الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد هفتم
( امام على (ع ) و مديريت )

مرحوم محمّد دشتى

- ۴ -


وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لاَ يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلا يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ. (15)
پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زيرا كه سخت گيرى در پوشش ، عامل سلامت و استوارى آنان است ، بيرون رفتن زنان بدتر از آن نيست كه افراد غيرصالح را در ميانشان آورى ، و اگر بتوانى بگونه اى زندگى كنى كه غير تو را نشناسند چنين كُن .))
7- اصل مسئوليت پذيرى
اصل ((مسئوليّت پذيرى )) در تمام مديريّت ها نيز نقش تعيين كننده دارد و در ((مديريّت خانواده )) نيز ارزشمند است .
اگر زن و مرد هركدام با مسئوليّت هاى خود آشنا باشند.
اگر فرزندان هر كدام به تناسب دوران زندگى جوانى و نوجوانى با مسئوليّت هاى خود آشنا شوند،
و هر كدام در انجام مسئوليّت ها موفّق باشند.
سلامت و پويايى خانواده حفظ مى گردد و همه اعضاء خانواده به كمال خواهند رسيد.
اگر پدران ، مسئوليت نان آورى و كار و توليد و تاءمين هزينه مناسب خانواده را بدرستى بشناسند و به آن عمل كنند. و اگر همسران و مادران مسئوليّت شوهردارى و تربيت فرزند و خانه دارى را درست انجام دهند و محيط خانواده را هدفدار و شاداب نگهدارند
و فرزندان ، هر كدام به وظيفه خود عمل كنند، كمك و ياور پدر و مادر باشند، اصالت و سلامت خانواده تحقّق يافته ، آينده كشور نيز روشن است كه حضرت اميرالمومنين عليه السلام خطاب به علاءبن زياد كه زن و فرزند خويش را ترك گفته و از كار و توليد دست كشيده بود و در غارها عبادت مى كرد فرمود:
يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ (16)
((اى دشمنك جان خويش ، شيطان سرگردانت كرده ، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمى كنى ؟ تو مى پندارى كه خداوند نعمت هاى پاكيزه اش را حلال كرده امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى ؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنى كه اينگونه با تو رفتار كند.))
و در ادامه يادآورى مسئوليّت ها اين نكته را تذكّر مى دهد كه ازدواج و تشكيل خانواده مسئوليّت آور است ، كه فرمود:
الْمَرْأَةُ شَرُّ كُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْهَا (17)
((زن و زندگى ، همه اش دردسر است و زحمت بارتر اينكه از او چاره اى نيست .)) (18)
8- اصل سعه صدر و تحمل مشكلات
يكى ديگر از اصولى كه در تمام مديريّت ها نقش تعيين كننده و كاربردى دارد، اصل ((سعه صدر)) و قدرت تحمّل يكديگر در خانواده ها است .
اگر پدران و مادران بچه را درك كرده و مشكلات آنان را تحمّل كنند.
اگر زن و شوهر ناملايمات زندگى را به خوبى تحمّل كنند؛
كانون گرم خانواده تداوم يافته و فرزندان به خوبى تربيت مى شوند كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به اين حقيقت ميان همسران اشاره مى فرمايد كه :
آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ (19)
((بردبارى و تحمّل سختى ها، ابزار رياست است .))
و آنگاه به نكته ظريف ديگرى در روابط همسران اشاره مى فرمايد كه :
الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ (20)
((آزار زن شيرين است .))
9- اصل فرهنگ پرهيز و حجاب
يكى ديگر از ويژگى هاى مديريّت خانواده در منظر نهج البلاغه ، رعايت اصل ((فرهنگ پرهيز)) است .
اگر محيط خانواده از تهاجم بيگانه محفوظ باشد.
هر نامحرمى به حريم خانواده راه نيابد. هرگونه روابط صحيح و ناصحيحى شكل نگيرد.
رفت و آمد ديگران و نامحرمان كنترل و با حفظ حجاب انجام پذيرد و محدوده روابط اجتماعى زنان و مردان مشخّص باشد. اصل حجاب رعايت شود.
اصل ((پرهيز)) در رفت و آمدها در روابط اجتماعى ، در مهمانى ها و پذيرائى ها حفظ شود
سلامت خانواده ها نيز تضمين است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لاَ يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلا يَعْرِفْنَ غَيْرَكَفَافْعَلْ. (21)
((در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زيرا كه سخت گيرى در پوشش ، عامل سلامت و استوارى آنان است ، بيرون رفتن زنان بدتر از آن نيست كه افراد غيرصالح را در ميانشان آورى ، و اگر بتوانى بگونه اى زندگى كنى كه غير تو را نشناسند چنين كُن .))
10- اصل اعتدال گرائى در خانواده (رعايت اصل صداقت )
يكى ديگر از ويژگى هاى ((مديريّت خانواده )) اصل ((اعتدال گرائى )) است ،
همواره ستايش بيجا و تندروى ها و كاستى ها در ستودن ديگران نكوهيده و مشكل آفرين است .
زن و مرد بايد با صداقت و يكدلى زندگى كنند، تا لباس زيباى يكديگر باشند، و روح و روان يكديگر را به آرامش ‍ برسانند.
به يكديگر راست بگويند، ستايش ها و نقدها عادلانه باشد. از سوءظن و بدگمانى پرهيز كنند.
يكديگر را بيش از آنچه كه هستند، ندانند و از آرزوها و توقّعات افراطى بپرهيزند كه امام على عليه السلام فرمود:
وَ لاَ تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لاَ تُطْمِعْهَا فِى أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا وَ إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِى غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِيئَةَ إِلَى الريَبِ وَ اجْعَلْ لِكُل إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلا يَتَوَاكَلُوا فِى خِدْمَتِكَ وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِى بِهِ تَطِيرُ وَ أَصْلُكَ الَّذِى إِلَيْهِ تَصِيرُ وَ يَدُكَ الَّتِى بِهَا تَصُولُ اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ وَ اسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِى الْعَاجِلَةِ وَ الاْجِلَةِ وَ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ وَ السَّلاَمُ
((مبادا در گرامى داشتن زن زياده روى كنى كه او را به طمع ورزى كشانده براى ديگران شفاعت نمايد بپرهيز از غيرت نشان دادن بيجا كه درستكار را به بيمار دلى ، و پاكدامن را به بدگمانى رساند كار هر كدام از خدمتكارانت را معيّن كن كه او را در برابر آن كار مسئول بدانى ، كه تقسيم درست كار سبب مى شود كارها را به يكديگر وا نگذارند، و در خدمت سُستى نكنند خويشاوندانت را گرامى دار، زيرا آنها پر و بال تو مى باشند، كه با آن پرواز مى كنى ، و ريشه تواند كه به آنها باز مى گردى ، و دست نيرومند تواند كه با آن حمله مى كنى . دين و دنياى تو را به خدا مى سپارم ، و بهترين خواسته الهى را در آينده و هم اكنون ، در دنيا و آخرت ، براى تو مى خواهم ، با درود.))
اگر مديريّت خانواده با ويژگى هاى يادشده تشكيل و تداوم يابد، مى تواند فرزندانى سالم تربيت كند كه اين فرزندان در فرداى جامعه اسلامى انواع مديريّت هاى كشور را با سلامت و اصالت اداره كنند.
صفات مديران در نهج البلاغه
بحث مديريّت جامعه ، و طرح انواع مديريّت ها، يك ضرورت غير قابل انكار اجتماعى است .
هرجا گروه و جمع و ملّت و قبيله و اُمَّتى وجود دارد، براى رفع نيازها و نيازمندى هاى جوامع بشرى با كيفيّت هاى گوناگون ، ((مديريّت )) لازم است .
اداره يك جامعه كه داراى اقشار گوناگون اجتماعى است و بر آنها افكار و آراء متفاوتى حاكم است ، بدون دستورالعمل صحيح و متناسب با نيازها و منطبق با واقعيّت ها ممكن نيست .
تلاش دانشمندان رشته مديريّت آن است كه شيوه ها و روش هاى صحيح مديريّت جامعه را در هر عصر و زمانى متناسب با همان جامعه ، كشف و شناسائى نمايند و ديدگاههاى نوين و صحيحى ارائه كنند.
و هر روز كه جامعه انسان ها رو به كمال و تكامل مى رود، سطح دانش افراد فزونى مى يابد و تجربيّات گوناگونى به دست مى آورد، اختراعات و اكتشافات شگفت آورى انسان ها را به سوى اُفُق هاى نُو و روشنى سوق مى دهد. مبحث ((مديريّت )) نيز در اشكال گوناگون ، ضرورت بيشترى پيدا مى كند، و اخلاق مديريّت و صفات مديران دقيق تر مورد ارزيابى قرار مى گيرد.
طبيعى است كه اداره جامعه ، بدون مديريّتهاى صحيح و مترقّى و متكامل ممكن نيست ،
و مديريّت ها، بدون مديران لايق و كار آمد، توانمند و بالنده نخواهند شد، پس همانگونه كه ((ضرورت مديريّت )) در جوامع بشرى يك اصل غير قابل انكار است ، ((صفات والاى مديران )) و ((اخلاق صحيح مديريّت )) نيز يك ضرورت است .
اوّل - مديريّت اسلامى
مديريّت و كيفيّت اداره جوامع بشرى يك بحث عام و آزادى است كه متفكّران و انديشمندان مذاهب و مكاتب و اقوام و ملل گوناگون جهان به آن پرداخته اند.
و هركدام شيوه هاى رفتارى خاصّى را مطرح كرده اند.
براى ارزيابى انواع مديريّتها و تدوين اخلاق و صفات مديران ، بايد به مركز اشتراك ديدگاه هاى مديريّتى توجّه داشت ، زيرا همه قبول دارند كه :
الف - مجتمع انسانى بدون مديريّت به كمال نمى رسد.
ب - مجتمع انسانى نيازمند به انواع مديريّت هاست .
پس از درك و اثبات ضرورت مديريّت ، آنگاه در تعريف انسان و جامعه انسان ها و كيفيّت و شيوه مديريّت ، متفاوت مى انديشند.
يكى مانند ((تيلور)) در ((مديريّت تيلوريسم )) اضافه توليد را ملاك قرار داده به كارگران بگونه ابزار مى نگرد تا منافع كارفرماها و صاحبان صنايع تاءمين گردد.
و ديگرى مانند ((استاخونوف )) روسى در مديريّت نوع شرقى ((استاخونوفيسم )) به كارگران زياده از حدّ بها داده ، كارفرماها و صاحبان كارخانه ها را حذف مى كند و شعار كُمُون اوّليّه و حذف مالكيّت خصوصى را مطرح مى سازد كه سرانجام هر دو ديدگاه ناموفّق بوده و دچار فروپاشى مى گردند.
گروهى ديگر در مديريّت نوين تلاش كردند تا اعتدال را حفظ نمايند كه نه كارگران سَر به شورش بردارند و نه كارخانه ها تعطيل شود و نه حق و حقوق صاحبان صنايع ضايع گردد.
مى بينيم كه ، شكل و نوع مديريّت ها به افكار و آراء انسان ها گِرِه خورده است تا انسان را، انسان ها را نشناسيم ، نمى توانيم براى نيازهاى مديريّتى او دستورالعملى صادر كنيم .
تا نيازمندى هاى واقعى جوامع بشرى را به خوبى درك نكنيم نمى توانيم در تدوين اخلاق و صفات مديران موفّق باشيم .
و چون انسان ، انسان را نمى شناسد و انسان موجودى ناشناخته است و تنها آفريدگار انسان ، صلاح و فساد او را تشخيص مى دهد، از اين رو بايد از وحى الهى و ره آورد تعاليم پيامبران آسمانى كمك گرفت .
تا با استفاده از رهنمودهاى كتب آسمانى بهتر بتوانيم راه و رسم اداره جامعه انسان ها را شناسائى كنيم .
كه مديريّت الهى و مديريّت اسلامى ، براءساس ضرورت هاى يادشده مطرح مى شود و سامان مى گيرد.
زيرا پروردگار هستى انسان را آفريده و از همه جوانب گسترده روح و جسم آدمى با خبر است ، و روانشناسى حاكم بر زندگى فردى و اجتماعى او را مى داند.
و هزاران پيامبر معصوم و پاك را با كتاب و دستورالعمل كامل آسمانى فرو فرستاد تا راه و رسم زندگى را بيان كنند و مجتمع هاى انسانى را با بهترين و متكامل ترين قانون آسمانى اداره نمايند.
پس در اصل (( ضرورت مديريّت )) اختلافى نيست .
همه اختلاف ها و درگيرى ها بر اين محور تكيه دارد كه نوع مديريّت بشرى باشد يا الهى ؟
دستورالعمل مديران جوامع بشرى را انسان ها تدوين كنند يا خداى انسان آفرين ؟
بايدها و نبايدهاى انواع مديريّت ها را انسان ها تعيين كنند؟ يا پيامبران آسمانى ؟!
مديريّت اسلامى يا انواع مديريّت هاى الهى در حكومت پيامبران آسمانى ، بر ضرورت هاى زندگى اجتماعى انسان و بر واقعيّت هاى حاكم بر جوامع انسانى تكيه دارد كه :
مديريّت ها براءساس حقّ و واقعيّت سامان مى گيرند. و نوع و شكل مديريّت را وحى تعيين مى كند. و اخلاق مديران را خداى آفريدگار نظام هستى مشخّص مى فرمايد.
دوّم - صفات مديران
در مديريّت هاى موجود جهان ،
از مديريت كلاسيك تا نئوكلاسيك ،
از مديريّت اقتصادى تا دولتى ،
از مديريّت نوع غربى يا شرقى ،
همه جا براءساس تفكّرات انسانى و تجربه هاى فردى يا جمعى ، دستوالعمل ها و مقرّراتى را كشف و تهيّه و تدوين نمودند.
كه از نظر كاربردى در گذشت زمان ، براى انطباق باواقعيّت هاى موجود جامعه بارها و بارها تغيير كرد و دگرگون شد، و هر روز دستخوش تغييرات اءساسى است ، گرچه مبانى و اصول مشتركى نيز دارد.
در شرح وظائف مديريّتهاى بشرى هر از چندگاه منافع قشرى از ديگر طبقات جامعه ، منافع كارفرماها، دولت ها، صاحبان صنايع ، يا بعكس كارگران مطرح شده است .
و هر نظريّه پردازى تلاش كرده است تا از ماشين آلات و نيروى انسانى حدّاكثر استفاده را بكند.
اگر ((اخلاق مديريّت )) تدوين كرده اند، براى آن بود كه كارگران شورش نكنند، به كار و توليد ادامه دهند، و تا حدودى در منافع صنايع خصوصى يا دولتى سهيم باشند، نه از آن نظر كه انسانند و ارزش هاى انسانى مورد توجّه است ، و مديريّت ها در چهارچوب ارزش ها شكل مى گيرد و براى احياء ارزش ها تلاش مى كنند.
بلكه بحث آنان براى اضافه توليد، و افزايش سرمايه است كه چگونه كارگران را راضى نگهدارند تا دلسرد نشوند و دست از توليد بر ندارند؟
در صورتى كه در مديريّت اسلامى و صفات مديران در نهج البلاغه ، انسان در خدمت ماشين نيست .
انسان در خدمت توليد نيست .
انسان در توليد و كار خلاصه نمى شود.
و برخورد دولت و صاحبان صنايع با كارگران نبايد برخورد ابزارى باشد، كه انسان هدفدار است و انواع مديريّت ها نيز براى تحقّق اهداف والاى انسانى ، الهى بايد تلاش كنند. از ديدگاه نهج البلاغه ، انواع مديريّتها بايد در خدمت انسان ها باشند كه نوعى عبادت به حساب مى آيد.
و مديران جامعه اسلامى ، خدمتگزاران توده هاى مردم و بندگان خدا هستند، كه فرمودند:
رَئيسُ الْقَوْمِ خادِمُهُم
بزرگ و مدير مردم خدمتگزار مردم است
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه 53 نهج البلاغه به يكى از بزرگترين مديران سياسى ،نظامى كشورش ، مالك اشتر مى نويسد:
وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِى الدينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ
((مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرارده ، و با همه دوست و مهربان باش . مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى ، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند.)) (22)
در مديريّت اسلامى خدا محورى ، و تقوى گرائى اساس كار و سازندگى است و همه چيز با معيار تقوا ارزيابى مى گردد.
امام على عليه السلام شيوه برخورد و اصول مديريّت را در نامه خود به مالك اشتر از تقوا و خداگرائى آغاز مى كند و مى فرمايد:
أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِى كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِى لاَ يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلا بِاتبَاعِهَا وَ لاَ يَشْقَى إِلا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ اللَّهُ
((او را به ترس از خدا فرمان مى دهد، و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدّم دارد، و آنچه در كتاب خدا آمده ، از واجبات و سنّتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد. به او فرمان مى دهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزى كسى را تضمين كند كه او را يارى دهد، و بزرگ دارد و آن كس را كه او را بزرگ شمارد. و به او فرمان مى دهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش نمايد، كه :
((همانا نفس همواره به بدى واميدارد جز آنكه خدا رحمت آورد)) (يوسف 53)))
در اين ديدگاه امام على عليه السلام به بزرگترين و لايق ترين مدير كشور اسلامى سفارش مى كند كه اداره صحيح جامعه اسلامى را با تقواگرائى ، عبادت ، بندگى ، خودسازى و توجّه به امدادهاى غيبى خداوند سازمان دهد و باور داشته باشد كه در اداره جامعه و برخورد با مشكلات تنها نيست و انواع هدايتهاى الهى او را يارى خواهند داد.
مديريّت صحيح كارگزاان امام على عليه السلام الگوئى زنده و سمبلى جاودانه براى مديران جوامع اسلامى است كه ارزشهاى والاى مديريّت اسلامى را تحقّق بخشند و در مرز مادّه و مادّيات در جا نزنند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام براى مقابله با آفات مديريّت و انواع غرورزدگى ، خودمحورى ، تندروى هاى شكننده به مالك اشتر نوشت :
وَ لاَ تَقُولَنَّ إِنى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِى الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِى ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ
((به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى دهم ، بايد اطاعت شود، چه اين گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده ، و موجب زوال نعمت هاست .
و اگر با مقام و قدرتى كه دارى ، دچار تكبر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد و تند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مى گرداند.))
يعنى در محدوده پُست و مقام ، براى مقابله با انواع زشتى ها و آفات ارزش ها، بايد با توجّه به قدرت لا يزالِ الهى ، و مديريّت عمومى و جاودانه حضرت حق بر كلّ نظام هستى پيش رفت .
اگر يك مدير آگاه ، همه عالم را مَحضر حق بداند و خدا را در راءس همه مديريّت ها ناظر بر كار مديران بشناسد، مى تواند به خوبى بدرخشد و مديريّت ها را هدف و در مديران عشق و شور ايجاد كند.
در اين قسمت توجّه به برخى از صفات مديران در نهج البلاغه ضرورى است :
سوم - اخلاق پسنديده مديران اسلامى
1- خدامحورى
2- تقوا گرائى
(در دستوالعمل امام به مالك اشتر تذكّر داده شد).
3- رعايت عدل و انصاف
يكى از اصول مديريّت اسلامى رعايت عدالت اجتماعى است كه يك مدير اسلامى بايد عدالت را در همه جا رعايت كند،
امام على عليه السلام به مالك اشتر نوشت :
أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ إِلا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ
((با خدا و با مردم ، و با خويشاوندان نزديك ، و با افرادى از رعيّت خود كه آنان را دوست دارى ، انصاف را رعايت كن ، كه اگر چنين نكنى ستم روا داشتى ، و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد، كه با خدا سرجنگ دارد، تا آنگاه كه باز گردد، يا توبه كند، و چيزى چون ستمكارى نعمت خدا را دگرگون نمى كند، و كيفر او را نزديك نمى سازد، كه خدا دعاى ستمديدگان را مى شنود و در كمين ستمكاران است .))
4 - مردم گرائى (توجّه به جلب رضايت مردم )
مديريّت تيلوريسم كه موفّق نبود و بسيارى از شورش هاى كارگرى را پديد آورد، در همين اصل مشكل داشت ، زيرا به كارگران به چشم ابزار مى نگريست و منافع عموم مطرح نبود.
وقتى حكومتى ((مردمى )) نباشد، و براى مردم كار نكند، و مردم را ابزار توليد يا ديگر منافع خود به حساب آورد دوام نمى آورد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در دستوالعمل استاندار بصره عبداللّه بن عبّاس نوشت :
سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ اعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ وَ مَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَربُكَ مِنَ النَّارِ
((با مردم ، به هنگام ديدار، و در مجالس رسمى ، و در مقام داورى ، گشاده رو باش ، و از خشم بپرهيز، كه سبك مغزى به تحريك شيطان است ، و بدان ! آنچه تو را به خدا نزديك مى سازد، از آتش جهنّم دور مى كند، و آنچه تو را از خدا دور مى سازد، به آتش جهنّم نزديك مى كند.)) (23)
5 - تواضع و فروتنى
يكى ديگر از اصول مديريّت اسلامى رعايت تواضع و فروتنى با مردم است كه از مبانى اعتقادى پديد مى آيد، زيرا احترام به مردم ، عشق ورزيدن نسبت به مردم پشتوانه اعتقادى لازم دارد.
امام على عليه السلام در نامه 19 به يكى از استاندارانش كه در سرزمين غير اسلامى حكومت مى كرد و با مردمى آتش پرست در رابطه بود، نوشت :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لاَِنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الاِْدْنَاءِ وَ الاِْبْعَادِ وَ الاِْقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
((پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت ، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم ، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم ، زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان ، نرمى و درشتى را بهم آميز، رفتارى تواءم با شدّت و نرمش داشته باش ، اعتدال و ميانه روى را در نزديك كردن يا دور نمودن ، رعايت كن .)) (24)
درست است كه مردم آن سامان مسلمان نيستند، امّا در ديدگاه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام تمام انسان ها محترمند و بايد با آنها برخورد صحيح شود.
تا فرماندار امام على عليه السلام در شهر بصره با برخى از قبائل بدرفتارى مى كند، و به امام گزارش مى رسد، فورا عكس العمل نشان مى دهد و نامه 18 را به ابن عبّاس مى نويسد كه :