الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام
جلد هفتم
( امام على (ع ) و مديريت )
مرحوم محمّد دشتى
- ۸ -
قَدِ
اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ وَ لاَ يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّكَ
لاَ تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِكَ التَّافِهَ لاِِحْكَامِكَ الْكَثِيرَ
الْمُهِمَّ فَلاَ تُشْخِصْ هَمَّكَ عَنْهُمْ وَ لاَ تُصَعرْ خَدَّكَ
لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ
مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرجَالُ فَفَرغْ
لاُِولَئِكَ ثِقَتَكَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَ التَّوَاضُعِ
فَلْيَرْفَعْ إِلَيْكَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ
بِالاِْعْذَارِ إِلَى اللَّهِ يَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلاَءِ مِنْ
بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الاِْنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ وَ
كُلُّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللَّهِ فِى تَأْدِيَةِ حَقهِ إِلَيْهِ وَ
تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَ ذَوِى الرقَّةِ فِى السن مِمَّنْ لاَ
حِيلَةَ لَهُ وَ لاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِكَ عَلَى
الْوُلاَةِ ثَقِيلٌ وَ الْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ وَ قَدْ يُخَففُهُ
اللَّهُ عَلَى أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا
أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ وَ
اجْعَلْ لِذَوِى الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرغُ لَهُمْ فِيهِ
شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ
لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَكَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ
أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ حَتَّى يُكَلمَكَ
مُتَكَلمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِنى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص
يَقُولُ فِى غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ
لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِى غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ ثُمَّ
احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِيَّ وَ نَح عَنْهُمُ الضيقَ نهج
البلاغة ص : وَ الاَْنَفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ بِذَلِكَ
أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ يُوجِبْ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ وَ أَعْطِ مَا
أَعْطَيْتَ هَنِيئاً وَ امْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ ثُمَّ
أُمُورٌ مِنْ أُمُورِكَ لاَ بُدَّ لَكَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا مِنْهَا
إِجَابَةُ عُمَّالِكَ بِمَا يَعْيَا عَنْهُ كُتَّابُكَ وَ مِنْهَا
إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ يَوْمَ وُرُودِهَا عَلَيْكَ بِمَا
تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِكَ وَ أَمْضِ لِكُل يَوْمٍ عَمَلَهُ
فَإِنَّ لِكُل يَوْمٍ مَا فِيهِ وَ اجْعَلْ لِنَفْسِكَ فِيمَا بَيْنَكَ
وَ بَيْنَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْكَ الْمَوَاقِيتِ وَ أَجْزَلَ تِلْكَ
الاَْقْسَامِ وَ إِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا
النيَّةُ وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لْيَكُنْ فِى خَاصَّةِ
مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِينَكَ إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِى هِيَ
لَهُ خَاصَّةً فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِكَ فِى لَيْلِكَ وَ
نَهَارِكَ وَ وَف مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ
كَامِلاً غَيْرَ مَثْلُومٍ وَ لاَ مَنْقُوصٍ بَالِغاً مِنْ بَدَنِكَ
مَا بَلَغَ وَ إِذَا قُمْتَ فِى صَلاَتِكَ لِلنَّاسِ فَلاَ تَكُونَنَّ
مُنَفراً وَ لاَ مُضَيعاً فَإِنَّ فِى النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ
وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص حِينَ
وَجَّهَنِى إِلَى الْيَمَنِ كَيْفَ أُصَلى بِهِمْ فَقَالَ صَل بِهِمْ
كَصَلاَةِ أَضْعَفِهِمْ وَ كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً
وَ أَمَّا بَعْدُ فَلاَ تُطَولَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِكَ
فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضيقِ
وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالاُْمُورِ وَ الاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ
عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمُ
الْكَبِيرُ وَ يَعْظُمُ الصَّغِيرُ وَ يَقْبُحُ الْحَسَنُ وَ يَحْسُنُ
الْقَبِيحُ وَ يُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ إِنَّمَا الْوَالِى
بَشَرٌ لاَ يَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ
الاُْمُورِ وَ لَيْسَتْ عَلَى الْحَق سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ
الصدْقِ مِنَ الْكَذِبِ وَ إِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَيْنِ إِمَّا
امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُكَ بِالْبَذْلِ فِى الْحَق فَفِيمَ احْتِجَابُكَ
مِنْ وَاجِبِ حَقِّ تُعْطِيهِ أَوْ فِعْلٍ كَرِيمٍ تُسْدِيهِ أَوْ
مُبْتَلًى بِالْمَنْعِ فَمَا أَسْرَعَ كَفَّ النَّاسِ عَنْ
مَسْأَلَتِكَ إِذَا أَيِسُوا مِنْ بَذْلِكَ مَعَ أَنَّ أَكْثَرَ
حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْكَ مِمَّا لاَ مَئُونَةَ فِيهِ عَلَيْكَ مِنْ
شَكَاةِ مَظْلِمَةٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِى مُعَامَلَةٍ ثُمَّ إِنَّ
لِلْوَالِى خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ
وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِى مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ
بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الاَْحْوَالِ وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لاَِحَدٍ
مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَ لاَ يَطْمَعَنَّ مِنْكَ
فِى اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِى
شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى
غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ وَ عَيْبُهُ
عَلَيْكَ فِى الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ
لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ كُنْ فِى ذَلِكَ صَابِراً
مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ قَرَابَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ حَيْثُ
وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ مِنْهُ فَإِنَّ
مَغَبَّةَ ذَلِكَ مَحْمُودَةٌ وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ
حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ وَ اعْدِلْ عَنْكَ ظُنُونَهُمْ
بِإِصْحَارِكَ فَإِنَّ فِى ذَلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ لِنَفْسِكَ وَ
رِفْقاً بِرَعِيَّتِكَ وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ مِنْ
تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَق
((بخشى از كارها بگونه اى است كه خود بايد انجام
دهى ، مانند پاسخ دادن به كارگزاران دولتى ، در آنجا كه منشيان تو از
پاسخ دادن به آنها درمانده اند، و ديگر، بر آوردن نياز مردم در همان
روزى كه به تو عرضه مى دارند، و يارانت در رفع نياز آنان ناتوانند، كار
هر روز را در همان روز انجام ده ، زيرا هر روزى ، كارى مخصوص به خود
دارد نيكوترين وقت ها و بهترين ساعات شب و روزت را براى خود و خداى خود
انتخاب كن ، اگر چه همه وقت براى خداست ، آنگاه كه نيّت درست و رعيّت
در آسايش قرار داشته باشد. از كارهايى كه به خدا اختصاص دارد و بايد با
اخلاص انجام دهى ، انجام واجباتى است كه ويژه پروردگار است ، پس در
بخشى از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده ، و آن چه تو را به
خدا نزديك مى كند بى عيب و نقصانى انجام ده ، اگر چه دچار خستگى جسم
شوى . هنگامى كه نماز به جماعت مى خوانى ، نه با طولانى كردن نماز مردم
را بپراكنى و نه آن كه آن را تباه سازى ، زيرا در ميان مردم ، بيمار يا
صاحب حاجتى وجود دارد، آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرا
به يمن مى فرستاد از او پرسيدم ، با مردم چگونه نماز بخوانم ؟ فرمود:
((در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مؤ منان
مهربان باش ))
هيچگاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، كه پنهان بودن واليان ،
نمونه اى از تنگ خويى و كم اطّلاعى در امور جامعه مى باشد. نهان شدن از
رعيّت ، زمامداران را از دانستن آن چه بر آنان پوشيده است باز مى دارد،
پس كار بزرگ ، اندك ، و كار اندك بزرگ جلوه مى كند، زيبا زشت ، و زشت
زيبا مى نمايد، و باطل به لباس حق در آيد، همانا زمامدار، آن چه را كه
مردم از او پوشيده دارند نمى داند، و حق را نيز نشانه اى نباشد تا با
آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال يكى از آن دو نفر مى باشى
: يا خود را براى جانبازى درراه حق آماده كردى پس نسبت به حقّ واجبى كه
بايد بپردازى يا كار نيكى كه بايد انجام دهى ترسى ندارى ، پس چرا خود
را پنهان مى دارى ؟ و يا مردى بخيل و تنگ نظرى ، پس مردم چون تو را
بنگرند ماءيوس شده از درخواست كردن باز مانند. با اينكه بسيارى از
نيازمنديهاى مردم رنجى براى تو نخواهد داشت ، كه شكايت از ستم دارند يا
خواستار عدالتند، يا در خريد و فروش خواهان انصافند. همانا زمامداران
را خواص و نزديكانى است كه خود خواه وچپاولگرند، و در معاملات انصاف
ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان ، و به هيچكدام
از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن ، و بگونه اى با آنان
رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند،
مانند آبيارى مزارع ، يا زراعت مشترك ، كه هزينه هاى آن را بر ديگران
تحميل كنند، در آن صورت سودش براى آنان ، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت
براى تو است . حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور بپرداز، و در اين
كار شكيبا باش ، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق
مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحّمل سنگينى آن را به ياد قيامت
برخود هموارساز و هرگاه رعيّت بر تو بدگمان گردد، افشاگرى نموده عذر
خويش را آشكارا در ميان بگذار، و با اينكار از بدگمانى نجاتشان ده ، كه
اين كار رياضتى براى خودسازى تو، و مهربانى كردن نسبت به رعيّت است ، و
اين پوزش خواهى تو آنان را به حق وامى دارد. سپس در امور نويسندگان و
منشيان به درستى بينديش ، و كارهايت را به بهترين آنان واگذار، و نامه
هاى محرمانه ، كه در بردارنده سياستها و اسرار تو است ، از ميان
نويسندگان به كسى اختصاص ده كه صالح تر از ديگران باشد، كسى كه گرامى
داشتن او را به سركشى و تجاوز نكشاند تا در حضور ديگران با تو مخالفت
كند، و در رساندن نامه كارگزارانت به تو، يا رساندن پاسخهاى تو به آنان
كوتاهى نكند، و در آن چه براى تو مى ستاند يا از طرف تو به آنان تحويل
مى دهد، فراموشكار نباشد. و در تنظيم هيچ قراردادى سُستى نورزد، و در
بر هم زدن قراردادى كه به زيان توست كوتاهى نكند، و منزلت و قدر خويش
را بشناسد، همانا آن كه از شناخت قدر خويش عاجز باشد، در شناخت قدر
ديگران جاهل تر است مبادا در گزينش نويسندگان و منشيان ، بر تيزهوشى و
اطمينان شخصى و خوش باورى خود تكيه نمايى ، زيرا افراد زيرك با
ظاهرسازى و خوش خدمتى ، نظر زمامداران را به خود جلب مى نمايند، كه در
پس اين ظاهرسازى ها، نه خيرخواهى وجود دارد، و نه از امانت دارى نشانى
يافت مى شود لكن آنها را با خدماتى كه براى زمامداران شايسته و پيشين
انجام داده اند بيازماى ، به كاتبان و نويسندگانى اعتماد داشته باش كه
در ميان مردم آثارى نيكو گذاشته ، و به امانتدارى از همه مشهورترند، كه
چنين انتخاب درستى نشان دهنده خيرخواهى تو براى خدا، و مردمى است كه
حاكم آنانى . براى هريك از كارهايت سرپرستى برگزين كه بزرگى كار بر او
چيرگى نيابد، و فراوانى كار او را درمانده نسازد، و بدان كه هرگاه در
كار نويسندگان و منشيان تو كمبودى وجود داشته باشد كه تو بى خبر باشى
خطرات آن دامنگير تو خواهد بود.))
2 - زمانمند بودن كارهاى
شخصى و مراجعات مردمى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نظم در امور را رعايت مى كرد.
و كارها و مسئوليّت هاى خود را در زمانهاى تعيين شده انجام مى داد، كه
رمز موفّقيّت هر انسانى است .
زراره از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه برنامه روزانه امام على
عليه السلام اينگونه بود:
1 - پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب دعا و مستحبّات را ادامه مى داد.
2 - پس از طلوع خورشيد درب خانه را براى فقراء و نيازمندان مى گشود.
3 - قبل از ظهر ساعتى را به ياران و اصحاب فقه و احكام مى آموخت .
4 - ساعتى را در شب شخصا در خيابان هاى شهر قدم مى زد تا رفع ظلم
فرمايد.
(66)
تشويق مديران
اگر در جامعه اسلامى اصل رواج و رونق ارزش ها در مديريّت ها، به
خوبى رعايت شود، و ويژگيهاى مديران لايق در قلم و بيان بگونه شايسته اى
تبليغ گردد مى توان نقش الگوئى داشته و ديگر مديران را با ارزشها آشنا
ساخت .
1- تشويق استاندار موفّق
حضرت امير عليه السلام هنگامى كه (سعدبن مسعود) فرماندار مدائن
بود، براى او نوشت :
امّا بَعْدُ:
فَاِنَّكَ قَدْ اءدَّيْتَ خَراجَكَ وَ اَطَعْتَ رَبَّكَ وَ اَرْضَيْتَ
اِمامَكَ فِعْلَ المبرِّ التَّقىِ النَّجيبِ، فَغَفَرَ اللّه وَ
تَقَبَّلَ سَعْيِكَ وَ حسَّنَ مَآبَكَ.
(67)
((تو اى سعد ! خراجت را پرداخت كرده اى ، از
پروردگارت اطاعت نموده اى و رهبر و امامت را خشنود كرده اى ، مانند كار
مرد ضابط و نيكوكار، پرهيزگار و نجيب .
پس خداوند گناهان تو را بيامرزد، كوشش تو را قبول كند و عاقبت تو را
نيكو گرداند!))
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در اين نامه از ((سعد))
تجليل مى كند و مى فرمايد كه :
تو امام و رهبرت را خشنود كرده اى و خراجت را پرداخت نموده اى .
در حالى كه در نامه هاى مختلفى كه به استانداران و فرمانداران خود نوشت
، هميشه آنها را به پرداخت خراج تشويق نموده و از كسر پرداخت آن برحذر
داشته است .
اين نشانگر ايمان و اعتقاد (سعد) و درستكارى و امانت دارى او است ، كه
حضرت اينگونه از او تمجيد و تجليل مى كند، و حسن عاقبت را براى او آرزو
دارد، و كسى كه اميرالمؤ منين عليه السلام براى او دعا كند، مسلّما
عاقبت به خير خواهد شد و (سعد) در زمان امام حسن مجتبى عليه السلام آن
را به اثبات رساند.
نامه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نشانگر نكته ديگرى نيز مى باشد، و
آن اين كه بايد از افراد درستكار و مسئولينى كه عملكرد آنها صحيح است ،
تقدير و تشكّر كرد و با اين عمل ، آنها را براى فعّاليّتهاى مناسب
تشويق و ترغيب نمود، تا اين كه به تعبير خود حضرت ، افراد خاطى و
نيكوكار مساوى نباشند و برترى نيكوكاران معيّن و مشخّص گردد.
2- طرح ويژگى هاى مديران
لايق
براى تشويق ديگر مديران سياسى به ادامه تلاش ، و به حركت در
آوردن مديران بى تفاوت ، بايد ويژگى هاى مديران لايق را تبليغ كرد، و
در جامعه ، بگونه شايسته اى مطرح نمود.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نسبت به ويژگى هاى اخلاقى ، سياسى ،
مديريّتى و نظامى مالك اشتر اينگونه نوشت كه :
وَ قَدْ
أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَ عَلَى مَنْ فِى حَيزِكُمَا مَالِكَ بْنَ
الْحَارِثِ الاَْشْتَرَ فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعَا وَ اجْعَلاَهُ
دِرْعاً وَ مِجَنّاً فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ يُخَافُ وَهْنُهُ وَ لاَ
سَقْطَتُهُ وَ لاَ بُطْؤُهُ عَمَّا الاِْسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ وَ
لاَ إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ
((من (مالك اشتر پسر حارث ) را بر شما و
سپاهيانى كه تحت امر شما هستند، فرماندهى دادم ، گفته او را بشنويد، و
از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد،
زيرا كه مالك ، نه سُستى به خرج داده و نه دچار لغزش مى شود، نه در
آنجايى كه شتاب لازم است كُندى دارد، و نه آنجا كه كندى پسنديده است
شتاب مى گيرد.))
(68)
3- يادآورى اهمّيّت
مديريّت ها
يكى از روش هاى بازسازى نيروها، و بالابردن ميزان تعهّد و
مسئوليّت پذيرى آنان ، يادآورى اهميّت و عظمت مديريّت هاى واگذار شده
مى باشد كه امام على عليه السلام پس از آنكه محمد بن ابى بكر را به
فرماندهى سپاه مصر برگزيد به او نوشت :
وَ اعْلَمْ
يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِى بَكْرٍ أَنى قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ
أَجْنَادِى فِى نَفْسِى أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ
تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ
يَكُنْ لَكَ إِلا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ وَ لاَ تُسْخِطِ اللَّهَ
بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِى اللَّهِ خَلَفاً مِنْ
غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِى غَيْرِهِ صَل الصَّلاَةَ
لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لاَ تُعَجلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ
لاَ تُؤَخرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ
شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ
وَ مِنْهُ فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى
وَ وَلِيُّ النَّبِي وَ عَدُوُّ النَّبِي وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ
اللَّهِ ص إِني لاَ أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لاَ مُشْرِكاً
أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا
الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنى أَخَافُ
عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللسَانِ يَقُولُ مَا
تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ
((اى محمد بن ابى بكر! بدان ، كه من تو را
سرپرست بزرگ ترين لشكرم يعنى لشكر مصر، قرار دادم ، بر تو سزاوار است
كه با خواسته هاى دل مخالفت كنى ، و از دين خود دفاع نمايى ، هرچند
ساعتى از عمر تو باقى نمانده باشد، خدا را در راضى نگهداشتن مردم به
خشم نياور، زيرا خشنودى خدا جايگزين هر چيزى بوده امّا هيچ چيز جايگزين
خشنودى خدا نمى شود، نماز را در وقت خودش به جاى آر، نه اينكه در
بيكارى زودتر از وقتش بخوانى ، و به هنگام درگيرى و كار آن را تاءخير
بياندازى ، و بدان كه تمام كردار خوبت در گرو نماز است .
(قسمتى از نامه )
امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه
دوستان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و دشمنانش برابر نيستند،
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود:
(بر امّت اسلام ، نه از مؤ من و نه از مشرك هراسى ندارم ، زيرا مؤ من
را ايمانش بازداشته ، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى سازد،
من بر شما از مرد منافقى مى ترسم كه درونى دو چهره ، و زبانى عالمانه
دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است ).))
(69)
و به يكى ديگر از مديران سياسى خود در همين رابطه نوشت .
أَمَّا
بَعْدُ فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدينِ وَ
أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الاَْثِيمِ وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ
الْمَخُوفِ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّكَ وَ اخْلِطِ
الشدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللينِ وَ ارْفُقْ مَا كَانَ الرفْقُ أَرْفَقَ
وَ اعْتَزِمْ بِالشدَّةِ حِينَ لاَ تُغْنِى عَنْكَ إِلا الشدَّةُ وَ
اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ
لَهُمْ جَانِبَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِى اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ
الاِْشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِى
حَيْفِكَ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ وَ السَّلاَمُ
((پس از ياد خدا و درود! همانا تو از كسانى هستى
كه در يارى دين از آنها كمك مى گيرم ، و سركشى و غرور گناهكاران را در
هم مى كوبم ، و مرزهاى كشور اسلامى را كه در تهديد دشمن قرار دارند حفظ
مى كنم ، پس در مشكلات از خدا يارى جوى ، و درشتخويى را با اندك نرمى
بياميز، در آنجا كه مدارا كردن بهتر است مدارا كن ، و در جايى كه جز با
درشتى كار انجام نگيرد، درشتى كن ، پرو بالت را برابر رعيّت بگستران ،
با مردم گشاده روى و فروتن باش ، و درنگاه و اشاره چشم ، در سلام كردن
و اشاره نمودن با همگان يكسان باش ، تا زورمندان در ستم تو طمع نكنند،
و ناتوانان از عدالت تو ماءيوس نگردند. با درود.))
(70)
و براى نشان دادن الگوهاى موفّق در مديريّت هاى سياسى ، و نظامى در
نامه اى كه به مردم مصر نوشت ، ويژگى هاى مالك اشتر را براى مردم مصر
يك به يك بازگو مى كند تا انسانهاى الگو پذير از مردان توانا الگو
گيرند و انسانهاى ناتواندر خودسازى خود بكوشند.
امام در نامه 38 خطاب به مردم مصر نوشت :
أَمَّا
بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لاَ
يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لاَ يَنْكُلُ عَنِ الاَْعْدَاءِ
سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ
وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ
أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ
سُيُوفِ اللَّهِ لاَ كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لاَ نَابِى الضَّرِيبَةِ
فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ
أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لاَ يُقْدِمُ وَ لاَ يُحْجِمُ وَ
لاَ يُؤَخرُ وَ لاَ يُقَدمُ إِلا عَنْ أَمْرِى وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ
بِهِ عَلَى نَفْسِى لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى
عَدُوكُمْ
((پس از ستايش پروردگار! من بنده اى از بندگان
خدا را به سوى شما فرستادم ، كه در روزهاى وحشت ، نمى خوابد، و در لحظه
هاى ترس از دشمن روى نمى گرداند، بر بدكاران از شعله هاى آتش تندتر است
، او مالك پسر حارث مَذحجى است ، آنجا كه با حق است ، سخن او را
بشنويد، و از او اطاعت كنيد، او شمشيرى از شمشيرهاى خداست ، كه نه تيزى
آن كُند مى شود، و نه ضربت آن بى اثر است ، اگر شما را فرمان كوچ كردن
داد، كوچ كنيد، و اگر گفت بايستيد، بايستيد، كه او در پيش روى و عقب
نشينى و حمله ، بدون فرمان من اقدام نمى كند. مردم مصر! من شما را بر
خود برگزيدم كه او را براى شما فرستادم ، زيرا او را خيرخواه شما ديدم
، و سرسختى او را در برابر دشمنانتان پسنديدم .))
(71)
مديريت نظامى
1- مديريّت عالى نظامى
يكى از ويژگى هاى مهم مديريّتى امام على عليه السلام كه دوست و
دشمن به آن اعتراف دارند ((مديريّت نظامى
)) است .
(72)
امام در تمام نبردها با طرح و برنامه عالى نظامى ، بر دشمنان خود پيروز
شد
و تنها دلاورى است كه در تاريخ بشريّت ، همواره پيروز و بى شكست مى
باشد.
تمام خطوط دفاعى دشمنان را با نقشه هاى نظامى حساب شده اى در هم مى
شكست و هر جا كه لشگريان اسلام ، و فرماندهان نظامى در حلّ مشكلات
نظامى به بن بست مى رسيدند، حَلاّل مشكل ها على عليه السلام بود.
و در مشاوره هاى نظامى خلفاء حضور جدّى و تعيين كننده داشت .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در كودكى بر حريفان خود غلبه مى كرد كه
فرمود:
أَنَا
وَضَعْتُ فِى الصغَرِ بِكَلاَكِلِ الْعَرَبِ وَ كَسَرْتُ نَوَاجِمَ
قُرُونِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِى مِنْ
رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ
الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِى فِى حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِى إِلَى
صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِى فِى فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِى جَسَدَهُ وَ
يُشِمُّنِى عَرْفَهُ وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ
وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لاَ خَطْلَةً فِي فِعْلٍ
(73)
((من در خردسالى ، بزرگان عرب را بخاك افكندم ،
و شجاعان دو قبيله معروف ((ربيعه
)) و ((مُضر)) را
درهم شكستم ، شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم در خويشاوندى نزديك ، در مقام و منزلت ويژه مى دانيد، پيامبر مرا
در اتاق خويش مى نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى گرفت
، و در استراحتگاه مخصوص خود مى خوابانيد، بدنش را به بدن من مى
چسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مى بوياند، و گاهى غذايى را لقمه
لقمه در دهانم مى گذارد، هرگز دروغى در گفتار من ، و اشتباهى در كردارم
نيافت .))
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام از هيچ تهديد نظامى نهراسيد و قاطعانه
هر تهديدى را پاسخ داد، كه نسبت به تهديد سران جنگ جَمَل (ناكثين )
فرمود:
وَ مِنَ
الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطعَانِ وَ أَنْ
أَصْبِرَ لِلْجِلاَدِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا
أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لاَ أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِني لَعَلَى
يَقِينٍ مِنْ رَبي وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي
((شگفتا! ازمن خواستند به ميدان نبرد آيم و
برابر نيزه هاى آنان قرار گيرم و ضربت هاى شمشير آنها را تحمّل كنم ،
گريه گنندگان بر آنها بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگ نترسانده ، و از
ضربت شمشير نهراسانده است ، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين
خود شك و ترديدى ندارم .))
(74)
در يك سخنرانى ديگر فرمود:
قَدْ كُنْتُ
وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لاَ أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ وَ أَنَا
عَلَى مَا قَدْ وَعَدَنِى رَبى مِنَ النَّصْرِ
((تا بوده ام مرا از جنگ نترسانده ، و از ضربت
شمشير نهراسانده اند، من به وعده پيروزى كه پروردگارم داده است استوارم
.))
(75)
و نسبت به شايعات مخالفان كه طرح هاى نظامى امام على عليه السلام را
زير سئوال بردند و افشاگرانه فرمود:
قَاتَلَكُمُ
اللَّهُ لَقَدْ مَلاَْتُمْ قَلْبِى قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِى
غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِى نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ
أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلاَنِ حَتَّى
لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِى طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ
لَكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ
مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنى
لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا
قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى الستينَ وَ لَكِنْ لاَ رَأْيَ لِمَنْ لاَ يُطَاعُ
((خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون ،
و سينه ام از خشم شما مالامال است ، كاسه هاى غم و اندوه را، جُرعه
جُرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذّلت پذيرى ، راءى و تدبير مرا
تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت :
((بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلير است ولى دانش
نظامى ندارد))
خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربه هاى جنگى سخت و دشوار
مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده ،
كه در ميدان نبرد حاضر بودم ، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام .
امّا دريغ ، آن كس كه فرمانش را اجراء نكنند، راءيى نخواهد داشت .))
(76)
و آنگاه كه معاويه ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را به جنگ تهديد
كرد، در پاسخ او نوشت :
وَ قَدْ
دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَيَّ
وَ أَعْفِ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَيُّنَا
الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ وَ الْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ فَأَنَا
أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ
بَدْرٍ وَ ذَلِكَ السَّيْفُ مَعِى وَ بِذَلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى
عَدُوى مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً وَ لاَ اسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً وَ
إِنى لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِى تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ
دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً
بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ
فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً فَكَأَنى قَدْ
رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ الْجِمَالِ
بِالاَْثْقَالِ وَ كَأَنى بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِى جَزَعاً مِنَ
الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ
بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ هِيَ كَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ
أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَةٌ
|