اساس بندگى حق تعالى ، آن است كه آدمى در طريق پرستش ،
پيوسته تسليم بى چون و چراى آفريدگار خود شود و تمام سعى او مصرف انجام تكاليف
شرعيه و جلب رضاى حق تعالى گردد. مسلما چنين كسى به اين حقيقت پى برده است كه اين
امور براى تقرب به خدا و حصول ملكه تقوا و صفاى نفس و تزكيه و اتصاف به اسماء و
صفات الهى وضع شده است و صلاحيت محكمه عقل در اينگونه امور محدود بوده و عدم تشخيص
برخى از مسائل اعتقادى دليل بر بطلان موضوع نيست .
((بايد بپذيريم كه آنچه فيلسوفان و متفكران اجتماعى به نام
ايدئولوژى بافته اند، گمراهى و سرگشتى است ، براى انسان از نظر ايدئولوژى يك راه
بيشتر وجود ندارد و آن ايدئولوژى از طريق وحى است . اگر ايدئولوژى از طريق وحى را
نپذيريم ، بايد بپذيريم كه انسان فاقد ايدئولوژى است )).(19)
((شيخ ابوعلى سينا)) نابغه زمان و
نادره دوران ، براى كسانى كه مى خواهند همه مسائل را با عقل خود بسنجند تا به مرحله
باور رسند، مى گويد:
((پاره اى از خصوصيات معاد، از جمله امورى است كه عقل ما به
آن راه ندارد، ولى از آنجا كه گزارشگر صادق ، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم
) به آن خبر داده است ، ما آنرا مى پذيريم و باور مى كنيم )).(20)
متاءسفانه گروهى تنها به عقل اصالت مى دهند و ديگر امور را قبول ندارند، اين گروه
فقط مى خواهند از راه عقل و تجربه ، همه چيز را دريابند و با پاى چوبين بى تمكين به
قله رفيع سعادت صعود كنند و از آنجا افق عظيم حيات انسانى را تماشا كنند، در حالى
كه عقل قدرتش محدود است و در بسيارى از موارد نمى تواند از انسان دستگيرى كند و او
را به طى طريق صحيح رهنمون سازد.
عن الرضا (عليه السلام ) قال : ((انما
امتحن الله عزوجل الناس بطاعته لما عقلوه وما لم يعقلوه ايجابا للحجة وقطعا للشبهة
، اعلم ان راءس طاعة الله سبحانه التسليم لما عقلناه وما لم نعقله
)).(21)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
((همانا خداوند مردم را به اطاعت و فرمانبردارى خود آزمايش
مى كند، خواه ماده آزمايش براى آنان قابل تعقل باشد، خواه نباشد و هدف آزمايش اين
است كه حجت خداوند بر مردم الزام آور باشد و جاى شبهه در اطاعت و عدم اطاعت او باقى
نماند. بر اين اساس بدان كه سرآمد تمام شرايط اطاعت و فرمانبردارى از خداوند اين
است كه ما تسليم بدون قيد و شرط خدا باشيم ، چه در امورى كه عقل ، آنها را درك مى
كند و چه امورى كه عقل ما به عمق آنها راه ندارد و حقيقت آنرا درك نمى نمايد)).
3 - داشتن اسوه و الگوى تمام عيار
هدايت (قبول ولايت )
هر مسلمان براى رسيدن به حيات طيبه ، نيازمند به الگو و رهبر است . در زمان
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) الگو و پيشواى مسلمانان ، خود حضرت بوده
است و پس از ايشان اين منصب به اهل بيت ، و پس از اهل بيت به مرجع و رهبر دينى آگاه
و شجاع رسيده است .
((در زير لفافه زندگى اجتماعى كه انسان با رعايت نواميس دينى
به سر مى برد، واقعيتى است زنده و حياتى است معنوى كه نعمتهاى اخروى و خوشبختى هاى
هميشگى ، از آن سرچشمه گرفته و به عبارت ديگر مظاهر وى مى باشند. اين حقيقت و
واقعيت است كه به نام ((ولايت ))
ناميده مى شود. ((نبوت )) واقعيتى است
كه احكام دينى و نواميس خدايى مربوط به زندگى را به دست آورده و به مردم مى رساند و
((ولايت )) واقعيتى است كه در نتيجه
عمل به فرآورده هاى نبوت و نواميس خدايى در انسان به وجود مى آيد.
در ثبوت و تحقق صراط ولايت كه در وى انسان مراتب كمال باطنى خود را طى كرده و در
موقف قرب الهى جايگزين مى شود، ترديدى نيست زيرا ظواهر دينى بدون يك واقعيت باطنى
تصور ندارد و دستگاه آفرينش كه براى انسان ظواهر دينى (مقررات عملى و اخلاقى و
اجتماعى ) را تهيه نموده و وى را به سوى او دعوت كرده است ، ضرورتا اين واقعيت
باطنى را كه نسبت به ظواهر دينى به منزله روح است ، آماده خواهد ساخت و دليلى كه
دلالت بر ثبوت و دوام نبوت (شرايع و احكام ) در عالم انسانى كرده و سازمان مقررات
دينى را به پا نگه مى دارد، دلالت بر ثبوت و دوام و فعليت سازمان ولايت مى كند، و
چگونه متصور است كه مرتبه اى از مراتب توحيد و يا حكمى از احكام دين امر (فرمان )
زنده اى بالفعل داشته باشد در حالى كه واقعيت باطنى كه در بر دارد، در وجود نباشد و
يا رابطه عالم انسانى با آن مرتبه مقطوع بوده باشد. كسى كه حامل درجات قرب و امير
قافله اهل ولايت بوده و رابطه انسانيت را با اين واقعيت حفظ مى كند، در لسان قرآن
(22) ((امام )) ناميده
مى شود.
((امام )) يعنى كسى كه از جانب حق
سبحانه براى پيشروى صراط ولايت اختيار شده و زمام هدايت معنوى را در دست گرفته ،
ولايت كه به قلوب بندگان مى تابد، اشعه و خطوط نورى هستند از كانون نورى كه پيش
اوست ، و موهبتهاى متفرقه ، جويهايى هستند متصل به درياى بيكرانى كه نزد وى مى باشد)).(23)
عن محمدبن الفضيل ، عن الرضا (عليه السلام ): قال : قلت
((قل بفضل الله وبرحمته فليفرحوا هو خير مما يجمعون
)).
قال : بولاية محمد وال محمد هو خير مما يجمع هولاء من دنياهم
.(24)
محمد بن فضيل گويد: از امام رضا (عليه السلام ) معناى آيه زير را پرسيدم :
((بگو اى پيامبر: اين مردم به فضل پروردگار و به رحمت بى
پايان او بايد خشنود بشوند كه از آنچه گردآورى كرده اند، بهتر است
)).(25)
حضرت فرمود: به ولايت محمد و آل محمد (بايد شادمان باشند) كه آن بهتر است از دنيايى
كه آنها جمع مى كنند.
در اين روايت امام هشتم (عليه السلام )، فضل الهى را وجود بزرگوار پيامبر و نعمت
نبوت و رحمت پروردگارى را جانشينان بزرگوار آن حضرت و نعمت ولايت معرفى فرموده است
(چه در حقيقت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سرآغاز اسلام و ديگر پيشوايان
سبب بقا و ادامه حيات آن شده اند) و داشتن اين دو سرمايه (سرمايه نبوت و سرمايه
ولايت ) فوق همه سرمايه هاست زيرا هيچ سرمايه اى با اين دو قابل مقايسه نيست .
عن ابى الحسن (عليه السلام ) فى قول الله عزوجل :
((ومن اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله ))(26)
قال : يعنى ((من اتخذ دينه راءيه بغير امام من ائمة الهدى
)).(27)
امام رضا (عليه السلام ) در تفسير آيه زير كه خداوند فرموده است :
((آيا گمراهتر از آن كس كه پيروى هواى نفس خويش كرده و هيچ
هدايت الهى را نپذيرفته ، كسى پيدا مى شود))؟!
مى فرمايد:
((منظور آيه قرآن كسى است كه راءى شخصى خود را ملاك بندگى
ديانت قرار مى دهد، بدون اينكه از رهبرى امام بر حق رهياب شده باشد)).
الگوپذيرى
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ):
(اليه يصعد الكلم الطيب )(28)
قول لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله وخليفته
محمد رسول الله حقا وخلفاءه وخلفاء الله (والعمل الصالح يرفعه
(29)) علمه فى قلبه بان هذا صحيح كما قلته بلسانى .(30)
امام رضا (عليه السلام ) در مورد تبيين حيات طيبه در تفسير آيه شريفه (سخنان پاكيزه
به سوى خدا صعود مى كند) فرمود:
مراد از سخنان پاكيزه ، سخن ((لا اله الا الله
))، ((محمد رسول الله
))، ((على ولى الله )) است و
اينكه حضرت على (عليه السلام ) جانشين و خليفه به حق پيامبر است و جانشينان آن حضرت
خليفه هاى خداوند هستند، و مراد از (عمل شايسته را خدا بالا مى برد).
علم او در دلش مى باشد يعنى نيت اوست به اينكه اين مرام درست است چنان كه آن را به
زبان گفته ام .
لما وافى ابوالحسن الرضا (عليه السلام ) نيسابور فاراد ان
يرحل منها الى الماءمون اجتمع اليه اصحاب الحديث فقالوا: يابن رسول الله ترحل عنا
ولا تحدثنا بحديث نستفيده منك وكان قد قعد فى العمارية فاطلع راءسه وقال سمعت ابى
موسى بن جعفر يقول سمعت ابى جعفربن محمد يقول سمعت ابى محمدبن على يقول سمعت ابى
على بن الحسين يقول سمعت ابى الحسين بن على يقول سمعت ابى اميرالمؤ منين على بن
ابيطالب يقول سمعت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) يقول سمعت جبرئيل يقول
سمعت الله عزوجل يقول : ((لا اله الا الله ))
حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى ، فلما مرت الراحلة نادى بشروطها وانا من شروطها.(31
)
حضرت امام رضا (عليه السلام ) در مسير مسافرت مرو وارد نيشابور شد و قصد رفتن به
نزد مامون داشت ، اصحاب حديث خدمت او گرد آمدند، عرض كردند: اى پسر پيامبر! از شهر
ما مى روى و حديثى براى ما روايت نمى كنى كه از آن بهره مند شويم ؟
حضرت (عليه السلام ) كه در عمارى نشسته بود، سر خود را از محمل بيرون كرد، فرمود:
از پدرم موسى بن جعفر (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود: از پدرم حضرت صادق (عليه
السلام ) شنيدم و همچنين از آباء گرامى خود يكايك نام برد تا به حضرت على (عليه
السلام ) رسيد كه فرمود: از حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه
فرمود: از جبرئيل امين شنيدم كه گفت ، از ذات اقدس الهى شنيدم كه فرمود:
((لا اله الا الله )) دژ من است ، پس
هر كس به دژ من وارد شود، از عذاب من ايمن خواهد بود، وقتى مركب به راه افتاد، حضرت
على بن موسى الرضا (عليه السلام ) ندا داد كه كلمه توحيد با مقررات و شروطش قلعه
الهى است و من از شرايط آن هستم .
جمله اى كه در اين روايت شايان توجه و دقت مى باشد، اين است كه امام هشتم (عليه
السلام ) مى خواهد به اصحاب حديث و جامعه مسلمين بفهماند كه اقرار به كلمه توحيد
هنگامى مى تواند به عنوان قلعه محكم شما را تحت مصونيت الهى قرار داده و نجات بخشد
كه جامعه به دست حاكم راستين اسلامى اداره شد و حكومت ، حكومت حق باشد و مردم به
تمام مقررات آن حكومت علاقه مند و وفادار باشند.
فرمايش امام هشتم (عليه السلام ) در روايت مذكور، نشانه ارتباط ولايت است با اصل
توحيد. گويى هر دو با هم آميخته و هماهنگ است و اين ويژگى بزرگ جهان بينى اسلامى
است كه توحيد آن حاكميت است و حاكميت آن ، توحيد.
لزوم نياز به اولوالامر (زمامدار)
به نقل از فضل بن شاذان نيشابورى
(32) در جواب اين سؤ ال كه چرا ((اولوالامر:
زمامدار)) (به عنوان يك ضرورت ) قرار داده شده و مردم به
اطاعت آنان ماءمور شده اند؟
امام رضا (عليه السلام ) پاسخ فرمود:
منها انا لا نجد فرقة من الفرق ولا ملة من الملل بقوا وعاشوا
الا بقيم ورئيس ولما بدلهم منه فى امر الدين والدنيا فلم يجر فى حكمة الحكيم ان
يترك الخلق مما يعلم انه لا بدله منه ولا قوام لهم الا به فيقاتلون به عدوهم
ويقسمون فيئهم ويقيم لهم جمعهم وجماعتهم ويمنع ظالمهم عن مظلومهم .(33)
((ما هيچ فرقه اى از فرقه ها و ملتى از ملتها را نمى يابيم
كه بتوانند باقى بمانند و زندگى كنند، مگر به وسيله رئيس و زمامدارى كه كار دين و
دنياى مردم را سامان دهد. با توجه به اين اصل مسلم جايز نيست در حكمت حكيم كه خلق
را بدون سرپرست ترك گويد، با آنكه مى داند اين امر براى آنان ضرورى است و بدون رئيس
نمى توانند برپا باشند، با دشمنان مقاتله كنند، بيت المال را بين خويشتن تقسيم
نمايند، جمع و جماعتشان را برپا دارد و مانع ستم ظالمشان به مظلومشان گردد.
امام هشتم (عليه السلام ) در اين حديث به يك ضرورت اجتماعى اشاره كرده و مطلبى را
ايراد فرموده است كه عقل و فطرت هر انسانى آنرا درك مى كند و احتياج به استدلال
ندارد و مختص به زمان خاصى نيست بلكه در همه زمانها همه جوامع بشرى احتياج به
زمامدار داشته و دارند كه بايد امر زمامدار نافذ باشد و مردم از او و همه شاخه هاى
حكومت او اطاعت كنند تا نظام اجتماع قوام و دوام يابد و اين وجوب اطاعت ، يك حكم
تعبدى مولوى نيست بلكه يك حكم عقلى ارشادى است و آيه قرآن نيز كه امر به اطاعت
((اولوالامر)) كرده ، همين حكم عقل
فطرى را تاءييد نموده است نه اينك يك حكم تعبدى نظير وجوب نماز و طواف باشد.
حقيقت سعادت در دنيا
عن ابى الحسن على بن موسى الرضا (عليه السلام ) عن
ابيه ، عن ابائه عن اميرالمؤ منين (عليه السلام ): انه قال ((الدنيا
كلها جهل الا مواضع العلم ، والعلم كله حجة الا ما عمل به ، والعمل كله رياء الا
ماكان مخلصا، والاخلاص على خطر حتى ينظر العبد بما يختم له )).(34)
امام رضا (عليه السلام ) از پدرانش از حضرت على (عليه السلام ) نقل كرده اند كه
فرمود: دنيا تمامش جهل است مگر مواضع علم و دانش ، و تمام علم و دانش ، حجت است مگر
آن علمى كه بدان عمل شود و تمام عمل ، ريا است مگر آنچه به خلوص نيت و پاكى ضمير،
واقع شده باشد، و اخلاص در عمل را خطرى بزرگ تهديد مى كند.
حقيقت نجات در آخرت
قال الحسين بن خالد: فقلت للرضا (عليه السلام ): يابن
رسول الله :
فما معنى قول الله عزوجل ((ولا يشفعون الا لمن ارتضى
)).
قال : لا يشفعون الا لمن ارتضى دينه .(35)
((حسين بن خالد)) مى گويد: به حضرت
رضا (عليه السلام ) عرض كردم :
معنى كلام خداوند در قرآن چيست ؟ در آن آيه اى كه مى فرمايد: ((مقربان
درگاه حق تنها از كسانى شفاعت مى كنند كه خداوند از آنان خشنود باشد.))(36)
حضرت در پاسخ فرمود: مقربان درگاه الهى ، شفاعت نمى كنند مگر از كسى كه خداوند از
دين او راضى باشد (تقرب يافتگان به درگاه حضرت حق ، فقط از دارندگان حيات طيبه
شفاعت مى كنند).
اگر خداى نباشد زبنده اى خشنود |
|
شفاعت همه پيغمبران ندارد سود |
ضرورى ترين مساءله حياتى در جهان و انسان ((اصل
زوجيت ))
حاكميت اصل زوجيت در نظام آفرينش
در تمام كائنات ((اعم از جامد، نامى و حيوان
))، اصل زوجيت ((از طريق مركب بودن هر
چيزى از هر جوهر و عرض و يا ماده و صورت )) وجود دارد. از
ريزترين مواد اين عالم گرفته تا درشت ترين آن . همه مى دانيم ريزترين ماده جهان
((اتم )) نام دارد كه همه جهان از
تركيبات گوناگون اين ذرات تشكيل شده و اتم در حقيقت همچون آجرى است براى ساختمان
عظيم كاخ بزرگ عالم ماده .
هر اتم مركب از دو اجزا است : يكى به نام ((الكترون
)) (ذرات گردنده اتم ) كه بار الكتريسته منفى دارد و ديگرى
((پروتون )) (هسته مركزى اتم ) كه بار
الكتريسيته مثبت دارد و بر اثر كشش اين دو بار مختلف و به اصطلاح ناهمنام ، جاذبه
عجيبى بين اين دو جنس مختلف حكمفرماست كه شباهت شگفت انگيزى به جاذبه جنسى ميان دو
جنس مخالف را دارد.
((اتم بسيار كوچك است . براى اينكه بتوان كوچكى آنرا مجسم
كرد، بايد گفت كه حتى 000/000/500 دانه اتم به اندازه متوسط، اگر روى يك صفحه قرار
گيرد، به چشم ديده نخواهد شد. اما اين ذره ريز و شگفت انگيز داراى فضاى خالى است و
هسته اتم تنها يكصد هزارم قطر خود اتم مى باشد. سرعت الكترونها به دور هسته به قدرى
زياد است كه فضاى خالى به نظر كاملا پر شده مى آيد)).(37)
بنا بر آنچه گفته شد، بر سرتاسر جهان خلفت ، امر ازدواج مطابق نظم و حساب خاص و
شرايط دقيق انجام مى گيرد و اين حقيقتى است كه خداوند در چند جاى قرآن بيان فرموده
است .
ومن كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين .(38)
((از تمام ميوه ها دو جفت در زمين قرار داد)).
كم انبتنا فيها من كل زوج كريم .(39)
((چه بسيار گياهان كه از انواع مختلف نر و ماده ، زيبا و
جالب و پرفايده در آن آفريديم )).
فانبتنا فيها من كل زوج كريم .(40)
((از هر زوج گياه مفيد و جالب در زمين رويانديم
)).
وانبتنا فيها من كل زوج بهيج .(41)
((و در زمين از هر نوع گياه بهجت انگيز، در آن رويانديم
)).
سبحان الذى خلق الازواج كلها مما تنبت الارض ومن انفسهم ومما
لا يعلمون .(42)
((منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد، از آنچه زمين مى
روياند، و از خود آنان و از آنچه نمى دانند)).
ومن كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون .(43)
((ما از هر چيزى جفت (نر و ماده ، منفى و مثبت ،) آفريديم ،
شايد شما متذكر شويد)).
كلمه ((شى ء: چيز)) در آيه مورد نظر
گواه اين مطلب است كه در تمامى مراتب ماده (حتى در آن قسمت هم كه قابل تجزيه
نباشد)، قانون زوجيت حكمفرماست .
هدف از يادآورى زوجيت در تمام اشياء جهان ، در آياتى كه از آن ياد شد، انسان را
متذكر اين معنى مى كند كه (فرد) مطلق كه هيچ نوع تركيبى در آن نيست . فقط خداست .
(او خالق جهان و يكتاى بى همتاست ) زيرا دوگانگى از ويژگى هاى مخلوقات است .
در احاديثى كه از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) وارد شده ، به اين حقيقت
اشاره شده است كه به ذكر آنها مى پردازيم .
بمضادته بين الاشياء عرف ان لاضدله ، بمقارنته بين الاشياء
عرف ان لا قرين له ، ضاد النور بالظلمة ، واليبس بالبلل ، والخشن باللين ، والصرد
بالحرور، مولفا بين متعادياتها مفرقا بين متدانياتها، دالة بتغريقها على مفرقها،
وبتاءليفها على مولفها، وذلك قوله : ((ومن كل شى ء خلقنا
زوجين لعلكم تذكرون )).(44)
اشياء جهان را متضاد آفريده تا روشن شود براى او ضدى نيست و آنها را با هم قرين
ساخته تا معلوم شود قرينى براى او نيست ، نور را ضد ظلمت ، و خشكى را ضدترى ، و
خشونت را ضد نرمش ، و سرما را ضد گرما قرار داده ، در عين حال اشياء متضاد را جمع
كرده و موجودات نزديك به هم را از هم جدا نموده تا اين جدايى دليل بر جدا كننده و
آن پيوستگى دليل بر پيوند دهنده باشد و اين است معنى آيه :
ومن كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون .
((فتح بن يزيد جرجانى )) از حضرت رضا
(عليه السلام ) پرسش مى كند:
چرا خداوند را لطيف مى خوانند؟
حضرت در پاسخ او فرموده است :
للخلق اللطيف ولعلمه بالشى ء اللطيف ، ومن الخلق اللطيف ،
ومن الحيوان الصغار، ومن البعوض والجرجس ، وما هو اصغر منها ما لا يكاد يستبينه
العيون ، بل لا يكاد يستبان لصغره الذكر من الانثى ، والحدث المولود من القديم .(45)
براى اينكه مخلوق لطيف آفريده و از تمام موجودات لطيف آگاه و باخبر است . آفريننده
مخلوق لطيف ، حيوان كوچك ، پشه و كوچكتر از پشه و موجودات زنده اى كه از آنها نيز
كوچكترند، و به قدرى كوچكند كه اميدى نسبت بشر بتواند با چشم آنها را ببيند و به
علت همين كوچكى نر از ماده و نوزادش از نسل قبل تميز داده نمى شود.
عن مولانا الرضا (عليه السلام ): ((فى
حديث )) ولم يخلق شيئا فردا قائما بنفسه دون غيره للذى اراد
من الدلالة على نفسه واثبات وجوده فالله تبارك وتعالى فرد واحد لا ثانى معه يقيمه
ولا يعضده ولا يكنه ، والخلق يمسك بعضه بعضا باذن الله ومشيته .(46)
امام رضا (عليه السلام ) مى فرمايد: خداوند چيزى را نيافريده كه فرد و قائم به نفس
باشد و نياز به غير خود نداشته باشد. چنين كرد تا مردم را به خويش راهنمايى كند و
هستى خود را اثبات نمايد. پس خداوند تبارك و تعالى تنهايى است كه چيز ديگرى با او
نيست كه هستى او به آن بستگى داشته باشد و او را كمك كند و مستور دارد و آفريده ها
همه هر كدام ، ديگرى را مى گيرند، هستى هر يك قائم به هستى ديگرى است و اتصال آنها
به فرمان و خواست خداوند است .
آنچه از روايات امام رضا (عليه السلام ) در موضوع قانون زوجيت در جهان اشاره شد،
استفاده مى شود كه :
اولا سرتاسر موجودات جهان از قانون واحدى به نام ((تجاذب و
علاقه )) به هم اطاعت مى كنند. آن هم اطاعت بى چون و چرا و
همين تسليم و انقياد در برابر آن ناموس يگانه است كه همه عناصر جهان را در تحت يك
نظام دقيق و هماهنگ منسجم كرده و نظام عمومى جهان را به وجود آورده است .
ثانيا هرگاه يكى از اين عناصر از آن قانون (سلسله زنجير خلقت ) خارج شود، محكوم به
زوال و فنا است .
چشم اندازى از حيات طيبه در انتخاب همسر و تشكيل خانواده
((شيوه صحيح همسريابى ))
شرايط ازدواج موفق و بادوام در كلام امام رضا (عليه السلام )
1 - شناخت زمان ازدواج (شكوفايى خواهشهاى طبيعى )
2 - آشنايى كافى به فلسفه و هدف ازدواج
3 - آگاهى و آزادى در انتخاب همسر (بلوغ روانى )
4 - بررسى همه جانبه از طريق مشورت با افراد مجرب و كار آزموده
5 - استخاره
6 - تعيين مهريه
7 - كفويت (تناسب فكرى و روحى طرفين )
8 - ايمان
9 - اخلاق
10 - جمال و زيبايى
1 - شناخت زمان ازدواج (شكوفايى
خواهشهاى طبيعى ((فرا رسيدن بلوغ جسمى )))
نياز به همسر، انگيزه اى است كه به امر خدا در وجود بشر نهاده شده تا او را
وادار كند كه بر طبق قانون كلى جهان رفتار كند و بدين وسيله جريان خلقت برقرار
باشد.
از مهمترين مسائل حياتى براى هر فرد در زندگى ، مساءله ازدواج و تشكيل خانواده است
كه در واقع مى توان آن را ((پل زندگى ))
ناميد. هيچ چيز در زندگى نمى تواند به اندازه ازدواج بهروزى يا تيره بختى به بار
آورد. يك ازدواج شايسته ضامن يك زندگى پرآرامش در بحرانى ترين شرايط سنى است و مى
تواند بنيان سعادت و خوشبختى را براى مرد و زن تا پايان عمر فراهم آورد، و يك
ازدواج نامتناسب ممكن است يك عمر مرد و زن را به نگرانى و ناراحتى گرفتار كند و
منشاء بدبختى و ناكامى آنها در زندگى شود.
قرآن كريم ازدواج را از نعمتهاى بزرگ و پرارج الهى برشمرده و آن را در رديف امورى
معرفى فرموده كه آرامش و سكون واقعى را براى انسان به همراه مى آورد.(47)
پدران و مادران نسبت به پسران و دختران خود وظيفه دارند كه زمينه ساز و راهنماى
سازنده اى در مورد گزينش همسر و ((تشكيل خانواده
)) براى آنها باشند، زيرا اسلام اين موضوع را در مرحله نخست
به عهده والدين گذاشته است . خوددارى از اداى اين وظيفه سنگين عواقب وخيمى را به
همراه دارد.
((هرگاه والدين از اين مسؤ وليت مهم شانه خالى كنند، در
صورتى كه براى فرزند لغزش و انحرافى پيش آيد، گناه آن براى پدر و فرزند، هر دو
نوشته مى شود و هر دو در پيشگاه الهى مورد مؤ اخذه قرار خواهند گرفت
)).(48)
((ويل دورانت ))(49)
مى نويسد: سرتاسر دوره بلوغ همه شگفتى است . هم سن عقل است و هم سن عواطف گنجينه
هاى دل و دماغ هر دم ، سيلى از انديشه و طوفانى از عشق به هر سو مى پراكند؛ هيچ وقت
جهان اين همه بيگانه و اين همه زيبا به نظر نمى رسد، هيچگاه به اين نحو دور از
دسترس و با اين همه قابل تصرف ديده نمى شود، سنهاى بعدى به حسرت به آن نگاه مى
كنند، سن بلوغ بهار قدرتها و فصل بذرافشان خرمنها است . همه عواطف و احساسات پاك
غذاى خود را از اين سن مى گيرند و مى توان آنرا ((رنسانس
زندگى )) ناميد، پس اين نيروى شگرف چيست كه جوان را با ترس و
لرز به جلو مى راند و دختر را وادار مى كند كه از ديده براند و از دل بجويد؟ آن راز
نهانى چيست كه در نهانخانه بدن زيباترين گل زندگى انسان يعنى عشق مردى را به زنى مى
آفريند؟ سلولهاى مايه اى بدن ، با نشاط تمام در حركت و شكفتگى مى آيند، گويى مى
خواهند براى حفظ اين ثروت جديد، بر هر كوششى فايق آيند، همچنان كه اصل زيست شناسى
عشق انتخاب طبيعى و رشد غريزه آميزش است . اصل فيزيولوژيكى آن در فرد، تجمع ماده
توليدى است .(50)
شناخت زمان ازدواج بهترين دوره ازدواج
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ):
نزل جبرئيل على النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): فقال :
يا محمد! ان ربك يقروك السلام ويقول : ان الابكار من النساء بمنزلة الثمر على الشجر
فاذا اينع الثمر فلا دواء له الا اجتنائه والا افسدته الشمس ، وغيرته الريح ، وان
الابكار اذا ادركن ما تدرك النساء فلا دواء لهن الاالبعول ، والا لم يومن عليهن
الفتنه ، فصعد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) المنبر فجمع الناس ثم اعلمهم
ما امرالله عزوجل به .(51)
امام رضا (عليه السلام ) مى فرمايد:
جبرئيل به محضر مبارك رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شرفياب شد و عرض كرد:
اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد: دختران
شما همانند ميوه درخت مى باشند. هرگاه ميوه درخت رسيد، چاره اى جز چيدن آن نيست و
اگر چيده نشود، تابش خورشيد آن را فاسد و باد مزه آن را از بين مى برد، و همانا
وقتى كه دختران به آن حد رسيدند كه زنان ديگر آن موقعيت را دريافته اند، چاره اى جز
اختيار كردن شوهر ندارند و اگر شوهرى براى آنها در نظر گرفته نشود، از فساد و تباهى
در امان نيستند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به منبر تشريف بردند، در
ضمن خطبه اى ، اعلاميه خداوند عزوجل را به حاضران ابلاغ نمودند.
((ويل دورانت )) درباره اوضاع غرب
چنين مى گويد:
((تاءخير ازدواج ، شهرهاى ما را پر از مردان و زنانى كرده
است كه تنوع در تحريكات شهوانى را بر وظايف پدرى و مادرى و خانه دارى ترجيح مى
دهند... .
منشاء تغييرات اخلاقى ما همان تاءخير ازدواج در اجتماعات كنونى است . اما اگر
بخواهيم علل شخصى را نيز ذكر كنيم ، پدران و مادران بيشتر از فرزندان در اين باره
گناهكارند. غرايز جوانان سالم است و زود مى تواند تحت قيد و بند درآيد، ولى پدران
محتاط و مادران حسود براى زن دادن به فرزندانشان نخست از درآمد او مى پرسند، خرسندى
پدران در سنين متوسط عمر، در پول است . اينها هيجانهاى مرده خود را فراموش مى كنند
و نمى دانند كه قلب جوانان ممكن است دلايلى داشته باشد كه پيران از فهم آن ناتوان
باشند. اين بزرگسالانند كه خير نوع و اجتماع را در نظر نمى گيرند، به اوامر طبيعت
بى اعتنا مى مانند و در حقيقت ، خود مشوق سالهاى هرزه گردى و عياشى جوانان مى
گردند. پدران و مادرانى كه دوربين هستند، مسائل مالى را در برابر سلامت و سعادت
افراد اجتماع در درجه دوم اهميت قرار مى دهند. آنان با طبيعت همكارى مى كنند و براى
تسريع ازدواج نور ديدگان خود، فداكارى مى نمايند)).(52)
عن ابى الحسن (عليه السلام ) قال : جاء رجل الى ابى جعفر
(عليه السلام ) فقال ابى :
هل لك من زوجة ؟ قال : ما احب ان لى الدنيا وما فيها وانى
ابيت ليلة ليس لى زوجة ثم قال ابى (عليه السلام ): ركعتين يصليهما رجل متزوج افضل
من رجل يقوم ليلة ويصوم نهاره اعزب .(53)