الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد سيزدهم
( امام على (ع ) و مباحث تربيتي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۶ -


3 - اءسباب قبول بالتّحكيم
فَإِنَّمَا حُكِّمَ اْلْحَكَمانِ لِيُحْيِيَا مَا اءَحْيَا الْقُرْآنُ، وَيُمِيتَا مَا اءَمَاتَ الْقُرْآنُ، وَإِحْيَاؤُهُ الاءِجْتَِماعُ عَلَيْهِ، وَإِمَاتَتُهُ الاءِفْتِرَاقُ عَنْهُ. فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَيْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ، وَإِنْ جَرَّهُمْ إِلَيْنَا اتَّبَعُونَا. فَلَمْ آتِ.
لاَ اءَبَا لَكُمْ بُجْرا، وَلاَ خَتَلْتُكُمْ عَنْ اءَمْرِكُمْ، وَلاَ لَبَّسْتُهُ عَلَيْكُمْ، إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَاءْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى اخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ، اءَخَذْنَا عَلَيْهِمَا اءَلا يَتَعَدَّيَا الْقُرْآنَ، فَتَاهَا عَنْهُ، وَتَرَكَا الْحَقَّ وَهُمَا يُبْصِرَانِهِ، وَكَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَيَا عَلَيْهِ. وَقَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا - فى الْحُكُومَةِ بِالْعَدْلِ، وَالصَّمْدِ لِلْحَقِّ- سُوءَ رَاءْيِهِمَا، وَجَوْرَ حُكْمِهِمَا.

به زودى دو گروه نسبت به من هلاك مى گردند، دوستى كه افراط كند و به غير حق كشانده شود، و دشمنى كه در كينه توزى با من زياده روى كرده به راه باطل درآيد، بهترين مردم نسبت به من گروه ميانه رو هستند، از آنها جدا نشويد، همواره با بزرگ ترين جمعيّت ها باشيد كه دست خدا با جماعت است ، از پراكندگى بپرهيزيد، كه انسان تنها بهره شيطان است آنگونه كه گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشيد هر كس كه مردم را به تفرقه و جدايى دعوت كند او را بكُشيد هر چند كه زير عمامه من باشد.
اگر به آن دو نفر (ابوموسى و عمروعاص ) راءى به داورى داده شد، تنها براى اين بود كه آن چه را قرآن زنده كرد زنده سازند، و آن چه را قرآن مرده خواند، بميرانند، زنده كردن قرآن اين است كه دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند، و ميراندن ، از بين بردن پراكندگى و جدايى است ، پس اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند آنان را پيروى مى كنيم ، و اگر آنان را به سوى ما سوق داد بايد اطاعت كنند. پدر مباد شما را! من شرّى براه نيانداخته ، و شما را نسبت به سرنوشت شما نفريفته ، و چيزى را بر شما مشتبه نساخته ام ، همانا راءى مردم شما براين قرار گرفت كه دو نفر را براى داورى انتخاب كنند، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند، امّا افسوس كه آنها عقل خويش را از دست دادند، حق را ترك كردند در حالى كه آن را به خوبى مى ديدند، چون ستمگرى با هواپرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پيش از داورى ظالمانه شان با آنها شرط كرديم كه به عدالت داورى كنند و بر اءساس حق حكم نمايند، امّا به آن پاى بند نماندند.
2 - نقش الگوئى پيامبران الهى
قسمتى از خطبه 160 نهج البلاغه
سيرة النّبىّ صلى الله عليه و آله و سلم و الانبياء الالهيّين
وَلَقَدْ كَانَ فِى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم كَافٍ لَكَ فِى الا ءسْوَةِ، وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَعَيْبِهَا، وَكَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا، إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ اءَطْرَافُهَا، وَوُطِئَتْ لِغَيْرِهِ اءَكْنَافُهَا، وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا، وَزُوِى عَنْ زَخَارِفِهَا.
وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِمُوسَى كَلِيمِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم حَيْثُ يَقُولُ:
((رَبِّ إِنِّى لِمَا اءَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ)).
وَاللّهِ، مَا سَاءَلَهُ إِلا خُبْزا يَاءْكُلُهُ، لاَِنَّهُ كَانَ يَاءْكُلُ بَقْلَةَ الاءَرْضِ، وَلَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ، لِهُزَالِهِ وَتَشَذُّبِ لَحْمِهِ.
وَإِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُودَ صلى الله عليه و آله و سلم صَاحِبِ الْمَزَامِيرِ، وَقَارِئِ اءَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ، وَيَقُولُ لِجُلَسَائِهِ:
اءَيُّكُمْ يَكْفِينِى بَيْعَهَا! وَيَاءْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا.
وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِى عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ عليه السلام ، فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَيَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَيَاءْكُلُ الْجَشِبَ، وَكَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَسِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ،

(براى انتخاب الگوهاى ساده زيستى )
براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را اطاعت نمايى ، تا راهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى ها و زشتى آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بازداشته و براى غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن فاصله گرفت . اگر مى خواهى دومى را، موسى عليه السلام و زندگى او را تعريف كنم ، آنجا كه مى گويد: (پروردگار، هر چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم )(153) . به خدا سوگند، موسى عليه السلام جز قرص نانى كه گرسنگى را برطرف سازد چيز ديگرى نخواست ، زيرا موسى عليه السلام از سبزيجات زمين مى خورد، تا آنجا كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن ، سبزى گياه از پشت پرده ى شكم او آشكار بود. و اگر مى خواهى سوّمى را، حضرت داوود عليه السلام صاحب نى هاى نوازنده ، و خواننده بهشتيان را الگوى خويش سازى ، كه با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل مى بافت ، و از همنشينان خود مى پرسيد چه كسى از شما اين زنبيل را مى فروشد؟ و با بهاى آن به خوردن نان جوى قناعت مى كرد. و اگر خواهى از عيسى بن مريم عليه السلام بگويم ، كه سنگ را بالش خود قرار مى داد، لباس پشمى خشن به تن مى كرد، و نان خشك مى خورد، نان خورش او گرسنگى ، و چراغش در شب ماه ،
وِظِلاَلُهُ فِى الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الاءَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، وَفَاكِهَتُهُ وَرَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الاءَرْضُ لِلْبَهَائِمِ؛ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَلاَ وَلَدٌ يَحْزُنُهُ، وَلاَ مَالٌ يَلْفِتُهُ، وَلاَ طَمَعٌ يُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلاَهُ، وَخَادِمُهُ يَدَاهُ!
محطّات فى حياة النّبىّ صلى الله عليه و آله و سلم
فَتَاءَسَّ بِنَبِيَّكَ الاءَطْيَبِ الاءَطْهَرِ صلى الله عليه و آله و سلم فَإِنَّ فِيهِ اءُسْوَةً لِمَنْ تَاءَسَّى ، وَعَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى . وَاءَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللّهِ الْمُتَاءَسِّى بِنَبِيِّهِ، وَالْمُقْتَصُّ لاَِثَرِهِ.
قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْما، وَلَمْ يُعِرْهَا طَرْفا اءَهْضَمُ اءَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحا، وَاَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْنا، عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَاءَبَى اءَنْ يَقْبَلَهَا، وَعَلِمَ اءَنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ اءَبْغَضَ شَيْئا فَاءَبْغَضَهُ، وَحَقَّرَ شَيْئا فَحَقَّرَهُ، وَصَغَّرَ شَيْئا فَصَغَّرَهُ. وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلا حُبُّنَا مَا اءَبْغَضَ اللّهُ وَرَسُولُهُ، وَتَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللّهُ وَرَسُولُهُ، لَكَفَى بِهِ شِقَاقا لِلّهِ، وَمُحَادَّةً عَنْ اءَمْرِ اللّهِ.
وَلَقَدْ كَانَ صلى الله عليه و آله و سلم يَاءْكُلُ عَلَى الاءَرْضِ، وَيَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَيَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ، وَيَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَيَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِى ، وَيُرْدِفُ خَلْفَهُ، وَيَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ:

و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود، ميوه و گُل او سبزيجاتى بود كه زمين براى چهارپايان مى روياند، زنى نداشت كه او را فريفته خود سازد، فرزندى نداشت تا او را غمگين سازد، مالى نداشت تا او را سرگرم كند، و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد، مركب سوارى او دو پايش ، و خدمتگزار وى ، دست هايش بود.
پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن ، كه راه و رسم او الگويى است براى الگوطلبان ، و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، و محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست ، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خاليتر بود، دنيا را به او نشان دادند اما نپذيرفت ، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد آن را دشمن داشت ، و چيزى را كه خدا خوار شمرده ، آن را خوار انگاشت ، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى دانست . اگر در ما نباشد جز آن كه آن چه خدا و پيامبرش دشمن مى دارند، دوست بداريم ، يا آن چه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم ، براى نشان دادن دشمنى ما با خدا، و سرپيچى از فرمانهاى او كافى بود. و همانا پيامبر ((كه درود خدا بر او باد)) برروى زمين مى نشست و غدا مى خورد، و چون برده ساده مى نشست ، و با دست خود كفش خود را وصله مى زد، و جامه خود را با دست خود مى دوخت ، و بر الاغ برهنه مى نشست ، و ديگرى را پشت سر خويش سوار مى كرد، پرده اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود:
(( يَا فُلاَنَةُ - لاِِحْدَى اءَزْوَاجِهِ - غَيَّبِيهِ عَنِّى ، فَإِنِّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا)).
فَاءَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ، وَاءَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ اءَحَبَّ اءَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلاَ يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشا، وَلاَ يَعْتَقِدَهَا قَرَارا، وَلاَ يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاما، فَاءَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ، وَاءَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ، وَغَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ.
وَكَذ لِكَ مَنْ اءَبْغَضَ شَيْئا اءَبْغَضَ اءَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ، وَاءَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ. وَ لَقَدْ كَانَ فِى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم مَا يُدُلُّكَ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا:
إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ، وَزُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ.
فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ:
اءَكْرَمَ اللّهُ مُحَمَّدا بِذلِكَ اءَمْ اءَهَانَهُ! فَإِنْ قَالَ: اءَهَانَهُ، فَقَدْ كَذَبَ -وَاللّهِ الْعَظِيمِ- بِالاءِفْكِ الْعَظِيمِ، وَإِنْ قَالَ: اءَكْرَمَهُ، فَلْيَعْلَمْ اءَنَّ اللّهَ قَدْ اءَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ، وَزَوَاهَا عَنْ اءَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ. فَتَاءَسَّى مُتَاءَسٍّ بِنَبِيِّهِ، وَاقْتَصَّ اءَثَرَهُ، وَوَلَجَ مَوْلِجَهُ، وَإِلا فَلاَ يَاءْمَنِ الْهَلَكَةَ، فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله و سلم عَلَما لِلسَّاعَةِ، وَمُبَشِّرا بِالْجَنَّةِ، وَمُنْذِرا بِالْعُقُوبَةِ.
خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصا، وَوَرَدَ الا آخِرَةَ سَلِيما.

اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هر گاه نگاهم به آن مى افتد به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با دل از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان خود ريشه كن نمود، و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرد، و دل از دنيا بركند، و چشم از دنيا پوشاند، و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى كند، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد، و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت ، زينت هاى دنيا از ديده او دور ماند، پس تفكّر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه : آيا خدا محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار نمود؟ اگر بگويد: خوار نمود، دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است ، و اگر بگويد: او را اكرام نمود. پس بداند. خدا كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى او گستراند و از نزديكترين مردم به خودش دور نگهداشت . پس پيروى كننده بايد از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جاى قدم او بگذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نمى باشد، كه همانا خداوند، محمد را نشانه قيامت ، و مژده دهنده بهشت ، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد،
لَمْ يَضَعْ حَجَرا عَلَى حَجَرٍ، حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ، وَاءَجَابَ دَاعِى رَبِّهِ.
فَمَا اءَعْظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِنْدَنَا حِينَ اءَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفا نَتَّبِعُهُ، وَقَائِدا نَطَاءُ عَقِبَهُ! وَاللّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِى هذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا.
وَلَقَدْ قَالَ لِى قَائِلٌ: اءَلاَ تَنْبِذُهَا عَنْكَ؟. فَقُلْتُ : اغْرُبْ عَنِّى ، فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى !

سنگى بر سنگى نگذاشت تا جهان را ترك گفت ،(154) و دعوت پروردگارش را پذيرفت . وه ، چه بزرگ است منّتى كه خدا با بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر ما نهاده ، و چنين نعمت بزرگى به ما عطا فرمود، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم .
به خدا سوگند! آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم ، يكى به من گفت : ((آيا آن را دور نمى افكنى ؟)).
گفتم : از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستايش مى شوند.(155)
3 - نقش الگوئى امام على عليه السلام
خطبه 139 نهج البلاغه
خصائص الامام على عليه السلام
لَنْ يُسْرِعَ اءَحَدٌ قَبْلِى إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ، وَصِلَةِ رَحِمٍ، وَ عَائِدَةِ كَرَمٍ.
فَاسْمَعُوا قَوْلِى ، وَعُوا مَنْطِقِى ؛ عَسَى اءَنْ تَرَوْا هذَا الاءَمْرَ مِنْ بَعْدِ هذَا الْيَوْمِ تُنْتَضَى فِيهِ السُّيُوفُ، وَتُخَانُ فِيهِ الْعُهُودُ، حَتَّى يَكُونَ بَعْضُكُمْ اءَئِمَّةً لاَِهْلِ الضَّلالَةِ، وَشِيعَةً لاَِهْلِ الْجَهَالَةِ.

ترجمه خطبه 139
(وقتى در شوراى شش نفره تنها با تاءييد داماد خليفه دوّم ((عبدالرحمن )) به خليفه دوّم راءى دادند و حقائق مسلّم را ناديده گرفتند، فرمود:)
ويژگى هاى امام على عليه السلام
(و هشدار از حوادث خونين آينده )
مردم ! هيچ كس پيش از من در پذيرش دعوت حق شتاب نداشت ، و چون من كسى در صله رحم ، و بخشش فراوان تلاش نكرد، پس به سخن من گوش فرادهيد، و منطق مرا دريابيد، كه در آينده اى نه چندان دور براى تصاحب خلافت شمشيرها كشيده شده ، و عهد و پيمانها شكسته خواهد شد، تا آن كه بعضى از شما پيشواى گمراهان و پيرو جاهلان خواهيد شد.
قسمتى از خطبه 192 نهج البلاغه
اءَنَا وَضَعْتُ فِى الصِّغَرِ بِكَلاَكِلِ الْعَرَبِ، وَكَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَمُضَرَ. وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِى مِنْ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ.
وَضَعَنِى فِى حِجْرِهِ وَاءَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِى إِلَى صَدْرِهِ، وَيَكْنُفُنِى فِى فِرَاشِهِ، وَيُمِسُّنِى جَسَدَهُ، وَيُشِمُّنِى عَرْفَهُ. وَكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ، وَمَا وَجَدَ لى كَذْبَةً فى قَوْلٍ، وَلاَخَطْلَةً فِى فِعْلٍ. وَلَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلى الله عليه و آله و سلم مِنْ لَدُنْ اءَنْ كَانَ فَطِيما اءَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلاَ ئِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ، وَمَحَاسِنَ اءَخْلاَقِ الْعَالَمِ، لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ. وَلَقَدْ كُنْتُ اءَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ اءَثَرَ اءُمِّهِ، يَرْفَعُ لِى فِى كُلِّ يَوْمٍ مِنْ اءَخْلاَقِهِ عَلَما، وَيَاءْمُرُنِى بِالاءِقْتِدَاءِ بِهِ. وَلَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِى كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَاءَرَاهُ، وَلا يَرَاهُ غَيْرِى . وَلَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِى الاءِسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم وَخَدِيجَةَ وَاءَنَا ثَالِثُهُمَا. اءَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَالرِّسَالَةِ، وَاءَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ صلى الله عليه و آله و سلم فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: ((هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ اءَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا اءَسْمَعُ، وَتَرَى مَا اءَرَى ، إِلا اءَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَلكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَإِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ)).

O سوابق درخشان شجاعت و فضائل امام عليه السلام
من در خردسالى ، بزرگان عرب را بخاك افكندم ، و شجاعان دو قبيله معروف ((ربيعه )) و ((مُضر)) را درهم شكستم ، شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در خويشاوندى نزديك ، در مقام و منزلت ويژه مى دانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مى نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى گرفت ، و در استراحتگاه مخصوص خود مى خوابانيد، بدنش را به بدن من مى چسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مى بوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مى گذارد، هرگز دروغى در گفتار من ، و اشتباهى در كردارم نيافت . از همان لحظه اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از شير گرفتند، خداوند بزرگ ترين فرشته خود را ماءمور تربيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كرد تا شب و روز، او را به راههاى بزرگوارى و راستى و اخلاق نيكو راهنمايى كند، و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است ،(156) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هر روز نشانه تازه اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى فرمود، و به من فرمان مى داد كه به او اقتداء نمايم ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چند ماه از سال را در غار حراء مى گذراند، تنها من او را مشاهده مى كردم ، و كسى جز من او را نمى ديد، در آن روزها، در هيچ خانه مسلمانى راه نيافت جز خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه خديجه هم در آن بود و من سوّمين آنان بودم ، من نور وحى و رسالت را مى ديدم ، و بوى نبوّت را مى بوييدم . من هنگامى كه وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرود مى آمد، ناله شيطان را شنيدم ، گفتم اى رسول خدا، اين ناله كيست ؟ گفت : شيطان است كه از پرستش خويش ماءيوس گرديد و فرمود: ((على ! تو آن چه را من مى شنوم ، مى شنوى ، و آن چه را كه من مى بينم ، مى بينى ، جز اينكه تو پيامبر نيستى ، بلكه وزير من بوده و به راه خير مى روى ))
نامه 45 نهج البلاغه
إ لى عثمان بن حنيف الا نصاري - وكان عامله على البصرة وقد بلغه اءنه دعى إ لى وليمة قوم من اءهلها، فمضى إ ليها - قوله :
1 - الولاة و البساطة فى المعيشة
اءَمَّا بَعْدُ، يَابْنَ حُنَيْفٍ! فَقَدْ بَلَغَنِى اءَنَّ رَجُلا مِنْ فِتْيَةِ اءَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَاءْدُبَةٍ فَاءَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الاءَلْوَانُ، وَتُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ. وَمَا ظَنَنْتُ اءَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوُّ، وَغَنِيُّهُمْ مَدْعُوُّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَمَا اءَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.
2 - الامام النموذج الكامل للزهد
اءَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ مَاءْمُومٍ إِمَاما، يَقْتَدِى بِهِ وَيَسْتَضِى ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ اءَلاَ وَإِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ، وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ.
اءَلاَ وَإِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذلِكَ، وَلكِنْ اءَعِينُونِى بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ، وَعِفَّةٍ وَسَدَادٍ.
فَوَاللّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْرا، وَلاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْرا، وَلاَ اءَعْدَدْتُ لِبَالِى ثَوْبِى طِمْرا، وَلاَ حُزْتُ مِنْ اءَرْضِهَا شِبْرا، وَلَهِى فِى عَيْنِى اءَوْهَى وَاءَهْوَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ.

ترجمه نامه 45
(نامه به فرماندار بصره ، عثمان بن حنيف انصارى كه دعوت مهمانى سرمايه دارى از مردم بصره را پذيرفت ).
1 - ضرورت ساده زيستى كارگزاران
پس از ياد خدا و درود! اى پسر حُنيف ، به من گزارش دادند كه مردى از سرمايه داران بصره ، تو را به مهمانى خويش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى ، خوردنيهاى رنگارنگ براى تو آوردند، و كاسه هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو مى نهادند، گمان نمى كردم مهمانى مردمى را بپذيرى كه نيازمندانشان باستم محروم شده ، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، انديشه كن در كجايى ؟ و بر سر كدام سفره مى خورى ؟ پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمى دانى دور بيافكن ، و آن چه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى مصرف كن .
2 - امام الگوى ساده زيستى
آگاه باش ! هر پيروى را امامى است كه از او پيروى مى كند، و از نور دانشش روشنى مى گيرد، آگاه باش ! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده ، و دو قرص نان رضايت داده است ، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد امّا با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى ، مرا يارى دهيد. پس سوگند به خدا! من از دنياى شما طلا و نقره اى نياندوخته ، و از غنيمت هاى آن چيزى ذخيره نكرده ام ، بر دو جامه كهنه ام جامه اى نيفزودم ، و از زمين دنيا حتى يك وجب در اختيار نگرفتم و دنياى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچيزتر است .
بَلَى كَانَتْ فِى اءَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا اءَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَنِعْمَ الْحَكَمُ اللّهُ.
وَمَا اءَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَغَيْرِ فَدَكٍ، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِى غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِى ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَتَغِيبُ اءَخْبَارُهَا، وَحُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِى فُسْحَتِهَا، وَاءَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا، لا ءضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ، وَسَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ؛ وَإِنَّمَا هِى نَفْسِى اءَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَاءْتِى آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الاءَكْبَرِ، وَتَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. وَلَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ، إِلَى مُصَفَّى هذَا الْعَسَلِ، وَلُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَنَسَائِجِ هذَا الْقَزِّ.
وَلكِنْ هَيْهَاتَ اءَنْ يَغْلِبَنِى هَوَاى ، وَيَقُودَنى جَشَعى إِلَى تَخَيُّرِ الاءَطْعِمَةِ -وَلَعَلَّ بِالْحِجَازِ اءَوِ الَْيمَامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فى الْقُرْصِ، وَلا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ - اءَوْ اءَبَيْتَ مِبْطَانا وَحَوْلِى بُطُونٌ غَرْثَى وَاءَكْبَادٌ حَرَّى ، اءَوْ اءَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ:

وَحَسْبُكَ دَاءً اءَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ   وَحَوْلَكَ اءَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ!
اءَاءَقْنَعُ مِنْ نَفْسِى بِاءَنْ يُقَالَ : هذَا اءَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟!
وَلاَ اءُشَارِكُهُمْ فِى مَكَارِهِ الدَّهْرِ، اءَوْ اءَكُونَ اءُسْوَةً لَهُمْ فِى جُشُوبَةِ الْعَيْشِ!

آرى از آن چه آسمان بر آن سايه افكنده ، فَدَك (157) در دست ما بود كه مردمى بر آن بُخل ورزيده ، و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند، و بهترين داور خداست ، مرا با فَدَك و غيرفَدَك چه كار است ؟ در صورتى كه جايگاه فرداى آدمى گور است . كه در تاريكى آن ، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان مى گردد، گودالى كه هرچه بر وسعت آن بيفزايند، و دست هاى گوركن فراخش نمايد، سنگ و كلوخ آن را پركرده ، و خاك انباشته رخنه هايش را مسدود كند. من نفس خود را با پرهيزكارى مى پرورانم ، تا در روزقيامت كه هراسناكترين روزهاست در اءمان ، و در لغزشگاه هاى آن ثابت قدم باشد. من اگر مى خواستم ، مى توانستم از عسل پاك ، و از مغز گندم ، و بافته هاى ابريشم ، براى خود غذا و لباس ‍ فراهم آورم ، امّا هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد كه طعامهاى لذيذ برگزينم ، در حالى كه در ((حجاز)) يا ((يمامه )) كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، و يا هرگز شكمى سير نخورد، يا من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايى كه از گرسنگى به پُشت چسبيده ، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، يا چنان باشم كه شاعر گفت :
((اين درد تو را بس كه شب را با شكم سير بخوابى )).
((و در اطراف تو شكم هايى گرسنه و به پشت چسبيده باشد)). آيا به همين رضايت دهم كه مرا اميرالمؤ منين عليه السلام خوانند؟ و در تلخى هاى روزگار با مردم شريك نباشم ؟ و در سختى هاى زندگى الگوى آنان نگردم ؟
فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِى اءَكْلُ الطَّيِّبَاتِ، كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا، اءَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَكْتَرِشُ مِنْ اءَعْلاَفِهَا، وَتَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، اءَوْ اءُتْرَكَ سُدًى ، اءَوْ اءُهْمَلَ عَابِثا، اءَوْ اءَجُرَّ حَبْلَ الضَّلاَلَةِ، اءَوْ اءَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ!
وَكَاءَنِّى بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ :
((إِذَا كَانَ هذَا قُوتُ ابْنِ اءَبى طَالِبٍ، فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الاءَقْرَانِ، وَمُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ)).
اءَلاَ وَإِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ اءَصْلَبُ عُودا، وَالرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ اءَرَقُّ جُلُودا، وَالنَّابِتَاتِ العِذْيَةَ اءَقْوَى وَقُودا، وَاءَبْطَاءُ خُمُودا.
وَاءَنَا مِنْ رَسُولِ اللّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ، وَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ.
وَاللّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِى لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا، وَلَوْ اءَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا. وَسَاءَجْهَدُ فِى اءَنْ اءُطَهِّرَ الاءَرْضَ مِنْ هذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ، وَالْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ، حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ.

و من هذا الكتاب ، و هو آخره :
3 - الامام و الدنيا
إِلَيْكَ عَنِّى يَا دُنْيَا، فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ،وَاءَفْلَتُّمِنْ حَبَائِلِكِ،وَاجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِى مَدَاحِضِكِ.
آفريده نشده ام كه غذاهاى لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پروارى كه تمام همّت او علف ، و يا چون حيوان رها شده كه شغلش ‍ چريدن و پركردن شكم بوده ، و از آينده خود بى خبر است . آيا مرا بيهوده آفريدند؟ آيا مرا به بازى گرفته اند؟ آيا ريسمان گمراهى در دست گيرم ؟ و يا در راه سرگردانى قدم بگذارم ؟ گويا مى شنوم كه شخصى از شما مى گويد: ((اگر غذاى فرزند ابيطالب همين است ، پس سُستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است )). آگاه باشيد! درختان بيابانى ، چوبشان سخت تر، امّا درختان كناره جويبار را پوست نازك تر است ، درختان بيابانى كه با باران سيراب مى شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پر دوام تر است . من و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چونان روشنايى يك چراغيم ، يا چون آرنج به يك بازو پيوسته ، به خدا سوگند! اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت يكديگر بدهند، از آن روى برنتابم ، و اگر فرصت داشته باشم به پيكار همه مى شتابم ، و تلاش مى كنم كه زمين را از اين شخص ((معاويه )) مسخ شده ، و اين جسم كج انديش ، پاك سازم تا سنگ وشن از ميان دانه ها جدا گردد.
(قسمتى از آخر نامه )
اى دنيا از من دور شو، مهارت را بر پُشت تو نهاده ، و از چنگالهاى تورهايى يافتم ، و از دامهاى تو نجات يافته ، و از لغزشگاه هايت دورى گزيده ام . كجايند بزرگانى كه به بازيچه هاى خود فريبشان داده اى ؟ كجايند امّت هايى كه با زر و زيورت آنها را فريفتى ؟ كه اكنون در گورها گرفتارند! و درون لَحَدها پنهان شده اند.
3 - امام و دنياى دنيا پرستان
اى دنيا به خدا سوگند! اگر شخصى ديدنى بودى ، و قالب حسّ كردنى داشتى ، حدود خدا را بر تو جارى مى كردم ، به جهت بندگانى كه آنها را با آرزوهايت فريب دادى ،
اءَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ! اءَيْنَ الا ءمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ! فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ، وَمَضَامِينُ اللُّحُودِ.
وَاللّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصا مَرْئِيّا، وَقَالَبا حِسِّيّا، لا ءقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللّهِ فِى عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالاءَمَانِى ، وَاءُمَمٍ اءَلْقَيْتِهِمْ فِى الْمَهَاوِى ، وَمُلُوكٍ اءَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ، وَاءَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ، إِذْ لاَ وِرْدَ وَلاَ صَدَرَ! هَيْهَاتَ! مَنْ وَطِئَ دَحْضَكِ زَلِقَ، وَمَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ، وَمَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِكِ وُفِّقَ، وَالسَّالِمُ مِنْكَ لاَ يُبَالِى إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ، وَالدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلاَخُهُ.
اِعْزُبِى عَنِّى ! فَوَ اللّهِ لاَ اءَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّينِى ، وَلاَ اءَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِينِى .
وَايْمُ اللّهِ - يَمِينا اءَسْتَثْنى فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللّهِ- لا ءرُوضَنَّ نَفْسِى رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوما، وَتَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَاءْدُوما؛ وَلا ءدَعَنَّ مُقْلَتِى كَعَيْنِ مَاءٍ، نَضَبَ مَعِينُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا.
اءَتَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ؟ وَتَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ؟ وَيَاءْكُلُ عَلِيُّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ! قَرَّتْ إِذا عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ، وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ!

و ملّت هايى كه آنها را به هلاكت افكندى ، و قدرتمندانى كه آنها را تسليم نابودى كردى ، و هدف انواع بلاها قراردادى كه ديگر راه پس و پيش ‍ ندارند، امّا هيهات ! كسى كه در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط كرد، و آن كس كه بر امواج تو سوار شد غرق گرديد، كسى كه از دام هاى تورست پيروز شد، آن كس كه از تو به سلامت گذشت نگران نيست كه جايگاهش تنگ است ، زيرا دنيا در پيش او چونان روزى است كه گذشت .
از برابر ديدگانم دورشو، سوگند به خدا، رام تو نگردم كه خوارم سازى ، و مهارم را به دست تو ندهم كه هر كجا خواهى مرا بكشانى ، به خدا سوگند، سوگندى كه تنها اراده خدا در آن است ، چنان نفس خود را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان ، هرگاه بيابم ، و به نمك به جاى نان خورش قناعت كند، و آنقدر از چشم ها اشك ريزم كه چونان چشمه اى خشك درآيد، و اشك چشم پايان پذيرد.
آيا سزاوار است كه چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا كردن به آغُل رو كنند، و على نيز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت كند؟ چشمش روشن باد! كه پس از ساليان دراز، چهار پايان رها شده ، و گلّه هاى گوسفندان را الگو قرار دهد!!.
طُوبَى لِنَفْسٍ اءَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا، وَعَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا، وَهَجَرَتْ فِى اللَّيْلِ غُمْضَهَا، حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ اءَرْضَهَا، وَتَوَسَّدَتْ كَفَّهَا، فِى مَعْشَرٍ اءَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ، وَتَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ، وَهَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ، وَتَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ.
((اءُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ، اءَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)).
فَاتَّقِ اللّهَ يَابْنَ حُنَيْفٍ، وَلْتَكْفُفْ اءَقْرَاصُكَ، لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلاَصُكَ.

خوشابه حال آن كس كه مسؤ وليّت هاى واجب را در پيشگاه خدا به انجام رسانده ، و در راه خدا هرگونه سختى و تلخى را بجان خريده ، و به شب زنده دارى پرداخته است ، و اگر خواب بر او چيره شود بر روى زمين خوابيده ، و كف دست را بالين خود قرار مى دهد، در گروهى كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده ، و پهلو از بسترها گرفته ، و لب هايشان به ياد پروردگار در حركت و با استغفار طولانى گناهان را زدوده اند:
((آنان حزب خداوندند، و همانا حزب خدا رستگار است ))(158)
4 - نقش الگوئى امامان معصوم : (عترت )
قسمتى از خطبه 97 نهج البلاغه
الدعوة الى لزوم الطّاعة لاهل البيت عليهم السلام
انْظُرُوا اءَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَاتَّبِعُوا اءَثَرَهُمْ، فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى ، وَلَنْ يُعِيدُوكُمْ فِى رَدًى ، فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَإِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا. وَلاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَلاَ تَتَاءَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا.
صفات اصحاب النّبىّ صلى الله عليه و آله و سلم
لَقَدْ رَاءَيْتُ اءَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلم ، فَمَا اءَرَى اءَحَدا يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ! لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثا غُبْرا، وَقَدْ بَاتُوا سُجَّدا وَقِيَاما، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَخُدُودِهِمْ، وَيَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ! كَاءَنَّ بَيْنَ اءَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ! إِذَا ذُكِرَ اللّهُ هَمَلَتْ اءَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ، وَمَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفا مِنَ الْعِقَابِ، وَرَجَاءً لِلثَّوَابِ!
O ضرورت اطاعت (از اهل بيت پيامبر عليهم السلام )
مردم به اهل بيت پيامبرتا ن بنگريد، از آن سو كه گام برمى دارند برويد، قدم جاى قدمشان بگذاريد، آنها شما را هرگز از راه هدايت بيرون نمى برند، و به پستى و هلاكت باز نمى گردانند. اگر سكوت كردند سكوت كنيد، و اگر قيام كردندقيام كنيد، از آنها پيشى نگيريد كه گمراه مى شويد، و از آنان عقب نمانيد كه نابود مى گرديد.
O وصف اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم ، امّا هيچكدام از شما را همانند آنان نمى نگرم ، آنها صبح مى كردند در حالكيه موهاى ژوليده و چهره هاى غبار آلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت مى گذراندند، و پيشانى و گونه هاى صورت را در پيشگاه خدا بر خاك مى ساييدند، با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روى آتش ايستاده اند، بر پيشانى آنها از سجده هاى طولانى پينه بسته بود (چون پينه زانوهاى بزها) اگر نام خدا برده مى شد چنان مى گريستند كه گريبان هاى آنان تَر مى شد. و چون درخت در روز تُند باد مى لرزيدند، از كيفرى كه از آن بيم داشتند، يا براى پاداشى كه به آن اميدوار بودند.
خطبه 120 نهج البلاغه
خصائص اهل البيت عليهم السلام
تَاللّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسَالاَتِ، وَإِتْمَامَ الْعِدَاتِ، وَتَمَامَ الْكَلِمَاتِ.
وَعِنْدَنَا - اءَهْلَ الْبَيْتِ - اءَبْوَابُ الْحُكْمِ وَضِيَاءُ الاءَمْرِ.
اءَلاَ وَإِنَّ شَرَائِعَ الدِّينِ وَاحِدَةٌ، وَسُبُلَهُ قَاصِدَةٌ.
مَنْ اءَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَغَنِمَ، وَمَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَنَدِمَ.
اعْمَلُوا لِيَوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ، ((وَتُبْلَى فِيهِ السَّرَائِرُ)).
وَمَنْ لاَ يَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازِبُهُ عَنْهُ اءَعْجَزُ، وَغَائِبُهُ اءَعْوَزُ.
وَاتَّقُوا نَارا حَرُّهَا شَدِيدٌ، وَقَعْرُهَا بَعِيدٌ، وَحِلْيَتُهَا حَدِيدٌ، وَشَرَابُهَا صَدِيدٌ.
اءَلاَ وَإِنَّ اللِّسَانَ الصَّالِحَ يَجْعَلُهُ اللّهُ تَعَالَى لِلْمَرْءِ فِى النَّاسِ، خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُورِثُهُ مَنْ لاَ يَحْمَدُهُ.

ترجمه خطبه 120