د:زندگانى سياسى آن حضرت (معاصربودن
باچندتن ازخلفاى اموىومروانى )
الف : خلفاى پيش از امامت امام باقر(ع )
خلفايى كه پيش از امامت امام باقرعليه السلام حكومت كرده اند با توجّه به
اين كه امام باقرعليه السلام در صحنه كربلا سه يا چهارسال از عمر شريفش مى گذشته ،
عبارتند از: معاوية بن ابى سفيان ، يزيد بن معاويه ،معاويه بن يزيد، مروان بن حكم
بن ابى العاص و عبدالملك بن مروان .
جنايات معاويه و يزيد براى همگان روشن است . حكومت يزيد بيش از سهسال و چند ماه
دوام نيافت . معاوية بن يزيد، كه در هنگام مرگ پدر 22سال داشت ، تن به حكومت نداد و
با روش پدر و جدّش مخالف بود و بعد از مدتى كوتاهمُرد.(109)
حكومت بنى اميه با مرگ معاويه بن يزيد به مروان بن حكممنتقل شد. مروان چند ماه
حكومت كرد و حكومت مروانيان را بنا نهاد كه همه آن ها غير از عمر بنعبدالعزيز در
ستمگرى و خود كامگى شهره آفاق بودند. مروان كسى است كه همراه پدرش، مورد خشم پيامبر
قرار گرفت و از مدينه به طائف تبعيد شد. مروان درزمان خليفهاول و دوم همچنان در
طائف تبعيد بود، ولى در زمان خليفه سوم به سبب خويشاوندىنزديكى كه با او داشت ، حكم
تبعيدش لغو شد و به مدينه آمد و مشاور عثمان شد. مروانچنان به ستمگرى پرداخت كه مؤ
منان زندگى پر مشقى را مى گذراندند و علىّ بن ابىطالب عليه السلام آشكارا در محافل
عمومى ، دشنام داده مى شد.(110)
پس از مروان بن حكم ، فرزندش عبدالملك مروان حاكم شد. اوقبل از رسيدن به خلافت خود
را فردى قرآن دوست نشان مى داد.
زمانى كه به حكومت رسيد، قرآن را كنار نهاد و گفت : ((اين
آخرين ديدار من با تو است.))(111)
و ستمگرى را آغاز نمود. كارگزاران سفّاك و جنايتكار و خون آشامى چونحجاج بن يوسف
ثقفى بر جان و مال و حيثيّت مردم حاكم شدند.
ب : خلفاى معاصر با دوران امامت آن
حضرت عبارتند از:
وليد بن عبدالملك (8696)؛ سليمان بن عبدالملك (9699)؛ عمر
بنعبدالعزيز(99101)؛ يزيد بن عبدالملك (101105)؛ هشام بن عبدالملك (105125)؛
وليد بن عبدالملك
پس از مرگ عبدالملك فرزندش وليد به خلافت رسيد. در زمان حكومت او مرزهاى
سرزميناسلام توسعه يافت و بخش هايى از هند، كابل ، كاشغر و طوس و... به كشور
پهناوراسلامى پيوست . دامنه فتوحات تا اندلس پيش رفت و نيروهاى نظامى اندلس از
نيروهاىتحت فرماندهى موسى بن نصير، فرمانده سپاه اسلام ، شكست خوردند و اندلس
(112)تحت سيطره مسلمين در آمد. اما عناصر خون آشامى چون حجّاج در
حكومت او صاحب قدرتبودند و جنايات خود را در پرتو خلافت و حكومت او عملى مى ساختند.
حجّاج بيستسال قدرت را در دست داشت . كسانى كه با شكنجه هاى او كشته شدند، جدا از
آنانى كهدر جنگ ها كشته شدند، صد و بيست هزار نفر بودند(113).
در دوران حكومت وليد، سعيدبن جبير آن شخصيت ارزشمند شيعه ، به جرم طرفدارى از
مكتباهل بيت به شهادت رسيد. علّت شهادت امام سجّاد سمّى بود كه به اشاره وليد
بهحضرت داده شد. وليد در 43 سالگى پس از نهسال و هشت ماه حكومت مُرد.(114)
سليمان بن عبدالملك
سليمان فرصت پيدا نكرد تا ظلم و ستم را آن گونه كه پيشينيانش عملى ساختند،
بهجامه عمل آورد ولى در حدّ خود دست به ظلم و جنايات زد و در پر خورى كم نظير
بود؛مانند گرگى كه پس از روزگارى گرسنگى به طعمه اى دست يافته بود. تنها چيزىكه به
آن فكر نمى كرد، مردم و اسلام و دين و قرآن بود.
در عصر سلميان امر امامت پنهان بود و شيعيان نمى توانستد به طور آشكار با امام
باقرعليه السلام ارتباط علنى داشته باشند و پيروان خاندان پيامبر در اين دوران
بهشدّت تحت فشار بودند.(115)
عمر بن عبدالعزيز
بعد از سليمان ، عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد و او در دوران خلافتش گام
هاىمثبتى در كاستن از فشارهاى سياسى اجتماعى شيعه واهل بيت برداشت . چون عمر بن
عبدالعزيز درسال 99 هجرى به خلافت رسيد، طى بخشنامه اى دستور داد لعن على عليه
السلام ازمنابر برداشته شود و فدك را به فرزندان فاطمه سلام الله عليها باز گردانند
هرچند جانشينان معصوم پيامبر، حكومت او را مجاز و شرعى نمى دانستند و از اين رو، او
نيز درجزو طاغوتيان شمرده مى شود، ولى امام باقرعليه السلام مى فرمود:
((عمر بنعبدالعزيز نجيب دودمان بنى اميه است .))(116)
حكومت عمر بن عبدالعزيز حدود دو سال بود و گفته اند بنى اميّه او را مسموم كرده
اند.
يزيد بن عبدالملك
پس از مرگ عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك به خلافت رسيد و در 29 سالگى
درحالى كه چهار سال و يك ماه حكومت كرده بود، در گذشت .(117)
دوران حكومت او يكى ازسياه ترين ادوار حكومت بنى اميه محسوب مى شود. يزيد بن
عبدالملك ، كه پروده دامانامويان بود، دشمنى عميقى نسبت به امام باقرعليه السلام و
خاندان او داشت .(118)داستان
دلباختگى او به معشوقه اش (حبابه ) نشانگر عمق فاجعه حكومت ناصالحان برسرنوشت
مسلمانان است . او پس از مرگ معشوقه اش بدن وى را آنقدر نگه داشت تا بوىتعفّن از
آن ظاهر شد. پس از دفن معشوقه با فاصله كمى مرگ يزيد بن عبدالملك فرارسيد.(119)
هشام بن عبدالملك
با مرگ يزيد عبدالملك ، برادرش هشام بن عبدالملك بر مسند خلافت نشست . او
مردى خشن ،درشت خو و مال اندوز بود.(120)
او حدود بيستسال حكومت كرد دوره و زمان جنايت و استبداد او بيش تر بود و روزگار
خلافت وى سختترين دوره براى امام باقرعليه السلام بود، زيرا در دوره خلفاى قبلى ،
آن امام از مدينهبه ساير شهرها جلب و احضار نشد.(121)
و نيز شيعيان در عصر او در تنگناى سختىبودند به طورى كه به عنوان نمونه شخصيت بزرگ
شيعه و محدث با ورع و زاهدجابر بن يزيد جعفى به فرمان امام باقرعليه السلام ماءمور
به تقيّه مى گردد و سوارچوبى مى شود و در كوچه هاى كوفه مى چرخد و خود را به
ديوانگى مى زند تا جانش سالم بماند و زيد بن على بن الحسين را بعد از شهادت ، در
حالى كه عريان بود، بهدار كشيدند و اين نمايانگر شدّت عداوت هشام نسبت بهآل على
عليه السلام است .(122)
فصل چهارم : شهادت امام باقر(ع )
امام باقرعليه السلام براى از بين بردن حاكمان ، به قيام علنى روى نياورد؛
زيراشرايط را مناسب نمى ديد و ياران كافى در اطراف خويش سراغ نداشت . البته آنحضرت
منكر جهاد و مبارزه علنى و مسلحانه عليه حكّام فاسد نبود؛ چنان كهنقل است كه فرموده
است :
هر گاه به شمار اهل بدر (سيصد و سيزده نفر) گرد امام جمع شوند، بر امام واجب مىشود
كه قيام كند و عليه حكومت به نبرد برخيزد.(123)
ولى آن حضرت نفرت خود را همواره از فرمانروايان ناصالح آشكار مى كرد و در بخشىاز
روايات با صراحت جبّاران را همواره نكوهيده است من جمله در روايتى آن حضرت از
جدّخويش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل كرده است :
دو گروهند كه شفاعت من شامل آنان نخواهد شد: سلطان بيدادگر و مستبد و شخصى كه دردين
غلو و تندروى دارد و از باورهاى دينى برگشته است واهل توبه و بازنگرى نيست .(124)
بدبينى امام باقرعليه السلام نسبت به حاكمان فاسد عصر خويش ، چيزى نبود كه ازنظرها
مخفى باشد يكى از افراد معروف نخع با شناختى كه از امام باقرعليه السلامدارد و مى
داند كه آن حضرت ، عملكرد حاكمان عصرش را نادرست و ظالمانه مى شمارد،به ايشان عرض
مى كند كه من از زمان حجاج تاكنون والى بوده ام ، آيا راهى براىتوبه من هست ؟ حضرت
سكوت مى كند. مرد سؤ الش را تكرار مى كند. امام مى فرمايد:
راهى براى توبه نيست مگر اين كه هر حقى را از مردم ضايع كرده اى به آنانبازگردانى .(125)
امام باقرعليه السلام شيعيان را از نزديك شدن به سلاطين و حتى برقرار نمودنروابط
اقتصادى با آنان منع مى فرمودند. ابوبصير مى گويد از امام باقرعليه السلامدرباره
اشتغال به كار در امور حكومتى و استخدام در كارهايشان سؤال كردم . امام باقرعليه
السلام فرمود:
هرگز به خدمت آنان در نياييد حتى به اندازه يك مرتبه فرو بردن قلم در مركّب ؛
زيراهيچ كس به خدمت ايشان در نمى آيد و از مزاياى مادّى آنان بهره اى نمى گيرد، مگر
اين كهبه همان اندازه به دين او لطمه مى زنند.(126)
آنچه در زندگى امام باقرعليه السلام و ديگر امامان مى بينيم ، اين است كه افزون
برويژگى هايى كه در شخصيت آنان بوده كه موجب مى شده حكومت هاى جور متعرّض آنانشوند،
بينش هاى سياسى آنان باعث احساس خطر حاكمان مى شده است . شخصيّت اجتماعىتا زمانى كه
فاقد بينش خاصّ سياسى باشد، مورد تعرّض واقع نمى شود؛ مثلا خطبهاى امام باقرعليه
السلام در مكه ايراد نمودند، زمانى كه هشام بن عبدالملك هم براى حجآمده بود.(127)
از جمله سخنان آن حضرت چنين بود:
ما خلفاى الهى هستيم . پس آن كسى كه از ما پيروى كند، سعادتمند است و كسى كه ما
رادشمن بدارد و با ما مخالفت كند، نگونبخت است .
هشام كه صلاح نديد در چنان شرايطى متعزض امام باقرعليه السلام شود، آن حضرت وفرزند
گرامى اش را به دمشق احضار نمود.(128)
هشام بن عبدالملك با تدابيرى زيد بن حسن را، كه مدّعى بود چون ازنسل حسن بن على
عليه السلام است و امام باقر ازنسل حسين بن على عليه السلام است و او از نسل فرزند
بزرگ تر است پس به امامتسزاوارتر است ، عليه آن حضرت به كار گرفت . زيد بن حسن نيز
با تدبيرى زيناسب را آغشته به سمّ كرد و از اين طريق امام باقرعليه السلام را مسموم
ساخت و بهشهادت رسانيد. بنابراين ، هشام توانست به صورت مخفى و به وسيله فردى از
خاندانعلى عليه السلام آن حضرت را به شهادت برساند.(129)
فصل پنجم : گزيده اى از روايات امام باقر(ع )
عالم يُنتفع بعلمه اءفضل من سبعين اءلف عابد.(130)
دانشمندى كه از علمش بهره برده شود، بهتر از هفتاد هزار عابد است .
من عَلَّمَ باب هدى فله مثل اجر من عمل به ، ولا ينقص اولئك
من اءجور هم شيئا، و من عَلَّمَباب ضلالة كان عليه مثل و زر من عمل به ولا ينقص
اولئك من اءوزار هم شيئا.(131)
هر كه به مردم درسى از هدايت آموزد، مانند پاداش ايشان دارد بدون اين كه از پاداش
آنانچيزى كم شود و كسى كه به مردم درسى از گمراهى آموزد، مانند گناه ايشان بر
گردنشافتد، بى اين كه از گناه آنان چيزى كم شود.
زكاة العلم اءن تعلّمِه عباداللّه
(132)
زكات علم اين است كه آن را به بندگان خدا بياموزى .
العلم خزائن و المفاتيح السوال ، فاساءلوا يرحمكم اللّه فانه
يؤ جر فى العلماربعة السائل و المتكلّم ، و المستمع ، و المحب لهم .(133)
علم خزينه ها دارد كه كليدهايش پرسش است . بپرسيد كه خداوند شما را رحمت كند.درباره
علم چهار كس پرسنده و پاسخ دهنده و شنونده و دوستار آنان ثواب مى برد.
الكمالكل الكمال التفّقه فى الدّين ، و الصبر على النائبه و
تقدير المعيشه .(134)
كمال انسان و نهايت كمالش دانشمند شدن در دين و صبر در بلا و ميانه روى در زندگىاست
.
من طلب العلم ليباهى به العلماء اءويمارى به السفهاء،
اءويعرف به وجوه الناسفليتبوء مقعده من النار، ان الرياسة لاتصلح الا لاهلها.(135)
هر كه علم جويد براى اين كه بر علما ببالد يا بر سفها ستيزد يا مردم را متوجّه خود
كند،در آتش دوزخ جاى مى گيرد و همانا رياست جز براى اهلش شايسته نيست .
من اءفتى الناس بغير علم ، ولا هدى لعنته ملائكة الرحمة و
ملائكة العذاب ، و لحقه و زرمن عمل بفُتياه .(136)
هر كه ندانسته و رهبرى نشده به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او
رالعنت كنند، و گناه آن كه به فتوايش عمل كند، دامنگيرش شود.
لايكون العبد عالما حتى لايكون حاسدا لمن فوقه و لامحقرا لمن
دونه .(137)
هيچ بنده اى ، دانشمند نمى شود مگر اين كه به كسى كه بالا دست او است ، حسادت
نورزدو كسى را كه پايين تر از او است ، تحقير نكند.
واللّه لموت عالم اءحب الى ابليس من موت سبعين عابدا و عالم
يُنتفع بعلمهاءفضل من اءلف عابد.(138)
به خداى سوگند، مرگ دانشمند براى ابليس بسى محبوب تر از مرگ هفتاد عابد است .
ودانشمندى كه مردم از دانش او بهره گيرند، از هزار عابدافضل است .
من طلب الدنيا استعفافا عن الناس وسعا على اهله و تعطفا على
جاره ، لقى اللّه عزّ و جلّيوم القيامه و وجهه مثل القمر ليلة البدر.(139)
هر كس در طلب مال دنيا باشد تا از مردم بى نياز شود و وسيله آسايش خانواده خود
رافراهم سازد و به همسايگان نيكى كند روز رستاخيز چهره اشمثل ماه شب چهارده درخشان
خواهد بود.
انما يعبد اللّه من يعرف اللّه ، فاما من لايعرف اللّه فانما
يعبده هكذااضلالا.(140)
كسى مى تواند به حق ، عبادت خداوند را به جا آورد كه به او معرفت داشته باشد و
خدارا به درستى و شايستگى بشناسد و امّا كسى كه شناخت درستى درباره ذات
مقدّساوندارد، خدا را همانند اين مردم گمراه (به طور سطحى ) عبادت مى كند.
نام چند كتاب درباره امام باقر(ع )
1 كتاب هاى چاپى عربى :
1 الامام الباقرعليه السلام ، گروه نويسندگان ، چاپ دوم ، تهران ، مؤ سسة
البلاغ1409 ق / 1989 م ، جيبى ، 57ص .
2 الامام الباقرعليه السلام قدوة و اسوة ، سيد محمّد تقى مدرسى ، تهران ،
رابطةالاخوة الاسلاميه ، 1404 ق ، رقعى ، 72ص . اين كتاب به فارسى ترجمه شده .
3 الامام الخامس الامام محمّد بن على الباقرعليه السلام ، گروه نويسندگان ، مترجم
:محمّد عبدالمنعم خاقانى ، قم : مؤ سسه در راه حق ، 1370 ش ، رقعى : 27ص .
4 عوالم العلوم و المعارف ، ج 19، مولى عبداللّه بن نور اللّه بحرانى اصفهانى
(ق12ه) از بزرگان شاگردان علامه مجلسى ، مقدمه و استدراك :
سيّد محمد باقر موحّد ابطحى ، قم مؤ سسّة الامام المهدى ، 1413ق ، وزيرى ، 528 ص
،اين كتاب به فارسى ترجمه شده .
5 حياة الامام محمّد باقرعليه السلام ، باقر شريف قرشى ، چاپ دوم ، بيروت ، مؤ
سسّهالوفاء، 1404 ق / 1984 م ، وزيرى 2ج . اين بهترين كتابى است كه در زندگانى امام
باقرعليه السلام به زبان عربى نگاشته شده و در دست ترجمه است .
2 كتابهاى چاپى فارسى :
1 امام محمّد باقرعليه السلام ، اميد اميدوار، قم ، انتشارات شفق ، 1356ش ،
جيبى ، 32ص .
2 امام محمّد باقرعليه السلام ، مير ابوالفتح دعوتى ، قم ، انتشارات شفق ، 1356 ش،
وزيرى ، 28 ص (مصور، ويژه نوجوانان ) اين كتاب به عربى در آمده است .
3 پيشواى پنجم حضرت امام محمد باقرعليه السلام ، گروه نويسندگان ، چاپ مكرر،قم ، مؤ
سسّه در راه حق ، 1371 ش ، رقعى ، 27 ص ، اين كتاب به عربى ترجمه شدهاست .
4 ترجمه جلد 11 بحارالانوار، علامه ملاّ محمّد باقر مجلسى ، (10371110ق ) ترجمهموسى
خسروى تهران ، انتشارات اسلاميه ، 1396ق ، وزيرى ، 267 ص .
5 خزانه جواهر يا كلمات امام باقرعليه السلام ، سيّدابوالفضل رضوى برقعى ، تهران ،
شركت سهامى طبع كتاب ، بى تا.
6 دور نمايى از زندگانى امام محمّد باقرعليه السلام ، مهدى پيشوايى ، قم
انتشاراتنسل جوان ، بى تا جيبى ، 151 ص .
7 ستارگان درخشان ، سرگذشت حضرت امام محمد باقرعليه السلام ، چاپ پنجم ،تهران
كتابفروشى اسلاميه ، 1401 ق ، جيبى ، 250ص .
8 ناسخ التواريخ ، زندگانى امام پنجم حضرت باقر العلوم عليه السلامعباسقليخان سپهر،
تهران ، كتابفروشى اسلاميه ، 1351 ش ، وزيرى ، حدود 2700 ص. اين جامع ترين كتابى
است كه به فارسى درباره زندگانى امام باقرعليه السلام وادوار مختلف آن نگاشته شده
است .(141)
فهرست منابع
. قرآن كريم .
. نهج البلاغه .
. احقاق الحق قاضى سيد نوراللّه شوشترى .
. اعيان الشيعه سيد محسن امين تحقيق حسن امين بيروت دارالتعارف للمطبوعات 1403 ه.
ق .
. اثبات الهداة محمد بن الحسن الحرّ العاملى .
. اعلام الورى فضل بن حسن طبرسى قم مؤ سسهآل البيت 1417ه.
. ارشاد شيخ مفيد، مكتبه بصيرتى .
. اصول كافى ثقه الاسلام كلينى رازى تهران انتشارات علميّه اسلاميه .
. الامام الصادق و المذاهب الاربعه اسد حيدر الطبعة الثانيه بيروت دارالكتاب العربى
.
. امام باقرعليه السلام جلوه امامت درافق دانش ،احمدترابى چاپاول ،مشهدآستان قدس .
. ائمتنا مشهد كتابخانه آستان قدس .
. اثبات الوّصيه مسعودى صاحب مروج الذهب قم منشورات رضى .
. احتجاج طبرسى نجف مطبعة المرتضويه 1350 ه . ق .
. اختصاص شيخ مفيد تصحيحى و تعليق على اكبر غفارى بيروت مؤ سسه اعلمى 1402 ه.
. اختيار معرفة الرّجال (معروف به رجال كشى ) شيخ طوسى مركز مطالعات دانشگاه مشهد.
. الاتحاف ، شيخ عبداللّه شبراوى شافعى مصر المطبعة الادبيه .
. بحارالانوارعلامه محمد باقر مجلسى طبع سوم بيروت داراحياء التراث العربى1403 ه.
. توحيد شيخ صدوق بيروت مؤ سسه اعلمى .
. تحف العقول ، حسن بن على بن شعبه تهران انتشارات علميه اسلاميه .
. تاريخ يعقوبى ابن واضح چاپ اول قم منشورات شريف رضى 1414 ه .ق .
. تاريخ الخلفاء جلال الدين سيوطى الطبعة الاولى قم چاپخانه امير 1370 ه.ش .
. تقييد العلم ابى بكر احمد بن على بن ثابت خطيب بغدادى تحقيق يوسف العش چاپ
دومداراحياء السنة النّبويه .
. تذكرة الحفاظ، ذهبى بيروت دارالكتب العلّميه .
. تشيّع در اندلس ، محمود على مكى ، عزالدين عمر موسى ترجمهرسول جعفريان ، قم ،
انتشارات انصاريان 1376.
. ثواب الاعمال ، شيخ صدوق ترجمه از على اكبر غفارى چاپ دهم نشر صدوق ،بهارستان
1376.
. جامع السعادات محمد مهدى نراقى بيروت مؤ سسه اعلمى .
. حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ابو نعيم اصفهانى بيروت دارالكتب العلّميه .
. حيات فكرى و سياسى امامان شيعه ، رسولجعفريان ، قم انتشارات انصاريان ، 1376 ش .
. الخرائج و الجرائح ، قطب راوندى تصحيح و تعليق شيخ اسداللّه ربانى قم
انتشاراتمصطفوى .
. خصال ، شيخ صدوق نگارش آية اللّه كمره اى چاپ پنجم كتابخانه اسلاميه پاييز 66.
. دلايل الامامه ، ابى جعفر محمد بن جرير طبرى ، مؤ لف شيخ عبداللّه بحرانى اصفهانى
.
. در مكتب فجر دانش ها امام محمد باقرعليه السلام دكتر على قائمى انتشارات اميرى
چاپاول .
. دورنمايى از زندگانى امام باقرعليه السلام ، على اكبر حسنى انتشاراتنسل جوان .
. رجال علامه حلّى ، علامه حلى تحقيق سيد محمد صادق بحرالعلوم قم مكتبه الرضى1402
ه.
. رجال نجاشى ، ابى العباس احمد بن على نجاشى تحقيق محمد جواد نائينى
بيروتدارالاضواء.
. سفينه البحار، شيخ عباس قمى كتابخانه سنائى .
. سبائك الذهب ، محمد امين بغدادى مشهور به سويدى ، المكتبه العلّميه .
. سيد اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبى بيروت مؤ سسه الرساله .
. سنن الدارمى ، عبداللّه دارمى داراحياء السُنَّة النبوّيه .
. سيره پيشوايان ، مهدى پيشوايى چاپ پنجم ،مؤ سسه تحقيقاتى امام صادق عليهالسلام
. الصواعق المحرقه ، احمد بن حجر هيتمى مكى ، قاهره ، مكتبة القاهره .
. طبقات الكبرى ، ابن سعد چاپ اول بيروت دارالكتب العلميه 1410ه.
. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال شيخ عبداللّه بحرانى اصفهانى مستدركات از
سيدمحمد باقر ابطحى قم مؤ سسه امام مهدى عليه السلام .
. فروع كافى ، ثقه الاسلام كلينى تهران دارالكتب اسلاميه ، 1362.
. كشف الغمه فى معرفة الائمه :، على بن عيسى بن ابى الفتح الاربلى بيروتدارالكتاب
الاسلاميه .
. كفاية الطالب فى مناقب اميرالمؤ منين على ابن ابيطالب عليه السلام ، ابى
عبداللّهقرشى الكنجى الشافعى نجف مطبعه الثرى 1356 ه.
. الكامل فى التاريخ ابن اثير مؤ سسه التاريخ العربى 1414 ه.
. كتابنامه امام باقرعليه السلام ، ناصر الدين انصارى قمى قم مركز چاپ
سازمانتبليغات اسلامى .
. لسان العرب .
. مناقب ، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى .
. المختصر فى اخبار البشر، عمادالدين اسماعيل اءبى الفدا القاهره مكتبه المتّنبى .
. مستدرك الوسائل ، حاج ميرزا حسين نورى قم مؤ سسهآل البيت 1408 ه.
. مكارم الاخلاق شيخ جليل طبرسى ترجمه مير باقرى مؤ سسه انتشارات فراهانى .
. مختصر تاريخ دمشق ، ابن عساكر محمد بن مكرم دمشق دارالفكر 1988.
. مؤ لفوا الشيعه فى صدر الاسلام سيد عبدالحسين شرف الدين چاپ دوم تهران
مكتبهالنجاح .
. نور الابصار، شيخ مؤ من شبلنجى منشورات شريف رضى .
. ينابيع الموده ، قندوزى حنفى انتشارات شريف رضى قم ، چاپ هفتم