اصل دوم :نياز متقابل ، تسخير متقابل
«اءهـم يـقـسـمون رحمة ربك نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحياة الدنيا و رفعنا
بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمة ربك خير ممايجمعون »
(7)
«آيـا ايـنـان رحـمـت پروردگارت را قسمت مى كنند! ما ميانشان امكاناتشان
در زندگى دنيا را تـقـسـيـم كـرديـم و آنـان را بـر يكديگر برتريهايى داديم تا
يكديگر را به خدمت گيرند ، و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد هم مى آورند بهتر است
.»
انـسـان طـبـيـعتى مدنى و روحيه اى اجتماعى دارد. جوامع انسانى از همين نقطه آغاز مى شوند.
تـفـاوتـهاى گسترده اى كه ميان افراد جامعه وجود دارداز يك سو ، و احساس نياز متقابل
از ديگر سو ، اساسى ترين و گسترده ترين عامل پيونده ، روابط و مناسبات اجتماعى انسان
را پديد مى آورد ، نيازمتقابل و به دنبال آن ، استخدام و تسخير متقابل .
نياز همه جانبه اى كه انسان و زندگى او را فرا گرفته است ، ناتوانى او در رفع همه
نيازهاى خويش ،توانايى ديگران در رفع بخشى از نيازهاى او ، و احـساس لزوم پيوند
خوردن با ديگران براى دستيابى به خواستهاى خويش ، افراد جامعه را به سوى
ايـجادروابط نيازآلود متقابل و به خدمت گرفتن و به خدمت درآمدن ، مى كشاند.
توانايى ، امكانات مـادى و مـعـنـوى ديگران را به تسخير خويش درمى آورد وخود نيز
متقابلا در تسخير خواستها و نيازهاى ديگران قرار مى گيرد.
حتى طفلى كه همه وجودش نياز به مادر است اين توانايى را دارد كه مادر راتسخير كند و
به خدمت خويش گمارد ، چرا كه مادر نيز به او نيازمند است و اين نياز را تـنـه ،
فـرزنـد او است كه مى تواند برآورده كند.
و اين چنين است كه انسانها در روابط اجتماعى خـويـش دائمـا در حال «بده و بستان »
متقابل هستند. هم به خدمت مى گيرند و هم به خدمت درمـى آيـنـد. هـم «تـسـخـيـر»مـى كنند و هم «تسخير» مى شوند. و اين يعنى همان تعاون و هـمكارى اجتماعى . همه «در خدمت » يكديگرند و همه «از خدمت » يكديگر بهره مى برند ، چه با واسـطـه
و چه بى واسطه .
آيه شريفه نيز اشاره به همين واقعيت دارد ، واقعيتى كه دست حكمت و تـدبـيـر الـهى به
وجود آورده است .
مفاد آيه تقسيم بندى جامعه به افراد با درجه و افراد بى درجه ، يـعـنـى افرادى كه
فقط ديگران را به خدمت و «تسخير» مى كشند و افرادى كه فقط به خدمت و
«تـسـخـيـر» ديگران درمى آيند نيست ، بلكه اشاره به رابطه نيازآميزمتقابلى مى كند
كه تسخير متقابل را در پى دارد.
شـرايـع الـهـى نـيـز در صـدد هدايت بشر به تنظيم روابط و مناسبات عادلانه اجتماعى
و معرفى «حـقوق متقابل » اعضاى جامعه بوده اند.
تبيين تكاليف ومسؤوليتهاى متقابل اجتماعى و تقسيم وظـايـف در جـهت ايجاد
روابطعادلانه ، كارى است كه در حوزه مسؤوليت انبياء الهى بوده است .
نـيـازمـتـقـابل زن و مرد ، و در نتيجه ، در خدمت و تسخير يكديگر بودن نيز به عنوان
يك واقعيت تـكـويـنـى و اجـتماعى ، موضوع بخشى از احكام وهدايتهاى دينى مى باشد.
نمود روشن ، عميق و گـسـتـرده آن در شـكـلـى سـازمان يافته و كنترل شده همراه با
حقوق و تكاليف ترسيم شده ، در قـالـب نـهـاد خـانـواده شكل مى گيرد و زن و مرد به
خدمت متقابل يكديگردرمى آيند و ثمره آن بـرآورده شدن بخش عمده اى از اساسى ترين
نيازهاى فردى و اجتماعى آنان و جامعه بشرى و نيز ضـمـانـت بـقـاى حـيـات آدمـى
واسـتـمـرار حضور جامعه بشرى خواهد بود.
سمت و سوى اين رابـطـه تـسـخـيرآميز و نياز آلود ، نه فقط در سطح ايجاد زمينه هاى
همزيستى مسالمت آميز ، بلكه پـاسـخـگـويـى به ندايى است كه از عمق فطرت و از نهان
عواطف ، غرايز و وجود آدمى به گوش مى رسد و «مايه » آرامش و سكونت نفس ، مى طلبد:
«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة
». اين از نشانه هاى حكمت و تدبير الهى است كه از جنس خودتان همسرانى را براى شما
آفريد تا مايه آرامش و سكونت شما باشند وميانتان دوستى و عطوفت قرار داد.
(8)
و يـا آنـجا كه به گونه اى بسيار گويا به اين پيوند متقابل الهى و مناسبت
بسيار نزديك ميان زن و مرد اشاره مى كند: «هن لباس لكم و انتم لباس لهن ». آنها
لباس شمايند و شما لباس آنانيد.
(9)
خـاسـتـگـاه بـسيارى از تكاليف و حقوق در زمينه روابط اجتماعى وخانوادگى
، تقويت اين پيوند تكوينى و طبيعى و حمايت از عوامل وزمينه هايى است كه به استحكام
اين روابط مى انجامد.
هدف بـرتـر و انگيزه اصلى ، ايجاد آشتى و مسالمت ميان دو بيگانه و دو دشمن نيست
بلكه سازماندهى و جـهـت دهـى به روابط و پيوندها و جاذبه هايى است كه ميان دو قطب
از يك حقيقت وجود دارد و بـرخـاسـتـه از عـمق جان آدمى است .
سخن از نزاع و كشمكش و تلاش براى ايجاد روابطى صرفا قراردادى واعتبارى همچون دو
شريك تجارى نيست ، سخن از آميختگى روحى ،عاطفى و قلبى و نيز منافع همه جانبه و
مشتركى است كه ميان زن و مردوجود دارد.
اصل سوم : تفاوتهاى طبيعى ، واقعيتى حكيمانه
«للّه ملك السموات و الارض يخلق ما يشاء ، يهب لمن يشاء اناثا و يهب لمن يشاء
الذكور ، اءو يزوجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشاء عقيما انه عليم قدير»
(10)
«از آن خـداوند است ملك آسمانها و زمين ، هر چه بخواهد مى آفريند ، به
هر كس بخواهد فرزندان دختر مى دهد و به هر كس بخواهد فرزندان پسر مى دهد ، يا پسران
ودختران را با هم مى دهد ، و هر كس را بخواهد نازا قرار مى دهد ، كه او داناى تواناست
.
در نخستين اصل به تفصيل بر اين حقيقت تاءكيد شد كه حقيقت هستى زن و مرد عبارت
از «نوع انسانى » آنهاست و از اين نظر يكسانند و تصورتفاوت ، امرى موهوم است .
اما بيرون از اين حقيقت ، و در فـضاى عوارض وجودى آنان ، روشن است كه تفاوت زيادى
وجود دارد.
تفاوتهايى كه «جنس زن » و «جـنـس مـرد» را قوام مى بخشد.
زن را «زن » قرار مى دهد و مرد ر«مرد». تفاوتهاى جنسيتى ، واقعيتهايى حكيمانه
اند كه دست تدبير الهى ، آنهارا به عنوان بخشى از «نظام اءحسن » وجود قرار داده
است : «خلق السماوات و الارض بالحق و صوركم فاءحسن صوركم و اليه المصير».
(11) هـمـيـن تـفـاوتـهاست كه منشاء كمال و موجب احساس نياز متقابل و زمينه
بقاء حيات انسانى و اجتماعى و تحكيم پيوندها مى شود.
ناديده انگاشتن اين تفاوتها كه چيزى جز رحمت و حكمت الهى نـيـسـت ، بـه مـعـناى
مبارزه باواقعياتى است كه بود و نبود آنها به خواست و نوع داورى اين و آن بـسـتگى
ندارد.
در تنظيم روابط و مناسبات اجتماعى و تقسيم مسؤوليتهاى فردى وجمعى ، و در مـعـرفى
سيماى اجتماعى هر يك از زن و مرد ، چه در حوزه مسؤوليتها و مسائل خانوادگى ، و چه در
زمـينه هاى اجتماعى ، طبيعى ومنطقى است كه تفاوتهاى يادشده به عنوان واقعياتى غير
قابل انكار پذيرفته و لحاظ شود و منشاء موقعيتها و مسؤوليتهايى خاص ، در هر يك از
دوجنس زن و مرد بـاشـد ، حقوق و امتيازاتى را بطلبد و حقوق و امتيازاتى رامتقابلا
براى ديگرى قائل شود.
به عنوان مثال ، مرد را در موقعيت مسؤوليت سنگين تاءمين هزينه زندگى خود و خانواده
قرار دهد و زن را برخوان زندگى بنشاند ، و در مقابل ، زن را در موقعيت عهده دارى
فرزند قراردهد و اين بار گران را بـر دوش او نـهد.
چنان كه قرآن كريم به دنبال تاءكيد برنيكى به پدر و مادر ، تنها از بار گران و دشوار
«فرزنددارى » كه اختصاصاتوسط مادر انجام مى شود ياد مى كند: «و وصينا الانسان
بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهر». و به
انسان سفارش احسان و نيكى به پدر و مادرش نموديم .
مادرش او را به دشوارى باردارى كرد و به دشوارى او را وضع نمود ،و باردارى و
شيرخوارى او سى ماه است .
(12) نزديك به همين مفاد را در آيه اى ديگر نيز يادآور شده است : «و وصينا
الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين اءن اشكر لى و لوالديك
الى المصير».
(13) كـما اينكه وقتى حكم سرپرستى و قيمومت مردان (شوهرها) بر زنان راصادر مى
كند ، در اشاره به خاستگاه اين حكم ، همين تفاوت طبيعى ميان زن و مرد را نيز يادآور
مى شود: «الرجال قوامون على النساء بما فضل اللّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من
اموالهم ».
(14) بـنـابـرايـن كـامـلا منطقى است كه برخى تفاوتهاى حكيمانه «تكوينى
» ،منشاء برخى اختلافات حـقـوقى و مسؤوليتهاى فردى و اجتماعى و احكام «تشريعى »
باشد و موقعيتهاى متفاوتى ايجاد كند و تعدد نقشها را موجب شود.
اصل چهارم :تعادل حقوق ، موازنه اى فراگير
«فالحق اوسع الاشياء في التواصف و اءضيقها في التناصف ، لا يجرى لاحد الا جرى
عليه ، و لا يجرى على احد الا جرى له » . اميرالمؤمنين على (ع )
(15)
«حـق گـسـترده ترين چيزهاست در توصيف و گفتگو ، و
تنگترين چيزهاست دركردار و انصاف دادن با هم . كسى را بر ديگرى حقى نيست مگر اينكه آن ديگرى را هم براو حقى است ، و كسى را بر او
حقى نيست مگر اينكه او نيز بر ديگرى حق دارد.»
تـفـاوتهاى طبيعى ميان زن و مرد و تعدد مسؤوليتها و نقشهايى كه به تناسب اين
تفاوتها به وجود مى آيد ، واقعيتهايى انكارناپذيرند.
مثلا «پدر»بودن و «فرزند» بودن ، دو نقش و موقعيت متفاوت است كه هر يك حقوقى و
تكاليفى را مى طلبد.
چنان كه «استادى » و «شاگردى » نيز دو نقش مـتـفـاوت اسـت بـا حقوقى و تكاليفى
.
قرار گرفتن در موقعيت مديريت جامعه ،شرايط و حقوقى متفاوت با موقعيت و نقش رعيت و
توده مردم را ايجاب مى كند.
زن و مـرد نيـز ، چه در چارچـوب روابط خانـوادگى و «همسرى » و«پدر و مادرى » ، و
چه در مناسبات اجتماعى ، به خاطر تعدد نـقـش و تـفـاوت بـرخـى مـوقعيتهايى كه
دارند ، در كنار حقوق و مسؤوليتهاى مشترك ، حقوق و مسؤوليتهاى متفاوتى نيز دارند و
تساوى و تشابه همه جانبه آنان امرى ناممكن و غير معقول است .
ايـن بخش از حقوق و مسؤوليتهاى متفاوت ، هر چند در مقايسه باوظايف و حقوق مشترك ،
اندك است ولى بسيار مهم و راهگشاست وناديده گرفتن آن باعث مى شود كه آن بخش ديگر
نيز آسيب بـبـيـند.
بنابراين شعار تساوى همه جانبه زنان و مردان اگر به معناى ناديده گرفتن اين دسته از
نـقـشـهـا و مـوقـعـيـتهاى متفاوت باشد ، ادعايى غير منطقى و ناشدنى است .
آنچه كه در نگرش مـجـمـوعـى م ، در شناخت مسايل زنان به عنوان يك اصل به شمار مى
رود تعادلى است كه ميان حقوق و تكاليف زن و مرد وجوددارد.
دو كفه حقوقى زن و مرد هر چند تفاوتهايى را در درون خود دارد ، امادر مجموع بايد با
يكديگر برابرى كند و اين يعنى «تساوى » برخاسته از«تعادل ». در بـازشناسى و فهم
مسايل زنان ، اين تعادل بايد به عنوان يك مبنا واصل مورد توجه قرار گيرد.
چنان كه در مديريت جامعه و سياستگذاريهاو تنظيم مناسبات و روابط اجتماعى نيز بايد
به عنوان يـك اصـل حاكم ومبناى قطعى ، ايفاى نقش كند.
مفاد اصل مذكور اين است كه در ترسيم حقوق متقابل ميان افراد جامعه ، همه افراد به
همان ميزان كه بر عهده ديگران «حق » دارند ، ديگران نيز به همان ميزان بر آنان
«حق » دارند.
يعنى همواره حق «عليه » با حق «له » يكسان است .
چنين نـيـسـت كـه دسته اى ازانسانها فقط داراى «حق » باشند و نه بار مسؤوليت و
تكليف ، و دسته اى نـيزفقط مسؤول و مكلف باشند و نه برخوردار از «حق ». به فرموده
اميرالمؤمنين (ع ) «لا يجرى لاحـد الا جـرى عـلـيـه و لا يجرى عليه الا جرى له » ،
حق به همان ميزان كه به نفع كسى جريان مى يابد ، بر عهده او نيز مى آيد و بالعكس .
در روابط حكومت و جامعه نيز چنين است و تعادل برقرار ، چنان كه حضرت (ع ) در آغاز به
اين امر اشاره مى كند و آنگاه اصل مورد بحث را به عنوان يك قاعده كلى بيان مى
فرمايد: «لكم على من الحق مثل الذي لى عليكم ». به همان ميزان كه من بر شما حق
دارم شما نيز بر من حق داريد.
اگـر بنا بود در نظام آفرينش ، اين رابطه يكسويه باشد ، به گفته اميرالمومنين (ع ) ،
اين فقط براى خداوند بود و بس ، چرا كه او تواناى عادل است ، اما خداوند نيز به لطف
و فضل خويش چنين رابطه يكسويه اى راميان خود و بندگانش قرار نداده است ، بلكه در
مقابل اطاعتى كه بر آنان تكليف كرده پـاداش دو چـنـدان را قـرار داده اسـت .
(16) از ايـن رو بـايـد در بررسى حقوق و تكاليف فردى ، خـانـوادگـى و
اجـتـمـاعى زن و مرد ، و نيز تعيين حدودو مرزهاى موقعيتها و نقشهاى هر يك ، بـگـونـه
اى عمل كرد كه در مجموع ،تعادل ميان مسؤوليتها و امتيازات حفظ شود و مرد به همان
ميزان كه عنصرى ذى حق و برخوردار است ، مسؤول و بدهكار نيز باشد و زن نيز به همان
ميزان كه مسؤول و بدهكار است ذى حق و برخوردار باشد.
اصل پنجم:زن و مرد ، مكمل يكديگر
«و من آياته اءن خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و
رحمة ، ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون »
(17) «يكى از نشانه هاى خداوند اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى
آفريدتا مايه سكونت و آرامش شما باشند و ميانتان دوستى و مهربانى قرار داد. در اين كاربراى آنان كه انديشه مى كنند نشانه هايى است .»
«هن لباس لكم و انتم لباس لهن »
(18) «آنها لباس شمايند و شما لباس آنانيد.»
«انى لا اءضيع عمل عامل منكم من ذكر اءو انثى بعضكم من بعض »
(19) «من عمل هيچ عمل كننده اى از شما ر ، مرد باشد يا زن ، ضايع نمى كنم ،
شما ازيكديگريد.»
زن و مرد در نقشها و مسؤوليتهايى كه بر عهده دارند ، چه در سطح جامعه و چه در
محيط خانواده مقابل يكديگر نيستند ، بلكه مكمل همديگر مى باشند.
بسيارى نقشها و مسؤوليتهاست كه فقط زن مـى تواندايفا كند و بسيارى موقعيتها و
تكاليف است كه از عهده مرد برمى آيد.
چنان كه بسيارى از كـارها و مسؤوليتهاى زندگى و امور اجتماعى ، بهتر است برعهده
زنان باشد و بسيارى از همينها شـايـسـتـه است بر عهده مرد باشد.
زن ومرد ، هر يك ، نيمه يك پيكره اند و تنها در سايه همكارى مشترك و تقسيم عادلانه و
حكيمانه مسؤوليتها و ايفاى نقش تكميلى نسبت به يكديگر است كه اين پـيـكـره جـان مـى
گـيـرد.
جـنـس زن و جـنـس مـرد با توجه به تفاوتهاى طبيعى و ناتوانيها و مـحـدوديـتـهـايى
كه هر يك در تاءمين بخشى از خواستها ونيازهاى خويش دارند و احساس نياز مـتـقـابـلـى
كه مى كنند در هر دو حوزه اجتماعى و خانوادگى ، به صورت طبيعى و هماهنگ با
طـبـيـعـت وجـودى خـود ، يـار و مكمل يكديگرند.
احكام و حقوق شرعى و رهنمودهاى دينى نيز هماهنگ با اين نقش ، مرزها و حدود و چارچوب
منضبط ، روابطمتقابل تكميلى را مشخص مى كند.
نـزاع جنسيت يا تشديد آن و كشيده شدن يا كشاندن اين نقش تكميلى به تنازع براى بقاء
و يا براى به چنگ آوردن موقعيتها و نقشهاى يكديگر آفتى بر خلاف جريان طبيعى حيات
بشرى است .
خانواده كانون مشاركت دو انسان به عنوان زن و شوهر است ، و جامعه فضاى گسترده
همزيستى و مشاركت انسانى اجتماعى زن و مرد ، به عنوان دو انسان از يك مبداء ، و در
محيط اسلامى به عنوان بـرادر و خـواهـر ديـنـى مـى باشد.
در روابط «همسرى » ، به تعبير زيبا و گوياى قرآن ، چنان كه گـذشت ،«هن لباس لكم و
انتم لباس لهن » ، زن و شوهر لباس و پوشش يكديگرند.
هر يك بدون ديگرى به انسان برهنه اى مى ماند كه در برابر ناملايمات زندگى ونيازهاى
حيات انسانى ، بى پناه و بـى دفـاع خـواهد بود.
چنان كه كلام الهى درروابط اجتماعى با تعبير «بعضكم من بعض » بر اين نـكـتـه
تاءكيد مى ورزد كه شما از يكديگريد و بندگى حق ، مسيرى است كه بى هيچ تفاوتى در آن
قرارگرفته ايد و كمك كار همديگريد: «ربـنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان اءن
آمنوا بربكم فمنا ربنا فاغفرلناذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و تـوفـنـا مـع الابـرار ،
ربـنـا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لاتخزنا يوم القيمة انك لا تخلف الميعاد ،
فاستجاب لهم ربهم اءنى لا اءضيع عمل عامل منكم من ذكر اءو انثى بعضكم من بعض ....»
پـروردگارا! ما ندا دهنده اى را شنيديم به ايمان فرا مى خواند كه به پروردگارتان
ايمان آوريد ، ما نـيـز ايـمان آورديم .
پروردگارا! پس گناهانمان را ببخش و بديهايمان را بپوشان و ما را با خوبان بميران .
پروردگارا! و آن چه به دست پيامبرانت به ما وعده كردى به ما بده و روز قيامت ما را
خوار نـگـردان كـه تـو در وعده تخلف نمى كنى .
پروردگارشان نيز آنها را اجابت كرد كه من عمل هيچ عمل كننده اى را مرد باشد يا زن ،
ضايع نمى كنم ، شما از يكديگريد ...
(20) بـنـابـرايـن زن و مرد ، هم در جامعه و مناسبات و روابطى كه ساختار آن
راشكل مى دهد و هم در فـضاى خانه و مناسبات خانوادگى ، دو وجود مكمل يكديگرند و نه
دو قطب مخالفى كه وجود هر يـك ، عـرصـه را بـر ديگرى تنگ مى كند و به ناگزير يكى
بايد حذف شود و يا تسليم ديگرى باشد.
ازايـن رو در شـنـاخـت و تـنظيم مناسبات اجتماعى و خانوادگى ميان زن و مرد ومعرفى
وجهه انـسـانـى اجـتـمـاعـى آنـان ، حـضـور و نـقـش آفرينى هر يك بدون ديگرى را
بايد ناقص شمرد و «انسان سالارى » را جايگزين «مردسالارى » ي«زن سالارى »
دانست ، و صد البته كه انسانها در مـوقـعـيـتـهـا و شـرايـط مختلف ،وظايف و
مسؤوليتهاى متفاوت دارند و در كسب شايستگيهاى ارادى چـون ، ايـمان ، علم ، تقوا و
جهاد ، كسانى برترند كه شايستگى بيشترى كسب كنند ، چه زن و چه مرد.
اصل ششم:خانواده ، نهادى محورى
«مـا بـنى في الاسلام بناء احب الى اللّه تعالى و اعز من التزويج ».
(21) «در منظر خداى متعال ، هيچ نهادى در اسلام محبوبتر و عزيزتر از تشكيل
خانواده بر پا نشده است .»
پيامبر اكرم (ص ) «مـا استفاد امرؤ مسلم فائدة بعد الاسلام اءفضل من زوجة مسلمة
، تسره اذا نظر اليه ،و تطيعه اذا اءمره ، و تحفظه اذا غاب عنها في نفسها و ماله
».
(22) پيامبر اكرم (ص ) «مـرد مـسـلـمان ، بعد از نعمت اسلام ، هيچ بهره اى
برتر از داشتن همسرى مسلمان نبرده است ، همسرى كه نگاه به او براى شوهر مسرت بخش
است ، فرمانبردار است ، و درغياب شوهر ، حافظ خود و مال همسر است .»
خـانـواده بـه عنوان يك نهاد اساسى در جامعه ، يك اصل و محور به شمار مى رود و
بايد در بررسى مسايل زنان و ترسيم چهره زن مسلمان ، به عنوان يك مبناى بى بديل به
شمار رود و هر آنچه كه در جهت تقويت اين بنيان و تعميق روابط ميان اعضاء آن ، بويژه
زن و شوهر به عنوان دو ركن اصلى اين نهاد ، كارساز است توصيه شود ، و هر توصيه و
پيشنهاد و ضابطه وبرنامه اى كه به تضعيف و سستى ايـن نهاد بيانجامد به كنار رود.
زن و مرد درهر موقعيت اجتماعى و فردى و در هر نقشى كه قرار مى گيرند بايد«خانواده
» به عنوان يك اولويت ، نقش خويش را در شكل گيرى آن موقعيت و آن نـقـش ، ايـفـا
كند.
مدينه فاضله اى كه اسلام ترسيم مى كند و جامعه مدنى و توسعه همه جانبه كه اينك به
عنوان يك آرمان جهانى براى ملتهاى مختلف و از جمله امت بزرگ اسلامى درآمده است ،
بدون حضور سازنده و فعال «نهاد مقدس خانواده » و بدون منظور ساختن همه شروط و
لوازمى كه شكل گيرى و تحقق «خانواده مطلوب » براى جامعه اسلامى ايجاب مى
كند ،امكان ندارد.
خانواده به عنوان يك نهاد اجتماعى ، هسته اوليه جامعه به شمارمى رود و خاستگاه
موقعيت ممتاز و ويژه آن فقط رهنمودهاى دينى نيست .
افزون بر آن همه تاءكيدات دينى و ارزشهايى كه براى آن وارد شـده اسـت و افـزون بـر
آن هـمـه دستورالعملهايى كه در جهت شكل گيرى صحيح ،تعيين مـسـؤولـيـتـه ، راه حل
مشكلات و تحكيم روابط خانوادگى ، صادر شده است ، منافع و ارزشهاى گسترده اى كه دارد
به عنوان واقعياتى ملموس ، براى همه روشن است .
اين است كه در سخنى از امـام رضـا(ع ) مـى خـوانيم كه اگرحتى در باره ازدواج آيه اى
نازل نشده بود و سنت و روايتى نيز وجـودنـداشت ، همان نيكى به خويشان و اءنس و
الفتى كه با ديگران در آن وجوددارد به اندازه اى هست كه انسان عاقل و خردمند رغبت
به آن كند و انسان موفق و كاردان به آن شتاب كند: «لـو لـم تـكـن في المناكحة آية
منزلة و لا سنة متبعة ، لكان ما جعل اللّه فيه من بر القريب و تاءلف البعيد ، ما رغب
فيه العاقل اللبيب و سارع اليه الموفق المصيب ».
(23) در اهميت و ارزش نهاد خانواده و اهتمامى كه در متون دينى به آن شده است
همان دو رهنمودى كـه در آغـاز از پـيامبر اكرم (ص ) آورديم به خوبى گوياست .
يكى ازدواج را كه منشاء شكل گيرى خـانـواده اسـت نهادى مى شماردكه در ميان نهادهاى
اسلامى ارزشمندتر و محبوبتر از آن وجود ندارد ، وديگرى نعمت داشتن همسرى شايسته و
تشكيل خانواده اى مطلوب را پس از نعمت بزرگ ايـمـان بـه اسـلام ، بـالاتـريـن بهره
انسان مسلمان مى داند وروشن است كه اين اختصاص به مرد مـسـلـمان ندارد و شامل زن
مسلمان نيزمى شود و بلكه از يك نظر ، بهره زن بيشتر است ، چرا كه مسؤوليت هزينه
زندگى را نيز ندارد ، نه هزينه ديگرى را و نه هزينه خود.
و بدين گونه است كه به فـرمـوده حـضـرت صـادق (ع ) خـدا عز و جل خانه اى را كه
خانواده در آن است دوست مى دارد و خانه اى را كه محل طلاق است مبغوض مى دارد: «ان
اللّه عز و جل يحب البيت الذى فيه العرس ، و يبغض البيت الذى فيه الطلاق ».
(24) شناخت صحيح مسايل زنان و داورى درست در باره احكام و حقوق ،بدون توجه به
جايگاه منحصر بـه فـردى كـه نـهـاد خانواده دارد و سخن گفتن از حقوق فردى و اجتماعى
مرد يا زن و بررسى حـقوق متقابل زن و شوهربدون عنايت كامل به نقش و موقعيت اين نهاد
در متون و منابع دينى و ازمنظر شارع مقدس ، امرى ناشدنى است و نتيجه اى جز سست شدن
يااضمحلال اين نهاد مقدس نخواهد داشت و حتى اگر در كوتاه مدت نيز به نفع زن يا مرد
باشد در نهايت و در مجموع به زيان آنـان خـواهـد بـود.
اگـرتـوجـه شـود كـه حـتـى موضوعى چون «طلاق » كه در نقطه مقابل «ازدواج
» ،مـبـغـوض ترين امر حلال به شمار رفته است
(25) خود در جهت حفظ خانواده و در راسـتاى شكل گيرى مجدد ولى مطلوب آن است و
زن و مرد را ازوضعيت غير قابل تحمل كنونى نـجـات داده و فـرصـت مـجددى را براى آنان
پديد مى آورد ، به اهميتى كه اين نهاد در نگاه شارع مقدس دارد بيشتر پى خواهيم برد.