امام جواد صلوات الله عليه وأبوصلت هروى
در كيفيت شهادت حضرت رضا (عليهالسلام)
نقل كرديم كه آن حضرت به ابوصلت دربارهء قبر و دفن خويش دستوراتىصادر فرمودند و
او سخنانى را كه امام تعليم داده بود ، بر زبان آورد ، قبر امام (عليهالسلام)
پر از آب گرديد و ماهيها در آن پديد آمدند ، بعد ماهى بزرگى آمده، همهء آنها را
خورد ، سپس با تكلم ديگر ، قبر شريف خشك گرديد و آب فرو رفت و اينكار در حضور مأمون
انجام گرفت . ابوصلت گويد : چون امام رضا (عليهالسلام) دفن گرديد ، مأمون به
من گفت : آن كلمات را به من تعليم كن ، گفتم والله فراموشم شدند ، حتى يك كلمه هم
ياد نمى آورم ، به خدا قسم راست مى گفتم ، منظورم اغفال مأمون نبود ، ولى او از من
قبول نكرد ، و به زندانم انداخت و گفت : اگر نگويى تو راخواهم كشت . او هر روز مرا
مى خواست و مى گفت : اگر نگويى به مرگ محكوم هستى ، منهم مرتب قسم مى خوردم كه از
يادم رفته است . اين كار يك سال طول كشيد ، از طولزندان به تنگ آمدم ، در يك شب
جمعه غسل كردم و همه را شب را با احياء و ركوع و سجدهو گريه به سر بردم ، و از خدا مىخواستم كه از زندان نجاتم دهد . چون نماز صبح را خواندم
ناگاه ديدم كه ابوجعفرجواد (عليهالسلام) به زندان آمد ، فرمودند : اباصلت !
سينه ات به تنگ آمدهاست ؟ گفتم : آرى ، والله اى مولاى من ! فرمودند : آنچه را كه
امشب كردى ، اگر ازقبل انجام داده بودى خداوند خلاصت كرده بود ، به طورى كه الان
خلاصت فرمود : برخيز برويم . گفتم : كجا برويم ، نگهبانان در زندان هستند ، مشعلها
را در دست دارند ؟ !! فرمودند : برخيز آنها تو را نخواهند ديد ، بعد از اين نيز با آنها در يك جا
نخواهىبود ، امام (عليهالسلام) دست مرا گرفتند و از ميان آنان بيرون بردند ،
آنها نشسته با هم صحبت مى كردند ، مشعلها در ميانشان ولى ما را نديدند . چون از
زندان بيرون آمديم ، فرمود : كجا ، مى خواهى به روى ؟ گفتم : به خانه ام در شهر هرات
،فرمود : عبايت را بر سر بكش ، من عبا را بر سر كشيدم ، حضرت دست مرا گرفت ،
گمانكردم كه مرا از طرف راستش به طرف چپ حركت داد ، بعد فرمودند : سرت را باز كن ،
عبارا از سرم انداختم ، امام (عليهالسلام) را نديدم ولى ديدم در كنار در
خانهام هستم ، وارد منزلم شدم و تا امروز كه اين قضيه را مى گويم ، نه مأمون را
ملاقاتكرده ام و نه كسى از مأموران او را . (144)
بخش پنجم خوشههايى از علم و فضيلت و اخلاق او
از امام جواد (عليه السلام)
سخنان و تعاليم و رهنمودهاى فراوانى ، نقل شده است ما در اين قسمت
تلاشداريم ، بخشى از تعاليم عاليهء آن بزرگوار را به عنوان تعلم خويشتن و تذكر
ويادآورى به ديگر دوستان و شيفتگان مكتب مقدس آن بزرگوار ، آورده باشيم تا اعمال
ورفتار خود را ، با موازين و معيارهاى آموزشى و تربيتى آن بزرگ بسنجيم و از
ثمراتدنيوى واخروى آن بهرهمند گرديم .
1 . محبوبيت و ثروت واقعى
من استغنى بالله افتقر الناس اليه و من اتقى الله
أحبهالناس . فردى كه تنها تكيه گاهش پروردگار باشد ، به غناى واقعى مى رسد و
ديگران به او نياز پيدا مى كنند ، و هر آن كس كه تقوى و رستگارى را پيشهء خود ، سازد
،مردم او را از ته دل دوست مى دارند . (145)
شرح كوتاه :
اغلب مردم در زندگىخود ، تكيه گاهها و اميدگاههايى پيدا
مى كنند . عده اى در اثر پندار غلط ، چشم بهافراد ذى نفوذ يا ثروتمند يا صاحبان جاه
و رياست ، مى دوزند ، و آنان را تكيه گاهزندگى خود ، قرار مى دهند ، غافل از آنكه ،
امكانات زندگى آنان زوال پذير وفانىوعارضى است و خود آنان ، در نياز مطلق به سر مى
برند . به قول سعدى : درويش و غنىبنده اين خاك درند * آنان كه غنى ترند ، محتاج
ترند پس ، تنها تكيه گاه حقيقى كههرگز فنا وزوال در او راه ندارد ، ذات بارى تعالى
است و كسى كه به سرچشمهء غنا وهستى ارتباط و اعتماد پيدا كند ، هرگز نياز و احتياجى
به اين و آن ، نخواهد داشت ،بلكه ضعيفان و ناتوانان هستند كه به او نيازمند خواهند
بود . و كسى كه راه تقوى ودرستكارى پيش گيرد ، با وجود آنكه نفع آن ، عايد شخص خود
او است ، باز از محبت و علاقهء قلبى ديگران نيز برخوردار خواهد شد ، چون
خاصيتتقوى بر اين پايه نهاده شده است .
2 . شكر نعمت
ما عظمت نعم الله على أحد ، الا عظمت اليه حوائج الناس ، فمن
لميحتمل تلك المؤونة عرض تلك النعمة ، للزوال .
(146) نعمت پروردگار ،هر قدر بر فردى فزونى گيرد ، نيازها و چشم
داشتهاى مردم نيز بر او ، فزونتر مىگردد . اگر متحمل چنين زحمتى نگردد ، اين نعمت
رو به زوال مى رود .
شرح كوتاه :
حفظ و نگهدارى موهبتهاى الهى ، نياز به شايستگى و
لياقت و نگهدارى و مراقبت دارد كهيكى از راههاى نگهدارى آن ، اين است كه در راه
رفاه و آسايش بندگان الهى ، صرف گرددو شكرگزارى واقعى هر نعمت ، آن است كه در
مواردى كه خداوند متعال تعيين فرموده است، صرف گردد و اگر در انجام شكرگزارى هر
نعمت ، كوتاهى و قصور صورت گيرد ، خود بهخود آن نعمت ، رو به زوال وفنا مى رود . به
عنوان نمونه علم و دانش در هر فنى يكىاز نعمتهاى بزرگ الهى است كه نصيب فرد مى گردد
، اگر در راه توسعه و تعليم بهنيازمندان و فاقدين آن ، كوتاهى و مضايقه گردد ، به
تدريج آن دانش رو به فنا و زوالمى رود تا دارندهء خود را ترك نمايد و از او رخت
بربندد .
3 . شرافت واقعى
الشريف كل الشريف من شرفه علمه ، والسودد كل السودد ، لمن
اتقى الله ربه . شريفواقعى ، فردى است كه با شرافت علم و دانش آراسته گردد . سيادت
و بزرگوارى حقيقى بافردى است كه راه تقوى و خداشناسى را پيش گيرد .
(147)
شرح كوتاه :
جمعى ،افتخار و شرافت را در ثروت ، وعده اى در رياست ،
پاره اى از مردم در رفاه و ماديت وجمعى هم در نسب و نژاد و قبيله گرايى جستجو مى
كنند و كسانى را كه فاقد اين مزاياباشند به ديدهء حقارت و پستى مى نگرند ، ولى در
منطق امام جواد (عليهالسلام) شرافت واقعى و اصالت حقيقى از آن علم و دانشى است كه زينت بخش فرد مى گردد
.بزرگوارى و عظمت شخص ، منوط به امتيازات و فضايل روحى و معنوى است كه فرد در
راهكسب آن ، خود را به زحمت مى افكند و آن راه تقوى و پرهيزكارى است كه والاترين
شرفو مرتبت انسانى است .
4 . پاى هر سخن منشين
من أصغى الى ناطق فقد عبده فان
كانالناطق عن الله ، فقد عبد الله وان كان الناطق ينطق عن ابليس فقد عبد ابليس .
(148)
كسى كه به سخنگويى گوش فرا مى دهد ، او را پرستش كرده است ، بنابراين
اگراو از خدا سخن مى گويد ، در واقع خدا را پرستش كرده است و اگر از زبان ابليس ،
سخنمى گويد ، ابليس را مورد ستايش قرار داده است .
شرح كوتاه :
سخن هرچه باشد و از
هركسى صادر گردد ، اثر خاص خود را دارد و گوش فرا دادن به سخنان اين و آن ، معمولا
بااثربخشى آن در دل آدمى ، همراه است و از آنجا كه اهداف سخن گويان مختلف است ،
جمعىسخنگوى حقند و جمعى ، ديگر سخنگوى باطل و ناروا ، خضوع در برابر هر كدام از اين
دوگروه ، يك نوع كرنش و پرستش مى باشد ، چون روح پرستش چيزى جز تسليم نيست
.بنابراين آنان كه به سخنان حق گوش مى دهند ، پرستندگان حقند و آنان كه به
سخنگويانناحق و باطل ، گوش فرا مى دهند ، پرستندگان باطلند . پس لازم است از رونق
دادنمحفل سخنگويان باطل ، پرهيز نمود و اجازه نداد كه سخنان واهى آنان از مجراى گوش
،به اعماق دل و جان انسان برسد .
5 . تحت كنترل و مراقبت دائمى
اعلم انك لن تخلومن
عين الله فانظر كيف تكون . (149)
بدان ! تو در هيچ شرايطى از ديدگاهپروردگار ، بيرون نخواهى بود ،
اكنون ببين ، چگونه و در چه شرايطى خواهى بود ؟
شرح كوتاه :
از آثار ايمان به خداوند بزرگ ، احساس يك مراقبت دائمى و هميشگى
استكه سر تا سر وجود فرد را تحت مراقبت و علم و آگاهى خود ، قرار دارد ، و هيچ نقطه
اىاز علم و آگاهى او بيرون نيست و كنترل و مراقبت او از هر طرف ، ما را احاطه
كردهاست . به هر مقدار كه پايهء ايمان بالاتر رود ، ادراك اين مراقبت ، بيشتر و
عميق ترخواهد بود ، تا آنجا كه انسان خود را به طور دائم در حضور و إشراف هميشگى او
خواهدديد . اين نوع احساس ، بزرگترين وسيلهء اصلاح فرد ، و اجتماع و عالى ترين
وزيباترين جلوهء ايمان است كه احياء كردن آن به مهم ترين نابسامانيهاى اجتماعى
مىتواند ، سامان و نشاط بخشد و آمادگى فرد براى لياقت و شايستگى اين ديدار و
مراقبتالهى ، يكى از بهترين وسائل تربيت و سازندگى نفس است و اين سخن آن عارف نامى
معاصر، از اين حديث شريف ، الهام گرفته است ، جايى كه مى گويد : عالم محضر خداست ،
درمحضر خدا معصيت نكنيد .
6 . كاشف راز بودن
زمان الأيام تهتك لك الامر عن الأسرار الكامنة .
(150)
گذشت زمان پرده ها را بالا مى زند و اسرار نهان را بر تو آشكار مى
سازد .
شرح كوتاه :
حقايقى كه در جهان به وقوع مى پيوندد ، معمولا هنگام وقوع خود ،
توأم با پاره اى از عواملى استكه نهان بودن آن را ، ايجاب مى كند و آن را تحت پوششهاى
بازدارندهء خود ، نگه مىدارد كه با مرور زمان و گذشت روزگار ، به تدريج آن موانع
كنار مى روند و حقيقت ، چهرهء خود را آشكار و نمايان مى سازد . از اين رو ، درك
واقعى حقيقت ، هميشه پس ازگذشت زمان وقوع آن ، تحقق مى يابد ، درست آن موقعى كه
غبارهاى تعصب و رازدارى وكتمان حقيقت از روى آن عبور كرده و رخت بربسته باشند .
اكنون در عالم سياست ، رسمبر اين شده است كه اسرار سفارتخانههاى برخى از كشورهاى
جهان را ، پس از سى سال درمعرض ديد و نگاه افكار عمومى قرار مى دهند ،
درست هنگامى كه نشاط و حساسيت نسلى از وقوع آن حوادث ، خنثى و منقضى يا بى
طرفشده باشد . اين شيوه ، از يك واقعيت طبيعى الهام گرفته است كه گذشت ايام ، پرده
هارا بالا مى زند و حقايق را صاف و روشن نشان مى دهد .
7 . شماتت روزگار
من عتبعلى
الزمان ، طاقت معيشته . (151)
كسى كه روزگار را با ديدهء بدبينى و انكاربنگرد و از روى سخط ، لب به
ملامت روزگار بگشايد ، ملامتش به درازا مى كشد و از آنطرفى نمى بندد .
شرح كوتاه :
زمان ، بستر وقوع يك امر يا حادثه اى است كه در آنموقع مخصوص و زمان ويژه ، صورت مى
گيرد و خود زمان در وقوع آن ، كوچكترين دخالت ونفوذى ندارد ، بلكه عوامل گوناگون
ديگرى در وقوع آن ، دست به دست هم داده و آن رابه وجود آورده اند . كسى كه از پى
جويى عوامل حقيقى ، غفلت ورزيده و نظر خود را بهعوامل غير حقيقى متوجه ساخته است ،
طبيعى است كه دچار اشتباه گرديده و اين اشتباه ،او را به اشتباههاى ديگرى نيز خواهد
كشاند ، به حدى كه او را يك فرد خيالى ياسوفسطايى در خواهد آورد و در زندگى دچار
بحرانهاى روحى و مشكلات عاطفى خواهد نمود واز شماتت ، كوچكترين طرفى نخواهد بست .
بدبينى به روزگار ، جز ايجاد نفرت و دور شدناز حقايق زندگى و سرد شدن از ابزار و
عوامل توفيق و پيشرفت ، ثمر ديگرى نخواهد داشت.
8 . كم گويى و گزيده گويى
المرء
مخبوء تحت لسانه . (152)
شرح كوتاه :
كمگويى ، ننگها را مى پوشاند و آدمى را از لغزشها بازمى
دارد . آدمى در زير زبانخود ، پنهان است و زبان است كه راز آدمى را فاش ساخته ، و
سر نهانى او را آشكار مىسازد . اين عبارت كه از پيشوايان معصوم (عليهالسلام)
ديگر هم ، با عباراتمختلف نقل شده است ، ترجمه واقعى اين كلمه ، همان است كه سعدى شيرازى شاعر تواناى ادب پارسى مى گويد
:زبان در دهان اى خردمند چيست ؟ * كليد در گنج صاحب هنر چو در بسته باشد ، چه
داندكسى * كه گوهر فروش است يا پيله ور ؟ ولى وقتى زبان گشوده گشت ، اسرار پنهانى
عيانگرديد ، خيلى از مسائل فاش مى گردد . اگرچه پيش خردمند ، خامشى ادب است * به
وقتمصلحت آن به ، كه در سخن كوشى دو چيز طيرهء عقل است ، دم فرو بستن * به وقت گفتن
،و گفتن به وقت خاموشى سخن هر فرد ، معيار عقل و ميزان درك و فهم او است كه
بهوسيلهء اظهار آن ، حدود عقل و درك او روشن مى گردد . چه بهتر كه انسان با
برگزيدهگويى و دقت وتأمل در سخنان خود ، به توانايى عقلى خود ، كمك و يارى رساند و
خود رااز خطرات و انحرافات زبان ، مصون دارد .
9 . پيروزى دشمن
من أطاع هواه ،
أعطىعدوه مناه . (153)
كسى كه از هواى نفس خود ، فرمانبرى كند ، به دشمن خودفرصت مى دهد كه
به آرزوى ديرينه ى خود نائل گردد .
شرح كوتاه :
در وجود هر فرد ،دو رشته از
فعاليتها وجود دارد كه مى توان از آنها به عوامل منفى و مثبت وجودانسان ، تعبير
آورد ، كه عقل نماينده و نمايانگر جنبه اثباتى و سازندگى او است وپيروى از نفس و
تمايلات حيوانى آن ، نمايانگر جنبه منفى و تخديرى است كه مانع تكاملبشرى بوده ، و
پيروى بى قيد و شرط از شهوات ، بزرگترين عامل سيه روزى و بدبختى بشربه شمار مى آيد
. اطاعت از دستورات عقل و ادراكات صحيح بشرى ، راه تكامل و سازندگىفرد است و سرپيچى
از دستورهاى آن ، راه عقب ماندگى و تقاعد از پيشرفت ، محسوب مىگردد .
اطاعت و پيروى از خواهشهاى نفسانى و تمايلات حيوانى ، راه عقب گرد است كه
دشمنانتكامل و پيشرفت ، بر وجود انسان مستولى و غالب مى سازند و او را از سعادت
واقعىبازمى دارد و فرد را همانند حيوان جوياگر لذات و شهوات ، و تمايلات نفسانى و
اموردنيوى درمى آورد .
10 . تفقه در دين ، راه سعادت و خوشبختى
ألفقه ثمن لكل غال ، و سلم الى كل عال.
(154)
دين شناسى ، بهاى هر متاع گرانقدر و نردبان ترقى براى وصول به هر
مقامبلندپايهاى است كه براى بشر متصور مى باشد .
شرح كوتاه :
تفقه در دين ،
شناختمعارف و اصول و فروع دين ، راه سعادت و خوشبختى در تمام شئون زندگى ، اعم از
مادى ومعنوى مى باشد . دين شناسى ، پايه و اساس تكامل انسان و مايهء وصول به عالى
تريندرجات رفيع انسانيت است ، و راه اثبات آن به اين ترتيب مى باشد كه دانشمندان
وروان شناسان براى تكامل روحى و پيشرفتهاى معنوى بشر ، مكتبها و تزها و
نسخههاىمختلفى ارائه داده اند كه گاهى نه تنها انسان را به جايى نمى رسانند ، بلكه
او راحيران و سرگردان و دچار مشكلاتى مى سازند ، تنها راه و نسخه شفا بخشى كه از
طرفپروردگار عالم ، براى تكامل و پيشرفت ارائه شده است ، همان فقه ناميده مى شود
كهآئين زندگى و راه و رسم مادى و معنوى بشر را نشان مى دهد و پيروى از دستورات
آننسخهء پربها ، با ارزش ترين درسها را به انسان ياد مى دهد ، از اين رو فقه ،اشرف
علوم و شريف ترين دانشها لقب گرفته است ، وأئمهء معصوم (عليهالسلام) تكامل
هر فرد را مرهون فقاهت و در پرتو بهره مندى او ، از فقه دانسته است .
11 . معاونت ستمگر
العامل بالظلم والمعين عليه ، والراضى شركاء .
(155)
آن كس كه ستمگر و ظالم است و آنكه معاونت و يارى او را به عهده دارد و آنكه
برستم ، رضايت و خشنودى دارد ، همگى در امر ظلم و ستم ، شريك و سهيم هم هستند و
درعقوبت يكسان .
شرح كوتاه :
ظلم و ستم و تعدى به حقوق ديگران ، يكى از معاصى
وگناهان بزرگى است كه جز با بخشيدن وعفو ذى حق ، قابل بخشش الهى نيست . در گسترش
وتوسعه ابعاد ظلم ، تنها خود ستمگر مسئوليت اين عقوبت را ندارد ، بلكه افرادى نيز
كهدر انعقاد آن سهمى هر چند اندك دارند ، مسئول هستند . از اين رو امام جواد(عليهالسلام)
مى فرمايد : كسى كه كمك و يارى بر ستمگر نمايد ، يا فردى كه خودعامل يا معاون
ستم نيست ، بلكه حدود شركت او در اين حد است كه قليا بر ستم او ،رضايت و خشنودى
دارد و در مقابل ستم از خود ، و اجتماع خود دفاع و مبارزه نشان نمىدهد ، او هم در
عقوبت ستم و ستمكاران سهمى دارد ، چون سكوت و رضايت او ، ستمگرانرا جرى تر و متعدى
تر مى سازد ، و اين خود نوعى معاونت بر ستم به شمار مى آيد .ميان دو كس جنگ چون آتش
است * سخن چين بدبخت هيزم كش است
12 . زينتها و آرايشها
حديث شريفى است از آن
بزرگوار كه ما فقط ترجمهء آن را مى آوريم : عفت ، زينت وزيور فقر است . شكرگزارى و
سپاس ، زينت ثروت و غنا است . بردبارى و تحمل ، زينتگرفتارى وإبتلا است . تواضع و
فروتنى ، زينت بزرگوارى و بلندپايگى است . فصاحت ،زينت و آرايش سخن است . حفظ و
نگهدارى ، زينت حديث است . تواضع ، زيور دانش و علماست . ادب ، زينت عقل است .
خوشرويى ، زينت كرم و سخاوت است . ترك منت ، زينت احسانو نيكوكارى است . خشوع و
تدبر ، زينت نماز است . زينت ورع و تقوى ، ترك تمام آنچيزى است كه كوچكترين نفعى به
حال خود نداشته باشد . (156)
13 . روز انتقام
يوم العدل على الظالم ، أشد من يوم الجور على المظلوم .
(157)
روز انتقام بر ستمگر ،شديدتر از روزگار ظلم و ستم بر ستم كش مى باشد .
شرح كوتاه :
ظلم و ستم بر هرفردى ، ناروا و ناخوشايند است ، ولى از آنجايى كه هر عملى ،
عكس العملى دارد ، وظلم نيز اثر طبيعى خود را دربرخواهد داشت و روزگار پس گرفتن
نتيجه ظلم ، به خودستمگر نيز ، باز خواهد گشت ، از آن رو ، روز انتقام شديدتر از
روز زور و ظلم خواهدبود ، چون مظلوم ، معمولا عادت تحمل ظلم را بر خود تحميل نموده
است و خود را دربرابر ستم ، بردبار و مصون جلوه گر ساخته است ، ولى ستمگر هرگز به
چنين ستمها ، تندر نداده و گرفتار اين قبيل آزارها و اذيتها نگرديده است ، از اينرو
رويارويى او ،با نتيجهء طبيعى عمل نارواى خود ، خيلى شديدتر و سخت تر و شكننده تر
خواهد بود .
14. فضايل انسانى
من وثق بالله أراه السرور ، ومن توكل على الله كفاه
الامور ،والثقة بالله حصن لايتحصن فيه الا المؤمن ، والتوكل على الله نجاة من كل
سوء وحرزمن كل عدة . والدين عز والعلم كنز ، والصمت نور ، وغاية الزهد ، الورع ،
ولا هدمللدين مثل البدع ، ولا أفسد للرجال ، من الطمع ، وبالراعى ، تصلح الرعية .
سرورواقعى ، تنها با تكيه و اعتماد بر لطف خدا است . توكل و اعتماد بر خداوند
موجبكفايت امور است . تكيه و اعتماد بر خداوند ، قلعهء محكم هر فرد مؤمنى است كه
مىتواند او را از هر ناروا و بدى ، نجات دهد و از شر هر دشمن ، مصون و محفوظ
نگهدارد . عزت و سربلندى واقعى ، تنها مرهون عمل به احكام دين است . كنز واقعى ،
علم ودانش است . سكوت در برابر معصيت ، نور الهى است . نتيجه ى زهد وورع ، پرهيز از
گناهاست . هيچ امرى ، شالودهء دين را همانند بدعت ، ويران نمى سازد . هيچ چيز
همانندطمع ، تباهگر شخصيت انسانى نيست . رشد و صلاح هر ملتى ، با رهبر و رئيس ملت است .
(158)
15 . عمل جاهل
من انقطع الى غير الله وكله الله اليه ، و من عمل على غير علم
ماأفسد اكثر مما يصلح . (159)
هر آن كس كه جز پروردگار عالم بر ديگرى بپيوندد ، خداوند متعال امور او را بر
اوواگذار مى كند و رشتههاى پيوند با خود را قطع مى كند و هر آن كس كه بدون علم
وآگاهى ، كارى را شروع كند ، فساد و تبهكارى او خيلى بيشتر از اصلاح و آبادانى
اوخواهد بود كه در نظر گرفته است .
شرح كوتاه :
هر رشته متخصصى دارد كه بدون نظر
ومشورت او ، كار صورت درستى به خود نمى گيرد . متخصصين علوم الهى ، انبياء
وپيشوايان معصوم (عليهالسلام) و اولياى خدا هستند كه بى راهنمايى آنان ،فساد
بيشتر از صلاح خواهد بود .
16 . روشنايى دين
عن ابى جعفر الثانى (عليهالسلام) : قال : قال
أميرالمؤمنين قال رسول الله
(صلى الله عليه وآله) : إن الله خلق الأسلام فجعل لهعرصة وجعل له نورا
وجعل له حصنا وجعل له ناصرا فأما غرصبته فالقرآن واما نورهفالحكمه واما حصنه
فالمعروف واما انصاره فأنا واهل بيتى و شيعتنا .
(160)
شرح كوتاه :
امام جواد (عليهالسلام) از پدر بزرگوارش و ايشان از جدش روايتمى
كند كه أمير المؤمنين (عليهالسلام) فرمودند : رسول خدا (صلى اللهعليه
وآله) فرمودند : همانا خداوند اسلام را آفريد و براى آن عرصه و روشنايى وقلعهء
محكم و يارى كنندگانى قرار داد ، اما ميدان آن قرآن ، و روشنايى آن حكت ، وقلعهء آن
احسان است و يارى كنندگان آن ، من و اهل بيتم و شيعيان ما مى باشند .
17 . چهار اندرز جاودان
كيف يضيع من الله كافله ؟ وكيف ينجو من الله طالبه ؟ ومن
إنقطع الى غير الله وكله اليه ، و من عمل على غير علم أفسد اكثر مما يصلح .
(161)
چگونه ضايع مى گردد ، كسى كه خداوند كفيل او باشد ؟ و چگونه نجات مى يابد فردفرارى
كه خداوند جوياگر او باشد ؟ آن كه به غير خدا ، دلبستگى داشته باشد خداوند بهاو
وامى گذارد . فردى كه بدون علم و دانش ، گام بردارد فسادگرى او ، بيش از اصلاحگرى
او مى گردد .
شرح كوتاه :
انسان در زندگى مادى با قوانين و مقررات معمولى
،محدوديتهايى را براى خود فراهم ساخته است كه در چارچوب آن مقررات زندگى مى كند
بههنگام ارتكاب خلاف ، با همان قوانين دستگير مى گردد ، در صورتى كه اين قوانين
درمحدودهء خاص خود ، اثربخشى دارد و دائرهء محدودى را اشغال كرده است . خداوند
عالمكه خالق بشر و ادارهء كنندهء عالم هستى است ، در اداره تكوينى و تشريعى بشر
،قوانين و مقررات فراگيرى دارد كه به تمام جنبههاى زندگى او احاطه دارد و
انسانمنضبط ، فردى است كه خود را با آن قوانين تكوينى و تشريعى همدم و همگام سازد و
اگرنه اگر فرار كرد ، هرگز نمى تواند از دائرهء نامحدود پليس الهى ، خارج گردد به
هركجا و به هر سو پا نهد ، باز در محدودهء حفاظت الهى و در دائره استحفاظى او است
وجاى گريزى وجود ندارد .
18 . نيت خالص
باز در همان كتاب نقل مى كند : القصد الى الله تعالى بالقلوب
،أبلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال . (162)
رو نمودن به سوى خداوند متعال با دلهاى وارسته و خالص ، بليغ تر از به زحمت
افكندناعضا و جوارح بدن ، بى نيت پاك مى باشد .
شرح كوتاه :
خيلى از اعمال عبادى
مكلفتوأم با نيت و بستگى به خلوص آن دارد .
نيت ، برنامهء عملى و تنظيم امور بر وفق خواست شارع مقدس مى باشد در اعمال
وطاعات ، مكلف بيش از جنبههاى كمى و مقدارى ، جنبههاى كيفى و چگونگى اعمال
مطرحاست . عمل وقتى همراه با خلوص نيت گرديد ، آنگاه است كه ثمربخش و مفيد خواهد
بود نهبه زحمت افكندن بدن بدون نيت خالص .
19 . مرثيه براى پدر و من
مرحوم كشى در كتاب رجال خود ( ص 16 ) روايت كرده است
كهابو طالب قمى گفت : نامه اى به امام (عليهالسلام) نوشتم و در آن چند بيتاز
ابيات پدرش ، امام ابو الحسن على بن موسى الرضا (عليهالسلام) را يادكرده
بودم و از امام جواد (عليهالسلام) درخواست كرده بودم تا اجازه دهد تادربارهء
خود ، شعرى بگويم : امام (عليهالسلام) آن قسمت از نامه را كه اشعارنامبرده
در آن قيد شده بود ، پاره كرده و پيش خود نگه داشته بود ، در بالاى قسمتباقيمانده
كاغذ نوشته بود قد أحسنت ، جزاك الله اخيرا كارى نيكو كرده اى ، خدابه تو پاداش نيك
دهاد ! او به من اذن داده بود تا براى پدرش ، امام رضا (عليه السلام) مرثيه
بگويم و افزوده بودند : براى پدرم و براى من هم ، مرثيه بساز .
(163)
شرح كوتاه :
اين تعبير و تعليم ، بسيار تكان دهنده است ، جايى كه امام مى فرمايند.
مصيبت مرا هم نيز ، فرياد كن و براى من هم ، مرثيه بساز با اينكه او هنوز زندهاست ،
يعنى امكانات اجتماعى مرا را نا به حقان گرفته اند ، و رسالتم را پايمال كردهاند از
اين ديدگاه چون شهيدان ديگرم .
20 . اعتماد وتوكل به خدا
هر كس به خدا اعتماد كند ، خداوند او را مسرور خواهد
ساختو هر كس به خدا توكل كند ، خدا در كارهاى او ، كافى خواهد بود .
21 . صبر و پايدارى
هر كس صبر را پيشه ى خود سازد ، به حقيقت نزديكتر مى گردد ،
وهر كس عيب جوئى مى كند ، از او عيب جوئى خواهند كرد ، و هر كس بد بگويد با او بد مى شوند
وهر كس درخت تقوى بكارد ، ميوهء آرزوى خود را مى چيند
سخنان كوتاه از امام جواد (عليهالسلام)
22 . امام (عليهالسلام) دربارهء زيارت پدرش [ حضرت رضا (عليهالسلام)
] فرموده است : هر كه پدرم امام رضا (عليهالسلام) را در طوس زيارت
كندپاداش او بهشت است و در عبارت ديگرى ، هر كه قبر پدرم را در طوس عارفا بحقه ،
زيارتكند ، از جانب خدا ، ضامن بهشت او هستم .
(164)
23. دربارهء توفيق و وسايل هدايت فرمودند : مؤمن احتياج به سه چيز دارد : اول :
توفيقخاصى از جانب خدا كه خداوند ، وسايل و امكانات و شرايط هدايتش را فراهم آورد .
دوم: خودش واعظ خودش باشد و در عبرتهاى جهان بينديشد . سوم : از كسى كه خيرخواه و
ناصحاوست ، نصيحت قبول كند .
24 . دربارهء رضا و كراهت نسبت به كارهاى خوب و بدى كه انجام مى شود ، فرمودند
:هر كه به وقت انجام كارى ، حاضر باشد ولى آن را دوست ندارد ، ثواب يا عذاب آن كار
،ربطى به او ندارد ، گويى اصلا در آن جا نبوده است و هر كه از كارى غايب باشد ولى
آنرا دوست بدارد ، در ثواب و يا عقاب آن كار ، شريك است ، گويى كه به وقت انجام
آنكار ، حضور داشته است . (165)
25 . ديدار برادران دينى : ديدار برادران دينى يك نوع مصونيت و پناه و بارور
كردنعقل است ، هر چند كه در فرصت اندك بوده باشد .
26 . توبه و بازگشت : تأخير انداختن توبه خود فريبى است . امروز و فردا كردن
دركارها ، سرگردانى است ، جنايت بر خدا ( معصيت ) هلاكت است ، ادامهء گناه ايمنى
ازعذاب خداست ، چون فقط زيانكاران از عذاب خدا ايمن مى شوند .
27 . مصاحب نامناسب : از رفاقت با آدم شرور پرهيز نما ، او چون شمشير است كه
ظاهرشتماشايى ، ولى نتيجه اش كشتن وفانى سازى است .
28 . پندآموزى روزگار : گذشت روزگار اسرار مخفى را براى تو آشكار مى كند ،
باگذشت روزگار ، نتايج اعمال به صاحبان آن باز مى گردد و حقايق آشكار مى گردد .
(166)
29 . عزت واقعى : عزت مؤمن در بى نيازى او از مردم است .
9 . در مورد عفو و گذشت اموال مسروقه :
در كتاب تحف العقول عن آل الرسول (صلىالله عليه وآله) تأليف ابن شعبهء حرانى آمده است به سوى امام ابو
جعفر ثانىامام جواد (عليهالسلام) ، لباسى از ديار دوردست حمل مى شد كه داراى
قيمت وارزش قابل توجهى بود ، در بين راه ، راهزنان آن را دزديدند ، فردى كه حامل آن
لباسبود ، نامه اى به محضر امام (عليهالسلام) نوشت و سرگذشت خود را خبر داد
كهدر بين راه اين لباس را از من دزديده اند . امام (عليهالسلام) در پاسخ آن
،چنين نگاشتند : نفوس و اموال ما از مواهب الهى و از عاريتهاى او ، پيش ما هستند
،عاريتى هستند كه پس گرفته خواهند شد . برخى از اين عاريتها در سرور و شادى
بهرهبردارى مى شوند و برخى در راه خدا و در اجر و ثواب از آن استفاده مى كنند كه
كسىكه جزع وفزع او ، بر صبر و شكيبايى اش غلبه نمايد ، اجر و ثواب او از بين مى رود
وبه خداوند متعال از اين حالت پناه مى بريم . (167)
صحيفهء جواديه (عليهالسلام)
دعا و راز و نياز با آفريدگار هستى بخش ، درمكتب
پيشوايان معصوم (عليهالسلام) خود يك آموزش عالى و يك تعليم مكتبى است، دعا ،
مغز ارتباط بشر با خدا و ابزارى است در سوق دادن مردم به سوى هستهء مركزىجهان خلقت
و وسيله اى است در رهانيدن انسان ، از عالم خاكى و بردن او به عالم ملكىو ملكوت
علوى در اين فراز كوتاه چند دعا از امام جواد (عليهالسلام) مىآوريم . البته
جا دارد دعاهاى آن بزرگوار از لا به لاى كتابهاى دعا ، جمع آورى وتحت عنوان صحيفهء
جواديه (عليهالسلام) در مجموعه اى گردآورى شود كه خودهمانند صحيفهء علويه ،
سجاديه ، كاظميه ، مهديه صحيفه اى خواهد بود ،
هم اكنون تيترو عنوان آن را آماده كرده ايم موسوم به صحيفه جواديه (عليهالسلام) اينك چند دعاى كوتاه :
1 . راز و نياز با آفريدگار بى نياز :
يا من لاشبيه له ولا مثال ! انت الله
لاإله الا انت ، ولاخالق إلا انت ، تفنى المخلوقين ، وتبقى أنت ، حلمت عين عصاك ،
وفيالمغفرة رضاك . (168)
اى خدايى كه شبيه و نظير ندارى ، تويى آن معبودى كه جز تو معبود ديگرى نيست
،آفريدگارى جز تو نيست ، آفريده ها را فانى مى سازى و تو خود باقى مى مانى و تو
ازمعصيت كاران ، چشم پوشى كرده اى در صورتى كه خشنودى و رضاى تو در آمرزش و بخشش
مىباشد .
2 . دعا در حال قنوت :
منائحك متتابعة ، واياديك متوالية ، ونعمك سابغة ،
وشكرناقصير ، وحمدنا يسير ، وأنت بالتعطف على من اعترف جدير . اللهم وقد غص أهل
الحقبالريق ، وارتبك أهل الصدق في المضيق ، وأنت اللهم بعبادك وذوي الرغبة اليك
شفيق ،وبإجابة دعائهم و تعجيل الفرج عنهم حقيق . اللهم فصل على محمد وآل محمد ،
وبادرنامنك بالعون الذي لا خذلان بعده ، والنصر الذي لاباطل يتكأده ، واتح لنا من
لدنكمتاحا فياحا ، يأمن فيه وليك ، ويخيب فيه عدوك ، ويقام فيه معالمك ، ويظهر
فيهاوامرك ، وتنكف فيه عوادي اعدائك . اللهم بادرنا منك بدار الرحمة ، وبادر أعدائك
منبأسك بدار النقمة . اللهم اعنا واغثنا ، وارفع نقمتك عنا واحلها بالقوم الظالمين.
(169)
جوائز تو پشت سر هم ، نعمتهاى تو پيوسته ، احسانهاى تو سرازير ، شكر ما كوتاه ،حمد
و سپاس ما ، ساده ولى تو به عطوفت و مهربانى به فردى كه اعتراف نمايد شايسته اى،
خدايا ! مردم هر وقت در تنگنا و در مضيقه هستند در صورتى كه تو ، به بندگان وصاحبان
رغبت مهربان ، و به پذيرش دعا و تعجيل فرج از آنان سزاوار هستى خدايا ! درودخود را
به محمد (صلى الله عليه وآله) و آل او برسان و ما را مشمول عون و كمكخود
قرار ده كمكى كه ديگر هرگز خوارى و ذلت و دربر نداشته باشد ما را به پيروزى و نصرت
نايلفرما ، نصرتى كه باطل نتواند با آن مبارزه كند خدايا ! از سوى خودت فرصت مناسبى
رادر اختيار ما قرار بده كه ولى و دوست تو در آن جايگاه ، احساس اقليت و آسايش
نمايدو دشمن تو ، نااميد و مأيوس گردد ، معالم و نشانههاى دين تو استوار گردد ،
اوامرتو ظاهر شود و دشمنىهاى دشمنان تو ، منكوب شود ، خدايا ما را به دار رحمت به
سرعتبرسان واعداى دين خود را فورا به جايگاه بلا و نقمت وارد ساز . خدايا ! تو كمك
وپناه ما باش ! بلاى خود را از ما بردار و آن بلايا را به قوم ستمگر وارد آور !
اىارحم الراحمين ! . (170)
3 . دعائى در قنوت :
اللهم أنت الأول بلا اولية معدودة ، والآخر بلا آخرية
محدودة، انشئتنا لالعلة اقتسارا ، واخترعتنا لا لحاجة اقتدارا ، وابتدأعتنا
بحكمتكاختيارا ، وبلوتنا بأمرك و نهيك اختبارا ، وايدتنا بالآلات ، ومنحتنا
بالأدوات ،وكلفتنا الطاقة ، وجشمتنا الطاعة ، فامرت تخييرا ، ونهيت تحذيرا ، وخولت
كثيرا ،وسألت يسيرا ، فعصي امرك فحلمت ، و جهل قدرك فتكرمت ، فأنت رب العزة والبهاء
،والعظمة والكبرياء ، والإحسان والنعماء ، والمن والآلاء ، والمنح والعطاء
والإنجازوالوفاء ، ولا تحيط القلوب لك بكنه ، ولاتدرك الأوهام لك صفة ، ولايشبهك شئ
من خلقك، ولايمثل بك شئ من صنعتك ، تباركت أن تحس أو تمس ، أو تدركك الحواس الخمس ،
وأنىيدرك مخلوق خالقه ، وتعاليت يا إلهي عما يقول الظالمون علوا كبيرا . اللهم
ادللأوليائك من اعدائك الظالمين الباغين الناكثين القاسطين المارقين ، الذين
اضلواعبادك ، وحرفوا كتابك ، وبدلوا احكامك ، وجحدوا حقك ، وجلسوا مجالس اوليائك
،وحرفوا كتابك ، وبدلوا احكامك ، وجحدوا حقك ، وجلسوا مجالس اوليائك ، جرأة
منهمعليك ، وظلما منهم لأهل بيت نبيك عليهم سلامك وصلواتك ورحمتك وبركاتك ،
فضلواواضلوا خلقك ، وهتكوا حجاب سترك عن عبادك ، واتخذوا اللهم مالك دولا ، وعبادك
خولا، وتركوا اللهم عالم ارضك في بكماء عمياء ظلماء مدلهة ، فاعينهم مفتوحة ، وقلوبهم عمية ، ولم تبق
لهماللهم عليك من حجة ، لقد حدرت اللهم عذابك ، وبينت نكالك ، ووعدت المطيعين
احسانك ،وقدمت إليهم بالنذر ، فآمنت طائفة ، فأيد الله الذين آمنوا على عدوك وعدو
أوليائكفاصبحوا ظاهرين ، وإلى الحق داعين ، وللإمام المنتظر القائم بالقسط تابعين ،
و جدداللهم على أعدائك واعدائهم نارك وعذابك الذي لاتدفعه عن القوم الظالمين .
اللهم صلعلى محمد وآل محمد ، وقو ضعف المخلصين لك بالمحبة ، المشايعين لنا
بالموالاة ،المتبعين لنا بالتصديق والعمل ، والموازين لنا بالمواساة فينا ، المحيين
ذكرنا عنداجتماعهم ، وشدد اللهم ركنهم ، وسدد لهم اللهم دينهم الذي ارتضيته لهم ،
واتممعليهم نعمتك ، وخلصهم واستخلصهم ، وسد اللهم فقرهم ، والمم اللهم شعث فاقتهم ،
واغفر اللهم ذنوبهم وخطاياهم ، ولاتزغ قلوبهم بعد إذ هديتم ، ولاتخلهم أي
رببمعصيتهم ، واحفظ لهم ما منحتهم به من الطهارة بولاية أوليائك ، والبراءة من
أعدائك، انك سميع مجيب ، وصلى الله على محمد وآله الطاهرين . (171)
4 . در پاسخ درخواست دعا :
يا ذا الذي كان قبل كل شئ ، ثم خلق كل شئ ، ثم
يبقى و يفنى كل شئ ، و يا ذا الذي ليس في السماوات العلى ، و لا في الأرضين السفلى
و لافوقهن و لا بينهن و لاتحتهن إله يعبد غيره . (172)
اى خدايى كه پيش از هر چيزى بوده ، سپس هر چيزى را آفريد ، او خود مى داند ولى
هرچيزى فانى مى گردد . اى خدايى كه نه در آسمانهاى بالا و نه در زمينهاى پائين ،
نهدر بالاها و نه در بين زمين و آسمان و نه زير آنها ، خدايى جز او مورد عبادت
وستايش نيست .