زلال معرفت
(پژوهشى در زندگانى امام محمد باقر عليه السلام )

محمد باقر طاهرى

- ۱ -


پيش سخن

از رواياتى كه از طريق محدّثان شيعه و سنّىنقل شده است ، به روشنى بر مى آيد كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از دوازده جانشين خود خبر داده است . مسلم از جابر بن سمره نقل مى كند كه پيغمبرصلى الله عليه و آله فرمود:

لايزال الاسلام عزيزا إ لى اثنى عشر خليفه .

عزت اسلام به دوازده جانشين بستگى دارد.

در اين جا ذكر گفتارى از يكى از دانشمندان اهل سنّت شنيدنى است كه مى گويد:

مقصود پيامبر از اين دوازده خليفه همان امامان دوازده گانه ازاهل بيت اويند؛ زيرا شمار خلفاى راشدين از دوازده كم تر است و نيز پادشاهان اموىشمارشان از دوازده كم تر است و همگى جز عمر بن عبدالعزيز عناصرى ظالم و ستمگربوده اند. گذشته از اين ، پيامبر در برخى روايات فرموده است ، اين دوازده نفر از دودمان هاشمند در حالى كه خلفاى بنى اميّه از تيره اميّه هستند. و نيز نمى توان اين دوازده خليفه را به خلفاى عباسى دانست ، چون تعداد آن ها از دوازده نفر بيش تر است و آنان همواره بانزديكان پيامبر در جنگ و ستيز بودند. ناگزير مقصود پيامبرصلى الله عليه و آله ازدوازده خليفه همان عترت و اهل بيت اوست ؛ كسانى كه داناترين ، پارساترين با فضيلت ترين مردم عصر خويش بوده اند و علوم خويش را سينه به سينه از طريق پدران خود ازپيامبرصلى الله عليه و آله گرفته بودند.(1)

آرى اينان راهنمايان راستين بشريّت بوده و هستند و پيامبر گرامى اسلام به دو ركن ركنين سفارش فراوان فرمود: قرآن و عترت و آنچه امروز از مشكلات سياسى ، اقتصادى ،اجتماعى ، اخلاقى ، فرهنگى و علمى داريم ، سرچشمه اش ‍ رويگردانى از قرآن و عترت است .

اينك جوامع اسلامى بر اثر دورى از تعاليم حيات بخش قرآن و عترت مانند تهيدست وبيچاره اى مى ماند كه گرسنه و ناتوان بر روى گنج ها از پاى افتاده است . گروهىبه جاى فهم صحيح قرآن و عمل به آن ، به ظواهرش قناعت كرده و شمارى ديگر به جاىكسب معرفت و روش ديندارى از عترت و فرا گرفتن دستورهاى آن بزرگواران به تعريف و تمجيد تنها بسنده كرده اند. براى نشان دادن اين كه چگونه با پيروى ازاهل بيت مى توان جامعه را از امنيّت و عدالت و عزّت و اقتدار دينى و اقتصادى و ارزش هاىمعنوى و اخلاقى برخوردار ساخت ، نخست بايد با زندگى آنان آشنا شويم . مجموعه حاضر قطره اى از درياى زندگى پر بار امام باقرعليه السلام است .

دوران امامت آن حضرت از دشوارترين دوره هاى زندگانى سياسى امامان عليهم السلام به شمار مى رود. امام باقرعليه السلام با پنج تن از خلفاى بنى اميّه ، كه هر يكى ازديگرى (جز عمر بن عبدالعزيز) در بيدادگرى و ظلم و جنايت و... گوى سبقت را ربوده بود، معاصر بوده است .

آنان از محبوبيّت امام باقرعليه السلام در ميان مردم به دليل سجاياى اخلاقى و علمى و معنوى اش بيم داشته و همواره در پى فشارهاىگوناگون و مزاحمت ها براى آن حضرت بوده اند و حتّى گاه برخى خويشاوندان حضرت باقرعليه السلام را عليه آن حضرت تحريك مى كردند و امام باقرعليه السلام ازسوى برخى خويشاوندانش ‍ مانند زيد بن حسن (2) و ابوهشام (3) فرزند محمّد حنفيّه نيز آزار ديده است .

چون به زندگانى امامان شيعه پيش از امام باقرعليه السلام باز مى نگريم ، در مىيابيم كه آنان جز اميرالمؤ منين على عليه السلام نتوانسته اند انديشه و فرهنگ اسلام رابى پرده به مردم معرّفى كنند. از اين رو، حق در پس پرده ماند، ولى امام باقرعليهالسلام در شرايطى قرار گرفت كه توانست نهضت فرهنگى عظيمى پديد آورد و درزمينه هاى تفسير، فقه ، كلام ، اخلاق ، تاريخ و... شاگردانى بزرگ همانند جابر بنيزيد جعفى ، محمد بن مسلم ، زراره و... پرورش دهد و مبارزه هايى پيگير و مداوم عليهانحرافات فكرى از جمله خوارج ، غُلات و اصحاب قياس سامان بخشد كه اين روند رافرزند گرامى اش تكميل كرد و مكتبى را بنيان نهاد كه بعدها به مكتب جعفرى شهرت يافت اگر اين را مكتب باقرى نيز بناميم سخنى دور از واقعيّت نگفته ايم ، چرا كه علوم اهل بيت را همين مكتب حفظ كرده است كه نتيجه تلاش ‍ بيش از نيم قرن دو امام بزرگ شيعه است .

اين كتاب قطره اى از درياى موّاج و خروشان پُر فيض و بركت آن امام همام است كه به محضر حضرتش تقديم مى گردد.

فصل اول : الف : مختصرى از زندگى نامه امام باقر(ع )

حضرت امام محمد باقرعليه السلام در سال 57 هجرى در شهر مدينه چشم به جهان گشود.(4) اين نقل را رواياتى كه دلالت بر اين دارد كه امام محمد باقرعليه السلامبه هنگام شهادت جد بزرگوارش در كربلا حضور داشته و سه سال از عمر مباركش مى گذشته ، سازگار است .

در روز و ماه و ولادت آن حضرت مانند سال ولادت ،نقل هاى مختلفى ذكر شده است : در برخى نقل هااوّل رجب سال 57 هجرى (5) و در برخى ديگر سوم (6) و پنجم (7) صفرسال 57 هجرى آمده است ، امّا سوم صفر سال 57 هجرى از نظر محقّقين ترجيح دارد.(8)

در سال شهادت امام باقرعليه السلام آراء مختلفى هست : بعضى آن را روز هفتم ماه ذىالحجّه سال 114(9) مى دانند و برخى ديگرسال 117(10) و 118(11) و 116(12) هجرى ذكر نموده اند، ولى در بيش ترمنابع سال 114 هجرى روايت شده است .(13)

منابع روايى و تاريخى علّت شهادت آن حضرت را مسموميّت دانسته اند(14) به وسيله زين آغشته به سم به صورتى كه بدن مبارك از شدّت تاءثير سم به سرعت ورم كرده و سبب شهادت امام باقرعليه السلام شده است .(15)

امام باقرعليه السلام اين چنين مظلومانه شهيد شد و در بقيع ، كنار مرقد پدربزرگوارش اما سجّادعليه السلام مدفون گرديد.(16) آن امام همام عليه السلام حدود19 سال پس از شهادت پدر در مقام امامت بود.(17)

خاندان امام باقر(ع )

امام باقرعليه السلام از سويى به شجره نبوّت وصل است . جدّ بزرگش محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله است و جدّه اش خديجه كبرىسلام الله عليها و فاطمه سلام الله عليها است . از تقارن رسالت و امامت ، حضرت فاطمه زهراسلام الله عليها و حضرت على عليه السلام و امام حسن عليه السلام و امامحسين عليه السلام پا به عرصه وجود نهادند كه هر يك خورشيدى عالم تابند و نيازى به وصف ندارند و امام زين العابدين عليه السلام در زمان پدر بزرگوارش امام حسين عليهالسلام با دختر عموى خود فاطمه سلام الله عليهاازدواج نمود كه در شاءن و جايگاه به حدّى است كه امام صادق عليه السلام درباره او مى فرمايد: ((زنى راستگو و صديقه است و هيچ زنى در شايستگى و فضيلت به پايه او نمى رسد.))(18) در نقلى ديگرفرموده است : ((در خاندان امام حسن مجتبى عليه السلام مثل او ديده نشده است .))(19)

مادر آن بزرگوار را زنى مستجاب الدّعوه خوانده اند و از نمونه هاى نفوذ دعاى او امام باقرعليه السلام فرموده است كه روزى مادرم كنار ديوارى نشسته بود، ناگهان ديوارريزش كرد و در معرض ويرانى قرار گرفت . مادرم دست بر سينه ديوار نهاد و گفت :((به حقّ مصطفى صلى الله عليه و آله سوگند، اجازه فرو ريختن ندارى .)) ديوار برجاى خود ماند تا مادرم از آن جا دور شد. سپس فرو ريخت .(20)

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

اِنَّ الباقرعليه السلام هاشمىٌ من هاشميّين و عَلَوِىُّ من علويَيْنن و فاطِمىُّ من فاطِميينَ،لاَِنَّهُ اءَوّلُ مَنِ اِجْتَمَعَتْ لَهُ وَلادَةُ الحَسَنِ و الحُسَيْن عليه السلام وَ كانَتْ اءُمُّهُ اُمَّ عَبْدِاللّه ،بنتُ الحَسَنِ بن على .(21)

امام باقرعليه السلام از تبار هاشمى و علوى و فاطمى است . او از رشته امامت دو امام پديده آمده ، كه در نهايت به رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى رسد.

فصل اول : ب : شاءن و مقام امام (ع ) از زبان خود

امام باقرعليه السلام فرموده است :

اِنَّ اللّه تَعالى خَلقَ اَرْبَعَةَ عَشَرَ نُورا من نور عَظمَتِه ، قَبْلَ خلق آدم بِاءَرْبَعِةِ عَشَراءلفَ عامٍ فَهِىَ اَرْواحُنا.(22)

خداوند پيش از آفرينش حضرت آدم به مدت چهارده هزارسال از نور عظمت خود چهارده نور آفريد كه ارواح ما معصومين از آن است .

و هم مى فرمايد:

نخستين آفرينش او اين بود كه محمدصلى الله عليه و آله را آفريد و همه مااهل بيت را با او از نور عظمتش خلق كرد. سپس بهشت و جهنّم را... پس ما نخستين آفريده خداونديم و نخستين خلقى هستيم كه خداى را عبادت و او را تسبيح و تنزيه كرده است و ماسبب آفرينش و عامل تسبيح و تنزيه خداوند و عبادت او هستيم .(23)

و باز مى فرمايد:

خداوند ما را در برترين رتبه ها و درجات آفريدودل هاى شيعيان ما را از آن چيزى آفريده كه ما آفريده شده ايم و بدن آن ها را از چيزىديگر خلق كرد و از اين رو، دل هاشان هواى ما را مى كنند؛ زيرا خلق شده است از آنچه كه ما خلق شده ايم .(24)

همچنين مى فرمايد:

به خداى سوگند، ما خزانه داران خدا در آسمان و زمين هستيم ، نه خزانه داران طلا و نقرهاو، بلكه خزانه دار علم او.(25)

و باز مى فرمايد:

ما اهل بيت از علم خدا دانا شديم و از حكم و فرمان او دستور گرفتيم و ازقول راست و درست حقايق را شنيديم و اگر از ما پيروى كنيد هدايت مى يابيد.(26)

و مى فرمايد:

ما اسماى حسناى خداونديم . خداى عمل هيچ بنده اى را نمى پذيرد مگر در سايه معرفت ما وبه خداى سوگند، همان كلماتى هستيم كه خداى آن را به آدم القا كرد و خداى بر اوبازگشت و توبه اش را پذيرفت .(27)

فصل اول : ج : نصوص امامت امام باقر(ع )

شيعيان و سنّيان روايت فراوانى را از رسول خداصلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه جانشينان پيامبر دوازده نفرند و يكى بعد از ديگرى خواهند آمد و دربسيارى از آن ها اسامى دوازده نفر ذكر گرديده كه اوّل آن حضرت على عليه السلام و پايانش حضرت مهدى عليه السلام است و نام امام محمدباقرعليه السلام را در ميان اين اسامى و در رديف پنجم مى بينيم .(28)

در اخبار اهل سنّت آمده است كه فرمود: ((پس از من دوازده امير مى آيند كه همه آن ها ازقريشند.)) و در برخى به جاى ((امير)) كلمه ((خليفه )) آمده است .

طبيعى است كه آن ها از بنى اميّه نيستند؛ زيرا اوّلا شمار آن ها دوازده نفر نيست و ثانيا آن هادر موقعيتى نيستند كه در خور خليفه رسول اللّه صلى الله عليه و آله باشند.

تصريحات و نصوص فراوانى من جمله از خداوندمتعال در معراج بلاواسطه ، در لوح محفوظ، از انبياى متقدّم و ائمّه عليهم السلام و... برامامت امام باقرعليه السلام به خصوص دلالت دارند.(29)

نام و كنيه و القاب امام باقر(ع )

آن حضرت در مدينه متولّد گرديد و امام سجّاد بر گوش راستش اذان و بر گوش چپش اقامه خواند و نامش را محمّد نهاد.

كنيه آن حضرت ابوجعفر(30) است و نوشته اند كه جز اين ، كنيه ديگرى برايش ذكرنشده است و در كتب روايى ما معروف به ابوجعفراوّل است (31) و امام جواد معروف به ابوجعفر ثانى .

القاب شريف امام باقرعليه السلام كه بر شخصيت والاى آن امام نيز دلالت دارند،عبارتند از:

رافع ؛ يعنى كسى كه مقام علم و دانش را رفعت داده است ؛

امين ، براى امانتدارى در همه چيز؛

شبيه ، براى شباهت او به رسول خداصلى الله عليه و آله ؛

صابر، صبر و پايدارى اش در برابر مشكلات ؛

هادى ، زيرا همواره اهل ارشاد و هدايت بود؛

شاكر، زيرا همواره شاكر و سپاسگزار خداوند بود؛

ذاكر، براى اين كه هميشه ذكر خدا بر لب داشت ؛

و باقر چون شكافنده علوم بود.

از معروف ترين القاب آن امام همام ، لقب باقر است كه آن حضرت شكافنده گره هاىناگشودنى علوم بود.

امام باقرعليه السلام و فرزندش امام صادق عليه السلام از باب تغليب به لقب((باقرين )) و يا ((صادقين )) ملقّب هستند.(32)

((تبقّر )) به معناى گسترش علم و مال است : اءَلتَبَّقُر، التَّوسَعِ فى العِلْمِ وَالمالِ.(33) جابربن عبداللّه انصارى ، كه از ياران بزرگ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و علاقه مندان خاصّ آن بزرگوار بود، مى گويد: روزى پيامبر اسلام به من فرمود: ((پس از من كسى از خاندانم را خواهى ديد كه اسمش اسم من و قيافه اش شبيه قيافه من خواهد بود. او درهاى دانش را به روى مردم خواهد گشود.)) پيامبرعليه السلام اين پيشگويى را هنگامى فرمود كه هنوز امام باقرعليه السلام چشم به جهان نگشوده بود. سال ها گذشت . روزى جابر از كوچه هاى مدينه مى گذشت كه چشمش به حضرت باقرعليه السلام افتاد. نشانه هايى كه پيغمبرصلى الله عليه و آله فرموده بود عينادر او يافت . نامش را پرسيد. گفت : ((اسم من محمّد بن على بن الحسين است .)) جابر برپيشانى اش بوسه زد و گفت : جدّت پيامبر به تو سلام مى رساند.)) جابر از آن تاريخ به پاس احترام پيامبرصلى الله عليه و آله و عظمت امام باقرعليه السلام هرروز دو بار به ديدار آن حضرت مى رفت و در مسجد پيامبرصلى الله عليه و آله پيشگويى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله رانقل مى كرد.(34)

ماجراى ديدار جابر با امام باقرعليه السلام در روايات مختلف با مضمون هاى مشابه نقل شده است . در بعضى دارد كه جابر امام باقرعليه السلام را در يكى از كوچه هاىمدينه ديده است ، و در بعضى در خانه امام چهارم ، و بعضى اين كه امام باقرعليه السلام نزد جابر رفته و باز در بعضى روايات تصريح شده است كه جابر در آن هنگام نابيناشده بود و در برخى آمده كه جابر با دقّت قيافه امام باقرعليه السلام را نگاه كرد.روشن است كه اين موضوع با نابينايى جابر سازگار نيست .

در پاسخ اين تناقص بايد گفت كه جابر به دليل اخلاص و ارادت خاصى كه به خاندان پيامبر داشت ، پيشگويى و ابلاغ سلام پيامبرصلى الله عليه و آله را تكرار مى كرد و مى خواست از اين طريق عظمت امام باقرعليه السلام بهتر روشن گردد. بنابراين اشكالى ندارد كه اين جريان چند بار ودر محل ها و مناسبت هاى مختلف تكرار شده باشد.

ثانيا شايد آن دسته از روايات كه حاكى از ديدن و نگاه كردن جابر است . مربوط به قبل از نابينايى او بوده باشد؛ چنان كه شيخ مفيد از امام باقرعليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمود: نزد جابر بن عبداللّه انصارى رفتم وبه او سلام كردم .پاسخ سلام مرا داد و پرسيد كى هستى اين بعد از نابينايى او بود.(35)

فصل دوم : امام باقر(ع ) احياگر سنّت پيامبر(ص )

درست در سال هاى امامت امام باقرعليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش ، يعنىسالهاى 114 94 ق . زمان پيدايش مشرب هاى فقهى ونقل حديث درباره تفسير بود. از علماى اهل سنّت كسانى مانند ابن شهاب زهرى ،مكحول ، قتاده ، هشام بن عروه و... در زمينه نقل حديث و ارائه فتوا فعاليت مى كردند.وابستگى عالمانى مانند زهرى ، ابراهيم نخعى ، ابوالزناد، رجاء بن حياة كه همگى كم وبيش به دستگاه حاكميّت اموى وابستگى داشتند، ضرورت احياى سنّت پيامبرصلى الله عليه و آله را به دور از شايبه تحريف عمدى خلفا و علماى وابسته مطرح مى كرد.

با نگاهى به فراوانى روايات نقل شده در اين دوران و شهرت علم فقه در ميان محدّثاناين زمان ، مى توان گفت كه علم فقه نزد اهل سنّت از اين دوره به بعد وارد مرحله تدوين خود شده است . فروكش شدن تنش هاى سياسى پس از حادثه كربلا و شكست خوردن و ازميان رفتن ابن زبير و يكپارچه شدن حاكميت مروانيان ، به ناچار بسيارى از علما را ازصحنه سياست دور كرد و به حوزه درس و حديث سوق داد و آن ها را واداشت كه به شكلى ،اختلاف روايات را حل كنند و قواى فقهى براى مردم ارائه دهند. نخستين بار درسال 100 هجرى عمر بن عبدالعزيز فرمان تدوين احاديث را خطاب به ابوبكر بن حزم صادر كرد.(36)

اين خود بهترين شاهد است بر آغاز تكاپوى فرهنگىاهل سنّت در آغاز قرن دوّم ، مقارن با دوران امامت امام باقرعليه السلام از اين رو، امام احساس كرد كه مى بايست با ابراز و اشاعه نظريّه هاى فقهىاهل بيت عليهم السلام در برابر انحرافاتى كه به دلايل مختلفى در احاديث اهل سنّت رسوخ كرده بود، موضع گيرى نمايد. نظريّه هاى فقه شيعه گر چه تا آن زمان به گونه محدود و در حدّ اذان ، تقيه ، نماز ميّت و... روشن شده بود، با ظهور امام باقرعليه السلام قدم مهمّى در اين ميان برداشته شد و يك جنبش فرهنگى تحسين برانگيزى در ميان شيعه پديد آمد. در اين عصر بود كه شيعه تدوين فرهنگ خود شامل فقه و تفسير و اخلاق را آغاز كرد. پيش از آن در جامعه اسلامى ، فقه واحاديث فقهى به طور كامل مورد بى اعتنايى قرار گرفته بود. جلوگيرى از تدوين حديث ، كه به دستور خليفه اوّل و دوّم انجام گرفت ، ازعوامل عمده انزواى فقه بود؛ فقهى كه دست كم هشتاد درصد آن متّكى به احاديث روايت شده از پيامبرصلى الله عليه و آله بود. ذهبى از ابوبكرنقل مى كند كه گفت :

فلا تحدّثوا عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله شيئا، فمن ساءلكم فقولوا:بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ كِتابَ اللّهَ فَاستَحِلُّوا حلالَه و حَرِّمُوا حَرامَه .(37)

از رسول خداصلى الله عليه و آله چيزى نقل نكنيد و در جواب كسانى كه از شما درباره حكم مسئله اى پرس و جو مى كنند، بگوييد: كتاب خدا (قرآن ) ميان ما و شما است ، حلال شرا حلال و حرامش را حرام بشماريد.

در اين باره از عمر نيز چنين نقل شده :

اءقِلُّوا الرِّوايَةَ عَنْ رَسُولِ اللّه و اَنا شَريكُكُم .(38)

از رسول خداصلى الله عليه و آله كم تر حديث نقل كنيد كه در اين كار من هم شما را همراهى مى كنم .

و از معاويه نقل مى كنند كه گفت :

عليكم من الحديث بما كان فى عهد عمر فانّه كان قد اخاف الناس فى الحديث عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله .(39)

به رواياتى كه در عهد عمر از رسول خدا روايت شده است اكتفا كنيد، زيرا عمر مردم را درمورد نقل حديث از پيامبر بر حذر مى داشت .

بى خبرى مردم زمانى به اوج خود رسيد كه فتوحات اسلام آغاز گرديد. زمامداران ومردم به طورى مشغول كشورگشايى و امور نظامى ومسائل مالى و... شدند كه فعّاليت علمى و تربيت دينى به هيچ وجه جلب توجّه نمىكرد.(40)

در زمان امام باقرعليه السلام جهان تسنّنن تازه به نقل احاديث و تدوين آن رو آورده بود و بيم آن مى رفت كه احاديث از تحريف تحريف گرانو وابستگان حكومت وقت مصون نماند و در اثر برخورد فرهنگ و معارف اسلامى با فلسفه و عقايد و آراى فلاسفه ودانشمندان يونان و روم ، شبهات و اشكالات فراوانى درميان دانشمندان پديدار شد.(41)

امام باقرعليه السلام و امام صادق عليه السلام كه خود ازاهل بيت و نماينده مكتب آنان بودند اهل بيتى كه باب علم رسول خدا هستند دانشگاهى را گشودند و در آن دانشگاه شاگردانى را پرورانيدند و اين شاگردان هر يك با ذوق و علاقه خود رشته اى از معارف و علوم والاى اسلامى را فراگرفتند.

امام باقرعليه السلام شاگردان برجسته اى در زمينه هاى فقه و حديث و تفسير و ديگرعلوم اسلامى تربيت كرد و شخصيّت هاى بزرگى همچون محمّد بن مسلم ، زرارة بن اعين ،ابوبصير، بريد بن معاويه عجلى ، جابر بن يزيد، حمران بن اعين و هشام بن سالم كه همگى از تربيت يافتگان مكتب آن حضرتند. آقاى ترابى با استفاده از دو كتاب رجالىرجال شيخ طوسى و جامع الرّواة ، به عنوان نمونه ، نام بيش از 450 تن از شاگردان امام باقرعليه السلام را آورده است كه در ميان آنان اسم گرامى جعفر بن محمّد امام صادق عليه السلام و حسين بن على ابن الحسين و عمر بن على بن الحسين و زيد بن على بن الحسين برادران امام باقرعليه السلام و دو زن كه از مكتب امام باقرعليه السلام به ره جسته اند، به چشم مى خورد.(42)

شاگردان امام باقرعليه السلام تنها شيعه نبوده اند، بلكه آن امام همام شاگردان فراوانى از اهل سنّت نيز داشته است كه بسيارى از آن ها در كتب صحاح ستّه معروفند و ازامام باقرعليه السلام نقل حديث نموده اند. از جمله ، سفيان ثورى ، سفيان بن عيينه وابوحنيفه و ابن شهاب زهرى و محمد بن من كدر و يحيى بن كثير و اوزاعى و عبدالملك بن عبدالعزيز...

جمع شاگردان امام باقرعليه السلام و امام صادق عليه السلام را تا شش هزار نفر نيزنوشته اند و گفته اند تنها در كوفه حدود 900 راوى حديث سرگرم درس و بحث بودندو همه از امام باقرعليه السلام يا امام صادق عليه السلام نقل حديث مى كرده اند.(43)

شاگردان امام باقرعليه السلام بعدها وارد سوريه ، مصر، اروپا، و آفريقا شدند وآنچه را آموخته بودند، در آن جا نشر دادند و اگر امروز آثارى از اسلام و حقايق آن در آن اماكن مى بينيم سرچشمه گرفته از درس و بحث امام باقرعليه السلام و امام صادق عليهالسلام است .(44)

فصل سوّم : سيره امام باقر(ع )

الف : زندگانى علمى امام باقر(ع )

آفتاب بهترين گواه و شاهد بر خود است . حال اگر كسانى مانند خفّاش نتوانند و يا ازروى تعصّب نخواهند از درخشش آن بهره برند، خود از روشنايى و نور محروم شده و ازاين فيض بزرگ بى نصيب مانده اند.

امام باقرعليه السلام از چهره هاى تابناك و درخشانى است كه هر دانشمند و انديشه من دمحقّقى را به سوى خود جذب كرده است . شيعيان ، كه جاى خود دارند، او را بزرگ ترين پايه گذار نهضت علمى در آن عصر و زمان تاريك مى دانند كه همچون خورشيد از افق امامت طلوع كرد و از سرچشمه هاى زلال علم و معرفتش ‍دل هاى تشنه جويندگان علم و معرفت سيراب شدند حتّى كسانى را كه نسبت به شيعه نظر مساعدى نداشته اند، در برابر جايگاه علمى و عملى امام باقرعليه السلام با ديده تحسين و تكريم نگريسته و سر فرود آورده اند. كتب و مؤ لفات دانشمندان و مورّخان اهل تسنّن ، مانند طبرى ، بلاذرى ، خطيب بغدادى ، ابونعيم اصفهانى و كتبى مانند: موطاءمالك ، سنن ابى داود، مسند ابوحنيفه ، مسند مروزى ، تفسير زمخشرى ، و ده ها كتاب نظيراين ها، كه از مهم ترين كتب عالَم تسنّن هستند، پر از سخنان پر مغز پيشواى پنجم اند وهمه جا جمله ((قال محمّد بن على و يا قال محمّد الباقر)) به چشم مى خورد.(45)

اينك در باره شخصيّت علمى امام باقرعليه السلام به چند نمونه از گفتار دانشمندان شيعه و سنّى به گونه گذرا اشاره مى كنيم .

عبداللّه بن عطاى مكّى مى گفت :

ما راءيت العلماء عند اءحدٍ قطّ اصغر منهم عند ابى جعفر و لقد راءيت الحكم بن عيينه معجلالته فى القوم بين يديه كاءنَّه صبّى بين يدى معلّمه .(46)

علما را در محضر هيچ كس كوچك تر از محضر ابوجعفرعليه السلام نديدم .

حكم بن عيينه با تمام عظمت علمى اش در ميان مردم ، در برابر آن حضرت ، مانند دانش آموزى و كودكى در مقابل معلّم به نظر مى رسيد.(47)

ابواسحاق وقتى مقام والا و اعجاب انگيز علمى امام باقرعليه السلام را ديد گفت : ((لماءِرمثله قطُّ))؛ يعنى كسى را مانند او نديده ام .(48) ذهبى درباره شخصيّت علمى امام باقرعليه السلام مى نويسد:

او از كسانى است كه ميان علم و عمل و آقايى و شرف و وثاقت و متانت را جمع كرده و براىخلافت شايسته است .(49)

ابوزهره مى نويسد:

امام باقرعليه السلام وارث امام سجّادعليه السلام در امامت و هدايت مردم بود. از اين رو،علماى تمام بلاد اسلام از هر سو به محضرش مى شتافتند و كسى از مدينه ديدن نمىكرد، جز اين كه به خدمت او شرفياب مى شد و از علوم بى پايانش بهره ها مى گرفت .از بزرگان فقه و حديث بسيارى كسان به قصد بهره گيرى علمى پيش ‍ حضرتش مىآمدند.(50)

محمّد بن من كدر كه يكى از محدّثان معروف اهل سنّت است ، در عظمت امام باقرعليه السلام گفته است :

من جانشين على بن الحسين ، از ميان فرزندان او، كه نزديك ترين آنان به او از نظر علم وفضيلت هم مى بايست باشد نديده بودم تا روزى كه به محضر فرزندش ‍ محمدباقرعليه السلام رسيدم .(51)

فراوانى و گستردگى روايات امام در زمينه هاى فقه ، اعتقادات و علوم ديگر اسلامى ،سبب شد كه محدّثان اهل سنّت نيز از آن حضرت نقل حديث كنند. يكى از معروف ترين آن ها ابوحنيفه است . او با اين كه بيش تر احاديث وارده از طريق اهل سنّت را نمى پذيرفت ، روايات زيادى را از طريق اهل بيت و به ويژه امام باقرعليه السلام نقل كرده است .(52)

در ميان امامان شيعه پس از اميرالمؤ منين على عليه السلام سند بيش ترين قسمت روايات به امام باقرعليه السلام و امام صادق عليه السلام مى انجامد و اين به دليل موقعيت سياسى جامعه آن روز بوده كه اين دو امام بزرگوار بيش از امامان ديگرفرصت نشر علوم آل محمدعليهم السلام را پيدا كردند از اين رو درباره امام باقرعليهالسلام گفته اند كه از فرزندان حسن عليه السلام و حسين عليه السلام آنچه در زمينه تفسير، كلام و فتوا و احكام حلال و حرام از آن حضرت صادر شده ، از كس ديگرى صادرنشده است .(53)

نقل است كه ابرش كلبى از هشام بن عبدالملك پرسيد: ((اين كيست كه مردم عراق او را درميان گرفته و مشكلات علمى خود را از او مى پرسند؟)) هشام گفت : ((اين پيامبر كوفهاست ، خود را پسر رسول خدا و شكافنده علم و مفسّر قرآن مى داند.))(54)

محمّد امين سويدى مى نويسد:

معارفى كه از ابوجعفر الباقر در زمينه علوم دين و سنن و سيره ها و فنون ادب در ميان جامعه اسلامى ظاهر گشت از هيچ يك از فرزندان حسين عليه السلام آشكار نشد. مناقب وارزش هاى شخصيّت وى بسيار است كه كتابى چون سبائك ،مجال و گنجايش طرح همه آن ها را ندارد.(55)

محمّد بن عبدالفتّاح حنفى در كتابش آورده است :

محمّد بن على بن حسين بن ابى طالب عليه السلام است كه باقر ناميده شد و واژه باقردر لغت به معناى شكافنده زمين براى آشكار ساختن گنج ها و پنهانى هاى آن است . وى رااز آن رو باقر ناميدند كه گنج هاى پنهان معارف و حقايق احكام و حكمت و لطايف را ظاهر مىساخت . اين حقيقتى است آشكار كه جز بر كوردلان مخفى نيست .(56)

آرى ، آوازه علوم و دانش ها و معارف امام باقرعليه السلام چنان بر اقطار كشور اسلامىسايه افكنده بود كه لقب باقرالعلوم را به خود اختصاص داد. و باز ابن حجر هيتمى مىنويسد:

محمّد باقرعليه السلام به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته وحقايق احكام و حكمت ها و لطايف دانش ها را بيان نموده كه جز بر عناصر بى بصيرت يابدسيرت پوشيده نيست و از همين جا است كه وى را شكافنده و جامع علوم ، و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.(57)

شگفت آن كه با اين همه فضايل و مناقب امام باقرعليه السلام ، ابن سعد در طبقات الكبرى گفته است : ((ابوجعفر محمد بن على ... كان ثقه كثير العلم و الحديث و لَيْسَيَروى عَنْهُ مَنْ يُحتَجَّ به .))(58) كه مى توان آن راحمل بر تنگ نظرى و بى انصافى و كمال بى خردى دانست و نيز موضع گيرى فكرى ياسياسى در قبال بينش اماميّه اوّلا كرسىّ تدريس امام باقرعليه السلام از نظرگستردگى كم نظير بوده است . ثانيا بسيارى از اصحاب و شاگردان و راويان احاديث آن حضرت ، از چهره هاى مشهور و شناخته شده و معتبررجال حديث هستند كه از آن ها كسانى را مى توان ديد كه مورد اعتماد وقبول عامّه اهل سنّت اند، از آن جمله ، اوزاعى ازرجال صحّاح ستّه و عمر بن دينار از رجال صحّاح ستّه يحيى بن كثير ازرجال صحّاح ستّه و... .(59)