بهشت خانواده جلد اول

دكتر سيد جواد مصطفوى

- ۹ -


درس سى و دوم : جادوبندى

شنيده مى شود، در دوران گذشته و در ميان چادرنشينان دور از آبادى ، زنانى بوده اند كه چون از شوهر خود، علاقه و محبت نمى ديدند، در خانه فال بين و رمال و جادوبند را مى زده و مبالغى از پول خود، يا پول شوهر را به او مى داده اند، تا فال آنها را بگيرد و باطل السحرى به آنها بدهد و بخت بسته آنها را باز كند و محبت و علاقه شوهر را به آنها باز گرداند.

پيداست كه اين اعمال موجب مى شود كه زن از خانه بيرون رود، از كارخانه بازماند و در نتيجه بى مهرى و عدم علاقه شوهر نسبت به او زيادتر شود. اين زن مى بايست فكر كند كه بى مهرى شوهرش نسبت به او چه علتى دارد؟

به نظر اينجانب اگر آن زن به شوهرش سلام مى كند و گاهى به استقبال و بدرقه او مى رود و زبان خوش دارد و آنچه را در اين كتاب از قول خدا و پيغمبر و ائمه (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل نموديم ، عمل مى كند و باز هم شوهرش نسبت به او بى علاقه و بى محبت است ، ممكن است علتى روانى و نهانى داشته باشد كه براى امتحان بد نيست فقط يك مرتبه به دعانويسى مسلمان نه حقه باز رجوع كند، ولى با حساب (دو دو تا چهار تا) گمان نمى كنم ، مردى در روى كره پهناور زمين وجود داشته باشد كه هر چه محبت و علاقه و فداكارى از همسرش ببيند، باز هم بى مهر و بى علاقه باقى ماند. گمان ندارم خداوند عادل چنين انسانى با چنين دلى سخت تر از سنگ و فولاد آفريده باشد، و اگر چنين موجود انسان نما و ناپاكى وجود داشته باشد، گمان ندارم هيچگونه دعا و جادوبندى در او تاثير كند و باز چنانكه گفتم گمان ندارم چنين زنانى در زمان ما، به اين افكار خرافى وجود داشته باشند.

دليل

132- قال على (عليه السلام ): اءقبلت امراءه الى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فقالت يا رسول الله ان لى زوجا و له على غلظه و انى صنعت به شيئا لاءعطفه على فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) اف لك كدرت دينك لعنتك الملائكه ...

على (عليه السلام ) فرمود: زنى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، من شوهرى دارم كه نسبت به من خشونت دارد و من درباره او كارى كرده ام كه نسبت به من مهربان شود. رسول خدا فرمود: اف بر تو، دينت را تيره و مشوش كردى (كه جادوگرى را از دستورات دين دانستى ) فرشتگان نيكرفتار و فرشتگان آسمان و زمين تو را لعنت كردند، آن زن روزها روزه مى گرفت و شبها عبادت مى كرد... رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اين كارها براى او فايده ندارد مگر آنكه شوهرش از او راضى شود. (140)

درس سى و سوم : گوش دادن به سخن

ديانت مقدس اسلام كه منشاءش وحى آسمانى و قانونگزارش خداوند سبحانى است ، تمام احتياجات فردى و اجتماعى انسان را به بهترين صورت بيان كرده و به اصطلاح ما (( از سير تا پيازش را بر شمرده )) و براى راهنمايى ما فرستاده است ، اسلام دستور مى دهد: اگر كسى به سخن گفتن مشغول است ، شما به سخن او گوش دهيد. صبر كنيد تا حرفش تمام شود، آنگاه در مقام پاسخ برآييد. كسى كه در ميان سخن ديگرى وارد شود و سخن او را نيمه تمام گذارد، به فرمايش رسول خدا چنان است كه خراشى به چهره او وارد كرده باشد چه زيباست اين كلام مانند تمام كلمات و فرمايشات پيغمبر و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين زيرا سخن نمايانگر شخصيت انسان است ، و هر كسى با سخن گفتنش ، ماهيت وجودى و شخصيت واقعى خود را اظهار مى كند، بنابراين سخن چهره و رخسار گوينده است كه ماهيت او را مى نماياند. پس كسى كه در ميان سخن ديگرى وارد شود و نگذارد سخن او تمام شود، چهره شخصيت او را خراش داده و لكه دار كرده است هر كسى بايد فكر كند: چنانكه خود او نمى خواهد ديگران در ميان سخن او وارد شوند و سخن او را ناتمام گذارند، او هم نبايد نسبت به ديگران چنين كند. اين دستور براى همه مسلمين هست زن و شوهر هم از آن مستثنى نيستند. هنگامى كه مرد سخن مى گويد، خانم عاقل و با شخصيت صبر مى كند تا سخن شوهرش تمام شود. به سخن او گوش مى دهد. فكر مى كند، سپس جوابى مناسب عرضه مى دارد. اگر سخن شوهرش درست بود و انتقادى بر كار خانم بود، مى پذيرد و اگر شوهرش اشتباه كرده بود، با زبان نرم و ملايم همسر خود را از اشتباه بيرون مى آورد، همچنين هنگامى كه زن سخن مى گويد، مرد بايد گوش دهد تا سخن خانم تمام شود، آنگاه پاسخ گويد.

دليل

133- قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من عرض لاخيه المسلم فى حديثه فكاءنما خدش وجهه .

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه در ميان سخن برادر مسلمانش وارد شود، چنان است كه چهره او را خراشيده باشد. (141)

درس سى و چهارم : عيب پوشى

زن و شوهر بايد بدانند كه زندگى مشترك تشكيل داده اند و چنانكه در درس ‍ چهل و پنجم خواهيم گفت ، در نفع و ضرر يكديگر شريكند. زن در روى كره زمين ، نزديكتر و محرمتر از شوهر كسى را ندارد و شوهر هم نزديكتر و محرمتر از زن كسى را پيدا نمى كند، نه در ميان فاميل و دوستانش و نه در ميان بيگانگان ؛ بنابراين زن و شوهر بايد حافظ اسرار يكديگر باشند و رازدار و عيب پوش يكديگر.

خداوند متعال زن و شوهر را نسبت به يكديگر تشبيه به لباس و جامه مى كند يعنى چنانكه لباس ، حافظ تن است و حجابى است روى عيبهاى بدن ، زن و شوهر هم نسبت به يكديگر بايد چنين باشند. اگر زن عيبى از شوهر خود ببيند و آن عيب را به ديگران حتى به پدر و مادرش بگويد اولا شوهرش را رسوا كرده است و سپس خودش را كه وصله تن آن شوهر است . همچنين مردى كه عيبى از زنش ببيند و آنرا به ديگران بازگو كند، آن عيب و رسوايى به خود او هم سرايت مى كند.

روح سخن ما نسبت به زن و شوهر كه همان روح دستور اسلام است ، اين است كه دو همسر بايد باور كنند كه قبل از ازدواج دو روح و دو تن بوده اند و بعد از ازدواج يك روح در دو تن شده اند. چون دو تن هستند سيرى و گرسنگى يكى از آنها در ديگرى تاثير ندارد و چون يك روح مى باشند در سود و زيان يكديگر شريكند. لباس يكديگرند. امانت نگهدار يكديگرند. نزديكترين خيرخواه و دلسوز يكديگرند. اگر پزشك تنها هنگام ضرورت محرم است و بايد راز نگهدار باشد، زن و شوهر در همه احوال محرم يكديگرند و بايد راز نگهدار يكديگر باشند.

دليل

134- فالصالحات حافظات للغيب .

زنان صالح در زمان غيبت شوهر حافظ و نگهدارند (عفت خود و مال و آبروى شوهر خود را (142)

135- هن لباس لكم و انتم لباس لهن .

زنان لباس شما هستند و شما لباس زنان هستيد. (143)

احاديث و رواياتى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه اطهار عليهم السلام رسيده است كه زن خوب يا بهترين زن ، زنى است كه شوون شوهرش را در وقتى كه او حاضر نيست حفظ كند و يكى از شوون شوهر، آبروى او است كه مانند مال ، بلكه مهمتر از مال است ، پس زن خوب كسى است كه اگر شوهرش عيبى دارد، در غيبت او عيبش را به كسى نگويد و آبروى شوهرش را حفظ كند. (144)

... انظر اين تضع نفسك و من تشركه فى مالك و تطلعه على دينك و سرك .

امام صادق (عليه السلام ) به مردى كه مى خواست ازدواج كند، فرمود: بنگر كه شخصيت خود را در چه موضعى مى نهى و چه كسى را شريك اموالت مى كنى ، و از دين خود و راز خود آگاهش مى سازى (يعنى مواظب باش زنى انتخاب كنى كه راز نگهدار و عيب پوش باشد). (145)

درس سى و پنجم : صفا و صداقت

خدعه و فريبكارى از نظر اجتماعى زشت و ناپسند است و از نظر شرعى گناه و حرام ، زيرا حيله گرى دليل بر پستى و رذالت و نداشتن شهامت و شجاعت اخلاقى حيله گر است . خدعه و فريب اگر ميان زن و شوهر باشد، علاوه بر همه اينها، دليل بر حماقت و سفاهت فريبكار است ، زيرا زن و شوهر، چنانكه گفتيم در سود و زيان يكديگر شريكند و اگر شوهر از راه حيله و فريب به زن خود زيانى برساند، نيمى از آن زيان به خود او مى رسد؛ به علاوه خدعه و حيله تا زمانى براى خدعه گر سودمند است كه طرف مقابل خدعه را نفهمد و در بى خبرى باقى بماند، ولى زمانى كه او از حيله و مكر طرف آگاه شود، راه زيان را بر خويش مى بندد و در صدد انتقام جويى بر مى آيد، يا لااقل رذالت حيله گر را مى فهمد.

زن و شوهر به واسطه ارتباط نزديكى كه با يكديگر دارند، دير يا زود، خدعه آنها آشكار مى گردد، پرده از روى حقيقت برداشته مى شود و خدعه گر رسوا مى گردد.

اگر زن زرد چوبه به جاى زعفران به كار برد و اگر مرد پول قلابى به زن دهد، هر چند طرف مقابل خام و ساده باشد، حيله و مكر او تنها تا چند روزى پوشيده مى ماند، ولى بالاخره از روزنه اى سر بيرون مى آورد و حقيقت آشكار مى شود.

اين چنين خدعه ها براى كاسب و مشترى ممكن است تا سالهاى متمادى يا براى هميشه پوشنده بماند و كيفرش به قيامت بكشد، ولى خدعه و فريب ، هر چند كوچك باشد، ممكن نيست كه در ميان زن و شوهر پوشيده باشد و براى هميشه پنهان بماند.

سفيه و بى خرد شوهرى كه خيال كند مى تواند همسر خود را بفريبد و همچنين زنى كه گمان كند مى تواند بر سر شوهر هم كلاه بگذارد. پس چه خوبست كه زن و شوهر جوان ، از همان روزهاى اول زندگى ، اين معنى را درك كنند و نيرنگ درآمد، ديگرى تجاهل كند و خود را به نادانى زند؛ تا از اين راه حيله گر را بيدار كند، يعنى صريحا به او نگويد تو در اين جا حيله كردى ، بلكه از راه كنايه و اشاره وارد شود و بتدريج بالا رود.

دليل

137- قال على (عليه السلام ): اياك و الخديعه ، فان الخديعه من خلق اللئيم

على (عليه السلام ) فرمود: از فريبكارى بپرهيز، كه فريبكارى از اخلاق مردم پست و لئيم است (كسى كه آقا منش باشد صداقت و صراحت لهجه دارد). (146)

138- و قال (عليه السلام ): لا دين لخداع .

و نيز فرمود: خدعه كار، دين ندارد. (147)

(در حقيقت دين اعتقاد به خدا و روز جزاست و كسى كه مردم را فريب مى دهد. در حقيقت نه خداى منتقم را باور دارد و نه حساب و كتاب و پاداش و كيفر را.)

139- راءس الحكمه تجنب الخدع .

بالاترين حكمت دورى جستن از فريبكارى است . (148)

(شخص حكيم ، هدف و مقصود خود را با درايت و برهان و استدلال تامين مى كند نه با خدعه و مكر).

درس سى و ششم : ترشرويى

اسلام به شوهر دستور مى دهد كه هيچگاه با زن خويش ، با ترشروئى و اخم برخورد نكند، يعنى بايد همواره گشاده رو، خوش چهره و خندان لب ، باشد. او اگر از مردم كوچه و بازار و فاميل و همسايه ناراحت شده است ، نبايد تلافى آنرا بر سر همسرش در آورد، همسرش كه گناهى نكرده است .

درست است شخصى كه ناراحتى درونى دارد، قهرا اخم مى كند و چهره در هم مى كشد، ولى اين عمل ، كار مردم خام و غير مهذب است . مرد عاقل فكر مى كند كه : (( مرا شخصى در بازار ناراحت كرده است ، چرا بايد اين ناراحتى را به خانه منتقل كنم ، زن و فرزندم كه گناهى نكرده اند كه بافسرده نشان دادن خود، ايشان را ناراحت كنم . ))

گنه كرد در بلخ آهنگرى   به شوشتر زدند گردن مسگرى !!
با اين عمل نه دردى را چاره كرده ام و نه دشمنى را سركوب نموده ام ، بلكه به تشديد ناراحتى و درد خود افزوده ام و بى گناهى را هم دردمند و رنجور كرده ام .

دستور اسلام اين است كه شخص مسلمان ، غم خود را در دل نگاه دارد و چهره بازش را به برادران و خواهرانش ، تحويل دهد. اگر دستور اسلام ، درباره برخورد مسلمين عادى و بيگانه چنين باشد، نسبت به زن و شوهرى كه در يك خانه زندگى مى كنند و بر يك بالش سر مى گذارند چه خواهد بود؟ قطعا در آنجا تاكيد بيشترى است كه هيچگاه ترشروئى و تندى و جبهه گيرى نباشد. قطعا آيه شريفه اى كه مى فرمايد: (( اهل ايمان بر كافران سخت گيرند و در ميان خود مهربانند )) بالاترين مصداقش مهربانى زن و شوهر با يكديگر است . خوشا به حال شوهرى كه در مدت چهل سال زندگى با همسرش ، يكبار هم ترشرويى و تندى نكرده و خون شريف خود و همسرش را بيهوده كثيف ننموده است .

خوشا به حال زن و شوهرى كه شوهرش نقل مى كرد:

روزى به خانه رفتم و ديدم همسرم عصبانى است و بدون جهت به من تندى مى كند، تعجب كردم . بعد از مدتى ، چهره اش باز شد و با ملايمت گفت : فلانى تو مى دانى كه من تو را دوست دارم ، به زندگيم علاقه دارم . امروز در هواى سرد، لباس شسته بودم و چند بار روى زمين افتاده بود و بچه ها هم مرا اذيت كرده بودند، كه عصبانى بودم و با شما تندى كردم ، بعد از اين بدان كه عصبانيت و تندى من هميشه همين طور است جدى نيست ، از شما ناراحت نيستم هرگز خيال نكنى شما را نمى خواهم .

شوهر گفت من هم به او گفتم : پس بدان كه من هم گاهى اوقاتم تلخ مى شود و به شما تندى مى كنم ، در صورتى كه شما را دوست دارم . به فرزند و خانه ام علاقه دارم ، ولى مردم كوچه و بازار مرا ناراحت مى كنند. با حالت عصبانيت و اوقات تلخى وارد خانه مى شوم . ممكن است تا وقتى كه خودم را كنترل كنم ساعتى طول بكشد و در آن يكساعت از من تندى و ترشروئى ببينى . بدان كه تندى و ترشروئى من متوجه شما نيست . تندى مرا جدى نگير و سخن امروز مرا بيادم بياور. از آن زمان تا كنون بيش از 15 سال است كه ميان ما نزاعى پيش نيامده است .

نويسنده گويد: خوبست اين چنين همسران ؛ بلكه هر زن و شوهر مسلمانى ، روى يك تابلو با خط درشت بنويسند (( جدى نيست )) و هر دو امضا كنند و هر وقت يكى از آنها عصبانى شد، ديگرى دستش را بگيرد و آن تابلو و امضا را به او نشان دهد.

دليل

140- قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): حق المراءه على زوجها اءن يسد جوعتها يستر عورتها و لا يقبح لها وجها.

پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: حق زن بر شوهرش اين است كه او را گرسنه نگذارد و بدنش را بپوشاند و هيچگاه با او ترشرويى نكند (149) .

141- قال امير المومنين (عليه السلام ): المومن ... بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه .

امير المومنين (عليه السلام ) فرمود: مومن خوشروئيش در چهره و اندوهش ‍ در دل او است (150) .

142- محمد رسول الله والذين معه اءشداء على الكفار، رحماء بينهم

محمد رسول خداست و مردمى كه همراه او هستند، سخت گيرنده بر كافران و در ميان خود رحيم و مهربانند. (151)

درس سى و هفتم : استخوان كج

پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده است : ساختمان وجودى زن از استخوانى كج درست شده است . اگر بخواهى راستش كنى ، مى شكند. و اگر با همان حال از آن بهره برى ، به مقصود خود رسيده اى و او هم باقى مانده است .

از احاديث لطيف و جالب و اعجاب انگيز است ، كه درك حقيقت آن نياز به تاءمل و غور بيشترى دارد.

اين سخن را كسى مى گويد كه موجودات جهان ، از ذره تا كهكشان ، همه را راست و موزون مى بيند، همه را آفريده مدير و مدبرى حكيم و ناظم و مهندسى عليم مى شناسد، او وجود ملخ و مور و سوسك و عقرب را در نظام كلى خلقت ، كج و ناموزون نمى بيند تا چه رسد به انسان و بانوئى كه او را محبوب دنياى خود مى داند، پس او كه مى فرمايد: زن استخوان كج است يعنى چه ؟

على رغم هياهو و مغالطه و جنجالى كه سياست استعمارى روز، به خاطر منافع شيطانى خود، درباره تساوى مرد و زن بر پا كرده است ، شارع اسلام كه زن و مرد را آفريده و از صفات و حالات و خصوصيات جسمى و روحى آنها اطلاع كامل دارد، ميان زن و مرد تفاوتها و اختلافات بسيارى گذاشته و هر يك را در مكان طبيعى خود نهاده است .

به نظر اينجانب اگر اجبار غريزى و نياز اجتماعى و اقتصادى نبود، زن و مرد در يك خانه و يك شهر زندگى نمى كردند، بلكه كشورهاى خود را از يكديگر جدا نموده و زمين را به دو نيمكره زنانه و مردانه تقسيم مى نمودند، ولى نياز و اجبار طبيعى كه طبق فرمان الهى صادر شده است ، ايشان را دور يكديگر جمع كرده و زير يك سقف گرد آورده است . مرد كشتى مى گيرد و در هواپيماى جنگى و پشت دستگاه توپ و تانك مى نشيند و فرمان مى دهد و هدايت مى كند كه زن از انجام آن عاجز است ، از طرف ديگر مرد از نگهدارى كودك در عرض چند ساعت عاجز است ، در صورتى كه تمام مردان و زنانى كه امروز، در روى كره زمين راه مى روند، در دامن پر مهر زن تربيت گشته و بزرگ شده اند.

بنابراين ساختمان وجود زن كج است و در نظام كلى خلقت بايد چنين باشد و راستى او در كج بودنش مى باشد، چنانكه زيبايى ابرو در كج بودن اوست و درستى نماز در كج ايستادن در محراب كج است .

خداوند مهربان براى مقاومت و استحكام سينه و كمر انسان ، استخوان دنده را آفريده است و اين استخوان را مطابق انحناى سينه و پهلو خميده و كج قرار داده است . آن استخوان اگر راست باشد، پهلو را سوراخ مى كند و از پوست بدن ، سر در مى آورد، ولى استخوان دست و پا بايد راست باشد و كجى آنها موجب چلاق بودن است .

دستگاه ماشينى كه شاسى و فنر و پدال و فرمان دارد، بايد شاسى و ميله فرمانش راست و فنر و پدالش كج باشد و همگى در كنار هم كار خود را انجام دهند و هيچيك مزاحم ديگرى نباشد، تا نتيجه مطلوب از آن دستگاه گرفته شود؛ بنابراين مرد هم نسبت به زن كج است ، ولى به خاطر اينكه صبر و شكيبائى مرد، در برابر كجى زن بيشتر است ، او مورد خطاب قرار گرفته و مامور به مدارا نمودن با زن شده است .

مرد بايد بداند كه غرائز و احساسات زن با غرائز و احساسات مرد بفاوت دارد و خداوند متعال به هر يك از آنها كارى مخصوص محول كرده است . هر يك از زن و شوهر بايد كار مخصوص به خود را انجام دهد و مزاحم ديگرى نباشد. هيچگاه مرد نخواهد و هوس نكند كه زنش مطابق او فكر كند و مطابق او حركت كند. اين كار نشدنى است و اگر بشود نظام جهان بر هم مى خورد. مرد مى بيند كه زن در برابر كوچكترين ناملايمى اشك مى ريزد و بيشتر و لطيفتر از مرد حرف مى زند. در اينجا مرد نبايد عصبانى شود و خلقت را كج ببيند، بلكه بايد بداند كه تدبير خداوند حكيم است كه زن عاطفه اش رقيقتر باشد و لبانش جنبنده تر و آهنگ صدايش جاذب تر، كه همه اينها براى پرورش و زبان آموزى كودك لازم است . كودك را مى بينى كه چون از مادر متولد مى شود، جز گريه كردن و پستان مكيدن چيزى نمى داند؛ سپس در دو سالگى تمام كلمات و واژه هاى زبان مادرش را ياد مى گيرد و مى تواند به آن لغت و آن لهجه تكلم كند، در صورتى كه همين كودك وقتى به مدرسه مى رود و مى خواهد لغت ديگرى بياموزد، وقت بيشترى مصرف مى كند. در اينجا هم مى گويند: اگر معلم زبان خداوند رحمان ، چانه زن را نرم تر و دهانش را گرمتر آفريده است و نيز عاطفه او را جوشان تر و احساسش را حساس تر كرده است تا هر كلمه و واژه ئى را دهها بار تكرار كند و در ضمن جملات مختلف و متنوعى بياورد تا كودك هيچ ندان در مدت كوتاهى دانا مى شود و زبانى را با همه زير و بمها و مخارج حروف و اشارات و كناياتش بياموزد. اين عمل كار ساده اى نيست كه بتوان آنرا آسان گرفت و سرسرى شمرد اگر بنا بود كودك زبان و لغتش را از پدر بياموزد، شايد تا نزديك بلوغ هم به اندازه دو سال تعليم مادر نمى آموخت . بعضى از مردان ، زنان را روده دراز و پرچانه مى خوانند، ولى آنها از اين مصلحت عالى و حكمت متعالى خالق مهربان غافلند.

نويسنده نمى خواهد در اينجا وراجى و پرحرفى زنان را تصويب كند، بلكه مى خواهم به مردان بگويم : بدانيد كه زنان چنين سرمايه ئى دارند و به خاطر مصالحى خدا اين سرمايه را در اختيار آنان گذاشته است و به زنان بگويم اين سرمايه خدادادى را در راهى كه خدا معين كرده است به مصرف رسانند. به كودكان لغت آموزند و به دختران خانه دارى ، و وقتى پير شدند، به همه افراد خانواده گذشت و فداكارى ، صبر و بردبارى ، تعاليم اسلام و ديندارى ، حوادث تلخ و شيرينى را كه ديده اند، بابيانى آموزنده ، شرح دهند و تفسير كنند و پستى و بلنديهاى روزگار را به عنوان داستان و افسانه تنظيم كنند و بازگو نمايند. زبان گرم و چانه نرم را خدا براى بدگويى از مردم و سخن چينى و فتنه انگيزى نيافريده است .

(( تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ))

بعضى ديگر از كمى تدبر و تفكر زنان رنج مى برند و ناراحت مى شوند، در صورتى كه كمى تدبر لازمه پرگويى است و آن پرگويى هم در جاى خود لازم است تا دانشمندان و اساتيد و سخنگويان آينده جامعه ، در دامن مادر زبانشان باز شود و بتوانند در مدرسه قدم گذارند و آماده دانش آموزى و دانشجويى شوند.

مردى وقتى مى بيند، زنش در بحثهاى معمولى بر خلاف منطق او سخن مى گويد، نبايد با او سربسر بگذارد. بايد بداند خداوند حكيم ، فكر و منطقى به زن عنايت فرموده است ، تا براى پرورش و راهنمايى كودك مناسب باشد و بتواند مسائل اجتماعى را با بيانى ساده و روشن براى كودك تشريح كند، و اين كارى است كه مردان عادى و بلكه دانشمندان جهان ، از انجام آن عاجزند، از اين رو رسول خدا و اميرالمؤ منين عليهماالسلام ، به مردان توصيه مى كنند كه با زنان زياد سر بسر نگذاريد و به كار خود مشغول باشيد.

دليل

143- عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) اءنه قال : خلقت المراءه من ضلع اءعوج ، ان اءقمتها كسرتها و ان استمتعت بها استمتعت بها و فيها عوج .

پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: زن از ضلعى كج آفريده شده . اگر بخواهى راستش كنى ، آن را مى شكنى و اگر بخواهى به همان حالت از آن بهره برى ، بهره مى برى و او هم كج باقى مانده است . (152)

144- قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): اءربع يمتن القلب : الذنب على الذنب و كثره مناقشه النساء...

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: چهار چيز است كه دل را مى ميراند: گناه روى گناه و زياد سربسر گذاشتن با زنان ... (153)

145- قال اءميرالمؤ منين (عليه السلام )... و لا تطيلن الخلوه مع النساء فيملنك ، و اسبق من نفسك بقيه .

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: خلوت كردن با زنان را طولانى مكن ، به حدى كه تو را ملول و افسرده كنند. از شخصيت خود چيزى باقى گذار. (154)

146- قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): النساء عى و عوره فاستروا العورات بالبيوت واستروا العى بالسكوت .

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: زنان عورتند و بيهوده گفتار، چون عورتند در خانه ها پنهانشان كنيد و گفتار بيهوده آنان را با سكوت خود چاره كنيد. (155)

گفتار زنان در اطراف خانه دارى و بچه دارى ، فرم لباس ، نوع مهمانيها و مانند آن است و مطلوب مرد گفتارى در اطراف كسب و صنعت و دامدارى و كشاورزى و صلح و جنگ است ؛ لذا گفتار زن براى مرد بيهوده است يعنى بى فايده است ؛ زيرا مناسب افكار او نيست .