51 عبد الشهوة اذّل من عبد الرّق .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بنده شهوت خوارتر از بنده زرخريد است .
شارح گويد : شهوت حالتى است كه نفس با آن به خواستهاش مىرسد ، و
( رق ) عجزى حكمى است كه در آغاز ، كيفرى بوده كه براى كفر ثابت مىشده ، و
اضافه در هر دو مورد ( اضافه عبد به شهوت و عبد به رقّ ) به خاطر كمترين مناسبت
است چون هر يك از شهوت و بردگى عاملى است كه موجب مىشود دارنده آن بنده يا
خادم ديگرى باشد .
معناى كلمه آن است كه هر كس اسير نفس خويش باشد و از خواستهاش
پيروى كند خوارتر از بنده زرخريدى است كه خدمت مولايش مىكند ، زيرا هر كه
پيروى هوا كند و بر اسب جهل و گمراهى سوار شود از در افتادن به معصيت خالى
نمىباشد و چه پستى و خوارى بزرگتر از اين ذلّت معصيت وجود دارد ؟
شاعر گويد [ 52 ] : نون ( هوان ) يعنى خوارى از هوا دزديده شده و
اسير هر هوايى اسير خوارى است .
52 الحاسد مغتاظ على من لا ذنب له .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : حسد كننده بر آن كه او را هيچ گناه نباشد
خشم آلود شود .
شارح گويد : غيظ خشمى نهانى براى شخص ناتوان است مىگويى : غاظه از
باب باعه فهو مغيظ ، و اغتاظ و تغيظ به يك معناست ، و اغاظه و غايظه گفته نشود در
مختار صحاح چنين آمده است .
معناى كلمه اين است كه شخص حسود همواره بر كسى كه بدو آزار نمىرساند
بلكه گاهى به او نفع هم مىرساند غضب مىكند و نسبت به او كينه مىورزد چون دشمن
نعمتهاى خداى متعال است پس هر گاه يكى را ببيند كه خدا بر او نعمت
ارزانى داشته از حزن و اندوه مشرف به هلاكت مىشود پس اهل عالم از نعمتها خالى
نيستند ( از نعمتهاى الهى برخوردارند ) و حسود نيز از در افتادن به غم و اندوه خالى
نمىباشد ،
شعر :
توانم آن كه نيازارم اندرون كسى
حسود را چه كنم كو زخود به رنج ، دراست
بمير تا برهى اى حسود كاين رنجى است
كه از مشقّت آن جز به مرگ نتوان رست
[ 53 ]
شور بختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه
گر نبيند به روز شب پره چشم
چشمه آفتاب را چه گناه
[ 54 ]
53 كفى بالظّفر شفيعا للمذنب .
على ( ع ) فرمود : پيروزى كافى است كه شفيع گنهكار باشد .
شارح گويد : ( ب ) در با الظّفر كه فاعل است زايد مىباشد ، و
شفيعا به عنوان تميز منصوب است و للمذنب متعلّق به شفيع و ظفر ، بر سبيل تنازع
مىباشد .
يعنى هر گاه بر كسى كه بر تو ستم كرده است پيروز شدى و توانايى
يافتى كه از او كيفر بگيرى با آن كه كسى ندارد كه او را شفاعت كند او را ببخشاى
چون پيروزى بر او براى شفاعتش بسنده و كافى است .
54 ربّ ساع يسعى فيها يضره .
على ( ع ) فرمايد : بسا كوشندهاى كه در چيزى مىكوشد كه به زيان
اوست .
شارح گويد : اصل در ( معناى ) رب آن است كه براى كم كردن چيزى
باشد كه بر آن داخل شده است ليكن بيشتر براى كثرت و زيادى به كار مىرود و
مشهور آن است كه حرف مىباشد و گفتهاند كه : مانند ( كم ) خبرى اسم است و بر
اين كه ربّ اسم است به درست بودن اين گفته :
ربّ رجل كريم اكرمته استدلال شده است زيرا كه فعل به مفعولى به
وسيله حرف جرّ و به ضمير خود با هم متعدّى نشود بنابر اين لزيد ضربته گفته
نمىشود .
همچنين در اسم بودن ربّ به اين گفته : ربّ رجل كريم جاء ، استدلال
شده كه در جواب سؤال كسى گفته مىشود كه مىپرسد : ما جاءك رجل ، و مجرور ربّ
متعلّق به كلمه بعد از آن به صورت قيام متعلّق است نه به صورت واقع شدن در مثل
گفته تو : ربّ رجل كريم حصل ، هذا ، و كلمهاى كه ربّ بر آن داخل مىشود واجب
است كه بنابر قول اصحّ صفت باشد چون تقليل كه معناى ربّ است با تخصيص مناسبتر
است ، و غالبا فعل ربّ حذف مىشود . چون بيشتر اوقات در جواب سؤال واقع مىشود
و به قرينه سؤال از ذكر كردن فعل بى نياز مىباشد .
و گفته امام ( ع ) : فيما يضرّه بنا بر قول اصحّ با متعلّق آن كه
در تقدير است صفت ساع مىباشد و فعل آن حذف شده و تقدير كلام چنين است : ربّ
ساع يسعى و يجتهد فيما يضرّه لقيته او صادفته او سمعته ، بسا شخص كوشايى كه در
موردى مىكوشد كه به زيان اوست ملاقات كردم يا با او بر خورد كردم يا شنيدم .
معناى كلمه اين است كه چه بسا مردى كه بر ضرر خود مىكوشد ، چون
خردش اندك و بى تدبير و ناتوان است از آن كه فرجام كارش را بفهمد و خوبى كار در
چشمش ظاهر شود و بد بودن و زشتى آن از نظرش پنهان باشد تا آن جا كه آن را نيكو
مىبيند و آن را به نفع خود مىپندارد و سخت براى آن مىكوشد .
خداوند متعال فرمايد : آيا كسى كه بدى كارش برايش آراسته شده پس
آن را نيكو بيند
(55) و نيز فرمايد : و بسا كه چيزى را
دوست بداريد با آن كه براى شما شرّ و بد است
(56) تا
آخر آيه ، پس بر خردمند شايستهتر آن است كه در همه حالات و كارهايش محتاط باشد
و در كارهايى بكوشد كه عقل و شرع با آن همراه و موافق باشد و از كارى كه خير و
نفع آن آشكار نيست بپرهيزد چون هر كه از كارهاى شبههناك نپرهيزد نزديك باشد كه
در كار حرام محض افتد .
55 اليأس حر و الرجاء عبد .
امير مؤمنان عليه السلام فرمايد : نا اميدى آزاد است و اميد بنده
است .
شارح گويد : يعنى صاحب نوميدى و اميد آزاد و بنده است ، يا به اين
طريق كه با ذكر مصدر اراده صفت كنيم يا مضاف در تقدير بگيريم .
معناى كلمه اين است كه هر گاه به آنچه در دست مردم است طمع كردى
نفس خويش را بنده آنان قرار دادهاى چنان كه گفته شده كه : آدمى بنده نيكى است
، و هر گاه به آنچه قسمت و روزى تو است راضى باشى و به آنچه برايت مقدّر شده از
همه بى نياز شوى از جمله آزادگان نيكوكار
[ 57 ] خواهى بود و بكلّى از رشته
بندگى ديگران رها مىشود .
56 ظنّ العاقل كهانة .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : گمان خردمند از اختر گويى است .
شارح گويد : كهانت به كسر و فتح كاف مصدر است از باب كتب و ظرف و
عبارت از خبر دادن از آينده است .
يعنى هر گاه كارى بر تو دشوار شود آن را از مردى خردمند و صاحب
فكر كامل سؤال كن و چون بر حسب گمانش و راى درستش تو را به راهى رهنمون شد بدان
عمل كن زيرا گمان خردمند غالبا به خطا نمىرود مانند خبرهايى كه كاهنان مىدهند
از آنچه مىخواهد واقع شود و آن را از روى نشانههايى كه بر واقع شدن آنها
دلالت مىكنند خبر مىدهند مانند هاله ( دور ) ماه كه دليل بر آمدن باران است ،
و ظاهر آن است كه مقصود از كهانت در اين جا چيزى است كه بر حسب عادت همراه
نشانه است پس اين ايراد بر آن وارد نمىشود كه از ظاهر اين سخن جايز بودن تصديق
كاهن لازم آيد و آن كفر است .
57 من نظر اعتبر .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : هر كه با دقت بنگرد عبرت گيرد .
شارح گويد : نظر به معناى انديشيدن است ، و اعتبار گذشتن از حالت
چيزى به حالت ديگرى است ، و آن عامتر از نگريستن است
[ 58 ] .
معناى كلمه اين است كه هر كس در شگفتيهاى مصنوعات و موجودات خداى
متعال بيانديشد و در عجايب عالم طبيعت و ارواح دقّت كند ناگزير آن طور كه
شايسته است عبرت مىگيرد و به يقين بداند كه خداوند متعال ذاتا يكى است و در
صفاتش كامل است و با هيچ يك از مخلوقات خود شباهت ندارد و اين كه غير خدا از او
كمك مىگيرند و بدو نيازمندند و همچنين در هر كارى از كارهاى دنيا و آخرت چون
هر گاه در چيزى بيانديشد برايش عبرت و پند حاصل شود و آنچه از آن كار بدو باز
مىگردد مىفهمد پس اگر از سودمند بودن آگاه شود آن را انجام مىدهد و گرنه آن
را ترك مىكند .
58 العداوة شغل شاغل .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : دشمنى كردن كارى است بازدارنده (
از ديگر كارها ) .
شارح گويد : يعنى هر كه با خود بار دشمنى كسى را بكشد خويشتن را
به زحمت و رنج در افكنده است ، و بدون فايده و بهره خود را در مهلكه و زحمت
انداخته است ، زيرا دشمنى ، صاحب و دارنده خود را مىسوزاند چنان كه آتش هيزم
را مىسوزاند . و گفتار امام ( ع ) : شاغل تأكيد شغل است مانند اين گفته ظل
ظليل ، و ليل لائل ، يعنى سايهاى كه در سايه بودنش كامل است ، و شبى كه در
تاريكيش ، تمام است و در بعضى از نسخهها « بلا نفع » دارد و آن آشكار مىباشد
.
59 القلب اذا اكره عمى .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : دل هر گاه به ستم واداشته شد كور شود
.
شارح گويد : قلب همان عضو صنوبرى شكل است كه در سمت چپ سينه جاى گرفته
است و بدين جهت آن را قلب ناميدهاند كه قلب ، مغز و خلاصه بدن است و از قلب النخله
يعنى لبّ و اصل درخت خرما گرفته شده ، و بعضى گويند كه به اين سبب قلب ناميده شده
كه بسيار زيرورو مىشود .
شاعر گويد : قلب همانند اسمش همواره دگرگون است ، اى خوشا به قلب
سليمى كه دگرگون نباشد . و عمى رفتن بينايى است از باب صدى كه وزن فعل مىباشد ، و
رجل عمى القلب ، يعنى مردى نادان .
معناى كلمه اين است كه هر گاه بخواهى كه چيزى از دانشها و صنايع را به
كسى بياموزى او را بر آنها مجبور مكن چون بزور واداشتن بر فراگيرى موجب نادانى
مىشود و مجبور ساختن بر آن شكستگى به وجود مىآورد كه قابل جبران نخواهد بود .
60 الادب صورة العقل .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : با ادب بودن صورت عقل است شارح گويد :
صورت در اين جا به معناى صفت است چنان كه در گفتار پيامبر ( ص ) آمده است كه :
خدا آدم ( ع ) را بر صورت ( صفت ) خود بيافريد .
يعنى ادب داشتن اثر و نشانه خرد است گويا ادب صفتى است براى عقل و
بدان قائم مىباشد ، و به همين جهت به وسيله ادب بر عقل استدلال شده است چنان
كه به وسيله اثر بر وجود مؤثّر استدلال مىشود .