فصل ششم : کربلا خاستگاه عاشورا
پيامآوران عاشورا
بزرگ پيامآور عاشورا، سيّد ساجدين، امام علي ابن الحسين (ع) است که به خوبي توانست با
رفتار، گفتار و کردار بيدارگرانة خويش، پيام هميشه جاويد عاشورا را به گوش تاريخ
برساند و تمام رشتههاي يزيد و آل يزيد را پنبه کند. و نشيد شهادت و فرياد فضيلت را
چنين سر دهد:
«أَبِالْقَتلِ تُهَدِّدُني؟ أما تَعلَمُ أَنَّ القَتْلَ لَنا عادَةٌ
وَ کَرامَتُنا الشَّهادَة؟»(93)
آيا مرا به قتل تهديد ميکني؟! مگر نميداني کشته شدن، عادت ما و شهادت، کرامت
ماست.
اين پيشواي پاکي خود را در مقابل خيل خونآشامان اينگونه معرّفي
ميکند:
«اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبـْراً وَ کَفيٰ بِـذلِکَ فَخْراً».(94)
مرا همين افتخار بس که پسر شهيدِ استقامت و صبر هستم.
ديگر مفسّر کربلا و پيامآور بزرگ عاشورا،
فرزانة فرهنگ فضيلت، عقيلةالعرب زينب (س) است.
در فضل و کرامت او همين بس که قهرمان کربلا، ابوالأحرار، سيّدالشهدا (ع) از او انتظار
دعا داشت و در وداع آخرش از او چنين التماس دعا ميکرد:
«لاتَنسيني في نافلة اللّيل».(95)
خواهرم! مرا در نماز شبهايت فراموش مکن.
سکينه، دختر امام حسين (ع) يکي ديگر از پيامآوران حماسة سرخ کربلا است.
بانوي بزرگي که از زبان پيشوايان پاک شيعه چنين توصيف شده است:
«کَانَ الغَالِبُ عَلَيهَا الاستغراق في الله».(96)
آنچه بر او غلبه داشت، فاني در محبّت خدا شدن و در عشق حق غرق گشتن بود.
پيامآوران عاشوراي حسيني چنان سريع رسالتشان
را به انجام رساندند که پس از گذشت چند صباح از قيام حسيني، شهرها يکي از پس ديگري
کربلا شد و شعار همة انقلابيون «يا لثارات الحسين» و درفش تمام انقلابهاي مردمي ـ
اسلامي، پرچمهاي حسيني گرديد؛ پرچمهايي که سوگواري بر شهداي کربلا
را عامل محرّک جوامع شيعي ساخت.
قيام توّابين
توّابين مردماني بودند که براي امام حسين (ع) نامه نوشتند و از وي دعوت کردند که به
کوفه بيايد و وعده دادند او را ياري کنند تا مسلمانان را از دست يزيد و عمّال وي
نجات دهند امّا بعدها در اثر کوتاهي يا علل ديگري نتوانستند در کربلا حضور يابند و
سيّدالشهدا (ع) را ياري کنند ولي پس از شهادت جانگداز سرور آزادگان به خود آمده و با
تمام وجود مصمّم شدند به هر قيمتي که شده، اشتباه بزرگ خويش را جبران کنند.
تصميم گرفتند قاتلان امام حسين (ع) و يارانش را به هلاکت رسانند و يا در راه خونخواهي
پيشواي شهيدان شربت شهادت بنوشند.
توّابين به رهبري مرد بزرگي به نام سليمان بن
صرد خزاعي، بعد از شهادت امام حسين (ع) (سال 61 ق.) اقدام به جمعآوري سلاح و... کرده
بودند تا اين که شب جمعه بيست و پنجم ربيع الثاني سال 65 ق. فرا رسيد، توّابين که
حدود چهار هزار مرد مبارز بودند، در آن شب از کوفه راهي مرقد مطهّر امام حسين
(ع) گرديده و در کنار قبر پاک سالار شهيدان (ع) با صداي بلند به
عزاداري پرداختند.
آنان يک شبانه روز در کنار مزار مقدّس امام حسين (ع) با حسرت و اندوه فراوان به سوگ
نشستند و اين نخستين عزاداري دسته جمعي زوّار در کنار حريم حسيني بود. تا آن روز
کربلا زائراني چنين با شور و شوق و شکوه اخلاص به خود نديده بود.
توّابين معراج خويش را از کربلا آغاز کردند و در راهي که برگزيده بودند تا پاي جان
پايدار ماندند و پس از آن که تاريخ را تکان دادند و لرزه بر اندام فرعونيان
انداختند و بسياري از قاتلان شهداي کربلا را به درک واصل کردند، عاشقانه شرف شهادت
در راه امام حسين (ع) را نصيب خويش کرده، به سوي پروردگارشان پر کشيدند.(97)
قيام يحيي بن زيد
يحيي پس از آن که پدرش زيد، پسر امام سجاد (ع) در سال 121 ق. در کوفه به شهادت رسيد،
کوفه را به سوي کربلا ترک کرد و با زيارت مرقد جدّش امام حسين (ع) جاني دوباره گرفت.
او که براي زيارت حائر حسيني و مهد حماسهها راه درازي را با پاي
پياده پيموده بود، زائران حريم حريّت را به گرد خود جمع کرد و با سخنان حماسي خويش
در کنار مرقد مطهّر سيّدالشهدا، آتش انقلاب را در نهاد مردان مستعد شعلهور کرد و
با گردآوري ياراني چند از زائران اباعبدالله الحسين (ع) راهي شد تا عاشورايي ديگر به
پا کند.
يحيي هم مانند پدرش زيد به شهادت رسيد و سرزمين جوزجان را با شهادت خويش و يارانش
به کربلاي ديگري تبديل کرد، جسد پاک او چندين سال بر سر دار بود (از سال 125 تا 132
ق.) تا اين که شجرة خبيثة بنياميّه سقوط کرد. آن زمان انقلابيّون جسد پاکش را از
چوبة دار به پايين آوردند و با احترام و تجليل دفن کردند.(98)
انقلاب ابوالسرايا
در سال 199 ق. سريّ بن منصور شيباني، معروف به
«ابوالسّرايا» در برابر دولت بنيعبّاس قد علم کرد. از همراهان معروف او محمد بن
ابراهيم مشهور به «ابنطباطبا» بود که ابوالسّرايا به نام او قيام کرد و مردم را به
پيروي از ابن طباطبا، سيّدي که با چهار واسطه نسب شريفش به امام حسن مجتبي
(ع) ميرسيد، دعوت ميکرد.(99)
نويسندة کتاب «شهر حسين (ع)» در اين باره مينويسد:
«ابوالسّرايا با سواران جنگي خود وارد نينوا گرديد. بلا درنگ به زيارت
قبر حسين (ع) شتافت. نصر بن مزاحم مدائني ميگويد:
من از مدائن به زيارت کربلا رفته بودم. آن شب مصادف با درخشش رعد و برق و باران
بود، ناگهان سواراني آمدند و پياده شدند و به سوي قبر رفتند و سلام کردند. يکي از
سوارهها زيارت را طول داد. پرسيدم، گفتند: او ابوالسّرايا است.(100)
او با شتاب از جاي خود بلند شد و رو به مردم چنين گفت:
هر کس که از زيديّه در اينجا حاضر است پيش من آيد! و من ديدم که گروههايي از مردم
دور و بر او حلقه زدند و او آغاز کرد به خواندن خطبه، در خطبة خود از فضايل و بزرگي
اهل بيت رسالت: گفت و از ستمهايي که از دست حکّام جور بر آنها رفته است، به ويژه
از امام حسين (ع) ياد کرد و گفت:
«اي مردم، گيرم که شما در کنار حسين (ع)نبوديد تا
او را ياري دهيد ولي چه چيز موجب ميشود که از ياري کسي که او را درک ميکنيد و با او هم عصريد کوتاهي
کنيد؟! اکنون اين محمّد بن ابراهيم، فرزند امام حسن (ع) است که فردا خروج خواهد کرد تا
دين خدا را به پا دارد و انتقام خون حسين (ع) را از دشمنان اهل بيت: بگيرد. من با او
هستم و او را ياري خواهم کرد. شما نيز به ياري او بشتابيد و با من همراه شويد.»(101)
اشارهاي به نقش کربلا در «حماسة فتواداران»
انگلستان، آن استعمارگر پير، در ساية سياست شوم «تفرقه انداز و حکومت کن» توانسته
بود در رجب 1335ق. بغداد را اشغال کند و ساية سياه و ستمگستر خويش را بر کشور عراق
بگستراند.
امّا علما و فقهاي شيعه نميتوانستند اين وضع خفّتبار را تحمّل کنند؛ همانان که
وارث کتاب کمالآفرين کربلايند و روايتگران حديث حماسه و مرزبانان خون خدا،
سيّدالشهدا (ع) ميباشند.
آنان که هر يک، عمري راوي شعار «هيهات منّا الذّله» از زبان پيشواي شهيدان (ع) در سر
کوچه و بازار و بر روي منابر بودند، چگونه ميتوانستند ذلّتِ زير بار کفّار رفتن را
تاب آورند؟!
مرزبانان حماسة جاويد عاشورا دست به دست هم دادند تا پاسخ دندانشکني به استعمار پير بدهند و عراق را از دست
فرعون زمان نجات دهند.
علماي شيعه و در رأس آنها آيتالله محمدتقي شيرازي، معروف به «ميرزاي دوم»، شجاعانه
پا پيش گذاشته و با رفتار و گفتار خويش حديث حرّيت و حرکت را بر گوش جان مسلمانان
خواندند.
صحنههايي را در اين خصوص از تاريخ بخوانيم و بشنويم:
«در چهارم شوّال 1338ق. هزاران نفر از مردم کربلا و اطراف آن، در صحن امام
حسين (ع) گرد آمدند و به سخنان شيخ محمد خالصيزاده که آنان را به قيام ميخواند گوش
دادند. محاصرة کربلا در فرداي آن روز و تبعيد برخي از رهبران جنبش به «جزيرة هنگام»
به خشم مردم افزود و آنان را بر آن داشت که در برابر زورگوييهاي استعمار انگليس
به مبارزه مسلّحانه روي آوردند....»(102)
«در 18 ذي حجّة 1338ق. (روز عيد غدير)
انقلابيّون در کربلا حکومت انقلابي تشکيل دادند و بر آن بودند که به بغداد حمله
برده، آنجا را از دست نيروهاي اشغالگر انگليسي
نامهاي شهر عشق بيرون
آورند... .»(103)
در اين انقلاب (انقلاب استقلال عراق) دو فتواي جهاد و تاريخ ساز از
بزرگ مرجع تقليد شيعيان آن زمان؛ آيتالله ميرزاي دوم شيرازي نقل شده است:
دانشمند معاصر، استاد حکيمي در اين باره سخني را از مورخ شهير شامي، خيرالدّين زرکلي نقل ميکند:
«محمدتقي بن محبّ علي بن محمدعلي گلشن، حائري شيرازي، مجتهد شيعي از
ارکان انقلاب عراق عليه انگليس، به سال 1920م. و نخستين کس از عالمان دين که نداي
انقلاب را سر داد، در شيراز زاده شد. در کربلا تربيت يافت، و در سامرا ساکن گشت.
آزاد فکران نجف، مرجعيّت ديني را در دست او قرار دادند. از اين رو به کربلا منتقل
شد و اين فتوا را داد:
«إِِنّ الْمُسْلِمَ لايَجُوزُ لَهُ أَنْ يَـخْتٰارَ غَيـْرَ الْمُسْلِمِ حٰاکِماً
عَلَيه».
جايز نيست مسلمان، غير مسلمان را حاکم و امير خود بشناسد.
همين فتوا نخستين فرياد انقلاب بود».(104)
و متن فتواي ديگري که از مرحوم ميرزاي دوم در اين باره شرف صدور يافت
چنين است:
«مُطالبة الحقوق واجبة علی العراقيـّين، و يجب عليهم في مطالباتهم
رعاية السلم و الأمن. و يجوز لهم التَّوسُّلُ بالقوّة الدّفاعيّة إذا امتنع
الانکليز عن قبول مَطالبهم...».(105)
بر مردم عراق، مطالبة حقوق خويش، واجب است. همينطور واجب است در خلال اقدامات حق
طلبانة خود، صلح و امنيّت را در نظر داشته باشند. امّا اگر دولت انگليس از پذيرفتن
پيشنهادهاي آنان سرباز زد مردم ميتوانند از اسلحه استفاده کنند و با دشمن
بجنگند...
بيشک اين نخستين حماسهاي نبود که با الهام گرفتن از عاشوراي حسيني و
از کنار آستان سيّدالشهدا (ع) تحقّق يافت چنان که آخرين حماسه نيز نبود، بلکه ذکر و
فکر پيشواي شهيدان (ع) هميشه حرکتزا و حماسهساز بوده و تا قيام قيامت نيز چنين خواهد
بود.
فصل هفتم : زيارت کربلا و تربت و تسبيح عشق
تکريم کمال
از ديرباز ميان ملتهاي متمدّن، اين رسم معمول بوده است که به هر شکل ممکن از
قهرمانان و بزرگان تاريخي و فرهنگي خويش تکريم و تجليل کرده و نام و ياد آنها را
زنده و جاودانه نگه دارند و امروز نيز همان رسم ديرين، با روشهاي مختلف و با
وسعتي بيشتر، در ميان همة ملتهاي جهان مرسوم است.
و اين کار چيزي نيست که قابل انکار باشد، بلکه در سايهسار اديان آسماني و در
برابر چشم پيامبران الهي نيز اين تجليل و تکريمها انجام ميگرفت بي آنکه مورد
انکار واقع شود.
در اين باب، همين نمونة ناب از قرآن کريم کفايت ميکند که فرمود:
(قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ
مَسْجِداً)(106)
آنان (خداپرستان) که در کارشان پيروز شده و پي
به توطئة کافرا ن برده بودند، گفتند: البته بر روي مزار آنها (اصحاب کهف) مسجد خواهيم ساخت.
بزرگداشت بزرگان و زيارت قبر قهرمانان، رسم نيکي است که از ديرباز ميان ملتهاي
مختلف و امّتهاي گوناگون، مورد توجّه بوده و هست.
از اين ميان سيّد و سالار شهيدان و رهبر آزادگان، امام حسين (ع) آفتابي ديگر و بزرگي
بس بهتر و بزرگتر است که بايد به بزرگي کمال و نيکي تمام، نام و يادش را بزرگ داشت.
روايت زيارت
سخنان پيشوايان پاک و امامان معصوم: در فضيلت زيارت کربلاي حسيني چنان زياد ا ست که
ميتوان گفت آن برگزيدگان خدا، در هر فرصت و مناسبتي مردم را به زيارت مرقد مطهر
امام حسين (ع) تشويق و ترغيب ميکردند، و اين برنامهاي بود که خود را بر آن متعهّد
ميدانستند.
و اين کار گذشته از اين که باعث پيوند روحي و فکري مسلمانان با آن امام بزرگ و سيّد
و سالار جوانان بهشت بود، نوعي مبارزه، بلکه بهترين مبارزه با ستمگران نيز محسوب
ميشد؛ چنان که هميشه چنين بوده و امروز نيز چنين است.
در اينجا چند حديث، از سخنان برگزيدگان خدا را
نقل ميکنيم، باشد با کلام آنان که نور ناب و خير خالصاند، به دفتر خويش زينت بخشيم:
امام صادق (ع) فرمود:
* «مَنْ سَرَّه أَنْ يَکُونَ عَلیٰ مَوٰائِدِ النُّور يَوْمَ
القِيٰامَة فَلْيَکُنْ مِنْ زُوّٰارِ الْحُسَينِ بنِ عَلي (ع)».(107)
هر کس ميخواهد در روز قيامت بر سر سفرههاي نور بنشيند بايد از زوّار امام
حسين (ع) باشد.
* «زُورُوه يعني الحسين (ع)، و لاتَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَيِّدالشُّهَداء
وَ سَيِّد شَبٰابِ أَهْلِ الجَنَّة».(108)
او را (امام حسين (ع) را) زيارت کنيد و با ترک زيارتش به او ستم روا مداريد؛ چرا که او
سالار شهيدان وسيّد جوانان بهشت است.
* «مَنْ أَرادَ اللهُ بِهِ الْخَيْر قَذَفَ في قَلْبِهِ حُبَّ
الْحُسَين (ع) وَ حُبَّ زيٰارَتهِ، وَ مَنْ أَرٰادَ اللهُ بِهِ السّوُء قَذَفَ في
قَلْبِهِ بُغْضَ الحُسَين وَ بُغْضَ زِيٰارَتِهِ».(109)
هر کس که دلش با محبّت امام حسين (ع) و آرزوي
زيارتش آباد است بداند که لطف خدا شامل حالش بوده و اين خير را خدا برايش خواسته
است و هر که نسبت به امام حسين (ع) و زيارت مرقد مطهّرش کينهاي در دل داشته باشد نشانة اين است که خدا از او بريده و بر او
غضب کرده است.
علاّمة حلّي مينويسد:
روايات زيادي در فضيلت، بلکه در وجوب و لزوم زيارت امام حسين (ع) وارد شده است، چنان
که امام صادق (ع) فرمود:
«زِيٰارَةُ الْحُسَيـْن بـْن عَلي (ع) وٰاجِبَةٌ عَلیٰ کُلِّ مَنْ
يَقِرَّ لِلْحُسَيـْن (ع) بِالاِمٰامَة مِنَ الله تعالي».
زيارت امام حسين (ع) به هر کس که به امامت آن حضرت معتقد و مقرّ باشد واجب است.
علاّمه پس از آن که چند روايت ديگر نقل ميکند، ميگويد:
اخبار و احاديثي که فضيلت يا لزوم زيارت سيّدالشهدا (ع) را ميرساند، بيش
از آن است که به شمار آيد.(110)
پيامبر خدا (ص) فرمودند:
«مَنْ زٰارَ الْحُسَيـْن بَعْدَ مَوْتِهِ فَلَهُ الْجَنَّة».(111)
هر کس فرزندم حسين را پس از شهادتش زيارت کند، پس بهشت بر او گوار باشد.
برخي از علماي گذشته؛ مانند شيخ مفيد (112) و علاّمة حلّي(113) و علاّمة مجلسي اوّل و دوم و... از
رواياتي که در باب زيارت امام حسين (ع) وارد شده، حکم وجوب استفاده کرده و به آن فتوا
داده، معتقد بودند زيارت مرقد شريف امام حسين (ع) در عمر يک بار واجب است.(114)
در ثواب و فضيلت زيارت حريم حماسهها، کربلاي حسيني، روايتها بيش از آن است که در
اين مختصر بگنجد و ما با نقل حديثي ديگر از شيخ مفيد= اين فصل را به پايان ميبريم،
اميد كه خداوند متعال همواره توفيق زيارت حرمِ آن حضرت را از نزديک نصيب همة
آرزومندان بفرمايد.
مرحوم شيخ مفيد نقل ميکند:
«أَنَّه من أراد أن يقضي حقّ رسول الله (ص) و حقّ أَميرالمؤمنين و فاطمة
والحسن والحسين: فليزر قبر الحسين في يوم عاشوراء».(115)
هر کس ميخواهد حق پيامبر خدا، اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين: را
ادا کند، قبر امام حسين را در روز عاشورا زيارت کند.
بيجهت نيست که بزرگان و دانشمندان شيعه،
با اهتمام تمام سعي در زنده نگهداشتن «مکتب زيارت» داشته و آن را با
عمل و سيرة صالح خويش احيا ميکردند.
چنان که نقل شده بزرگاني چون محدّث نوري، گردآورندة آخرين مجموعة حديثي «مستدرک
الوسائل» و علاّمة بزرگ، اميني تبريزي نويسندة «الغدير» و مرحوم سيد محسن امين
عاملي و ميرزاي ناييني و شيخ محمدحسين اصفهاني (معروف به کمپاني) و مرحوم شاهرودي و
شهيد آيت الله مصطفي خميني و... با پاي پياده از نجف تا کربلا را طيّ کرده و به
زيارت مولاي آزاد مردان امام حسين (ع) ميشتافتند و اين عبادت را در عمر شريفشان نه يک
بار که بارها به جا ميآوردند تا آنجا که نوشتهاند: مرحوم آيتالله شاهرودي چهل
سفر با پاي پياده به زيارت سيّدالشهدا (ع) توفيق يافت.(116)
خاک شفا، اکسير محبّت
مکتب تشيّع را ميتوان مکتب کربلا، مسلک
حماسهها، مشرب شهادتها و عاشورا ناميد؛ چنان که گذشته از مسائل فکري، فرهنگي، در
احکام عملي نيز همه جا صحبت از حسين (ع) و کربلا و تربت و تسبيح او است، و اين همان
چيزي است که خدا خودش خواسته و پيامبر خدا (ص) نيز آن را به مردم ابلاغ کرده است.(117)
آري، در فقه شيعه نيز هالة شفقگوني از حماسة کربلا و حديث عاشورا، گرداگرد ماه
تفقه و تحقيق را احاطه کرده و به فقه جعفري جلوهاي ويژه بخشيده است:
الف: در باب طهارت، باب کفن و دفن ميّت؛ گفتهاند: مستحب است کمي از تربت کربلا،
ميان دو چشم ميّت ريخته شود و...
ب: در بخش احکام نماز؛ مانند فضيلت سجده بر تربت حسين (ع) و مخيّر بودن مسافري که
نمازش شکسته است، بين تمام و شکسته در نمازهاي يوميّه، اگر در حرم سيّدالشهدا اقامه
کند...
همچنين در تعقيبات نماز و آن اينکه مستحبّ است تسبيحش را از تربت حسيني برگزيند
و...
ج: در بخش روزه؛ خوب است روزه را با تربت کربلا افطار کند.
د: در کتاب حجّ، باب زيارتها و...
ه : در کتاب نکاح و ازدواج؛ سزاوار و مستحبّ است کام نوزاد را با تربت کربلا باز
کنند.
و: در بخش احکام خوردنيها (کتاب الأطعمه)؛ خوردن خاک حرام است مگر
خاک کربلا، به قصد استشفا که نه تنها حرام نيست بلکه به عقيدة بعضي از فقها مستحب
نيز هست، البته با شرايطي که در کتابهاي فقهي ذکر شده است و...
اين همه شايد به خاطر اين است که امام حسين (ع) اسلام مجسّم است و اخلاص و عبوديّت در
سيماي آن حضرت به صورت تمام و کمال متبلور گشته و او آيينة جمال محمدي (ص) و مظهر
اوصاف احمدي است؛ چنان که پيامبر خدا (ص) فرمود: «حسينٌ مِنّي و أَنَا مِنْ حُسَين».
چرا که امام حسين (ع) باعث دوام دين و ضامن بقاي اسلام و قرآن است و خداوند کريم در
برابر آن همه اخلاص و صداقت او و در مقابل آن همه گذشت و ايثاري که امام حسين (ع) در
راه احياي دين او به خرج داد، اين لطف را گذشته از الطاف بيکرانش، در حق او ارزاني
داشت و کرامتي به او بخشيد که به هيچ کس نداده است و آن اين که تربت او را شفاي
دردها و توتياي ديدهها و روشني دلها قرار داد.
امام صادق (ع) ميفرمايد:
«إِِنَّ تُرْبَةَ الْحُسَين مِنَ الأَدْوِيَةِ
الْمُفْرَدَة وَ أنَّهٰا لا تَمُرُّ بِداءٍ إِِلاّ هَضَمَتْه».(118)
به راستي که تربت امام حسين (ع) دارويي است يگانه و بيمانند و دردي نيست که آن را از
بين نبرد.
آن حضرت همچنين ميفرمايد:
«في طينِ قَبـْر الحُسَين (ع) الشِفٰاءُ مِنْ کُلِّ دٰاءٍ وَ هُوَ
الدَّوٰاءُ الاَکْبَر».(119)
شفاي همة دردها، در تربت قبر حسين (ع) است و بزرگترين دارو نيز همان است.
يکي از ياران حضرت موسي بن جعفر (ع) ميگويد:
پس از آن که امام موسي کاظم (ع) به دست عمّال هارون الرشيد مسموم شد، فرمود:
«لا تَأخُذُوا مِنْ تـُرْبـَتي شَيئاً، لِتَتَبرَّکُوا بـِهِ فَإنَّ
کُلَّ تـُربَةٍ لَنا مُحْرَّمة إلاّ تُرْبـَةَ جَدّي الحُسَين بنِ عَلی (ع) فَإِنَّ
اللهَ عَزَّ وَجَلَّ جَعَلَها شِفاءً لِشيعَتِنا وَ أَوْلِيٰائـِنٰا».(120)
پس از شهادتم، چيزي از خاک قبرم براي خوردن و
تبرک برنداريد؛ چرا که خوردن هر خاکي حرام است جز تربت جدّم حسين (ع) که خداوند متعال
آن را براي شيعيان و دوستان ما شفا قرار داد.
تکبير ايثار، تسبيح تشيّع
پس از آن که عموي پيامبر (ص) ، حمزه بن عبدالمطّلب به شهادت رسيد، صديقة طاهره، فاطمة
زهرا (س) از خاک مزار او براي خويش تسبيح تربتي ساخت تا ضمن تسبيح حضرت جلّ و علا،
ايثار و فداکاري شهيدان راه حق را نيز بزرگ دارد و تکريم کند و اين روش ميان
مسلمانان، به ويژه اهل بيت رسالت: مرسوم و معمول بود تا اين که قيامت قيام و محشر
ايثار در کربلا بر پا شد و امام حسين (ع) «پيشواي شهيدان»، «سيّدالشهدا» و «ابوالشهدا»
نام گرفت و تا بلنداي ابديّت و در ستيغ ايثار و فداکاري، درفش دين اسلام را
برافراشت، از آن پس تسبيحها به نام سيّد جوانان جنّت و از خاک خون خدا ترتيب يافت
و درخششي صد چندان و فضيلت فراوان يافت؛ چرا که خون ابوالأحرار حسين (ع) به خون تمام
شهدا حيات تازه بخشيد و آنها را جاودانه کرد.
تربت و زمزم
استاد محدّثي مينويسد:
«آب زمزم» و «تربت کربلا» با هم مناظره ميکردند.
خاک کربلا گفت:
اي آب زمزم، تو شريفتر از آب فراتي، چون حسين و يارانش از تو نوشيدند و سيراب
شدند، آنگاه راه کربلا و آن سفر سرخ را پيش گرفتند. اما فرات، در عطش نوشيدن از
لبهاي حسين ماند، و ... حسين را در کنار فرات، تشنه شهيد کردند.
آب زمزم گفت:
اي خاک کربلا! تو در آن صحراي عطش و قحطي آب، خونهاي پاک و جوشان آن خدايي مردان
را، گرم گرم، احساس کردي و بستر آن پيکرهاي مجروح گشتي.
من از تو، بوي آن عزيزان را استشمام ميکنم.
تو، بوي حسين و عباس و اکبر ميدهي.
تو اي خاک، بوي خون ميدهي! بوي خون خدا، ثارالله.
* * *
چگونه ميتوان از خاک «لؤلؤ» ساخت و مرواريد آفريد؟
هنر ميخواهد، به عمق عشق و ژرفاي شوق.
اين گوهر سازي و مرواريد آفريني، از تلاقي «آب» و «خاک» پديد ميآيد.
خاک کربلا، آب زمزم.
آنان که به زيارت مناي عشق رفتند و از خاک مزار حسين (ع) هديهاي گرانبها
آوردند، و آنان که به زيارت کوي عارفان رفتند و از زمزم اسماعيل، تحفهاي جانبخش
آوردند و اين دو را درهم آميختند، گِلي پديد آمد که صفاي اسماعيل ذبيح و عطر حسين
شهيد را همراه داشت.
دانههاي گِل، به صورت «تسبيح» درآمد، منظومهاي بلند از فداکاري و کهکشاني
بيانتها از خداگونگي و خلوص.
کدام گِل بود که به اندازة اين «تربت آميخته به زمزم» ميارزيد؟ و کدام گِل بود که
به خوشبويي «تسبيح تربت» بود؟!
وقتي آب زمزم به تربت کربلا نوشانده شود، وقتي عطر خون «ثارالله» با خاک نينوا عجين
گردد، «تربت سيّدالشهدا» پديد ميآيد، که در دست ذاکران، «ذکر» ميگويد، و از
سجدگاه ساجدان، نور ابديت تا عرش، تنوره ميکشد.
آري... تسبيح تربت، قصيدهاي صد بيتي است!
واژههايش، همه عاشورايي،
و... ترکيبش، کربلايي! و وزن و آهنگش، «زهرايي»...
* * *
قصيدة صد بيتي «تربت»،
گوياتر از معلقات سبع است و شيواتر از «شاهکارهاي ادبي»!
واژههايش همه عاشورايي است و... آشنا و مأنوس.
مضمون اين قصيده، هدية خداوند به «فاطمه» است،
الله اکبر،
الحمد لله،
سبحان الله.
اين سرود مقدس، سروش غيبي است؛ چرا که جبرئيل، از عرش خدا سوغات آورد.
زهراي اطهر (س)، تسبيحي از تربت حمزة سيدالشهدا ساخت و اين منظومة بلند را به رشته
کشيد و جاودانه ساخت.
بعدها وقتي «مناي» حسين پيش آمد،
خاک کربلا، جايگزين خاک «ميدان اُحُد» و قبر حمزه شد.
اين است که قصيدة صد بيتي «تسبيح تربت»، ماندگار شد و «مفهوم» براي همگان گشت.
حتي زنان ساده دل روستايي ما نيز، اين قصيده را
ميدانند و با تعابير و ترکيبهايش آشنايند. هر روز، آن را در سرودي آهنگين، با همة
کربلاييان «همنوايي»ميکنند.
گوهرها را يا از ژرفاي درياها و دل صدفها برميآورند، يا از سنگ کوهها و معدنها
ميتراشند... و يا به صورت مصنوعي و بدلي ميسازند.
«ياقوت سرخ» و «الماس چشم نواز» را بر انگشترها و زيورها مينشانند،
از «دُر» و «لؤلؤ» و «مرجان»، گرانبهاترين وسايل زينتي ميسازند،
از عقيق، فيروزه، لعل، زبرجد، يسر و سنگهاي قيمتيِ ديگر گردن بند و انگشتر
ميسازند.
اما.... همة اينها يک طرف، يک دانة «تسبيح تربت» هم يک طرف. کداميک قيمتيتر است
و عيارش بالاست؟
باز، «خاک کوي عشق» است که در اين موازنه برنده است،
و جلوة «تربت»، در ديد دل، افزونتر.
دانش بشري، چگونه «اشعة ليزر» را زادة ياقوت ميشناسد، ولي نور متصاعد از «مُهر و
تسبيح تربت» را هنگام سجود، درنمييابد، که هم دل ساجد را روشن ميسازد و هم فراتر
از کهکشانها ميرود؟
چرا پنجرههاي گشوده به غيب را ميبنديم؟!
چرا به شبکوري خفاشگونه عادت ميکنيم؟
چه کسي گفته است که «جماد» حرف نميزند و سنگ و خاک، «نطق» ندارد؟!
«کوه و دريا و درختان همه در تسبيحاند...»؛ (وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ
تَسْبِيحَهُمْ).(121)
* * *
«منا» يک قربانگاه بود،
و... «کربلا»، قربانگاهي ديگر
تنها هاجر و ابراهيم نبودند که «اسماعيل» را به «مذبح» آوردند، محمد و علي و فاطمه:
نيز «حسين» را به قربانگاه عشق فرستادند.
اگر ابراهيم و اسماعيل را ميبايست آزمود،
محمد (ص) و حسين (ع) را نيازي به آزمون نبود.
آن روز که مشتي از خاک کربلا را، جبرئيل براي آن حضرت آورد، همة قضايا روشن بود و
همه تسليم محض بودند.
مگر خود حسين (ع) نفرمود:
«رضا الله رضانا أهل البيت، نصبر علي بلائه...»
اين، خط کربلايي حسين است،
و سرمشق «سلوک» در وادي «جهاد عاشورايي»و «ذکر
اربعيني». کجاست آن دل و ديده، که بر گوهر آن تربت خونين، خون اشک ببارد؟
دلهاي دريايي،
گوهر «تربت» را در ساحل عشق، با «اشک» شستشو ميدهند.
اين است رمز جلوه و جلاي هميشگي «تربت حسين»
«اربعين»، نگاهي مجدد به «عاشورا» ست.
و همه ... جا نيز «کربلا»ست!
فصل هشتم : کربلا کانون علم و ادب
چون خـاک کـربلاسـت «فضـولي» مقام مـن
نظمم به هر کجا که رسد، حرمتش رواست
زر نيست، سيم نيست، گهر نيست، لعل نيست
خــاک است شعر بنده، ولي خاک کربلاست
مـلامحمـد فضولي بغدادي
شاعر بزرگ شيعه در قرن دهم مدفون در کربلا
در سايه سار ثارالله
جور و جهل، ظلم و ظلمت، جفا و جهالت هميشه با هم و زمينه ساز يکديگر بودهاند و
آنچه که هميشه بيداد کرده، چيزي جز ناداني نبوده است؛ چنان که ساية سياه ستم نبود،
جهنّم جهل، آتش بر خرمن هر چه خير و خوبي است نميافکند، هم چنان که اگر مردم در
جهنّم جهالت گرفتار نميشدند، هيچ وقت جور و جفا جسارت جولان پيدا نميکرد.
مگر نه اين است که مولاي مؤمنان علي (ع) ميفرمود:
«دانش اساس تمام خير و خوبيها، جهل و ناداني ريشة همه زشتيها و شرارتهاست».(122)
و پيشوايان پاک و امامان معصوم: که «کلامشان نور و روايتشان رشد» است، به پيروان
خويش آموختهاند که ضمن زيارت امام حسين (ع) چنين بگويند:
«بَذَلَ مُهْجَتَه فيک لِيـَسْـتَنـْقِذَ عِبٰادَکَ مِنَ الْجَهٰالَة
وَ حَيْرَةِ الضَّلالَة...»(123)
خدايا! او (امام حسين (ع)) خون دلش را در راه تو بذل کرد تا بندگان تو را از جهنّم
جهالت و سرگرداني ضلالت نجات دهد.
امام احرار، سيّدالشهدا (ع)، با شهادتش ميخواست مردم را از جهالت و
گمراهي نجات بخشد تا مجالي براي جولان ستمگراني چون يزيد نباشد.
پس از شهادت سيدالشهدا (ع) نيز دانشمندان و بزرگان شيعه، در ساية هدايت و تشويق امامان
معصوم:، در کسب دانش و تلاش در تحقيق و پژوهش روز و شب نميشناختند تا آنجا که
تقريباً در همة علوم اسلامي مبتکر و پيشرو بوده و هستند.(124)
جالب اين که خيل خروشاني از بيکران درياي
دانشمندان شيعي، در طول تاريخ و سلسلهوار، حوزة درسشان را در شهر کربلا و در سايه
سار ثارالله، به پا داشته و بر اين امر تأکيد ميورزيدند، گويي با اين روش روح افزا
و حرکت زا، ميخواستند همزمان در دو جبهة بزرگ و حسّاس به مبارزة مستدام خويش
ادامه دهند، باشد که با تلاش و تکاپوي حيرت انگيزشان، از سويي جهل و ناداني را
ريشهکن کنند و از سوي ديگر با رونق بخشيدن به شهر کربلا، آن مشهد شهيدان و ميقات
مبارزان، مردم، به ويژه دانشجويان و طلاّب را هر چه بيشتر و بهتر، متوجّه مرقد
سيّدالشهدا (ع) کنند؛ چراکه شهر کربلا خود کتابي است بيمانند و هميشه گويا و رسا؛
کتابي که درس آزادي و آزادگي در آن نوشته شده، آن هم با خون خاص خدا و به رنگ
ثارالله!
در اين ميان، آن دسته از علماي شيعه، كه کربلا را براي حوزة درس و بحث خويش
برگزيدند، الحق که توفيق بزرگي نصيبشان بود، همانان که توانستند در دو جبهة سخت
حياتي و حسّاس (مبارزه با جهل و ستيز با ستم) پيشوا باشند و پيشتاز. خداوندا!
نورشان هميشه درخشان و چشمة فکرشان تا ابد جوشان و خروشان باد.
دسته گُلي از جنّت آلالهها
خيل خروشاني که از اقيانوس ابرار، در ديار حضرت
ابوالاحرار سيّدالشهدا (ع) سر برآوردند و باليدند، همان خِيل خالصاني هستند که در شهر
کربلا و در سايه سار ثارالله، موجهاي نور و درياهاي دانش را به درخشش و جوشش وا داشتند.
شهر شهيد عشق، حسين بن علي (ع)،کوي احرار، ديار ابرار، وادي اخيار، ميقات عارفان،
ميعاد عاشقان، کانون مبارزان و مجاهدان، مجمع فقيهان و عالمان، مشعر شاعران قبيلة
نور، مطاف ملائک و حور، وادي ولايت، حرم آل عدالت، زيارتگه پيام آوران الهي و
مصلحان تاريخ بوده است. و در اين شهر، علما، فقها و مجتهداني بزرگ زيستهاند و از
حيات باطني و ظاهري کربلا و خويش به اهل صفا، حيات و زندگي بخشيده و احياناً در
همان شهر به لقاي خدا پيوسته و به خاک سپرده شدهاند. گوارايشان باد!
فهرست منابع و ماخذ
1. آرامگاههاي خاندان پاک پيامبر (ص) و ...، سيد عبدالرزّاق کمّونة حسيني، ترجمه از
عبدالعلي صاحبي، چاپ اوّل، 1371ش. از انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد.
2. آنجا که حق پيروز است، پرويز خرسند، انتشارات اطلاعات، تهران.
3. ابوالشهدا، عباس محمود العقّاد، چاپ اوّل در ايران، انتشارات شريف رضي، 1372ش.
قم.
4. الارشاد، شيخ مفيد، منشورات بصيرتي، قم، بي تا.
5. الاستفادة من عاشورا، آيت الله شيرازي ، چاپ اوّل، 1415ق. بيروت.
6. الاستشفاء بالتربة الشريفة الحسينيّة، ميرزا ابوالمعالي محمد کرباسي، چاپ اوّل،
قم، بي تا.
7. امامان شيعه و جنبشهاي مکتبي، محمد تقي مدرسي، چاپ دوم، 1369ش. آستان قدس
رضوي.
8. الامام الحسن الکوثر المهدور، سليمان کتّاني.
9. الامام الحسين في حلّة البرفير، سليمان کتّاني، چاپ اوّل، 1410ق. قم، ايران.
10. اهل البيت، (مجلّه)، چاپ بيروت، العدد الاوّل.
11. بحارالأنوار، علاّمة مجلسي، چاپ اسلاميه، تهران.
12. بلاغةالحسين (ع)، سيد مصطفي آل اعتماد، ترجمه: علي کاظمي، چاپ دوم، 1406ق. قم.
13. بيدارگران اقاليم قبله، محمدرضا حکيمي، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1362ش.
14. پيام خون، شيخ عبدالزهرا کعبي کربلايي.
15. تراث کربلا، سلمان هادي آل طعمه، چاپ دوم، 1403ق. بيروت.
16. تاريخ کربلا، د: عبدالجواد کليددار، چاپ اوّل، 1386ق. نجف اشرف.
17. تاريخ من دفن في العراق من الصحابه، علي بن الحسين الهاشمي، چاپ اوّل، 1394ق.
بيروت.
18. ثورة الحسين، محمّد مهدي شمس الدين، چاپ ششم، 1401ق. بيروت.
19. حماسهسازان کربلا، علامة سماوي، ترجمه: عقيقي بخشايشي، چاپ اوّل، 1369ش. قم.
20. دائرة المعارف الاسلامية الشيعيّة، جزء يازده، مجلد سوم، حسن الأمين، چاپ دوم،
1401ق. بيروت.
21. دائرة المعارف تشيّع، ج: 3 و 2 و 1، جمعي از پژوهشگران، چاپ اوّل، تهران.
22. ديوان شريف رضي، چاپ اوّل در ايران، 1406ق. وزارت ارشاد، تهران.
23. ديوان ابي الحبّ، 1371ش. قم.
24. رسالة الحسين (فصلنامه)، چاپ اوّل، قم، شمارة 1 و2.
25. سنوات الجمر، علي المؤمن، چاپ اوّل، 1993م. لندن.
26. سيرتنا و سنّتنا، علامة اميني تبريزي، چاپ سوم، 1412ق. بيروت.
27. شهداء الفضيلة، علامة اميني تبريزي، بي تا، دارالشهاب، قم.
28. شهر حسين (ع)، محمد باقر مدرس، چاپ اوّل، 1353ش. تبريز.
29. العراق بين الماضي و الحاضر و المستقبل، اعداد موسسة الدراسات الاسلاميه، چاپ
بيروت، بي تا.
30. العراق الواقع و آفاق المستقبل، د: وليد الحلّي، چاپ اوّل، 1413ق. لندن.
31. عرفان و حماسه، آيت الله جوادي آملي، چاپ اوّل، دفتر نشر فرهنگي رجاء، تهران.
32. قاموس الرّجال، علامة شوشتري، چاپ اوّل، جامعة مدرسين قم.
33. کليات مفاتيح الجنان، محدث قمي، تهران، بي تا.
34. کامل الزيارات، ابن قولويه قمي، به تصحيح علامة اميني تبريزي، 1356ق. نجف اشرف.
35. مرثيهاي که ناسروده ماند، پرويز خرسند، چاپ نهم، 1371ش. انتشارات اطلاعات،
تهران.
36. مدينة الحسين، سيد محمّد حسن مصطفي آل کليددار، چاپ اوّل، 1368ق. ايران.
37. مروج الذهب (تاريخ مسعودي)، چاپ دوم، دارالهجره، ايران، قم.
38. مروري اجمالي بر تاريخ سياسي کربلا، محمد ولوجردي، عاشوراي 1412 ق. سازمان
تبليغات.
39. مجمع البحرين، فخر الدين طريحي.
40. مجموعة نفيسه، مکتبة بصيرتي، قم، بيتا.
41. مقتل الحسين (ع)، عبدالرزاق الموسوي المقرم، چاپ پنجم، 1399ق. بيروت.
42. موسوعة العتبات المقدسه، ج هشتم، قسم کربلا، جعفر الخليلي، چاپ دوم، 1407ق.
بيروت.
43. ميراث کربلا، سلمان هادي آل طعمه، ترجمه: محمدرضا انصاري به کوشش پژوهشکدة
باقرالعلوم (ع)، قم، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اوّل، 1373ش. تهران.
44. نهضت الحسين، سيد هبة الدين شهرستاني، 1345ق. قم.