فـانّ السنة قـد امـيت و
البدعـة قـد احييت همـانا سنت رسول خـدا را بدست فـرامـوشى
سپـردند و بدعـت ها را زنده كردند، يا در نقـل ديگـرى است ؛
فانى اءدعوكم الى احياء معالم الحق و اماتة
البدع ; شما را به زنده كردن مـعـارف اسلامـى و از بين بردن
بدعـتـها دعـوت مـى كنم .(7)
و بهمين دليل حسين عـليه السلام قـيام كرد تـا رسوم جاهليت را ريشه كن
ساخته و سنت جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را احيا نموده و
در ميان جامعه اسلامى رواج دهد.
13 ـ پيشگيرى از ترور
حسين عـليه السلام احساس كرده بود كه يزيد قصد
نابودى او را دارد چنانكه خواهد آمد حتـى اگـر با امويان كنار مى آمد
باز هم او را رها نمى كردند تا آنكه خونش را بريزند زيرا:
1 ـ حسين بزرگترين شخصيت اسلامى بود كه در دلهاى مردم قرار داشت و از
اعماق قلب وى را دوست مى داشتند و مسلم است كه وجود چنين شخصيتى بر
امويان گران است كه حكومت و قـدرت در دست آنان باشد ليكن حسين در دل
مردم جاى داشته باشد و اين موقعيت حقد و حسادت امـويان را برمـى
انگـيخـت تـا حسين را بهر شكل ممكن از ميان بردارند.
2 ـ اصولا بنى اميه نه تنها با حسين يا پدرش على و برادرش حسن دشمن
بودند بلكه با رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم و اسلام دشمنى
ريشه دار داشتند كه در جنگ بدر عـده زيادى از آنان را كشتـه و آنها را
شكست داد و اين سابقه فراموش نشده بود، بلكه يزيد انتـظار مـى كشيد تـا
انتـقـام اقـوام و بستـگـان خـود را از ذريّه رسول خدا بگيرد و در
تاريخ ثبت شده است كه يزيد گفته است :
لست من خنذف انّ لم اءنتقم |
|
|
من
بنى احمد ما كان فعل |
(( از خـنذف نيستـم اگر از فرزندان احمد
(پيامبر) انتقام آنچه را كه او انجام داد نگيرم .
))
و بعد از آنكه انتقام خود را گرفت چنين مى سرايد:
قد قتلنا القوم من ساداتهم |
|
|
و
عدلناه ببدر فاعتدل |
(( سادات و بزرگان قوم را كشتيم و كشتار بدر را
جبران كرديم .
))
و به همين دليل حسين عليه السلام اعلان كرد: بنى اميه از او دست نمى
كشند تا او را به شهادت برسانند چنانكه به برادرش محمدبن الحنفيه
فرمود:
لو رحلت فى حجرها هامة من هذه الهو ام لاستخر
جونى حتى يقتلونى .
(8)
(( اگـر در سوراخ جانورى پـناه ببرم هر آينه
مـرا بيرون خـواهند آورد تـا به قتل برسانند.
))
و نيز به جعفر بن سليمان صنبعى فرمود:
و اللّه لا يدعونى حتّى يستخرجوا هذه العلقة من
جوفى .
(( به خدا قسم دست از من برنمى دارند تا آنكه
قلب مرا از درونم خارج كنند.
))
با اين مـقـدمات حسين يقين داشت بالاخره به هر شكلى شده او را خواهند
كشت منتهى ممكن است به گـونه اى كشته شود كه قاتلش معلوم نگردد و خونش
هدر برود لذا قيام كرد تا با كشته شدن در ميدان جنگ و اختيار كردن مرگ
با عزت پايه هاى حكومت ستم پيشه بنى اميه را به لرزه درآورد و به اهداف
مقدس اسلامى برسد.
ولادت و شهادت حسين بن على عليه السلام
حسين بن عـلى بن ابيطالب عليهماالسلام
مكنّى به ابى عبدالله و ملقب به شهيد و سيد شباب اهل الجنه و زكى و
طيّب و وفـى و تـابع لمرضات الله ، سبط: حسين سبط من الاسباط مى باشد.
حسين عـليه السلام روز سه شنبه يا پـنجشنبه پـنجم شعـبان سال چـهارم
هجرى سالى كه غـزوه خـندق بوقوع پيوست متولد گرديد، و به روايتى تـولد
آن حضرت در سال سوم هجرى ، و روز ولادتش هم سوم شعبان بوده است و فاصله
بين ولادت سبط اكبر امام مجتبى با سيد الشهدا ده ماه و بيست روز بوده
است .
شهادت آنحضرت روز جمـعـه دهم سال 61 هجرى و برخـى سال 60 گفته اند و
همچنين روز شهادت امام حسين عليه السلام را بعضى شنبه ذكر كرده اند و
مـرحوم مـجلسى هم قـول ابوالفـرج را در مقاتل اختيار كرده كه شهادت
حضرت روز جمعه بوده است و سپس فرموده : من از زيج هندى استـخـراج كرده
ام كه روز اول محرمى كه حسين عليه السلام در آن ماه شهيد شد چهارشنبه
بوده است پـس آنچـه را كه عامه گفته اند حسين عليه السلام در روز
دوشنبه شهيد شده باطل است و روايت تاريخى به اين نحو نقل نشده است .
درباره فـاصله بين آن حضرت و امام حسن عليه السلام نيز به اختلاف سخن
رفته و در روايت عبدالرحمن عزرمى از امام صادق عليه السلام آمده :
كان بين الحسن و الحسين عليهماالسلام طهر و كان
بينهما فى الميلاد ستة اءشهر و عشرا.
(( ميان تولد امام حسن و انعقاد نطفه امام حسين
يك طهر فاصله بوده و اختلاف سن آنها شش ماه و ده روز بوده است .
))
و نيز در روايات آمده كه فرزندى به جز حسين بن على عليه السلام و يحيى
بن زكريا عليه السلام ششماهه به دنيا نيامده است .
(9)
مراسم ولادت حسين عليه
السلام
همـينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم از ولادت حسين آگاه شد شتابان به خانه على آمد و از اسماء فرزند
خود را خواست حسين در آغوش پيامبر قرار گرفت ، و رسولخدا صلى اللّه
عـليه و آله حسين را غـرق بوسه ساخـت و اين مراسم را درباره حسين عليه
السلام انجام داد:
1 ـ اذان در گـوش راست و اقامه در گوش چپ حسين عليه السلام خواند. پس
اولين صدائى كه گـوش حسين را نوازش مى دهد صداى رسول خدا و اولين آوائى
را كه حسين مى شنود آواى الله اكبر ـ لا اله الا الله است . وه كه چه
صداى دلنشين و چه آواى جان بخش و روح افزائى .
در روايت است كه اين عمل فرزند را از شر شيطان حفظ مى كند.
2 ـ براى او نامـگـذارى مـى كند و در روايات آمـده : اولين كسى كه به
نام حسن و حسين نامـگـذارى شدند فرزندان على و زهرا سلام اللّه عليها
هستند كه خدا اين نامها را از مردم پوشيده نگه داشته تا نونهالان على و
زهرا به اين دو نامگذارى شدند.
الحسن و الحسين اسمان من اءسماء اءهل الجنة ما
سميت العرب بهما فى الجاهلية
(( حسن و حسين دو نام از نامهاى اهل بهشت است كه
در جاهليت هيچكس به اين نامها ناميده نشده است . ))
3 ـ در روز هفـتـم ولادت پـيامـبر دستور داد قوچ بزرگى را خريدارى و
براى حسين عقيقه كردند و گوشت آنرا ميان فقرا تقسيم نمودند.
4 ـ سر حسين را تـراشيد و به وزن مـوى سر نقـره صدقه داد كه با اين
مراسم كمك شايسته اى به فقرا ميگيرد.
5 ـ روز هفتم ولادت حسين را ختنه كردند كه رسول خدا اصرار داشت روز
هفتم ولادت مولود را خـتـنه نمـايند و از آن حضرت رسيده است :
طهروا اءولادكم يوم السابع فانه اءطيب و اءطهر و اسرع لنبات اللحم فـان
الارض تـنجس مـن بول الاءغلف اءربعين يوما.
(( روز هفـتـم فـرزندان خود را ختنه كنيد كه
براى خوش بوئى و پاكى او مؤ ثر است و گـوشت بهتـر مـيرويد و زمـين از
بول طفـل خـتـنه نشده تـا چهل روز نجس ميماند.
6 ـ تـعـويذ حسين عليه السلام كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله براى
حفظ فرزندان آنان را با اين كلمات بيمه مى فرمود: و اين دعا را بر آنان
ميخواند : اءعوذ بكلمات الله التامة من كل شيطان
و هامة و من كل عين لامة .
و مـيفـرمـود: حضرت ابراهيم عـليه السلام فـرزندانش اسماعيل و اسحاق را
اين چنين تعويذ مى فرمود.(10)
ابراهيم فداى حسين عليه
السلام
ابن عـباس گويد: خدمت رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم بودم . حسين عليه السلام روى زانوى راست پـيامـبر و
ابراهيم پسر پيامبر روى زانوى چپ حضرت نشسته بودند، پـيامـبر گاهى حسين
را مى بوسيد و گاهى ابراهيم را كه حالت وحى بر پيامبر دست داد پس از
آنكه حالت پيامبر عادى شد فرمود: جبرائيل از طرف پروردگار بر من فرود
آمد و سلام پـروردگـارم را ابلاغ كرد و گـفـت : خدا مى فرمايد: اين دو
فرزند را براى شما باقـى نمـى گـذارم بايد يكى را فداى ديگرى نمايى
پيامبر به ابراهيم نظر كرد و گـريست . سپـس فرمود: اگر ابراهيم بميرد
فقط من محزون ميشوم ، اما اگر حسين بميرد فاطمه محزون ميشود و پدرش على
پسر عمويم اندوهناك ميگردد و من نيز متاءثر مى شوم ، و مـن اندوه خـود
را بر حزن فـاطمـه و عـلى تـرجيح مـيدهم ، جبرئيل ! ابراهيم را قبض روح
گردد، ابراهيم را فداى حسين كردم ابراهيم پس از سه روز بيمارى وفات
كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هرگاه حسين را مى ديد او را
به سينه مى چسبانيد و مى بوسيد و لبان حسين را مى مكيد و مى فرمود:
قربان كسى كه ابراهيم را فداى او كردم .(11)
حسنين امامند چه قيام كنند يا قعود
تصور بعضى از مذاهب مانند زيديه بر آن
است كه امام كسى است كه با شمشير قيام كند و اگـر قـيام نكند امام نيست
، ليكن چنين نيست زيرا از رسولخدا صلى الله عليه و آله روايت شده :ابناى
هذان امامان قاما اءوقعدا.(12)
(( يعـنى اين دو فـرزندم (اشاره به امام حسن و
امام حسين ) هر دو امامند چه قيام كنند و چه نشسته و ساكت باشند
))
كه اين روايت ضمن تصريح به امامت حسنين عليهماالسلام مى فهماند كه قيام
شرط امامت نيست .
(13)
حسنين وارث صفات رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم
حسنين عـليهمـاالسلام نه تـنها از نظر
ظاهرى شباهت به رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم داشتند چنانكه از
اميرمؤ منان روايت شده حسن بن عـلى عـليه السلام از سر تا سينه شبيه
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود و حسين از سينه به پـايين ،
بلكه در صفـات و سجاياى اخـلاقـى نيز شبيه رسول خدا صلى الله عليه و
آله و سلم بودند چنانكه ابن ابى رافع به سند خود روايت مـى كند كه
فـاطمـه زهرا سلام الله عـليها با حسنين در مـرض مـوت رسول اكرم صلى
الله عـليه و آله و سلم خـدمـتـش رسيدند، فـاطمـه عـرض كرد: اى رسول
خدا به اين دو فرزندت چه چيز به ارث مى دهى ؟
رسولخـدا فـرمـود : اءمـا الحسن فـان له هيبتى و
سؤ ددى و اءما الحسين فان له جودى و شجاعتى .
(( امـا حسن هيبت و سيادت و وقار و بردبارى و
مداراى با مردم را از من بارث خواهد برد و اما حسين جود و سخاوت و
شجاعت مرا ارث مى برد. ))
(14)
خدا و رسول دوستان حسنين را دوست مى دارند
دوست داشتـن خـاندان پـيامـبر يك فـريضه
الهى است بر مـردم چـنانكه مـى فرمايد : قل لا
اءسئلكم عليه اءجرا الا المودّه فى القربى .
(( بگو از شما مزد و پاداشى در برابر انجام
رسالت بجز دوستى و محبت خويشاوندانم نمـى خـواهم ))
و پـيامـبر گـرامـى نيز بكرات امت را به دوستى و محبت درباره حسنين
سفـارش و تـوصيه فـرمـوده و آنها را از دشمنى با آنان برحذر داشته ،
چنانكه سلمان فـارسى روايت مـى كند كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله
شنيدم كه درباره حسن و حسين مى فرمود : اءللهم
انى احبهما و احب من اءحبتهما .
(( يعـنى خـدايا مـن حسن و حسين را دوست مى دارم
و هر كه آنها را دوست بدارد او را دوست خواهم داشت . ))
و همچنين فرمود: من اءحب الحسن و الحسين اءحببته
و من اءبغضته اءبغضه الله و من اءبغضه الله دخل النّار.
(( هر كس حسن و حسين را دوست بدارد من او را
دوست مى دارم و كسى كه من او را دوست بدارم خدا او را دوست مى دارد و
كسى كه خدا او را دوست بدارد وارد بهشتش مى كند و هر كس آن دو را دشمـن
بدارد مـن او را دشمـن مـى دارم و كسى كه من او را دشمن بدارم خدا هم
او را دشمن خواهد داشت و جايگاه چنين كسى دوزخ است . ))
و نيز ابن مـسعـود روايت مـى كند كه رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و
سلم مـشغـول نماز بود حسن و حسين آمدند و در حالى كه حضرت در سجده بود
بر پشت مباركش سوار شدند رسول اكرم وقتى سر از سجده برداشت با ملاطفت و
مهربانى آنها را پائين آورد و در سجده دوم نيز همـان عـمـل تـكرار شد
وقـتـى رسول خدا از نماز فارغ گشت آنها را در آغوش كشيد و فرمود: من
اءحبنى فليحب هذين .
(( هر كس مرا دوست دارد بايد اين دو را هم دوست
بدارد.(15)
))
دليل استحباب تكبيرات افتتاحيه
مـيدانيم كه قـبل از نمازهاى واجب ،
مستحب است هفت بار تكبير گفته شود كه يكى از آنها تـكبيرة الاحرام
خواهد بود و مى توان هر يك از تكبيرات را تكبير واجب قرار داد و اين
سنت از اينجا نشاءت گرفت كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
امام حسين را در حالى كه كودك بود و درست به حرف نيامده بود به مسجد
برد و پهلوى خود واداشت و به نماز ايستاد و تكبير گفت لكن امام حسين
نتوانست تكبير بگويد پيامبر اكرم صلى الله عـليه و آله و سلم تـكبير
ديگـر گـفـت باز هم حسين تكبير را درست بيان نكرد و اين عمل تا هفت بار
تكرار شد و در تكبير هفتم حسين عليه السلام صحيح ادا نمود و لذا هفت
بار تكبير گفتن سنت گشت .(16)
نصوص بر امامت حسين بن على عليه السلام
نصوص بر وصايت و امامت حضرت ابا عبدالله
الحسين عليه السلام زياد است و از جمله روايت ابوبصير است از امـام
صادق عـليه السلام كه فرمود: پدرم (امام باقر عليه السلام ) به جابر بن
عبدالله انصارى فرمود با تو كارى دارم چه وقت برايت آسانتر است كه تو
را تنها ببينم جابر گفت هر وقت شما بفرمائيد روزى با جابر در خلوت نشست
و او را فـرمـود: درباره لوحى كه در دست مـادرم فـاطمـه زهرا دخـتـر
رسول خدا ديده اى و آنچه مادرم به تو فرموده كه در آن لوح نوشته بود
مرا آگاه ساز، جابر گـفـت خـدا را گـواه مـى گـيرم كه در زمـان حيات
رسول خـدا خـدمـت مـادرت فـاطمه عليهاالسلام رسيدم و او را به ولادت
حسين عليه السلام تبريك گفتم و در دستش لوح سبزى ديدم كه تصور كردم
زمرد است و نوشته سفيدى به رنگ خورشيد در آن بود عرض كردم پدر و مادرم
به فدايت اين لوح چيست ؟ فرمود: لوحى است كه خـدا به پـيامـبرش اهداء
فـرمـوده و اسم پدرم و شوهرم و دو پسرانم و اسامى اوصياء از فـرزندانم
در آن درج گرديده و پدرم آنرا به عنوان مژدگانى به من مرحمت فرموده است
. جابر مى گويد: حضرت زهرا آنرا به من داد و من رونويسى كردم .
امـام باقـر به جابر فرمود: جابر، آيا آنرا به من ارائه مى دهى ؟ عرض
كرد: آرى سپس امـام باقـر همراه جابر به منزل او رفت و جابر صحيفه را
بيرون آورد و امام باقر او را فرمود: تو به نوشته ات نظر كن تا من
برايت بخوانم ، جابر به نوشته خود نگاه مى كرد و امـام قرائت فرمود،
هيچ حرفى باهم اختلاف نداشتند و در آن لوح چنين مرقوم رفته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم هذا كتاب من الله العزيز
الحكيم لمحمد نبيه و نوره و سفيره و حجابه و دليله نزل به الروح
الاءمين من عند رب العالمين .تا آنجا كه مرقوم رفته :
و انى فضلتك على الانبياء و فضلت وصيك على
الاءوصياء و اكرمتك بشبليك و سبطيك حسن و حسين فـجعلت حسنا معدن علمى
بعد انقضاء مدة اءبيه و جعلت حسينا خازن وحيى و اكرمته بالشهادة و ختمت
له بالشهادة فهو افضل من استشهد و ارفع الشهداء درجه جعلت كلمتى التامة
معه و حجتى البالغة عنده بعترته اثيب و اعاقب .
ترجمه : (( و من تو را بر پيامبران ديگر فضيلت و
برترى دادم و همچنين وصى تو را بر ديگر اوصياء برترى دادم و به تو
كرامت نمودم دو شيرزاده و دو نوه حسن و حسين را و حسن را معدن علم خود
قرار دادم بعد از پدرش و حسين را خزانه دار وحى خود قرار دادم و او را
به شهادت گرامى داشتم و پايان كارش را به سعادت مقرر نمودم پس او
برگزيده ترين و برترين شهدا است و مقامش از همه شهدا بالاتر و عاليتر
است و كلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه و تامه خود را نزد
او و به عترت او پاداش و كيفر دهم . ))
و سپـس نام ائمـه مـعـصومـين بعـد از امـام حسين از حضرت سجاد تـا
امـام زمـان عـجل الله تـعـالى فـرجه الشريف و اوصاف آنان و سرگذشت مؤ
منان در زمان غيبت در آن لوح ذكر گرديده كه از جهت رعايت اختصار از درج
باقى مندرجات لوح خوددارى گرديد. طالبين به جلد دوم پيغمبر و ياران ص
123 مراجعه نمايند.(17)
سيماى حسين عليه السلام
خداترسى حسين عليه السلام
اولياء الله به خـاطر شناخـت و معرفتى كه به ذات اقدس الهى
دارند بيش از ديگران تـرسانند و حسين عليه السلام اين چنين بود چنانكه
ابن شهر آشوب در مناقب آورده است از حسين عـليه السلام پـرسيدند: ما
اءعظم حونك من ربك ؟ (( چه زياد از خدا مى ترسى
؟ ))
قال : لا ياءمن يوم القيامة الا من خاف الله فى
الدنيا.
فرمود: (( از عذاب خدا در قيامت ايمن نيست مگر
كسى كه در دنيا از خدا بترسد. ))
(18)
و از دعـاى آن حضرت در روز عرفه ميزان شناخت و ترس او از خدا را در مى
يابيم كه با آن چـشمـى گـريان و دلى بريان پس از بيان اوصاف باريتعالى
و كيفيت آفرينش جهان هستـى و شخـص شخـيص خـود آن چـنان خـدا را در همـه
احوال حاضر و ناظر اعمال بندگان خويش مى داند كه گوئى او را به چشم
بصيرت مى بيند آنجا كه مـى گـويد : عـمـيت عـين
لا تـراك عـليها رقـيبا و خسرت صفقة عبد لم يجعل له من حبك نصيبا
. (( كور باد چشمى كه تو را مراقب خود
نبيند و در زيان و خسران باد بنده اى كه نصيب و بهره اى از عشق و محبت
خود در او قرار نداده اى . ))
دور نكرده اى كه شوم طلب حضور |
|
|
غايب
نگشته اى كه هويدا كنم ترا |
عبادت حسين عليه السلام
بندگـى و عبادت حضرت حق جل شاءنه هم بستگى به ميزان شناخت و
معرفت شخص نسبت به معبود دارد و چون سرور آزادگان خدا را چنان شناخته
كه توانسته او را توصيف نمايد لذا عـبادت او هم در حد بالا بوده است
چنانكه ابن عبد ربّه در كتاب عقدالفريد روايت مى كند: از امام سجاد
عليه السلام پرسيدند: چرا فرزندان پدرت اندكند؟ فرمود: تعجب مى كنم كه
من چگونه متولد شدم و حال آنكه پدرم شبانه روز هزار ركعت نماز مى
خواند.(19)
تواضع و فروتنى حسين عليه السلام
حسين بن على عليهماالسلام ، همچون جد و پدر بزرگوارش در تواضع و
فروتنى اسوه حسنه و الگو براى جهانيان بود چنانكه در تفسير عياشى مذكور
است : حسين عليه السلام بر جمـعـى از مـساكين بگـذشت كه عـباى خـود را
بر روى زمـين گـستـرده و مـشغـول خـوردن نان خشكى بودند، حضرت را دعوت
به نشستن و خوردن غذاى خود نمودند امـام حسين بلافـاصله دعـوت آنان را
اجابت نمـود و مشغول خوردن نان خشك آنان شد و فرمود: ان الله لا يحب
المستكبرين .
(( بدرستـيكه خـدا متكبران را دوست نمى دارد و
سپس فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم شما هم دعوتم را اجابت كنيد و آنان
را با خود به خانه برد و همسر خود رباب را فرمود: آنچه ذخيره كرده اى
بياور، و ايشان را ضيافت انعام فرمود.(20)
جود و سخاى حسين عليه
السلام
درباره كرامـت و جود و بخـشش حسين عـليه السلام داستـانهاى
زيادى نقل شد كه من باب نمونه به دو فقره آن اشاره مى شود:
1 ـ عمرو بن دينار روايت مى كند كه امام حسين عليه السلام به عيادت
اسامة بن زيد رفت و او بيمار بود وى را اندوهناك ديد علتش را جويا شد
اسامه گفت شصت هزار درهم بدهكارم ، امـام فـرمـود بر عـهده مـن كه آنرا
بپـردازم اسامـه عـرض كرد مـى تـرسم قبل از اداء دين بميرم .
امـام حسين عـليه السلام فـرمـود: نخـواهى مـرد تـا مـن قـرض تـرا
بپـردازم و قبل از فوت اسامه حضرت دينش را پرداخت نمود.(21)
2 ـ انس مـى گـويد: مـن خـدمـت امـام حسين عـليه السلام بودم كه كنيزش
يك شاخـه گـل آورد و تـقـديم امام عليه السلام نمود حضرت فرمود ترا در
راه خدا آزاد كردم انس مى گـويد به حضرتـش عـرض كردم : يك شاخه گل
ارزشى ندارد كه بخاطر آن او را آزاد كردى ؟
امـام حسين عـليه السلام فـرمـود: كذا ادبنا
الله ، قال الله : و اذا حييتم بتحية فحبوا باءحسن منها اءوردوها.(22)
اين چـنين خـدا مـا را ادب آموخته است كه مى فرمايد: ((
و چون شما را تحيّت گويند شما بهتر از آن تحيت گوئيد يا مثل آن
)) و آزاد كردن كنيز تحيت بهتر بود.(23)
كرم امام حسين
داستانهاى زير گرچه ميبايستى در بخش جود
و سخاى حسين بن على عليهماالسلام ذكر مى شد لكن طرز بخشش و نحوه عملكرد
امام حسين داراى درخشش و جاذبه خاصى است كه جود و سخـاوت را تـحت
الشعـاع خـود قـرار مـيدهد و ضمنا سرمشق و دستورالعملى است براى
سخاوتمندان و كليه كسانى كه بنحوى از انحاء به درماندگان و بيچارگان
امداد و كمك مى نمايند لذا آنرا در اين مبحث گنجانديم :
1 ـ روزى مـرد اعـرابى (باديه نشين ) وارد مدينه شد، پرسيد كريمترين
مردم كيست ؟ او را به امـام حسين عليه السلام راهنمائى كردند اعرابى
وارد مسجد شد امام حسين عليه السلام مشغول نماز بود اشعارى بدين شرح
انشاء نمود:
لم يخب الان من رجاك و من |
|
|
حرك
من دون بابك الحلقه |
اءنت جواد و انت مـعـتـمـد |
|
|
ابوك
قـد كان قاتل الفسقه |
لولا الذى كان من اوائلكم |
|
|
كانت
علينا الجحيم منطبقه |
1 ـ (( كسى كه به مثل تو نجيب زاده اى اميدوار
باشد و حلقه در خانه شما را به حركت در آورد نااميد نمى شود.
))
2 ـ (( تو بخشنده و مورد اعتمادى و پدرت كشنده
بدكاران بود. ))
3 ـ (( اگر اولين فرد شما (پيامبر اكرم ) نبود
جايگاه ما در طبقات دوزخ بود. ))
امـام حسين نمـازش را سلام داد و به قـنبر گـفـت : آيا از مال حجاز
چيزى باقى مانده ؟ قنبر عرض كرد: آرى چهار هزار دينار باقى مانده است .
امام حسين فرمود: آنرا بياور كه اين مرد به آن سزاوارتر است . سپس
اعرابى را با خود به خانه برد و چهار هزار دينار را در رداى خود كه از
بُرد بود ريخت و از شكاف در آن را به اعـرابى داد براى آنكه در هنگـام
دادن اين پـول كلان آن مـرد شرمـنده و خجل نگردد و اين اشعار را هنگام
دادن پول سرود:
خذها فانى اليك معتذر |
|
|
و
اعلم بانى عليك ذو شفقة |
لو كان فى سيرنا الغداة عصا |
|
|
اءمست
سمانا عليك منذفقه |
لكن ريب الزمان ذو غير |
|
|
و
الكف منى قليله النفقه |
1 ـ (( اين را بگير كه من از تو عذر مى خواهم و
بدان كه ترا دوست دارم . ))
2 ـ (( اگـر حكومـت و ولايت (ظاهرى ) در دست ما
بود بيش از اين بتو مساعدت مى كرديم . ))
3 ـ (( ولى چـه كنيم كه روزگـار به كام ديگـران
است و از مال دنيا در دست ما اندكى بيش نيست . ))
اعـرابى وقـتـى پـولها را گـرفـت و از مـقـدار آن اطلاع حاصل كرد گريست
.
امـام حسين عليه السلام فرمود: بخاطر كمى پولى كه به تو داديم مى گريى
؟ آن مرد گفت :لا و لكن كيف ياءكل التراب جودك
؟
(( نه از كمى آن نمى گريم بلكه پول كلانى است
اما گريه من براى آن است كه خاك اين دست دهنده را چگونه مى خورد.(24)
گـويا آن اعرابى خبر نداشت كه بخشنده ترين مردم را روزى با لب تشنه در
كنار شط فـرات مـى كشند و بدن شريفش را زير سم اسبان متلاشى مى سازند و
سه شبانه روز بى غسل و بى كفن در صحراى سوزان كربلا برهنه و عريان مى
گذارند.
2 ـ پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، على عليه السلام
اعلان فرمود: رسولخـدا به هر كه وعـده داده ، يا كسى از پـيامـبر طلبى
دارد بيايد بستاند. و هر سال كسى را مى فرستاد به مكه تا در روز عيد
قربان در عقبه كه در آن زمان تنها راه خـروج از مـنى بوده است به مردم
اعلان كند. پس از اميرمؤ منان حضرت امام حسن همين كار را انجام مـى
داد. و پـس از او، امـام حسين كار پـدر و برادر را دنبال كرد تا به
شهادت رسيد ولى پس از حسين عليه السلام ديگر تكرار نشد.
(25)
ارزشيابى حسين
در كتـاب مـقتل آل الرسول خطيب خوارزمى و
جامع الاخبار آمده است كه مردى اعرابى خدمت امام حسين عليه السلام آمد
و گفت : اى فرزند رسولخدا من ضمانت ديه كامله اى را نموده ام و از
پـرداخـت آن عـاجز و ناتـوانم با خـود گفتم كه از كريمترين مردم بخواهم
تا مرا از اين ضمانت برهاند و كريمتر از اهل بيت رسول خدا صلى الله
عليه و آله نيافتم لذا خدمت شما رسيدم .
امـام حسين فرمود: برادر عرب ، از تو سه مسئله مى پرسم اگر يكى را جواب
دادى ثلث ديه را بتو خواهم داد و اگر دو مسئله را پاسخ گفتى دو ثلث ديه
را دريافت خواهى داشت و چـنانكه هر سه مـسئله را جواب دادى تمامى آنرا
بتو مى دهم اعرابى عرض كرد: پسر رسولخـدا، مـثـل تـو كه اهل عـلم و شرف
مـى باشى از مثل منى كه عرب باديه نشينم مسئله مى پرسد؟
امـام حسين فـرمـود: سمـعـت جدى رسول الله صلى
الله عـليه و آله يقول : المعروف بقدر المعرفه .
(( شنيدم جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم مى فرمود: نيكى بايد به اندازه معرفت و شناخت باشد.
))
بعبارت ديگر ارزش اشخاص بقدر دانش و معرفت آنها است .
اعـرابى عـرض كرد: مـسائل خود را مطرح بفرمائيد اگر دانستم پاسخ مى
گويم و اگر فهم درك و پاسخ آنرا نداشتم از شما مى آموزم و هيچ نيروئى
نيست مگر از جانب خدا.
فـقـال الحسين عـليه السلام : اى الاعـمـال
اءفضل ؟ امام حسين فرمود: (( برترين
اعمال چيست ؟ ))
فقال الاعرابى : الايمان بالله .
اعرابى گفت : (( ايمان بخدا. ))
فـقـال الحسين عليه السلام : فما النجاة من
المهلكه ؟ (( چه چيز انسان را از مهلكه
نجات ميدهد؟ ))
فقال الاعرابى : الثقه بالله .
اعرابى گفت : (( اعتماد و وثوق بخدا.
))
فقال الحسين على السلام : فما يزين الرجل ؟
(( زينت مرد در چيست ؟ ))
فقال الاعرابى : علم معه حلم .
(( دانش تواءم با بردبارى ))
فقال : فان اخطاه ذلك ؟ امام حسين فرمود: (( اگر
فاقد اين اوصاف بود چه ؟ ))
فقال : مال معه مروءة .
(( اعرابى گفت : ثروتى كه تواءم با جوانمردى
باشد. ))
فقال : فان اخطاه ذلك ؟
فقال : فقر معه صبر:
اعرابى عرض كرد: (( فقر و نادارى كه با صبر و
شكيبائى همراه باشد. ))
فقال الحسين عليه السلام : فان اخطاءه ذلك ؟
(( اگر اين را هم نداشت چى ؟ ))
فـقـال الاعـرابى : فـصاعـقـه تـنزل مـن السمـاء
و تـحرقـه فـانه اهل لذالك اعـرابى گـفـت : ((
در اين صورت صاعـقه اى از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند كه مستحق آن
است . ))
امـام حسين عليه السلام خنديد و بدره زرى كه هزار دينار در آن بود
باضافه انگشترى خـود كه نگـين آن دويست درهم ارزش داشت به اعرابى داد و
فرمود: اين سكه هاى طلا را بابت ديه بده و خـود را برى الذمـه كن و
انگـشتـر را هم صرف هزينه زندگى خود نما.(26)
اعـرابى سكه ها و انگـشتـر را گـرفـت و گـفـت :
الله اعـلم حيث يجعل رسالته . (( خدا مى
داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.
))
(27)
دانش حسين عليه السلام
ابو سلمه مى گويد: باتفاق عمر بن خطاب به
حج رفتيم وقتى به ابطح رسيديم يك عرب باديه نشين نزد ما آمد و به عمر
بن خطاب گفت : اى اميرالمؤ منين من حج بجاى آوردم و در حال احرام تخم
شترمرغ را شكستم و پختم و خوردم چه كفاره اى بر من واجب گشته است ؟ عمر
بن خطاب گفت : من به اين مسئله آگاهى ندارم بنشين تا يكى از اصحاب محمد
صلى الله عليه و آله و سلم بيايد شايد راه فرجى براى تو باشد، در اين
موقع اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيد و حسين عليه السلام نيز همراه
او بود، عمر به اعرابى گفت : اين عـلى ابن ابى طالب عـليه السلام است
مـسئله ات را از او بپـرس ، اعـرابى سئوال خود را مطرح كرد على عليه
السلام بوى فرمود: از اين نوجوانى كه نزد تو است يعـنى حسين عليه
السلام بپرس اعرابى گفت : چرا هر يك مرا به ديگرى حواله مى كنيد، مـردم
به او گفتند واى بر تو اين فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
است ، آنگـاه اعرابى گفت : اى فرزند رسول خدا من از خانه ام براى حج
بيرون آمدم و قضيه را بيان كرد. امام حسين عليه السلام فرمود: آيا شتر
دارى ؟
اعرابى عرض كرد: آرى
امـام حسين فرمود: به تعداد تخم ها شتر نر را بر ماده بجهان هر تعدادى
بادار شدند و زائيدند بچه شتران را به بيت الله هديه كن .
عمر گفت : حسين ، شتر گاهى پوچ مى كند.
امام حسين فرمود: عمر، تخمها هم گاهى فاسد مى شوند.
عمر گفت : راست گفتى .
على عليه السلام حسين را به سينه چسبانيد و فرمود: ذريه بعضها من بعض .(28)
وقار و خويشتن دارى حسين
عليه السلام
حضرت ابا عـبدالله الحسين عـليه السلام
صاحب وقـار و ابهت بود كه طبق نقـل ابو حازم اعرج امام حسن عليه السلام
به او احترام و تعظيم مى نمود وقتى ابن عباس علت اين بزرگداشت را از
امام مجتبى پرسيد در جوابش فرمود: از حسين عليه السلام هيبت مى برم
مانند هيبت اميرالمؤ منين عليه السلام بعضى از نابخردان اين وقار و
ابهت امام حسين عـليه السلام را حمل بر تكبر آنحضرت مى نمود چنانكه
مردى به امام حسين عليه السلام گفت : ان فيك كبرا. ((
در تو كبر و منيت مى بينم . ))
امام حسين عليه السلام فرمود: كل الكبر لله وحده
و لايكون غيره . قال الله تعالى : فللّه العزة و لرسوله و للمؤ منين
.(29)
(( همـه كبريائى مـخصوص خداى يكتا است و در غير
او شايسته نيست كه خداى تبارك و تعالى فرموده است : عزت مخصوص خدا و
رسولش و مؤ منين است .
))
(30)
حاصل فرمايش امام اين است اينكه در من مى بينى ابهت و عزت است نه كبر و
منيت .
حسين و نماز بر منافق
مـرد مـنافـقـى كه دشمـن اهلبيت عـصمت و
طهارت بود از دنيا رفت امام حسين عليه السلام دنبال جنازه اش براه
افتاد در بين راه غلام خود را ديد كه در مقام كناره گيرى از تشييع
جنازه است به او فرمود: كجا مى روى ؟ عرض كرد: مى خواهم از نماز بر اين
منافق فرار كنم . امام به او فرمود: بيا كنار من بايست و هر چه من مى
گويم تو هم بگو، غلام در كنار امـام ايستـاد، وقـتـى ولى مـيت تـكبير
گفت امام حسين عليه السلام هم فرمود : اللّه
اءكبر اءللّهم العن فلانا عبدك اءلف لعنة مؤ تلفة غير مختلفة ، اءللّهم
اءخز عبدك فى عبادك و بلادك و اءصله حر نارك و اذقة اءشد عذابك ، فانه
كان يتولى اءعدائك و يعادى اوليائك و يبغض اءهل بيت نبيك .
يعـنى (( خـدا بزرگ است خـدايا فـلانى را هزار
بار پيوسته لعنت كن بدون اختلاف و فاصله ، خدايا اين بنده ات را در
ميان بندگان و شهرهايت خوار و خفيف كن و آتش دوزخت را نصيب وى گـردان و
شديدتـرين عذابت را به او بچشان كه دوستى دشمنانت را پذيرا گشته و به
دشمنى دوستانت برخاسته و اهلبيت پيامبرت را دشمن مى داشت .
))
(31)
خدا دوستان حسين را دوست
مى دارد
يَعـلَى بن مـرة روايت مـى كند كه :سمـعـت
رسول اللّه صلى الله عـليه و آله يقول : حسين منى و اءنا من حسين اءحب
الله من احب حسينا حسين سبط من الاسباط.
(( پـيامبر اكرم مى فرمود: حسين از من است و من
از حسينم خدا دوست دارد كسى را كه حسين را دوست بدارد؛ حسين سبطى از
اسباط است . ))
(32)
بهشت به وجود حسنين بر
خود مى بالد
ابى عوانة به سند خود از رسول خدا روايت
مى كند كه فرمود:
ان الحسن و الحسين عـليهمـاالسلام شنفا العرش و
انّ الجنة قالت يا رب اءسكنتنى الضعـفـا و المـساكين ، فـقال الله
تعالى لها: اءلاترضين اءنى زينت اركانك بالحسن و الحسين ، قال فماست
كما تميس العروس فرحا.
پـيامـبر اكرم صلى الله عـليه و آله و سلم فـرمود: ((
حسن و حسين دو گوشواره عرش خـدايند، و بهشت به خـدا عرض كرد: بارالها
مرا مسكن ناتوانان و بينوايان قرار دادى ؟ ))
خـدا فـرمـود: (( آيا خـشنود نيستى از اينكه
اركان تو را به حسن و حسين زينت داده ام پس بهشت مانند عروس از خوشحالى
بر خود باليد. ))
جبرئيل مشوق حسين است
عبدالله بن ميمون قداح از امام صادق عليه السلام روايت مى كند:
روزى امام حسن و امام حسين در دوران كودكى در حضور پـيامـبر اكرم كشتـى
مـى گـرفـتـند رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم امام حسن را تشويق
مى كرد (مثلا مى فرمود: حسن مـرحبا بارك الله ) فـاطمه زهرا سلام الله
عليها به پدر عرض كرد: پدر! حسن را كه بزرگتر است بر كوچكتر تهييج مى
فرمايى ؟
رسول خـدا صلى الله عليه و آله فرمود: جبرئيل اينجاست و او حسين را
ترغيب و تحريص مى كند بر غلبه بر حسن .(33)
حسين و كمك كردن به
مستمندان
ابن شهر آشوب در مـناقب از شعيب بن عبدالرحمن خزاعى روايت مى
كند پس از شهادت امام حسين عليه السلام اثرى در پشت آن حضرت ديده شد كه
مربوط به آلات و ادوات حربى (از قـبيل شمشير و تير و نيزه ) نبود لذا
از امام سجاد عليه السلام پرسيدند كه اين اثر چيست ؟
امـام زين العابدين عليه السلام فرمود: پدرم انبان محتوى نان و آذوقه
بدوش مى كشيد و به خـانه هاى يتيمان و درماندگان و بينوانان مى برد و
اين اثرى كه در پشت آنحضرت ديده شده از آن است .(34)
قاطعيت حسين عليه السلام
يكى از صفـات بارز و سجاياى اخـلاقـى حسين عليه السلام اراده
قوى و عزم راسخ و تـصمـيم قـاطع آن بزرگوار است كه اين خصلت را از جد
گرامى خويش حضرت محمدبن عـبدالله صلى الله عـليه و آله و سلم به ارث
برده است كه پيامبر عظيم الشاءن اسلام با اين قاطعيت بود كه توانست
مسير تاريخ و مفهوم زندگى و معيار ارزشها را عوض كند و يك تـنه در
برابر همه قدرتهاى شيطان كه مى خواستند از گفتن كلمه الله جلوگيرى كنند
ايستاد و به عموى بزرگوار خود كه پيشنهاد مشركان را بر او عرضه نمود كه
: مـحمـد اگـر حكومـت مـى خواهد او را بر خود حاكم مى كنيم و اگر هدفش
ثروت است آنقدر ثـروت به او بدهيم كه ثـروتمندترين قريش گردد و اگر
هدفش همسر است بهترين دختران قريش را باو تزويج مى كنيم پاسخ داد:
والله لو وضعـوا الشّمس بيمينى و القمر بيسارى
على اءن اءترك هذا الامر ما تركته اموت او يظهره الله .
(( بخـدا قـسم اگـر خـورشيد را در دست راست و
ماه را در دست چپم قرار دهند كه از راهم برگردم هرگز چنين نخواهم كرد
تا آنكه در راه رسيدن به هدفم جان دهم يا آنكه خدا مرا پيروز گرداند.
))
حسين هم با همين قاطعيت در برابر قدرت و حكومت استبدادى اموى ايستاد و
بدون هيچ ترديد اعـلان كرد: من با يزيد بيعت نمى كنم و با ياران اندك
خود به ميدان جهاد قدم نهاد تا حق را آشكار و باطل را نابود سازد.
حتـى در برابر ارتش نيرومند حكومت اموى هدف خود را تكرار و برنامه اش
را به همگان اعلام كرد:
لا ارى الموت الا سعادة و الحيات مع الظالمين
الا برما.
مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز ملامت نمى بينم .
حسين عـزيز براى رسيدن به هدف مقدسش با تمام افراد خانواده و ياران
باوفايش بسوى مـيدان مـجد و شرف حركت كرد و به گفته ها و انتقادات بيحد
دوستان كه خلاف تصميم قاطعش بود اعتنائى نكرد و راه رسيدن به فتح و
پيروزى از طريق شهادت را به امت اسلامى نشان داد و خود نيز در اين مسير
به شهادت رسيد.(35)
عزت نفس حسين عليه السلام
يكى از خـصوصيات و امتيازات بارز حسين بن على عليه السلام كه او
را از همه مجاهدان تـاريخ بشريت ممتاز ساخته است اباء از ضيم است . تا
آنجا كه ملقب به (اءتى الضيم )(36)
گـشتـه كه اين لقـب از مـشهورتـرين القـاب است بلكه حسين مثل اعلاى اين
عنوان و مصداق بارز آن به حساب آمده است .
مـورخ مـشهور يعقوبى حسين عليه السلام را به (شديدالعزه ) توصيف كرده ،
و ابن ابى الحديد مى گويد: حسين سيد اهل اباء است كه حميت و غيرت را به
مردم جهان آموخت و فرمود: كشته شدن با شمشير، زندگى است ليكن زندگى با
ذلت مرگ است .
چنانكه يكى از شعراى سرشناس (عبدالغربن نباته سعدى ) درباره اش مى
گويد:
والحسين الذى راى المـوت فـى العـز |
|
|
للّه
حياة و العـيش فـى الذل قتلا |
(( حسين كسى است كه مرگ با عزت را حيات و زندگى
ذلت بار را مرگ مى داند. ))
مصعب بن زبير مى گويد: واختار المنية الكريمة
على الحياة الذميمة .
يعـنى (( حسين مرگ با شرافت را بر زندگى ذلت بار
ترجيح داد، سپس به اين بيت متمثل مى شود:
و انّ الاولى بالطّفّ من آل هاشم |
|
|
تآسوا
فسنّوا للكرام التّآسيا |
يعـنى : (( مـردان بزرگى از آل هاشم در كربلا در
برابر ظلم مقاومتى بخرج دادند كه براى بزرگان تاريخ سنت و الگو شد.
))
سخنان حسين عليه السلام در روز عاشورا عاليترين و برترين بيان در مورد
حفظ حيثيت و عزت نفس مى باشد:
اءلا و انّ الدعـى بن الدعى قدر كزنى بين اثنتين
السّلة و الذّلّة هيهات منّا الذّلّة يابى اللّه ذلك و رسوله و المـؤ
مـنون و حجور طابت و طهرت و انوف حميّة و نفوس اءبيّة من اءن تؤ ثر
طاعة اللّئام على مصارع الكرام .
(( همـانا زنازاده پـسر زنازاده مـرا مـيان دو
امـر مـخير ساخته كشته شدن با شمشير يا پـذيرش ذلت چـه دور است ذلت از
مـا، كه خدا و رسولش و مؤ منين ذلت را براى من نمى پسندند بلكه پدران و
مادرانى كه در دامن پاكشان مرا پرورش داده اند و مردان غيور و با حميت
و انسانهائيكه امتناع مى ورزند از اينكه طاعت انسانهاى پست را بر كشته
شدن ترجيح دهند. ))