعى خيانت زن به اثبات نرسد مرد حقندارد او را متهم
سازد.و تهمت زدن به او گناه بسيار بزرگى است كه درشرع مقدس اسلام هشتاد تازيانه
براى آنان مقرر شده است.
به صرف احتمال يا به وسيله شواهد و علائم خيالى نمىتوان يكچنين موضوع مهمى را
اثبات نمود.مثلا اگر در روزگار جوانى براى كسىنامه فرستاده يا برايش نامه يا عكس
فرستادهاند دليل خيانت او نيست.
درست است كه نبايد چنين عملى را انجام داده باشد ليكن ممكناست در اثر سادگى و
نادانى مرتكب اين اشتباه شده باشد و واقعا عفيف وپاكدامن باشد.
براى جوانان از اين قبيل اشتباهات اتفاق مىافتد.اگر مردىبرايش نامه فرستاده
البته نبايد نامهاش را قبول كند ليكن اگر از روىنادانى نامهاش را پذيرفتيا از
ترس اتهام مخفى ساخت نمىتوان صرفاين نامه را دليل خيانتشمرد.
اگر با مرد بيگانهاى سلام و تعارف كرد گر چه كار خوبى نكرده كهبا بيگانهاى
گرم گرفته است ليكن تنها اينكار را نمىتوان دليل خيانتشمرد.شايد به عقيده خودش
مىخواسته خوش اخلاقى بخرج بدهد يامنظور ديگرى داشته است.شايد از دوستان پدر يا
برادرش بوده است.
شايد به مناسبتى سابقه آشنايى داشتهاند.
اگر از مردى تعريف كرد دليل آن نمىشود كه به او دلبسته است.
البته زن كار خوبى نميكند كه نزد شوهرش از مرد ديگرى تعريف ميكندليكن شايد از
روى سادگى و عدم توجه باشد و نبايد از علائم خيانتمحسوب شود.
اگر نامهاش را مخفى ساختيا در مورد معاشرتهايش مرتكب دروغو خلافگويى شد دليل
خيانت نيست.شايد از ترس اتهام نامهاش را مخفىساخته يا مرتكب دروغ شده باشد شايد
مطلب ديگرى در آن نامه بودهخواسته از شوهرش مخفى بماند.شايد براى خلافگويى منظور
ديگرىداشته است.
اگر كمتر از سابق اظهار محبت ميكند دليل آن نيست كه نسبتبهديگرى دلبسته
است.شايد از شوهرش دلخورى داشته باشد.شايد غم وغصهاى به دل داشته باشد،شايد بيمار
باشد.شايد در اثر بىتوجهى و عدماظهار محبتشوهرش،نسبتبه زندگى دلسرد شده باشد.
به هر حال،در اين قبيل امور كه از علائم خيانتشمرده ميشود دههااحتمال صحيح
عقلايى وجود دارد كه اگر با وجدان پاك و بىآلايشمورد سنجش قرار گيرد احتمال
خيانتيك احتمال مرجوح و غير عقلايىمحسوب خواهد شد.
آقاى محترم!ترا به خدا سوگند دست از سوءظن و وسواسيگرىبردار.مانند يك قاضى با
انصاف در محكمه داورى بنشين و ادله و شواهدخيانت همسرت را با دقت و انصاف بررسى كن
و مقدار دلالت آنها رابسنج و ببين آيا قطعى هستند يا ظنى يا احتمالى؟
من نميگويم لاابالى و بىغيرت باش بلكه ميگويم:بهر دليلى بهمقدار دلالتش ترتيب
اثر بده نه زيادتر.چرا براى بعضى توهمات بيجا و شواهد پوچ زندگى را به خودت و
خانوادهات تنگ ميكنى؟اگر كسى باهمين قبيل شواهد خيالى خودت را متهم سازد چه حالى
پيدا ميكنى؟ چراانصاف و وجدان ندارى؟چرا آبروى خودت و همسرت را ميريزى؟چرابر احوال
زار و پريشان او ترحم نميكنى؟هيچ فكر نميكنى كه ممكن استدر اثر همين بددليها و
تهمتهاى بيجا همسر پاكدامنت از وادى عفاف خارجشود و دامنش به فساد آلوده گردد.
حضرت على عليه السلام به فرزندش امام حسن فرمود:مواظبباش در غير موضع غيرت،
غيرت بخرج ندهى.زيرا اين عمل افراد صحيحرا به سوى فساد و افراد پاكدامن را به جانب
گناه متمايل خواهد ساخت (4) .
اگر نسبتبه همسرت بدبين هستى مطلب را با هر كس در مياننگذار زيرا ممكن است در
اثر دشمنى يا نادانى يا تظاهر به خيرخواهى،بدون دقت و بررسى،عقيده ترا تاييد نمايند
بلكه شواهد بىاساس ديگرىرا بدان بيفزايند و سوءظنت را به مرحله يقين برسانند و
بدينوسيله دنيا وآخرتت را تباه سازند.مخصوصا با مادر و خواهرت در اين باره صحبتنكن
زيرا اكثر آنها باطنا با همسرت ميانه خوبى ندارند.چه بسا در اينمواقع حسد و
كينهتوزى آنان تحريك شود و بدون عاقبتانديشى بدبينىترا زيادتر گردانند.اگر
خواستى از راهنمائيهاى ديگران استفاده كنى بادوستان عاقل و با تجربه و خيرخواه و
عاقبتانديش مشورت كن.بهتر ازهمه اينكه نسبتبهر يك از اعمال و رفتار همسرت بدبين
هستى مطلب رابالصراحه با خودش در ميان بگذارى و توضيح بخواهى.ليكن منظورتاين نباشد
كه مطلب را باثبات برسانى.
بلكه حس بدبينى را و لو موقتا كنار بگذار و خودت را خالى الذهنبگير.و مانند يك
قاضى با انصاف كه بخواهد درباره ديگران داورى كندبه توضيحات همسرت گوش بده.اقلا
احتمال صدق دربارهاش بده،فرضكن شوهر خواهرت براى داورى بنزد تو آمده و براى خيانت
همسرش يكچنين شواهدى را ذكر ميكند ببين درباره او چطور قضاوت ميكنى دربارههمسرت
نيز همانطور حكم كن؟چرا گريه و زاريها و دليل و برهانهاى اودر دل سنگ تو اثر
نميكند؟و به عنوان يك مجرم قطعى به سخنانش نگاهميكنى؟
بردبار و عاقل باش.مبادا به مجرد اين شواهد پوچ همسر بيگناهترا طلاق بدهى و
خودت و او را بدبخت گردانى.گيرم اين زن را طلاقدادى و توانستى با تحمل خسارتهاى
زياد همسر ديگرى انتخاب كنى ازكجا كه او بهتر باشد؟حالتبدبينى تو آنوقت هم خواهد
بود.وانگهى فكربچههاى بيگناهت را نميكنى؟آخر آنها چه كردهاند كه بايد فداى
مرضبدبينى تو شوند؟ به چشمهاى معصوم و رنگ پريده آنان نگاه كن و دست ازبددلى
بردار.
مبادا در اثر بدبينيهاى بيجا دستبخودكشى بزنى يا همسر بيگناهترا بقتل رسانى.از
يك طرف مرتكب قتل نفس كه بدترين گناه است و خدابدان وعده دوزخ داده بشوى،از طرف
ديگر زندگى را از هم بپاشى وخودت را سيه روز و بدبخت گردانى.
اين مطلب را بدان كه كمتر خونى است كه مخفى بماند.بالاخرهآثار خون بروز
ميكند.آنگاه به كيفر اعمالتيا كشته ميشوى يا براى هميشهبايد در زندان بسر برى.
اگر مطلب را قبول ندارى به آمار محكومين كه مقدارى از آنها درصفحات مجلات و
روزنامهها منعكس ميشود بنگر تا عواقب اين قبيلجنايتها برايت روشن گردد.
همسران يك چنين مردانى نيز وظيفه بسيار سنگينى بر دوش دارند.
بايد براى نجات خودشان و شوهر و فرزندانشان فداكارى كنند.بايد واقعاشوهردارى
كنند.در يك چنين مواقع دشوار است كه مراتب لياقت وكاردانى و عقل و تدبير بانوان
ظاهر ميگردد.
خانم محترم!قبل از هر چيز اين مطلب را بدان كه شوهرت به يكبيمارى خطرناك روانى
مبتلا است.بىجهت نميخواهد زندگى را بهخودش و تو تلخ كند بيمار است.آرى وسواسيگرى
نيز يكى از بيماريهاىخطرناك است.با بيمار بايد مدارا نمود تا بيماريش برطرف گردد.
تاميتوانى به او اظهار عشق و محبت كن.آنقدر اظهار علاقه كن تا يقين كندكه جز او كسى
در دل تو راه ندارد.اگر ايراد و بهانهجويى ميكند تحملكن.در مقابل تنديها و
خشونتهايش بردبارى بخرج بده.در مقابلسختگيريهايش مدارا كن.داد و قال راه
نينداز.قهر و دعوا نكن.در مقابلپيشنهاداتش لجبازى نكن.اگر احساس كردى كه نامهها و
معاشرتهايت راكنترل ميكند اصلا برويش نياور.تمام اعمال و رفتار و حوادث روزانه
رابرايش تشريح كن.هيچ حادثهاى را از وى مخفى مدار.در هر موردىتوضيح خواستحقيقت
را بدون كم و زياد در اختيارش بگذار.از دروغ وكتمان واقع جدا اجتناب كن زيرا اگر يك
مرتبه دروغت آشكار شد آنراسند جرم و دليل قطعى خيانت محسوب ميدارد و باين آسانيها
بدبينى اوبرطرف نخواهد شد.اگر گفت: با فلان كس معاشرت نكن و فلان كار را انجام نده
بدون چون و چرا بپذير و سرسختى نشان نده كه سوءظنشزيادتر ميشود.
از كارهاييكه اسباب بدگمانى و تهمت ميشوند جدا اجتناب كن.
حضرت على (ع) فرمود:هر كه نفس خويشتن را در موضع تهمتقرار دهد نبايد كسانى را
كه به او گمان بد ميبرند ملامت كند (5) .
اگر نسبتبه شخص معينى حساسيت دارد او را به طور كلى رها كن.
تو اگر بتوانى شوهر و زندگى خودت را حفظ كنى بهتر است تااينكه دوستى با افراد
مخصوصى را نگهدارى كنى.پيش خود نگو مگر مناسير و بنده زر خريد شوهرم هستم كه مجبور
باشم اينقدر مدارا كنم.البتهبنده نيستى ليكن همسر يك مرد بيمار هستى.
در آن هنگام كه با هم پيمان زناشويى بستيد متعهد شديد كه درمشكلات و گرفتاريها
يار و غمخوار يكديگر باشيد آيا رسم وفا است كه بايك شوهر بيمار لجبازى و ستيزهگرى
كنى؟ احساسات خام را كنار بگذارهوشمند و عاقبتانديش باش.به خدا سوگند براى حفظ
شوهر وخانوادهات هر چه بردبارى و فداكارى كنى ارزش دارد.هنر زن در اينستكه در يك
چنين مواقع دشوار با چنين مردانى سازگارى كند.
امام صادق (ع) فرمود:جهاد زن در اين است كه در مقابل اذيتها وغيرتهاى شوهرش
بردبارى كند (6) .
كارى نكن كه شوهرت بدبين يا بدبينتر شود.از مردان بيگانهمخصوصا آنها كه شوهرت
نسبتبه آنها حساسيت دارد تعريف نكن.به مردان نامحرم خيلى نگاه نكن.پيغمبر اسلام
(ص) فرمود:خداوند متعال برزن شوهردارى كه چشمش را از نگاه به نامحرم پر كند غضب
شديد خواهدكرد (7) .
با مردان بيگانه معاشرت و گفتگو نكن.بدون اجازه شوهرت بهخانه آنها نرو.به
اتومبيل آنها سوار نشو.عفت و پاكدامنى تو كافى نيستبلكه بايد از امورى كه اسباب
سوء ظن مىشود جدا اجتناب نمايى.ممكناست در اثر غفلت و سادگى كار كوچكى از تو سر
بزند كه شوهرت رابدبين گرداند.
به داستان زير توجه فرماييد:
دختر 27 سالهاى...در دادگاه گفت:در زمستان سال 1342 در يكروز برفى به تقاضاى
يكى از دوستانم به اتومبيل دايى او سوار شدم تا مرابه منزل برساند.و همين امر
هشتسال است كه مرا بلاتكليف گذاردهاست،دو ماه قبل از واقعه موقعى كه در كلاس ششم
دبيرستان تحصيلمىكردم عقد شده بودم.يك روز كه براى حاضر كردن درس به خانه يكىاز
همشاگرديهايم رفته بودم برف شروع شد.همشاگردى از من خواست كهدايىاش مرا به منزل
برساند.اتفاقا هنگامى اتومبيل حامل من به منزلرسيد كه شوهرم سر كوچه ايستاده
بود.من كه متوجه خطر شده بودم بهراننده گفتم فرار كند او هم مانند يك مجرم فرار
كرد و همين امر برسوءظن شوهرم افزود.بعدا نيز موقعى كه مورد اعتراض قرار
گرفتمجريان را انكار كردم و اين امر سوءظن او را بيشتر كرد به طورى كه بعداحتى
شهادت همشاگردى و خانوادهاش نتوانستخاطر او را آسوده سازد و مرا از اتهام برهاند.
شوهرم ديگر نه حاضر شد مرا به خانه ببرد و نه طلاقم گويد هشتسال است كه همينطور
بلا تكليف ماندهام (8) .
به نظر خوانندگان مقصر در اين داستان كيست؟به نظر من عمدهتقصير به گردن زن است.
اوست كه در اثر سادگى و غفلت،خودش وشوهرش را به اين روز انداخته است.
اولا كار خطائى كرد كه در اتومبيل مرد بيگانهاى سوار شد.برفرض اينكه شوهرش هم
اين قضيه را نديده بود اصولا سوار شدن زن دراتومبيل يك مرد بيگانه كار زشت و
خطرناكى است.
ثانيا گيرم كه در اثر غفلت اين عمل را انجام داد ليكن وقتى ديدشوهرش سر خيابان
ايستاده استبايد فورا به راننده بگويد نگهدار.ازاتومبيل پياده شود و با شوهرش به
منزل برود و جريان را براى او شرح بدهدثالثا يكى از اشتباهات بزرگش اينست كه به
راننده دستور فرارداده.
چهارمين اشتباهش اينست كه بعدا قضيه را به كلى انكار نمودهاست.بعد از همه اينها
جا داشت وقتى شوهرش را ملاقات مىكرد تمامقضايا را برايش شرح مىداد و اعتراف
مىكرد كه من در اثر سادگى وخجالت اشتباه كردم.
البته مرد هم در مرتبه دوم بىتقصير نبوده است.نبايد تنها اين حادثهرا دليل
قطعى يانتبشمارد.بايد احتمال بدهد كه همسرش در اثر غفلتو سادگى و عدم تجربه مرتكب
اين خطا شده بعدا هم از ترس اتهام دستور فرار داده و به همين جهت هم اصل قضيه را
منكر شده است.
در اين صورت بايد با كمال انصاف و بيطرفى در اطراف قضيهخوب تحقيق كند.وقتى به
برائت او اطمينان حاصل كرد خطايش راببخشد و زياد سختگيرى نكند.
زن خيانتكار
اگر با ادله و شواهد قطعيه باثبات رسيد كه زن خيانتكار است و بامردان بيگانه
رابطه نامشروع دارد مرد با مشكل بسيار دشوارى روبرومىشود.از يك طرف حيثيت و آبرويش
در معرض خطر قرار دارد ازطرف ديگر تحمل چنين ننگى دشوار است.مرد در بنبستسختى
گيركرده كه نجات از آن كار بسيار خطرناك و دشواريست.
در اينجا مرد چند راه در پيش دارد:
راه اول-براى حفظ آبرو و بقاى خانوادهاش دندان بر سر جگرنهاده موضوع خيانت
همسرش را ناديده بگيرد و با وضع موجود تا آخرعمر بسازد.البته اين راه درستى
نيست.زيرا هيچ مرد غيرتمندى نمىتواندشاهد خيانتهاى همسرش باشد و وجود اطفال
نامشروع را تحمل كند.
غيرت براى مرد يكى از صفات پسنديده است و مرد بىغيرت نزد خدا ومردم خوار و
فرومايه و بىآبروست.
واقعا چه زندگى كثيف و ننگآورى دارند نامردانى كه بدين خوىبد آلودهاند؟!
نه تنها مرد نيستند بلكه از حيوانات هم پستترند. پيغمبر اسلام صلى الله عليه و
آله فرمود:
بوى بهشت از پانصد سال راه استشمام مىشود ليكن دو دسته مردماز بوى بهشت
محرومند: عاق والدين و ديوث.عرض شد:يا رسول اللهديوث كيست؟فرمود:مردى كه ميداند
همسرش زناكار است (و در مقابلخيانت او سكوت مىكند) (9) .
راه دوم-همسر خودش يا مرد خيانت پيشه را به قتل برساند.
البته بدين طريق مىتواند انتقام بگيرد و به طور موقت تشفى قلب حاصلكند.ليكن
كار بسيار خطرناكى است و عاقبتخوشى ندارد.زيرا كمتراتفاق مىافتد كه موضوع قتل
براى هميشه مخفى بماند.بالاخره قاتلشناخته و مورد تعقيب قرار خواهد گرفت.در دادگاه
هم موضوع خيانتهمسرش را به اين آسانيها نمىتواند به ثبوت برساند.بدين جهت
احتمالتبرئه شدنش بسيار ضعيف است.يا محكوم به اعدام مىشود يا اينكه اقلامدت درازى
را بايد در زندان بسر برد.زندگى او از هم مىپاشد.اطفالشبدبخت و بىسرپرست
مىشوند.بنابراين، عقلايى نيست كه انسان تحتتاثير احساسات خام قرار بگيرد و براى
تشفى نفس و ارضاى حسكينهتوزى دستبه چنين اقدامات خطرناكى بزند و جان خودش را
درمعرض خطر قرار بدهد.
مرد بايد عاقل و بردبار و عاقبتانديش باشد.آنقدر قدرت نفسداشته باشد كه دستبه
اقدامات جنونآميز نزند تا اينكه چاره واقعى را پيداكند.
مردانى كه به يك چنين بليه زندگى گرفتارند بايد قبل از هر گونه اقدام
خطرناك،عواقب آن را بخوبى بسنجند و به آمار مردانى كه همسرخويش يا مرد خيانت پيشه
را به قتل رساندهاند، و در صفحات مجلات وروزنامهها هر روز منعكس مىشوند،مراجعه
كند و نتيجه كارشان را ببيند وآنگاه تصميم بگيرد.
راه سوم-خودكشى كند تا خيانتهاى همسرش را نبيند و از اينزندگى ننگين نجات پيدا
كند، البته اين راه هم عقلايى نيست.زيرا از يكطرف مرتكب قتل نفس شده كه از لحاظ
شرع يكى از گناهان بزرگى استكه خداوند متعال وعده دوزخ بدان داده است.
از طرف ديگر،خودش را نابود و از زندگى محروم نموده است.
اين چه كار غير عقلايى است كه انسان براى انتقام از ديگران خودش را بههلاكت
دنيوى و اخروى بيندازد؟!و همسرش را براى ارتكاب خيانتآزادى بيشترى بدهد؟شايد
بدترين راهها همين راه باشد.
راه چهارم-در صورتى كه خيانت همسرش به طور يقين به اثباترسيد و ديد به هيچ قسمى
حاضر نيست از كارهاى غير مشروعش دستبردارد بهترين و بىخطرترين و عقلايىترين راه
اينست كه او را طلاقبدهد و از شر او نجات پيدا كند.
درست است كه در اثر طلاق زندگى او از هم مىپاشد و خسارتهاىزيادى هم خواهد ديد
و تحمل اينكار دشوار است مخصوصا اگر بچهدارباشد ليكن به هر حال چارهاى جز اين
وجود ندارد.بهترين راه اينست كههمسرش را طلاق بدهد و فرزندانش را تحويل بگيرد.زيرا
صلاح نيستفرزندان بيگناهش را در اختيار يك زن فاسد قرار دهد.
البته نگهدارى از بچهها دشوار است ليكن بايد مرد مطمئن باشد كه چون براى رضاى
خدا اين طريق را انتخاب نموده خدا هم ياريش مىكند وبزودى يك زن پاكدامن و عفيف
نصيبش مىگردد و طولى نخواهد كشيدكه زندگى او در يك مسير عادى و آبرومند قرار خواهد
گرفت.
پاورقى:
1- سوره حجرات آيه 12.
2- بحار جلد 103 ص 248.
3- بحار جلد 75 ص 194
4- بحار جلد 103 ص 252
5- بحار جلد 74 ص 187
6- وسائل ج 14 ص 111
7- بحار ج 104 ص 39
8- اطلاعات 23 اسفند ماه 1350
9- وسائل ج 14 ص 109