1 تربيت شاگردان
امام باقرعليه السلام شاگردان بسيارى تربيت كرد. برخى از
محقّقين واهل نظر گفته اند كه افقه شاگردان و راويان امام باقرعليه
السلام و امام صادق عليهالسلام شش نفرند كه از اصحاب هر دو امام عليه
السلام بوده اند و آن ها عبارتند از:زرارة بن اعين ، معروف الخربوذى
المكّى ، ابوبصيرالاسدى ،فضل بن يسار، محمّد بن مسلم الطايفى ، يزيد بن
معاويه العجلى .(60)
امام صادق عليهالسلام مى فرمايد:
مكتب ما و احاديث پدرم را چهار نفر زنده كردند. اين چهار نفر عبارتند
از: زراره ،ابوبصير، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه عجلى . اگر اينان
نبودند كسى از تعالي مدين و مكتب پيامبرصلى الله عليه و آله بهره اى
نمى يافت . اين چند نفر حافظان دين وامين پدرم در بيان حلال و حرام و
احكام دين بودند. اين چهار نفر از ميان شيعيان زمان مانخستين كسانى
بودند كه با مكتب ما آشنا شدند و در روز رستاخيز پيش از ديگران به
ماخواهند پيوست .(61)
ما اينك شرح حال و زندگى مختصرى از برخى از آن ها را به دست مى دهيم .
جابر بن يزيد جعفى
جابر در پرتو مكتب امام باقرعليه السلام به مراتب علمى بالايى
رسيد تا جايى كه درشاءن و رتبه او گفته اند: جابر دريايى بود كه آب آن
فرو نمى خشكيد و باب علم درروزگار خود و حجّت خدا بر مردم از سوى حجّت
خدا امام ابى جعفرعليه السلام بود؛شخصيّتى كه حافظ هفتاد هزار حديث
بود.(62)
وى گفته است كه پنجاه هزار حديث در سينه دارم و هنوز يكى از آن ها
رانقل نكرده ام .(63)
چون جابر، جامعه را براى بيان پاره اى از حقايق نامساعد مى ديد، دم فرو
مى بست و احاديث فراوان در سينه او كه گنجينه علوم و اسرار بود، همچنان
باقىمى ماند. وجود تشنه او آنچنان از احاديث آل محمدعليه السلام سيراب
گشته بود كه مىگويد به امام باقرعليه السلام عرض كردم آنقدر از اسرار و
علوم خود به من آموخته ايدكه ديگر تاب آن ها را ندارم ، امام باقرعليه
السلام فرموده بود: ((اى جابر، هرگاهچنين
احساسى را داشتى به صحرا برو و گودالى حفر كن ، و سرت را در آن بنما و
بگوامام باقرعليه السلام چنين و چنان گفت .(64)
زياد بن ابى الحلال مى گويد: در مورد احاديث جابر در ميان محدثان و
راويان اختلاف افتاد. خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و از آن حضرت
پرسيدم . امام فرمود: ((خداجابر بن يزيد
جعفى را رحمت كند. او در نقل احاديث ما صادق و راستگو بود. خدا مغيرة
بن سعيد را لعنت كند. او اخبار دروغ را با احاديث ما مى آميخت .))(65)
جابر با استفاده از منبع پر فيض وجود مبارك امام باقرعليه السلام كتب
متعدّدى از خودباقى گذاشت و شيعه و سنّى روايات او را پذيرفته اند.
محمّد بن مسلم
محمّد بن مسلم از شخصيّت هاى بزرگ و شاگردان زبده امام باقرعليه
السلام و امام صادق عليه السلام بود. يكى از محدّثين و راويان ارزشمند
شيعه كه نامش همواره در كتب حديثى شيعه از درخشش خاصّى برخوردار است
، همو است . درباره اونقل كرده اند كه سى هزار حديث از امام پنجم و
شانزده هزار حديث از امام ششم آموخت.(66)
محمّد بن مسلم به پايه اى از علوم و كمال رسيد كه مى گفتند: درميان
شيعيان هيچ كس ازمحمّد بن مسلم داناتر و فقيه تر نيست .(67)
هشام بن سالم ، كه خود از راويان حديث است ، مى گويد: در هر موضوعى كه
من و زراره ، اختلاف پيدا مى كرديم ، از محمّد بن مسلم سؤال مى كرديم و
او در جواب آنچه را از امام باقرعليه السلام و امام صادق عليهالسلام
شنيده بود، نقل مى كرد.(68)
محمد بن مسلم اهل كوفه بود و مدّت چهار سال در مدينه اقامت گزيد. در
اين زمان كوتاه چونان از محضر امام باقرعليه السلام و سپس امام صادق
عليه السلام بهره ها برد كه ابن ابى يعفور از ياران امام صادق عليه
السلام مى گويد: روزى به امام صادق عليهالسلام عرض كردم ، من هميشه نمى
توانم خدمت شما شرفياب شوم ، گاهى شيعيان مسائلى از من مى پرسند كه در
پاسخ آن عاجزمى مانم . امام صادق عليه السلام فرمود:((چرا
از محمد بن مسلم ثقفى سؤال نمى كنى ؟! او احاديث ما را از پدرم شنيده و
مورد توجّه و علاقه پدرم بود. پدرم از او رضايت داشت .))(69)
محمّد بن مسلم كتابى به نام اربع ماءة مساءلة (چهار صد مسئله ) تاءليف
نموده بود كه گويا پاسخ چهار صد مسئله اى بوده كه از پيشواى پنجم و ششم
شنيده بود.(70)بزرگان
اهل سنّت مشكلات علمى خود را از محمّد بن مسلم مى پرسيده اند.
زرارة بن اَعيَن
زراره از شخصيّت هاى بزرگ و اصحاب خاصّ امام باقرعليه السلام و
امام صادق عليهالسلام است . او يكى از چهار نفرى است كه امام صادق عليه
السلام ضمن ستايش آن هافرمود:
مكتب ما و احاديث پدرم را چهار نفر زنده كردند كه عبارتند از زراره ،
ابوبصير، محمد بن مسلم ، بريد بن معاويه عجلى . اگر اينان نبودند كسى
از تعاليم و مكتب پيامبرعليهالسلام بهره اى نداشت . اينان حافظان دين و
امينان پدرم در بيانحلال و حرام و احكام دين بودند.(71)
زراره آنقدر در مسائل علم كلام تبحّر داشت كه متكلّمان شيعه ، شاگردان
مكتب او محسوب مىشدند. علاّمه حلّى در شاءن او مى گويد:
زراره فقيه بود، قارى قرآن بود، متكلّم بود، شاعر و اديب بود. همه
خصلتهاى اخلاقى ودينى در او جمع بود و در آن جا كه روايت مى كرد صادق و
راست بود.(72)
حُمران بن اءَعيَن
او نيز مانند برادرش زرارة بن اعين و برادر ديگرش عبدالملك بن
اعين و برادرزاده اشبكير بن اعين مورد وثوق و احترام امام باقرعليه
السلام بود. شاگردان امام باقرعليهالسلام و امام صادق عليه السلام هر
كدام در رشته اى و يا رشته هايى كه مورد علاقه وذوق آن ها بود تبحّر
پيدا مى كردند. حمران بن اعين افزون بر مقام معنوى كه امام باقرعليه
السلام به او مى فرمود: ((تو از شيعيان و
پيروان ما در دنيا و آخرت هستى.))(73)
در علوم قرآنى و... داراى مقامى عظيم بود به طورى كه دانشمندان بعدى
درمورد قرائت قرآن و مباحث علوم قرآنى به نظريّه هاى او استناد مى
جستند و هشام بن سالممى گويد: ((در محضر
امام صادق عليه السلام بوديم ، يك مرد شامى وارد شد و درباره كيفيّت
قرائت قرآن پرسش ها و شبهاتى داشت . امام صادق عليه السلام او را به
حمران بن اعين ارجاع دادند و فرمودند: ((اگر
حمران را محكوم كردى ، مرا محكوم كرده اى !))
و مردشامى در مقابل سخنان مستدل حمران چاره اى جز تسليم نديد.(74)
ابان بن تغلب
او شخصيّتى بود كه محضر سه امام حضرت سجادعليه السلام ، حضرت
باقرعليهالسلام ، حضرت صادق عليه السلام را درك كرده بود و از هر سه
امام روايت مى نمود.فردى ثقه و جليل القدر بود. امام باقرعليه السلام
خطاب به او فرمود:
اجلس فى مسجِدِ المدينة وَ اَفتِ الناسَ فَانّى
اُحِبُّ اءنَ يَكُونَ فى شيعتى مِثْلُك .(75)در
مسجد مدينه بنشين و مردم را فتوا بده من دوست دارم در شيعيانم كسانىمثل
تو باشند.
مرگ ابان دل امام صادق عليه السلام را به درد آورد. سخن دلنشين امام
باقرعليه السلام در مورد ابان و تاءثّر و اندوه امام صادق عليه السلام
در مرگ ابان بن تغلب حاكى ازمقام بلند علمى و معنوى او است .(76)
بُريد بن معاويه عجلى
بريد شخصيّتى والا مقام بود، فقيه و ثقه و جزو برجسته ترين
شاگردان امام باقرعليه السلام بود و به قدرى در بُعد معنوى و امانت
بالا بود كه امام باقرعليهالسلام او را فردى امين و حافظ دين خدا مى
خواند.(77)
بريد همواره همراه امام عليهالسلام بود و از محضرش بهره مى برد.
2 مبارزه هاى علمى و
نمونه هايى از معارف امام باقر(ع )
امام باقرعليه السلام در زندگى پر بار و درخشانش نه تنها به
تربيت شاگردان وگسترش علم و دين همت گمارد و از آن فرصت طلايىكمال
استفاده را نمود، بلكه مبارزه پيگير و بى امانى عليه بحران هاى فكرى و
فرهنگىراه انداخت كه پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله دامن گير
جامعه مسلمان آن روز شده بود.
پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه و آله ، دست جامعه از دامان عترت كوتاه
شد و تنهاقرآن باقى ماند. با اين كه در قرآن آمده است
((ونزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكلّ شىء(78)
اى پيامبر! قرآن را بر تو فرو فرستايدم كه بيانگر حكم و قانون هر
چيزباشد. ولى اين بدان معنا نيست كه قرآن ، معلّم و مفسّر لازم ندارد و
اگر چنين مى بود،پيامبرصلى الله عليه و آله در حديث معروف ثقلين بدان
گوشزد نمى نمود. جامعه آن روزگار چون از روش ها و ملاك هاى صحيحى براى
استنباط احكام و معارف قرآنىبرخوردار نبود، در حقيقت از محتواى قرآنى
فاصله گرفت و قرآن را نيز از دست داد.پيدايش ارتدادها وافكار انحرافى
چون گروه خوارج و تفسير به راءى ها و... همه دليل گويا و روشن بر
نارسايى دانش بشر براى پى بردن به معارف قرآن است . ازاين رو، وجود
امام ضرورت مى يابد و امام بايد باشد تا راه را از چاه نشان دهد. امام
بزرگراهى است كه هيچ انحرافى در آن نيست . علمش بزرگراه علوم است نه
خطاى علمىدارد و نه خطاى عملى و به گفته اميرالمؤ منين على عليه السلام
: ((ما خزانه داران [اسرارو معارف الهى ]
و درهاى علم و عمليم .))(79)
نخستين وظيفه امام احياى دين است و جامعه را متديّن كردن است ، قرآن را
احيا نمودن است ،معارف و علوم و حقايق قرآن را براى مردم تفسير و تبيين
نمودن است .
امام باقرعليه السلام نزديك به يك قرن پس از پيامبرصلى الله عليه و آله
به امام ترسيد جامعه آن روز بر اثر جدايى از عترت به انحرافات فكرى و
عقيدتى فراوانىدچار شده بود. امام عليه السلام با آن بيان زيبايش به
مبارزه عليه انديشه هاى منحرف برخواست
(80) كه نمونه هايى از آن را در اين جا ذكر مى كنيم .
الف : موضع گيرى عليه
عقايد و افكار خوارج
امام باقرعليه السلام مى فرمود: به اين گروه مارقه [خوارج ](81)
بايد گفت : ((چرااز على عليه السلام جدا
شديد، با اين كه مدت ها در فرمان او بوديد و در ركابش جنگيديد و نصرت و
يارى وى زمينه تقرّب شما را به خداوند، فراهم مى آورد؟!
آن ها خواهند گفت : اميرالمؤ منين عليه السلام در دين خدا حَكَم كرده
است ، يعنى در جنگ بامعاويه حكميّت را پذيرفته است . به آنان بايد گفت
: خداوند در شريعت پيامبر حكمّيت راپذيرفته و آن را به دو مرد از
بندگانش وانهاده است ؛ آن جا كه فرمود:
((فابعثواحكما من اهله و حكما من اهلها
اِنْ يريدا اصلاحا يُوَفِّق اللّهُ بَيْنَهُما))
[هر گاه ميان زن وشوهر اختلافى رخ مى دهد و بيم مى رود كه به جدايى
منتهى گردد، يك مرد از جانب شوهر و يك مرد از جانب زن به عنوان حَكَم
فرستاده شوند تا اگر بناى اصلاح باشد،خدا آنان را توفيق عطا كند.] از
سوى ديگر، رسول خداصلى الله عليه و آله در جريان بنى قريظه براى حكميّت
، سعد بن معاذ رابرگزيد.
به خوارج بايد گفت : آيا شما نمى دانيد كه وقتى اميرالمؤ منين عليه
السلام حكميّت راپذيرفت ، به افرادى كه حكميّت بر عهده آنان نهاده شده
بود، فرمان داد بر اساس قرآن حكم كنند و از حكم خداوند فراتر نروند و
شرط كرد كه اگر حكم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذيرفت ؟! زمانى
كه كار حكميّت عليه على عليه السلام تمام شد،برخى به آن حضرت گفتند:
كسى را بر خود حَكَم ساختى كه عليه تو حُكم كرد.اميرالمؤ منين عليه
السلام در پاسخ گفت : من به حكميّت كتاب خدا تن دادم ، نه به حكميّت يك
فرد تا نظر شخصى خود را اعمال كند. اكنون به خوارج بايد گفت :
((در كجاى اين حكميّت ، انحراف از حكم
قرآن ديده مى شود، با اين كه آن حضرت به صراحت اعلام كردكه حكم مخالف
قرآن را رد مى كند؟!
در روايت ديگرى هست كه يكى از سردمداران خوارج مدّعى بود كه على عليه
السلام در جنگ نهروان براى كشتن خوارج ، دچار ظلم شده است . او را به
خدمت امام باقرعليه السلام راهنمايى كردند. امام عليه السلام روزى را
براى بحث مقرّر فرمود و دستور داد فرزندان مهاجر و انصار هم بيايند. آن
فرد خارجى با گروه خود به محضر امام باقرعليه السلام رسيد. امام عليه
السلام بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: اى فرزندان مهاجر و انصار،
درميان شما هر كس فضيلتى از اميرالمؤ منين على عليه السلام مى داند
بلند شود و آن رابگويد.
حاضران هر كدام در فضيلت حضرت على عليه السلام سخن ها ايراد كردند. مرد
خارجىگفت : من فضايل على عليه السلام را بيش از اين ها مى دانم ، ولى
اين ها مربوط به زمانى است كه على عليه السلام هنوز حكميّت را نپذيرفته
و با پذيرش حكميّت كافرنشده بود.
سخن در فضايل على عليه السلام به حديث خيبر رسيد؛ آن جا كه پيامبرصلى
الله عليه و آله فرمود:
لا عطيَّن الرّاية غدا رجلا يحب اللّه و رسوله و
يحبه اللّه و رسوله ، كرارا غير فراّرلايرجع حتّى يفتح اللّه على يديه
.
فردا پرچم را به كسى خواهم سپرد كه خدا ورسول را دوست دارد و خدا و
رسول نيز او را دوست دارند. بر دشمن همواره مى تازد وهرگز از ميدان
نبرد نمى گريزد. او از رزم باز نميگردد مگر با پيروزى و فتح خيبر.
امام باقرعليه السلام رو به مرد نمود و فرمود: درباره اين حديث نظرت
چيست ؟
مرد خارجى گفت : اين حديث درست است ، ولى كفر پس از اين مرحله پديد
آمد.
امام باقرعليه السلام فرمود: آيا آن روز كه خداوند على را دوست مى داشت
، مى دانست كه او در آينده اهل نهروان را خواهد كشت يا نمى دانست ؟
مرد خارجى گفت : اگر بگويم خدا نمى دانست . كافر شده ام ، پس ناگزير
بايد اقراركنم كه خداوند مى دانسته است .
امام باقرعليه السلام فرمود: آيا محبّت خدا به على عليه السلام از آن
رو بوده كه وىدر خطّ اطاعت خدا حركت مى كرده يا به خاطر عصيان و
نافرمانى بوده است ؟!
گفت : مشخص است كه دوستى خداوند به اميرالمؤ منين على عليه السلام از
جهت اطاعت وبندگى وى بوده است ، نه عصيان و نافرمانى او.
سخن كه به اين جا رسيد مرد خارجى خود را مغلوب ديد از جاى خود برخاست و
گفت : اللّهاعلم حيث يجعل رسالته .(82)
خداوند عالمتر است كه رسالت و رهبرى را در كجا قراردهد.
ب : موضع گيرى عليه
توهمّات جبريّه
مسئله بحث برانگيز جبر و اختيار از زمان هاى قديم مورد توجّه
بوده است . در قرآن كريم نيز با دو دسته از آيات بر مى خوريم ؛ يك قسمت
حاكميّت مطلق خدا را بيان مى كند؛مثل :
خواست ، خواست خدا است و نيرويى جز به اتكّاى خدا وجود ندارد.
تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهدى بِها مَنْ
تَشاء.(83)
خداوند آن كسى را كه بخواهد به وسيله آيات قرآن گمراه مى سازد و هر آن
كس را كه بخواهد هدايت مى كند.
وَ ما تَشاؤ وُنَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللّه .(84)
شما چيزى نمى خواهيد مگر اين كه خداوند بخواهد.
و از طرف ديگر به آياتى بر مى خوريم كه دارد:
وَلِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُم
لا يُظْلَمُون .(85)
هر فردى به وسيله آنچه خودكسب كرده و انجام داده است مجازات مى شود و
آدميان مورد ستم واقع نخواهند شد.
وَلاتَزِرُ وازِرَةٌ وِ زرَاُخرى .(86)
در نظام داورى خداوند، هيچ كس سنگينى بار ديگرى را بر دوش نمى كشد.
در صدر اسلام به سبب دور افتادن از مكتب اهل بيت ، معرفت دينى مردم
خدشه دار گشته ،به جهت اين كه تسلّط بر مجموعه آيات قرآن نداشتند دچار
افراط و تفريط شدند.گروهى به جبر رو آوردند و گروهى گرفتار تفويض شدند.(87)
اين افكار در زمان امام صادق عليه السلام اوج بيش ترى داشت ، ولى از
زمان امام باقرعليه السلام نشانه هايى از آن بروز نمود و جرقه هايى در
اذهان مردم زده بود. امام باقرعليه السلام در ردّنظريّه جبر مطلق و
اختيار مطلق مى فرمود:
لطف و رحمت الهى به خلق ، بيش از آن است كه آنان را به انجام گناهان
مجبور سازد، وسپس آنان را براى كارهايى كه به اجبار انجام داده اند،
عذاب كند. خداوند قاهرتر ونيرومندتر از آن است كه چيزى را اراده كند و
تحقق نيابد.
از امام باقرعليه السلام پرسيدند كه مگر ميان جبر و اختيار چيزى ديگر
نيز هست ؟فرمود:
آرى ، ميان جبر و اختيار گسترده تر از فضاى آسمان ها و زمين است .(88)
از مبارزات آن حضرت موضع گيرى عليه تحريف گران
(89) و گروه مُرجئه بود(90)همچنين
مباحثات و مناظرات آن حضرت با مخالفين من جمله با محمد بن منكدر، قتاده
، طاووس يمانى ، ابوحنيفه ، حسن بصرى و با بعضى از كيسانيه معروف است .(91)
و نيز بيان نمودن مسائل اعتقادى از طريق مباحثات علمى مثلا توحيد ذاتى
و صفاتى
(92) و شناخت خدا و نهى از تفّكر در ذات خدا و راه
نيافتن تغيير در ذات خداوند(93)
و علم ازلىخداوند به حقايق امور(94)
و هزاران مسئله ديگر همه و همه از مسئوليت هاى عمده آن حضرت بود كه
همواره به آن همّت مى گمارد و بيان آن فرصت بيش ترى مى طلبد.
ناگفته نماند مسلمانانى كه تشنه بهره گيرى از علوم اهل بيت پيغمبرصلى
الله عليه و آله و حقايق بودند، پروانه وار دور وجود امام
باقرعليهالسلام جمع مى شدند و مسائل مختلف خود را در زمينه هاى مختلف
ازاصول اعتقادى (توحيد، عدل ، نبوت ، امامت ، معاد) گرفته تا تفسير و
احكام و اخلاق و حتىدر علوم طبيعى و طب و ساير علوم از آن حضرت مى
پرسيدند. امام باقرعليه السلام نيزيكى يكى آن ها را با سعه صدر جواب مى
فرمود كه برخى جواب هايى
كه راويان اخبار روايت نموده و مورّخين حفظ كرده اند، دانشمند معظم
آقاى احمد قاضى زاهدىدر كتاب اسئلة الناس و اجوبة الباقر عليه السلام
گرد آورى نموده كه كتاب بسيارخواندنى و ارزشمندى است .
ب : زندگى عبادى امام باقر(ع )
1 عبادت
امام باقرعليه السلام نماز بسيار مى خواند و چون سر از سجده بر مى داشت ،
سجده گاهش از اشك چشمش تر بود. امام صادق عليه السلام فرموده است : پدرم در مناجات
شبانه اش مى گفت :
خدايا، فرمانم دادى نبردم ، نهى ام كردى ، اطاعت نكردم ، اكنون بنده ات ، نزد تو
آمده وعذرى ندارم .
وقتى وارد مسجد الحرام مى شد، با صداى بلند مى گريست . غلامش افلح مى گويد: به امام
باقرعليه السلام عرض كردم : ((فدايت شوم ، مردم به
شما نگاه مى كنند، آهسته ترگريه كنيد.)) فرمود:
((واى بر تو اى افلح ، چرا گريه نكنم ، شايد خداوند
از رحمت به من نگاه كند و فرداى قيامت بدين سبب نزدش رستگار شوم .))
2 دعاها و نيايش ها
دعاهاى آن امام بزرگ علاوه براين كه حمد و تقديس پروردگار عالم و شكر بر
نعمتهايش را در بر دارد، چشمه اى جوشان از درس هاى توحيدى و اخلاقى است و آداب
عالىانسانى را آموزش مى دهد؛ مثلا بعد از نماز عشاء اين دعا را مى خواندند:
اللّهم بحق محمدٍ و آل محمد، صلى اللّه على محمد وآل محمد و
لاتَحرِمنا فضلك ، ولا تحل علينا غضبك ، و لاتباعد نامن جِوارك ، و لاتنقصنا،
منرحمتك ، ولاتنزع عنا بركاتك ، ولاتمنعنا عافيتك ، و اصلح لنا ما اعطيتنا و زدنا
من فضلكالمبارك الطيب الحسن الجميل ، وَلا تغّير ما بنا من نعمتك ، وَ لا تؤ يسنا
من روحك ، ولا تهنابكرامتك ، ولاتضلنا بعد اذهديتنا و هب لنا من لدنك رحمة انك انت
الوهاب ، اللّهماجعل قلوبنا سالمة و ارواحنا طيبة ، والسنتنا صادقة ، و ايماننا
دائما و يقينا صادقا، وتجارتنا لاتبور، ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الا خرة حسنة
و قنا برحمتك عذابالنار.(95)
خداوندا! به حقّ محمد و خاندان او، بر محمّد و خاندانش درود فرست . خداوندا! ما را
از لطف وفضل خويش محروم و بى بهره مدار و خشمت را بر ما جارى مكن و ما را از
همسايگى خود دور مساز و از رحمت خود بر ما كم منما، و بركات خود را از ما جدا مساز،
و سلامتى را از ما منعم نما، آنچه را به ما عطا كرده اى ، سامان بخش و مايه صلاح ما
قرار ده و از الطاف ديرپايت واز نعمت هاى پاكيزه و نيكو و زيبايت ما را افزون عطا
كن . به خاطر رفتارناشايست ما، نعمت هايت را باز مگير و تغيير مده . ما را از امداد
و حمايت و لطفت ماءيوس مگردان ، به بزرگوارى خويش ، ما را خوار مگردان و پس از
راهيابى به هدايت ، ما را درگمراهى فرو مگذار و از جانب خويش رحمتى ويژه به ما
ارزانى دار. همانا تو بخشش ها والطاف بسيار دارى . بارالها! قلب هايمان را سالم و
دور از كبر و ريا و شقاوت قرار ده وروحمان را پاكيزه دار، و زبمانمان را صادق و
ايمانمان را هميشگى و پايدار و يقين ما راراستين و داد و ستدمان را بارور و بى شكست
قرار ده . پروردگارا، هم در دنيا به ما نيكىعطا كن و هم در آخرت ما را از فرو
افتادن در آتش دوزخ نگاه دار.
در روايت است كه از دعاهاى با شكوه آن حضرت دعايى است كه در زير مى آيد:
الحمدللّه الذّى اشبعنا فى جائعين و اروانا فى ظمآنين ، و
اءوانا فى ضاجين ، و حملنافى راجلين ، و آمننا فى خائفين و خدمنا فى عانين ...(96)
مرحوم كلينى در كافى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:
((پدرم اين دعا را همواره مى خواند و ترجمانش چنين
است :
حمد و ستايش ويژه خدايى است كه از گرسنگان بوديم ما را سير گردانيد و از تشنگان
بوديم سيرابمان كرد و از آوارگان بوديم پناهمان داد و پيادگان بوديم سوارمان كردو
هراسان بوديم ايمنمان داد و خسته بوديم يارى مان داد.
ج : جلوه هاى كمال در وجود امام
باقر(ع )
1 هيبت
نقل است يكى از همراهان هشام بن عبدالملك خليفه اموى ، به هنگام حج ، چون
توجّه و احترام مردم به آن حضرت را مى بيند، تصميم مى گيرد با طرح سؤالى او را
شرمنده كند وچون نزد آن گرامى مى رسد و چشمش به آن حضرت مى افتد تنش به لرزه در مى
آيد ورنگش مى پرد و زبانش بند مى آيد.(97)
آن حضرت در ميان مردم از متواضع ترين آنان به شمار مى آمد، ولى درمقابل ستمكاران
شجاعانه مى ايستاد و از حقّ و حقيقت دفاع مى نمود. در مجلسى نزد هشام درحالى كه در
كنار او و بر تخت او نشسته بود، در پاسخ هشام ، حقانيّت خانواده خود رااثبات كرد
هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.(98)
2 رفتار با دوستان و مردم
آن حضرت مى فرمود:
دوست داشتنى ترين كارها نزد خدا اين است كه مسلمانى ، شكم مسلمانى را سير كند، غمش
رابزدايد و دينش را ادا كند.(99)
امام باقرعليه السلام لغزش هاى دوستان را ناديده مى گرفت و مى فرمود:
اصلاح امور زندگى و روش برخورد با مردم چون پيمانه پرى است كه دو سوم آن زيركى و يك
سومش گذشت است .(100)
اگر نيمه شب مهمانى بر او مى رسيد با مهربانى در به رويش باز مى كرد و در بازكردن
بار و بنه اش به او كمك مى كرد.(101)
و با همه مهربان بود حتّى با كسانىكه نسبت به او رفتار بدى داشتند.
آن حضرت از تحقير و كوچك شمردن مسلمانان نهى مى فرمود و به غلامان و كنيزانش مىگفت
:
مستمندان را گدا نناميد و آن ها را با اين نام نخوانيد ، بلكه آنان را به بهترين
نامهايشان صدا بزنيد.(102)
3 مهمانى دادن
امام باقرعليه السلام غذا دادن به مؤ منين به ويژه شيعيان را بسيار مهم مى
شمرد و مىفرمود:
كمك به خانواده يك مسلمان و سير كردن شكمشان و بى نياز كردن آن ها از مردم ، برايم
ازهفتاد حج بهتر است .(103)
خانه اش محل رفت و آمد و منزلگاه شيعيان ، مسلمانان و غريبان بود. مهمان زياد به
خانهمى برد و به آنان غذاى لذيذ مى داد.
4 كسب و كار
امام باقرعليه السلام اگر ياران خود را بيكار مى ديد، سفارش مى كرد كه به
كارىمشغول شوند و مى فرمود:
من كسى را كه كار و كاسبى را رها كرده ، به پشت بخوابد و بگويد، خدايا روزى ام ده
،دشمن مى دارم .(104)
خود آن حضرت حتّى در هواى گرم تابستان عرق ريزان به باغ و مزرعه خويش مى رفت و كار
مى كرد.
5 سخاوت و بخشش
بسيارى كسان به اميد بهره مندى از جود و كرمش به سويش مى شتافتند و هيچ يك
نااميدبر نمى گشتند.(105)
هر كس به خانه اش مى آمد، بيرون نمى رفت ، مگر آن كه غذايش مى داد و لباس نيكويش مى
پوشاند و مبلغى به او مى بخشيد.(106)
و مىفرمود:
نيكى ، فقر را مى زدايد و بر عمر مى افزايد و از مرگ بد پيشگيرى مى كند.(107)
6 حلم و صبر و شكيبايى امام باقر(ع )
از بارزترين صفات ابوجعفر امام باقرعليه السلام صفت صبر و بردبارى آن حضرت
بود.
نقل كرده اند كه مردى نامسلمان (نصرانى ) كه از امام باقرعليه السلام كينه داشت
،روزى به آن حضرت برخورد نموده و بناى بدگويى را آغاز كرد. و گفت : توبقر((گاو))
هستى . امام عليه السلام با آرامش خاصّى فرمود: من باقرم ، مجددا گفت توفرزند زنى
آشپز هستى ! امام فرمود اين حرفه او بوده است مرد نصرانى با گستاخىبيشتر گفت تو
فرزند زنى سياه چرده و زنگى و... هستى ! امام عليه السلام فرمود اگرتو راست مى گويى
و مادرم آن گونه كه تو توصيف مى كنى بوده است ، پس از خداوندمى خواهم او را
بيامرزد، و اگر ادعاهاى تو دروغ و بى اساس است ، پس از خداوند مىخواهم كه تو را
بيامرزد! مرد نصرانى كه حلم و صبر آن حضرت را مشاهده كرد عليرغم اينكه پايگاهى بزرگ
در اجتماع دارد و داراى صدها شاگرد مى باشد به جاى مقابله به مثل ، چون كوه صبر و
حلم بكار برد. خود را شكست خورده ديد و از گفته هاى خود عذرخواهى نمود و اسلام
آورد.(108)
همه ائمه طاهرين از اهل بيت عليهم السلام چنين بودند و درمقابل تمام سختى ها و
دشوارى ها صبر پيشه مى كردند و براى ديگران در اين زمينه نيزنمونه بودند. امام حسين
عليه السلام وقتى شدّت مصيبت ها او را محاصره كردند و بر سراو و خاندان پاكش خيمه
زدند، فرمود:
صبرا على قضائك يا ربّ لا معبود سواك .