شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

عبد الوهاب

- ۷ -


61 لا تتكل على المنى فانّها بضائع النّوكى

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : بر آرزوها تكيه مكن كه آن سرمايه احمقان و نادانان است .

شارح گويد : اتكّال اعتماد كردن و از باب افتعال است و او پيش از ( ت ) بوده و بعد از آن كه واو به ( ت ) قلب شده ، در ( ت ) ادغام شده است .

منى با الف مقصوره خواسته‏هاى نفس است كه به دل خطور مى‏كند ، و بضائع جمع بضاعت است . نوكى به فتح ( واو ) جمع انوك از نوك است كه همان حماقت و نادانى است .

معناى كلمه اين است كه بر خواسته نفسانيت تكيه مكن ، زيرا چنين نيست كه هر چه آدمى بخواهد بدان دست يابد ، و اين طور نيست كه هر چه را آرزو كند به دست آورد ، و اين كه تكيه كردن بر خواهش نفس و اعتماد كردن بر آرزوها از اخلاق احمقان و خصلتهاى نادانان مى‏باشد ، شاعر گويد :

چنين نيست كه هر چه را مرد آرزو كند بدان برسد بادها به گونه‏اى در حركتند كه كشتيها نمى‏خواهند [ 59 ]

62 لا حياء لحريص .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : براى شخص حريص حيا و آزرمى نيست .

شارح گويد : حيا آن است كه جلو نفس در انجام كار زشت به خاطر ترس از نكوهش گرفته شود و مشتق از حيات است چون حيا شكستگى است كه بر نيروى حيوانى عارض مى‏شود و آن را از كارهايش بر مى‏گرداند .

پس گفته شده : حي الرجل ( مرد صاحب حيا ) چنان كه گفته شده : نسى وحشى هر گاه رگ پا و ريه‏اش بيمار شود . يعنى بر هر كه حرص چيره شود از دو چشمش سيرى و پرى مى‏رود و از چهره‏اش آب شرم و حيا مى‏ريزد .

63 من لانت اسافله صلبت اعاليه .

على ( ع ) فرمود : هر كه زير دستانش نرم باشند زبردستانش سخت باشند . مقصود از اسافل بردگان و خادمانى‏اند كه از مرد پيروى مى‏كنند ، و منظور از اعالى كسى است كه داراى قدرت و برترى است ، و لين و نرمى اسافل كنايه از ناتوانى ( زير دستان ) و صلابت اعالى كنايه از قدرت ( زبر دستان ) مى‏باشد .

معناى كلمه اين است كه هر كس زير دستان خود را آن طور كه شايسته است مواظبت نكند و به آنان با سخن نرم نيكى ننمايد و با بخشش بر آنها مهربانى نكند بى شك ياورانش پراكنده شوند و او را در ميان دشمنانش تنها رها مى‏كنند ، و در نتيجه مغلوب و ذليل و در دستشان اسير مى‏شود .

شاعر گويد : هر گاه دلاور سير شود براى گرفتن دشمن حمله مى‏كند و كسى كه شكمش خالى و گرسنه است مى‏گريزد [ 60 ] بنابر اين بر او لازم است كه در وسعت و آسايش پيروان خود را به نيكو بخشيدن ياد كند تا آنان نيز وى را در تنگناها و گرفتاريها با پيمان و وفاى صادقانه ياد كنند .

64 من اوتى في عجانه قلّ حياؤه و بذاء لسانه .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : هر كه داده باشد در عجانش شرمش اندك و زبانش پليد باشد .

شارح گويد : عجان به كسر ( عين ) به معناى احمق و فاصله ميان قبل و دبر ( آلت و مخرج ) مى‏باشد و در اين جا مقصود همين معناى دوم است و رجل بذى اللسان و المرأة بذيّه از بذا به مدّ و به معناى دشنام است ، و منظور از اوتى فى عجانه كنايه از كارى است كه ذكرش زشت مى‏باشد .

معناى كلمه اين است كه با هر كه آن كنند كه قوم لوط كردند كم حيا بلكه بى حيا مى‏شود و باكى ندارد كه سخن زشتى و دشنامى از دهانش خارج شود چون حيا ندارد و بد زبان است و از غيرت و ايمان بدور مى‏باشد ، و براى اين كه اين كار سخت زشت و بد است گويند : جز لواط هر چه نفس ( مؤمن ) بخواهد در بهشت يافت مى‏شود .

65 السعيد من وعظ بغيره .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : نيك بخت كسى است كه از ديگرى پند بگيرد .

شارح گويد : معناى كلمه اين است كه سعادت دنيا و آخرت از آن كسى است كه پند مى‏گيرد و نصيحت را از كسى كه براى ديگرى نصيحت مى‏كند و از كار زشت و بد باز مى‏دارد مى‏پذيرد ، و چون ببيند كه از ديگرى كار زشتى سر مى‏زند بدش مى‏آيد و هرگز بدو نزديك نمى‏شود چنان كه به لقمان حكيم گفته شد : ادب از كه آموختى ؟ پاسخ داد : از بى ادبان ، چون هر كارى را كه ديدم از او سر مى‏زند ترك كردم .

66 الشّر جامع لمساوى العيوب .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : بدى گرد آورنده عيبها و زشتيهاست .

شارح گويد : شرّ ضدّ خير است گفته مى‏شود : شررت يا رجل به فتح و كسر ( را ) شرّا و شرارا و شرارة به فتح ( شين ) در همه ، و فلان شرّ الناس ، ولى ( فلان ) اشر الناس جز در يك لغت پست گفته نمى‏شود ، يونس گفته است : مفرد اشرار شر است مانند زند كه مفرد ازناد مى‏باشد و اخفش گويد : مفرد اشرار شرير است مانند يتيم و ايتام ، و شرير بر وزن سكيت به كسى گويند كه بسيار شرور باشد . و شرّه به كسر ( ش ) مصدر است در منتخب صحاح چنين آمده است . و مساوى جمع مسؤ از سوء است و اضافه‏اش به عيوب بيانى است .

معناى كلمه اين است كه هر كس به شرّ و ضرر نزديك و به نفع و كار خير دور باشد عيبهاى زيادى در او ظاهر مى‏شود و عيبهايش در همه چشمها آشكار مى‏گردد و عيبها و نقصهايش ياد مى‏شود و فضيلتها و منقبتهايش فراموش مى‏گردد ، پس بر كسى كه بزرگوارى و خوشبختى مى‏خواهد لازم است كه از فريب و شرارت دورى كند چنان كه گفته شد .

شعر : از خود نشانى بگذار كه آثارش نيكو باشد و از هر كس به تو چيزى داد سپاسگزارى كن اگر چه يك دانه كنجد باشد . و هر وقت قادر بودى كه بفريبى مفريب تا سرورى و بزرگوارى به دست آورى .

67 الحكمة ضالة المؤمن .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : حكمت گمشده مؤمن است .

شارح گويد : حكمت استوار بودن فكر و انديشه است ، و بر هر سخنى كه استوار باشد و به هيچ رو فسادى در آن نباشد گفته مى‏شود ، و نيز بر هر دليل استوارى كه حق را روشن و شبهه را بر طرف سازد ، و بر هر كارى استوار كه شامل مصلحت [ 61 ] و تهى از مفسدت باشد ، و بر هر دانشى كه در آن كامل شدن نفس آدمى در دو سوى علم و عمل با استوارى شناخته شود اطلاق مى‏گردد و اين كه بر علم اديان و احكام حكمت اطلاق شده از همين جهت است در شرح برده چنين آمده است ، و ظاهر آن است كه مقصود از حكمت در اين جا همه معانى چهارگانه‏اش مى‏باشد بنابر مذهب كسى كه عموم مشترك را جايز مى‏شمارد ، يا به روش عموم مجاز به اين كه از آن معناى مجازى كه شامل افراد معانى ياد شده گردد اراده و قصد شود .

يعنى : كارى كه نفع دارد و مفيد است و مصلحت در بر دارد و از مفسدت تهى است مهمترين مقصود مؤمن مى‏باشد ، و بر او لازم است كه آن را بشناسد و بطلبد و هر جا آن را يافت بگيرد .

68 كثرة الوفاق نفاق و كثرة الخلاف شقاق .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بسيار موافقت كردن دو رويى و بسيار مخالفت ورزيدن دشمنى باشد .

يعنى هر كه نسبت به كسى در گفتار و كردارش بسيار موافق و همراه باشد و او را تصديق كند و آفرين گويد به دو رويى كردن با او متّهم مى‏شود ، چون آن شخص بسا مى‏شود كه قصد انجام كارى كند كه به زيان اوست و آن ( موافق ) عمل را در چشمش نيكو جلوه مى‏دهد در حالى كه قصد نابوديش را دارد ، و اين كار چيزى جز نفاق و دشمنى نمى‏باشد چنان كه گفته شده : دوستت آن است كه به تو راست گويد نه تو را تصديق كند ، و چون مخالفتش با ديگرى بسيار باشد موجب دشمنى وى و جدا شدن از او مى‏شود ، پس سزاوارتر آن است كه به ريسمان و رشته ميانه روى ( و رعايت حدّ وسط ) چنگ زند چون دو طرف افراط و تفريط جز رذايل و حدّ وسطها ( در هر كارى ) جزو فضايل مى‏باشد .

69 ربّ امل خائب .

امير مؤمنان ( ع ) فرمايد : بسيار اميد دارنده‏اى كه نوميد شد .

شارح گويد : امل به معناى اميد است گويند : امل خيره يامل به ضمّ ( م ) املا به فتح ( الف و ميم ) ، خائب اسم از خاب يخيب خيبة است هر گاه به آنچه خواسته است نرسد ، و در مثل است كه : هيبت نوميدى است ، و كلمه‏اى كه ربّ بر آن داخل شده ممكن است اسم باشد و ممكن است مصدر باشد ، اگر اسم باشد پس متّصف شدن به خيبت آشكار است ، و اگر ( مدخول ربّ ) را مصدر بشماريم . از قبيل آن است كه چيزى را از باب مجاز متّصف به صفت صاحبش كنيم مانند : الكلام المصنّف ، و الكتاب الحكيم .

معناى كلمه آن است كه بر آنچه آرزو دارى تكيه مكن . به آنچه اميد دارى دل نبند زيرا كه بيشتر اوقات بدان نايل نگردى و ممكن نمى‏شود به آن برسى چون در علم الهى و تقدير ازلى برايت قسمت و مقدّر نشده است .

70 و 71 ربّ رجاء يؤدّى الى الحرمان ، و ربّ ربح [ 62 ] يؤدّى الى الخسران .

امير مؤمنان ( ع ) فرمايد : بسيار باشد كه كسى به چيزى اميد دارد و به دستش نيايد و سر انجام نوميد شود . و بسيار سودى كه سر انجام به زيان كشد . يعنى چنان نيست كه هر چيزى با اميد به دست آيد ، و بيشتر اوقات نتيجه‏اش نوميدى و رنج است ، و فرجامش بلا و محروميّت است ، و همچنين سودى به آسانى و سلامتى به دستت نيايد بلكه پايان و عاقبتش نابودى و زيان است ، شعر [ 63 ] :

به [ 64 ] دريا در ، منافع بى شمار است
اگر خواهى سلامت در كنار است