نهضت امام حسين (ع) و قيام كربلا

دكتر غلامحسين زرگرى نژاد

- ۱۵ -


34. جندب بن حجير الخولانى
جندب بن حجير يا جندب بن حجر كندى خولانى كهلانى ، يكى ديگر از شهداى كربلاست. او نيز در كوفه سكونت داشت و پس از رسيدن مسلم بن عقيل به اين شهر ، با او بيعت كرد. جندب پس از شهادت مسلم ، كوفه را به سوى امام حسين (ع) ترك كرد و در كربلا به امام پيوست. برخى نوشته اند كه جندب از شهداى مرحله اول بود. بعضى نيز بر آنند كه چون جندب در ميانه جنگ زخمى شد ، يارانش او را از معركه بيرون بردند ، اما وى يك سال بعد بر اثر همان زخم در گذشت (بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ رجال الطوسى ، ص 100؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 236؛ منتهى الامال ، ص 429؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 739؛ معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 170؛ نقد الرجال ، ص 77؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 177).
35. جون ، مولى ابوذر غفارى
شيخ مفيد او را به نام جوين ياد كرده است. طبرى و برخى ديگر از جون به نام جوى ياد مى كنند. او از موالى ابوذر غفارى صحابى نامور پيامبر اسلام بود. متاسفانه مقتل نويسان و سيره نويسان به دليل مولى بودن وى ، نسب روشنى از او به دست نداده اند. جون مردى سالمند و سياه پوست بود كه همراه امام حسين (ع) از مدينه به مكه و از آنجا به كربلا وارد شد و در آنجا به شهادت رسيد. بنا به گزارش شيخ مفيد از امام سجاد (ع) ، جون ، در ساعتى از شب عاشورا ، به تيز كردن شمشير امام حسين (ع) و صيقل دادن آن مشغول بود. نوشته اند كه در روز عاشورا امام حسين (ع) سوگند خورد و با صراحت تمام گفت كه تا خون خويش را با خون پاك شما در نياميزم ، از شما جدا نخواهم شد (الارشاد ، ص 232؛ رجال الطواسى ، ص 99؛ الفتوح ج 3 ، ص 122؛ مقاتل الطالبيين ، ص 113؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 190 و 201؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص ‍ 436؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، 23؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 1 ، و 22 و 71؛ الملهوف ، ص 163 ، منتهى الامال ، ص 447 448؛ رجال ابن داود قسم اول ، ص 93؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 238؛ مجمع الرجال ، ج 2 ، ص 64؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 757؛ نقد الرجال ، ص 77؛ نفس المهموم ، ص 103 و 133؛ معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص ‍ 175؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار الهين ، ص 177).
36. جوين بن مالك تميمى (حر بن مالك ضبعى )
جوين از جمله كوفيانى بود كه پس از شهادت مسلم و عزيمت عمر بن سعد به سوى كربلا ، همراه ديگر كوفيان عزم پيكار با امام حسين (ع) را داشت ، اما چون در كربلا شنيد كه ابن زياد با درخواست امام حسين (ع) موافقت نكرده است ، به انديشه افتاد تا از سپاه ابن سعد كنار گرفته و به امام حسين (ع) ملحق شود. او پس از پيوستن به كاروان حسينى ، در روز عاشورا روانه ميدان نبرد شد و به شهادت رسيد. برخى او را به خطا حوى نوشته اند. در زيارت رجبيه از وى به نام جون بن حوى ، مولى ابوذر غفارى شده است (رجال الطوسى ، ص 99؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 240؛ منتهى الامال ، ص 429؛ معجم الرجال الحديث ، ج 4 ، ص 178 قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 761؛ نقد الرجال ، ص 77؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 187).
37. حارث بن امرو القيس كندى
مامقانى به نقل از اصحاب سير نوشته است كه او از مردان شجاع بود كه نامش در كتابهاى تاريخى و جنگها آمده است. علامه شوشترى مى نويسد كه :
(( صاحب حقائق الاورديه گويد كه او ابتدا در سپاه عمربن سعد بود تا آنكه به كربلا رسيد. در آنجا چون ديد كه با شرايط امام حسين (ع) مخالفت شد به سپاه امام پيوست. او يكى از چهار تن كندى بود كه در كنار حضرت امام حسين (ع) به چشم مى خورد ، بايد گزارش شهادت وى در كربلا را با تامل نگريست (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 243؛ قاموس الرجال ، ج 3 ، ص 13؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 174 - 175)
38. حارث بن نبهان ، مولى حمزه بن عبدالمطلب
نوشته اند نبهان مولى حمزه مردى شجاع بود كه چند سال پس از شهادت حمزه وفات يافت. حارث پسر نبهان از مدينه همراه امام حسين (ع) به كربلا آمد و در كنار آن حضرت به شهادت رسيد علامه شوشترى نوشته است كه اهل سير آورده اند كه حارث به فيض شهادت امام حسين (ع) نائل شد ، اما در اين باره مستندى كه به آن مراجعه كرد ، وجود ندارد (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 248؛ منتهى الامال ، ص 420؛ اعيان الشيعه ، ج 4 ، ص 375؛ قاموس الرجال ، ج 3 ، ص 55؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص ‍ 124).
39. حبشه بن قيس النهمى
حبشه (حبشى ) بن قيس بن سلمه بن طريف النهمى ، يا چنان كه در برخى از منابع آمده است ، حبشه بن قيس النهمى يكى ديگر از شهداى كربلا و از ياران همدانى امام حسين (ع) بود كه نام وى را در شمار شهداى حمله اولى ثبت كرده اند. در منابع و مقاتل كهن نامى از وى در ميان نيست (تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 250؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 150).
40. حبيب بن عبدالله نهشلى
شيخ طوسى در رجال خود از حبيب بن عبدالله به عنوان يكى از اصحاب اميرالمؤ منين (ع) نام برده است ، اما معلوم نيست كه او همان حبيب بن عبدالله نهشلى باشد. نام حبيب در زيارت رجبيه به عنوان شهيد كربلا آمده است. برخى احتمال داده اند كه ممكن است وى همان ابى عمرو نهلشى باشد (رجال الطوسى ، ص 61؛ ابصار العين ، ص 92).
41. حبيب بن مظاهر (مظهر) اسدى
حبيب بن مظاهر بن رئاب بن الاشتر از قبيله بنى اسد و از مردان برجسته كوفه و از اصحاب پيامبر اسلام و حضرت على (ع) بود. نوشته اند كه حبيب بن مظاهر در تمام جنگهاى دوره خلافت حضرت على (ع) با آن امام همراه بود. وى در شمار برجسته ترين دعوت كنندگان امام حسين (ع) بود كه همراه سليمان بن صرد خزاعى نامه اى به امام حسين (ع) نوشته و آن حضرت را به شتاب در حركت به سوى كوفه فراخواندند. به دنبال ماموريت ابن زياد در كوفه و شهادت مسلم بن عقيل ، حبيب قبل از رسيدن امام حسين (ع) به كربلا مخفيانه از كوفه خارج شد و به امام حسين (ع) پيوست. به روايت ابومخنف از حارث بن حصيره او قبل از شروع جنگ كوفيان را براى تلاش جهت كشتن خاندان پيامبر و اهل بيت آن حضرت سرزنش كرد. در روز عاشورا حبيب بن مظاهر يكى از مسن ترين افرادى بود كه با شوق و شعف تمام شهات را استقبال كرد. او از فرماندهان سپاه امام حسين (ع) بود و وظيفه داشت تا جناح چپ قواى امام را فرماندهى كند. او پيش از شروع نبرد تلاش زيادى كرد تا قبيله بنى اسد را به يارى امام حسين (ع) كشاند. گفته شده است كه حبيب در اين تلاش موفق شد تا قبيله خويش را به يارى امام حسين (ع) جلب كند ، اما بنى اسد پيش از ملحق شدن به سپاه امام با سپاه كوفه مواجه شدند و نتوانستند به يارى امام برسند. بنا به روايت ابومخنف از سليمان بن راشد و او از حميد بن مسلم چون در ظهر عاشورا امام به اقامه نماز پرداخت و حصين بن تميم به امام و يارانش حمله كرد ، حبيب بن مظاهر در حالى كه شعر زير را مى خواند به مقابله با او شتافت : سوگند به خدا كه ما اگر در تعداد با شما برابر بوديم و يا نيمى از شما ، راه فرار پيش مى گرفتيد. اى بدترين قوم از نظر حسب و ريشه و تبار.
حبيب بن مظاهر آنگاه ادامه داد كه :
من حبيبم و پسر مظاهر ، جنگجوى دلير و در نبرد پابرجا. شما در عده و عده بيشتريد ، اما ما در صبورى و وفادارى از شما پيشگام تر. ما بالاترين حجت را داريم و آشكارترين حق را؛ از شما پروا پيشه تريم و پيروزتر.
حميد بن مسلم روايت كرده است كه در همين حال مردى از بنى تميم به سوى حبيب بن مظاهر رفت و با نواختن شمشيرى بر سرش ، وى را به زمين انداخت. در همين حال مردى ديگر از بنى تميم كه مدعى بود او حبيب را كشته است از ديگر مرد تميمى خواست تا سر او را به وى دهد تا بر گردن اسبش آويزد تا مردم بدانند كه حبيب بن مظاهر را او كشته است. حصين براى اينكه مرد تميمى را بى بهره نگذارد ، ادامه داد كه پس از آن سر حبيب را به تو خواهم داد تا نزد ابن زياد برده و جايزه بگيرى. مردى تميمى كه مدعى بود حبيب را او كشته است نه حصين ، اين سخن را نپذيرفت و مدتى با حصين به كشاكش پرداخت. در اين حال تميميان مداخله كرده و ماجرا را به اين گونه خاتمه دادند كه حصين سر را گرفته در اردوگاه بگرداند و آنگاه آن را به مرد تميمى دهد (رجال الطوسى ، ص 100؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ص 192؛ جمهره النسب ، ص 170؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 439 - 440؛ الكامل فى التاريخ ، ج 3 ، ص 70 - 71؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 178 ، و 182 - 183؛ المناقب ، ج 4 ، ص 103؛ الاصابه ، ج 1 ، ص 373؛ الاخبار الطوال ، ص 256؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 319 و 385 و ج 45 ، ص 12 و 20 و 26؛ خوارزمى مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 11 و 20 و 22؛ الملهوف ، ص 103 و 161 - 162؛ الارشاد ، ص 230 و 234؛ اختيار معرفه الرجال ، ج 1 ، ث 239؛ لسان الميزان ، ج 2 ، ص 218؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 97 - 101 و 121 - 122؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 446؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 252؛ نقد الرجال ، ص 82؛ مجمع الرجال ، ج 2 ، ص 81؛ رجال ابن داود ، قسم اول ، ص 99؛ نفس المهموم ، ص 93 - 95 و 99 و 124؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 252؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 129).
42. حجاج بن زيد سعدى تميمى
نوشته اند حجاج از شيعيان بصره بود كه در ركاب امام حسين (ع) در كربلا به شهادت رسيد و هموست كه نامه مسعود بن عمرو را از بصره به خدمت امام حسين (ع) رساند. در برخى از منابع و مقاتل از وى به نام حجاج بن بدر بصرى يا يزيد نيز ياد شده است. علامه شوشترى درباره برخى گزارشهاى مربوط به حجاج نيز ترديد كرده است (بحارالانوار ، ج 45 ، ص 71؛ منتهى الامال ، ص 429؛ معجم رجل الحديث ، ج 4 ، ص 234؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 197؛ قاموس الرجال ، ج 3 ، ص 113).
43. حجاج بن مالك
مرحوم مجلسى و مامقانى از حجاج بن مالك به عنوان يكى از ياران امام حسين (ع) و شهداى كربلا نام مى برند ، اما در ساير منابع و مقاتل از وى ياد نشده است (رجال الطوسى ، ص 100؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 199 - 200؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 255).
44. حجاج بن مسروق جعفى
حجاج را موذن امام حسين (ع) دانسته اند وى در كوفه اقامت داشت چون خبر حركت امام حسين (ع ) از مدينه را شنيد به مكه رفت و همراه امام به عراق آمد. پيش از اين نوشته ايم كه پس از رسيدن حر و قوايش به كاروان حسينى در ذو حسم ، به هنگام نماز ظهر ، حجاج بن مسروق اذان ظهر را گفت و حر و يارانش با امام حسين (ع) نماز خواندند. نوشته اند كه مسروق هنگام جنگ چنين رجز مى خواند: من امروز امام حسين (ع) هدايت كننده و هدايت شده را همراهى مى كنم. امروز اى حسين با شهادت خويش جدت پيامبر را ملاقات خواهم كرد (رجال الطوسى ، ص 100؛ انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 204؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 401؛ الارشاد ، ص 224 - 225؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 172؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 123 - 124؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 23 ، بحارالانوار ، ج 45 ، ص 25 و 72؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 255؛ قاموس الرجال ، ج 3 ، ص 117؛ معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 234؛ منتهى الامال ، ص 448؛ نفس المهموم ، ص 82 و 86 و 133؛ نقد الرجال ص 83؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 160).
45. حربن يزيد بن تميمى يربوعى
حربن يزيد بن ناحيه بن سعيد ، يكى از اشراف و بزرگان كوفه و از جمله شهدايى است كه زندگى او از لحظه برخورد با امام حسين (ع) در مرزهاى كوفه تا زمان فرا رسيدن پيكار عاشورا ، اوج اراده بشرى ، خود يافتگى و عروج به اوج معنويت با كندن نفس از لجه بيداد و واماندگى در لجنزار عفن را به نمايش مى گذارد. حر مظهر آزادگى و پرواز از مغاك خاك تا افلاك بود. حر نمايش تولد در متن پليدى و پيراستگى از نفس شيطانى به اتكاى اراده بشرى بود. پيش از اين اشاره شد كه چگونه حربه عنوان مامور والى كوفه راه را بر قافله فرزند رسول خدا بست و يكى از آفرينندگان فاجعه تلخ كربلا شد؛ اما همو در زمانى كه با تنهايى و غربت فرزند پيامبر و حقانيت او مواجه شد ، از همه چيز و همه كس و حتى جان خود كه عزيزترين كيميا براى انسانهاى خاكى است در گذشت و با ندامتى عميق كه ذرات نفس پاك او را مى آزرد ، به سراغ امام حسين (ع) آمد ، تا پليدى گذشته را در زلالى عشق بشويد و با طهارت جستن در چشمه خون ، آخرين مظاهر نفس شيطانى را براى معراج به سوى حضرت حق ، از تن بزدايد. امام چه زيبا و بى سرزنش ، حر را در آغوش سپاه خود پذيرفت. اگر به راستى كربلا تنها همين حر را آفريده بود كه اين چنين خالصانه دگرگون شد ، كافى بود كه آن را در تاريخ تشيع ، مظهر آفرينش و احياى آيين محمدى بشماريم. حر ديروز كربلا را آفريده بود و اينك خود كربلايى شده بود. مگر امام حسين (ع) با حصول به قدرت و حكومت مى خواست چه زيباييهايى را بالاتر از آنچه در كربلا آفريد بيافريند؟ امام حسين (ع) با دگرگون كردن حر و كشاندنش از اوج فرماندهى و افتخار به جمع اصحاب تنها ، اما عاشق خود ، آموخت كه انسان مى تواند پهنه عروج را چه زيبا و سريع طى كند. فاصله سپاه عمر بن سعد تا سپاه امام اندك بود ، اما طى كردن اين راه تنها با ايمان و عشق ميسر بود. آنان كه از اين عشق تهى بودند ، در كنار پسر سعد ماندند و سالها نيز زيستند: اما حر كه در روز عاشورا در چشمه عشق وضو ساخت ، به زودى در ميان خاك طف افتاد ، ولى از آن پس برخاست و همواره در تاريخ تشيع به عنوان يك آزاده كه راه شيطان تا خدا را در يك نيمه روز طى كرد ، باقى ماند. حر مولود كربلا بود؛ اين مولود ساعاتى پس از تولد در خاك افتاد ، اما تولد وى يك تفسير زيبا از عظمت پيام كربلا از توانايى امام حسين (ع) و حماسه اى بود كه بيش از يك نيمه روز به درازا نكشيد ، اما براى هميشه اسلام و تشيع را زنده نگهداشت. شايد نخستين خطبه اى كه حر را به انديشه افكند ، خطبه اى از امام حسين (ع) بود كه امام در مسيرى كه با مراقبت حر از سمت چپ قادسيه راه را در مى نورديد ، ايراد كرد. حر وقتى سخنان امام را شنيد ، خطاب به امام گفت : (( اى حسين ، براى حفظ جان خويش ‍ خداى را در نظر داشته باش ، بدان كه اگر جنگى روى دهد كشته خواهى شد. )) امام چون اين سخنان را شنيد به حر پاسخ داد كه : تو مرا از مرگ مى ترسانى ؟ آيا كار شما به اينجا خواهد كشيد كه مرا بكشيد؟ من نمى دانم به تو چه بگويم ، ولى من آن گفته مرد اوسى را به تو مى گويم كه به فرزند عم خود در حالى كه قصد يارى پيامبر را داشت و عمويش از وى پرسيد كه كجا مى روى ، پاسخ داد كه (( مى روم به سوى مرگ كه مرگ براى جوانمرد عار نيست... )) على رغم سخنان امام حسين (ع) ، حر كه خود را مجرى دستورات كوفه مى دانست ، به مراقبت از امام و ممانعت از ورودش به كوفه يا بازگشتش ادامه داد ، تا نامه ابن زياد به او رسيد كه در آن دستور داده بود كه حسين را در هر كجا كه هست متوقف بدارد. امام در منطقه كربلا بود كه اين پيام به حر رسيد و حر امام را در كربلا متوقف ساخت. حر اين ماموريت را تا زمان فرا رسيدن سپاه عمر بن سعد ادامه داد ، اما وقتى سپاه عمر بن سعد به كربلا رسيد و ماموريت حر پايان يافت ، گويى حر نيز زندگى پيشين خود را رو به پايان يافت و تولدى تازه را با احساس ندامت در خود پيدا كرد. اين تولد ، زمانى تسريع شد كه حر ديد كه پسر سعد على رغم پيشنهادهاى امام حسين (ع) كه حاضر است منطقه كوفه را ترك كند و بدون جنگ از آنجا خارج شود ، به دستور ابن زياد در قتل پسر فاطمه و على اصرار مى ورزد. حر در ميان برزخ ايمان و كفر ، تا صبح عاشورا همچنان دست و پا زد. زندگى و مرگ در مقابل چشمان او رژه مى رفتند. بقا در فرماندهى و زندگى در كنار همسر و فرزندان با فرو افتادن در خاك كربلا ، در نفس حر ستيزى جدى داشتند. هيچ كس به درستى نمى داند كه حر در محاسبات نفس شيطانى و مجادلات آن با نفس رحمانى ، چگونه و در كدام لحظه تصميم نهايى خويش را گرفت ، اما آنچه مسلم است ، حر در صبح عاشورا قطعا تولدى ديگر يافته بود. برخى نوشته اند كه آخرين فريادهاى استغاثه امام حسين (ع) كه حكم آخرين بيدار باشها را داشت ، حر را كاملا دگرگون كرد. امام چون دريافت كه دشمن تصميم بر مقاتله دارد در مقابل ايشان ايستاد و با صداى بلندى كه هنوز نيز گوشهاى تاريخ و انسانهاى آزاده آن را مى شنود فرياد زد كه : آيا در ميان شما كسى هست كه به خاطر خداوند پسر فاطمه را يارى دهد و از حرم رسول خدا دفاع كند؟ تنها هم پيمانان با شيطان مى توانستند از اين استغاثه به راحتى بگذرند. حر در اين زمان از حريم شيطانى به در آمده بود و گوشى شنوا و دلى بيدار يافته بود. اين بود كه به سوى عمر بن سعد آمد و به او گفت : اى عمر آيا به راستى مى خواهى با پسر رسول خدا بجنگى ؟ عمر پاسخ داد كه آرى. با او جنگى كنم كه آسانترين بخش آن بريدن سرها و افتادن دستها باشد. نوشته اند كه حر چون اين سخن را شنيد آزرده خاطر و اندوهگين به جايگاه خويش بازگشت و ساعتى بعد ، آرام آرام از سپاه يزيد فاصله گرفت و به سوى سپاه سالار حق نزديك شد. در اين حال مهاجر بن اوس به وى گفت : (( اى حر چه اراده كرده اى من تو را تا كنون اين چنين نديده بودم. اگر از من مى پرسيدند كه شجاعترين مردم كوفه كيست ، جز تو را نام نمى بردم. )) حر در همان حال پاسخ داد كه به خدا سوگند كه خودم را در ميان بهشت و جهنم مخير مى بينم و نمى دانم كه كدام يك را برگزينم. هرگز جز بهشت چيز ديگرى را شايسته نمى يابم ، حتى اگر پاره پاره ام كنند. مهاجر بن اوس افزوده است كه حر پس از گفتن اين سخنان اسب خويش را حركت داد و خود را به امام حسين (ع) رساند. حر چون نزديك امام رسيد ، چشمانش را در چشمان پسر فاطمه دوخت و پس از اظهار ندامت از محاصره امام و يارانش در روزهاى گذشته ، از عمق دل خطاب به امام گفت : خدا مرا فداى تو گرداند آيا توبه مرا مى پذيرى ؟ امام پاسخ داد كه آرى خدا توبه تو را مى پذيرد. اينك فرود آى. حر به امام گفت كه من نخستين كسى بودم كه راه را بر تو بستم. اكنون مى خواهم نخستين كسى باشم كه در راه تو كشته شده و با پيامبر روبه رو مى گردم. امام نيز اين خواسته حر را اجابت كرد و وى رو به سوى خصم آورد و پس از سرزنش كوفيان در خيانت به امام حسين (ع) به كام توفان خشم دشمن رفت.
ساعاتى بعد جسم خون آلود حر به زمين طف افتاد و به شهادت رسيد قاتل وى را ايوب بن مسرح و مردى ديگر شمرده اند. شيخ مفيد و ديگران نوشته اند كه حر هنگام نبرد اين شعر عنتره را مى خواند كه : آن قدر گلوگاه او و سينه او را پياپى با تير زدم كه پيراهنى از خون پوشيد (رجال الطوسى ، ص 100؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 194 و 197؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 441 و 429 و 427؛ الكامل فى التاريخ ، ج 2 ، ص 31؛ اعلام الورى ، ص 229؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 179 - 180؛ الفتوح ج 3 ، ص 95 و 113 - 114؛ مقاتل الطالبيين ، ص 110 - 111؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 13 -14؛ نفس المهموم ، ص 82 - 83 و 90 و 106 و 114 - 115 و 119 - 120؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 416 - 417 و 437 و 444 و 445 و 451؛ الاخبار الطوال ، ص 249 - 252؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 260؛ منتهى الامال ، ص 401 و 404 و 422 - 425 و 431؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 319 و ج 45 ، ص 10 و 13 - 14 و 71؛ نقد الرجال ، ص 84؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ص 191).
46. حلاس بن عمرو راسبى
حلاس را گروهى ، حلاس بن عمرو راسبى و برخى حلاس بن عمرو الهجرى ثبت كرده و در شمار ياران حضرت على (ع) دانسته اند. هجرى و راسبى منسوب به هجر و راسب دو تيره از اعراب يمنى جنوب عربستان بودند. حلاس به حلاس بن عمرو راسبى مشهورتر است. شيخ طوسى از او به نام حلاس بن عمرو نام برده است. صاحب منتهى الامال مى نويسد كه حلاس بن عمرو راسبى از اهل كوفه و از اصحاب حضرت على (ع) و در شمار فرماندهان لشكر آن حضرت در كوفه بود وى به همراه برادرش نعمان بن عمرو راسبى در كربلا به شهادت رسيد. در باب چگونگى پيوستن حلاس به امام حسين (ع) نوشته اند كه ابتدا به همراه سپاه عمربن سعد از كوفه به قصد كربلا خارج شد ، ولى چون امام حسين (ع) شروط پيشنهادى عمربن سعد را براى تسليم شدن ، نپذيرفت ، حلاس به سوى امام حسين (ع) آمده به آن امام پيوست تا سرانجام در روز عاشورا به شهادت رسيد (رجال الطوسى ، ص 100؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 362؛ نقد الرجال ، ص 115؛ منتهى الامال ، ص 426؛ معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 142 و 188؛ مجمع الرجال ، ج 2 ، ص 223؛ نفس المهموم ص 135؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 84).
47. حماد بن انس
تنها صاحب روضه الشهدا از او نام مى برد. او مى نويسد كه حماد بن انس بر دشمن حمله كرد و پس از مدتى مبارزه به شهادت رسيد. در كتابهاى رجالى نيز از حماد بن انس به عنوان شهيد كربلا ياد نشده است (روضه الشهدا ، ص 295).
48. حنظله بن سعد الشبامى
نام حنظله در تعداد قابل توجهى از منابع به عنوان شهيد كربلا آمده است. از او به اختلاف ، اسد و اسعد شامى ، و الثامى نيز ياد شده است. شيخ طوسى او را به نام اسعد الشبامى معرفى كرده است. ابو مخنف از سخنرانى جنگ و شهادت او در روز عاشورا سخن گفته و او را شهيد طف دانسته است. شيخ مفيد نيز حنظله را از اصحاب حضرت امام حسين (ع ) و از شهداى كربلا معرفى كرده و مى نويسد كه چون اصحاب حضرت امام حسين (ع) و از شهداى كربلا معرفى كرده و مى نويسد كه چون امام حسين (ع) در ظهر عاشورا به اقامه نماز پرداخت ، حنظله رو به سپاه ابن زياد ايستاد و گفت : (( اى مردم بيم آن دارم كه امروز مرتكب كارى شويد كه چون روز احزاب ، به گزند گرفتار آييد. اى مردم من از عذاب يوم التناد بر شما بيمناكم. حسين را نكشيد تا مستحق عذاب الهى نگرديد. من دروغ نمى گويم ، چرا كه دروغ پرداز زيانكار است. )). حنظله پس از اين سخنان به ميدان جنگ رفت و به شهادت رسيد. ابن اعثم از وى به نام شعب بن حنظله التميمى ياد كرده است . خوارزمى نيز در مقتل خود از او ياد كرده و وى را حنظله بن اسعد العجلى الشبامى ناميده است. شيخ طوسى نيز حنظله را از شهداى كربلا و از اصحاب اباعبدالله الحسين مى داند و از او به عنوان شهيد كربلا نام مى برد. طبرسى در اعلام الورى و مرحوم مجلسى در بحارالانوار او را به عنوان شهيد كربلا معرفى مى كنند و وى را شبامى مى نامند. سيد بن طاووس در الملهوف و مرحوم حاج شيخ عباس قمى در منتهى الامال نيز نام وى را آورده اند. اولى نام او را حنظله بن اسعد شامى و دومى حنظله بن عمرو الشبامى نوشته است. صاحب قاموس الرجال بر آن است كه سعد بن حنظله و حنظله بن اسعد شامى يك نفر بوده اند. همو در جايى ديگر افزوده است احتمال دارد كه حنظله بن عمرو كه در مناقب ، در شمار شهداى حمله اولى آمده است ، تحيف شده نام همين حنظله باشد (رجال الطوسى ، ص 10 ، تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 443؛ خوارزمى مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 28؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 72؛ الارشاد ، ص 238؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 199-200 و 45 ص 23-24 و 73؛ الملهوف ، ص 164؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 119؛ المناقب ، ج 4 ، ص 77-78؛ اعلام الورى ، ص 240 ، منتهى الامال ، ص 419 و 425 و 443 - 444؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص ‍ 382؛ قاموس الرجال ، ج 4 ، ص 76 ، 78؛ نقد الرجال ، ص 121؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 453؛ نفس المهموم ص 127 - 128؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246).
49. خالد بن عمرو بن خالد ازدى
خوارزمى در مقتل خود و ابن شهر آشوب در مناقب از او به عنوان شهيد نام برده اند. منبع اخير الذكر رجز وى را به شكل زير نقل كرده است : اى نفس امروز به سوى پروردگار رحمان روانه مى شوى و تو روح و ريحان خواهى گذشت. امروز بر نيكى پاداش خواهى يافت. آنچه در لوح ثبت شده است ، در پيشگاه خداوند است. اضطراب نداشته باش ، زيرا هر زنده اى فناپذير است. مرحوم مجلسى نيز در بحارالانوار از خالد بن عمرو به عنوان شهيد كربلا ياد مى كند (خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 17؛ المناقب ، ج 4 ، ص ‍ 101؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 18 و 23؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 118 - 119؛ منتهى الامال ، ص 434؛ نفس المهموم ، ص 131؛ ابصار العين ، ص 85).
50. رافع بن عبيدالله ، مولى مسلم ازدى
رافع مولى مسلم بن كثير ازدى بود كه همراه وى به نام امام حسين (ع) پيوست و در روز عاشورا پس از شهادت مسلم به ميدان رفت و به شهادت رسيد (ابصار العين ، ص ‍ 182).
51. رميث بن عمرو
رميث نيز يكى از اصحاب امام حسين (ع) بود كه متاسفانه از نسب و زندگى او اطلاعى در دست نداريم. شيخ طوسى در رجال خود ، از رميث به عنوان يكى از اصحاب امام حسين (ع) نام برده است. مرحوم مجلسى در بحارالانوار او را در شمار شهداى كربلا معرفى مى كند. (رجال الطوسى ، ص 100؛ بحارالانوار او را در شمار تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 434؛ نقد الرجال ، ص 135؛ ابصارالعين ، ص 114).
52. زاهر ، مولى عمرو بن حمق خزاعى
زاهر مولى عمرو حمق و جد محمد بن سنان ، از ديگر شهداى حمله اولى به ياران امام در روز عاشورا بود ، برخى از همراهى وى با عمربن حمق به هنگام فرار وى از تعقيب معاويه و عبدالرحمان بن ام مكتوم ، عامل معاويه در موصل سخن گفته و ماجرايى را كه پيش از اين ، براى رفاعه بن شداد در همراهى با عمربن حمق آورديم ، براى زاهر روايت كرده اند. زاهر در هنگامم عزيمت امام حسين (ع) به مكه ، عازم حج شده بود و چون در خانه خدا با امام ديدار كرد ، به آن حضرت پيوست و همراه امام رهسپار كربلا گشت (رجال الطواسى ، ص 101؛ المناقب ، ج 4 ، ص 113؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 437؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ منتهى الامال ، ص 427؛ معجم رجال الحديث ، ج 7 ، ص 214؛ مستدرك الوسايل ، ج 3 ، ص 802؛ نقد الرجال ، ص 136؛ نفس المهموم ، ص 136؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 174).
53. زهير بن بشر الخثعمى
زهير نيز از جمله در شمار شهيدان حمله اولى بود. برخى از او به نام زهير بن بشير ازدى نام برده اند. نام وى در متن زيارت ناحيه بشر آمده است (المناقب ، ج 4 ، ص 113؛ منتهى الامال ، ص 427؛ معجم رجال الحديث ، ج 7 ، ص 294؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ نفس المهموم ، ص 135؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 247؛ ابصار العين ، ص 86).
54. زهير بن حسان الاسدى
صاحب روضه الشهدا نام وى را در شمار شهداى كربلا مى آورد (روضه الشهدا ، ص 283).
55. زهير بن سليم ازدى
زهير بن سليم ازدى نيز از جمله كسانى بود كه در شب عاشورا به امام حسين (ع) پيوست و در كربلا به شهادت رسيد. صاحب قاموس الرجال نوشته است كه از او هيچ شرح حالى در منابع به چشم نمى خورد ، جز اينكه در مناقب ، نام او در شمار شهداى حمله اولى آمده است. احتمال زيادى وجود دارد كه او همان زهيربن بشر خثعمى باشد (المناقب ، ج 4 ، ص 113؛ منتهى الامال ، ص 428؛ قاموس الرجال ، ج 4 ، ص 484؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 452؛ بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ معجم رجال الحديث ، ج 7 ، ص 295؛ نفس ‍ المهموم ، ص 136؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 247؛ ابصارالعين ، ص 182).
56. زهير بن سليمان
نام زهير در زيارت رجبيه در شمار شهداى كربلا آمده است. در نسخه اى از بحارالانوار نيز نام وى زهير بن سلمان آمده است (معجم رجال الحديث ، ج 7 ، ص 295؛ ابصارالعين ، ص 114).
57. زهير بن قين بجلى
زهير بن قين بن قيس بن قين بجلى از مشهورترين و صميمى ترين ياران امام حسين (ع) بود كه در راه بازگشت از مكه به سوى موطن خويش كوفه به امام حسين (ع) پيوست نوشته اند كه او عثمانى بود و چون هم زمان با كاروان حسينى مكه را ترك كرده بود ، براى آنكه با امام حسين (ع) روبه رو نشود ، همواره از امام و يارانش فاصله مى گرفت. ابومخنف از سدى به نقل از مردى از بنى فراز كه با زهير بن قين هنگام بازگشت او از مكه همراه بوده است ، آورده است كه چون در يكى از منازل ميان راه فرود آمديم و با فاصله اى از امام حسين (ع) چادر زديم ، ناگهان فرستاده اى از سوى حسين بن على بر زهير وارد شد و به او گفت كه اباعبدالله الحسين مرا فرستاده است تا تو را نزد او برم. زهير در آغاز از رفتن به نزد حسين بن على امتناع داشت ، اما چون همسرش او را به اجابت دعوت پسر فاطمه تشويق كرد ، زهير نيز عازم خيمه هاى امام حسين (ع) شد. كمى بعد زهير نزد ما بازگشت ، اما با چهره و حالتى دگرگون شده. وى بى درنگ نزد همسر خويش رفت و خطاب به او گفت كه تو اكنون آزادى. نزد خويشاوندانت برو كه من آهنگ پيوستن به حسين را دارم. پس بى درنگ خيمه خويش را جمع كرد و به سوى امام حسين (ع) و يارانش رفت.
پيش از اين اشاره كرديم كه چون كاروان حسينى در محاصره قواى حر بن يزيد رياحى قرار گرفت ، زهير كه مى دانست بزودى امام حسين (ع) و يارانش در چنگ قواى فزون ترى از كوفيان قرار خواهند گرفت ، پيشنهاد كرد تا از طريق نبرد با حر كاروان حسينى را از محاصره نجات دهند ، اما امام حسين (ع) آن پيشنهاد را نپذيرفت و در ادامه راه وارد كربلا گشت و در شب عاشورا چون امام با قليل ياران خويش به گفتگو نشست و از آنان خواست تا با توجه به مرگ قطعى در صبح روز بعد ، راه خويش برگرفته و امام را ترك كنند ، زهير صميمانه ترين سخنان را با امام گفت ، و تاكيد كرد كه : (( سوگند به خدا اگر در راه تو كشته شوم و ميسر باشد كه هزار بار زنده گردم دوست داشتم كه تمام هزار مرتبه زندگى خويش را تقديم تو كنم و باز هم كشته شوم )). صبح روز عاشورا چون امام حسين (ع) ياران خويش را سازمان داد ، به دليل كفايت نظامى زهير او را در فرماندهى ميمنه قواى خود قرار داد. زهير در اين روز پيش از شروع نبرد كوشيد تا با كوفيان سخن گفته و آنان را از كشتن فرزند فاطمه نهى كند. چون اين تلاش بى نتيجه بود و شمر پس از آغاز حمله عمومى ، كوشيد تا همراه تعدادى از كوفيان به خيمه هاى امام حسين (ع) نزديك شود ، زهير به مقابله آنان رفت و با دليرى تمام با كشتن تعدادى از همراهان پسر ذى الجوشن ، شمر را به عقب نشينى واداشت. زهير پس از اين بارها به ميدان نبرد رفت. با شجاعت تمام جنگيد. رجز او را در هنگام نبرد چنين نوشته اند:

انا زهير و انا ابن القين  
  اذودهم بالسيف عن حسين

بنا به روايت ابو مخنف از محمد بن قيس در ميانه روز عاشورا و پس از شهادت حبيب بن مظاهر ، حر بن يزيد رياحى و زهير به يارى يكديگر با نبردى دلاورانه با كوفيان ادامه مى دادند. هر گاه يكى از آنان در شرايط دشوارى قرار مى گرفت ، ديگرى يارى اش مى كرد. كمى بعد چون حر به شهادت رسيد و امام حسين (ع) به نماز ايستاد ، زهير با شجاعت و تلاش افزون ترى به جنگ ادامه داد تا امام بتواند نماز خويش را اقامه كند. محمد بن قيس افزوده است كه زهير از شدت عشق و علاقه به امام حسين (ع) ، به دنبال حمله اى به دشمن ، به سوى امام باز مى گشت. پس از دست زدن به شانه امام ، چنين مى گفت :

اقدم هديت هاديا مهديا  
  فاليوم تلقى جدك النبيا
و حسنا و المرتضى عليا  
  و ذا الجناحين الفتى الكميا
و اسد الله الشهيد الحيا  

پس از پايان نماز امام ، در حالى كه زهير همچنان با شجاعت مى جنگيد ، سرانجام كثير بن عبدالله شعبى و مهاجر بن اوس بر زهير حمله برده و توانستند او را به شهادت رسانند (رجال الطوسى ، ص 101؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 392 و 422 و 441؛ الكامل فى التاريخ ، ج 4 ، ص 43 و 71؛ الفتوح ، ج 3 ، ص 124؛ الاخبار الطوال ، ص 248 و 256؛ انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 174 و 194 و 201؛ الارشاد ، ص 221 و 230 و 233 و 238؛ خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 20 و 23؛ البدايه و النهايه ، ج 8 ، ص 180 و 183 - 184؛ بلاذرى ، تذكره الخواص ، ص 227؛ نهايه الارب ، ج 20 ، ص 424 و 435 و 438 و 442 و 446 و 450 - 451؛ مناقب آل ابى طالب ، ج 4 ، ص 100؛ بحارالانوار ، ج 44 ، ص 319 و 381 و 393 و ج 45 ، ص 12 و 21 و 25 و 70؛ الملهوف ، ص 153 و 165؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 452؛ نقد الرجال ، ص 140؛ منتهى الامال ، ص 416 و 419 و 425 و 430 و 440 و 441؛ قاموس الرجال ، ج 4 ، ص 485 - 489؛ نفس المهموم ، ص 84 و 90 و 99 و 101 و و 106؛ معجم الرجال الحديث ، ج 7 ، ص ‍ 295؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 247؛ ابصار العين ، ص 87).
58. زياد بن عمرو بن عريب الصائدى همدانى
زياد بن عمروبن عريب ، كه او عمر كنيه داشت ، يكى ديگر از شهداى طف بود. وى اين ابو عمره لقب داشت و پدرش از صحابه رسول خدا بود. نام قاتل زياد را عامر بن نهشل از تميم دانسته اند. بلاذرى كنيه او را ابو ثمامه نوشته است . مرحوم محسن الامين نام وى را زياد بن عريب صائدى نوشته است (بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 203؛ الارشاد ، ص 208؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 456؛ الاصابه ، ج 3 ، ص 116؛ منتهى الامال ، ص 447؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 247؛ ابصار العين ، ص ‍ 151).
59. زيد (يزيد) بن معقل الجعفى (بدر بن مغفل بن جعونه )
نام و نسب كامل وى در انساب الاشراف چنين آمده است : بدر بن مغفل بن جعونه بن عبدالله بن حطيط بن عتبه الكداع الجعفى. بلاذرى افزوده است كه بدر از خويش نام وى در شمار اصحاب امام حسين (ع) ذكر كرده است. عسقلانى در الاصابه نام وى را يزيد بن مغفل بن عرف بن كليب العامرى ذكر ميكند و مى نويسد كه وى به همراه برادرش زهير در نبرد قادسيه نيز شركت داشت و به نظر مى رسد كه با توجه به تشابه گزارشهايى كه درباره يزيد و زيد با بدر بن مغفل جعفى و يا همان يزيد بن مغفل بن سعد العشيره جعفى مذحجى وجود دارد ، ظن قوى آن است كه آنان يك نفر باشند كه با اندك تفاوتى در نام و نشان معرفى شده اند ، طبرى و ابن اثير نيز از يزيد بن مغفل نام برده اند ، اما فقط به حضور او در كنار حضرت على (ع) در جنگ با خوارج اشاره كرده و نوشته اند كه وى در نبرد با خريث بن راشد خارجى ، فرماندهى جناح راست سپاهيان امام را به عهده داشت. يزيد در زمان امام حسين (ع) به آن حضرت پيوست و در نبرد عاشورا شركت جست. وى هنگام نبرد رجزى به اين مضمون مى خواند:

انا ابن جعفى و ابى الكداع  
  و فى يمينى مرهف فزاع
و مازن ثعلبه لماع

نوشته اند كه يزد همچنين در روز عاشورا در وصف بزرگ منشى و برترى امام حسين (ع) شعر مى خواند. بلاذرى آورده است كه در جريان تصميم عبيدالله بن زياد بر دستگيرى عبدالله بن عفيف ازدى در كوفه ، سفيان بن مغفل الازدى الغامدى به دفاع از اين عفيف پرداخت. به نظر مى رسد كه سفيان مذكور ، پسر يزيد بن مغفل باشد (رجال الطواسى ، ص ‍ 101؛ تاريخ الطبرى ، ج 5 ، ص 121 ، 122 ، 127؛ الكامل فى التاريخ ج 3 ، ص 367؛ بلاذرى ، انساب الاشراف ، (ترجمه ريحانتى رسول الله... ) ، ص 196؛ الاصابه ، ج 3 ، ص ‍ 362؛ معجم رجال الحديث ، ج 7 ، ص 359؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 249؛ ابصار العين ، ص 87).
60. سالم بن عمروبن عبدالله ، مولى بنى مدينه كلبى
در برخى از منابع نام وى به عنوان يكى از شيعيان كوفى كه همراه مسلم بن عقيل خروج كرده است. وى پس از شهادت مسلم همراه دو تن از كلبى ها از كوفه گريخت و خود را به امام حسين (ع) رساند و در كنار آن حضرت شهيد شد. در زيارت ناحيه از سالم به نام شهيد كربلا ياد شده است. علامه شوشترى درباره گزارشهاى مربوط به او نيز ترديد كرده است (( تنقيح المقال ، بحار الانوار ، ج 45؛ منتهى الامال ، ص 429؛ قاموس الرجال ، ج 4 ، ص 612 613؛ ابصارالعين ، ص 181).
61. سعد بن حارث خزاعى
نوشته اند كه سعد از اصحاب پيامبر و ياران حضرت على (ع) و صاحب شرطه آن حضرت در كوفه بود. امام او را همراه امام حسن (ع) به آذربايجان فرستاد و سرانجام در ركاب حضرت امام حسين (ع) در كربلا به شهادت رسيد. مامقانى و صاحب منتهى الامال از وى به نام سعد بن الحرث ، غلام اميرالمومنين نام برده اند. (560) (تنقيح المقال ، ج 2 ، ص 12؛ منتهى الامال ، ص 429؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 247؛ ابصار العين ، ص 123).
62. سعد بن حنظله التميمى
برخى نوشته اند كه او همان حنظله بن اسعد شبامى است. بعضى نيز او را غير از شبامى دانسته و نوشته اند كه او نيز همراهان امام حسين (ع) بود كه در كربلا به شهادت رسيد. از او به نام سعيد بن حنظله نيز نام برده شده است (خوارزمى ، مقتل الحسين ، الجزء الثانى ، ص 17؛ منتهى الامال ، ص 434؛ نفس المهموم ، ص 132؛ ابصار العين ، ص 88).