72 ربّ طمع كاذب .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بسا طمعى كه دروغ باشد .
شارح گويد : يعنى در پى طمعت مرو چون در بيشتر اوقات به وقوع
نمىپيوندد و زيان طمع ميان مردم مشهور و شايع است .
73 البغى سائق الى الحين .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : ستم كردن ( آدمى را ) به هلاكت سوق
مىدهد و مىراند .
شارح گويد : بغى تجاوز است و از باب ( رمى يرمى ) است تجاوز و
زياده روى از اندازهاى كه حدّ چيزى است ستم مىباشد ، و حين به فتح به معناى
نابودى است و قد حان الرّجل يعنى هلاك شد و باب آن باع است و احانه اللّه ( خدا
هلاكش كند ) در مختار الصحاح چنين آمده است .
معناى كلمه اين است كه نفست را نگاهدار كه از اندازهاى كه برايت
معين شده است تجاوز نكند ، زيرا اين عمل انسان را به افتادن در زيب و زينت سوق
مىدهد ، و ننگ و عيب منجرّ به هلاكت و نابودى مىشود .
74 فى كلّ جرعة شرقة و مع كلّ اكله غصّة .
امير مؤمنان ( ع ) فرمايد : در هر جرعهاى يك بار آب به گلو ماندن
است و با هر طعامى يك بار به گلو گرفتن است .
شارح گويد : الجرعة من الماء به ضمّ ( ج ) يك جرعه از آن است و
شرقه از شرق ( به فتح ش ر ) آنچه در گلو بگيرد ، و به معناى غصه است ، و اكله
به ضم ( الف ) يك لقمه است ، و غصّه از غصص به فتح ( غ ص ) مصدر غصصت بالطعام
به كسر از باب علم يعلم ، مىباشد .
معناى كلمه اين است كه در جهان راحتى بى درد و نعمتى بدون نقمت
نيست ، بلكه زشت و زيبا كم و زياد و درست و فاسد درهم آميخته است ، چون
جزيى از درهم ( سكّه نقره ) كه قسمت آخر آن است هم ( اندوه ) مىباشد و آخر
كلمه دينار ( سكّه زر ) نار ( آتش ) است ، بنابر اين دنيا جاى عبرت گرفتن است
پس اى صاحبان بينش عبرت بگيريد .
75 من كثر فكره فى العواقب لم يشجع .
امير مؤمنان ( ع ) فرمايد : هر كه در فرجام كارها بسيار بيانديشد
شجاع نباشد .
شارح گويد : هر كه به دست آوردن كارى را كه برايش اهميّت دارد قصد
كند و در فرجام آن كار بسيار بيانديشد كه آيا آن كار به خوبى و آسانى برايش
فراهم مىشود و دچار سختى و شرّ نمىشود ، ترس و هيبت در دلش وارد شود و جرأت
نمىكند كه در آن وارد شود ، و ناگزير از مقصد خود محروم مىماند ، پس شايسته آن است كه در
مقصود خود بكوشد و بر آنچه خدا برايش مقدّر كرده اعتماد كند چون هر چه او مقدّر
كرده باشد واقع مىشود و پرهيز و خوددارى از آن سودمند نمىباشد .
شعر :
پس گفتم : مرا رها كنيد اى بى پدرها هر چه خداى رحمان مقدر كرده
باشد انجام مىشود هر پسر زنى اگر چه سلامتيش طولانى شود روزى بر ابزارى به نام
تابوت حمل مىشود
[ 65 ]
76 اذا حلّ القدر بطل الحذر .
77 اذا حلت التقادير ضلت التدابير .
[ 66 ]
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون قضا و مقدّر الهى فرود آيد پرهيز
باطل و بى اثر است .
و امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون قضا و مقدّرات الهى فرود آيد
تدبير و چاره انديشيهاى مردم گم شود .
يعنى : هر گاه در كارى چارهانديشى كنى و برايت ميسّر نشود بر آن
غمگين مشو زيرا چون قضا و مقدّر حق فرود آيد كوشش و چارهانديشى بنده باطل شود
، و همچنين هر گاه حكم و مقدّر الهى او را در محلّ هلاكت بيافكند پرهيز و دورى
كردن به حال او سودى نمىبخشد پس لازم است بر آن حكم صبر كند و راه تسليم و رضا
به قضاى حق را در پيش گيرد .
78 الاحسان يقطع اللسان
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : نيكى كردن زبان بد گو را قطع كند .
شارح گويد : يعنى هر گاه بخواهى ستم انسانى را دفع كنى بويژه اگر
خواهى كه از آزار زبان رها شوى همواره نيكى و احسان پيشه كن كه آن كارى بس مهمّ
است ، و هيچ چيز از آن بهتر آزار زبان را قطع نمىكند .
و دور نيست گفته شود كه على ( ع ) اين سخن را هنگامى فرمود كه عمر
تصميم گرفته بود زبان سايل را ببرّد ، كه پيامبر ( ص ) بدان امر فرموده بود و
چون مقصود پيامبر ( از قطع زبان سايل ) بر عمر آشكار شد گفت : اگر على ( ع )
نبود عمر هلاك مىشد .
79 الشرف بالفضل و الأدب لا بالاصل و النسب .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : سرورى به دانش و ادب است نه به اصل و
نسب .
شارح گويد : يعنى شرافت آدمى و بلند شدن درجهاش در به دست آوردن
آداب و فضيلتها و دانشها و طبيعتها و خوهاست نه به ارجمندى ريشهها و قبيلهها
، چون روز قيامت به تو گفته مىشود : چه به دست آوردى ؟ و نمىگويند به كه
منسوبى . شعر :
چو كنعان را طبيعت بى هنر بود
پيمبر زادگى قدرش نيفزود
[ 67 ]
80 افقر الفقر الحمق
[ 68 ]
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : درويشترين درويشها حماقت است .
شارح گويد : يعنى هر گاه درويش و محتاج باشى و برايت درهم و
دينارى نباشد و عقل باشد و از حماقت بدور باشى باكى نيست و بر آن تأسّف مخور
زيرا حقيقت درويشى ، درويشى عقل است نه درويشى مال ، چه آن كه هر كس خالى از عقل باشد
درويشترين مردم است اگر چه همه دنيا نزد او جمع شده باشد ، چون به آن ( همه
دنيا ) قناعت نمىكند ، و هر كه عقلش كامل باشد بى نيازترين مردم است ، اگر چه
به خوراك روزش نيازمند باشد چون به سبب عقل به آنچه برايش قسمت و مقدر شده قانع
است .