فصل چهارم
راههاى مبارزه با آفات عفاف از ديدگاه وحى و روايات
در بخش گذشته به آفات عفاف اشاره شد. حال بايد ديد آيا قرآن و معصومين
عليهمالسلام راههايى براى مبارزه با اين آفات معرفى كردهاند، يا نه؟
اسلام، كه كاملترين اديان است و به روح و عمق مسايل مىنگرد، در اين زمينه
راههايى را نشان داده كه اغلب آنها جنبه پيشگيرى دارد. در اين بخش راههاى مبارزه با
آفات پاكدامنى، از ديدگاه قرآن و روايات معصومين عليهمالسلام بيان مىشود.
پرهيز از افراط و تفريط در غريزه
همانطور كه در بخش آفات پاكدامنى گذشت افراط و تفريط در غريزه هر دو مذموم و
ناپسند مىباشد. به فرموده حضرت على عليهالسلام منشاء افراط و تفريط چيزى جز
نادانى نيست. قالَ عَلِىٌّ عليهالسلام : «لا يُرَى الْجاهِلُ اِلاّ مُفْرِطا اَوْ
مُفَرِّطا»(1).
اعتدال و ميانهروى در مورد غريزه جنسى روشى است كه رضايت خداوند خالق و منطبق با سنن آفرينش است. در اين روش نه غريزه جنسى آزاد و خود سر
گذارده مىشود و نه سركوب و مطرود مىگردد، بلكه اين تمايل طبيعى با اندازهگيرى
صحيح از حمايت قانون و اخلاق برخوردار است و در حدود مصلحت فردى و اجتماع موجبات
ارضائش فراهم مىآيد. پايهگذاران روش اعتدال در درجه اول پيامبران خدا بودند.
اينان به امر الهى در طول اعصار و قرون متمادى از طرفى مردم را به زناشويى تشويق
كردهاند و از طرف ديگر با هر قسم لاابالىگرى و انحرافهاى جنسى مبارزه نموده و
جوامع بشرى را از آنها برحذر داشتهاند.
دين اسلام غريزه جنسى را مورد توجّه قرار داده و پيروان خود را ترغيب به ازدواج
و از مجرّد بودن نهى كرده است. «صدر الدين بلاغى» در اين باره مىنويسد:
«شك نيست كه اسلام بوجود و اهميّت غرايز اعتراف كرده، ولى هيچگاه غرايز را براى
سقوط و هماهنگى با چهارپايان آزاد نگذاشته و هرگز روا نداشته است كه انسان تنها از
روزنه غرايز عالم خلقت و جهان اجتماع را تماشا كند. و اما اينكه اسلام مرد و زن را
ملزم ساخته كه هر يك حاجت جنسى آن ديگر را برآورد، اين دليل آن نيست كه اين شريعت
انسان را از سطح عالى اخلاقى و فضيلت به دره پيروى از غريزه تنزّل داده، بلكه مقصود
اسلام از اين الزام اين است كه حاجات ضرورى و طبيعى مردم برآورده شود»(2).
مسيحيان درباره غريزه جنسى، يعنى ميل مرد به زن و زن به مرد، عقيده دارند اين
غريزه يك ميل پست و ناپاك و علاقه پليد و شرمآور مىباشد و به اصطلاح ازدواج پيوند
زشت و فاسدى است كه انسان را از رسيدن به مقام معنويّت و تقوى باز مىدارد!
تا آنجا كه كشيشان كاتوليك و همچنين زنان و مردان تارك دنيا، در تمام عمر، مجرد
زندگى مىكنند، و هر گونه ازدواج را مخالف اين مقام روحانى تصور مىكنند! (هر چند
اين مسئله بيشتر جنبه ظاهرى دارد اما در خفا جمعى از آنها راههائى براى اشباع غريزه
جنسى خود انتخاب مىكنند و كتابهاى نويسندگان خودشان پر است از داستانهايى كه در
اين زمينه نوشتهاند)(3).
اما اسلام، ميل جنسى را يك غريزه طبيعى و مقدس و ارضاء غريزه جنسى را لازم و ازدواج
و علاقه به زن را مبارك و پسنديده مىدادند. امام صادق عليهالسلام در اين زمينه
فرموده است: «مِنْ اَخْلاقِ الاْءَنْبِياءِ حُبُّ النِّساء» «دوست داشتن و علاقه به
زن از اخلاق و صفات پيامبران است»(4). در كتاب «بهشت خانواده» آمده(5):
خداوند مهربان براى دستگيرى انسان و راهنمايى او در مسير غريزه مانند ساير امورى كه
مورد نياز اوست، كتاب و رسول فرستاده، برنامه و قانون وضع كرده، راه و چاه نشان
داده و در دسترس او گذاشته است. براى اينكه بشر در غريزه جنسى دچار تفريط نشود، از رهبانيت
و عزلت منع نموده و به تناكح و تناسل امر تأكيد فرموده است و براى اينكه گرفتار
افراط و كجروى نگردد، از لواط و زنا و استمناء و مساحقه زنان و همچنين انحرافات
ديگر جلوگيرى نموده است.
امام على عليهالسلام فرمودند: «... وَمُجانَبَةَ السِّرقَةِ اِيجابا
لِلْعِفَّةِ، وَتَرْكَ الزِّنا تَحْصينا لِلنَّسَبِ، وَتَرْكَ اللِّواطِ تَكْثيرا
لِلنَّسْلِ...»(6) «خداوند اجتناب از دزدى را براى به وجود آوردن عفت
واجب كرد، و ترك زنا را واجب كرد براى حفظ نسب، و ترك لواط را واجب كرد تا نسل بشر
زياد شود».
چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم
همانطور كه قبلاً بيان شد، يكى از مهمّترين آفات پاكدامنى، چشم چرانى است. اين
عامل: اغلب اوقات باعث ظهور انحرافات جنسى مىگردد. خداوند متعال در قرآن كريم
مىفرمايد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ ويَحْفَظُوا
فُرُوجَهُمْ ذلِكَ اَزْكى لَهُمْ اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ»(7)
«به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و فروج خود را حفظ
كنند، اين براى آنها پاكيزهتر است، خداوند از آنچه انجام مىدهيد آگاه است».
«يغضوا» از ماده «غض» (بر وزن خز) در اصل به معنى كم كردن و نقصان است و در
بسيارى از موارد در كوتاه كردن صدا، يا كم كردن نگاه گفته مىشود.
مىگويد:
«در اين آيه كلمه «اَبْصار» كه جمع بصر است به كار رفته است. فرق است بين كلمه
«بصر» و كلمه «عين» همانطور كه در فارسى هم فرق است بين كلمه «ديده» و كلمه «چشم».
عين كه فارسى آن چشم است، نام عضو مخصوص و معهود است با قطع نظر از كار آن، ولى
كلمه بصر و همچنين فارسى آن «ديده» از آن جهت به چشم اطلاق مىشود كه كار مخصوص
ديدن (اِبصار) از آن سر مىزند. لذا اين دو كلمه اگر چه اسم يك عضو مىباشند ولى
مورد استعمال آنها تفاوت دارد. در آيه مورد بحث، چون عنايت به كار چشم، يعنى عمل
ديدن است كلمه أبصار به كار رفته است، نه كلمه عيون»(8).
در «تفسير نمونه» بعد از بيان معنى واژه «غض» چنين آمده است(9): بنابر
اين آيه نمىگويد مؤمنان بايد چشمهاشان را فرو بندند، بلكه مىگويد بايد نگاه خود
را كم و كوتاه كنند، و اين تعبير لطيفى است به اين منظور كه اگر انسان به راستى
هنگامى كه با زن نامحرمى روبرو مىشود بخواهد چشم خود را بكلى ببندد، ادامه راه
رفتن و مانند آن براى او ممكن نيست، اما اگر نگاه را از صورت و اندام او برگيرد و
چشم خود را پايين اندازد، گويى از نگاه خويش كاسته است و آن صحنهاى را كه ممنوع
است از منطقه ديد خود به كلى حذف كرده است.
قابل توجّه اينكه قرآن نمىگويد از چه چيز چشمان خود را فرو گيرند (و به اصطلاح
متعلق آن فعل را حذف كرده) تا دليل به عموم باشد، يعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه به
آنها حرام است چشم برگيرند.
از آنچه گفته شد اين نكته روشن مىشود كه مفهوم آيه فوق اين نيست كه مردان در
صورت زنان خيره نشوند تا بعضى از آن چنين استفاده كنند كه نگاههاى غير خيره مجاز
است، بلكه منظور اين است كه انسان به هنگام نگاه كردن معمولاً منطقه وسيعى را زير
نظر مىگيرد، هر گاه زن نامحرمى در حوزه ديد او قرار گرفت چشم را چنان فرو گيرد كه
آن زن از منطقه ديد او خارج شود، يعنى به او نگاه نكند اما راه و چاه خود را ببيند
و اينكه «غَض» را به معنى كاهش گفتهاند، منظور همين است.
«علامه طباطبايى» ذيل اين آيه چنين آورده است:
«اين آيه به جاى اينكه نهى از چشمچرانى كند، امر به پوشيدن چشم كرده و فرقى
ندارد، آن امر اين نهى را هم افاده مىكند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبى را بر
مردان و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان تحريم فرموده»(10).
«مولى فتح اللّه كاشانى» درباره اين آيه چنين نوشته است:
«بگو اى محمد بر مردان باايمان را تا فرو خوابانند و بپوشند ديدههاى خود را از
ديدن نامحرم، كه نظر سبب فتنه است و باعث خطاياى عظيمه. و در ذخيرة الملوك آورده است كه: تيزروترين پيك بر شيطان در
وجود انسان چشم است، زيرا كه حواس ديگر در مساكن خود ساكنند و تا چيزى بدانها
نمىرسد به استدراك آن مشغول نمىتوانند شد اما ديده حاسهاى است كه از دور و نزديك
ابتلا و آثام را صيد مىكند»(11). در رابطه با پرهيز از چشمچرانى و
پاداش كسى كه چنين كارى را انجام ندهد احاديث فراوانى از معصومين عليهمالسلام نقل
شده است، كه به برخى از آنها اشاره مىشود.
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمودند: «شما شش چيز را از من ضامن شويد تا من
براى شما بهشت را ضامن شوم: اول، چون حديث كنيد راست گوييد، دوم، چون وعده كنيد به
آن وفا كنيد. سوم، چون امانتى به شما دهند ادا نماييد، چهارم فرجهاى خود را نگاه
داريد، پنجم، چشم از حرام نگاه داريد، ششم دست را از لقمه حرام كشيده داريد تا من
بهشت را براى شما ضمان كنم»(12).
در حديث ديگرى آمده: عَنِ النّبى صلىاللهعليهوآله قالَ: «ما مِنْ مُسْلِمٍ
يَنْظُرُ اِلى اِمْرَأَةٍ اَوَّلَ مَرَّةٍ ثُمَّ يَغُضُّ بَصَرَهُ اِلاّ اَحْدَثَ
اللّهُ لَهُ عِبادَةٌ يَجِدُ حِلاوَتَها فى قَلْبِهِ»(13) «هيچ مسلمانى
نيست كه براى بار اوّل به زنى نگاه كند، سپس چشم پوشى كند مگر اينكه خداوند براى او
عبادتى ايجاد كند كه شيرينى آن را در قلبش بيابد».
در حديث ديگر آمده: قالَ النَّبِىُّ صلىاللهعليهوآله لاِءَمِيرِ
الْمُؤْمِنين عليهالسلام : «يا عَلِىُّ اَوّلَ نَظْرَةٍ لَكَ وَالثّانِيةُ
عَلَيْكَ لالَكَ»(14) پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به على
عليهالسلام فرمودند: «اى على نگاه اول براى توست و نگاه دوم بر عليه توست نه براى
تو».
و در حديثى از امام صادق عليهالسلام آمده كه فرمودند: «اَرْبَعَةٌ لا يَشبَعْنَ
مِنْ اَرْبَعَةٍ: اَلاَْرْضُ مِنَ الْمَطَرِ وَالْعَيْنُ مِنَ النَّظَرِ، الحديث»(15)
«چهار چيز از چهار چيز سير نمىشوند: زمين از باران و چشم از نگاه كردن ...» و همان
بزرگوار در مورد كسى كه به خاطر ترس از خدا از نگاه كردن به زن نامحرم پرهيز كند و
پاداش اخروى چنين فردى، چنين فرمودهاند: «مَنْ نَظَرَ اِلى اِمْرَأَةٍ فَرَفَعَ
بَصَرَهُ اِلَى السَّماء وَغَضَّ بَصَرَهُ لَمْ يرْتَدَّ اِلَيْهِ بَصَرَهُ حَتّى
يُزَوِّجُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْحُور العين»(16). «هر كه بطور
ناگهانى چشم بر زنى افكند، ولى با توجّه به منع خدايى چشم خود را به سوى آسمان بلند
كند و يا ببندد، خلاصه بر آن زن ننگرد، خداوند يك حور العين كه از زنان بهشتى است
براى او تزويج كند تا در بهشت موعود به آن برسد». روايات رسيده در اين زمينه بسيار
است كه در اين بخش به همين تعداد بسنده مىشود.
«امام خمينى رحمهالله » در مورد نگاه كردن مرد به زن بيگانه، چنين مىگويد:
«نگاه كردن مرد به غير از صورت و دو كف دست زن بيگانه از مويش و بقيه جسدش بدون اشكال جايز نيست ـ چه در آن تلذّذ و ريبه باشد يا نه ـ و
همچنين است صورت و دو كف دست در صورتى كه به تلذّذ و ريبه باشد. اما بدون آن، دو
قول بلكه قولهايى است: جواز آن مطلقا، عدم جواز آن مطلقا، تفصيل بين يك نگاه كه
جايز است و تكرار نگاه كردن كه جايز نيست و احوط قولها وسطى آنها مىباشد»(17).
در كتاب «نثر طوبى» ذيل اين آيه چنين نوشته شده»(18): هر گونه نظر
شهوتآميز حرام است مگر مرد به زن خود نظر كند. اين حكم شامل زن پوشيده و بىحجاب
هر دو مىشود بلكه شامل پسران ساده زيبا و عكس كه در آب و آينه افتد و تصوير نيز
مىگردد. بلكه نظر كردن به شهوت حتى از روى جامه به قامت و دست و پاى و امثال آن
حرام است. اما بىشهوت همان اندازه حرام است كه پوشيدنش بر زن واجب است و اگر زن
خود را نپوشد بر مردان واجب نيست ترك حوائج و مشاغل خويش كنند تا چشمشان به زنان
نيفتد و نيز واجب نيست مسجد رفتن و عبادات واجبه يا مستحبه را مانند حج و زيارت ترك
كنند هر چند بدانند در راه زنان بسيار مبتذل ببينند چون پوشيدن وظيفه آنهاست. و در
روايت اهل بيت عليهمالسلام وارد است درباره زنان عشاير چادرنشين و امثال آنها باكى
نيست چون اگر نهيشان كنند نمىپذيرند و نفرمود به بازار و پى كار خود نرويد تا آنها
را نبينيد.
دومين دستور در آيه فوق مسئله حفظ «فرج» است. «فرج» در اصل به معنى «شكاف» و
فاصله ميان دو چيز است، ولى در اينگونه موارد كنايه از عورت مىباشد و در اينجا
براى حفظ معنى كنايى آن در فارسى از كلمه «دامان» به جاى آن استفاده مىشود.
«علامه طباطبايى» در ذيل اين قسمت از آيه چنين گفته است:
«و جمله وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهم» نيز به معناى اين است كه به ايشان امر كن تا
فرج خود حفظ كنند، و كلمه فرجه و فرج به معناى شكاف ميانه دو چيز است كه با آن از
عورت كنايه آوردهاند و در قرآن كريم هم كه سرشار از اخلاق و ادب است هميشه اين
كنايه را استعمال كرده. به طورى كه راغب گفته و در عرف هم به خاطر كثرت استعمال
مانند نص و اسم صريح براى عورت شده است.
و مقابلهاى كه ميانه جمله: «يَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ» با جمله «يَحْفَظُوا
فُرُوجَهُمْ» افتاده اين معنا را مىرساند كه مراد به حفظ فروج پوشاندن آن از نظر
نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضى پنداشتهاند»(19).
در تفسير «قمى» در اين زمينه حديثى نقل شده است به اين شرح: عَنْ اَبى عَبدِاللّه
عليهالسلام قال: «كُلُّ آيَةٍ فِى الْقُرْآنِ فى ذِكْرِ الْفُرُوجِ فَهِىَ مِنَ
الزِّنا اِلاّ هذهِ الاْآيَةُ فَاِنَّها مِنَ النَّظَرِ»(20) «هر آيهاى
كه در قرآن سخن از حفظ فروج مىگويد، منظور حفظ كردن از زنا است جز اين آيه كه منظور از آن حفظ كردن از نگاه
ديگران است»(21). «استاد مطهرى» در مورد اين قسمت آيه چنين گفته است:
«ممكن است مقصود اين باشد كه پاكدامن باشند و دامن خود را از هر چه كه روا نيست
نگهدارى كنند، يعنى از زنا و فحشاء و هر كار زشتى كه از اين مقوله است. ولى عقيده
مفسرين اوليه اسلام و همچنين مفاد اخبار و احاديث وارده اين است كه هر جا در قرآن
كلمه حفظ فرج آمده مقصود حفظ از زنا است جز در اين دو آيه كه به معناى حفظ از نظر
است و مقصود وجوب ستر عورت است. چه اين تفسير را بگيريم يا حفظ فرج را به معنى مطلق
پاكدامنى و عفاف بگيريم در هر حال شامل مسئله ستر عورت مىباشد.
در جاهليت بين اعراب ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب كرد. در دنياى
متمدن كنونى نيز عدهاى از غربيها كشف عورت را تأييد و تشويق مىكنند. دنيا دوباره
از اين نظر به سوى همان وضع زمان جاهليّت سوق داده مىشود.
راسل در يكى از كتابهايش به نام «در تربيت» يكى از چيزهايى كه از جمله «اخلاق
بىمنطق» و به اصطلاح «اخلاق تابو»(22) مىشمارد همين مسأله پوشانيدن عورت است. عجيب است كه بشر به
نام تمدن مىخواهد به قهقرا و تَوَحُّش باز گردد. در قرآن كريم كلمه
«اَلْجاهِليَّةُ الاْولى» وارد شده است. شايد اشعار به همين جهت باشد كه جاهليت
قديم، نخستين جاهليت بوده است. در بعضى از روايات آمده است كه «اَىْ سَتَكُونُ
جاهِليَّةٌ اُخْرى» يعنى مفهوم آيه اين است كه به زودى يك جاهليت ديگر هم به وجود
خواهد آمد.
قرآن به دنبال دستور ستر عورت مىفرمايد: «ذلِكَ اَزْكى لَهُمْ». يعنى اين براى
ايشان پاكيزهتر است، پوشيدن عورت يك نوع نظافت و پاكى روح است از اينكه بشر دائما
درباره مسائل مربوط به اسافل اعضاء بينديشد.
قرآن با اين جمله مىخواهد فلسفه و منطق اين كار را بيان كند، در حقيقت مىخواهد
پاسخى به اهل جاهليت قديم و جديد بدهد كه اين ممنوعيتها را بىمنطق و «تابو»
نخوانند، متوجه آثار و منطق آن باشند»(23).
بعد مىفرمايد: «اِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ» «خدا به آنچه مىكنند آگاه
است». اين در واقع اخطارى است براى كسانى كه نگاه هوسآلود و آگاهانه به زنان نامحرم مىافكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مىكنند.
در كتاب «قرآن و مقام زن» در ذيل اين آيه چنين آمده(24): غضّ بصر و
چشمپوشى معنى خاصى دارد كه سزاوار دقت نظر است. مرد مسلمان بايد زنان نامحرم را
ناديده بگيرد، تا در انديشه خود ايشان را دنبال نكند. زيرا تهييج شهوت در اثر ديدن
با قصد است. اين رويه كه غض بصر و حفظ فروج است، براى مردان پاكتر و اصلح است، و
مشاهدات، آن را تأييد مىكند. مرد نظر باز و بىبند و بار براى خانه و زندگى و همسر
و فرزند و اجتماع به درد نمىخورد، و خود چون هيچ وقت به ارضاى خاطر نمىرسد، هميشه
حسرتبار و به دنبال سراب است. مضافا به آنكه كار او دهن كجى به قوانين اجتماعى است
و خواه ناخواه كار او به كيفرهاى توهينآميز مىكشد.
در آيه بعد به شرح وظايف زنان در اين زمينه مىپردازد، نخست به وظايفى كه مشابه
مردان دارند اشاره كرده و مىگويد: «و به زنان باايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند
(و از نگاه كردن به مردان نامحرم خوددارى كنند) و دامان خود را حفظ نمايند» «قُلْ
لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...»(25).
و به اين ترتيب «چشم چرانى» همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام
مىباشد و پوشانيدن عورت از نگاه ديگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز
همانند مردان واجب است.
«استاد مطهرى» در اين باره مىگويد:
«از اينجا به خوبى روشن مىشود كه هدف از اين دستورات رعايت مصالح بشر است خواه
زن يا مرد. قوانين اسلام بر پايه تبعيض و تفاوت ميان زن و مرد بنا نشده است و الا
مىبايد همه اين تكاليف را براى زن قائل شود و براى مرد هيچ وظيفهاى مقرر ندارد»(26).
در ذيل اين آيه روايت شده است كه: عَن اُمِّ سَلَمَةِ ـ رَضِى اللّهُ عَنها ـ
قالَتْ: كُنْتُ عِنْدَ النّبى صلىاللهعليهوآله وَعِنْدَهُ مِيمُونة فَاَقْبَلَ
اِبْنُ اُمّ مَكتُوم وَذلِكَ بَعْدَ اَنْ اَمَرَنا بِالْحِجابِ فَقالَ
صلىاللهعليهوآله اِحْتَجَبا. فَقُلْنا: يا رَسُولَ اللّه اَلَيْسَ اَعْمى لا
يُبصِرُنا؟ فَقالَ صلىاللهعليهوآله اَفَعميا وَاَنْتُما، اَلَسْتُما
تُبْصِرانَهُ؟(27) «از ام سلمه روايت است كه گفت: من و ميمونه نزد پيامبر
صلىاللهعليهوآله بوديم كه پسر ام مكتوم در آمد و اين بعد از آن بود كه ما امر
به حجاب شديم، پس پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: پنهان شويد. گفتيم: يا رسول
اللّه آيا او نابينا نيست و ما را نمىبيند؟ پس پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود:
آيا شما نيز نابينا هستيد و او را نمىبينيد؟».
و در بعضى از تفاسير آوردهاند كه(28): يكروز رسول خدا
صلىاللهعليهوآله در حجره فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ بود مردى نابينا بود
مادرزاد نام او عبداللّه ابن مكتوم، بر در بود رسول خدا صلىاللهعليهوآله گفت:
در آى. او در آمد. فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ برخاست و در خانه رفت و تا او نرفت
فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ از خانه بيرون نيامد. رسول خدا صلىاللهعليهوآله بر سبيل امتحان گفت: يا فاطمه
چرا از او پنهان شدى و او چشم ندارد و چيزى نبيند. گفت يا رسول اللّه: «اِنْ كانَ
لا يَرانى اَلَسْتُ اَراهُ؟» «اگر او مرا نمىبيند من كه او را مىبينم». مگر
خداوند متعال نفرمود: «وَقُلْ لِلْمُؤمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ» رسول
خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «اَلْحَمْدُ للّهِِ الّذى اَرانى فى اَهْلِ بَيْتى
ما سَرّنى» «سپاس خدائى را كه مىبينم در اهل بيتم كسى را مرا خوشحال مىكند».
از اين آيه و رواياتى كه نقل شده روشن مىشود كه زنان نيز مانند مردان بايد از
نگاه كردن به چيزهايى كه نظر كردن به آنها جايز نيست پرهيز كنند.
«امام خمينى رحمهالله » در اين باره مىگويد:
«نگاه كردن زن به مرد بيگانه جايز نيست، همان گونه كه نگاه مرد به زن بيگانه
جايز نبود، و اقرب آن است كه صورت و دو كف دست، استثناء مىباشد»(29).
آشكار نكردن زينت براى بيگانگان
در جمله بعد از آيه سى و يكم سوره مباركه نور، خداوند مىفرمايد: «وَلا يُبْدينَ
زينَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها» «آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن
مقدار كه طبيعتا ظاهر است».
قبل از توضيح پيرامون اين بخش از آيه بيان اين نكته لازم است كه كلمه «زينت» در عربى از كلمه «زيور» فارسى اعم است. زيرا زيور به زينتهايى گفته
مىشود كه از بدن جدا مىباشد مانند طلاآلات و جواهرات، ولى كلمه زينت هم به اين
دسته گفته مىشود و هم به آرايشهايى كه به بدن متصل است نظير سرمه و خضاب(30).
«علامه طباطبايى» درباره اين جمله چنين گفته است:
«كلمه ابداء به معناى اظهار است مراد به زينت زنان، مواضع زينت است، زيرا خود
زينت از قبيل گوشواره و دستبند اظهارش حرام نيست، پس مراد به اظهار زينت اظهار محل
آنهاست. خداى تعالى از اين حكم آنچه ظاهر است استثناء كرده و در روايات آمده كه
مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو كف دست و قدمها مىباشد»(31).
«مرحوم طبرسى» همچنين نظرى دارد و مىگويد:
«مواضع زينت خود را براى اشخاص نامحرم ظاهر نكنند. بديهى است كه خود زينت را
مىشود نظر كرد. تنها وظيفه زن است كه مواضع زينت، مثل گوش و سينه و ... را
بپوشاند»(32)
مفاد اين دستور اين است كه زنان نبايد آرايش و زيور خود را آشكار سازند. سپس دو
استثناء براى اين وظيفه ذكر شده است.
استثناء اول اين است كه: «اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها» يعنى جز زينتهايى كه آشكار است. از اين عبارت چنين استفاده مىشود كه زينتهاى زن دو نوع است: يك نوع
زينتى است كه آشكار است. نوع ديگر زينتى است كه مخفى است مگر آنكه زن عمدا و قصدا
بخواهد آن را آشكار كند. پوشانيدن زينت نوع اول واجب نيست، اما پوشانيدن زينتهاى
نوع دوم واجب است. اينجا است كه اين پرسش به صورت يك مشكل پيش مىآيد كه زينت آشكار
كدام است و زينت نهان كدام؟
درباره اين استثناء از قديمترين زمانها از صحابه و تابعين و ائمه طاهرين
عليهمالسلام سؤال مىشده و به آن جواب داده شده است.
«مرحوم طبرسى» در اين باره مىگويد:
«درباره اين استثناء سه قول است:
[ اول] اينكه مراد از زينت آشكار جامهها است (جامههاى رو)، مراد از زينت نهان
پاى بر نجن و گوشواره و دستبند است. اين قول از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده است.
[ دوم] اينكه مراد از زينت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است، يعنى زينتهايى
كه در چهره و دو دست تا مچ واقع مىشود. اين قول ابن عباس است.
[ سوم] اين است كه مراد از زينت آشكار، خود چهره و دو دست تا مچ است. اين قول
ضحّاك و عطا است»(33).
صاحب «كشّاف» در اين زمينه مىگويد(34):
«زينت عبارت است از چيزهايى كه زن خود را به آنها مىآرايد از قبيل طلاآلات،
سرمه، خضاب. زينتهاى آشكار از قبيل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب مانعى نيست كه آشكار
بشود و اما زينتهاى پنهان از قبيل دست بر نجن، پاى بر نجن، باز و بند، گردن بند،
تاج، كمربند، گوشواره بايد پوشانيده شود. نگر از عدهاى كه در خود آيه استثناء
شدهاند. در آيه پوشانيدن خود زينتهاى باطنه مطرح شده است نه محلهاى آنها از بدن.
اين به خاطر مبالغه در لزوم پوشانيدن آن قسمتهاى از بدن است از قبيل ذراع، ساق پا،
بازو، گردن، سر، سينه، گوش».
آنگاه وى پس از بحثى درباره موهاى عاريتى كه به موى زن وصل مىشود، و بحث ديگرى
درباره تعيين مواضع زينت ظاهره اين بحث را پيش مىكشد كه فلسفه استثناء زينتهاى
ظاهره از قبيل سرمه و خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبيل چهره و
دو دست چيست؟
در جواب مىگويد:
«فلسفهاش اين است كه پوشانيدن اينها حرج است، كار دشوارى است بر زن. زن چارهاى
ندارد از اينكه با دو دستش اشياء را بردارد يا بگيرد و چهرهاش را بگشايد. خصوصا در
مقام شهادت دادن و در محاكمات و در موقع ازدواج. چارهاى ندارد از اينكه در كوچهها
راه برود و خواه ناخواه از ساق به پايينتر يعنى قدمهايش معلوم مىشود، خصوصا زنان
فقير (كه جوراب و احيانا كفش ندارند). و اين است معنى جمله «إلاّ ما ظَهَر مِنْها».
در حقيقت مقصود اين است: مگر آنچه عادتا و طبعا آشكار است و اصل اول ايجاب
مىكند كه آشكار باشد».
درباره اين استثناء از ائمه اطهار عليهمالسلام زياد پرسش شده است و آنها جواب
دادهاند. در اين قسمت به برخى از آنها اشاره مىشود:
عن ابى جعفر عليهالسلام فى قوله: «وَلا يُبدينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ
مِنْها» فَهِىَ الثِّيابُ والْكُحْلُ والْخاتَمُ وَخِضابُ الْكَفِّ وَالسِّوارُ.
والزّينَةُ ثَلاثٌ: زينَةٌ لِلنّاسِ وَزينَةٌ لِلْمَحْرَمِ وَزينَةٌ لِلزَّوْجِ،
فَاَمّا زينَةُ النّاسِ فَقَدْ ذَكَرْناها، وَأمّا زينَةُ الْمَحْرَمِ فَمَوْضِعُ
الْقِلادَةِ فَما فَوْقَها والدُّمْلُجُ وَما دُونَهُ وَالْخَلْخالُ وَما اَسْفَلُ
مِنْهُ وَاَمّا زينَةُ الزَّوْجِ فَالْجَسَدُ كُلُّهُ»(35).
امام باقر عليهالسلام فرمودند: «زينت ظاهر عبارت است از جامه، سرمه، انگشتر، خضاب
دستها، النگو. سپس فرمود زينت سه نوع است: يكى براى همه مردم است و آن همين است كه
گفتيم. دوّم براى محرمها است و آن جاى گردنبند به بالاتر و جاى بازوبند به پايين و
خلخال به پايين است. سوم زينتى است كه اختصاص به شوهر دارد و آن تمام بدن است».
در روايت ديگرى آمده است: «عَنْ بَعْضِ اَصْحابِنا عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ
عليهالسلام قالَ: قُلْتُ لَهُ: ما يَحِلُّ لِلرَّجُلِ مِنَ الْمَرْأَةِ اَنْ يَرى
اِذا لَمْ يَكُنْ مَحْرَما؟ قالَ: اَلْوَجْهُ وَالْكَفّانِ وَالْقَدَمانِ»(36)
«راوى كه يك شيعه است مىگويد از حضرت صادق عليهالسلام پرسيدم كه براى مرد نگاه
كردن به چه قسمت از بدن زن جايز است. در صورتى كه محرم او نباشد؟ فرمود: «چهره و دو
كف دست و دو قدم».
و اين روايت متضمن حكم جواز نظر بر وجه و كفين است نه حكم عدم وجوب پوشيدن آنها
و اينها دو مسئله جداگانه مىباشد البته اگر نظر جايز باشد به طريق اولى پوشيدن
واجب نيست.
«سيوطى» در ذيل آيه رواياتى را آورده كه به برخى از آنها اشاره مىشود(37):
1 ـ عَنْ اِبْن مَسعُود رضىاللهعنه قال: «اَلزّينَةُ زينَتانِ، زينَةٌ ظاهِرَةٌ
وَزينَةٌ باطِنَةٌ لا يَراها اِلاّ الزَّوْج فَاَمَّا الزّينَةُ الظّاهِرَةُ
فَالثّيابُ وَاَمّا الزّينَةُ الْباطِنَةُ فَالْكُحْلُ وَالسِّوارُ وَالْخاتمُ» ابن
مسعود گفت: زينت دو نوع است: زينت ظاهرى و زينت باطنى كه هيچ كس جز همسر آن را
نبيند و اما زينت ظاهر لباس است و اما زينت باطن سرمه و النگو و انگشتر است.
2 ـ عَن اِبن عَبّاس: فى قَولِهِ: «اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها» قال هُوَ خِضابُ
الْكَفِ وَالخاتَمْ. ابن عباس درباره قول خداى متعال «الا ما ظهر منها» گفت: آن
خضاب دست و انگشتر است.
3 ـ عَنْ عطاء فى قَوْلِهِ «اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها» قالَ الكفان والوجه. عطا
درباره قول خداى متعال «اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها» گفت: مراد وجه و كفين است.
«استاد مطهرى» درباره اين روايات چنين گفته است:
اساسا نظر ابن مسعود قابل توجيه نيست، زيرا جامهاى كه خود به خود آشكار است
جامه رواست نه جامه زير، و در اين صورت معنى ندارد كه گفته شود زنان زينتهاى خود را
آشكار نكنند مگر جامه رو را. جامه رو قابل پوشاندن نيست تا استثنا شود؛ بر خلاف چيزهايى كه
در كلمات ابن عباس و ضحاك و عطا است و در روايات شيعه اماميه آمده است. اينها امورى
است كه قابل اين هست كه دستور پوشانيدن يا نپوشانيدن آنها داده شود. به هر حال اين
روايات مىفهماند كه براى زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست»(38).
در ادامه آيه آمده است: «وَلْيَضْرِ بْنَ بِخُمْرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ» كه اين
بخش از آيه به تناسب موضوع در قسمت بعد توضيح داده خواهد شد. و سپس مىفرمايد:
«وَلا يُبْدين زينَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ...» يعنى «زينتهاى خود را آشكار
نكنند مگر براى شوهران و...».
اين بخش از آيه استثناء دوم در مورد آشكار كردن زينت را بيان مىكند. استثناء
اول مقدارى از زينت را كه نمايان بودن آن نسبت به عموم افراد جايز است معين كرد،
اما اين استثناء اشخاص معينى را نام مىبرد كه آشكار نمودن مطلق زينت براى آنان
جايز است. در استثناء اول دايره مورد استثناء از نظر مواضع تنگتر و از نظر افراد
وسيعتر است و در استثناء دوم بر عكس است.
غالب اين اشخاص كه در آيه نام برده شدهاند همان كسانى هستند كه در اصطلاح فقه
به نام محارم خوانده مىشوند و از اين قرارند:
1 ـ لِبُعُولَتِهِنَّ: براى شوهرانشان.
2 ـ اَوْ آبائِهِنَّ: يا پدرانشان.
3 ـ اَوْ آباء بُعُولَتِهِنَّ: يا پدران شوهرانشان.
4 ـ اَوْ اَبْنائِهِنَّ: يا پسرانشان.
5 ـ اَوْ اَبْناء بُعُولَتِهِنَّ: يا پسران شوهرانشان.
6 ـ اَوْ اِخْوانِهِنَّ: يا برادرانشان.
7 ـ اَوْ بَنى اِخْوانِهِنَّ: يا پسران برادرانشان.
8 ـ اَوْ بَنى اَخَواتِهِنَّ: يا پسران خواهرانشان.
9 ـ اَوْ نِسائِهِنَّ: يا زنان هم كيششان.
10 ـ اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُنَّ: يا بردگانشان (كنيزانشان).
11 ـ اَوِ التّابِعين غَيْرِ اوُلِى الاِرْبَةِ: يا پيروانى كه تمايلى به زن
ندارند (افراد سفيه و ابلهى كه ميل جنسى در آنها وجود ندارد).
12 ـ اَوِ الطِّفْلِ الّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساء: يا
كودكانى كه از عورات زنان (امور جنسى) آگاه نيستند، يا توانايى انجام كار زناشويى
ندارند.
«علامه طباطبايى» مىگويد:
«كلمه بعولة به معنى شوهران است، و طوايف هفتگانهاى كه قرآن نام برده محرمها
نسبى و سببى هستند و اجداد شوهران حكمشان حكم پدران ايشان و نوههاى شوهران حكم
فرزندان ايشان است»(39).
«مرحوم طبرسى» چنين گفته است:
«زنان زينتهاى باطن خود را تنها در برابر شوهران آشكار مىكنند و پيش آنها لازم
نيست روسرى داشته باشند. منظور اين است كه زمينه را براى تحريكات شهوى آنها فراهم
سازند. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «خدا لعنت كند زنى را كه خضاب و سرمه
نكند». همچنين زنى كه شوهر را اجابت نكند و در انجام خواسته او تأخير و كوتاهى كند
و عذرهاى پوچ بتراشد، ملعون شمرده شده است»(40).
در موارد دوازده گونه فوق، چهار مورد اخير قابل بحث است، كه در مورد آنها بحث خواهد
شد.
الف) نِسائِهِنَّ: «استاد مطهرى» مىگويد(41): در اين كلمه سه احتمال
داده شده است:
[ 1 ] اينكه مراد زنان مسلمان هستند. مفهوم آيه، بنابر اين قول اين است كه زنان
غير مسلمان نامحرم مىباشند و زن مسلمان بايد خود را از ايشان بپوشاند.
[ 2 ] اينكه مراد مطلق زنان است خواه مسلمان يا غير مسلمان.
[ 3 ] اينكه مراد زنهايى است كه در خانه هستند مانند زنان خدمتكار. مفهوم اين
تفسير اين است كه هر زنى به غير از زنان داخل خانه به ساير زنان نامحرم است. اين
احتمال به كلى مردود است زيرا يكى از مسلمات و ضروريات اسلام اين است كه زن به زن
محرم است احتمال دوم نيز ضعيف است زيرا كه در اين احتمال نكتهاى براى اضافه «نساء» به ضمير وجود
ندارد ولى طبق احتمال اول نكته اين اضافه اين است كه زنان كفار، بيگانه هستند و از
خودشان نمىباشند.
حقيقت اين است كه احتمال اول قويترين احتمالات است و رواياتى هم بر طبق آن وارد
شده كه برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زنان يهوديه يا نصرانيه منع كرده است. در
اين روايات استناد شده است به اينكه زنان غير مسلمان ممكن است زيبايى زنان مسلمان
را براى شوهران يا برادران خود توصيف كنند.
بايد توجّه داشت كه در اينجا مسئلهاى وجود دارد و آن اين است كه براى هيچ زن
مسلمان جايز نيست كه محاسن يعنى زيبايىهاى زن ديگر را براى شوهر خود توصيف كند.
وجود اين تكليف زنان مسلمان را در برابر يكديگر تأمين مىدهد، ولى در مورد زنان غير
مسلمان اطمينان نيست، ممكن است آنها براى مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگويند.
لهذا به زنان مسلمان دستور داده شده است كه خود را از ايشان بپوشانند.
در روايتى از امام صادق عليهالسلام آمده است كه فرمودند: «لا يَنْبَغى
لِلْمَرْأةِ أن تَنْكَشِفَ بَيْنَ يَدَىِ الْيَهُودِيَّةِ والنَّصْرانِيَّةِ،
فَاِنَّهُنَّ يَصِفْنَ ذلِكَ لاَِزْواجِهِنَّ»(42). «بر زن شايسته نيست
كه در مقابل زن يهودى و زن نصرانى برهنه شود، زيرا آنها زيبايى زنان مسلمان را براى
شوهران خود توصيف مىكنند». آرى اين است فلسفه آشكار نكردن زينت در مقابل زنان غير مسلمان.
ب) اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُنَّ: ظاهر اين جمله مفهوم وسيعى دارد و نشان
مىدهد كه زن مىتواند بدون حجاب در برابر برده خود ظاهر شود، ولى در بعضى از
روايات اسلامى تصريح شده است كه منظور ظاهر شدن در برابر كنيزان است هر چند غير
مسلمان باشند، و غلامان را شامل نمىشود، در حديثى از امام على عليهالسلام
مىخوانيم كه مىفرمود: «لا يَنْظُرُ الْعَبْدُ اِلى شَعْرِ مَوْلاتِهِ» «غلام
نبايد به موى زنى كه مولاى او است نگاه كند». ولى از بعضى روايات ديگر تعميم
استفاده مىشود. اما مسلما خلاف احتياط است(43).
ج) اَوِ التّابِعينَ غَيْرِ اُولِى الاِْرْبَةِ»: «مرحوم طبرسى» در اين باره
مىگويد:
«همچنين لازم نيست زنان در برابر مردانى كه تابعند و نيازى به زن ندارند، خود را
بپوشند. برخى گويند: مقصود مرد ابلهى است كه جيرهخوار زن باشد و به زن توجهى
نداشته باشد. از امام صادق عليهالسلام هم همينطور روايت شده است.
برخى گويند: مقصود آدمهاى عقيمى است كه تمايل جنسى در وجودشان نيست.
برخى گويند: مراد اخته و خواجه است. برخى گويند مقصود پيرمرد است. برخى گويند. مقصود غلام صغير است. (به هر حال آيه شريفه مردى را
بيان مىكند كه به علتى تمايل به زن ندارد و همه چيز برايش يكسان است)»(44).
د) اَوِ الطِّفْلِ الّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِساءِ: اين قسمت را
نيز دو جور مىتوان تفسير كرد. كلمه «لَمْ يَظْهَرُوا» از ماده ظهور است و با كلمه
«عَلى» متعدى شده است ممكن است تركيب اين دو كلمه مفهوم «اطلاع» را بدهد. پس معنى
چنين مىشود: كودكانى كه بر امور نهانى زنان آگاه نيستند. و ممكن است مفهوم «غلبه و
قدرت» را بدهد، پس معنى چنين مىشود: كودكانى كه بر استفاده از امور نهانى زنان
توانايى ندارند.
طبق احتمال اول مراد بچههاى غير مميز هستند كه قدرت تشخيص اينگونه مطالب را
ندارند. اما طبق احتمال دوم مقصود بچههايى است كه قدرت بر امور جنسى ندارند يعنى
غيربالغ مىباشند هر چند مميز بوده باشند. طبق احتمال دوم اطفالى كه همه چيز
مىفهمند و نزديك به حد بلوغ مىباشند ولى بالغ نمىباشند جزء استثناها هستند.
فتواى فقها نيز بر طبق اين تفسير است(45).
از مطالب سؤالانگيز اينكه در آيه فوق ضمن بيان محارم به هيچ وجه سخنى از عمو و
دايى در ميان نيست، با اينكه به طور مسلم محرمند و حجاب در برابر آنها لازم
نمىباشد.
ممكن است نكته آن اين باشد كه قرآن مىخواهد نهايت فصاحت و بلاغت را در بيان مطالب به كار گيرد و حتى يك كلمه اضافى نيز نگويد، از آنجا
كه استثناى «پسر برادر» و «پسر خواهر» نشان مىدهد كه «عمه» و «خاله» انسان نسبت به
او محرمند روشن مىشود كه عمو و دايى يك زن نيز بر او محرم مىباشند و به تعبير
روشنتر محرميت دو جانبه است، هنگامى كه از يك سو فرزندان خواهر و برادر انسان بر
او محرم شدند، طبيعى است كه از سوى ديگر و در طرف مقابل عمو و دايى نيز محرم باشند.
همانطور كه گذشت، قرآن كريم زنان را از آشكار كردن زينت در برابر بيگانگان نهى
مىكند. روايات رسيده از معصومين عليهمالسلام نيز همين معنا را در بردارند، تا
جايى كه حتى بانوان را از استعمال بوى خوش در مقابل افراد نامحرم برحذر داشتهاند.
در روايتى از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله مىخوانيم كه فرمودند: «اَيُّمَا
اِمْرَأَةٍ اِسْتَعْطَرَتْ فَخَرَجَتْ فَمَرَّتْ عَلى قَوْمٍ فَيَجِدُوا ريحَها
فَهِىَ زانِيَةٌ»(46) «هر زنى كه بوى خوش استعمال كند و از خانه خارج شود
و بر گروهى بگذرد كه بوى خوش او را احساس كنند، پس او زناكار است».
در روايت ديگرى آمده، قالَ رسول اللّه صلىاللهعليهوآله «اَيُّما اِمْرَأةٍ
تَطَيَّبَتْ لِغَيْرِ زَوْجِها لَم تَقْبَلْ مِنْهأ صَلاةٌ حَتّى تَغْتَسِلَ مِنْ
طيبِها كَغُسْلِها مِنْ جَنابَتِها»(47). رسول خدا صلىاللهعليهوآله
فرمودند «هر زنى كه براى غير شوهرش خود را خوشبو كند، خداوند نماز او را قبول نكند
تا زمانى كه مثل اينكه غسل جنابت مىكند، خود را از آن بوى خوش پاك گرداند». آرى
اسلام مىخواهد كه زيبايى و زينت زن تنها در مقابل افراد محرم باشد تا از طريق آشكار كردن زينت باعث بروز
انحرافات جنسى نشود.
پاورقى:
1 ـ فلسفى، محمد تقى، «گفتار فلسفى بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات»،
تهران: هيئت نشر معارف اسلامى، چاپ اول، 1352؛ 187.
2 ـ بلاغى، صدرالدين، «برهان قرآن»، تهران: انتشارات امير كبير، چاپ هفتم، 1360؛
164.
3 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، جلد چهاردهم؛ 198.
4 ـ اردستانى، صادق، «اسلام و مسايل جنسى و زناشويى»، تهران: انتشارات زرياب، چاپ
اول، 1377؛ 23.
5 ـ مصطفوى، سيد جواد، 155.
6 ـ نهج البلاغه، حكمت 249.
7 ـ سوره نور ـ آيه 30.
8 ـ مطهرى، مرتضى، 137 ـ 136.
9 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 437 ـ 436.
10 ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، جلد پانزدهم؛ 158.
11 ـ كاشانى، مولى فتح اللّه، «تفسير منهج الصادقين»، جلد ششم، تهران: انتشارات
علميه اسلاميه، چاپ اول، 294.
12 ـ رازى، ابوالفتوح، «تفسير روح الجنان وروح الجنان»، جلد هشتم، تهران: انتشارات
كتابفروشى اسلاميه، چاپ اول، 1398 ه .ق؛ 206.
13 ـ السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، 41.
14 ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، 589 .
15 ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، 589 .
16 ـ تاج لنگرودى، محمد مهدى، «واعظ خانواده»؛ 164.
17 ـ خمينى، سيد روح اللّه، 433.
18 ـ شعرانى، ابوالحسن، 221.
19 ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، 159.
20 ـ قمى، على بن ابراهيم، «تفسير قمى»، جلد دوم، قم: دار الكتاب، چاپ سوم، 101.
21 ـ روايتى با همين مضمون در كتب اهل سنت هم آمده از جمله در كتاب «الدر المنثور»،
جلد پنجم صفحه 40.
22 ـ «تابو» از موضوعات بحث جامعهشناسى است و به تحريمهاى ترسآور و بىمنطق گفته
مىشود كه در ميان ملل وحشى وجود داشته و دارد. به عقيده راسل و امثال وى، اخلاق
رايج در جهان متمدن امروز نيز پر از «تابو» است.
23 ـ مطهرى، مرتضى، 143 ـ 141.
24 ـ كمالى، سيد على، 165 ـ 164.
25 ـ سوره نور ـ آيه 31.
26 ـ مطهرى، مرتضى، 144.
27 ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، 587 .
28 ـ رازى، ابوالفتوح، 206.
29 ـ خمينى، سيد روح اللّه، 433.
30 ـ مطهرى، مرتضى، 145.
31 ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، 159.
32 ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، جلد هفدهم؛ 127.
33 ـ طبرسى، ابو على فصل بن الحسن؛ 127.
34 ـ الزمخشرى، محمد بن عمر، 230.
35 ـ قمى، على بن ابراهيم، 101.
36 ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، 590 .
37 ـ السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، 41.
38 ـ مطهرى، مرتضى، 151.
39 ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، 159.
40 ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، 128.
41 ـ مطهرى، مرتضى، 158 ـ 157.
42 ـ العروسى، الحويزى، عبد على بن جمعه، 593 .
43 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 452 ـ 451.
44 ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، 129 ـ 128.
45 ـ مطهرى، مرتضى، 161.
46 ـ السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، 41.
47 ـ مصطفوى، سيد جواد، 70.