بشنو از نى چون حكايت مى كند |
|
وز جدايى ها شكايت مى كند |
كز نيستان تا مرا ببريده اند |
|
از نفيرم مرد و زن ناليده اند |
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق |
|
تا بگويم شرح درد اشتياق |
هر كسى كو دور ماند از اصل خويش |
|
باز جويد روزگار وصل خويش |
آتشست اين بانگ ناى و نيست باد |
|
هر كه اين آتش ندارد نيست باد |
آتش عشق است كاندر نى فتاد |
|
جوشش عشق است كاندر مى فتاد |
هر كه را جامه ز عشقى چاك شد |
|
او ز حرص و جمله عيبى پاك شد |
جسم خاك از عشق بر افلاك شد |
|
كوه در رقص آمد و چالاك شد |
با لب دمساز خود گر جفتمى |
|
همچو نى من گفتنى ها گفتمى |