فصل نهم قهرمان تاريخ
در معناي شجاعت
شايد بعضي گمان كنند كه شجاعت حسين عليهالسلام در زور بازو، قدرت و قوّت
بدني، و علم آن حضرت به آيين جنگ و نبرد و به خاك انداختن دليران و دلاوران
خلاصه ميشود و بزرگترين نمايشهاي شجاعت آن حضرت را حملاتي بدانند كه يك تنه
به سپاه دشمن مينمود و طومار آنها را در هم ميپيچيد. دشمنان، زماني كه ديدند
حريف آن زور و بازو نميشوند از اطراف، پيكر پاكش را هدف سنگ و تير قرار دادند
و اگرچه آن سيد مظلومان را شهيد كردند و سر انورش را شمر يا سنان يا خولي از
بدن جدا ساخت اما كسي ادعا نكرد كه من به زور بازوي شخصي خود، آن حضرت را كشتم؛
كثرت زخم، جراحات بسيار، تشنگي و خونريزي فوق العاده، آن امام مجاهد را (به
ظاهر) از پا در آورد كه آن دشمنان خدا به قتلش دلير شدند، وگرنه كسي نبود كه
بتواند با نبرد و زور بازو آن يادگار حيدر كرّار را به قتل برساند. اين زور
بازو، نيروي جسماني و حملات دليرانه نمايشي از نمايشهاي شجاعت است.
شجاعت راستين
شجاعت، يكي از فضايل برجستة حسين عليهالسلام ميباشد. شجاعت اين قهرمان
تاريخ، حالتي است نفساني و روحي كه حد وسط بين تهور و جبن است، هركس واجد آن
باشد داراي ضبط نفس خاصي است و عوامل ترس، جبن، كندي، سستي و فتور، و اسباب
تندي، بي باكي، گستاخي و جسارت بر چنين شخصي مسلط نميشود. اين صفت اگر زورِ
بازو، قدرت جسمي و هر قوّه و قدرت ديگر را رهبري كند، آن قدرت، مظهر شجاعت
خواهد شد در غير اين صورت سبب سرزنش و ملامت ميگردد.
اين صفت از شريفترين صفات فاضله است. ظهور استعدادهاي كمالآفرين بشر و
فعليت قواي كامله در او به اين صفت وابسته ميباشد.
معيار بقاي امتها
هر ملتي كه افراد آن از شجاعت روحي و اخلاقي بهرهمند نباشند رهسپار ديار
نيستي خواهد شد و به زودي تحت تسلط بيگانگان قرار خواهد گرفت.
وجود و بقاي امتها و عزت و سربلندي آنها وابسته به ميزان بهرهمندي آنها از
شجاعت است.
محافظه كاري، احتياطات بيجا، عوام فريبي، ترس از انتقاد، جلوگيري از آزادي
ديگران، اختناق افكار، تندرويها، جسارتهاي جنون آميز، باختن روحيه و ناشكيبي،
ستمگري و وطن فروشي، خيانت به ملت و پيشه كردن سياست محافظهكارانه در امور و
راضي شدن به بيشرفي و بيآبرويي، همه كاشف از نداشتن صفت شجاعت است.
چنانچه ضبط نفس، خويشتن داري، صراحت لهجه، مقاومت در برابر ناملايمات و
سختيهاي روزگار، بيم نداشتن از انتقاد و احترام به آزادي ديگران، ناشي از ملكة
شجاعت ميباشد.
تمام مظاهر اين شجاعت در حسين عليهالسلام تجلي يافته بود. روح و جسم او
مركز نمايش عاليترين مرتبة شجاعت بود تا جايي كه «شجاعة الحسينيه» ضرب المثل
گشت.
در رزمگاه حسين عليهالسلام
وقتي حسين عليهالسلام به قصد كوفه حركت كرد، ابن زياد از شنيدن اين خبر،
ناراحت و نگران گرديد. او بيست هزار نفر را براي نبرد با حضرت فرستاد و به آنها
امر كرد تا براي يزيد از آن حضرت بيعت بگيرند و اگر بيعت نكرد او را بكشند.
وقتي به او پيشنهاد بيعت شد، نپذيرفت و به جد و پدرش تأسي نمود و به تحمل ظلم و
زور و ننگ و عار، راضي نگشت؛ شجاعت هاشميه را آشكار كرد و با اينكه خود، اهل
بيت، عزيزان، كسان و اصحابش را محاصره كرده و هدف نيزه و تير قرار دادند، در
جهاد، ثابتقدم ماند و با شهامت عالي بدون اضطراب و با قوّت قلب در چنين موقعيت
خطيري پايداري نمود و ندا سر داد:
يا اَهْلَ الْكُوفَةِ ما رَأيْتُ أغْدَرَ مِنْكُمْ قُبْحاً لَكُمْ، وَ
تَعْساً لَكُمُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ. اِسْتَصْرَخْتُمُونا
فَاَتَيْناكُمْ، وَ اَسْرَعْتُمْ اِلي بَيْعَتِنا سُرْعَةَ الذّبابِ وَ لَمّا
اَتَيْناكُمْ تَهافَتُّمْ تَهافُتَ الْفَراشِ، وَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنا سُيُوفَ
اَعْدائِنا مِنْ غَيْرِ عَدْل اَفْشَوْهُ فيكُمْ، وَ لاذَنْب مِنّا كانَ
اِلَيْكُمْ اَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَي الظّالِمينَ ثُمَّ حَمَلَ عَلَيْهِمْ، وَ
سَيْفُهُ مُصَلَّتٌ في يَدِهِ وَ هُوَ يُنْشِدُ:
اَنَا ابْنُ عَلِي الحِبْر مِنْ آلِ هاشِم
كَفاني بِهذا مَفْخَراً حيـــنَ اَفْخُرُ
اي مردم كوفه! عهد شكن تر از شما نديدهام؛ زشتي، هلاكت، نابودي و شقاوت بر
شما باد كه به ما استغاثه كرديد، و ما را به ياري خود خوانديد، ما دعوت شما را
پذيرفتيم و شما به سوي بيعت ما مانند مگس، شتاب گرفتيد! اكنون كه به سوي شما
آمديم مانند پروانه سبك فرو ريختيد، و به سوي شر و بدي رو كرديد و شمشيرهاي
دشمنان ما را به روي ما كشيديد بي آنكه آنها عدل و دادي در ميان شما فاش كنند،
و از ما گناهي نسبت به شما صادر شده باشد. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستم كاران
است! پس بر آن مردم غدار با شمشيرِ از نيام كشيده حمله ميكرد و ميفرمود:
من فرزند علي آن مرد عالم صالح هستم از آل هاشم و در مقام مفاخره، اين
افتخار براي من بس است.(29)
«او همواره جهاد ميكرد تا بسياري از شجاعان سپاه كوفه را به خاك هلاكت
انداخت و در درياي جنگ فرو ميرفت و از مرگ، انديشه نميكرد.»(30)
ابن ابي الحديد مينويسد: «كيست در شجاعت مانند حسين بن علي عليهالسلام
كه در ميدان كربلا گفتند: ما شجاعتر از او كسي را نديديم در حالي كه انبوه
مردم بر او حملهور شده، و از برادران، اهل و ياران جدا شده باشد، مانند شير
رزمنده، سواران را درهم ميشكست و چه گمان ميبري به مردي كه راضي به پستي نشد،
و دست در دست آنها نگذارد تا كشته شد.»(31)
فصل دهم روح پر شكوه
عظمت در تصميم
عظمت در تصميم به معناي عزم راسخ داشتن به انجام و پايان كار، به طوري كه
هيچگاه و به هيچ گونه از عزم خود باز نگردد، و در تصميم خود سستي نورزد؛ از
آغاز كار، ملاحظة پايان و عاقبت آن را بنمايد و هشيارانه تصميم بگيرد.
اكنون بخوانيد كه حسين عليهالسلام چگونه با پيش بيني پايان كار، وارد ميدان
شد و سخنان او چگونه از شعور خطيرش بر ميخاست. آنگاه كه عزم خروج از مكه و
سفر به عراق را داشت اين خطبه را خواند:
اَلْحَمْدُ للهِِ، وَ ماشاءَاللهُ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، وَ صَلَّي
اللهُ عَلي رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ عَلي وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ
عَلي جيدِ الْفَتاةِ، وَما اَوْلَهَني اِلي اَسْلافي اِشْتِياقَ يَعْقُوبَ اِلي
يُوسُفَ، وَ خِيرَلي مَصْرَعٌ اَنَا لاقيهِ كَأَنِّي بِاَوْصالي تَقَطَّعُها
عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَيْنَ النَواويسِ، وَ كَرْبَلا فَيَمْلاََنَّ مِنّي
اَكْراشاً جَوْفاً، وَ اَجْرِبَةً سَغْباً لا مَحيصَ عَنْ يَوْم خُطَّ
بِالْقَلَمِ رِضَي اللهِ رِضانا اَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلي بَلائِهِ، وَ
يُوَفَّيْنا اُجُورَ الصّابِرينَ لَنْ تَشْذَ عَنْ رَسُولِ اللهِ لُحْمَتُهُ
بَلْ هِي مَجْمُوعَةٌ لَهُ في حَظيرَةِ الْقُدسِ تَقِرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ
يُنَجِّزُ بِهِمْ وَعْدَهُ اَلا فَمَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلي لِقاءِ اللهِ
نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّني راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللهُ
تَعالي.(32)
سپاس براي خداست و آنچه خواست اوست ميشود و نيرويي جز به خدا نيست و درود
خدا بر پيغمبرش.
مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده، مانند گردن بند بر گردن
دختر جوان. من بسيار مشتاق به ديدار گذشتگان خويشم همان گونه كه يعقوب مشتاق
ديدار يوسف بود. براي من قتلگاهي است كه من آن را خواهم ديد. گويا ميبينم كه
در ميان نواويس و كربلا، گرگان بيابان، رگهاي مرا پاره ميكنند تا شكمهاي
گرسنة خود را سير نمايد. از چنان روزي كه با قلم قضا نوشته شده گريزي نيست،
رضاي خدا رضاي ما خاندان است. بر بلاي او صبر ميكنيم تا به ما مزد صابران عطا
فرمايد. هرگز پارة تن پيغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظيرة قدس در يك جا
باشد، چشمش به پارههاي تنش روشن شود و به واسطة ايشان به وعدة خود وفا كند.
آگاه باشيد! هركس از ريختن خون خويش در راه ما دريغ ندارد، و دل به شهادت و
لقاي خدا مينهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. ان شاء الله تعالي.
اين بود منطق حسين، و سخنان شور انگيز و قاطع او در برابر كساني كه وي را از
تصميمي كه داشت باز ميداشتند.
بسا اشخاصي كه هدف و مبدأ بزرگي را در نظر ميگيرند و برنامههايي عالي
اعلام ميكنند، اما در ميانة راه، آن گاه كه در برابر خطر قرار گرفتند
برنامه را فراموش ميكنند يا هنگامي كه مال، اعتبار و مقامي به آنها پيشنهاد
كردند مال و مقام يا شهوتراني، آنها را ذليل و بيچاره ساخته و از هدف خود چشم
پوشي مينمايند؛ اين افراد از هدف خود دست ميكشند. اينان علاوه بر آنكه در
ميدان فضيلت، سهمي نصيبشان نميشود دامنشان به عيب و ننگ، آلوده ميگردد و اگر
از آغاز سخني نميگفتند و برنامهاي اعلام نميكردند شرافت و ايمانشان كمتر
زيان ميديد.
عزم حسيني
حسين عليهالسلام در اينجا نيز مانند جدّ و پدرش از تمام كساني كه براي حق
و به نام عدل قيام كردند برندة ميدان بود، و وقتي با همه نوع خطري مواجه شد و
گونه اسبابي كه ديگران را ناچار به تسليم ميساخت فراهم گشت، فرمود:
لا وَاللهِ لا اُعْطيكُمْ بِيَدي اِعْطاءَ الذَليلِ، وَ لا اَفِرُّ
فِرارَ الْعَبيدِ يا عِبادَاللهِ اِنِّي عُذْتُ بِرَبَّي وَ رَبَّكُمْ اَنْ
تُرْجَمُونِ اَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مَتَكَبِّر لا يُؤْمِنُ
بِيَوْمِ الْحِسابِ.(33)
نه، به خدا سوگند! به خواري دست در دست شما نميگذارم و چون بندگان از جهاد
فرار نميكنم. اي بندگان خدا! من پناه ميبرم به پروردگار خودم و پروردگار شما
ازاينكه مرا سنگباران كنيد، و پناه ميبرم به خدا از هر متكبري كه ايمان به روز
قيامت ندارد.
و نيز فرمود:
ثُمَّ اَيْمُ اللهِ لا تَلْبِثُونَ بَعْدَها اِلاّ كَرَيْثِ ما يُرْكَبُ
الْفَرَسُ حَتّي تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحي، وَ تَقْلُقَ بِكُمْ قَلَقَ
الَْمحْوَرِ عَهْدٌ عَهَدَهُ اِلي اَبي عَنْ جَدّي فَأَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ، وَ
شُرَكائَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا
اِلي وَلا تُنْظِرُونَ اِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما
مِنْ دابَّة اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبِّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيم(34)
به خدا سوگند! بعد از من درنگ مكنيد مگر به مقداري كه كسي بر اسب نشيند، تا
روزگار بر شما چون آسياب گردد و چون محور، مضطرب شويد؛ عهدي است كه پدرم از جدم
مرا به آن خبر داده است. پس شما كار خود را فراهم كنيد و همكارانتان را گرد
آوريد و بر من بتازيد و مرا مهلت ندهيد، من بر خدايي كه پروردگار من و شماست
توكل كردهام، هيچ جنبندهاي نيست مگر آنكه ناصية او به دست خداست، بهدرستيكه
پروردگارمن برصراطمستقيم است.
عظمت در مردانگي
در اين عظمت نيز حسينعليهالسلام مقامي عجيب و سخت شگفتانگيز داشت و
مردانگي در وجود او به حد اكمل نمايش يافت. شايد برجستهترين موارد ظهور
مردانگيِ آن حضرت، زماني بود كه سپاه كفرپيشه، او و اصحابش را تير باران
نمودند. حسين عليهالسلام برخاست نگاهي به آن تيرها و نگاهي به اصحاب كرد؛ سپس
فرمود:
قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ اِلَي الْمَوْتِ الَّذي لابُدَّ مِنْهُ فَاِنَّ
هذِهِ السّهامَ رُسُلُ الْقَوْمِ اِلَيْكُمْ
بر خيزيد! خدا شما را رحمت كند، و از مرگي كه چارهاي از آن نيست پيشواز
نماييد، اينك اين تيرها فرستادههاي اين مردم به سوي شمايند.
اصحاب برخاستند و ساعتي را با آنها نبرد كردند تا جمعي از آنان به شهادت
رسيدند. در اين هنگام حسين، دست بر محاسن شريف زد و فرمود:
اِشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَي الْيَهُودِ اِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً، وَ
اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَي النَّصاري اذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة، وَ اشْتَدَّ
غَضَبُهُ عَلَي الَْمجُوسِ اِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ،
وَاشْتَدَّ غَضَبَهُ عَلي قَوْم اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلي قَتْلِ ابْنِ
بِنْتِ نَبِيِّهِمْ اَما وَاللهِ لااُجيبُهُمْ اِلي شَيء مِمّا يُريدُونَ حَتّي
اَلْقَي اللهَ وَاَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمي(35)
خشم خدا بر يهود شدت يافت وقتي براي او فرزندي قرار دادند، و غضب خدا بر
نصارا سخت شد وقتي او را ثالث ثلاثه خواندند. و غضب خدا بر مجوس سخت شد وقتي
آفتاب و ماه را به جاي خدا پرستيدند، و خشم خدا شدت يافت بر قومي كه همكلام و
متفق براي كشتن پسر دختر پيغمبر خودشان شدند، به خدا آنها را به آنچه ميخواهند
جواب نميدهم تا اينكه خدا را ملاقات كنم در حالي كه به خون خود خضاب شده باشم.
جملهاي كه از مردانگي حسين هراسانگيز است اين است كه فرمود:
قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ اِلَي الْمَوْتِ
و ديگر اينكه فرمود:
اَما وَاللهِ لا اُجيبُهُمْ...
اين دو جمله با كمال وضوح، مردانگي حسين عليهالسلام را آشكار ميسازد كه
در چنان موقف مهيب و وحشتناكي هيچ گونه بيم و هراس، شكست و خودباختگي بر وجود
او مستولي نگشت؛ اصحاب را به استقبال از مرگ دعوت فرمود مانند آنكه آنها را
برخوان لذيذترين غذاها بخواند.
و به حق هم آن مرگي كه حسين به آن دعوت ميكرد، لذتبخش بود؛ زيرا او
ميخواست با باطل نبرد كند و برهان خداوند كه مبدأ او بود، در پيش چشمانش ترسيم
شود وصداي خدا را كه صداي ضمير و وجدان پاك و ايمان سرشارش بود ميشنيد و جز
اين كلمات چيزي ديگر نميديد: خدا، پيغمبر خدا، قرآن (كتاب خدا).
اين نوشتار، مجال آن را ندارد كه پيرامون شجاعت روحي و بدني حسين، سخن راند
پس بهتر اين است كه به همين مقدار قناعت كرده و خوانندگان گرامي را به مطالعة
كتابهاي مقتل و تفكر در تاريخ زندگي آن حضرت دعوت كنيم.
فصل يازدهم كوه صبر
جايگاه صبر
اين صفت از اصول اخلاقي حميده و ملكات پسنديده است و آيات شريفه و احاديث در
فضيلت آن بسيار گفتهاند، بيش از هفتاد موضع در قرآن از صبر سخن ميگويد:
اِنِّما يُوفَّي الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب(36)
وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ
(37)
وَ اصْبِرُوا اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرينَ
(38)
روايات بسياري نيز دربارة صبر وارد شده است و از روايات، اين حديث معروف و
معتبر، كافي است:
اَلصَّبْرُ مِنَ الاِْيمانِ كَالرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ لا خَيْرَ في
جَسَد لا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لا في اِيمان لا صَبْرَ مَعَهُ
(39)
از حضرت اميرالمؤمنين نيز روايت است:
اِطْرَحْ عَنْكَ وارِداتِ الْهُمُومِ بِعَزائِمِ الصَّبْرِ، وَ حُسْنِ اليَقينِ
(40)
و از حضرت امام حسن مجتبي عليهالسلام در حديث است كه فرمود:
آزمايش كرديم، و آزمايش كنندگان آزمايش كردند، نديديم چيزي را كه وجودش
سودمندتر و عدمش زيان بارتر از صبر، باشد. با صبر همة امور مداوا ميگردد، و
صبر به غير خود مداوا نميشود.
راغب ميگويد: اَلصَّبْرُ حَبْسُ النّفْسِ عَلي ما يَقْتَضيهِ العَقْلُ وَ
الشَّرْعُ اَوْ عَمّا يَقْتَضِيانِ حَبْسَها عَنْهُ(41)؛
صبر، وادار كردن نفس است بر طبق فرمان عقل و شرع، يا حبس و باز داشتن نفس است
از آنچه عقل و شرع بازداشتن نفس را از آن لازم ميشمارند.
مرد صبر
حسين عليهالسلام در مقام صبر، امتحاني داد كه دوست و دشمن از عظمت آن در
شگفتي ماندند و حتي فرشتگان آسمان نيز از آن صبر و شكيبايي در تعجب فرو رفتند.
برحسب فقرة زيارت ناحية مقدسه:
وَ قَدْ عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّماوات(42)
ظهور اين فضيلت از آن حضرت به نوعي شد كه سخن از صبر و خويشتن داري آن امام
شهيد، توضيح واضحات است. با اين حال، از جهت فايدة اخلاقي چند قسم از اقسام
عالي صبر را بيان ميكنيم و سپس موقف عظيم و بينظير آن حضرت را در هريك نشان
ميدهيم.
صبر در جهاد
صبر در جهاد اين است كه مجاهد راه خدا به واسطة ايجاد جراحات و زخم اسلحه،
پشت به ميدان نكند و از زخمهاي كاري، پريشان خاطر نشود و روحيهاش از يورش و
حملة دسته جمعي قواي مسلح دشمن ضعيف نگردد.
يكي از علل فتوحات مسلمانان در صدر اسلام اين بود كه مسلمين براي كسب ثواب و
فوز به قرب خدا در ميدانهاي نبرد، آسوده خاطر و با اطمينان، صابرانه جهاد
ميكردند. قرآن اين مردم را مدح نموده، و از صبر آنان تمجيد كرده است:
وَ الصّابِرينَ فِي الْبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ، وَ حينَ الْبَأسِ(43)
و در آيهاي ديگر ميفرمايد:
كَمْ مِنْ فِئَة قَليلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً
بِاِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصّابِرينَ(44)
اين افتخار در ميدانهاي جهاد اسلامي در درجة نخست نصيب علي عليهالسلام و
خاندان پاكش بود. آنان در هيچ يك از جنگها از جهاد، روي نگرداندند. علي
عليهالسلام در جنگ بدر، حنين، احزاب و غزوات ديگر شركت داشت. او در نهايت
صبر و تحمل، ثابت قدم بود به طوري كه در جنگ اُحد، نود جراحت بر بدنش وارد شد
اما همچنان ميجنگيد و از پيغمبر و اسلام مردانه و صادقانه دفاع مينمود. برادر
آن حضرت، جعفربن ابيطالب در جنگ موته بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه بر بدنش
وارد شد. آن مجاهد راه خدا، پرچم اسلام را نگاه داشت تا دستهايش را قطع كردند
و همچنان ثبات ورزيد تا او را برحسب بعضي تواريخ، به دو نيمه ساختند.
حسين عليهالسلام به روايت ابن اثير و مسعودي و نقل عقاد، سي و سه طعن
نيزه و سي و چهار زخم شمشير و خنجر برداشت كه اين شصت و هفت زخم به غير از زخم
تيرها بود.
عقاد نقل ميكند: «مجموع جراحاتي كه اثر آن در لباس امام حسين عليهالسلام
هويدا بود صد و بيست جراحت بود؛ حتي از بعضي روايات استفاده ميشود كه مجموع
جراحات وارده از شمشير، تير، نيزه و سنگ بر آن بدن عزيز خدا بيش از سيصد و ده
جراحت بوده است و تمام اين زخمها از پيش رو و سينة مطهر بر آن حضرت رسيده
بود.»(45)
حسين عليهالسلام با اين كثرت جراحات باز هم جنگ ميكرد و رجز ميخواند و تا
ممكن بود سواره و سپس پياده به سپاه دشمن مردانه حمله ميكرد؛ حتي آن وقتي كه
بر زمين ميافتاد با كمك شمشير برميخاست و آن مردمي كه ننگ عالم انسانيت شدند
را از خود دور ميگرداند و دفاع ميكرد و صبر مينمود.
صبر بر بلا
اين نوع صبر از صبر بر جـراحات و آلام بــدني به مراتـب دشـوارتر و
طاقتفرساتر است. اما حسين عليهالسلام، كه صبر و شكيبايياش از كوههاي عالم
بيشتر بود در داغ مـرگ جوانان و برادران، و مصيبت بهترين اصحاب و ياران كه همه
را با لب تـشنه در پـيش رويـش به فجيـعترين وضعيتي به شهادت ميرساندند و
بدنشان را پاره پاره ميكردند، صبري كرد كه از آغاز عالم تا به حال، چنان صبري
از كسي آشكار نشده است.
آغوش آن امام، قتلگاه طفل شش ماههاش گرديد.
برادر زادة سيد شهيدان كربلا در آغوش آن امام مظلوم به شهادت رسيد.
كودك خردسال ديگرش را كه لرزان از خيمه بيرون آمده بود با ضربت عمود، تشنه
كام كشتند.
او در تمام اين مصيبات جانكاه، صبر كرد؛ حتي كودكي را كه شمشير دشمن دستش
را قطع كرده بود مانند مردان دنيا ديده امر به صبر ميكرد و ميفرمود:
يَا ابْنَ اَخي اِصْبِرْ عَلي ما نَزَلَ بِكَ، وَ احْتَسِبْ في ذلِكَ
الخَيْرَ(46)
اي برادرزادة من! صبركن برآنچه كه برتو (از بلاها و مصيبتها) وارد شده و
اينها را خير حساب كن!
حسين عليهالسلام اهل بيتش را در معرض اسيري ميديد و با اينكه اين مصيبت
براي او،كه مجسمة غيرت ومردانگي بود بسيار سخت و جانگداز مينمود، صبر فرمود و
آنها را به صبر، وقار، خاموشي و خويشتنداري سفارش ميكرد و به رحمت خدا مژده
داده و ميفرمود:
وَ رَحْمَةُ اللهِ لاتُفارِقُكُمْ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ(47)
صبر در هنگامة غضب
پيامبر اعظم صلّيالله عليه و آله وسلّم در روايت ميفرمايد: «نيرومند
كسي است كه به هنگام خشم، مالك خويش گردد.»(48)
حسين عليهالسلام هرگز تحت تأثير خشم و غضب، كاري را انجام نداد؛ او به
هنگام غضب برخود مسلط بود و اگر تمام عوامل خشم فراهم ميشد، آن حضرت از طريق
اعتدال و ميانهروي و راه صواب به قدر چشم برهم زدني بيرون نميشد.
علائلي مينويسد: «غلامي از غلامان حضرت، آب بر دست مباركش ميريخت؛ ظرف آب
از دست غلام در طشت افتاد، آب طشت بر روي مقدس ايشان پاشيد. غلام عرض كرد: اي
آقاي من! «وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ». فرمود: «خشمم را فرو خوردم.» غلام گفت:
«وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ». فرمود: «تو را عفو نمودم». عرضكرد: «وَاللهُ
يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ».(49)
فرمود:
اِذْهَبْ فَاَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ الْكَريم
برو كه تو در راه خدا آزادي!(50)
يكي از نمايشهاي حُسن خلق و كَرَم آن حضرت كه نشان ميدهد آن امام شهيد در
برابر عوامل غضب، خشم و كينه، كمال قدرت و ايستادگي را داشت، سيراب كردن لشكر
حرّ است. وقتي كه لشكر حرّ در گرمگاه روز رسيدند و حضرت، تشنگي را مشاهده كرد
فرمان داد تا به آنها و اسبهايشان آب بياشامند. برحسب امر امام، تمام سپاه
دشمن را از مرد و مركَب، سيراب كردند و بر پاها و شكم چهارپايانشان آب پاشيدند.
علي بن طعان محاربي گفت: «من پس از همه رسيدم؛ آن بحر كَرَم و نورِ ديدة
ساقي كوثر مرا به آن حال ديد؛ به زبان مبارك و در نهايت لطف و مرحمت به لغت
حجاز فرمود:
يَابْنَ اَخِي اَنْخِ الراوِيَه
برادرزاده! شتر را بخوابان.
من معناي كلام امام را ندانستم، امام دانست كه نفهميدم پس فرمود:
اَنْخِ الْجَمَلَ
شتر را بخوابان.
من شتر را خوابانيدم. سپس فرمود:
اخنث السِقا
دهانه مشك را بر گردان و آب بنوش!
من نتوانستم. امام پيش آمد و دهانة مشك را به دست مبارك پيچيد تا آب نوشيدم.
(51)
از نمونههاي ديگر صبر آن حضرت، امتناع او از شروع جنگ بود. با اينكه
ميدانست آن لشكر كفر پيشه به هيچ وجه بر او و عزيزانش رحم نميكنند و با اينكه
از آنها رفتارها و حركاتي سر ميزد كه صبر بر آن اعمال نكوهيده، دشوار بود آن
حضرت، حجت را بر آنها تمام ساخت و نه خود و نه اصحابش دست به اسلحه نبردند.
چون نامة ابن زياد به حرّ رسيد و در آن دستور داده بود كه حرّ بر حسين
عليهالسلام كار را تنگ بگيرد و ايشان را در بياباني بيآب و سبزه فرود آورد
زهير بن القين به امام عرض كرد: «به خدا قسم! آن سپاهي كه پس از اينها بيايند
بسي بيشتر باشند، اجازه بده تا هم اكنون با اين گروه نبرد كنيم.» آن حضرت
فرمود: «من ابتدا جنگ را شروع نميكنم.»
همچنين وقتي آب را بر روي امام و اصحابش بسته بودند و همة لشكريان آن حضرت
از زن و مرد، كوچك و بزرگ، جوان و پير، بيمار و سالم، حتي اسبها و مراكب، تشنه
بودند و صيحة تشنهكامان همواره به گوش امام ميرسيد، ايشان از شروع جنگ،
خودداري فرمود.
حتي زماني كه جرثومة شرارت و خباثت، شمر ملعون روز عاشورا به خيام طاهره
نزديك شد و در پيرامون خيمههاي جلالت و عظمت ميگرديد تا نقطهاي را كه از
آنجا ميتوان به خيام و لشكرگاه امام، حمله كرد معيّن سازد، خندقي را ديد كه
آتش در آن افروختهاند؛ بانگ برداشت و به امام جسارت كرد. مسلم بن عوسجه كه در
تيراندازي مهارت داشت اجازه خواست شمر را با تير بزند و زمين را از لوث وجود
خبيث آن دشمن خدا پاك سازد. حضرت اجازه نفرمود؛ زيرا از شروع كردن جنگ كراهت
داشت؛(52)
مثل اينكه ميخواست جنگش با آنها صورت دفاع داشته باشد.
يكي ديگر از نمونههاي گذشت، عفو و صبر آن حضرت، كه دليل بر عزم محكم، قوّت
تصميم و بلندي همت ايشان است، قبول توبة حرّ و آن همه ملاطفت و محبتي است كه
نسبت به او از آن معدن صبر، حلم، عفو و بخشش صادر شد.
صبر و گذشت امام نسبت به حرّ مصداق بارزي از مفاد سخن پروردگار است كه
فرمود:
وَ لِمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الاُمُورِ(53)
صبر بر تشنگي
اين نوع شكيبايي سخت دشوار است، به خصوص اگر تشنگي در نهايت شدت باشد. تسليم
نشدن به دشمن با زحمت تشنگي، علامت تصميم و عزم راسخ و فوق العاده است. شايد در
تاريخ موردي نباشد كه آب را بر روي طرف مقابل بسته باشند و او از تسليم خودداري
كرده باشد.
برحسب تواريخ و كتابهاي معتبر مقتل، از روز هفتم محرّم آب را بر روي آن
حضرت و خاندان و اصحابش بستند. از آن روز تا روز عاشورا اگر هم يكي دو مرتبه به
وسيلة حفر چاه و كوشش حضرت عباس، قمر بني هاشم، آبي تهيه شد، بالطبع سالمندان و
بزرگان از آن استفاده نميكردند و فقط اطفال و خردسالان و مراكب زبان بسته را
يكي دو وعده با آن سيراب كردند؛ بنابراين داستان تشنگي امام عليهالسلام فوق
العاده غم انگيز و شكيبايي آن حضرت بر رنج تشنگي تحيرآميز است.
كساني كه گرماي عراق را ديدهاند ميدانند كه تحمل چند ساعت تشنگي در آنجا
طاقت فرساست. زحمت جهاد در آفتاب سوزان، كثرت جراحات و ريزش خون، همه باعث شدت
تشنگي است اما آن امام تشنهكام بر اين رنج عظيم، صبر فرمود و تسليم آن ناكسان
نگرديد. صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِالله.
صبر در بندگي
كاملاً آشكار است كه ظهور تمام اقسام صبر از آن حضرت، به منظور اطاعت فرمان
خدا بود، و ايشان براي امتثال امر خدا از آن همه بلا و مصيبت استقبال كرد و
پيشنهادهايي كه دوستان يا دشمنان به او دادند مبني بر اينكه با يزيد بيعت كند
يا به نحوي با وي به سازش و سكوت، رفتار نمايد را نپذيرفت و رد كرد.
آري! شخصيت عظيم، مناقب و كرامتهاي اخلاقي حضرت سيدالشهداء عليهالسلام
در هرناحيه به حدي وسيع است كه با بسط مقال يا تأليف كتابهاي مستقل هم
نميتوان جمال آن آفتاب حقيقت و خُلق و خوي آن آينة راستي را نشان داد؛ از اين
رو ناچار به ايجاز و اختصار پرداختيم و به طور جامع و مختصر ميگوييم كه آن
حضرت در علم، معرفت، حلم، فصاحت، بلاغت و خلق و خوي، سرآمد تمامي مخلوقات بود.