31 لا داء اعيا من الجهل .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هيچ دردى بى درمانتر از نادانى نيست .
شارح گويد : داء بيمارى است از اين ماده مىگويى داء يداء از خاف يخاف
دآء به مدّ و جمع آن ادواء است ، و أعيا اسم تفضيل از اعياء بر خلاف قياس آمده گفته
مىشود : داء اعيا يعنى مرضى دشوار كه دوا ندارد و گويا پزشكان را ناتوان كرده است
، و ظاهر اين است كه مقصود از جهل نادانى كامل است كه جزء سرشت او باشد كه جهل
مركّب نام دارد چون جهل غير مركب بر طرف شدنش آسان است .
معناى سخن مولا اين است كه جهل مركب بيمارى سختى است كه دوا ندارد و
براى صاحبش موجب بدبختى و سنگدلى مىگردد و او را مانع از پذيرفتن حق مىشود و
نمىگذارد هدايت گردد بنابر اين داروى نشانههاى روشن ( حقيقت ) و درمان معجزات
درخشان پيامبران به حال او نفعى ندارد بلكه بيزارى و كبرورزى او را فزونتر مىكند
چنان كه خداى متعال از قول نوح پيامبر مىفرمايد : دعاى من جز فرار آنها را نيافزود
(38) ، خداى به لطف خود ما را از تاريكى و نادانى و تبهكارى حفظ فرمايد ، و
به فضل خويش ما را به راه حق و هدايت رهنمون شود كه او به بندگان بسيار مهربان است
[ 39 ] .
32 لا مرض اضنى من قلّة العقل .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هيچ بيمارى نزارتر از كم خردى نيست .
شارح گويد : گفته مىشود : اضناه المرض او را سنگين و ناتوان ساخت
، و ضنى با ( ى ) مقصور بيمارى است و باب آن صدى است فهو رجل ضنّى بر وزن فعيل
و ضنّ بر وزن فعل به حذف حرف آخر گفته مىشود : تركته ضنينا و ضنيا به تخفيف و
تشديد .
معناى سخن امام ( ع ) اين است كه هر كه خردش اندك باشد و فهمش
ناقص و كوتاه مانند بيمارى است كه بدنش از شدّت بيمارى ضعيف و ناتوان شده باشد
بلكه حال او ضعيفتر از بيمار ظاهرى است . چون انسان كم خرد از فهميدن فرجام
كارها ناتوان است و فكر و راى صحيح ندارد .
33 لسانك يقتضيك ما عوّدته .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : زبانت از تو مىخواهد هر چه را
عادتش دادهاى .
شارح گويد : لسان عضو مخصوص است و گاهى از آن ، كلمه و سخن قصد
مىشود بنا بر قول اول ( اسم عضو مخصوص باشد ) گفته مىشود : ثلاثة السنة كه
لسان را مذكر حساب كنيم و بنابر قول دوّم ( به معناى كلمه ) ثلاث السن گفته
مىشود كه لسان مؤنث باشد ، اقتضا و تقاضى طلب اداى دين است ، و گاهى به معناى
ايجاب به كار مىرود ، و تعويد آن است كه چيزى را به صورت عادت درآورى .
معناى سخن امام ( ع ) اين است كه سخن زشت و دشنام و سخن چينى را
عادت زبانت قرار مده چون زبان را به هر چه عادت دهى همان را از تو بخواهد و
گفتن آن را بر تو لازم مىكند پس هر گاه آن را رها كنى سخنان ناروا از آن صادر
شود ، پس رها كردن زبان موجب مىشود كه به تو زيان برساند و تو را به هلاكت
افكند چنان كه گفتهاند : زبانت شير درنده تو است اگر آزادش گذارى تو را
مىخورد .
شاعر گويد : جوانمرد از لغزش زبانش مىميرد و از لغزش پايش
نمىميرد لغزش دهانش سرش را بر باد مىدهد و لغزش پايش در اندك زمانى خوب
مىشود [ 40 ] و گويند : زبان در وجود آدمى يكى قرار داده شده ولى هر يك از گوش
و چشم دوتاست تا سخن گفتنش از آنچه مىشنود و مىبيند كمتر باشد .
34 المرء عدو لما جهله .
مرد دشمن آن چيزى است كه نمىداند .
شارح گويد : دشمن مرد كسى است كه از اندوه او شاد و از شادمانى او
غمگين مىشود . يعنى هر كه چيزى را نمىداند دوست ندارد و قلبش به آن مايل نشود
، بلكه بكلّى نبودن آن را خواستار است مگر نمىبينى كه كفّار با پيامبران دشمنى
مىكردند و جاهلان با عالمان ؟ چون نسبت به كمالاتى كه آنها دارند جاهلند و
علوم و فضايلى را كه دارند نمىبينند .
35 رحم اللّه امرء عرف قدره و لم يتّعد طوره .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : خداى مردى را كه قدر خويش بداند و از
اندازهاش تجاوز نكند مورد رحمت قرار مىدهد .
شارح گويد : رحمة ، نازكدلى و نرمدلى است و چون به خدا نسبت داده
شود بر نتيجه و اثر نازكدلى حمل مىشود كه همان نيكى و پاداش دادن مىباشد .
گويند : عدّا طوره ، يعنى از اندازهاش تجاوز كرد و به معناى
مرتبه هم مىآيد و گفتار خداوند در آيه ذيل به همين معناست :
وَ قَدْ خَلَقَكُم اَطْواراً
(41) يعنى شما را صنفهاى گوناگون و به حالات مختلف آفريد گويا امير مؤمنان
( ع ) براى كسى كه اندازه خويش را بشناسد و از آن تجاوز نكند دعا فرموده تا
مردم را بر آن كار تشويق نمايد و بفهماند كه اين كار ذاتا نيكوست .
36 اعادة الاعتذار تذكير للّذنب .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : دوباره ، پوزش خواستن يادآورى كردن
گناه است .
شارح گويد : اعتذر من الذنب گويند به معناى اعذر يعنى صاحب عذر شد
. يعنى كسى كه به ديگرى بدى كند يكبار عذر خواستن عيبى ندارد و اگر دوباره عذر
بخواهد چنان است كه دوباره بدو بدى كرده باشد ، پس تكرار عذر بدى مىشود و از
آنچه مىگريخته به همان گرفتار مىآيد در نتيجه نياز به پوزش مجدّد دارد و
همچنين ادامه مىيابد .
37 النصّح بين الملاء تقريع .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : پند دادن در ميان جمع و انجمن ،
سرزنش مىباشد .
شارح گويد : نصح و نصيحت قصد خير به ديگرى داشتن است . ملاء به
قصر ، به معناى جماعت است ، تقريع به معناى كوبيدن از باب ( قطع ) به معناى
ملامت و سرزنش استعمال مىشود . يعنى كسى كه مىخواهد ديگرى را نصيحت كند
شايسته است كه پند دادنش در خلوت باشد نه در جمع چون در خلوت نزديكتر به پذيرش
خواهد بود . زيرا پند دادن در جمع نصيحت خالص نيست بلكه سرزنش خالص است و به
همين جهت گفته است : در او اثر نمىكند . بلكه بر تنفّر و عناد او مىافزايد .
38 اذا تمّ العقل نقص الكلام .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هر گاه عقل كامل باشد سخن كاهش يابد .
شارح گويد : عقل همان حجاست و به آن نهيه به ضمّ ( ن ) نيز گويند
كه مفرد نهى مىباشد ، عقل را نهى ناميدهاند چون آدمى را از كار زشت باز
مىدارد و نقص الشئ نقصانا از باب نصر است و نقصه غيره نقص هم به صورت متعدى و
هم به صورت لازم به كار مىرود .
مىگويم : نقص مصدر متعدّى است و نقصان مصدر لازم است .
در مختار الصحاح چنين آمده است . و كلام اسم جنس است كه بر كم و
زياد گفته مىشود و در اصطلاح ، لفظى است كه مفيد فايدهاى باشد كه سكوت در
برابر آن درست باشد .
معناى اين كلمه آن است كه : هر كس عقل كامل داشته باشد سخنش مختصر
و در نزد خردمندان پذيرفته و مقبول است ، و از اين جاست كه گفته شده : بهترين
سخن آن است كه اندك باشد و مطلب را برساند ، پس پرگويى نشان نادانى است و نشان
پرگويى نكوهش و خستگى است .
39 الشفيع جناح الطّالب .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : شفيع بال جوينده است .
شارح گويد : امام ( ع ) شفيع را به بال و جوينده را به پرنده
تشبيه فرموده است ، چون جوينده به وسيله شفاعت شفاعت كننده به خواسته خود
مىرسد همان طور كه پرنده به وسيله بال به مقصودش مىرسد پس تشبيه نخست تشبيه
بليغ و تشبيه دوّم استعاره بالكنايه است ، و ثابت كردن بال براى جوينده استعاره
تخييليه است .
معناى سخن امام ( ع ) اين است كه هر كس به ريسمان ( رشته ) شفاعت
چنگ بزند در امورى كه به كسى نيازمند است خواه جلب منفعتى باشد يا دفع مضرّتى
بيشتر اوقات به مقصودش مىرسد و آنچه را خواسته به دست مىآورد چون از ظاهر
گفته ذيل فهميده مىشود :
هر كه مورد كمك برادر مسلمانش باشد خداى متعال ياور و كمك كار
اوست [ 42 ] كه شفيع كسى است كه خداى او را كمك كرده است چه اين كمك در خود
شفاعت باشد يا باقى حالات و كارهايش باشد .
40 نفاق المرء ذلّة .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : دور و بودن مرد موجب خوارى او
مىشود .
شارح گويد : مخالف بودن درون با برون بدين گونه كه حيله و دشمنى
را پنهان سازد و اظهار دوستى و صداقت كند موجب خوارى و پستى در دنيا و آخرت است
، چون كسى كه اين كار زشت را انجام دهد قهرا نسبت به شخصى كه با او دو رويى
مىكند در نبودش مرتكب غيبت مىشود و او را مورد طعن و نفرين قرار مىدهد و
عيبها را بر مىشمارد ، و كسى كه اين كارهاى زشت را انجام دهد خوارى و ذلّتش
نزد هيچ كس پوشيده نمىماند .