شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

عبد الوهاب

- ۵ -


41 نعمة الجاهل كروضة في مزبلة .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : نعمت نادان مانند سبزه‏زارى است كه در مزبله ( سرگين‏دانى ) برويد .

شارح گويد : نعمت به كسر نون حالتى است كه آدمى از آن لذّت مى‏برد ، و بر آن نعمتى كه از آن لذّت برده مى‏شود اطلاق مى‏گردد .

نعماء به فتح ( نون ) و مدّ ( الف ) و نعما به ضمّ ( نون ) و قصر ( الف ) نعمتى است كه خدا به تو داده است ، و روضه عبارت از گياه و سبزه است و جمع آن روض و رياض است ، و مزبله به فتح و ضمّ ( ب ) جاى زباله يعنى سرجين است و سرجين معرّب سرگين و آن كثافات چهار پايان است .

يعنى هر گاه ديدى كه نادانى نعمت و مال بسيار دارد شگفت مدار ، زيرا سبزه زارها فراوان در سرگين دانها برويد ، و اگر خردمندى ، بر درويشى و فقر افسوس مخور كه نعمت خرد ما در تمام كمالات مى‏باشد ، و به چيزى كه در دست جاهل است طمع مكن ، زيرا طبع سالم از آنچه در مزبله‏ها مى‏رويد تنفّر و انزجار دارد .

شعر :

دست سلطان دگر كجا يابد
چون به سرگين در او فتاد ترنج [ 43 ]

تشنه را دل نخواهد آب زلال
كوزه بگذشته بر دهان سلنج [ 44 ]

42 الجزع عند المصيبة اتعب من الصّبر .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : زارى كردن در هنگام مصيبت دشوارتر از صبر كردن است .

شارح گويد : جزع ضدّ صبر است ، و مصيبت مفرد مصائب با همزه است و اصل همزه واو بوده و گاهى با واو يعنى مصاوب جمع بسته مى‏شود ، و صبر به سكون ( ب ) منع كردن نفس از بيتابى است و گويا از صبر به كسر ( ب ) كه به معناى دواى تلخ است گرفته شده .

معناى سخن امام ( ع ) چنين است به هر كه مصيبتى برسد بايد شكيبا باشد و بى تابى نكند ، زيرا بى تابى كردن زحمت و رنجش بيشتر و سخت‏تر از شكيبايى است ، با اين كه بى تابى به حال او نفعى هم ندارد ، و از ثواب مصيبتى كه بدان گرفتار شده او را باز مى‏دارد ، در نتيجه مصيبتى روى مصيبتى مى‏آيد .

43 المسئول حرّ حتى يعد ،

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : مرد مسؤول آزادست تا آن گاه كه وعده دهد .

شارح گويد : مسؤول از سؤال به معناى گدايى كردن است نه به معناى كشف و فهم مطلبى ، و فرقش آن است كه هر گاه به معناى گدايى كردن باشد بى واسطه به دو مفعول متعدّى مى‏شود مانند : سألت زيدا درهما از زيد درهمى را طلبيدم ، و اگر به معناى كشف و فهم باشد به وسيله ( عن حرف جرّ ) مفعول دوّم مى‏گيرد مانند : سألت زيدا عن حال عمرو از زيد در مورد حال عمرو پرسيدم ، و گاهى ( ب ) به جاى ( عن ) به كار مى‏رود مانند : سأل سائِلٌ بعذابٍ واقع (45) اخفش گويد : ( در مادّه سؤال ) مى‏گويند : خرجنا نسأل عن فلان و بفلان ( يعنى فعل سؤال هم با ( عن ) متعدى شده و هم با ( ب ) ، حرّ ، ضدّ بنده است و در اين جا مجاز به كار رفته براى كسى كه از رشته بندگى طلب و در خواست رها شده است ، وعد و عده در خير و شرّ هر دو استعمال مى‏شود .

فراى ( نحوى ) گفته است : وعدته خيرا و وعدته شرّا گفته مى‏شود ، پس اگر خير و شرّ را از عبارت بياندازند چنان گويند : في الخير الوعد و العده و في الشّر الايعاد و الوعيد ، در خير وعده به امر نيك است ، و در شر ترساندن ، و اگر بر كلمه شرّ ( ب ) در آورند فعل وعد را با الف مى‏آورند و مى‏گويند : اوعده بالسّجن او را از زندان ترساند .

معناى سخن امام ( ع ) چنين است كسى كه از او چيزى طلب مى‏شود از بندگى طلب كننده رها و آزاد است . و دوباره به سراغش نمى‏رود تا وقتى كه به بر آوردن آن خواسته وعده ندهد و ملتزم نشود كه به وعده‏اش وفا كند ، و هر گاه بدو وعده دهد و ملتزم به وفاى وعده شود خويشتن را به بردگى و بندگى در افكنده است ، پس هر گاه به آنچه وعده داده وفا كند از آن حالت بردگى بيرون مى‏شود و آزاديش بر مى‏گردد و گرنه در همان بردگى باقى مى‏ماند پس سزاوارتر به شأن و مقام مدّعى حريّت آن است كه اگر مى‏تواند حاجت حاجتمند را بر آورد و اگر نمى‏تواند وعده بر آوردن آن را بدو ندهد بلكه با گفتارى زيبا او را ردّ كند ، خداوند متعال فرمايد : گفتارى نيك و آمرزش گناهى بهتر از تصدّقى است كه در پى آن آزارى باشد (46) .

44 اكبر الاعداء اخفاهم مكيدة .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بزرگترين دشمنان آن كس است كه مكرش پوشيده‏تر باشد .

شارح گويد : اكبر افعل تفضيل از كبر به كسر ( كاف ) است و در حقيقت چيزى كه بر او برترى واقع شده در اين جا حذف گرديد . تقدير عبارت چنين است : اكبر كبار الاعداء ، چون لازم است آن كه برتر است و آن كه بر او برترى واقع شده هر دو در اصل معنى مشترك باشند چنان كه در گفتار امام عليه السلام گفته شده : بدترين مردم نزد خدا از نظر مقام كسى است كه مردم از ترس دشنام دادنش احترامش كنند ، و تقدير عبارت چنين است : انّ شرّ شرار النّاس ، مكيده ، مصدر از كاديكيد كيدا و مكيدة به معناى مكر است .

معناى كلمه آن است كه هر كس با تو همنشينى كند [ 47 ] با اظهار دوستى و صداقت و با تو خندان و نرم سخن گويد با آن كه در پنهان در دشمنى تو مى‏كوشد بايد بدانى كه دشمنى او كامل و استوار و پايدارتر مى‏باشد ، پس سخت از او بپرهيز زيرا گفتارش حيله و نيرنگ و كارش فريب و تدليس است ، و هدفش عيب گرفتن و آلوده ساختن ( تو ) است ، و دزد درونى بيمارى چيره شونده است .

شاعر گويد : نفس من مرا به آنچه به ضرر من است فرا مى‏خواند دردها و بيماريهاى مرا زياد مى‏كند .

چگونه چاره دشمنم را بكنم ( او را دور سازم ) هر گاه دشمنم ميان دنده‏هاى من باشد . [ 48 ]

45 من طلب ما لا يعنيه فاته ما يعنيه .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هر كه چيزى بطلبد كه در خور كار و وضع او نيست آنچه در خور و لايق كار اوست از او فوت شود .

شارح گويد : [ يعنيه ] از عنى يعنى عناية به معناى قصد مى‏باشد يعنى هر كه چيزى را كه برايش مهمّ نيست و قصد آن را نكرده است بطلبد تا وقتى كه در طلب آن است گمراه مى‏شود و آنچه برايش مهمّ است و قصد آن را دارد هدر مى‏رود ، و محتمل است كه با ( غين نقطه دار ) و از غنا به فتح ( غ ) و مدّ ( الف ) به معناى نفع و كفايت باشد يعنى هر كس چيزى را كه بدو نفع ندارد و در دنيا و آخرت او را كفايت نكند طلب نمايد . چيزى كه در دنيا و آخرت به حالش نفع دارد از او فوت شود ، صورت اول ( يعنيه ) با عين مشهورتر و دوّم ( يغنيه ) با ( غين ) ظاهرتر است .

46 السّامع للغيبة احد ( المغتابين )

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : شنونده غيبت يكى از دو غيبت كننده است .

شارح گويد : غيبت به كسر ، آن است كه در پشت سر انسانى پنهانى سخن گويد كه اگر آن را بشنود [ 49 ] او را غمگين سازد پس اگر آن سخن راست باشد غيبت است و اگر دروغ باشد بهتان ناميده مى‏شود .

يعنى هر كه در مجلسى بنشيند كه در آن كسى غيبت شود گناه غيبت بر اوست اگر چه سخن هم نگويد ، چون خشنود بودن به گناه ، خود گناه محسوب مى‏شود ، و نشستن در محل گناه ، معصيت است .

نقل شده كه : ابراهيم بن ادهم به دعوتى فرا خوانده شد و او حضور يافت پس پشت سر مردى كه نزد آنان نيامده بود حرف او را زدند و گفتند : او آدم سنگينى است ( جايى نمى‏رود ) ابراهيم ادهم گفت : نفسم اين بلا را بر سرم آورد ، چون در محلّى حاضر شد كه مردم در آن جا غيبت مى‏شوند ، پس از مجلس بيرون شد و سه روز غذا نخورد .

47 الذّل مع الطمع ، و العز مع القنع ، خذ القنع ، و دع الطمع .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : خوارى با طمع و عزت با قناعت است ، قناعت پيشه ساز و طمع را رها كن .

شارح گويد : قنع از قناعت است و قناعت مصدر قنع يقنع از باب سلم يسلم است ، و قنع يقنع قنوعا از باب خضع يخضع خضوعا به معناى سؤال و اظهار ذلّت و خوارى است ، و گفته شده : بنده آزاد است اگر قناعت كند و آزاد ، بنده است اگر اظهار ذلّت كند قناعت پيشه كن و اظهار ذلّت مكن پس هيچ چيزى جز طمع آدمى را زشت نمى‏كند [ 50 ] دع فعل امر از ودع يدع است و فعل ماضى و اسم فاعل و مفعول آن متروك مى‏باشد و جز در آنچه انكار مى‏كنى به كار نمى‏رود مانند گفتار امام ( ع ) : دعوا الحبشه ما و دعوكم ، و اترك الترك ما تركوكم ، حبشه را واگذاريد چون شما را ترك كرده است و ترك را ترك كن چون شما را رها كرده است .

معناى كلمه اين است كه هر كس به رشته حرص و طمع چنگ بزند در بيابان ذلّت و خوارى افتد و هر كه در خانه قناعت سكنا گزيند با عزّت و امنيّت همراه باشد ، پيامبر ( ص ) فرمود : هيچ كس به ديگرى براى دنيا تواضع نكند مگر اين كه دو سوّم دينش از بين برود .

بشر حافى ( ره ) گويد : قناعت فرشته‏اى است كه جز در دل مؤمن جاى نمى‏گيرد .

و گفته شده : طمع بيمارى و سؤال مشرف شدن بر مرگ ، و محروم ماندن ، مردن است .

و از على ( ع ) روايت شده كه فرمود : از هر كه خواهى سؤال كن تا اسير او باشى و از هر كه خواهى بى نياز شو تا مانند او باشى و به هر كه خواهى عطا كن تا فرمانرواى او باشى [ 51 ] .

48 الراحة مع اليأس

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : راحت با نوميدى است .

شارح گويد : راحت استراحت است و همچنين است روح با فتح ( واو ) ، و يأس نوميدى و ترك طمع است .

يعنى : هر كه استراحت خواهد پس بايد از آنچه در دست مردم است نا اميد شود و بر خدا توكّل كند كه خدا او را بس است .

49 الحرمان مع الحرص .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : نوميدى با حرص است .

شارح گويد : حرمان مصدر از حرمه الشى يحرمه حرمة به كسر ( را ) در هر دو مى‏باشد مانند : سرقة يسرقه سرقة و حرمة و حريمة و حرمانا و احرمه نيز وقتى ( گفته شود ) كه او را منع نمايد ، و حرص ميل شديد است .

يعنى : هر كه در به دست آوردن مقصود خويش سخت مايل باشد غالبا محروم و بى بهره مى‏ماند چنان كه گفته مى‏شود : دنيا از كسى كه آن را مى‏طلبد امتناع مى‏كند و هر كه دنيا را ترك نمايد دنيا او را دنبال مى‏كند .

50 من كثر مزاحه لم يخل من حقد عليه او استخفاف به .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هر كه مزاح و شوخيش بسيار شود از كينه بر او يا سبك شمردنش خالى نباشد .

شارح گويد : مزاح و مزاحه به ضمّ ( ميم ) در هر دو اسم مزح است و آن مصدر مزح يمزح از باب قطع است ، و امّا مزاح به كسر ( ميم ) مصدر مازحه ممازحة و مزاحا مى‏باشد ، و حقد كينه است .

معناى كلمه اين است كه هر كس عادتش شوخى كردن باشد از آزار دادن كسى كه با او مزاح مى‏كند و دلشكستگى او باكى ندارد و نيز به راست بودن يا دروغ بودن سخنش اهميت نمى‏دهد بنابر اين خالى از آن نيست كه بر او كينه گرفته شود تا در هر فرصتى كه به دست آورد از او انتقام گيرد و نيز در ميان مردم سبك مى‏شود و هر كسى او را به مسخره و ريشخند مى‏گيرد ، اين كه امام ( ع ) مزاح را مقيّد به كثرت فرمود براى اين است كه هر كس كم مزاح كند مزاح او غالبا حق و راست است و از كينه و استخفاف خالى است بلكه ( چنين مزاحى ) مباح است چنان كه از پيامبر ( ص ) نقل شده كه به پيرزنى فرمود : پيرزن در بهشت وارد نشود يعنى از آن جهت كه پير است بلكه جوان مى‏شود آنگاه وارد بهشت شود .